حلم: تفاوت میان نسخهها
imported>Eahmadian بدون خلاصۀ ویرایش |
imported>Eahmadian بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{جعبه نقل قول | عنوان = | نقلقول = [[امام علی (ع)]]: {{حدیث|ألحِلمُ وَ ألاناةَ تَوأمانِ تُنتِجُهَما عُلو الهِمَّةِ. |ترجمه=بردباری و وقار دو همزادند که از بلندی همّتزاده میشوند.}} |تاریخ بایگانی | منبع = <small> [[بحارالانوار]]، بحارالانوار ج۶۸ ص۴۲. </small> | تراز = چپ| عرض = ۲۳۰px | اندازه خط = ۱۲px|رنگ پسزمینه =#ffeebb| گیومه نقلقول = | تراز منبع = چپ}} | {{جعبه نقل قول | عنوان = | نقلقول = [[امام علی (ع)]]: {{حدیث|ألحِلمُ وَ ألاناةَ تَوأمانِ تُنتِجُهَما عُلو الهِمَّةِ. |ترجمه=بردباری و وقار دو همزادند که از بلندی همّتزاده میشوند.}} |تاریخ بایگانی | منبع = <small> [[بحارالانوار]]، بحارالانوار ج۶۸ ص۴۲. </small> | تراز = چپ| عرض = ۲۳۰px | اندازه خط = ۱۲px|رنگ پسزمینه =#ffeebb| گیومه نقلقول = | تراز منبع = چپ}} | ||
'''حِلْم'''، عنوانی برای فضیلتی اخلاقی به معنای بردباری و شکیبایی در رفتار با دیگران و نیز در مواجهه با حوادث زندگی. قرآن کریم در یازده آیه، این صفت را به خدا و در آیاتی دیگر به [[پیامبران الهی]]، یعنى [[حضرت ابراهیم]]، [[حضرت اسماعیل]] و [[حضرت شعیب|حضرت شُعَیب]] نسبت داده است. | '''حِلْم'''، عنوانی برای فضیلتی اخلاقی است که همه به انسان و همه خدا نسبت داده میشود. این صفت برای انسان، به معنای بردباری و شکیبایی در رفتار با دیگران و نیز در مواجهه با حوادث زندگی. قرآن کریم در یازده آیه، این صفت را به خدا و در آیاتی دیگر به [[پیامبران الهی]]، یعنى [[حضرت ابراهیم]]، [[حضرت اسماعیل]] و [[حضرت شعیب|حضرت شُعَیب]] نسبت داده است. | ||
بنابر احادیث شیعه، حلم موجب میانهروى انسان در امور و آرامش یافتن روان او مىشود و از دیدگاه عارفان و صوفیان، حلم یکى از هفت صفت اصلى [[روح]] است که صفات دیگر از آنها ناشى مىشوند، چنانکه حلم منشأ وقار، [[حیا]] و تحمل آزار و اذیت دیگران است. | بنابر احادیث شیعه، حلم موجب میانهروى انسان در امور و آرامش یافتن روان او مىشود و از دیدگاه عارفان و صوفیان، حلم یکى از هفت صفت اصلى [[روح]] است که صفات دیگر از آنها ناشى مىشوند، چنانکه حلم منشأ وقار، [[حیا]] و تحمل آزار و اذیت دیگران است. |
نسخهٔ ۳ دسامبر ۲۰۱۴، ساعت ۱۵:۵۰
امام علی (ع): ألحِلمُ وَ ألاناةَ تَوأمانِ تُنتِجُهَما عُلو الهِمَّةِ. (ترجمه: بردباری و وقار دو همزادند که از بلندی همّتزاده میشوند.)
بحارالانوار، بحارالانوار ج۶۸ ص۴۲.
حِلْم، عنوانی برای فضیلتی اخلاقی است که همه به انسان و همه خدا نسبت داده میشود. این صفت برای انسان، به معنای بردباری و شکیبایی در رفتار با دیگران و نیز در مواجهه با حوادث زندگی. قرآن کریم در یازده آیه، این صفت را به خدا و در آیاتی دیگر به پیامبران الهی، یعنى حضرت ابراهیم، حضرت اسماعیل و حضرت شُعَیب نسبت داده است.
بنابر احادیث شیعه، حلم موجب میانهروى انسان در امور و آرامش یافتن روان او مىشود و از دیدگاه عارفان و صوفیان، حلم یکى از هفت صفت اصلى روح است که صفات دیگر از آنها ناشى مىشوند، چنانکه حلم منشأ وقار، حیا و تحمل آزار و اذیت دیگران است.
در لغت و اصطلاح
امام على(ع): إنْ لَمْ تَکُنْ حَلیما فَتَحَلَّمْ فَإِنَّهُ قَلَّ مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ إِلاّ أَوشَکَ أَنْ یَکونَ مِنْهُمْ. (ترجمه: اگر بردبار نیستی خود را به بردباری وادار چه کم است کسی که خود را همانند مردمی کند و از جمله آنان نشود.)
نهج البلاغه، ترجمه شهیدی، ص ۳۹۶.
واژه حلم مصدرى عربى، از ریشه «ح ل م»، و معادل بردبارى در زبان فارسى است. [۱] صفت مشبهه آن حلیم است. منابع لغت، حلم را علاوه بر بردبارى، به درنگ و تأمل، تأخیر در کیفر خطاکار، خویشتندارى از هیجان غضب و، عقل معنا کردهاند[۲] و سبکسرى، سبکمغزى (طَیْش) و سَفَه (بىخردى) را مفهوم مخالف آن دانستهاند.[۳] البته عقل از معانى حقیقى حلم نیست، اما چون یکى از اسباب بروز حلم است، مجازاً حلم را عقل معنا کردهاند.[۴]
مفاهیم دیگرى چون صبر، وَقار، عَفو، و کَظْمِ غَیْظ (فروخوردن خشم)، معنایى نزدیک به حلم دارند، اما بعضى بین حلم و برخى مفاهیم یاد شده، تفاوتهایى ذکر کردهاند. [۵]
در قرآن
در قرآن کریم، واژه حلم بهکار نرفته، اما از مشتقات آن، حلیم، پانزده بار آمده است.[۶] در قرآن، هم خدا و هم انسانها با صفت حلیم مدح شدهاند. در یازده آیه، این صفت به خدا نسبت داده شده و در بقیه آیات به پیامبران الهی، یعنى حضرت ابراهیم، [۷] حضرت اسماعیل [۸] و حضرت شُعَیب نسبت داده شده است.[۹]
مفسران حلیم بودن خدا را به تأخیر او در عقوبت گناهکاران تفسیر کردهاند، که از روى تفضل و با وجود توانایى بر کیفر ایشان، صورت مىپذیرد.[۱۰]
صفت حلیم درباره حضرت ابراهیم ناظر بر شکیبایى و بردبارى او در برابر نسبت هاى ناروا و آزار و اذیت کافران است.[۱۱] به گفته مفسران، بشارت به حضرت ابراهیم، که صاحب فرزندى حلیم مىشود،[۱۲] بدینمعناست که این فرزند به سنى مىرسد که صفتِ حلم و وقار در او بروز و ظهور مىیابد[۱۳] و همین صفت، باعث صبر او در مقابل امتحان دشوار الهى، یعنى فرمان ذبح،[۱۴] مىگردد.[۱۵]
آیه ۸۷ سوره هود حاکى از آن است که کافران، این صفت را درباره حضرت شعیب به کار مىبردهاند. برخى از لغویان و مفسران گفتهاند این سخن بر وجه کنایه و براى استهزاى شعیب بهکار مىرفته است و او را سفیه و جاهل خواندهاند.[۱۶] برخى دیگر، علاوه بر این قول، گفتهاند احتمال دارد این سخن به معناى واقعى به کار رفته باشد؛ بدینمعنى که کافران دعوت شعیب به توحید و رعایتِ عدل در داد و ستد و درست پیمانه کردن را مخالف حلیم و رشید بودن او دانستهاند. [۱۷]
فحواى برخى آیات قرآن نیز ناظر بر انتساب حلم به خدا و انسانهاست. مثلاً واژه «هَوْناً» را در آیه ۶۳ سوره فرقان، به حلم و وقار بندگان خدا (عِبادُ آلرَّحمن) در برخورد با جاهلان تفسیر کردهاند.[۱۸] کظمِ غیظ نیز ـ که تقریباً مترادف حلم است ـ در آیات قرآن کریم از صفات مُتَّقین و مُحْسِنین دانسته شده است.[۱۹] همچنین عبارت «وَ لکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ اِلى اَجَلٍ مُسَمًّى» در آیه ۶۱ سوره نحل بر حلم خدا در تأخیر عقوبتِ ظالمان دلالت دارد.[۲۰]
از دیدگاه مردم عرب پیش از اسلام
حلم در میان مردم عرب پیش از اسلام نیز از فضائل مهم و یکى از اجزاى هفتگانه مروت ـ که نزد آنان جایگاهى مانند دین داشت ـ محسوب مىشد.[۲۱] یکى از صفات رئیس قبیله، همچنین یکى از شرایط لازم براى سیادت و قضاوت در میان مردم، حلم بود. کسى شایسته ریاست و سیادت بود که آزار و اذیت هاى قومش را تحمل کند، از رفتارهاى زشت و سفیهانه چشمپوشى کند و بهسرعت دچار خشم و غضب نشود. مَثَلِ «اُحلُم تَسُد» (حلم پیشه کن تا سیادت بیابى) حاکى از این امر است.[۲۲] در عین حال، گاهى حلم را نشانه ضعف مىدانستند.[۲۳]
گولدتسیهر، [۲۴] و به پیروى از او ایزوتسو،[۲۵] با استناد به کاربرد دو واژه حلم و جهل در اشعار جاهلى و متون صدر اسلام، متضاد واقعى جهل را حلم دانستهاند نه علم. اگرچه علمگاه در تقابل با جهل قرار مىگیرد، اما در این موارد، جهل در معنایى ثانوى بهکار رفته است. در واقع، نامیده شدن دوره پیش از بعثت پیامبر(ص)، به دوران جاهلیت، به معناى «عصر نادانى» نیست، بلکه مراد از آن، دورهاى است که روحیه خشونت، بىرحمى، انتقامجویى و غرور قبیلهاى حاکم بوده است.[۲۶]
باتوجه به این روحیه، دستیابى به حلم براى مشرکان عرب امرى دشوار، و در صورت نیل بدان، حفظ آن براى مدت طولانى سخت بود، زیرا این فضیلت در میان آنان مبناى استوار و محکمى نداشت.[۲۷] پیامبر(ص) در معناى حلم تغییرى اساسى ایجاد کرد و آن را بر شالودهاى محکم، یعنى توحید، استوار ساخت. در اسلام مهمترین امرى که در تقابل با جاهلیت است، روىگردانى از پرستش بتها، ستمگرى و رفتارهاى غیراخلاقى است. بدینترتیب، متضاد جهل، گستره معنایىاى بهوسعت دین مىیابد.[۲۸]
در احادیث
امام على(ع): لَيْسَ الْحَليمُ مَنْ عَجَزَ فَهُجِمَ وَإِذا قَدَرَ انْتَقَمَ، إِنَّمَا الْحَليمُ مَنْ إِذا قَدَرَ عَفا وَكانَ الْحِلْمُ غالِبا عَلى كُلِّ أَمْرِهِ (ترجمه: كسى كه چون ناتوان شود هجوم برد و چون قدرت يابد انتقام گيرد بردبار نيست، بلكه بردبار كسى است كه قدرت داشته باشد اما گذشت كند و بردبارى بر تمامى امور او غالب باشد.)
غرر الحکم، ج ۵، ص ۹۱.
در احادیث نیز حلم به کظم غیظ و تسلط بر نفس معنا شده است [۲۹] و سَفَه و غَضَب مفاهیم متضاد حلم معرفى شدهاند.[۳۰]
حلم به چراغ خداوند تشبیه شده است که راه رسیدن به قرب الهى را براى دارنده آن روشن مىسازد.[۳۱] همچنین از حلم به عنوان برترین عزت و بهترین یاور انسان یاد کردهاند[۳۲] و آن را در شمار اصول هفتگانه مراودات اجتماعى برشمردهاند.[۳۳] از این گذشته، حلم یکى از ده فضیلت اخلاقى برتر، که از خصایص رسولان الهى هستند، و نیز یکى از نشانههاى امام بر حق است.[۳۴] ازاینروست که در احادیث، افراد به حلمورزى توصیه شدهاند[۳۵] و ایشان را ترغیب کردهاند که اگر واجد این خلقنیک نیستند، آن را از خداوند درخواست نمایند.[۳۶]
معصومین علیهمالسلام، با بیان ریشه حلم و لوازم و نتایج آن، به تبیین هرچه بیشتر ابعاد این موضوع پرداختهاند. به بیان على علیهالسلام، حلم در بلند همتى، صبر و صَمْت (سکوت) ریشه دارد.[۳۷] اما تلاش در راه تخلق به خوى حلم، بدون معرفت پروردگار و اقرار به توحید وى، ره به جایى نخواهد برد.[۳۸] در همین باره، امام صادق علیهالسلام به بیان مواردى از موقعیت هایى که انسان باید در آنها حلم بورزد و سختى این کار را تحمل نماید اشاره کردهاند.[۳۹]
بنابر احادیث، حلم و کظم غیظ موجب میانهروى انسان در امور و آرامش یافتن روان او مىشود.[۴۰] همچنین عیوب انسان را مىپوشاند و جایگاه وى را در بین مردم و نیز در آخرت بالا مىبرد.[۴۱]
در برخى احادیث به رابطه حلم و مفاهیمى چون عقل، علم و ایمان پرداخته شده است. حلم از نتایج عقل و علم[۴۲] و در عین حال از ارکان آن دو دانسته شده است.[۴۳] همچنین حلم از ارکان ایمان،[۴۴] از نشانههاى زاهدان و اهل تقوا، [۴۵] یکى از ارکان عدل و از اوصاف لازم قاضى [۴۶] و یکى از شرایط عابدان است.[۴۷]
حلم در کتابهای اخلاقى
در متون اخلاقى، حلم و کظمغیظ از جمله فضائلى هستند که از فضیلت شجاعت (بهمعناى فرمانبردارى قوه «غضبیّه» از عقل) ناشى مىشوند.[۴۸] غزالى [۴۹] حلم را از نشانههاى حسن خلق، به کمال رسیدن عقل و تسلط آن بر نیروى غضب مىداند. به نظر نراقى [۵۰] نیز حلم، بعد از علم، شریفترین کمال انسانى است، بهگونهاى که علم بدون آن سودى نخواهد بخشید.
اخلاقیون حلم را به سکون و آرامش نفس در برابر هیجانِ غضب معنا کردهاند، بهگونهاى که انسان بهسرعت و بهسهولت غضبناک نشود.[۵۱] یحیىبن عدى [۵۲] به این معنا جنبه عملى داده و حلم را به ترک انتقام به هنگامِ شدت یافتنِ غضب، با وجود قدرت بر عقوبت، معنا کرده است.
از دیگر شروط تحقق حلم این است که حلم باید از سوى انسان فَرادَست در برابر فرودست صورت پذیرد، زیرا خوددارى فرودست از انتقام، با وجود قدرت، خوف نامیده مىشود، نه حلم.[۵۳] به نظر راغب اصفهانى [۵۴] کمال این صفت وقتى است که انسان با قرارگرفتن در شرایط بروز غضب، اعضا و جوارح خود را از اعمالى که در واقع پاسخ مثبت به هیجان غضب است، بازدارد.
غزالى [۵۵] و نراقى[۵۶] حلم را برتر از کظم غیظ دانستهاند، زیرا کظمغیظ از کسى سر مىزند که هنوز به خُلقِ حلم دست نیافته و غضب توانایى آن را دارد که در وى بروز کند، اما او با تلاش در فروخوردنِ آن، سعى در مهارکردن غضب دارد.
حلم از دیدگاه عارفان و صوفیان
شعر مولوی درباره بردباری حضرت علی(ع):
نستعلیق
مثنوی معنوی، دفتر اول
عارفان و صوفیان نیز کم و بیش مطالب یادشده را درباره معناى حلم و نیز فضیلت آن بیان کردهاند. آنها مبناى حلم خدا را در این دانستهاند که تعجیل بر کیفرِ خطاکار ناشى از ترس مجازاتکننده از گریز اوست و چون خدا از این ترس منزه است، پس در کیفر گناهکاران حلم مىورزد و این امر البته اقتدار مطلق ذات وى را به اثبات مىرساند.[۵۷]
بنابر اعتقاد آنان، حلم یکى از هفت صفت اصلى روح است که صفات دیگر از آنها ناشى مىشوند، چنانکه حلم منشأ وقار، حیا و تحمل آزار و اذیت دیگران است.[۵۸]
آخرین مقامات سالکان، یعنى تسلیم و رضا، نیز از حلم نشئت مىگیرند.[۵۹] حلم به همراه تواضع، سخا و حسن خلق موجب صعود به بالاترین درجات قرب الهى مىشود، حتى اگر علم و عمل بندگان کم باشد.[۶۰]
بنابر نظر عبدالرزاق گیلانى،[۶۱] نقش و نتیجه اصلى حلم، واداشتن افراد به صفت رحمانىِ تأنّى و بازداشتن آنها از صفت شیطانىِ عجله است. این نتیجه چنان با اهمیت است که خود منشأ فواید بسیار دیگرى خواهد شد، زیرا منشأ همه خطاهاى زبانى و عملى انسان در عجله کردن است.
پانویس
- ↑ ابنفارس، ذیل واژه؛ بیهقى، ج ۱، ص۳۴۰
- ↑ رجوع کنید به خلیلبن احمد، ذیل واژه؛ ابنفارس، همانجا؛ عسکرى، ص ۱۹۹ـ ۲۰۰؛ راغب اصفهانى، ۱۳۳۲ش، ذیل واژه
- ↑ رجوع کنید به ابنفارس؛ عسکرى، همانجاها؛ ابنمنظور، ذیل واژه
- ↑ رجوع کنید به راغب اصفهانى، همانجا؛ زبیدى، ذیل واژه
- ↑ رجوع کنید به عسکرى، ص ۷۴، ۱۹۷ـ۲۰۰؛ غزالى، ج ۳، ص ۱۷۵ـ۱۷۷؛ فخررازى، ص ۲۴۹؛ نراقى، ج ۱، ص ۳۳۲ـ۳۳۳
- ↑ رجوع کنید به محمدفؤاد عبدالباقى، ذیل واژه
- ↑ رجوع کنید به توبه: ۱۱۴؛ هود: ۷۵
- ↑ رجوع کنید به صافّات: ۱۰۱
- ↑ رجوع کنید به هود: ۸۷
- ↑ رجوع کنید به طبرى، ذیل بقره: ۲۲۵؛ طوسى، ذیل بقره: ۲۲۵، ۲۳۵؛ توبه: ۱۱۴
- ↑ رجوع کنید به طبرى، توبه: ۱۱۴؛ طوسى، ذیل هود: ۷۵؛ طبرسى، ذیل توبه: ۱۱۴
- ↑ رجوع کنید به صافّات: ۱۰۱
- ↑ رجوع کنید به طبرى؛ طوسى؛ طبرسى، ذیل آیه
- ↑ رجوع کنید به صافّات: ۱۰۲
- ↑ رجوع کنید به طباطبائى، ذیل صافّات: ۱۰۱
- ↑ رجوع کنید به طبرى، ذیل آیه؛ ابنمنظور، ذیل واژه؛ طریحى، ص ۴۹۶؛ زبیدى، ذیل واژه
- ↑ رجوع کنید به نحّاس، ج ۳، ص ۳۷۴؛ طوسى؛ طبرسى، قرطبى، ذیل آیه؛ قس طباطبائى، ذیل آیه که فقط وجه اخیر را صحیح مىداند
- ↑ رجوع کنید به طبرى؛ طوسى، ذیل آیه
- ↑ رجوع کنید به آلعمران: ۱۳۳ـ۱۳۴؛ طبرى؛ طوسى، ذیل آیه
- ↑ طبرى، ذیل آیه
- ↑ جوادعلى، ج ۴، ص ۵۷۴
- ↑ همان، ج ۴، ص ۳۴۴، ۳۵۰، ۳۵۲
- ↑ گولدتسیهر، ج ۱، ص ۲۰۵
- ↑ گولدتسیهر، ج ۱، ص ۲۰۲ـ۲۰۸
- ↑ گولدتسیهر، ص ۲۸ـ۳۶
- ↑ همان، ج ۱، ص ۲۰۳، ۲۰۶
- ↑ ایزوتسو، ص ۳۱
- ↑ گولدتسیهر، ج ۱، ص ۲۰۷
- ↑ رجوع کنید به ابنشعبه، ص ۲۲۵
- ↑ رجوع کنید به کلینى، ج ۱، ص ۲۱، ج ۸، ص ۱۴۸
- ↑ رجوع کنید به مصباح الشریعة، ص ۱۵۴
- ↑ رجوع کنید به کلینى، ج ۲، ص ۱۱۲، ج ۸، ص ۱۹
- ↑ مصباحالشریعة، ص ۶
- ↑ کلینى، ج ۱، ص۲۰۰، ج ۲، ص ۵۶
- ↑ رجوع کنید به ابنبابویه، ۱۴۱۷، ص ۷۱۱
- ↑ کلینى، ج ۲، ص ۵۶
- ↑ نهجالبلاغة، حکمت ۴۶۰؛ کلینى، ج ۸، ص ۲۰
- ↑ رجوع کنید به مصباح الشریعة، ص ۱۵۴
- ↑ رجوع کنید به همانجا
- ↑ رجوع کنید به کلینى، ج ۲، ص ۵۱؛ مجلسى، ج ۷۵، ص ۳۷۷ـ۳۷۸
- ↑ نهجالبلاغة، حکمت ۴۲۴؛ کلینى، همانجا؛ نیز رجوع کنید به ابنماجه، ج ۲، ص۱۴۰۰
- ↑ ابنشعبه، ص ۱۵
- ↑ ابنبابویه، ۱۴۱۷، ص ۴۷۸؛ ابنشعبه، ص ۳۱۸
- ↑ کلینى، ج ۲، ص ۴۲
- ↑ همان، ج ۲، ص ۲۲۹؛ ابنبابویه، ۱۳۶۲ش، ج ۲، ص ۴۸۳
- ↑ کلینى، ج ۲، ص ۵۱؛ ابنشعبه، ص ۱۳۵
- ↑ کلینى، ج ۲، ص ۱۱۱
- ↑ رجوع کنید به راغب اصفهانى، ۱۳۷۳ش، ص ۳۴۳؛ غزالى، ج ۳، ص ۵۴
- ↑ غزالی، ج ۳، ص۷۰، ۱۷۶
- ↑ نراقی، ج ۱، ص ۳۳۲
- ↑ رجوع کنید به مسکویه، ص۴۳؛ راغباصفهانى، ۱۳۷۳ش، ص ۳۴۲؛ نراقى، همانجا
- ↑ یحیىبن عدى، ص ۱۲
- ↑ یحیىبن عدى، همانجا
- ↑ ۱۳۷۳ش، ص ۲۴۳
- ↑ غزالی، ج ۳، ص ۱۷۶
- ↑ نراقی، ج ۱، ص ۳۳۳
- ↑ سمعانى، ص ۲۸۰؛ ابنعربى، ج ۴، ص ۲۴۰؛ گیلانى، ج ۲، ص ۳۲۰
- ↑ رجوع کنید به نجمرازى، ص ۴۲
- ↑ گیلانى، همانجا
- ↑ غزالى، ج ۳، ص ۵۲، به نقل از جُنَید بغدادى
- ↑ همانجا
منابع
- قرآن.
- نهجالبلاغة، چاپ شیخمحمد عبده، بیروت، بىتا.
- ابنبابویه، الامالى، قم ۱۴۱۷.
- همو، کتاب الخصال، چاپ علىاکبر غفارى، قم ۱۳۶۲ش.
- ابنشعبه، تحفالعقول عن آلالرسول صلىاللّه علیهم، چاپ علىاکبر غفارى، قم ۱۳۶۳ش.
- ابنعربى، الفتوحات المکیة، بیروت: دارصادر، بىتا.
- ابنفارس.
- ابنماجه، سنن ابنماجة، چاپ محمدفؤاد عبدالباقى،] قاهره ۱۳۷۳/ ۱۹۵۴، چاپ افست، بیروت، بىتا.
- ابنمنظور.
- احمدبن على بیهقى، تاجالمصادر، چاپ هادى عالمزاده، تهران ۱۳۶۶ـ۱۳۷۵ش.
- جوادعلى، المفصّل فى تاریخ العرب قبل الاسلام، بغداد ۱۴۱۳/۱۹۹۳.
- خلیلبن احمد، کتابالعین، چاپ مهدى مخزومى و ابراهیم سامرائى، قم ۱۴۰۹.
- حسینبن محمد راغب اصفهانى، کتاب الذریعة الى مکارم الشریعة، چاپ ابویزید عجمى، قاهره، ۱۴۰۷/ ۱۹۸۷، چاپ افست قم ۱۳۷۳ش.
- همو، المفردات فى غریب القرآن، چاپ محمد سیدکیلانى، تهران، ۱۳۳۲ش.
- محمدبن محمد زبیدى، تاجالعروس من جواهرالقاموس، چاپ على شیرى، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۴.
- احمدبن منصور سمعانى، روحالارواح فى شرح اسماء الملک الفتّاح، چاپ نجیب مایل هروى، تهران ۱۳۶۸ش.
- طباطبائى.
- طبرسى.
- طبرى، جامع.
- فخرالدینبن محمد طریحى، تفسیر غریبالقرآن الکریم، چاپ محمدکاظم طریحى، قم: زاهدى، بىتا.
- طوسى.
- حسنبن عبداللّه عسکرى، معجمالفروق اللغویة، الحاوى لکتاب ابىهلال العسکرى و جزءآ من کتاب السید نورالدین الجزائرى، قم ۱۴۱۲.
- محمدبن محمد غزالى، احیاء علومالدین، بیروت: دارالندوة الجدیدة، بىتا.
- محمدبن عمر فخررازى، شرح اسماء اللّه الحسنى للرازى، و هو الکتاب المسمى لوامع البینات شرح اسماءاللّه تعالى و الصفات، چاپ طه عبدالرؤوف سعد، قاهره ۱۳۹۶/۱۹۷۶، چاپ افست تهران ۱۳۶۴ش.
- محمدبن احمد قرطبى، الجامع لاحکام القرآن، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
- کلینى.
- عبدالرزاقبن محمدهاشم گیلانى، شرح فارسى مصباحالشریعه و مفتاحالحقیقه، چاپ جلالالدین محدث ارموى، تهران ۱۳۴۳ـ۱۳۴۴ش.
- مجلسى.
- محمدفؤاد عبدالباقى، المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم، قم ۱۳۸۰ش.
- احمدبن محمد مسکویه، تهذیبالاخلاق و تطهیرالاعراق، چاپ حسن تمیم، بیروت، ۱۳۹۸، چاپ افست قم ۱۴۱۰.
- مصباحالشریعة، منسوب به امام جعفرصادق (ع)، بیروت: مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، ۱۴۰۰/۱۹۸۰.
- عبداللّهبن محمد نجم رازى، مرصادالعباد، چاپ محمدامین ریاحى، تهران ۱۳۶۵ش.
- احمدبن محمد نحاس، معانى القرآن الکریم، چاپ محمدعلى صابونى، مکه ۱۴۰۸ـ۱۴۱۰.
- محمدمهدىبن ابىذر نراقى، جامعالسعادات، چاپ محمد کلانتر، نجف ۱۳۸۷/۱۹۶۷، چاپ افست بیروت، بىتا.
- یحیىبن عدى، تهذیبالاخلاق، با مقدمه و تصحیح و ترجمه و تعلیق محمد دامادى، تهران ۱۳۶۵ش.
منابع لاتین
- Ignaz Goldziher, Muslim studies, ed. S.M. Stern, translated from the German by C.R. Barber and S.M. Stern, London 1967-1971.
- Toshihiko Izutsu, Ethico- religious concepts in the Quran, Montreal 1966.
پیوند به بیرون
منبع مقاله: دانشنامه جهان اسلام