شاه طهماسب اول
اطلاعات شخصی | |
---|---|
نام | طهماسب |
لقب | شاه طهماسب اول |
پدر | شاه اسماعیل اول |
فرزندان | اسماعیل میرزا |
دین | اسلام (شیعه) |
محل دفن | مشهد |
حکومت | |
سمت | دومین شاه صفوی |
سلسله | صفویه |
آغاز حکومت | ۹۳۰ق |
پایان حکومت | ۹۸۴ق |
اقدامات مهم | گسترش مذهب شیعه در ایران، تشکیل نهاد روحانیت شیعی، صلح با دولت عثمانی، انتقال پایتخت از تبریز به قزوین |
پیش از | شاه اسماعیل دوم |
پس از | شاه اسماعیل اول |
شاهان | |
---|---|
عنوان | دورهٔ سلطنت |
شاه اسماعیل اول | ۹۰۷- ۹۳۰ |
شاه طهماسب اول | ۹۳۰- ۹۸۴ |
شاه اسماعیل دوم | ۹۸۴- ۹۸۵ |
شاه محمد خدابنده | ۹۸۵- ۹۹۶ |
شاه عباس اول | ۹۹۶- ۱۰۳۸ |
شاه صفی | ۱۰۳۸- ۱۰۵۲ |
شاه عباس دوم | ۱۰۵۲- ۱۰۷۷ |
شاه سلیمان | ۱۰۷۷- ۱۱۰۵ |
شاه سلطان حسین | ۱۱۰۵- ۱۱۳۵ |
چهرههای سرشناس همعصر | |
مقدس اردبیلی • میرداماد • میرفندرسکی • محمدتقی مجلسی • محمدباقر مجلسی • محقق کرکی • شیخ بهائی • شیخ حر عاملی • سید نعمتالله جزایری • ملاصدرا | |
مهم | |
جنگ چالدران • صلح آماسیه • معاهده زهاب • حمله افغانها | |
شاه طهماسب اول صفوی (۹۱۹ق-۹۸۱ق) فرزند شاه اسماعیل اول (مؤسس صفویه) است. او با ۵۴ سال سلطنت، طولانیترین مدت حکومت را در بین شاهان صفوی داشت. مذهب شیعه در زمان شاه اسماعیل مذهب رسمی ایران اعلام شد ولی استقرار و گسترش آن در دوران شاه طهماسب اتفاق افتاد. تشکیل نهاد روحانیت شیعی از دوره طهماسب آغاز و پس از ورود محقق ثانی به ایران دودمانهای روحانی از علمای مهاجر و فرزندانشان در ایران تشکیل شد.
صلح آماسیه میان شاه طهماسب و سلطان سلیمان باعث شد که برای مدت ۲۰ سال میان ایران و عثمانی صلح برقرار باشد. در زمان او پایتخت ایران از تبریز به قزوین منتقل شد.
زندگینامه
طهماسب اول در سال ۹۱۹ ه.ق به دنیا آمد. وی در یک سالگی به دستور پدرش شاه اسماعیل به هرات انتقال یافت و خراسان تا رود آموری اصطلاحا به او تعلق گرفت و دیو سلطان رملو حاکم بلخ به للگی (سرپرستی) او انتخاب شد. وی ده ساله بود که به سلطنت رسید و از سال ۹۳۰ تا ۹۸۴ ه.ق به مدت ۵۴ سال سلطنت کرد که طولانیترین ایام سلطنت در دوران صفوی محسوب میشود.[۱]
با اینکه شاه اسماعیل مؤسس سلسله صفویه است، اما ثبات حکومت صفویه در دوران طولانی حکومت شاه طهماسب بود.[۲] نیمه اول سلطنت او بیشتر در رفع نفاق و چند دستگی میان سران قزل باش و اداره جنگ در سرحدات شرقی و غربی مملکت گذشت.[۳]
شاه طهماسب در پنجاه و چهارمین سال سلطنت خود در ۱۵ صفر سال ۹۸۴ق در قزوین از دنیا رفت و پس از چندی جسد او را در مشهد دفن کردند. شاه طهماسب نشان میداد که مردی دیندار و پایبند به تکالیف و فرایض دینی است. اگر چه مذهب شیعه در زمان پدر او مذهب رسمی شد، ولی استقرار و گسترش آن در دوره شاه طهماسب انجام گرفت.[۴]
وقایع مهم دوران سلطنت
مقابله با دشمنان خارجی
از همان آغاز زمامداری طهماسب، دشمنان سرسخت دولت صفوی یعنی ازبکان و عثمانیان حملات خود را به ایران آغاز کردند. عبیدالله خان ازبک و امرای دیگر او به طور مداوم خراسان را مورد تاخت و تاز و کشتار قرار میدادند. سرانجام در جنگ بزرگ " جام" در سال ۹۳۵ ه.ق با شکستی که طهماسب به عبیدالله وارد کرد، برای مدتی خراسان از حملات ازبکان درامان ماند.[۵] در جبهه غربی، شاه طهماسب با دشمن بزرگی همچون سلطان سلیمان قانونی مواجه بود. سلطان عثمانی وارث سرزمینهای وسیعی بود که پدرش در اروپا و آسیای غربی و شمال آفریقا به دست آورده بود. البته خود او هم مرتبا بر دامنه این تصرفات میافزود.
فرار اولامه سلطان تکلو از سران معتبر قزلباش به عثمانی و پناهنده شدن القاص میرزا برادر شاه طهماسب به سلطان سلیمان و نیز تحریکاتی که در استانبول علیه ایران انجام دادند، آتش جنگ میان دولت صفوی و حکومت عثمانی را دامن زد.[۶]
سپاهیان عثمانی چندین بار به مناطق غربی متصرفات صفوی و آذربایجان حمله کردند. با توجه به تعداد بسیار کمتر سپاهیان صفوی، آنها چارهای جز استفاده از نبرد دفاعی نداشتند. شاه طهماسب نیز با استفاده از تاکتیک امحای منابع حداکثر بهرهبرداری را میکرد. پیشرفت آنان را مانع میگردید، به نحوی که لشکرکشیها به نتایجی که منظور نظر سلطان عثمانی بود، منجر نشد. حتی در بعضی از جبههها مانند قفقاز متحمل شکست شدند. اسماعیل میرزا فرزند شاه طهماسب در سال ۹۵۸ ه.ق با فتح ارزنه الروم و کردستان و ارمنستان، مناطقی را که به اطاعت سلطان عثمانی درآمده بود، مجدد به حاکمیت صفویه اضافه کرد.[۷]
صلح آماسیه
پیمان آماسیه نام پیمانی است که بین شاه طهماسب صفوی و سلطان سلیمان اول در سال ۸۸۴ شمسی (۹۶۲ قمری / ۱۵۵۵م) در شهر آماسیه (شهری در شمال آناتولی و در ترکیه امروزی) بسته شد. این پیمان با مشخص کردن مرز ایران و عثمانی پایانی بر جنگهای دراز مدت دو کشوربود. این پیمان ۲۰ سال آرامش را بین دو کشور به ارمغان آورد. متن نامۀ شاه طهماسب ممهور به مهر وی به شمارۀ ۸۹۶۸ در آرشیو کتابخانۀ توپقاپی نگهداری میشود.[۸]
به موجب این قرارداد ایالتهای آذربایجان، ارمنستان شرقی و گرجستان شرقی در اختیار دولت ایران قرار گرفت و گرجستان غربی، ارمنستان غربی و کشور عراق به دولت عثمانی واگذار شد. همچنین سلطان عثمانی موافقت کرد که با پیروان مذهب شیعه با مدارا رفتار کند و از زوار ایرانی که عازم مکه و مدینه هستند، حمایت کند. به علاوه به فرماندهان مرزی نیز تأکید شود تا از صدور هرگونه دستوری که موجب منازعات مرزی شود، خودداری کنند.
استقرار در پایتخت
با آرامشی که از طریق صلح آماسیه در کشور ایجاد شد، شاه طهماسب به مدت بیست سال از قزوین بیرون نرفت و در این مدت سرگرم بهرهبرداری از ثبات و فراغتی که به وجود آمده بود، گردید. طبع مالدوست و زراندوزی وی به گونهای بود که چهارده سال پایان سلطنت، حقوق لشکریان را نپرداخت و طبیعی بود که سپاهیان از فشار بر مردم ارتزاق میکردند که همین امر باعث نارضایتی مردم و سبب شورشهایی در گیلان به رهبری سید حسین در سال ۹۷۹ ه.ق و شورش تبریز در سال ۹۸۱ ه.ش شد که نهایتا هر دو شورش سرکوب شدند؛ اما بذرهای بحران و شورش در دورههای بعد از سلطنت وی خود را نمایان ساخت و دوازده سال طول کشید تا پس از یک دوره بیثباتی بعد از مرگ طهماسب، سلطنت صفوی استقرار و قدرت خود را باز یابد.[۹]
انتقال پایتخت
شاه طهماسب به علت نزدیکی تبریز به مرزهای عثمانی و آسیبپذیری این شهر و دوری تبریز از خراسان که همواره مورد هجوم ازبکان قرار میگرفت، در سال ۹۶۵ ه.ق پایتخت خود را به قزوین منتقل کرد. از این تاریخ تا سال ۱۰۰۶ ه.ق (که شاه عباس اول، اصفهان را به پایتختی انتخاب کرد) شهر قزوین پایتخت صفویه بود.
پناهندگی همسایگان به ایران
از وقایع عمده دوران شاه طهماسب پناهندگی همایون پادشاه هند و بایزید شاهزاده عثمانی بود که هردو رویداد تأثیر زیادی در روابط ایران با هند و عثمانی داشت.[۱۰] در سال ۹۵۰ ه.ق همایون پادشاه هند به علت اختلافاتی که بین او و شیرخان افغانی رخ داده بود، بر اثر نفاق برادرانش ناگزیر هند را ترک کرد و با کسان نزدیک خود به شاه طهماسب پناهنده شد. شاه طهماسب مقدم مهمان خود را گرامی داشت و فرمان داد او را با احترام تا پایتخت همراهی کنند. همایون بعد از مدتی اقامت در ایران با نیرویی که پادشاه صفوی در اختیار او گذاشت، به هند بازگشت و سلطنت از دست رفته خود را به دست آورد. این واقعه چنان تاثیر خوبی در روابط ایران و هند باقی گذاشت که تا انقراض صفویان به استثنای مواردی چند که اختلافاتی بین طرفین در مسایل مرزی به ویژه قندهار پیش آمد، ادامه یافت.[۱۱]
در سال ۹۶۷ ه.ق بایزید به علت پارهای اختلافات که با پدرش سلطان سلیمان و برادرش سلیم پیدا کرده بود، با ده هزار سرباز مسلح از آناتولی وارد ایران شد و از شاه طهماسب تقاضای پناهندگی کرد. شاه طهماسب او را گرامی داشته و دستور داد او و نزدیکانش را در کاخ مناسبی جای دهند. سلطان عثمانی که از آمدن بایزید به ایران اطلاع یافت، با ارسال نامههای مکرر به صورت احترام یا حتی گاه تهدید، استرداد بایزید را از شاه طهماسب تقاضا کرد. وساطتها و تقاضاهای شاه نیز برای عفو شاهزاده عثمانی به هیچ وجه مؤثر واقع نشد. سرانجام سلطان صفوی برای جلوگیری از تهاجم عثمانی و شعلهور شدن جنگهایی که به موجب صلح آماسیه متوقف شده بود، بایزید و فرزندان او را تسلیم مأموران عثمانی کرد. متعاقب آن در سال ۹۶۹ ه.ق صلحی بین طرفین منعقد گردید و جنگهای غرب کشور برای مدتی نسبتا طولانی خاموش شد.[۱۲]
مهاجرت علما به ایران
مقارن با آغاز دوران سلطنت صفویان، مراکز فقهی و روحانی شیعی در خارج از ایران و سرزمینهای عربی به ویژه جبل عامل قرار داشت. با استقرار سلطنت صفوی در دوره طهماسب، سیل مهاجرت عالمان و فقیهان شیعی از این مراکز به سوی ایران جاری شد. گرچه در زمان شاه اسماعیل اول کسانی چون شیخ زین الدین علی و سید نعمت الله حلی و حتی یک بار محقق کرکی به ایران آمده بودند؛ اما آن مهاجرتها کوتاهمدت، منقطع و ناپایدار بود. بنابراین باید گفت تشکیل و استمرار نهاد روحانیت شیعی از دوره طهماسب آغاز میگردد، خصوصا پس از ورود محقق ثانی که به ایران وارد شدند، دودمانهای روحانی از این مهاجرین و فرزندانشان در ایران تشکیل شده و مناصب مختلفی در ایران را از قبیل شیخ الاسلامی، امامت، قضاوت، صدارت تا وزارت را به دست آوردند که تا اواخر دوره صفویه تداوم یافت. این سلسله خاندانهای روحانی که علاوه بر ارتباط نسبی و سببی از نظر آموزشی و علمی نیز به یکدیگر پیوند میخوردهاند، تا اواسط دوره صفویه سیمایی عربی به هیأت روحانیت ایران بخشید؛ اما بهتدریج که نسل جدیدی از عالمان و فقیهان شیعی ایرانی پرورش یافت، عنصر ایرانی در فقاهت و روحانیت شیهی وجه غالب یافت. از معروفترین عالمانی که در دوره شاه طهماسب به ایران مهاجرت کردند شیخ علی بن عبد العالی کرکی معروف به محقق ثانی، شیخ علی منشار، شیخ حسین بن عبدالصمد حارثی و فرزندش شیخ بهایی میباشند. [۱۳]
شاه طهماسب با شخصیت و سیاست مذهبیای که داشت، میکوشید تا روابط گرم و بسیار نزدیکی با علما برقرار کند. به طوری که علما و روحانیون همیشه در مجلس وی حاضر بودند و شاه طهماسب در هیچ امری بدون فتوا و مسأله عمل نمیکرد و در هر کاری ابتدا حکم شرعی آن را از علما میپرسید.[۱۴]
پانویس
- ↑ اصفهانی، خلد برین، ص۳۲۶
- ↑ اصفهانی، خلد برین، ص۳۲۷
- ↑ سیوری، ایران عصر صفوی، ص۴۶
- ↑ سیوری، ایران عصر صفوی، ص۵۷
- ↑ سیوری، ایران عصر صفوی، ص۵۱
- ↑ تذکره شاه طهماسب، ۱۳۴۳ه.ق: ص۸۹
- ↑ سیوری، ایران عصر صفوی، ص۵۶
- ↑ مدخل آماسیه؛ دانشنامه بزرگ اسلامی
- ↑ نویدی، تغییرات اجتماعی- اقتصادی در ایران عصر صفوی، ص۷۸
- ↑ نویدی، تغییرات اجتماعی- اقتصادی در ایران عصر صفوی، ص۵۶
- ↑ روملو، احسن التواریخ، ص۴۰۳
- ↑ مینورسکی، ۱۳۲۴ ه.ق، ص۶۸
- ↑ تذکره شاه طهماسب، ص۱۰۲
- ↑ زندگینامه شاه تهماسب اول؛ پادشاه صفوی، تلنگر.
منابع
- طهماسب: تذکره شاه طهماسب، به اهتمام عبدالشکور، برلین، ۱۳۴۳ق
- شرلی، آنتونی، سفرنامه، ترجمه آوانی، تهران، ۱۳۵۷ق
- مینورسکی، ولادیمیر فدرویچ، سازمان اداری حکومت صفوی، ترجمه مسعود رجب نیا، تهران، ۱۳۲۴ق
- نویدی، داریوش، تغییرات اجتماعی-اقتصادی در ایران عصر صفوی، ترجمه هاشم اقاجری، تهران: نی، ۱۳۸۶ش
- سیوری، راجر، ایران عصر صفوی، ترجمه کامبیز عزیزی، تهران: مرکز ۱۳۸۷ش
- حسن بیگ روملو، احسن التواریخ، تصحیح عبدالحسین نوایی تهران، بابک، ۱۳۷۵ش
- محمد یوسف اصفهانی، خلد برین، به کوشش میر هاشم محدث، بنیاد موقوفه دکتر محمد افشار، تهران، ۱۳۷۲ش.
- زندگینامه شاه تهماسب اول؛ پادشاه صفوی، تلنگر، تاریخ درج مطلب: ۱۳ اسفند ۱۳۹۸، تاریخ بازدید:۱۳ خرداد ۱۴۰۲.