کاربر:Golpoor/صفحه تمرین2

از ویکی شیعه
منتصر عباسی
اطلاعات شخصی
ناممحمد بن جعفر متوکل
لقبالمنتصر بالله
تولد۲۲۲ق (سامرا)
مرگ۲۴۸ق (سامرا)
پدرمتوکل عباسی
مادرحبشیه رومی
دیناسلام
محل دفنسامرا
حکومت
سمتیازدهمین خلیفه عباسی
سلسلهعباسیان
آغاز حکومت۲۴۷
پایان حکومت۲۴۸ق
همزمان باامام هادی(ع)
اقدامات مهممدارا با اهلبیت(ع) و شیعیان، آزادسازی زیارت بارگاه ائمه(ع) و بازگرداندن فدک به علویان
پیش ازمستعین
پس ازمتوکل عباسی


منتصر عباسی یا المنتصر بالله (۲۲۲ق-۲۴۸ق) از خلفای عباسی معاصر امام هادی(ع) بود. او از فرزندان متوکل عباسی است و در سال ۲۴۷ق پس از پدرش به خلافت رسید. حکومت منتصر حدود شش ماه با امامت ۳۳ ساله امام هادی(ع) همزمان بود. در زمان او نیز همانند خلفای پیشین، ترکان از نفوذ زیادی در دستگاه حکومت برخوردار بودند.

منتصر عباسی با بدرفتاری پدرش علیه علویان و شیعیان به شدت مخالف بود. او خود را از دوستداران اهل‌بیت(ع) نشان داد و پس از کسب قدرت، اقداماتی را به نفع شیعیان انجام داد. در زمان او از فشار دستگاه حکومت بر امام هادی(ع) کاسته شد و سیاست منع تعقیب علویان و شیعیان به اجرا درآمد. او با علویان به ملایمت رفتار کرد و اموالی را میانشان توزیع نمود. گفته شده کاهش نسبی فشار علیه شیعیان سبب تقویت سازمان‌دهی شیعیان و ترویج تشیع شد.

منتصر زیارت بارگاه ائمه(ع) را که در زمان پدرش ممنوع شده بود، آزاد کرد و بارگاه امام حسین(ع) را پس از تخریب توسط پدرش، تجدید بنا نمود. او فدک و اوقاف مصادره شده را به علویان بازگرداند. وی در راستای حمایت از علویان، فرماندار مدینه را به علت بدرفتاری با آنها برکنار کرد.

قیام‌های علویان در زمان حکومت منتصر با وقفه‌ای کوتاه مواجه شد و پس از او از سر گرفته شد. ادعا شده در زمان خلافت او هیچ‌یک از علویان و پیروانشان کشته نشدند. اقدامات او به نفع شیعیان سبب شد تا برخی او را شیعه معرفی کرده و از او به عنوان یک مرد بزرگ در تاریخ یاد کنند؛ هرچند برخی دلیل خوشرفتاری او را یک حرکت سیاسی و مقابله با مشکلات داخلی ارزیابی کرده‌اند.

بیشتر مورخان معتقدند منتصر در قتل پدرش متوکل توسط سرداران ترک، دست داشت. تحقیر و آزار منتصر و همچنین اهانت به امام علی(ع) و حضرت فاطمه(س) توسط متوکل از جمله دلاپل تصمیم منتصر برای قتل پدر عنوان شده است. منتصر پس از شش ماه خلافت با توطئه ترکان به قتل رسید و پس از او مستعین فرزند معتصم خلیفه شد.

معرفی اجمالی

محمد بن جعفر متوکل ملقب به المنتصر بالله[۱] یکی از خلفای عباسی بود.[۲] کنیه او ابوجعفر[۳] یا ابوالعباس[۴] و یا ابوالقاسم[۵] دانسته شده است. پدرش متوکل عباسی و برادرانش معتز و معتمد از خلفای عباسی قبل و بعد از او بودند.[۶] خلافت منتصر ۶ ماه با امامت امام هادی(ع) همزمان بود.[۷]

منتصر در سال ۲۲۲ق[۸] یا ۲۲۵ق[۹] در سامرا به دنیا آمد. مادرش کنیز رومی با نام حبشیه بود.[۱۰] او در زمان حکومت متوکل به‌عنوان ولیعهد، امارت مناطقی چون مکه، مدینه، یمن و طائف را به عهده داشت[۱۱] و از امیر الحاج بودنش نیز سخن به میان آمده است.[۱۲] وی انسانی سخاوتمند، مهربان[۱۳] خردمند و اهل‌خیر معرفی شده[۱۴] و با مردم به عدالت و انصاف رفتار می‌کرد.[۱۵] سیاست نیکوکارانه منتصر طبقات مختلف مردم را خوش‌حال کرد.[۱۶] او از شعرا و ادیبان زمان خود بود[۱۷] و از او اشعاری در زمینه‌های مختلف ذکر شده است.[۱۸]

منتصر عباسی پنجم ربیع الثانی، سال ۲۴۸ق[۱۹] در ۲۵[۲۰] یا ۲۶ سالگی از دنیا رفت[۲۱] و در سامرا به خاک سپرده شد.[۲۲] مرگ او ضایعه بزرگی برای مسلمانان قلمداد شده است.[۲۳] گفته شده او به علت بیماری سرماخوردگی[۲۴] یا ورمی که در دوطرف گلویش به وجود آمد، درگذشت.[۲۵]

ادعا شده بیشتر مورخان معتقدند که منتصر به مرگ طبیعی از دنیا نرفته[۲۶] و ترکان به علت ترس از منتصر، زمینه را برای قتل او فراهم کردند.[۲۷] سرداران ترک پس از آنکه منتصر آنها را قاتلان خلفا معرفی کرده و مورد نفرین قرار داد[۲۸] و از تصمیم منتصر برای نابودی و پراکنده کرده آنها باخبر شدند، نقشه قتل او را کشیدند.[۲۹] آنها پس از بیماری منتصر، ابن‌طیفور پزشک دربار را با مبلغ سی هزار دینار وسوسه کردند و او نیز به بهانه حجامت با تیغ آغشته به سم، او را مسموم کرد.[۳۰] سرداران ترک به خاطر ترس از انتقام‌گیری فرزندان متوکل از به قدرت رسیدن آنها جلوگیری کردند و بعد از منتصر با یکی از فرزندان معتصم با نام احمد بن محمد ملقب به مستعین، بیعت کردند.[۳۱]

قاتل پدر

به باور بیشتر مورخان محمد منتصر در قتل پدرش متوکل دست داشت.[۳۲] او با کمک سرداران ترک که از متوکل آزرده بودند، پدر خود را به قتل رساند.[۳۳] متوکل علاوه بر تحت فشار قراردادن و گرفتن بخشی از املاک ترکان[۳۴] تعدادی از بزرگانشان را کشت که این امر سبب شد تا ترکان علیه او توطئه کنند.[۳۵] آنها با همدستی منتصر[۳۶] شبانه وارد دارالحکومه شده و متوکل را در حالی که در بزم شراب و مست بود به همراه وزیرش فتح بن خاقان به قتل رساندند.[۳۷] منتصر قتل پدر را به گردن فتح بن خاقان انداخت.[۳۸] گفته شده یک بار توطئه او توسط برخی سرداران ترک چون فتح بن خاقان خنثی شد؛ اما در نهایت در توطئه بعدی موفق به قتل پدر شد.[۳۹] ادعا شده تمام محافل شیعی از کشته شدن متوکل به دست فرزندش خشنود شدند.[۴۰]

طبق پاره‌ای از گزارش‌ها بسیاری از مردم با مقایسه کردار منتصر با شیرویه که پدر خود خسرو پرویز را کشت و بیشتر از شش ماه حکومت نکرد، معتقد بودند که منتصر نیز بیش از شش ماه حکومت نخواهد کرد. این عقیده میان خواص و عوام منتشر شده بود.[۴۱] منتصر هر زمان، یاد کشته شدن پدرش می‌افتاد، دلش می‌لرزید.[۴۲] او در هنگام مرگ از کشتن پدر خود ابراز پشیمانی کرد.[۴۳]

انگیزه قتل

مورخان و محققان برای انگیزه قتل پدر توسط منتصر، دلایل گوناگونی را ذکر کرده‌اند که برخی از آنها عبارتند از:

تحقیر و آزار منتصر

طبق پاره‌ای از گزارش‌ها همواره میان منتصر و پدرش متوکل دوری و دشمنی وجود داشته و در پی آزار یک‌دیگر بودند.[۴۴] متوکل نسبت به منتصر بی‌اعتنا بود[۴۵] و در جلسات مختلف او را مورد تحقیر و ضرب و شتم قرار می‌داد[۴۶] و حتی به او و مادرش دشنام داده و تهدید به قتل می‌کرد. او همواره به او می‎‌گفت که تو منتظر مرگ من هستی تا به خلافت برسی و باید به تو جای لقب منتصر، لقب مستعجل داد.[۴۷] در برخی منابع این نوع برخورد از دلایل تصمیم منتصر برای قتل پدر عنوان شده است.[۴۸] گفته شده منتصر مذهبی خلاف مذهب پدرش داشت[۴۹] و اصرار داشت با پدرش در همه چیز از جمله اخلاق و مذهب مخالفت کند.[۵۰]

تصمیم متوکل به خلع منتصر از ولایتعهدی

متوکل عباسی از ولایتهدی منتصر پشیمان شد[۵۱] و تصمیم گرفت تا معتز را در ولایتعهدی مقدم بر منتصر و مؤید کند.[۵۲] متوکل چندین مرتبه معتز را به جای خود برای خواندن نماز جماعت فرستاد که سبب ناراحتی شدید منتصر گشت.[۵۳] علاقه متوکل به مادر معتز و همچنین زمینه‌سازی درباریان برای روی کار آمدن معتز از جمله دلایل تصمیم متوکل برای برکناری منتصر دانسته شده است. همین امر سبب شد تا او تصمیم به قتل پدر بگیرد.[۵۴]

بی‌احترامی متوکل به امام علی(ع)

ادعا شده منتصر پدرش را به جرم توهین به امام علی(ع) و در دفاع از او و خاندانش به قتل رساند.[۵۵] متوکل خشم و کینه زیادی نسبت به امام علی(ع) داشت؛ اما منتصر به امام و فرزندانش بسیار علاقه‌مند بود.[۵۶] منتصر همواره پدر خود را که از سنت گذشتگان یعنی مذهب اعتزال رویگردان شده بود و از امام علی(ع) به بدی یاد کرده و به او بی‌احترامی می‌کرد، ناراحت بود و به او خرده می‌گرفت.[۵۷] منتصر ندیمان و اطرافیان متوکل را که به نکوهش امام علی(ع) می‌پرداختند، تهدید می‌کرد. او همیشه به پدر خود می‌گفت که علی(ع) پسر عموی تو و بزرگ قوم و خاندان تو و مایه افتخار و مباهات توست.[۵۸] او سرور ما و بزرگ بنی‌هاشم است، اگر می‌خواهی به او بی‌احترامی کنی، بکن اما به دیگران و اطرافیان خود اجازه توهین نده. متوکل نیز در برابر او موضع گرفته و او را علاوه بر تحقیر و دشنام، تهدید به خلع ولایتهدی و قتل می‌کرد.[۵۹]

طبق پاره‌ای از گزارش‌ها در یکی از مجالس عیش و نوش، دلقکان با اهانت به امام علی(ع) سبب خنده متوکل شدند. منتصر خشمگین شد و پدرش را در حضور جمع مورد مؤاخذه قرار داد که این مسئله سبب خشم متوکل و توهین به او و مادرش شد.[۶۰] این پیشامد یکی از انگیزه‌های منتصر برای کشتن متوکل دانسته شده[۶۱] و برای این دلیل ادعای شهرت شده است.[۶۲] گفته شده منتصر در قتل پدر خویش با علماء و فقها مشورت کرده بود و عقیده پدر خود را در دشمنی با آل‌علی و همچنین کارهای زشت دیگرش برای آنها شرح داده بود و آنها فتوای جواز قتل او را صادر کردند.[۶۳]

بی‌احترامی متوکل به حضرت فاطمه(س)

طبق ادعای برخی منابع شیعی متوکل در یکی از جلسات به حضرت فاطمه(س)، دشنام داد که این موضوع سبب ناراحتی شدید منتصر شد. او ماجرای توهین متوکل به حضرت زهرا(س) را با تعدادی از فقها در میان گذاشت. آنها حکم به وجوب قتل او کردند، اما به منتصر گوشزد کردند که در صورت قتل پدر، عمرش کوتاه خواهد شد. منتصر فرمانبرداری از خدا را بهتر از طول عمر خود قلمداد کرد.[۶۴] مجلسی در کتاب جلاء العیون آورده است، شاید بتوان گفت کوتاهی عمر او سبب سعادتش در آخرت باشد، چون کار خیر او سبب شد بیش از این، مدت زندگی‌اش آلوده به غصب خلافت نباشد.[۶۵]

رسیدن به قدرت

منتصر عباسی که ولیعهد اول متوکل بود[۶۶] در چهارم شوال سال ۲۴۷ق[۶۷] در همان شب[۶۸] یا صبح فردای روزی که پدرش کشته شده به خلافت رسید.[۶۹] او هنگام رسیدن به قدرت ۲۵ سال سن داشت.[۷۰] منتصر شش[۷۱] یا هفت ماه[۷۲] خلافت کرد. در دوران منتصر عباسی نیز همانند خلفای پیشین قدرت در دستان ترکان قرار داشت و خلافت بازیچه دست آنها بود.[۷۳] او پس از قدرت با فشار از جانب ترکان[۷۴] برادران خود معتز و مؤید را از ولایتهدی برکنار کرد[۷۵] وی قبل از خلافت با ترکان روابط گرمی داشت؛ اما پس از خلافت از آنها رویگردان شد؛ همین امر زمینه را برای کینه ترکان فراهم کرد.[۷۶]

قیام‌های علویان که در دوره متوکل به اوج خود رسیده بود در دوره منتصر با وقفه‌ای کوتاه مواجه شد و پس از او از سر گرفته شد.[۷۷] در زمان وی، محمد بن عمرو الشاری که از خوارج بود در منطقه موصل شورش کرد؛ اما به دست منتصر کشته شد؛[۷۸] هرچند گفته شده که منتصر پس از گرفتن پیمان، او را بخشید و آزاد کرد.[۷۹] در منابع از دستور منتصر برای لشکرکشی به روم نیز سخن به میان آمده است.[۸۰]

اقدامات او به نفع شیعیان

منتصر عباسی در دوران خلافت خود اقداماتی را به نفع شیعیان انجام داد. وی اولین نفر از عباسیان بود که با پدرش[۸۱] در دشمنی با اهل‌بیت(ع)[۸۲] مخالفت کرد. منتصر در مواجهه با شیعیان از همه خلفای عباسی با انصاف‌تر و بهتر دانسته شده است.[۸۳] کارهای او به نفع علویان سبب شد تا از او به عنوان یک مرد بزرگ در تاریخ یاد کرده[۸۴] و اقداماتش با شیعیان را درخشان، خردمندانه،[۸۵] فراموش‌نشدنی و زبانزد تاریخ توصیف کنند؛[۸۶] اما این سیاست جدید از سوی خلیفه، با روی کار آمدن مستعین در سال ۲۴۸ق متوقف شد.[۸۷]

اقدامات منتصر به نفع شیعیان و مقابله با پدرش در دشمنی با اهل‌بیت(ع) سبب شده تا برخی از محققان او را علاوه بر داشتن شرافت و مقام والا،‌[۸۸] شیعه معرفی کرده و پدرش متوکل را از بدعت‌گذاران ناصبی قلمداد نمایند.[۸۹] برخی با نگاهی متفاوت دلیل خوشرفتاری منتصر با علویان را مشکلات داخلی دستگاه حکومت دانسته‌[۹۰] و با اشاره به گناه غصب خلافت، اقدام او به نفع علویان را یک حرکت سیاسی برای مقابله با ترکان و توجیه قتل پدر قلمداد کرده‌اند.[۹۱]

مدارا با امام هادی(ع) و اهل‌بیت(ع)

به باور برخی محققان در زمان حکومت منتصر از فشار دستگاه خلافت بر امام هادی(ع)[۹۲] و درگیری‌ها و سعایت‌ها علیه امام کاسته شد؛ اما همچنان سیاست اقامت اجباری ایشان در سامرا و محدودیت‌های ناشی از آن ادامه داشت.[۹۳] ادعا شده منابع تاریخی هیچ برخورد و اتفاقی بین امام هادی(ع) و منتصر ثبت نکرده‌اند و چیزی که مورد تأیید همه است این است که امام(ع) از رفتار وی با علویان و همچنین از بازگشت امنیت و آرامش که در زمان متوکل از دست رفته بود، شادمان بود.[۹۴]

خاندان پیامبر(ص) پیش از خلافت منتصر در سختی و آزار بودند و جان‌هایشان همیشه در خطر بود.[۹۵] منتصر برخلاف پدرش خود را از دوستداران آل‌پیامبر نشان می‌داد[۹۶] و نسبت به اهل‌بیت(ع)، به ملایمت رفتار کرد.[۹۷] وی علویان را مورد احسان و اکرام قرار داد[۹۸] و با آنان مهربان بود[۹۹] و دلهره را از آنان دور می‌کرد.[۱۰۰] وی دستور داد تا از خاندان ابو‌طالب[۱۰۱] و علویان[۱۰۲] دست برداشته و از تعقیب آنها خودداری کنند. منتصر برای حمایت از آنها اموال فراوانی را میانشان توزیع کرد.[۱۰۳] به باور ابوالفرج اصفهانی در زمان منتصر هیچ‌یک از آل ابی‌طالب کشته نشد و حتی به حبس نیز روانه نگشت.[۱۰۴]

سیاست او درباره علویان با استقبال عمومی و خواص جامعه مواجه شد و شاعران به ستایش از خلیفه پرداختند.[۱۰۵] یزید بن محمد مهلبی که از شاعران شیعه دانسته شده نیکی منتصر به طالبیان و بازگشت آرامش به جهان تشیع و از بین رفتن کینه‌ها را در قالب شعر بازگو کرد.[۱۰۶]

مدارا با شیعیان

ادعا شده منتصر سیاست درست و عادلانه‌ای را با شیعیان در پیش گرفت[۱۰۷] و آنها را بیش از پدرش متوکل تحمل می‌کرد.[۱۰۸] پدرش فردی بدسیرت و دشمن اهل‌بیت(ع) دانسته شده و سختی‌های شیعیان در زمان او به اوج رسید.[۱۰۹] منتصر عباسی با رفتار پدرش نسبت به شیعیان مخالف بود[۱۱۰] وی پس از به دست آوردن قدرت با دستوری توقف دستگیری شیعیان را صادر کرد و سرکوب امامیه را کاهش داد.[۱۱۱] در دوران او شیعیان از آزادی عمل نسبی برخوردار شده[۱۱۲] و از آزار نسبت به شیعیان جلوگیری به عمل آمد.[۱۱۳]

کاهش نسبی اختناق علاوه بر تقویت سازمان‌دهی شیعیان در مناطق مختلف،[۱۱۴] سبب ترویج تشیع و دانش شیعیان شد.[۱۱۵] هرچند در برخی مناطق اسلامی فشار دولتمردان بر شیعیان همچنان ادامه داشت؛[۱۱۶] چنان‌که از دستگیری و زندانی شدن علی بن جعفر از وکلای امام هادی(ع) و محمد بن فرج در مصر سخن به میان آمده است.[۱۱۷] طبق پاره‌ای از گزارش‌ها منتصر با دستوری از والی مصر خواست تا از خرید ملک و برده توسط علویان در آن دیار جلوگیری کرده و مانع سوار شدن آنها به اسب و نقل مکانشان شود.[۱۱۸]

آزادسازی زیارت بارگاه ائمه(ع)

در دوران قبل از منتصر و در زمان حکومت متوکل، زیارت بارگاه ائمه(ع) ممنوع اعلام شد و شیعیانی را که به زیارت می‌رفتند مورد آزار،[۱۱۹] شکنجه و قتل قرار می‌گرفتند.[۱۲۰] متوکل در راستای دشمنی با اهل‌بیت(ع)، بارگاه امام حسین(ع)[۱۲۱] و همچنین خانه‌های اطراف آن را تخریب کرد[۱۲۲] و سب و لعن امام علی(ع) را دوباره برقرار نمود.[۱۲۳] گفته شده منتصر تخریب بارگاه امام حسین(ع) را به منزله ترک اسلام پدرش قلمداد کرد و با او به دشمنی پرداخت.[۱۲۴]

مرقد امام حسین(ع) برای بار سوم در زمان خلافت منتصر تجدید بنا شد.[۱۲۵] وی زیارت قبور ائمه(ع)[۱۲۶] به خصوص زیارت حرم امام علی(ع)[۱۲۷] و امام حسین(ع)[۱۲۸] را آزاد کرد و دستور داد تا کسی مانع زیارت شیعیان و دوستداران ائمه نشود.[۱۲۹] و حتی گفته شده بسیاری از مورخان معتقدند که منتصر مردم را به زیارت قبر حسین(ع) تشویق می‌کرد.[۱۳۰] به باور سیوطی از عالمان اهل‌سنت، منتصر با این کار ترس و ناراحتی را از آل‌ابوطالب دور کرد.[۱۳۱]

برکناری حاکم مدینه به علت دشمنی با شیعیان

منتصر در یکی از اقدامات خود به نفع شیعیان فرماندار مدینه را که زبانزد بدرفتاری با علویان بود، برکنار کرد[۱۳۲] و علی بن حسین بن اسماعیل را جایگزین او نمود. منتصر عباسی از حاکم جدید خواست تا به نیابت از او نسبت به علویان خوش‌رفتاری کرده و نیازهای آنها را برآورده کند.[۱۳۳] وی رنج و ستم فراوان به علویان را به حکمران جدید گوشزد نمود و خدمت به آنها را سبب سعادتمندی نزد خداوند عنوان کرد.[۱۳۴]

برگرداندن فدک

منتصر عباسی باغ فدک را به علویان بازگرداند.[۱۳۵] وی قانون منع اوقاف علویان را از میان برداشت[۱۳۶] و اوقافی را که مصادره شده بود به آل‌ابوطالب برگرداند.[۱۳۷]

به باور برخی محققان، فدک در یک جریان سیاسی قرار گرفته بود و بیش از جنبه اقتصادی اهمیت پیدا کرده بود و خلفای عباسی حساسیت خاصی روی آن داشتند. هرکدام از خلفا طبق روش سیاسی خود نسبت به آن موضع‌گیری می‌کردند. برخی از خلفا برای نشان دادن دشمنی خود با اهل‌بیت(ع) و منزوی کردن علویان از جامعه اسلامی و تضعیف موقعیت آنها، فدک را غصب می‌کردند. چنان‌که برخی دیگر از خلفا چون منتصر در یک حرکت سیاسی برای اظهار همبستگی و ارادت به خاندان پیامبر، آن را به علویان بازمی‌گرداندند.[۱۳۸]

پانویس

  1. صنعانی، نسمة السحر، ۱۹۹۹م، ج‌۳، ص۱۸۲.
  2. صنعانی، نسمة السحر، ۱۹۹۹م، ج‌۳، ص۱۸۱؛ زرکلی، الأعلام، ۱۹۸۹م، ج‌۶، ص۷۰.
  3. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ۱۴۱۷ق، ج‌۲، ص۱۱۸؛ صفدی، الوافی بالوفیات، ۱۴۰۱ق، ج‌۲، ص۲۸۹؛ سیوطی، تاریخ الخلفاء، ۱۴۱۷ق، ص۴۲۰.
  4. ابن‌فوطی، مجمع الآداب، ۱۴۱۶ق، ج‌۵، ص۵۲۹.
  5. صنعانی، نسمة السحر، ۱۹۹۹م، ج‌۳، ص۱۸۱.
  6. سیوطی، تاریخ الخلفاء، ۱۴۱۷ق، ص۴۲۱.
  7. احمدی، تاریخ امامان شیعه، ۱۳۸۹ش، ص۲۳۸.
  8. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ۱۴۱۷ق، ج‌۲، ص۱۱۸.
  9. ابن‌فوطی، مجمع الآداب، ۱۴۱۶ق، ج‌۵، ص۵۲۹.
  10. مسعودی، مروج‌ الذهب، ۱۴۰۹ق، ج‌۴، ص۴۶؛ ابن‌فوطی، مجمع الآداب، ۱۴۱۶ق، ج‌۵، ص۵۲۹؛ صفدی، الوافی بالوفیات، ۱۴۰۱ق، ج‌۲، ص۲۸۹.
  11. طبری، تاریخ‌ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج‌۹، ص۱۷۵؛ ابن‌خلدون، تاریخ‌ ابن‌خلدون، ۱۴۰۸ق، ج‌۳، ص۳۴۱؛ ابن‌کثیر، البدایة و النهایة، ۱۴۰۷ق، ج‌۱۰، ص۳۱۲.
  12. طبری، تاریخ‌ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج‌۹، ص۱۸۶.
  13. سیوطی، تاریخ الخلفاء، ۱۴۱۷ق، ص۴۲۰؛ صنعانی، نسمة السحر، ۱۹۹۹م، ج‌۳، ص۱۸۶.
  14. صفدی، الوافی بالوفیات، ۱۴۰۱ق، ج‌۲، ص۲۸۹؛ ابن‌شاکر کتبی، فوات الوفیات، بیروت، ج‌۳، ص۳۱۸.
  15. مسعودی، مروج‌ الذهب، ۱۴۰۹ق، ج‌۴، ص۵۱؛ سیوطی، تاریخ الخلفاء، ۱۴۱۷ق، ص۴۲۰.
  16. قرشی، زندگانی امام حسن عسکری(ع)، ۱۳۷۵ش، ص۲۵۶.
  17. صنعانی، نسمة السحر، ۱۹۹۹م، ج‌۳، ص۱۸۶.
  18. صنعانی، نسمة السحر، ۱۹۹۹م، ج‌۳، ص۱۸۶؛ صفدی، الوافی بالوفیات، ۱۴۰۱ق، ج‌۲، ص۲۹۰؛ ابن‌شاکر کتبی، فوات الوفیات، بیروت، ج‌۳، ص۳۱۸.
  19. طبری، تاریخ‌ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج‌۹، ص۲۵۱.
  20. ابومخرمه، قلادة النحر، ۱۴۲۸ق، ج‌۲، ص۵۴۱.
  21. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ۱۴۱۷ق، ج‌۲، ص۱۱۸؛ سیوطی، تاریخ الخلفاء، ۱۴۱۷ق، ص۴۲۱.
  22. مسعودی، مروج‌ الذهب، ۱۴۰۹ق، ج‌۴، ص۵۰؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ۱۴۱۷ق، ج‌۲، ص۱۲۰.
  23. قرشی، زندگانی امام حسن عسکری(ع)، ۱۳۷۵ش، ص۲۵۷.
  24. مسعودی، مروج‌ الذهب، ۱۴۰۹ق، ج‌۴، ص۵۰.
  25. طبری، تاریخ‌ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج‌۹، ص۲۵۱؛ ابن‌خلدون، تاریخ‌ ابن‌خلدون، ۱۴۰۸ق، ج‌۳، ص۳۵۳؛ با کمی اختلاف: ذهبی، تاریخ‌ الإسلام، ۱۴۱۳ق، ج‌۱۸، ص۲۱.
  26. ابن‌عماد حنبلی، شذرات الذهب، ۱۴۰۶ق، ج‌۳، ص۲۲۵؛ قرشی، زندگانی امام حسن عسکری(ع)، ۱۳۷۵ش، ص۲۵۶؛ قرشی، تحلیلی از زندگانی امام هادی(ع)، ۱۳۷۱ش، ص۳۸۶.
  27. ابومخرمه، قلادة النحر، ۱۴۲۸ق، ج‌۲، ص۵۴۱؛ ابن‌عماد حنبلی، شذرات الذهب، ۱۴۰۶ق، ج‌۳، ص۲۲۵.
  28. سیوطی، تاریخ الخلفاء، ۱۴۱۷ق، ص۴۲۰-۴۲۱؛ صفدی، الوافی بالوفیات، ۱۴۰۱ق، ج‌۲، ص۲۸۹؛ ابن‌شاکر کتبی، فوات الوفیات، بیروت، ج‌۳، ص۳۱۸.
  29. مسعودی، مروج‌ الذهب، ۱۴۰۹ق، ج‌۴، ص۵۰؛ سیوطی، تاریخ الخلفاء، ۱۴۱۷ق، ص۴۲۰؛ ابن‌عماد حنبلی، شذرات الذهب، ۱۴۰۶ق، ج‌۳، ص۲۲۵.
  30. مسعودی، مروج‌ الذهب، ۱۴۰۹ق، ج‌۴، ص۵۰؛ صفدی، الوافی بالوفیات، ۱۴۰۱ق، ج‌۲، ص۲۸۹.
  31. ابن‌خلدون، تاریخ‌ ابن‌خلدون، ۱۴۰۸ق، ج‌۳، ص۳۵۴؛ ابن‌عماد حنبلی، شذرات الذهب، ۱۴۰۶ق، ج‌۳، ص۲۲۵؛ ابن‌الطقطقی، الفخری، ۱۴۱۸ق، ص۲۳۷.
  32. طبری، تاریخ‌ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج‌۹، ص۲۲۵؛ مقدسی، البدء و التاریخ، مکتبة الثقافة الدینیة، ج‌۶، ص۱۲۳.
  33. حموی، أنیس المؤمنین، ۱۳۶۳ش، ص۲۲۷؛ صفدی، الوافی بالوفیات، ۱۴۰۱ق، ج‌۲، ص۲۸۹.
  34. طبری، تاریخ‌ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج‌۹، ص۲۲۲؛ تابن‌خلدون، تاریخ‌ ابن‌خلدون، ۱۴۰۸ق، ج‌۳، ص۳۵۰؛ خواندمیر، تاریخ حبیب السیر، ۱۳۸۰ش، ج‌۲، ص۲۷۲.
  35. مسعودی، مروج‌ الذهب، ۱۴۰۹ق، ج‌۴، ص۳۶-۳۹.
  36. طبری، تاریخ‌ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج‌۹، ص۲۲۵-۲۲۶؛ ابن‌العمرانی، الإنباء، ۱۴۲۱ق، ص۱۱۹.
  37. مسعودی، مروج‌ الذهب، ۱۴۰۹ق، ج‌۴، ص۳۶-۳۹؛ صنعانی، نسمة السحر، ۱۹۹۹م، ج‌۳، ص۱۸۵-۱۸۶.
  38. ابن‌الطقطقی، الفخری، ۱۴۱۸ق، ص۲۳۴؛ حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ۱۳۷۶ش، ج‌۳، ص۳۷۲.
  39. حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ۱۳۷۶ش، ج‌۳، ص۳۷۱.
  40. قرشی، زندگانی امام حسن عسکری(ع)، ۱۳۷۵ش، ص۲۵۴.
  41. طبری، تاریخ‌ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج‌۹، ص۲۵۲؛ حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ۱۳۷۶ش، ج‌۳، ص۳۷۲.
  42. ابن‌اثیر، الکامل، ۱۳۸۵ق، ج‌۷، ص۱۱۵؛ زرکلی، الأعلام، ۱۹۸۹م، ج‌۶، ص۷۰.
  43. سیوطی، تاریخ الخلفاء، ۱۴۱۷ق، ص۴۲۱؛ ابومخرمه، قلادة النحر، ۱۴۲۸ق، ج‌۲، ص۵۴۱.
  44. ابن‌الطقطقی، الفخری، ۱۴۱۸ق، ص۲۳۴.
  45. قرشی، تحلیلی از زندگانی امام هادی(ع)، ۱۳۷۱ش، ص۳۷۹.
  46. طبری، تاریخ‌ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج‌۹، ص۲۲۵.
  47. طبری، تاریخ‌ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج‌۹، ص۲۲۵.
  48. صفدی، الوافی بالوفیات، ۱۴۰۱ق، ج‌۲، ص۲۹۱؛ حموی، أنیس المؤمنین، ۱۳۶۳ش، ص۲۲۷؛ خواندمیر، تاریخ حبیب السیر، ۱۳۸۰ش، ج‌۲، ص۲۷۲.
  49. صنعانی، نسمة السحر، ۱۹۹۹م، ج‌۳، ص۱۸۶.
  50. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، بیروت، ص۴۷۹-۴۸۰.
  51. صنعانی، نسمة السحر، ۱۹۹۹م، ج‌۳، ص۱۸۲.
  52. حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ۱۳۷۶ش، ج‌۳، ص۳۷۱.
  53. طبری، تاریخ‌ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج‌۹، ص۲۲۲؛ ابن‌خلدون، تاریخ‌ ابن‌خلدون، ۱۴۰۸ق، ج‌۳، ص۳۴۹.
  54. حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ۱۳۷۶ش، ج‌۳، ص۳۷۱.
  55. امینی، الغدیر، ۱۴۱۶ق، ج‌۳، ص۶۷.
  56. قرشی، تحلیلی از زندگانی امام هادی(ع)، ۱۳۷۱ش، ص۳۷۹.
  57. ابن‌خلدون، تاریخ‌ ابن‌خلدون، ۱۴۰۸ق، ج‌۳، ص۳۴۹.
  58. ابن‌اثیر، الکامل، ۱۳۸۵ق، ج‌۷، ص۵۵.
  59. ابن‌خلدون، تاریخ‌ ابن‌خلدون، ۱۴۰۸ق، ج‌۳، ص۳۴۹؛ ابن‌اثیر، الکامل، ۱۳۸۵ق، ج‌۷، ص۵۵.
  60. ابن‌اثیر، الکامل، ۱۳۸۵ق، ج‌۷، ص۵۶.
  61. ابن‌اثیر، الکامل، ۱۳۸۵ق، ج‌۷، ص۵۶؛ قرشی، زندگانی امام حسن عسکری(ع)، ۱۳۷۵ش، ص۲۴۳-۲۴۴؛ و با کمی اختلاف: صنعانی، نسمة السحر، ۱۹۹۹م، ج‌۳، ص۱۸۲.
  62. امینی، الغدیر، ۱۴۱۶ق، ج‌۳، ص۶۷.
  63. ابن‌اثیر، الکامل، ۱۳۸۵ق، ج‌۷، ص۱۱۵.
  64. مجلسی، جلاء العیون، ۱۳۸۲ش، ص۸۱۴-۸۱۵؛ قمی، دمع السجوم، ۱۳۸۱ش، ص۵۱۵؛ جمعی از نویسندگان، پژوهشی در مقتل‌های فارسی، ۱۳۸۶ش، ص۱۰۷.
  65. مجلسی، جلاء العیون، ۱۳۸۲ش، ص۸۱۵.
  66. طبری، تاریخ‌ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج‌۹، ص۱۷۵؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ۱۴۱۷ق، ج‌۲، ص۱۱۸؛ ابن‌العمرانی، الإنباء، ۱۴۲۱ق، ص۱۱۷.
  67. سیوطی، تاریخ الخلفاء، ۱۴۱۷ق، ص۴۲۰؛ ابن‌فوطی، مجمع الآداب، ۱۴۱۶ق، ج‌۵، ص۵۲۹؛ ذهبی، تاریخ‌ الإسلام، ۱۴۱۳ق، ج‌۱۸، ص۱۸.
  68. ابن‌فوطی، مجمع الآداب، ۱۴۱۶ق، ج‌۵، ص۵۲۹؛ ابومخرمه، قلادة النحر، ۱۴۲۸ق، ج‌۲، ص۵۴۱.
  69. مسعودی، مروج‌ الذهب، ۱۴۰۹ق، ج‌۴، ص۴۶؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ۱۴۱۷ق، ج‌۲، ص۱۱۸.
  70. مسعودی، مروج‌ الذهب، ۱۴۰۹ق، ج‌۴، ص۴۶.
  71. مسعودی، مروج‌ الذهب، ۱۴۰۹ق، ج‌۴، ص۴۶؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ۱۴۱۷ق، ج‌۲، ص۱۱۸.
  72. ابن‌عماد حنبلی، شذرات الذهب، ۱۴۰۶ق، ج‌۳، ص۲۲۴.
  73. مدرسی، امامان شیعه و جنبشهای مکتبی، ۱۳۶۹ش، ص۳۱۷؛ منتظرالقائم، تاریخ امامت، ۱۳۸۶ش، ص۲۴۴.
  74. خواندمیر، تاریخ حبیب السیر، ۱۳۸۰ش، ج‌۲، ص۲۷۳.
  75. سیوطی، تاریخ الخلفاء، ۱۴۱۷ق، ص۴۲۰؛ طبری، تاریخ‌ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج‌۹، ص۲۴۴؛ ذهبی، تاریخ‌ الإسلام، ۱۴۱۳ق، ج‌۱۸، ص۲۰.
  76. حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ۱۳۷۶ش، ج‌۳، ص۳۷۲.
  77. منتظرالقائم، تاریخ امامت، ۱۳۸۶ش، ص۲۴۶.
  78. ابن‌خلدون، تاریخ‌ ابن‌خلدون، ۱۴۰۸ق، ج‌۳، ص۳۷۴.
  79. مسعودی، مروج‌ الذهب، ۱۴۰۹ق، ج‌۴، ص۵۳.
  80. طبری، تاریخ‌ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج‌۹، ص۲۴۰؛ ابن‌خلدون، تاریخ‌ ابن‌خلدون، ۱۴۰۸ق، ج‌۳، ص۳۵۳؛ ذهبی، تاریخ‌ الإسلام، ۱۴۱۳ق، ج‌۱۸، ص۱۹-۲۰.
  81. زرکلی، الأعلام، ۱۹۸۹م، ج‌۶، ص۷۰.
  82. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، بیروت، ص۵۰۴.
  83. آیینه‌وند، ادبیات سیاسی تشیع، ۱۳۸۷ش، ص۲۹۱.
  84. قرشی، تحلیلی از زندگانی امام هادی(ع)، ۱۳۷۱ش، ص۳۸۶.
  85. قرشی، زندگانی امام حسن عسکری(ع)، ۱۳۷۵ش، ص۲۵۴-۲۵۵.
  86. قرشی، زندگانی امام حسن عسکری(ع)، ۱۳۷۵ش، ص۲۵۶.
  87. حسین، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم(عج)،۱۳۸۵ش، ص۸۵.
  88. قرشی، تحلیلی از زندگانی امام هادی(ع)، ۱۳۷۱ش، ص۳۸۵.
  89. صنعانی، نسمة السحر، ۱۹۹۹م، ج‌۳، ص۱۸۲.
  90. رفیعی، زندگی ائمه(ع)، تهران، ص۲۷۷.
  91. «منتصر عباسی و اهل‌بیت»، مجمع جهانی شیعه‌شناسی.
  92. رفیعی، زندگی ائمه(ع)، تهران، ص۲۷۷؛ جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه(ع)، قم، ص۵۱۱.
  93. معروف الحسنی، زندگانی دوازده امام، ۱۳۸۲ش، ج‌۲، ص۴۹۸؛ رفیعی، زندگی ائمه(ع)، تهران، ص۲۷۷.
  94. قرشی، تحلیلی از زندگانی امام هادی(ع)، ۱۳۷۱ش، ص۳۸۶.
  95. مسعودی، مروج‌ الذهب، ۱۴۰۹ق، ج‌۴، ص۵۱.
  96. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، بیروت، ص۵۰۴.
  97. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، بیروت، ص۴۷۹؛ آیینه‌وند، ادبیات سیاسی تشیع، ۱۳۸۷ش، ص۲۹۱؛ حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ۱۳۷۶ش، ج‌۳، ص۳۷۲.
  98. صفدی، الوافی بالوفیات، ۱۴۰۱ق، ج‌۲، ص۲۸۹؛ ابن‌شاکر کتبی، فوات الوفیات، بیروت، ج‌۳، ص۳۱۸؛ سیوطی، تاریخ الخلفاء، ۱۴۱۷ق، ص۴۲۰؛ خواندمیر، تاریخ حبیب السیر، ۱۳۸۰ش، ج‌۲، ص۲۷۳.
  99. ابن‌عماد حنبلی، شذرات الذهب، ۱۴۰۶ق، ج‌۳، ص۲۲۴؛ امین، سیره معصومان، ۱۳۷۶ش، ج‌۵، ص۲۲۳.
  100. امین، سیره معصومان، ۱۳۷۶ش، ج‌۵، ص۲۲۳.
  101. مسعودی، مروج‌ الذهب، ۱۴۰۹ق، ج‌۴، ص۵۱-۵۲.
  102. ابن‌اثیر، الکامل، ۱۳۸۵ق، ج‌۷، ص۱۱۶.
  103. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، بیروت، ص۴۷۹-۴۸۰؛ امین، سیره معصومان، ۱۳۷۶ش، ج‌۵، ص۲۲۳.
  104. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، بیروت، ص۵۰۴.
  105. سیوطی، تاریخ الخلفاء، ۱۴۱۷ق، ص۴۲۰؛ قرشی، زندگانی امام حسن عسکری(ع)، ۱۳۷۵ش، ص۲۵۴-۲۵۵.
  106. مسعودی، مروج‌ الذهب، ۱۴۰۹ق، ج‌۴، ص۵۲؛ حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ۱۳۷۶ش، ج‌۳، ص۳۷۲؛ قرشی، زندگانی امام حسن عسکری(ع)، ۱۳۷۵ش، ص۲۵۴-۲۵۵.
  107. قرشی، تحلیلی از زندگانی امام هادی(ع)، ۱۳۷۱ش، ص۳۸۳.
  108. حسین، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم(عج)،۱۳۸۵ش، ص۸۵.
  109. آیینه‌وند، ادبیات سیاسی تشیع، ۱۳۸۷ش، ص۲۸۰.
  110. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، بیروت، ص۵۰۴؟
  111. حسین، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم(عج)،۱۳۸۵ش، ص۸۵.
  112. محرمی، تاریخ تشیع، ۱۳۷۸ش، ص۱۲۷.
  113. مسعودی، مروج‌ الذهب، ۱۴۰۹ق، ج‌۴، ص۵۲؛ کراجکی، گنجینه معارف شیعه إمامیه، مقدمه مترجم، ج‌۱، ص۴۱.
  114. جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه(ع)، قم، ص۵۱۱.
  115. کراجکی، گنجینه معارف شیعه إمامیه، مقدمه مترجم، ج‌۱، ص۴۱.
  116. جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه(ع)، قم، ص۵۱۱.
  117. جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه(ع)، قم، ص۵۱۱.
  118. مقریزی، المواعظ و الإعتبار، ۱۴۱۸ق، ج۴، ص۱۵۹.
  119. مسعودی، مروج‌ الذهب، ۱۴۰۹ق، ج‌۴، ص۵۱؛ خواندمیر، تاریخ حبیب السیر، ۱۳۸۰ش، ج‌۲، ص۲۶۸-۲۶۹.
  120. آیینه‌وند، ادبیات سیاسی تشیع، ۱۳۸۷ش، ص۲۸۰.
  121. مسعودی، مروج‌ الذهب، ۱۴۰۹ق، ج‌۴، ص۵۱؛ منتظرالقائم، تاریخ امامت، ۱۳۸۶ش، ص۲۴۴.
  122. طبری، تاریخ‌ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج‌۹، ص۱۸۵.
  123. منتظرالقائم، تاریخ امامت، ۱۳۸۶ش، ص۲۴۴.
  124. صنعانی، نسمة السحر، ۱۹۹۹م، ج‌۳، ص۱۸۲.
  125. امین، سیره معصومان، ۱۳۷۶ش، ج‌۵، ص۲۲۳.
  126. مسعودی، مروج‌ الذهب، ۱۴۰۹ق، ج‌۴، ص۵۱؛ حسین، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم(عج)،۱۳۸۵ش، ص۸۵.
  127. قرشی، تحلیلی از زندگانی امام هادی(ع)، ۱۳۷۱ش، ص۳۸۵.
  128. آیینه‌وند، ادبیات سیاسی تشیع، ۱۳۸۷ش، ص۲۹۱؛ محرمی، تاریخ تشیع، ۱۳۷۸ش، ص۱۲۷.
  129. مسعودی، مروج‌ الذهب، ۱۴۰۹ق، ج‌۴، ص۵۱-۵۲.
  130. امین، سیره معصومان، ۱۳۷۶ش، ج‌۵، ص۲۲۳.
  131. سیوطی، تاریخ الخلفاء، ۱۴۱۷ق، ص۴۲۰.
  132. قرشی، تحلیلی از زندگانی امام هادی(ع)، ۱۳۷۱ش، ص۳۸۳.
  133. محرمی، تاریخ تشیع، ۱۳۷۸ش، ص۱۲۷؛ صنعانی، نسمة السحر، ۱۹۹۹م، ج‌۳، ص۱۸۲.
  134. صنعانی، نسمة السحر، ۱۹۹۹م، ج‌۳، ص۱۸۲.
  135. مسعودی، مروج‌ الذهب، ۱۴۰۹ق، ج‌۴، ص۵۱؛ ابن‌اثیر، الکامل، ۱۳۸۵ق، ج‌۷، ص۱۱۶؛ سیوطی، تاریخ الخلفاء، ۱۴۱۷ق، ص۴۲۰؛ حسین، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم(عج)،۱۳۸۵ش، ص۸۵.
  136. قرشی، تحلیلی از زندگانی امام هادی(ع)، ۱۳۷۱ش، ص۳۸۳.
  137. مسعودی، مروج‌ الذهب، ۱۴۰۹ق، ج‌۴، ص۵۱؛ ابن‌اثیر، الکامل، ۱۳۸۵ق، ج‌۷، ص۱۱۶؛ قرشی، تحلیلی از زندگانی امام هادی(ع)، ۱۳۷۱ش، ص۳۸۳.
  138. ابن‌طاووس، الطرائف، ۱۳۷۴ش، ص۴۰۰.

یادداشت

منابع

  • ابن‌اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، بیروت،‌ دار بیروت، ۱۳۸۵ق.
  • ابن‌الطقطقی، محمد بن علی بن طباطبا، الفخری فی الآداب السلطانیة و الدول الاسلامیة، بیروت، دارالقلم العربی، ۱۴۱۸ق.
  • ابن‌خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدأ و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشأن الأکبر، بیروت، دارالفکر، چاپ دوم، ۱۴۰۸ق.
  • ابن‌شاکر کتبی، محمد بن شاکر، فوات الوفیات و الذیل علیها، بیروت،‌ دار صادر، بی‌تا.
  • ابن‌طاووس، الطرائف، ترجمه داود الهامی، قم، نوید اسلام، ۱۳۷۴ش.
  • ابن‌عماد حنبلی، عبدالحی بن احمد، شذرات الذهب فی أخبار من ذهب، دمشق،‌ دار ابن‌کثیر، ۱۴۰۶ق.
  • ابن‌العمرانی، محمد بن علی، الإنباء فی تاریخ الخلفاء، قاهرة، دارالآفاق العربیة، ۱۴۲۱ق.
  • ابن‌فوطی، عبدالرزاق بن احمد، مجمع الآداب فی معجم الألقاب، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات، ۱۴۱۶ق.
  • ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۷ق.
  • ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، مقاتل الطالبیین، بیروت، دارالمعرفه، بی‌تا.
  • ابومخرمه، عبدالله طیب بن عبد الله، قلادة النحر فی وفیات أعیان الدهر، بیروت، دارالمنهاج، ۱۴۲۸ق.
  • احمدی، حمید، تاریخ امامان شیعه، قم، دفتر نشر معارف، ۱۳۸۹ش.
  • امین، سیدمحسن، سیره معصومان، ترجمه علی حجتی کرمانی، تهران، سروش، ۱۳۷۶ش.
  • امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب، قم، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامی، ۱۴۱۶ق.
  • آیینه‌وند، صادق، ادبیات سیاسی تشیع، تهران، نشر علم، ۱۳۸۷ش.
  • جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه(ع)، قم، انصاریان، چاپ ششم، بی‌تا.
  • جمعی از نویسندگان، پژوهشی در مقتل‌های فارسی، قم، زمزم هدایت، ۱۳۸۶ش.
  • حسن، ابراهیم، تاریخ سیاسی اسلام، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، تهران، جاویدان، چاپ نهم، ۱۳۷۶ش.
  • حسین، جاسم، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم(عج)، ترجمه سید محمدتقی آیت‌اللهی، تهران، امیرکبیر، چاپ سوم، ۱۳۸۵ش.
  • حموی، محمد بن اسحاق، أنیس المؤمنین، تهران، بنیاد بعثت، ۱۳۶۳ش.
  • خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، بیروت، دارالکتب العلمیة، منشورات محمد علی بیضون، ۱۴۱۷ق.
  • خواندمیر، غیاث الدین بن همام الدین، تاریخ حبیب السیر: از حمله مغول تا مرگ شاه اسمعیل اول، تهران، خیام، چاپ چهارم، ۱۳۸۰ش.
  • ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، شمس الدین، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ دوم، ۱۴۱۳ق.
  • رفیعی، علی، زندگی ائمه(ع)، تهران، مرکز پژوهشکده تحقیقات سپاه، بی‌تا.
  • زرکلی، خیرالدین، الأعلام(قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین)، بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ هشتم، ۱۹۸۹م.
  • سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، تاریخ الخلفاء، دمشق، دارالبشائر، ۱۴۱۷ق.
  • صفدی، خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، بیروت، دارالنشر فرانز شتاینر، چاپ دوم، ۱۴۰۱ق.
  • صنعانی، یوسف بن یحیی، نسمة السحر بذکر مَن تشیع و شعر، بیروت، دارالمؤرخ العربی، ۱۹۹۹م.
  • طبری، محمد بن جریر بن یزید، تاریخ الامم و الملوک، بیروت، دارالتراث، ۱۳۸۷ق.
  • قرشی، باقر شریف، تحلیلی از زندگانی امام هادی(ع)، ترجمه محمدرضا عطایی، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۳۷۱ش.
  • قرشی، باقر شریف، زندگانی امام حسن عسکری(ع)، ترجمه سید حسن اسلامی، قم، جامعه مدرسین، ۱۳۷۵ش.
  • قمی، عباس، دمع السجوم ترجمه نفس المهموم، ترجمه شعرانی، قم، هجرت، ۱۳۸۱ش.
  • کراجکی، محمد بن علی، گنجینه معارف شیعه إمامیه، ترجمه کتاب کنز الفوائد و التعجب توسط محمدباقر کمره‌ای، تهران، چاپخانه فردوسی، بی‌تا.
  • مجلسی، محمدباقر، جلاء العیون، قم، سرور، ۱۳۸۲ش.
  • محرمی، غلامحسن، تاریخ تشیع از آغاز تا پایان عصر غیبت صغری، قم، موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی، چاپ هفتم، ۱۳۷۸ش.
  • مدرسی، محمدتقی، امامان شیعه و جنبش‌های مکتبی، مشهد، آستان قدس رضوی، چاپ سوم، ۱۳۶۹ش.
  • مقريزى، احمد بن على، المواعظ و الإعتبار بذكر الخطط و الآثار المعروف بالخطط المقريزية، بیروت، دارالكتب العلمية، ۱۴۱۸ق.
  • مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر،‌ تحقیق اسعد داغر، قم، دارالهجره، ۱۴۰۹ق.
  • معروف الحسنی، هاشم، زندگانی دوازده امام(ع)، ترجمه محمد مقدس، تهران، امیرکبیر، چاپ چهارم، ۱۳۸۲ش.
  • مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، بورسعید، مکتبة الثقافة الدینیة، بی‌تا.
  • «منتصر عباسی و اهل‌بیت»، مجمع جهانی شیعه‌شناسی، تاریخ بازدید: ۱۵ آبان ۱۴۰۳ش.
  • منتظرالقائم، اصغر، تاریخ امامت، قم، دفتر نشر معارف، ۱۳۸۶ش.