حسن جوری

مقاله قابل قبول
عدم رعایت شیوه‌نامه ارجاع
کپی‌کاری از منابع خوب
استناد ناقص
شناسه ناقص
از ویکی شیعه
حسن جوری
اطلاعات کلی
زادگاهروستای جور، از توابع نیشابور
وفاتدر جنگ با سپاهیان آل کرتِ هرات به قتل رسید
محل دفندر جوار مزار شیخ خلیفه مازندرانی
اطلاعات علمی
استادانشاگرد و مرید شیخ خلیفه مازندرانی
اطلاعات دیگر
فعالیت‌هارهبری معنوی سربداران
منصبرهبر معنوی سلسله سربداران در قرن هشتم هجری قمری در منطقه خراسان


حسن جوری، رهبر معنوی سلسله سربداران در قرن هشتم هجری قمری در منطقه خراسان بود که دعوت خود را در پوشش تصوف انجام می‌داد. وی شاگرد و مرید شیخ خلیفه مازندرانی بود و پس از وی رهبری معنوی سربداران را برعهده گرفت. شیخ حسن برای تبلیغ و نجات جان خویش، به مناطق زیادی از جمله ماوراءالنهر، بلخ، ترمذ، هرات، خواف و قهستان سفر کرد.

در آغاز حرکت سربداران وجیه‌ الدین مسعود، رهبر سیاسی نهضت و حسن جوری با هم هماهنگ بودند، اما پس از مدتی میان آنان اختلاف ایجاد شد.

شیخ حسن در جنگ با سپاهیان آل کرتِ هرات به قتل رسید.

تولد و تحصیل علوم

سربداران
حاکمان
عنوان دورهٔ حکومت
امیر عبدالرزاق باشتینی ۷۳۶ تا ۷۳۸
وجیه الدین مسعود باشتینی ۷۳۸ تا ۷۴۵
محمد آیتیمور ۷۴۵ تا ۷۴۷
کلواسفندیار ۷۴۷ تا ۷۴۹
شمس الدین فضل الله ۷۴۹ تا ۷۴۹
یحیی کرابی ۷۵۳ تا ۷۵۹
خواجه ظهیر کرابی ۷۵۹ تا ۷۶۰
حیدر قصاب ۷۶۰ تا ۷۶۱
لطف الله فرزند پهلوان امیرمسعود ۷۶۱ تا ۷۶۲
حسن دامغانی ۷۶۲ تا ۷۶۶
نجم الدین علی مؤید ۷۶۶ تا ۷۸۳
رهبران مذهبی
شیخ خلیفه مازندرانیشیخ حسن جوری • درویش هندوی مشهدی • سید عزالدین سوغندی • درویش عزیز جوری • درویش رکن الدین • داود سبزواری • ...
علمای هم‌عصر
شهید اول • ...

از تاریخ تولد و آغاز زندگانی وی اطلاعی در دست نیست. برخی دانسته‌ها درباره وی، مربوط به نامه‌ای است که خودش به امیرمحمدبیک جانی قربانی، حاکم وقت طوس و مشهد، نوشته است.[۱]

حسن جوری در روستای جور، از توابع نیشابور، به دنیا آمد.

وی هفت تا هشت سال در مدارس زادگاه خویش به تحصیل علوم دینی پرداخت. وی برای آگاهی از حقیقت، آموزه‌های ائمه فِرَق را فراگرفت و از اختلاف‌ نظرها و اعتقادات آنان آگاه شد و به مقام استادی رسید.[۲]

حسن جوری و شیخ خلیفه

شاگردی شیخ خلیفه

حسن جوری، برای دیدار شیخ خلیفه به سبزوار رفت و سخنان وی را شنید و مرید او شد[۳] در این زمان، مریدان شیخ خلیفه در حال افزایش بودند. برخی از فقها، شیخ را مرتد شناختند و مردم را از شنیدن صحبت‌های وی منع نمودند. سرانجام در ۲۲ ربیع‌الاول سال ۷۳۶ق، شیخ خلیفه را در مسجد سبزوار حلق‌آویز یافتند.[۴]

جانشینی شیخ خلیفه

پس از کشته شدن شیخ خلیفه، مریدان وی به حسن جوری پیوستند و او جانشین شیخ‌خلیفه شد، اما در سبزوار نماند و به قصد تبلیغ تعالیم شیخ‌خلیفه و گردآوری مریدان بیشتر به سفرهای تبلیغی رفت.

سفرها

وی پس از اینکه جانشین شیخ خلیفه شد سفرهای تبلیغی خود را آغاز کرد، در ۲۳ ربیع الاول سال ۷۳۶ق به نیشابور رفت و در آن شهر در اختفا بود تا اینکه مردم از جای او آگاهی یافتند. به همین سبب، به مشهد و از آنجا به ابیورد و خبوشان رفت.

پنج ماه در سفر بود تا اینکه در شوال ۷۳۶ به عراق عجم رفت و یک سال و نیم در آن نواحی تبلیغ کرد. سپس به خراسان برگشت و در اوایل محرّم ۷۳۹ به ماوراءالنهر و بلخ و ترمذ رفت و پس از آن به هرات بازگشت و از آنجا به خواف و قهستان رفت و تصمیم گرفت به کرمان سفر کند، اما به سبب سختی راه، سفرش انجام نپذیرفت و به مشهد و در سال ۷۳۹ق. به نیشابور بازگشت و بیشتر اهالی نیشابور مرید وی شدند.[۵]

انگیزه حسن جوری از این سفرها، علاوه بر تبلیغ و اشاعه تعالیم شیخ‌خلیفه، فرار از توطئه و ستم دشمنان بود.

طریقت حسن جوری

به گزارش پطروشفسکی، شرق‌شناس اتحاد جماهیر شوروی، تبلیغات حسن جوری و دعوت وی برای قیام مردم، در پوشش تصوف صورت می‌گرفت و به این‌ترتیب، طریقتی صوفیانه به وجود آمد که بعدها طریقت شیخ‌خلیفه و حسن جوری خوانده شد.[۶]

حسن جوری نام مریدانش را در دفتری ثبت می‌کرد و می‌گفت: «حالا وقت اختفاست». وی به آنان می‌گفت که هرگاه وقت ظهور برسد، آنان باید آماده نبرد شوند، ولی تا آن زمان باید منتظر بمانند و به حرفه خود مشغول باشند. بیشتر مریدانِ وی از صاحبان حِرَف بودند.[۷]

هراس دشمنان از حسن جوری

با افزایش مریدان حسن جوری، بر نگرانی و وحشت فقهای سنّی مذهب افزوده شد. به همین سبب، دشمنان او کوشیدند تا امیر ارغونشاه را برضد وی برانگیزند.[۸]

ارغونشاه، امیرمحمد باسق را نزد حسن جوری فرستاد تا درباره او و یارانش تحقیق کند. امیرمحمد باسق با حسن جوری مذاکره کرد و او و یارانش را مردمانی نیک معاش دانست و به وساطت او، ارغونشاه از دستگیری حسن جوری منصرف شد. اندکی بعد، حسن جوری از قهستان به سوی عراق عجم حرکت کرد و به دستجردان رفت، اما به سبب سختی راه و جمع کثیری که همراه وی بودند، این سفر ناتمام ماند و او به مشهد بازگشت.[۹]

دستگیری حسن جوری

بار دیگر، مشایخ و فقهای سنی مذهب به حکام نامه نوشتند و آنان را برضد حسن جوری برانگیختند. ارغونشاه به مشهد ایلچی فرستاد. ایلچی نیز پس از صحبت با حسن جوری قانع شد و بازگشت. پس از دو ماه، حسن جوری با گروهی از درویشان، به قصد عزیمت به حجاز، به قهستان رفت، اما ارغونشاه ممانعت کرد و از وی عذرخواهی نمود.[۱۰]

سرانجام ارغونشاه دست از حمایت حسن جوری برداشت و در ۷۳۹ او را دستگیر و در قلعه طاق/ طاک/ تاک در یازر زندانی کرد.[۱۱]

آزادی از زندان

چندی بعد، وجیه‌الدین مسعود، از امرای سربداران، به یازر حمله کرد و حسن جوری را آزاد ساخت که همراه او به سبزوار رفت.[۱۲]

پیوستن به گروه سربداران

حسن جوری دو ماه در سبزوار اقامت گزید. درویشانی که تا آن زمان در اختفا بودند، نزد وی رفتند. مردم ولایات خراسان از وضع پریشان خود و قتل و غارت و ستم حکام نزد وی شکایت کردند و ابراز داشتند که دیگر جایز نیست در مقابل ظلم و ستم سکوت کنند و باید فتنه مغولان را فرونشانند.

حسن جوری پاسخ داد که تاکنون پیشوایی نکرده است و این سخن را باید با پیشوایان دین مطرح کرد و اگر آنان صلاح را در قیام بدانند، او نیز در این امر مساعدت خواهد کرد. تمامی ائمه، مشایخ و پیشوایان بیهق و نیشابور اتفاق کردند که دفع ظلم برای رهایی مسلمانان واجب است. بنابر این فتوا و درخواست وجیه‌الدین مسعود، حسن جوری به سربداران پیوست.[۱۳]

در این زمان، امیر ارغونشاه در ملازمت تغاتیمور به عراق رفته بود و پسرش، امیر محمدبیک جانی قربانی، بر امور خراسان رسیدگی می‌کرد. امیرمحمد در نامه‌ای به حسن جوری، او را از همراهی با وجیه‌الدین برحذر داشت. حسن جوری نیز در پاسخ، خبر داد که به سربداران پیوسته است.[۱۴]

خلافت حسن جوری

حافظ ابرو[۱۵] مریدان حسن جوری را شیخیان و درویشان خوانده و ابن‌ بطوطه[۱۶] به صراحت حسن جوری را رافضی شمرده است. سربداران حسن جوری را به خلافت خود برداشتند و وی آنان را به عدل و داد فرا خواند. از آن پس، قدرت معنوی و سازمان‌یافته درویشانِ پیرو حسن جوری با قدرت نظامی وجیه‌الدین مسعود پیوند خورد.

تصرف ولایات

وجیه‌الدین و حسن جوری در ۷۳۹ هجری، نیشابور و سبزوار را تصرف کردند و بر توابع این ولایات نیز مسلط شدند و ملازمان امیر ارغونشاه را از آنجا بیرون راندند.[۱۷]

رویارویی سربداران با تغاتیمور

در این اثنا، تغاتیمور در نامه‌ای به حسن جوری او را به فرمان‌برداری از خود دعوت کرد. حسن جوری نیز به وی پیغام داد که پادشاه و ما باید از خدا اطاعت کنیم و هرکس خلاف دستورهای قرآن عمل کند، عصیانگر است و بر دیگران واجب است تا برای دفع او قیام کنند.[۱۸]

تغاتیمور با شنیدن پاسخ حسن جوری لشکری فراهم آورد. به نوشته میرخواند،[۱۹] سپاهیان تغاتیمور هفتاد هزار تن و سپاهیان وجیه‌الدین مسعود و حسن جوری سه هزار تن بودند.[۲۰]

محل وقوع جنگ را حافظ‌ابرو[۲۱] در بیهق، میرخواند[۲۲] در کنار رود گرگان و دولتشاه سمرقندی[۲۳] در کنار رود اترک گزارش نموده‌اند. این نبرد در ۷۴۱ به‌وقوع پیوست[۲۴] تغاتیمور برادرش، امیر شیخ‌علی گاون، را فرمانده سپاهیان کرد. سربداران پیروز شدند، امیرشیخ‌علی گاون کشته شد و لشکریان تغاتیمور نیز منهزم گشتند.

پس از این شکست، امیر ارغونشاه و امرای دیگر به اطراف گریختند و غنیمت بسیاری نصیب سربداران شد. وجیه‌الدین مسعود به سبزوار بازگشت و بزرگان و اشراف خراسان به اطاعت او درآمدند[۲۵] به نوشته خوافی[۲۶]، پس از این جنگ، وجیه‌الدین اسفراین، جاجرم، بی ارجمند، بسطام، دامغان و سمنان را نیز تصرف کرد.

اختلاف نظر میان وجیه‌الدین و حسن جوری

ایجاد اختلاف نظر

به گزارش پطروشفسکی، در آغاز امر، وجیه‌الدین مسعود و حسن جوری متفق بودند، اما خیلی زود اختلاف‌نظر پیدا کردند[۲۷] وجیه‌الدین و یارانش به دنبال حکومتی مقتدر و توسعه‌طلب بودند و ازاین‌رو نمی‌توانستند برای مدت طولانی، مواعظ تند حسن جوری را که پیوسته مردم را به برابری، برادری و تعدیل ثروت دعوت می‌کرد، تحمل کنند. از سویی، اهالی نواحی متصرفه سربداران شیعه مذهب نبودند.

علت اختلاف نظر

احتمالاً، حسن جوری می‌خواست مذهب تشیع را در همه شهرهای تحت تابعیت سربداران برقرار سازد، اما مسعود خواهان این روش نبود. دیدگاه کاملاً مذهبی حسن جوری کار را بر وجیه‌الدین مسعود مشکل می‌ساخت.[۲۸]

نبرد با آل کرت

علت وقوع جنگ

با گسترش محدوده حکومتی سربداران، آنان با آل‌کرت (حکومت: ۶۴۳-۷۸۳) در هرات همسایه شدند. آل‌کرت سنّی مذهب و از مخالفان سربداران بودند. اختلاف میان جناح وجیه‌الدین مسعود و سایر سربداران، در جنگِ آنان و آل‌کرت نمایان شد. این جنگ، که به نبرد زاوه مشهور است، در سال ۷۴۳ق. میان وجیه‌الدین مسعود و حسن جوری از یک سو، و معزالدین حسین کرت از سوی دیگر، رخ داد.[۲۹]

وقتی وجیه‌الدین مسعود و حسن جوری بر سبزوار و نیشابور غلبه یافتند و قوای آنان زیاد شد، مصمم به تصرف تمام خراسان شدند و خواستند تا هرات را تسخیر کنند.[۳۰]

میرخواند[۳۱] آغازگر جنگ را معزالدین حسین کرت دانسته است. به‌نوشته وی[۳۲] پس از شکست تغاتیمور از سربداران، وی به معزالدین حسین پیغام داد تا به جنگ آنان برود. این خبر را وجیه‌الدین مسعود و حسن جوری شنیدند و به جنگ با وی مصمم شدند.

حسن جوری، دو نفر را به نمایندگی خود نزد معزالدین حسین کرت فرستاد تا به او پیغام دهند که دست از افعال ناشایست خود بردارد و در غیر این صورت، آماده نبرد باشد. معزالدین حسین کرت نمایندگان حسن جوری را به قتل رساند.[۳۳]

شرح ماجرای جنگ

پس از آن، سپاهیان دو طرف در ولایت خواف، در حدود زاوه، با یکدیگر روبه‌رو شدند. سپاهیان سربداران پنج هزار تن و سپاهیان معزالدین حسین کرت سی هزار تن بودند. در ابتدای امر، لشکر وجیه‌الدین مسعود و سربداران پیروز بودند و بسیاری از لشکریان هرات را کشتند، اما در میان جنگ، حسن جوری مجروح و کشته شد. با مرگ وی صفوف سربداران درهم ریخت.

معزالدین حسین کرت لشکر سربداران را تعقیب کرد و آنان را شکست داد[۳۴] گفته‌اند که قتل حسن جوری در جنگ زاوه به امر وجیه‌الدین‌مسعود بوده است.[۳۵]

مقبره حسن جوری

مدفن حسن جوری

پیکر حسن جوری را به سبزوار بردند و در جوار مزار شیخ خلیفه به خاک سپردند[۳۶] وجیه‌الدین‌مسعود نیز به سبزوار بازگشت[۳۷] و امیر عزالدین سوغندی جانشین حسن جوری شد.[۳۸]

جستارهای وابسته

پانویس

  1. حافظ ابرو، زبدةالتواریخ، ج۱، ص۸۵-۸۹؛ میرخواند، ج۵، ص۶۰۹-۶۱۳؛ مرعشی، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، ص۱۶۶-۱۷۰
  2. حافظ ابرو، زبدةالتواریخ، ج۱، ص۷۹، ۸۵؛ میرخواند، ج۵، ص۶۰۵
  3. رجوع کنید به حافظ ابرو، ج۱، ص۸۶
  4. حافظ ابرو، زبدةالتواریخ، ج۱، ص۷۹؛ عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، ج۱، ص۱۴۵؛ قس خوافی، ج۳، ص۴۶
  5. حافظ ابرو، زبدةالتواریخ، ج۱، ص۷۹، ۸۶؛ عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، ج۱، ص۱۴۵-۱۴۶
  6. پطروشفسکی، ص۳۸
  7. حافظ ابرو، زبدةالتواریخ، ج۱، ص۸۰؛ میرخواند، ج۵، ص۶۰۵-۶۰۶
  8. حافظ‌ابرو، زبدةالتواریخ، ج۱، ص۸۶-۸۷؛ میرخواند، ج۵، ص۶۰۶
  9. حافظ ابرو، زبدةالتواریخ، ج۱، ص۸۷؛ میرخواند، ج۵، ص۶۰۶.
  10. حافظ ابرو، زبدةالتواریخ، ج۱، ص۸۷؛ میرخواند، ج۵، ص۶۰۶.
  11. حافظ ابرو، زبدةالتواریخ، ج۱، ص۸۰، ۸۷؛ عبدالرزاق سمرقندی، ج۱، ص۱۴۶.
  12. حافظ ابرو، زبدةالتواریخ، ج۱، ص۸۳؛ عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، ج۱، ص۱۴۸
  13. حافظ ابرو، زبدةالتواریخ، ج۱، ص۸۸-۸۹؛ مرعشی، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، ص۱۶۹
  14. میرخواند، ج۵، ص۶۰۹
  15. زبدةالتواریخ، ج۱، ص۸۳
  16. رحلة ابن‌بطوطة، ج۱، ص۳۸۹
  17. حافظ ابرو، زبدةالتواریخ، ج۱، ص۸۹-۹۰؛ میرخواند، ج۵، ص۶۱۳
  18. میرخواند، ج۵، ص۶۱۳
  19. ج۵، ص۶۱۳
  20. قس دولتشاه سمرقندی، ص۲۸۱
  21. زبدةالتواریخ، ج۱، ص۱۱۹
  22. ج۵، ص۶۱۳
  23. ص۲۸۰
  24. قس خوافی، مجمل فصیحی ج۳، ص۵۸:۵۹ سال ۷۴۰
  25. حافظ ابرو، ج۱، ص۱۱۹-۱۲۰؛ میرخواند، ج۵، ص۶۱۴
  26. مجمل فصیحی، ج۳، ص ۵۸:۵۹ سال ۷۴۰ق.
  27. پطروشفسکی، نهضت سربداران خراسان، ص۶۰
  28. بیانی،دین و دولت در ایران عهد مغول، ج ۲، ص ۷۸۲.
  29. حافظ‌ابرو، زبدةالتواریخ، ج۱، ص۱۴۴؛ دولتشاه سمرقندی، تذکرةالشعراء، ص۲۸۱؛ قس فریومدی، ص ۳۴۸: سال ۷۴۲
  30. حافظ ابرو، زبدةالتواریخ، ج ۱، ص ۱۳۹؛ دولتشاه سمرقندی، تذکرةالشعراء، ص۲۸۱
  31. ج ۴، ص ۶۸۱
  32. میرخواند، ج ۴، ص ۶۸۱
  33. میرخواند، ج ۴، ص ۶۸۱
  34. حافظ ابرو، زبدةالتواریخ، ج ۱، ص ۱۴۰۱۴۴؛ میرخواند، ج ۴، ص ۶۸۱۶۸۲
  35. رجوع کنید به دولتشاه سمرقندی، تذکرةالشعراء، ص۲۸۱؛ میرخواند، ج ۴، ص ۶۸۲
  36. میرخواند، ج ۴، ص ۶۸۲
  37. دولتشاه سمرقندی، تذکرةالشعراء، ص۲۸۱
  38. فریومدی، ذیل مجمع الانساب شبانکاره‌ای، ص ۳۴۸

منابع

  • ابن‌بطوطه، رحلة ابن‌بطوطة، بیروت، چاپ محمد عبدالمنعم عریان، ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
  • شیرین بیانی، دین و دولت در ایران عهد مغول، تهران ۱۳۶۷-۱۳۷۵ش.
  • ایلیا پاولوویچ پطروشفسکی، نهضت سربداران خراسان، ترجمه کریم کشاورز، تهران ۱۳۵۱ش.
  • عبدالله بن لطف‌الله حافظ‌ابرو، زبدةالتواریخ، تهران، چاپ کمال حاج سیدجوادی، ۱۳۸۰ش.
  • احمدبن محمد خوافی، مجمل فصیحی، مشهد، چاپ محمود فرخ، ۱۳۳۹-۱۳۴۱ش.
  • دولتشاه سمرقندی، کتاب تذکرةالشعراء، چاپ ادوارد براون، لیدن، ۱۳۱۹/۱۹۰۱.
  • عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، ج۱، تهران، چاپ عبدالحسین نوائی، ۱۳۵۳ش.
  • غیاث‌الدین فریومدی، ذیل مجمع الانساب شبانکاره‌ای، در محمدبن علی شبانکاره‌ای، مجمع‌الانساب، تهران، چاپ میرهاشم محدث، ۱۳۶۳ش.
  • ظهیرالدین‌بن نصیرالدین مرعشی، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، تهران، چاپ محمد حسین تسبیحی، ۱۳۴۵ش.
  • میرخواند.

پیوند به بیرون