شیخ خلیفه مازندرانی
اطلاعات فردی | |
---|---|
تاریخ وفات | ۲۲ ربیعالاول سال ۷۳۶ هجری |
اطلاعات علمی | |
استادان | شیخ بالوی زاهد، علاء الدولة سمنانی |
شاگردان | حسن جوری |
فعالیتهای اجتماعی-سیاسی | |
سیاسی | روشنگری و مبارزه با ظلم و ستم سلاطین وقت |
شیخ خلیفه مازندرانی (متوفای ۷۳۶ق) از عالمان شیعه و مبارزان سیاسی ایران. شیخ حسن جوری از مریدان وی بوده و به این سبب شیخ خلیفه رهبر فکری جنبش سربداران در نیمه اول قرن هشتم هجری در بیهق (سبزوار) محسوب میشود. شیخ خلیفه مدتی مرید شیخ بالوی بود و زمانی نیز ملازم علاءالدوله سمنانی گردید. وی زمانی نیز به خراسان هجرت کرد و پس از درک محضر خواجه غیاث الدین حموی و عدم اقناع روحیهاش به سبزوار رفته و در مسجدی نشست و به وعظ و ارشاد مردم مشغول گردید.
منابع تاریخی ستایشهایی از تقوای شیخ خلیفه دارند که موجب نفوذ معنوی وی در میان مردم بود. ورود شیخ خلیفه به مسائل اجتماعی و سیاسی و بیان نظرات ظلمستیز وی و گسترش نفوذ کلامش در میان مردم موجب گردید که برخی بزرگان و حکام خراسان، وی را به قتل برسانند.
سرگذشت و مهاجرت
شیخ خلیفه از اهالی مازندران است که منابع تاریخی از شهرت وی به تقوا و پاکیزگی سخن گفتهاند. از تولد، نسب و دوران کودکیاش اطلاعاتی در دست نیست. در جوانی به تحصیل علوم دینی رایج زمان پرداخت، قرآن را حفظ کرد و در علم تجوید و ترتیل قرآن تبحر یافت. شیخ در مسایل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی روحیهای جستجوگر داشت و علومی که مطالعه کرده بود، موجب اقناعش نشد و در نهایت ترک تحصیل کرد.[۱]
ظلم فرمانروایان مغول و دست نشاندههای آنان در مازندران و فقر عمومی مردم، شیخ خلیفه را به بررسی، علتیابی و تحقیق درباره مسایل روز جامعه خود و در نتیجه چارهجویی از استادان و متفکران زمان خود ترغیب نمود.[۲]
در ابتدا شیخ خلیفه نزد شیخ بالوی زاهد، قطب مریدان مازندران در آمل رفته اما پس از مدتی ارادتش نسبت به او کم میشود، چون زندگی زاهدانه شیخ بالوی در گوشه عزلت و اعتکاف، با مسایل زمان و امور جاری بیگانه بود و همین مسأله نمیتوانست خواستههای شیخ خلیفه را ارضاء کند.[۳] از این جهت، شیخ به سمنان نزد علاء الدولة سمنانی، از صوفیان بزرگ آن زمان نقل مکان کرده و برای مدّتی در درس او شرکت مینماید و جزء مریدان و شاگردان وی میشود و در آنجا به تکمیل تحصیلات خود پرداخته و در زمان کوتاهی به علم تفسیر و عرفان وقوف مییابد و به واعظی چیرهدست مبدل میشود.[۴]
پس از چندی رفتار شیخ خلیفه موجب ایجاد شبهه در علاء الدوله شد تا اینکه روزی از او میپرسد: «به کدام مذهب از مذاهب اربعه معتقدی؟» و مازندرانی در جواب میگوید: «ای شیخ آنچه من میطلبم از این مذهبها بالاتر است.»[۵] این جواب موجب خشم سمنانی شده تا آنجا که با ظرف دواتی که در کنارش بوده بر سر شیخ خلیفه میکوبد.[۶] در پی این ماجرا شیخ خلیفه نزد خواجه غیاث الدین حموی در خراسان میرود ولی در آنجا نیز به مقصود خود نمیرسد.[۷]
در نهایت شیخ به سبزوار هجرت کرد که پناهگاه شیعیان اثناعشری آن روزگار بود، وی در مسجد جامع شهر اقامت کرده و به وعظ میپردازد.[۸]
حاکمان | ||
---|---|---|
عنوان | دورهٔ حکومت | |
امیر عبدالرزاق باشتینی | ۷۳۶ تا ۷۳۸ | |
وجیه الدین مسعود باشتینی | ۷۳۸ تا ۷۴۵ | |
محمد آیتیمور | ۷۴۵ تا ۷۴۷ | |
کلواسفندیار | ۷۴۷ تا ۷۴۹ | |
شمس الدین فضل الله | ۷۴۹ تا ۷۴۹ | |
یحیی کرابی | ۷۵۳ تا ۷۵۹ | |
خواجه ظهیر کرابی | ۷۵۹ تا ۷۶۰ | |
حیدر قصاب | ۷۶۰ تا ۷۶۱ | |
لطف الله فرزند پهلوان امیرمسعود | ۷۶۱ تا ۷۶۲ | |
حسن دامغانی | ۷۶۲ تا ۷۶۶ | |
نجم الدین علی مؤید | ۷۶۶ تا ۷۸۳ | |
رهبران مذهبی | ||
شیخ خلیفه مازندرانی • شیخ حسن جوری • درویش هندوی مشهدی • سید عزالدین سوغندی • درویش عزیز جوری • درویش رکن الدین • داود سبزواری • ... | ||
علمای همعصر | ||
شهید اول • ... | ||
شهرت
شیخ خلیفه پس از اقامت در مسجد جامع سبزوار به موعظه مردم پرداخت، وی در آن مکان، قرآن را به صوتی زیبا و صدایی رسا تلاوت میکرد از این روی جماعت بسیاری از مردم گرد او جمع شده و مرید و معتقد به تعالیم وی شدند.[۹]
وی در مراوداتش با مردم علاوه بر وعظ و ارشاد، به مشکلات اجتماعی جامعه اشاره میکرد و تنها راه رهایی را مبارزه با ستم میدانست.[۱۰]
در همین زمان، آوازه تعالیم شیخ خلیفه به شیخ حسن جوری میرسد که پس از تحصیل علوم دینی در زادگاه خود، مشغول تدریس علوم دینی بود و شاگردان و مریدان بسیاری نیز داشت. شیخ حسن به سبزوار و نزد شیخ خلیفه میرود. جوری بر اثر همجواری با شیخ خلیفه مجذوب تعالیمش گشته و به یکی از مریدان وی تبدیل میشود، در نتیجه تدریس را کنار گذاشته و به تبلیغ تعالیم شیخ خلیفه میپردازد.[۱۱]
پیوستن حسن جوری که صاحب اعتبار علمی بود و مریدان زیادی نیز میان طلاب علمی آن دوره و منطقه داشت بر میزان اعتبار و تعداد پیروان شیخ خلیفه بسیار افزود.[۱۲]
تعالیم
منابع در خصوص تعالیم شیخ خلیفه تصریحی ندارند اما اتفاقات پس از وی و مسایلی که میان درویشان یا شیخیان به وجود آمد، نمایی کلی از تعالیم شیخ خلیفه نشان میدهد. او در عین حال که فردی متشرع، عارف و سرسپرده الهی بود، سخن از دنیا و مسایل دنیوی نیز میگفته است، چیزی که عرفا و علما و شیوخ دیگر مطرح نمیکردند.
شیخ خلیفه یکی از علمای شیعه و از آن دست دانشمندانی بود که فقط نشستن و وعظ کردن را جایز نمیدانست بلکه با اقتدا به ائمه اطهار به ویژه امام علی(ع) و امام حسین(ع) که در راه اسلام و اهداف اسلامی خود قیام کرده و علیه ظلم و ستم مبارزه کرده بودند، ستیز با فسق و فجور و فاسقان و فاجران را تبلیغ مینمود.
بنابر منابع، شیخ خلیفه از منادیان ظهور امام مهدی(عج) بوده و مردم را به ظهور او و برکندن ظلم و ستم و نابرابری بشارت میداد.[۱۳]
دسیسه و ترور
شهرت شیخ خلیفه و ازدیاد پیروان او موجب نگرانی حاکمان و برخی عالمان مدافع حکومت شد. این نگرانی ابعاد مختلف سیاسی و اجتماعی داشت؛ چراکه تعالیم شیخ موقعیت و موضع آنها را از نظر اجتماعی و سیاسی و حتی اقتصادی تضعیف کرده و مردم و به خصوص طبقه ضعیف و فقیر جامعه را در مقابل سیاستهای ظالمانه و ستمگرانه هیئت حاکمه تحریک میکرد و این مسئله برای حاکمان و علمای طرفدار آنها (که البته سنیمذهب بودند) خطری بالقوه بوده و لذا درصدد کشتن او برآمدند.[۱۴]
مطابق با منابع تاریخی، برخی علما جهت دفع خطر شیخ خلیفه، او را از نشستن در مسجد منع کردند، ولی شیخ به خواسته آنها توجهی نکرد، در نتیجه فقها فتوایی با این مضمون صادر کردند: «شخصی در مسجد ساکن است و حدیث دنیا میکند و چون منعش میکنند منزجر نمیشود و اصرار مینماید. اینچنین کس واجب القتل باشد یا نی؟»؛ اکثر علماء جواب دادند که: «باشد.»
فقها این فتوا را برای تایید، نزد سلطان ابو سعید، آخرین ایلخان مغول فرستادند. سلطان با محافظهکاری از تأیید فتوا خودداری کرده و پاسخ میدهد: «من دست به خون درویشان نمیآلایم. حکام خراسان به موجب شرع شریف عمل نمایند.»[۱۵]
وقتی این جواب از سوی ایلخان مغول صادر میشود، فقها و علمای تسنن، شیخ خلیفه را مبتدع و مهدور الدم اعلام کرده و درصدد قتل وی برمیآیند.[۱۶]
در اثر ایجاد اختلاف و تفرقه و رواج شایعات غیرواقعی، بین مریدان و طرفداران شیخ خلیفه مازندرانی و طرفداران فقیهان سنی مذهب در سبزوار جنگ درگرفته و همین امر بهانهای به دست رؤسای مذهبی و حکام داد که کار اجراء یا عدم اجرای حکم قتل شیخ خلیفه را که سلطان ابو سعید ایلخان به بزرگان و حکام خراسان محول کرده بود به مرحلۀ عمل درآورند. بنابراین با استفاده از آشفتگی اوضاع، دشمنان شیخ خلیفه تصمیم گرفتند او را پنهانی به قتل رسانند. در اجرای این هدف در ۲۲ ربیعالاول سال ۷۳۶ هجری شبانه وی را در همان مسجدی که سکونت داشت حلقآویز کرده و چند خشت زیر ستون چیدند تا وانمود کنند که شیخ خلیفه خودکشی کرده است.[۱۷]
پانویس
- ↑ حافظ ابرو، زبدة التواریخ، ج ۱، ص۷۸.
- ↑ علاءالدوله سمنانی، خمخانه وحدت، ص۹۲.
- ↑ آژند، قیام شیعی سربداران، ص۷۳.
- ↑ علاءالدوله سمنانی، خمخانه وحدت، ص۹۳.
- ↑ حافظ ابرو، زبدة التواریخ، ج ۱، ص۷۸.
- ↑ حیدری آقایی، تاریخ تشیع، ج ۲، ص۱۰۸.
- ↑ حافظ ابرو، زبدة التواریخ، ج ۱، ص۷۸.
- ↑ آژند، قیام شیعی سربداران، ص۷۴.
- ↑ حافظ ابرو، زبدة التواریخ، ج ۱، ص۷۸.
- ↑ حیدری آقایی، تاریخ تشیع، ج۲، ص۱۰۸-۱۰۹.
- ↑ حافظ ابرو، زبدة التواریخ، ج ۱، ص۷۸.
- ↑ آژند، قیام شیعی سربداران، ص۷۴.
- ↑ آژند، قیام شیعی سربداران، ص۷۸-۷۶.
- ↑ آژند، قیام شیعی سربداران، ص۷۹.
- ↑ حافظ ابرو، زبدة التواریخ، ج۱، ص۷۹-۷۸.
- ↑ حافظ ابرو، زبدة التواریخ، ج۱، ص۷۹.
- ↑ علاءالدوله سمنانی، خمخانه وحدت، ص۹۳.
یادداشت
منابع
- آژند، یعقوب، قیام شیعی سربداران، گستره، تهران، ۱۳۶۳ ش.
- حافظ ابرو، عبدالله بن لطفالله، زبدة التواریخ، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات.
- حیدری آقایی، محمود، تاریخ تشیع، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، تهران، ۱۳۸۴ ش.
- علاءالدوله سمنانی، احمد بن محمد، خمخانه وحدت، گرداورنده:حقیقت، عبدالرفیع، کومش، تهران، ۱۳۸۵ش.