عباسعلی کیوان قزوینی

از ویکی شیعه
عباسعلی کیوان قزوینی
روحانی مفسر، واعظ و منتقد تصوف
اطلاعات فردی
تاریخ تولد۲۴ ذی‌الحجه ۱۲۷۷ق
زادگاهمحله شیخ آباد قزوین
تاریخ وفات۱۹ شعبان ۱۳۵۷ قمری
شهر وفاتسلیمان‌داراب، رشت
خویشاوندان
سرشناس
مرتضی کیوان • میرزا یحیی واعظ کیوانی
اطلاعات علمی
استادانسید محمدحسن شیرازیحبیب‌الله رشتی • لطف‌الله لاریجانی مازندرانی
محل تحصیلقزوین • تهرانسامرانجف
تألیفاترازگشا • بهین سخن • کیوان نامه • تفسیر کیوان • اختلافیه • ثمرةالحیات • فریاد بشر • عرفان نامه • میوه زندگانی • شرح رباعیات خیام


عباسعلی کیوان قزوینی (۱۲۷۷-۱۳۵۷ق)، عالم روحانی شیعه، مفسر، واعظ، صوفی سابق سلسلۀ گنابادیه و منتقد تصوف بود. وی پس از دریافت اجازه اجتهاد از علمای اصولی و اخباری، به سلسله‌های صوفیان شیعی روی آورد اما دیری نپایید که از این طریقت روی گرداند و پس از ۸۰ روز مباحثه دربارۀ برتری اسلام و مذهب شیعه دوازده امامی با معتقدان دیگر ادیان و مذاهب، عزلت گزید.

کیوان دارای تألیفات بسیاری است. او بیش از همه به تفسیر قرآن پرداخت. وی در دوران ارادت به مشایخ گنابادیه، آثاری از جمله تصحیح تفسیر بیان السعادة و شرح رباعیات خیام را نگاشت. از مهم‌ترین آثار وی پس از جدایی از تصوف رسمی می‌توان به رازگشا اشاره کرد.

رویگردانی او از تصوف مخالفت‌هایی را در پی داشت و سبب شد که وی را متمایل به بهائیت و وهابیت معرفی کنند.

زندگی نامه

عباسعلی قزوینی، ملقب به کیوان، در ۲۴ ذی‌الحجه ۱۲۷۷ق در محلۀ شیخ آباد قزوین به دنیا آمد. بنا بر ادعای خودش، لقب کیوان را به شیوه‌ای روحانی از آذرکیوان [یادداشت ۱] دریافت کرده است.


پدر کیوان، ملا اسماعیل، از علمای قزوین و امام جماعت بود و کتابی به نام ابناء الانبیاء در نبوت خاصه تدوین کرده بود. کیوان قزوینی در ۱۹ شعبان ۱۳۵۷ق درگذشت و در سلیمان‌داراب، نزدیک رشت، به خاک سپرده شد.[۱]

امرار معاش

کیوان با زراعت و تجارت امرار معاش می‌کرد و با فروش خانه و زمین، آثار خود را به چاپ می‌رساند و غلط‌گیری کتاب‌هایش را شخصاً انجام می‌داد.

بستگان

مرتضی کیوان، از نوادگان وی، شاعر و منتقد ادبی و روزنامه‌نگار و فعال سیاسی بود که در ۱۳۳۳ اعدام شد. میرزا یحیی واعظ کیوانی، از عموزادگان کیوان، نیز مدیر روزنامۀ نصیحت در قزوین و از مشروطه خواهان بود و در ۱۳۰۴ در تهران به ضرب گلوله در آستانۀ مجلس شورای ملی کشته شد.[۲]

تحصیلات

کیوان از هفت سالگی در مدرسه التفاتیه قزوین مقدمات و سطح و درس خارج فقه را آموخت. از ۱۴سالگی تا ۱۶سالگی شرحی بر کتاب عوامل ملامحسن نحوی در ۲جلد به نام توشیح القواعد، شرحی بر صمدیه، کتابی با عنوان تقریب الغرائب در علم نحو، و منظومه‌ای در علم منطق با نام اسرار المیزان نوشت.[۳]

پس از کسب مقدمات علوم در زادگاهش، در ۱۳۰۰ق برای فراگرفتن فلسفه، علوم ریاضی، حکمت و کلام به تهران آمد. وی ضمن تحصیل به منبر می‌رفت و به سبب رونق مجالس وعظش به واعظ قزوینی شهرت یافت.[۴]

در ۱۳۰۶ق برای تکمیل علوم اسلامی، به‌ویژه فقه و اصول، به عراق رفت و در سامرا از محضر میرزا محمد حسن شیرازی و در نجف از درس میرزا حبیب الله رشتی و لطف الله لاریجانی مازندرانی بهره گرفت.[۵]

بنا بر گفتۀ خودش[۶] در نجف از میرزا حبیب‌الله رشتی لقب آیت الله گرفت. در مدت اقامت در سامرا نیز به امر میرزای شیرازی، هر شب در صحن حرم عسکریین به منبر می‌رفت و هر روز بر شهرتش افزوده می‌شد.[۷]

او پس از دریافت اجازه اجتهاد از علمای اصولی و از مشایخ اخباری، به کربلا رفت و روزها به تدریس فقه و اصول، و شب‌ها در صحن سیدالشهدا به موعظه می‌پرداخت و در مسجد پشت صحن نیز امام جماعت کسانی بود که مشرب اخباری داشتند.[۸]

کیوان به زبان فارسی، عربی، ترکی و روسی مسلط بود و با زبان عبری نیز آشنایی داشت.[۹]

پیوستن به صوفیان

وی بر اثر مطالعۀ کتابهای عرفانی، دیگر طریقۀ اصولی و مسلک اخباری را وافی به مقصود خویش نمی‌دانست[۱۰] و از این رو، به سلسله‌های صوفیان شیعی روی آورد و نخست در تهران دست ارادت به صفی علیشاه داد و از وی اجازۀ ارشاد گرفت. پس از چندی نیز عازم خراسان شد و در بیدخت به طریقت گنابادیه پیوست و در سلک مریدان سلطان علیشاه درآمد و بعد از مدتی از او و جانشینش، نور علیشاه ثانی لقب منصورعلی شاه و اجازۀ دستگیری دریافت کرد و با اجازۀ شیخ به سیاحت و تبلیغ طریقت پرداخت و در اصطلاح اهل تصوف، شیخ سیار شد.[۱۱]

اما به گفتۀ مخالفان وی، لقب او منصورعلیشاه نبود بلکه منصورعلی بود، بنابراین وی از اقطاب و مشایخ نیست و همچنین شیخ سیار نیز نبوده است.[۱۲]

کیوان به بیشتر مناطق ایران و کشورهای اسلامی سیاحت کرد و مریدان بسیار یافت. گفته شده که وی در گسترش سلسلۀ گنابادیه نقش مهمی داشته و حتی به سبب تبلیغ عقاید این سلسله چنان شهرتی یافته است که مردم او را قطب سلسلۀ گنابادی می‌پنداشتند.[۱۳]

روی‌گردانی از طریقت گنابادی

پس از درگذشت نورعلیشاه، کیوان به گناباد رفت و با صالح علیشاه تجدید عهد نمود، اما دیری نپایید که از طریقت گنابادیه روی برگرداند و در ششم جمادی الاولی ۱۳۴۵ نیز از سوی این طریقت از منصب شیخی عزل شد.[۱۴]

مخالفان وی دلایل عزل کیوان را مقاصد دنیوی دانسته‌اند، از قبیل علاقۀ شدید وی به کسب مقام قطبیت و حسادت به حاج عبدالله حائری (یکی از مشایخ گنابادیه، ملقب به رحمت علیشاه)، و عقایدی برخلاف میل بزرگان سلسله، مانند اعتقاد به تناسخ، تصرف در دستورهای مشایخ مانند دستور نخوردن گوشت و منع کشتن حیوانات.[۱۵]

اما به گفتۀ خود کیوان[۱۶] وی پس از ۳۰سال خدمت به طریقت، به سبب اعتراض به جانشینی موروثی در طریقت گنابادیه و بی‌عدالتی‌هایی که دراین طریقت مشاهده کرد، ازآن رویگردان شد و دعاوی مشایخ گنابادیه را باطل و اعتقادات و اعمال آنان را از نظر عقلی و نقلی نادرست دانست و به نقد «تصوفِ مرسوم» پرداخت.[۱۷]

گفته شده که کیوان پس از ترک ارشاد ۸۰روز در مدرسۀ سپهسالار قدیم و جدید و دیگر مساجد، دربارۀ برتری اسلام و مذهب شیعه دوازده امامی با معتقدان دیگر ادیان و مذاهب به مباحثه پرداخت و پس از آن عزلت گزید و ۳سال در منزل خود به تدریس علوم اسلامی برای جمعی از فضلای عصر، از جمله رشید یاسمی، سعید نفیسی، علی دشتی، عباس اقبال آشتیانی و عبدالله خان معظمی، پرداخت.[۱۸]

نورالدین چهاردهی نیز، که از منتقدان تصوف است و آثاری در این زمینه دارد، از جمله شاگردان و مریدان کیوان بود و برخی از آثار وی را پس از او به چاپ رساند.[۱۹]

روش تفسیری

روش کیوان در تفسیر، استناد و استدلال بر دلالت لفظی است نه به حدیث یا مبانی فلسفی و عرفانی یا استناد به دیگر کتاب‌های تفسیری.[۲۰]

بخش‌هایی از تفسیر وی بر سوره‌های قرآن به طور پراکنده تاکنون چاپ شده است، از جمله قصۀ یوسف در ۱۳۷۹ش. به همت مسعود رضا مدرسی چهاردهی و جلد اول تفسیر کیوان قزوینی شامل سوره فاتحه و بقره در۱۳۸۴ش. به همت جعفر پژوم و جلد ششم تفسیر کیوان قزوینی شامل سوره‌های رعد، ابراهیم، حجر، نحل و بنی اسرائیل در ۱۳۸۷ش. باز به همت مسعود رضا مدرسی چهاردهی.

آثار

تفسیر کیوان قزوینی

از کیوان قزوینی تألیفات بسیاری به جا مانده است. او بیش از همه به تفسیر قرآن پرداخته و یک تفسیر عربی، دو تفسیر فارسی و ترجمۀ قرآن و یادداشتهایی درباره تدوین تفسیرنوشته‌است.[۲۱]

وی هریک از آثار منتشر شده خود را به کتابخانه‌های عمومی ایران و از طریق محمد قزوینی برای کتابخانۀ ملی پاریس و برخی از فضلای مقیم برلین، از جمله کاظم زاده ایرانشهر، می‌فرستاد. بلوشه، کتابدار بخش زبان‌های شرقی کتابخانۀ پاریس، نیز با ارسال نامه‌ای وی را به تدوین آثاری دیگر ترغیب کرده بود.[۲۲]

آثار او در دوره ارادت به مشایخ گنابادیه

کیوان در دوران ارادت به مشایخ گنابادیه آثاری داشته است، از جمله تصحیح تفسیر بیان السعادة و نوشتن حواشی بر آن تفسیر، تصحیح شرح کلمات باباطاهر عریان به فارسی تألیف سلطان‌علیشاه و نیز افزودن حواشی بر آن، تالیف رسالۀ شهیدیه در ۱۳۳۰ دربارۀ وقایعی که به کشته‌شدن سلطان‌علیشاه انجامید، همراه با مختصری از شرح احوال و کرامات سلطان علیشاه[۲۳] و کتاب فریاد بشر در مرثیۀ سلطان علیشاه که پس از رویگردانی از تصوف، قسمت‌هایی از آن را که دربارۀ سلطان‌علیشاه بود، حذف کرد.[۲۴]

مجموعه راز گشا

آثار او پس از جدا شدن از سلسله گنایادیه

مهم‌ترین آثار وی پس از جدا شدن از سلسلۀ گنابادیه عبارت‌اند از:

رازگشا

شامل پاسخ به ۵۰ سؤال دربارۀ عقاید و آداب سلسلۀ گنابادیه و نیز اصطلاحات صوفیان و پرسش و پاسخ‌هایی دربارۀ علت فاصله گرفتن کیوان از تصوف مرسوم.

رسالۀ بهین سخن

در پاسخ به ۱۲ پرسش در همین موضوعات و نیز توضیح برخی ابداعات او در تصوف.[۲۵]

رسالۀ استوار

در تبیین اساس تصوف، معنای حقیقی آن، فرق آن با تصوف مرسوم، اصطلاحات تصوف، آداب مرتبط با قطب و مرید و برخی از اسرار سلاسل صوفیه.[۲۶]

این سه کتاب آخرین بار در ۱۳۷۶ در یک مجموعه، با عنوان رازگشا، به چاپ رسیده‌اند.

عرفان‌نامه

دربارۀ حقیقت عرفان از دید مؤلف که به خواهش رشید یاسمی نوشته شده است.[۲۷]

این اثر شامل ۲۵ فصل است که یک فصل آن دربارۀ عرفان عملی و بقیه دربارۀ عرفان نظری است، و در ۱۳۰۸ش در تهران، با مقدمۀ رشید یاسمی، به چاپ رسید و در ۱۳۸۸ با نوشتاری از نورالدین چهاردهی و مقاله‌ای از حسین صدرائی تجدید چاپ شد.[۲۸]

کیوان نامه

در واقع سرگذشت نامۀ مؤلف از دوران کودکی، تحصیل، استادان، شرح سفرها و ملاقات‌ها و مباحثاتی است که با صوفیان و علما داشته است. وی در ضمن این اثر دیدگاه‌های خود را در خصوص دین اسلام، مذاهب اسلامی، ادیان دیگر و سلسله‌های صوفیه و آداب و عقاید و مشایخ آن بیان کرده است.

شرح رباعیات خیام کیوان قزوینی

جلد اول این کتاب با مقدمۀ رشید یاسمی همراه با دو اثر دیگر وی، حج نامه و عرفان نامه، چاپ شده و جلد دوم نیز با مقدمۀ مؤلف، که حاوی وصیت نامه وی است، همراه با اثر دیگر مؤلف به نام اختلافیه به چاپ رسیده است.

سایر آثار

کیوان قزوینی به غیر از آثاری که در قبول و نیز رد تصوف و سلاسل صوفیه نوشته است، دیوان شعر و نیز آثاری دربارۀ برخی مفاخر عرفانی و ادبی دارد، مانند شرح حال ابوسعید ابوالخیر که همراه با اثر دیگر وی دربارۀ وضعیت بنای صحن شاه نعمت‌الله ولی، در ۱۳۷۱به چاپ رسیده است.[۲۹]

او شرحی نیز بر رباعیات خیام نوشته که در آغاز آن، خیام را از عارفان مسلمان معرفی کرده و مدعی شده که در طول یک سال، هفته‌ای یک شب روح خیام را احضار کرده و شرح و تفسیرهای خود را به تأیید او رسانده است. کیوان در این اثر با دیدگاهی عرفانی رباعیات دلخواه خود را شرح کرده است.[۳۰]

دیدگاه او در تصوف و عرفان

از دید کیوان قزوینی هر چند ریشۀ تصوف از هند است و ایرانیان آن را با اسلام آمیخته‌اند، اما تصوف خود به خود بد نیست، زیرا به دنبال قطع ریشۀ آرزو از دل است و این کمال بشر است، اما تصوفی که به معنای سرسپردن و زیر بار مراد رفتن باشد، یعنی همان «تصوف مرسوم»، در واقع نوعی سلب اختیار و از بین بردن فکر و تعقل است و به نقص بشر منتهی می‌گردد. در چنین حالتی دین مرید، سخنان مراد خواهد شد نه سخن خدا و رسول اکرم(ص).

بدین ترتیب، در حقیقت مخالفت وی با تصوف مرسوم یا سلاسل صوفیه سنی و شیعه مخالفت با تصوف حقیقی یا عرفان نیست.[۳۱]

عرفان نیز از نظر او نه موضوع و مبادی و مسائل دارد، نه شعبه‌ای از حکمت و نه منحصر به اسلام است. بنابراین، ابن سینا که عرفان را داخل حکمت کرد و ابن عربی که برای آن مبادی و مسائل به وجود آورد، حقیقت عرفان را بیان نکرده‌اند.

عرفان از منظر وی نوعی سلیقه یا حالتی در بشر است که در آن دوست می‌دارد تا همه چیز را نیک ببیند و دوست بدارد و با همۀ جهان در صلح کل باشد. کسی که به لحاظ نظری به این مقام برسد، به کمال عرفان علمی رسیده است و آنکه در عمل از اختلافات و جنگ‌ها و دشمنی‌ها گریزان باشد، غمخوار همه است و چون مادر نسبت به فرزندان و چون خدا نسبت به بنده وچون پیامبر نسبت به افراد امت، به کمال عرفان عملی رسیده است. یافتن چنین مقامی دشوار و با عنایت خاص خداوند میسر است.[۳۲]

با توجه به تعریف کیوان از عرفان و تصوف حقیقی، می‌توان او را خواهان بازگشت به عرفان و تصوف حقیقی دانست که به زعم وی هنوز آلودۀ اقطاب مدعی مقامات و دستگیری از مردم و خواهان سرسپردگی و گرفتار مریدان مقلد و بی‌علم سلاسل صوفیه نشده است.[۳۳]

وی مخالفت خود را با تصوف مرسوم –که آن را مؤسسۀ مرید و مرادی نامیده– به نهضت پروتستان تشبیه کرده است که در آن نقش پاپ حذف می‌شود.

از این حیث، به نظر می‌رسد مخالفت کیوان با تصوف مرسوم، از تحولات جهان معاصر و موج نوگرایی و تجدد طلبی در ایران هم متأثر بوده است.[۳۴]

طبقات تصوف

کیوان تصوف مرسوم را به سه طبقه یا بخش (برزخ، بدایت و مرکز) تقسیم کرده و مدعی بود که از هر سه طبقه و مشایخ آن عبور کرده است.

طبقۀ اولِ صوفیان یا طبقۀ برزخ کسانی هستند که در برزخ میان قشر و لبّ قرار دارند و فاقد ذکر قلبی و سلسله و القاب طریقتی هستند و از اینکه خود را صوفی بنامند پرهیز می‌کنند.

او آخوند ملا حسینقلی همدانی را، که مدتی در نجف شاگرد وی بود، از این طبقه می‌دانست.

طبقه دوم یا اهل بدایت، ذکر قلبی دارند اما القاب ندارند و درخصوص صوفی نامیده‌شدن، نه از آن پرهیز دارند و نه به آن مقیدند.

او حاج ملا جواد اسپهانی را، که در کربلا ملاقات کرده و از او ذکر قلبی گرفته بود، از این طبقه می‌دانست.

این دو طبقه دیدار با امام غائب را ممکن می‌دانستند. کیوان خود نیز مدعی بود که چند بار امام غائب علیه‌السلام را دیده است و ادعا می‌کرد که نمایندگان این دو طبقه نیز سخنان او مبنی بر دیدار امام غائب علیه‌السلام را تکذیب نکرده‌اند.

طبقۀ سوم، یعنی مرکز، هم اهل ذکر قلبی و ذکر زبانی هستند و هم دارای القاب و عقاید و آداب مخصوص، ولی در چگونگی آنها با هم موافق نیستند. برای این طبقه لفظ صوفی مقدّس است و هرکسی را لایق این نام نمی‌دانند.

در همین طبقه است که، برخلاف دو طبقۀ دیگر، تبلیغ و ارشاد و دستگیری بدون اجازۀ شیخ ممنوع است و همچنین در معرفی قطب و شیخ بعد از خود، اجبار وجود دارد.[۳۵]

دلیل مخالفت با تصوف مرسوم

او تصوف مرسوم را به مؤسسه‌ای بزرگ و پرقانون و احکام تشبیه می‌کرد که همواره منتظر آمدن مرید و کسب متاع از آنان و به دنبال رقابت است و در عقاید و آداب خود تعصب دارد.

وی با اشاره به مناقشات حیدری نعمتی، یعنی اختلافات و زد و خوردهای مریدان قطب الدین حیدر با مریدان شاه نعمت الله ولی، یکی از ضررهای تصوف مرسوم، بخصوص تصوف مرکز، را ادعای برتری قطب در هر سلسله و نقص مشایخ دیگر و در نتیجه فرقه گرایی و ایجاد تفرقه اجتماعی دانسته، حال آنکه به گمان وی تصوف باید از هرچه دشمنی آور است بپرهیزد.[۳۶]

مخالفت وی با تصوف مرسوم نه فقط به سبب مقام موروثی شیخیت و قطبیت، بلکه به طور کلی ادعای قطبیت از سوی مشایخ سلاسل صوفیه بود.

او تصوف حقیقی را فاقد ناظم ومدیر می‌دانست و عقیده داشت که اگر هم کسی فرضاً به مقامی برسد که بتواند ناظم و مدیر و راهنما باشد باید آن را کتمان کند، بنابراین از نظر او کشتی تصوف ناخدا یا قطب ندارد،[۳۷] زیرا قطب باید در ۴ جهت در مرید تصرف کند وگرنه کاذب است و این تصرفات را نیز تنها پیامبر اکرم(ص) و امامان علیهم‌السلام می‌توانند انجام دهند.

این چهار تصرف عبارت‌اند از:

  1. زائل کردن ارادۀ گناه از دل مرید
  2. تبدیل رذیلت اخلاقی او به فضیلت
  3. محکم ساختن اعتقادات دینی و معرفت به خدا و زدودن شک از دل مرید
  4. ارتقا دادن مرید از عالم ناسوت به عالم ملکوت.

البته مرید نیز باید آمادگی این تصرفات باطنی را داشته باشد.[۳۸]

او کلیۀ مشایخ صوفی را که مدعی ۳ تصرف اول و مشایخ سلسلۀ گنابادیه را که مدعی حتی چهارمین تصرف بودند، تکذیب می‌کرد و همۀ آنان را دنیاخواه و جاه‌طلب می‌دانست.[۳۹]

از نظر کیوان کسانی چون مولوی، سنایی غزنوی و جنید بغدادی نیز همچون اقطاب زمانۀ او به حقیقت دست نیافته بودند و مقبولیت ایشان ناشی از توهم مردم دربارۀ آنهاست. در مورد مولوی نیز عقیده داشت که وی هرجا فرصتی یافته بر ضد مذهب سخن گفته‌است.[۴۰]

مخالفان

رویارویی کیوان با تشکیلات تصوف مرسوم بی‌پاسخ نماند. برخی وی را به مقاصد دنیوی و طالب قطبیت، مبتلا به بیماری روحی و روانی وحتی متمایل به بهائیت و نیز وهابیت متهم کرده‌اند.[۴۱]

بعد از درگذشت وی نیز کتابهایی در این زمینه منتشر شد، از جمله: رساله جوابیه، نوشتۀ شیخ اسدالله آذر گشسب (ناصر علی)، که در ۱۳۶۲ش چاپ شد، و گشایش راز اثر ابوالحسن پروین پریشان زاده که در ۱۳۷۷ش در تهران و در واکنش به تجدید چاپ کتاب رازگشا منتشر گردید.

پانویس

  1. سمیعی،ص۱۵۸
  2. نک: سمیعی، ص۱۵۷؛ مسکوب،ص۳۷،۵۷، ۵۹، ۸۱
  3. کیوان قزوینی، حج نامه کیوان (و) کیوان نامه (و) عرفان نامه، ص۷۶، ۸۵؛ کیوان قزوینی، گفتارهای کیوان، ص۱۸۲؛ کیوان، شرح حال ابوسعید ابوالخیر، مقدمۀ چهاردهی، ص۱۱، ۱۴
  4. کیوان قزوینی، گفتارهای کیوان، ص۱۸۲؛ سمیعی، ص۱۴۴
  5. کیوان قزوینی، رازگشا، ص۱۴۴۱۴۶؛ کیوان قزوینی، گفتارهای کیوان، ص۱۸۷؛ سمیعی، ص۱۴۴،۱۴۶
  6. کیوان قزوینی، کیوان نامه و اختلافیه، ج۲، ص۹۶
  7. سمیعی، ص۱۴۴
  8. کیوان قزوینی،گفتارهای کیوان، ص۱۸۷؛ سمیعی، ص۱۴۷۱۴۸
  9. کیوان قزوینی، شرح حال ابوسعید ابوالخیر، مقدمه چهاردهی، ص۱۵۱۶
  10. سمیعی، ص۱۴۸
  11. کیوان قزوینی، رازگشا، ص۱۴۰، ۱۴۳،۱۴۶؛ سمیعی، ص۱۴۰۱۴۱،۱۵۳ ۱۵۴
  12. نک: یادنامه صالح، ص۸۶، پانویس۱؛ پروین پریشان زاده،ص۱۹؛ پازوکی،ص۱۲، پانویس۱
  13. سمیعی،ص۱۳۴، ۱۵۴۱۵۵
  14. تابنده گنابادی، ص۳۵۹؛ کیوان قزوینی، رازگشا، مقدمۀ عباسی، ص۸۵
  15. نک: تابنده گنابادی، ص۳۵۸۳۵۹؛ پریشان‌زاده، ص۲۶۳۰، ۳۴
  16. کیوان، رازگشا، ص۱۰۷۱۵۷
  17. نک: ادامۀ مقاله
  18. نک: کیوان قزوینی، شرح حال ابوسعید ابوالخیر، مقدمۀ چهاردهی، ص۱۴؛ نک: به کیوان قزوینی، عرفان نامه مقدمۀ چهاردهی، ص۱۹۲۰
  19. ناصرزاده، ص۵۶۵۷؛ کیوان قزوینی، عرفان نامه، مقدمۀ چهاردهی، ص۲۰
  20. نک: کیوان قزوینی، گفتارهای کیوان، ص۹۷
  21. کیوان قزوینی، گفتارهای کیوان، ص۲۶۸؛ خانبابامشار،ج۳، س۶۹۴
  22. نک: کیوان قزوینی، گفتارهای کیوان، ص۲۶۶ ۲۶۷؛ کیوان قزوینی، شرح حال ابوسعید ابوالخیر، مقدمه چهاردهی، ص۱۵
  23. مدرسی چهاردهی، ص۲۷۲۸؛ پازوکی،ص ده یازده
  24. کیوان قزوینی، رازگشا، ص۲۹۳
  25. نک، کیوان قزوینی، ص۲۸۸۲۹۳، ۵۵۸۵۵۹
  26. نک: کیوان قزوینی، رازگشا، ص۳۳۹، ۳۶۷، ۴۰۵۴۲۲
  27. کیوان قزوینی،عرفان نامه، ص۲۸
  28. کیوان قزوینی، رازگشا، ص۳۸۵
  29. آقابزرگ طهرانی، ج۹ قسم ۳، ص۹۲۸؛ مدرسی چهاردهی،ص۲۷۲۸
  30. کیوان قزوینی، شرح رباعیات خیام، ص۱۸۱۹؛ حسام‌پور و حسنلی، ص۱۹۳؛ برای دیگر آثار کیوان نک: به آقا بزرگ طهرانی ج۱۸، ص۱۷۴؛ خانبابا مشار،ج۳،ستون ۶۹۳۶۹۴؛ کیوان قزوینی، گفتارهای کیوان، مقدمه چهاردهی، ص۱۹۲۲؛ کیوان قزوینی، عرفان نامه، مقدمه چهاردهی، ص۱۷۱۹
  31. نک: کیوان قزوینی، رازگشا، ص۱۲۶۱۲۷
  32. کیوان قزوینی، عرفان نامه،ص۷۱۷۴
  33. نک: کیوان قزوینی، رازگشا، ص۱۱۶۱۱۷،۱۲۴۱۲۵؛ بیات، ص۲۵۲۶
  34. نک: کیوان قزوینی، رازگشا، ص۳۴۲-۳۴۳؛ بیات، ص۲۵۲۶
  35. کیوان قزوینی، رازگشا، ص۱۳۴۱۴۲
  36. نک: کیوان قزوینی،ص۱۴۱۱۴۲، ۳۲۷۳۲۸، ۳۵۹۳۶۰
  37. کیوان قزوینی، ص۳۲۷، ۳۵۷، ۱۲۸۱۳۰
  38. کیوان قزوینی، ص۱۲۷۱۲۸
  39. کیوان قزوینی،ص۱۲۸۱۳۰
  40. کیوان قزوینی، ص۱۳۴
  41. نک: سلطانی گنابادی، ص۲۵۵؛ آذرگشسب، ص۱۱، ۲۶؛ کیوان قزوینی، همان، مقدمۀ عباسی، ص۸۶۸۹

یادداشت

  1. آذر کیوان ۹۱۴ـ۹۹۷ش. موبدی زردشتی بود که در شیراز زندگی می‌کرد و در اوایل قرن ۱۱ق. باتعدادی از یارانش در زمان اکبر شاه هندی به هندوستان رفت. در کتاب «دبستان مذاهب» دربارهٔ صفات اخلاقی او آمده که مردی منزوی و کم‌سخن بود، با ریاضت و قناعت زندگی می‌کرد و گوشت نمی‌خورد. با زبان‌های اوستایی، پهلوی، فارسی، ترکی، هندی، و عربی به خوبی آشنا بود.او از پیشینیان خود به عنوان پارسیان، ائمه پارس، ائمه کشف وشهودو...یادکرده است.نیاکانش به آذر ساسان پسر دارا و هوشنگ و سیامک و کیومرث می رسد.آذرکیوان بنیان‌گذار فرقه‌ای موسوم به آذرکیوانیان یا دساتیریان است که حقیقت همهٔ ادیان را یکی می‌دانستند و زبانی ساختگی به نام زبان دساتیری ساخته اند.آذر کیوان زندگی نامه، آثار و عقاید، نوشته فرزانه گشتاسب، پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگی، تهران ۱۴۰۰ش

منابع

  • آقا بزرگ طهرانی، محمد محسن، طبقات اعلام الشیعه، الکرام البرره، قسم ۱-۲، مشهد، ۱۴۰۴ق.
  • اسدالله آذرگشسب، رسالۀ جوابیه، تهران ۱۳۶۲ش.
  • کاوه بیات، «کیوان قزوینی و نوگرایی صوفیانۀ وی»، اندیشه جامعه‌، ش۸، آذر۱۳۷۸ش.
  • شهرام پازوکی، دو رساله در زندگی و شهادت جناب سلطان‌علیشاه، تهران ۱۳۸۷ش.
  • ابوالحسن پروین پریشان‌زاده، گشایش راز، تهران ۱۳۷۷.
  • سلطان حسین تابنده گنابادی، نابغه علم و عرفان، تهران ۱۳۵۰ش.
  • سعید حسام‌پور، کاووس حسنلی، «رویکردهای پنج‌گانه در خیام‌شناسی»، کاوش‌نامه،ش ۱۸،سال دهم، ۱۳۸۸ش.
  • خانبابا مشار، مؤلفین کتب چاپی فارسی و عربی (از آغاز چاپ تا کنون)، بی‌جا، ۱۳۴۱ش.
  • محمد باقر سلطانی گنابادی، رهبران طریقت و عرفان، تهران۱۳۷۱ش.
  • کیوان سمیعی، «رساله ترجمه حال کیوان قزوینی»، در دو رساله در تاریخ جدید تصوف ایران، تهران ۱۳۷۰.
  • عباسعلی کیوان قزوینی، حج نامه کیوان (و) کیوان نامه (و) عرفان نامه، چاپ رشید یاسمی، تهران ۱۳۰۸ش.
  • عباسعلی کیوان قزوینی، کیوان نامه و اختلافیه، [تهران ۱۳۱۱].
  • عباسعلی کیوان قزوینی، گفتارهای کیوان (در هفت رساله)، چاپ نورالدین مدرسی چهاردهی، تهران ۱۳۶۳ش.
  • عباسعلی کیوان قزوینی، شرح حال ابوسعید ابوالخیر و وضعیت صحن شاه نعمت‌الله ولی، چاپ نورالدین مدرسی چهاردهی، تهران ۱۳۷۱ش.
  • عباسعلی کیوان قزوینی، رازگشا، چاپ محمود عباسی، بی‌جا، ۱۳۷۶ش.
  • عباسعلی کیوان قزوینی، اختلافیه، چاپ مسعودرضا مدرسی چهاردهی، تهران ۱۳۷۸ش.
  • عباسعلی کیوان قزوینی، شرح رباعیات خیام، چاپ مسعودرضا مدرسی چهاردهی، تهران ۱۳۷۹ش.
  • عباسعلی کیوان قزوینی، عرفان‌نامه، چاپ مسعودرضا مدرسی چهاردهی، تهران ۱۳۸۸ش.
  • نورالدین مدرسی چهاردهی، «شرح حال کیوان قزوینی به قلم خودش»، وحید، دوره دهم، شماره اول شماره مسلسل۱۰۰، فروردین ۱۳۵۱.
  • شاهرخ مسکوب، کتاب مرتضی کیوان، تهران ۱۳۸۲ش.
  • محمود ناصرزاده، «صوفی‌شناس قرن ساکت شد»، کیهان فرهنگی، ش۱۳۸، دی ۱۳۷۶ش.
  • یادنامه صالح، گردآوری و تدوین هیأت تحریریه کتابخانۀ حسینیۀ امیر سلیمانی، تهران ۱۳۶۷ش.

پیوند به بیرون