جنگ چالدران
کتابشناسی یا ارجاعات این مقاله ناقص است. میتوانید با اصلاح نحوهٔ ارجاع به منابع بر طبق شیوهنامهٔ ارجاع به منابع، به ویکیشیعه کمک کنید. |
زمان | سال ۹۲۰ هجری قمری |
---|---|
مکان | دشت چالدران |
نتیجه | شکست سپاهیان صفوی و خانهنشین شدن شاه اسماعیل |
علت جنگ | گسترش قلمرو عثمانی از ناحیه شرق و نفوذ دولت صفوی در آسیای صغیر |
فرماندهان | |
فرماندهان جنگ | شاه اسماعیل اول شاه سلیم اول |
نیروها | |
سپاه صفوی سپاه عثمانی | |
تلفات | |
خسارات | دو هزار سه هزار |
شاهان | |
---|---|
عنوان | دورهٔ سلطنت |
شاه اسماعیل اول | ۹۰۷- ۹۳۰ |
شاه طهماسب اول | ۹۳۰- ۹۸۴ |
شاه اسماعیل دوم | ۹۸۴- ۹۸۵ |
شاه محمد خدابنده | ۹۸۵- ۹۹۶ |
شاه عباس اول | ۹۹۶- ۱۰۳۸ |
شاه صفی | ۱۰۳۸- ۱۰۵۲ |
شاه عباس دوم | ۱۰۵۲- ۱۰۷۷ |
شاه سلیمان | ۱۰۷۷- ۱۱۰۵ |
شاه سلطان حسین | ۱۱۰۵- ۱۱۳۵ |
چهرههای سرشناس همعصر | |
مقدس اردبیلی • میرداماد • میرفندرسکی • محمدتقی مجلسی • محمدباقر مجلسی • محقق کرکی • شیخ بهائی • شیخ حر عاملی • سید نعمتالله جزایری • ملاصدرا | |
مهم | |
جنگ چالدران • صلح آماسیه • معاهده زهاب • حمله افغانها | |
جنگ چالدُران، نخستین جنگ دولتهای صفوی و عثمانی در سال ۹۲۰ قمری در دشت چالدران. فرمانده سپاهیان صفوی را شاه اسماعیل اول صفوی برعهده داشت و فرمانده سپاهیان عثمانی، برعهده شاه سلیم اول بود. نتیجه جنگ شکست سپاهیان صفوی و خانهنشین شدن شاه اسماعیل بود.
علت جنگ
گسترش قلمرو عثمانی در مشرق، سقوط بیگنشینهای آناطولی، حاکمیت عثمانی بر مغرب فرات که پس از جنگ اُتْلُق بلی در ۸۷۷ قمری به شکست اوزون حسن و پیروزی سلطان محمد فاتح ختم شد، همچنین نفوذ روزافزون طریقت صفوی در آسیای صغیر و پا گرفتن جنبش قزلباشان که به تشکیل دولت صفوی (حکومت: ح ۹۰۶ـ ۱۱۳۵) و رواج تشیع انجامید، وقوع جنگ را بین ایران و عثمانی اجتنابناپذیر کرده بود[۲]
بایزید دوم، به دلیل گرفتاریهای داخلی و خارجی، از جنگ با صفویان پرهیز داشت. اسماعیل صفوی (حکومت: ح ۹۰۶ـ۹۳۰) نیز که هنوز آمادگی لازم برای درگیری با عثمانیان را نداشت، سیاست دوستی با بایزید را پیش گرفت.[۳] اما این مناسبات در سال ۹۱۶ قمری، هنگامی که شاهاسماعیل بر شیبکخان ازبک پیروز شد، به هم خورد؛ زیرا شاه اسماعیل پوست سر شیبکخان را که از کاه پر شده بود، همراه فتحنامهای غرورآمیز برای سلطان عثمانی فرستاد. این کار موجب خشم بایزید شد و در مکتوبی به شاه اسماعیل، او را به حمله به ایران تهدید کرد.[۴]
زمینههای شکلگیری جنگ
بایزید نتوانست این تهدید را عملی سازد، چرا که از سلطنت برکنار شد و سلیم اول جای او را گرفت. سلیم پس از آگاهی از تشدید فعالیتهای مذهبی ـ سیاسی قزلباشانِ وابسته به شاهاسماعیل در آناطولی، درصدد حمله به ایران بر آمد. در این میان، نورعلی خلیفه، از مبلّغان اعزامی شاهاسماعیل به آناطولی مرکزی، بسیاری از علویان و قزلباشان را در اطراف خود گرد آورد و نیروهای فرستاده شده برای سرکوبیاش را شکست داد. وی پس از تصرف شهر توقات، به نام شاهاسماعیل خطبه خواند. از طرف دیگر، خان محمدخان استاجلو (حاکم دیاربکر) به دستور شاهاسماعیل نامههای توهینآمیزی به دربار عثمانی میفرستاد. افزون بر این، شاهاسماعیل به صورت آشکار و نهان از مدعیانِ سلطنت عثمانی حمایت میکرد، چنان که سلطان احمد را به مخالفت با برادرش، سلطان سلیم اول، ترغیب میکرد و چون سلطان احمد کشته شد، شاه اسماعیل پسر او، سلطان مراد، را در ایران پناه داد و حکومت قسمتی از فارس را به او واگذار کرد.[۵]
به خاطر همین علل، سلطان سلیم پس از قلع و قمع مدعیان سلطنت و سامان دادن به مرزهای عثمانی، درصدد حمله به ایران بر آمد. وی بر آن بود که پیش از لشکرکشی، تکیهگاه شاه اسماعیل در آناطولی شرقی و مرکزی، یعنی جامعه قزلباشان، را از بین ببرد. سلطانسلیم با گرفتن فتوای علما، برای جهاد با قزلباشان و کفار، پس از شناسایی قزلباشان در خاک عثمانی ــ که حدود چهل هزار تن میشدند ــ دستور قتل و حبس آنان را صادر کرد. وی از آن بیم داشت که پس از لشکرکشی به ایران، این افراد در خاک عثمانی قیام کنند.[۶]
پس از آن، سلطان عثمانی در ۲۳ محرّم ۹۲۰ قمری، از اِدرنِه به سوی آذربایجان به راه افتاد و با ارسال نامهای به عُبَیداللهخان ازبک، او را نیز به حمله به ایران ترغیب کرد. لشکریان عثمانی در ۱۹ جمادیالاولی ۹۲۰ به صوشهری، ابتدای سرحد دولت صفویه، رسیدند.[۷]
نامهنگاری بین شاهان
سلیم اول که از عقبنشینی شاهاسماعیل به اراضی داخلی ایران و پیامدهای آن بیمناک بود، در جریان پیشروی به سوی ایران و به منظور تحریک شاهاسماعیل به جنگ، چهار نامه توهینآمیز برای او فرستاد. نخستین آنها به زبان فارسی بود که از ازمیر فرستاده شد. وی در آن شاهاسماعیل را با عناوینی چون «امیراسماعیل» و «فرمانده عجم» خطاب و او را به الحاد و فتنهانگیزی متهم کرد و از او خواست تا مردانه به میدان نبرد آید.[۸] نامههای سلیم به امرا و حکام در این زمان، حاکی از آمادگی او برای جنگ با بنیانگذار سلسله صفوی است.[۹] سلطان سلیم پاسخ نامه سومش را در ۲۳ جمادیالاولی همان سال، چهار روز پس از ورود به قلمرو صفوی، در حوالی ارزنجان دریافت کرد.[۱۰]
شاهاسماعیل، بر خلاف سلطانسلیم، او را با عنوان اسلامپناه خطاب کرد و مضامین نامناسب مکتوبات سلطان را حاکی از طرز نگارش منشیان تریاکی دربار تلقی کرد. سپس، سلیم را از عاقبت لشکرکشی به قلمرو صفویان بیم داد.[۱۱]
سلیم پس از دریافت این نامه، از شدت خشم امر کرد قاصد را بکشند و چهارمین نامه را که به زبان ترکی نوشته شده بود و سرشار از عبارات توهینآمیز و تحریککننده بود، همراه تسبیح و خرقه و کشکول،(به نشانه اینکه پادشاهی کار تو نیست و مثل پدرانت درویشی کن) برای وی فرستاد.[۱۲]
در همین ایام، سلطان سلیم با اعتراضات برخی از امیران عثمانی مخالف جنگ با ایران و شورش گروهی از ینیچریان، روبهرو شد که بیدرنگ آنها را سرکوب کرد.[۱۳]
شاهاسماعیل که در این زمان در همدان بود، با اطلاع از حمله سلطان سلیم اول به ایران، از طریق تبریز و خوی روانه دشت چالدران شد[۱۴] و به سمت شرقی آن رفت. سپاه عثمانی در حدود یک هفته بعد، در اول رجب ۹۲۰، به آنجا رسید و در تپههای شمال غربی آن موضع گرفت. خانمحمدخان استاجلو و نورعلی خلیفه پیشنهاد کردند که بدون دادن فرصت استراحت و آرایش جنگی به عثمانیان به آنها حمله شود، لیکن دورمیشخان این کار را خلاف مردانگی دانست و شاهاسماعیل هم این نظر را پذیرفت.[۱۵] بدین ترتیب، عثمانیان فرصت استقرار و صفآرایی یافتند. در طرف دیگر، بسیاری از امیران عثمانی میخواستند به سپاه خسته یک روز استراحت داده شود، لیکن پیری محمدپاشا، دفتردار رومایلی (ایالت سابق امپراتوری عثمانی)، با این نظر مخالفت کرد، چرا که بسیاری از آقنجیها (کسانی که به منظور جاسوسی، تخریب و غارتگری در حمله به سرزمینهای بیگانه شرکت میکردند) در اردوی عثمانی، شیعه بودند و گرایش قزلباشی داشتند و احتمالاً اگر جنگ به تأخیر میافتاد، تحت تأثیر مبلّغان صفوی به اردوی شاهاسماعیل میپیوستند؛ از اینرو، سلطان سلیم بیدرنگ آماده نبرد شد.[۱۶] درباره تعداد قوای طرفین جنگ، آمار دقیقی در دست نیست و برخی آمار مبالغهآمیزی دادهاند.[۱۷] ظاهراً، لشکریان عثمانی بین هشتاد هزار تا صدهزار نفر و ایرانیان حدود بیستهزار نفر بودند.[۱۸] باتوجه به اینکه قسمتی از قوای قزلباش در مرزهای خاوری قلمرو صفوی درگیر بودند و شاهاسماعیل قصد نبرد با سلطان عثمانی را نداشت و ضمناً شاهاسماعیل، به دلیل جانبازی قزلباشان، در جنگهای دیگر نیز با افراد کمتری بر دشمن پیروز شده بود و افزون بر آن، وی حتی قصد نبرد با عثمانیان را نداشت، رقم یاد شده درست به نظر میرسد.[۱۹]
آرایش دو سپاه
آرایش جنگی لشکر عثمانی، شامل ینیچریان مسلّح به تفنگ و شمشیر که نیروی اصلی قشون بودند، شتران و استران بارکش بهصورت سدّ محافظ ینیچریان، دویست توپ و صد خمپاره پیشاپیش قشون و دسته پیاده عَزَبها (سربازان غیرمنظم در صفوف مقدّم) که نقش استتاری برای توپها نیز داشتند، در حالیکه سلطان سلیم بر بالای تپهای مشرف بر دشت چالدران و در قلب لشکر مستقر بود، حاکی از عزم و آمادگی آنان برای جنگی تمامعیار بود.[۲۰] مورخان ایرانی از پناه گرفتن نظامیان عثمانی درون «حصنی از عرابه و زنجیر» و قلعه آهنی سخن گفتهاند.[۲۱]
لشکریان ایران از هر نظر با سواران عثمانی متفاوت بودند، اسبهای ایرانیان فربه و توانا و سواران آنها، بر خلاف نیروهای عثمانی که بیمار و خسته بودند، همگی سالم و قویبنیه بودند، اما اسلحه ایرانیان کمانهای چاچی و گرزهای آهنین بود و توپخانه و قشون پیاده نداشتند.[۲۲] آرایش نظامی آنها شامل میمنه و میسره و قلب لشکر بود و شاهاسماعیل نیز با گروهی از سواران زبده در جانبی مشرف بر لشکر موضع گرفته بود تا در صورت لزوم به کمک آنها برود.[۲۳] به روایت برخی از مورخان، شاهاسماعیل در آن گیرودار به شکار بلدرچین مشغول بود.[۲۴]
شروع جنگ
صفویان در آغاز بر عثمانیان چیره شدند؛ اما دیری نگذشت که ناگزیر عقبنشینی کردند. در این هنگام، شاهاسماعیل به میدان آمد و فرماندهی جناح راست لشکر قزلباش را خود برعهده گرفت. وی که میدانست سلیم میخواهد با کشاندن ایرانیان به تیررس توپها بر آنان ضربه سنگینی وارد آورد، تصمیم گرفت دو جناح لشکر عثمانی را همزمان تحت فشار قرار دهد و به عزبها مجال کنار کشیدن از جلو توپها را ندهد و پس از گذشتن از صف توپ ها، قراولان خاص سلطان را درهم شکند و پیادهنظام ینیچری را از پشت آماج حمله دوسویه قزلباشان قرار دهد.[۲۵]
اگرچه شاه اسماعیل، جناح چپ لشکر عثمانی را در هم شکست و تا محل نیروی عقبدار عثمانی پیش تاخت، اما جناح چپ لشکرش گرفتار آتش توپخانه شد و درهم شکست.[۲۶] در ادامه، آتش سنگین توپخانه جناح راست و قلب سپاه ایران را نیز در هم کوبید.[۲۷] شاه اسماعیل مجروح شد و اسبش در گل فرو رفت. وقتی نزدیک بود به دست دشمن بیفتد، قزلباشی به نام میرزاسلطانعلی که به شاه شباهت داشت، خود را به جای او معرفی کرد و مهتری به نام خضرآقا، اسبش را به شاهاسماعیل داد و او از مهلکه نجات یافت. شاهصفوی که مقاومت را بیهوده میدید، همراه گروهی از جانبازان قزلباش، از طریق تبریز به درگزین گریخت.[۲۸] سلطانسلیم که گریز وی را حیلهای جنگی برای به دام انداختن قوای عثمانی پنداشته بود، سپاه خود را از تعقیب وی و غارت باز داشت و عثمانیها تنها پس از فرا رسیدن شب، به غارت و ضبط اموال و اسباب برجا مانده اردوی صفوی پرداختند.[۲۹]
دلایل شکست ایرانیان
مهمترین دلیل شکست صفویان و پیروزی دولت عثمانی در جنگ چالدران، تجهیزات برتر جنگی عثمانیان، بهویژه توپخانه و پیادهنظام مسلح به تفنگ، بود. صفویان با وجود آشنایی با کاربرد توپ و تفنگ، استفاده از سلاحهای آتشین را نشانه بزدلی و ناجوانمردی میدانستند.[۳۰] در منابع ایرانی نوشته شده که سلیم با اسماعیل عهد کرده بود از توپ استفاده نکند، ولی در جریان نبرد عهد خود را شکست.[۳۱] تضاد موجود میان سران قزلباش و غرور شاهاسماعیل، که ناشی از پیروزیهای پیاپی او بود، همچنین رعایت نکردن اصول جنگی و استفاده از حمله به جای دفاع و دستکم گرفتن نیروهای عثمانی، از دیگر دلایل شکست ایرانیان در چالدران بود که باعث شد لشکریان ایرانی از آن همه فداکاری و جانبازی بهرهای نبرند.[۳۲]
تلفات جنگ
در مورد تلفات جنگ چالدران اطلاع دقیقی در دست نیست. در اکثر منابع ایرانی، رقم تلفات طرفین جنگ پنج هزار نفر ضبط شده است، شامل سه هزار نفر عثمانی و دو هزار قزلباش.[۳۳] برخی از مورخان ترک شمار تلفات عثمانی را حدود سیهزار تن و تلفات سپاه ایران را دو برابر پنداشتهاند، که به نظر درست نمیآید، لیکن باتوجه به اینکه عثمانیان در جنگ از سلاحهای آتشین استفاده کردند و از سرهای بریده شده اسرای نظامی در چالدران کله مناره ساختند، گمان میرود شمار تلفات قزلباشان بیشتر از رقم یاد شده باشد.[۳۴]
پس از جنگ
سلطانسلیم از چالدران به تبریز رفت. وی بر آن بود که پس از گذراندن زمستان در تبریز، برای اتمام کار شاهاسماعیل به تعقیب وی بپردازد، لیکن به سبب نارضایتی سپاهیان عثمانی از کمبود ارزاق و طولانی شدن زمان دوری از وطن، همچنین مخالفت گروهی از سپاه در ادامه جنگ با ایرانیان مسلمان، سلطان سلیم از بیم وقوع فتنه، پس از تصرف خزاین و اموال شاهاسماعیل و سران قزلباش و کوچاندن برخی از ارباب حرف و هنر تبریز با خانوادههایشان به استانبول، تبریز را در ۲۵ رجب ۹۲۰ قمری ترک کرد،[۳۵] اکثر مورخان ایرانی بازگشت عجولانه سلیم را نوعی فرار از بیم بازگشت شاهاسماعیل دانستهاند.[۳۶] به گزارش کاترینو زنو،[۳۷] نافرمانی مردم تبریز و واهمه از تجدید قوای شاه اسماعیل، سلطانسلیم را به ترک تبریز مجبور کرد.
نتایج جنگ
با پیروزی عثمانیان در نبرد چالدران، بخشی از آناطولی شرقی که در تصرف دولت صفوی بود و نیز امیرنشین ذوالقدر، به قلمرو عثمانی ضمیمه و دیار بکر نیز از دست صفویان خارج شد.[۳۸] پس از چالدران، ایرانیان در قبال دولت عثمانی موضع دفاعی گرفتند و تا هنگام سلطنت شاهعباس اول (حکومت:۹۹۶ـ ۱۰۳۸) وضع به همین صورت باقی ماند.[۳۹] ضربهای که در چالدران بر شاهاسماعیل وارد آمد، تأثیر عمیقی بر وی گذاشت، چنان که تا پایان حیاتش از دخالت جدّی در اداره امور حکومتی کناره گرفت، در هیچ جنگی شرکت نکرد و به پادشاهی بیاراده و راحتطلب تبدیل شد.[۴۰] به گفته ملا کمال،[۴۱] پس از چالدران کسی آن پادشاه را خندان ندید. افزون بر این، از اعتقاد غلوآمیز مریدان قزلباش به مرشد کامل کاسته شد و تمرد و کشمکشهای قبیلهای افزایش یافت. جنگ چالدران افسانه شکستناپذیری شاهاسماعیل را از بین برد، اما عثمانیان هرگز نتوانستند ایران را ضمیمه قلمرو خود کنند و مردم را به دست برداشتن از مذهب تشیع وا دارند. از آن پس،حکومت صفویه که به عنوان حکومتی الهی مشروعیت داشت، به حکومتی اداری ـ سلطنتی تنزل یافت.[۴۲]
پانویس
- ↑ محمد پور میر، «بررسي مضامين معيشتي نگارههاي تالار چهل ستون با رويکرد جامعه شناسانه».
- ↑ رجوع کنید به روملو، ج ۲، ص۷۶۲ـ۷۷۱، ۹۰۹؛ وودز، ص۱۹۷ـ۱۹۹
- ↑ رجوع کنید به فریدونبیگ پاشا، ج۱، ص۳۴۵ـ۳۴۷؛ اسپناقچی پاشازاده، ص۵۱ـ۵۳؛ فلسفی، ص۳۳ـ ۳۴
- ↑ روملو، ج ۲، ص۱۰۵۳؛ اسپناقچی پاشازاده، ص۶۷ـ ۶۸؛ یوجل و سویم، ج ۲، ص۲۲۵، ۲۳۴
- ↑ رجوع کنید به عالمآرای شاه اسماعیل، ص۵۰۳، ۵۰۸ـ۵۱۰؛ روملو، ج ۲، ص۱۰۶۸ـ۱۰۷۰، ۱۰۸۱ـ ۱۰۸۲؛ جهانگشای خاقان، ص۴۸۹ـ ۴۹۰
- ↑ سعدالدین افندی، ج ۲، ص۲۴۱، ۲۴۵ـ۲۴۶؛ صولاقزاده، ص۳۶۰ـ۳۶۱؛ فرید، ص۱۸۹ـ۱۹۰
- ↑ فریدونبیگ پاشا، ج ۱، ص۳۷۴ـ۳۷۷، ۳۹۶ـ۳۹۹، ۴۵۸ـ۴۶۰
- ↑ فریدونبیگ پاشا، ج ۱، ص۳۷۹ـ۳۸۱، ۴۵۹؛ سعدالدین افندی، ج ۲، ص۲۴۶ـ ۲۴۸؛ شاهاسمعیل صفوی، ص۱۴۳ـ۱۴۷
- ↑ ثابتیان، ص۱۱۰
- ↑ فریدونبیگ پاشا، ج ۱، ص۳۸۲ـ ۳۸۴، ۳۹۹
- ↑ فریدونبیگ پاشا، ج ۱، ص۳۸۴ـ۳۸۵؛ شاهاسمعیل صفوی، ص۱۶۷ـ۱۶۹
- ↑ فریدونبیگ پاشا، ج ۱، ص۳۸۵ـ۳۸۶، ۳۹۹، ۴۶۰؛ سعدالدین افندی، ج ۲، ص۲۵۲ ـ ۲۵۴؛ اسپناقچی پاشازاده، ص۹۶ـ۹۷؛ اوزون چارشیلی، ج ۲، ص۲۶۱
- ↑ سعدالدین افندی، ج ۲، ص۲۵۴ـ۲۵۸؛ صولاقزاده، ص۳۶۳؛ فریدونبیگ پاشا، ج ۱، ص۴۰۰، ۴۶۰؛ هامرـ پورگشتال، ج ۲، ص۴۱۱؛ اوزون چارشیلی، ج ۲، ص۲۶۴
- ↑ خواندمیر، ص۸۵ ـ۸۶
- ↑ جهانگشای خاقان، ص۴۹۲ـ۴۹۳؛ عالمآرای صفوی، ص۴۸۴ـ ۴۸۵
- ↑ هامرـ پورگشتال، ج ۲، ص۴۱۲؛ اوزون چارشیلی، ج ۲، ص۲۶۶ـ ۲۶۸
- ↑ رجوع کنید به خواندمیر، ج ۴، ص۵۴۶؛ عالمآرای صفوی، ص۴۷۷
- ↑ رجوع کنید به اسکندرمنشی، ج ۱، ص۴۲؛ شاملو، ج ۱، ص۴۴؛ سعدالدین افندی، ج ۲، ص۲۶۳
- ↑ خواندمیر، ج ۴، ص۵۴۵؛ اسکندرمنشی، ج ۱، ص۴۲؛ فریدونبیگ پاشا، ج ۱، ص۴۱۴
- ↑ سعدالدین افندی، ج ۲، ص۲۶۳؛ صولاقزاده، ص۳۶۸
- ↑ رجوع کنید به جهانگشای خاقان، ص۴۹۳؛ خورشاهبن قباد، ص۶۶؛ مستوفی، ص۵۴
- ↑ هامرـ پورگشتال، ج ۲، ص۴۱۵ـ۴۱۷
- ↑ روملو، ج ۲، ص۱۰۸۳؛ اسکندرمنشی، ج ۱، ص۴۲؛ شاملو، ج ۱، ص۴۴؛ قزوینی، ص۴۱۶
- ↑ رجوع کنید به جهانگشای خاقان، ص۴۹۵؛ غفاری قزوینی، ص۲۷۷
- ↑ اسکندرمنشی، ج ۱، ص۴۲؛ جهانگشای خاقان، ص۴۹۶؛ اسپناقچی پاشازاده، ص۱۰۶؛ هامرـ پورگشتال، ج ۲، ص۴۱۶ـ۴۱۷
- ↑ روملو، ج ۲، ص۱۰۸۵؛ جهانگشای خاقان، ص۵۰۰؛ سعدالدین افندی، ج ۲، ص۲۶۵؛ صولاقزاده، ص۳۶۷ـ ۳۶۸
- ↑ خواندمیر، ج ۴، ص۵۴۷؛ جهانگشای خاقان، ص۵۰۱ـ۵۰۲؛ عالمآرای صفوی، ص۴۸۶ـ۴۹۱؛ شاملو، ج ۱، ص۴۴ـ۴۵
- ↑ اسکندرمنشی، ج ۱، ص۴۲؛ عالمآرای صفوی، ص۴۹۱ـ ۴۹۸
- ↑ جهانگشای خاقان، ص۵۰۵؛ منشی قمی، ج ۱، ص۱۳۱
- ↑ بیانی، ص۲۲۷ـ۲۲۹؛ طاهری، ص۲۰۰؛ رومر، ص۲۹۸؛ سیوری، ص۴۱ـ۴۲
- ↑ رجوع کنید به حسینی استرآبادی، ص۴۸؛ واله اصفهانی، ص۲۳۷، ۲۳۹
- ↑ پارسادوست، ص۴۵۰ـ۴۵۷؛ رومر، ص۲۹۷؛ افندییف، ص۵۲
- ↑ جهانگشای خاقان، ص۵۰۶؛ حسینی استرآبادی، ص۴۸
- ↑ فریدونبیگ پاشا، ج ۱، ص۴۶۲؛ هامرـ پورگشتال، ج ۲، ص۴۱۷ـ ۴۱۸؛ برای کشتهشدگان معروف ایرانی رجوع کنید به خواندمیر، ج ۴، ص۵۴۷؛ اسکندرمنشی، ج ۱، ص۴۲؛ نویدی، ص۵۴؛ برای کشتهشدگان معروف عثمانی رجوع کنید به فریدونبیگ پاشا، ج ۱، ص۴۰۳ـ۴۰۴، ۴۶۲؛ سعدالدین افندی، ج ۲، ص۲۶۶؛ صولاقزاده، ص۳۶۸
- ↑ فریدونبیگ پاشا، ج ۱، ص۴۶۳؛ اوزون چارشیلی، ج ۲، ص۲۶۹
- ↑ برای نمونه رجوع کنید به اسکندرمنشی، ج ۱، ص۴۲؛ جهانگشای خاقان، ص۵۰۷؛ عالمآرای صفوی، ص۵۰۳
- ↑ زنو، کاترینو، ص ۲۶۲ـ ۲۶۳
- ↑ اسکندر منشی، ج ۱، ص۴۳؛ فرید، ص۱۹۱
- ↑ سیوری، ص۴۵؛ نیز رجوع کنید به د. اسلام، چاپ دوم، ذیل «چالدران»
- ↑ سیوری، ص۴۵ـ۴۶
- ↑ ملاکمال، ص۳۱
- ↑ رومر، ص۴۳۷، ۴۴۱؛ فارن، ص۴۵
منابع
- محمدعارفبن محمد شریف اسپناقچی پاشازاده، انقلاب الاسلام بینالخواص و العوام: تاریخ زندگی و نبردهای شاه اسماعیل صفوی و شاه سلیم عثمانی، وقایع سالهای ۹۳۰ـ ۹۰۵ هجری، چاپ رسول جعفریان، قم ۱۳۷۹ ش؛
- اسکندر منشی
- خانبابا بیانی، تاریخ نظامی ایران: دوره صفویه، تهران، ۱۳۵۳ ش
- منوچهر پارسادوست، شاه اسماعیل اول، تهران ۱۳۷۵ ش؛
- ذبیحاللّه ثابتیان، اسناد و نامههای تاریخی دوره صفویه، تهران ۱۳۴۳ ش؛
- جهانگشای خاقان: تاریخ شاه اسماعیل، چاپ اللّه دتّامضطر، اسلامآباد: مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان، ۱۳۶۴ ش؛
- حسنبن مرتضی حسینی استرآبادی، تاریخ سلطانی: از شیخ صفی تا شاه صفی،چاپ احسان اشراقی، تهران ۱۳۶۶ ش؛
- خواندمیر؛
- خورشاهبن قباد، تاریخ ایلچی نظام شاه: تاریخ صفویه از آغاز تا سال ۱۹۷۲ هجری قمری، چاپ محمدرضا نصیری کوئیچیهانهدا، تهران ۱۳۷۹ ش؛
- هانس روبرت رومر، ایران در راه عصر جدید: تاریخ ایران از ۱۳۵۰ تا ۱۷۵۰، ترجمه آذر آهنچی، تهران ۱۳۸۰ ش؛
- حسن روملو، احسنالتواریخ، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران ۱۳۸۴ ش؛
- کاترینو زنو، سفرنامه کاترینو زنو، در سفرنامههای ونیزیان در ایران: شش سفرنامه، ترجمه منوچهر امیری، تهران: خوارزمی، ۱۳۸۱ ش؛
- محمدبن حسنجان سعدالدین افندی، تاجالتواریخ،)استانبول(۱۲۷۹ـ۱۲۸۰؛
- ولی قلیبن داودقلی شاملو، قصص الخاقانی، تهران ۱۳۷۱ـ۱۳۷۴ ش؛
- شاه اسمعیل صفوی: اسناد و مکاتبات تاریخی همراه با یادداشتهای تفصیلی، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران ۱۳۶۸ ش؛
- محمدهمدمی صولاقزاده، صولاقزاده تاریخی، استانبول ۱۲۹۷؛
- ابوالقاسم طاهری، تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران: از مرگ تیمور تا مرگ شاه عباس، تهران ۱۳۸۰ ش؛
- عالمآرای شاه اسماعیل، چاپ اصغر منتظر صاحب،تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹ ش؛
- عالمآرای صفوی، چاپ یداللّه شکری، تهران: اطلاعات، ۱۳۶۳ ش؛
- احمدبن محمد غفاری قزوینی، تاریخ جهانآرا، تهران ۱۳۴۳ ش؛
- جان فارن، مقاومت شکننده: تاریخ تحولات اجتماعی ایران از سال ۱۵۰۰ میلادی مطابق با ۸۷۹ شمسی تا انقلاب، ترجمه احمد تدین، تهران ۱۳۷۷ ش؛
- محمدبک فرید، تاریخالدوله العلیه العثمانیه، چاپ احسان حقی، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸؛
- احمد فریدون بیگ پاشا، منشآت السلاطین،)استانبول(۱۲۷۴ـ۱۲۷۵؛
- نصراللّه فلسفی، جنگ میهنی ایرانیان در چالدران، تهران ۱۳۸۱ ش؛
- یحییبن عبداللطیف قزوینی، کتاب لبالتواریخ، تهران ۱۳۶۳ ش؛
- محمدپور میر، محسن، «بررسي مضامين معيشتي نگاره هاي تالار چهل ستون با رويکرد جامعه شناسانه»، در همایش ملی معماری و شهرسازی بومی ایران، یزد، بهمن ۱۳۹۴.
- محمدمحسنبن محمدکریم مستوفی، زبده التواریخ، چاپ بهروز گودرزی، تهران ۱۳۷۵ ش؛
- ملاکمال منجم، تاریخ ملاکمال، در دو کتاب نفیس از مدارک اولیه تاریخ صفویان، چاپ ابراهیم دهگان، اراک)? ۱۳۳۴ ش</ref>؛
- احمدبن حسین منشی قمی، خلاصه التواریخ، چاپ احسان اشراقی، تهران ۱۳۵۹ـ۱۳۶۳ ش؛
- زینالعابدین علیبن عبدالمؤمن نویدی، تکمله الاخبار: تاریخ صفویه از آغاز تا ۹۷۸ هجری قمری، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران ۱۳۶۹ ش؛
- محمدیوسف واله اصفهانی، خلدبرین: ایران در روزگار صفویان، چاپ میرهاشم محدث، تهران ۱۳۷۲ ش؛
- Oqtay Afandiyev, Azarbayjan Safavilar dovlati, Baku 1993;
- EI 2 , s.v. "Čaldiran" (by J. R. Walsh);
- Joseph von Hammer-Purgstall, Geschichte des osmanischen Reiches, Graz 1963;
- Roger Mervyn Savory, Iran under the Safavids , Cambridge 1980;
- Ismail Hakki Uzunçarşili, Osmanl tarihi, vol.2. Ankara 1983;
- John E. Woods, 300 Yllk Turk imparatorlugu akkoyunlular , tr. Sibel Ozbudun, Ekyazilar ve açiklamalar: Necdet Sakaoglu, Istanbul 1993;
- Yaşar Yucel and Ali Sevim, Turkiye tarihi , Ankara 1990-1992.
پیوند به بیرون
- منبع مقاله: دانشنامه جهان اسلام
- دائرة المعارف بزرگ اسلامی