محمد بن عبدالله اسکافی

مقاله قابل قبول
پیوند کم
بدون جعبه اطلاعات
عدم رعایت شیوه‌نامه ارجاع
کپی‌کاری از منابع خوب
استناد ناقص
شناسه ناقص
از ویکی شیعه
(تغییرمسیر از ابوجعفر اسکافی)

ابوجعفر محمد بن‌ عبدالله‌ اِسْکافی‌ (متوفی ۲۴۰ق‌/۸۵۴م‌) متکلم مکتب‌ معتزلی مذهب بغداد که قائل به افضلیت امام علی(ع) بر خلفای سه‌گانه بود. اسکافی‌ و غالب‌ معتزلیان مکتب‌ بغداد، قائل به امامت‌ مفضول‌ بودند، یعنی مسلمانان‌ می‌توانند با مردی عقد امامت ببندند که‌ می‌دانند در میان‌ امت، فردی برتر و بالاتر از او نیز هست‌. آنان معتقد بودند که رتبه علی(ع) پس‌ از پیامبر(ص)، از همه‌ برتر بود و ابوبکر در رتبه بعد قرار داشت‌، ولی‌ قریشیان‌ به‌ دلایلی‌ به‌ ابوبکر مایل‌ شدند و با او بیعت‌ کردند. بر این‌ مبنا اسکافی‌ حتی‌ ولایت‌ عثمان بن عفان‌ را می‌پذیرد و درباره کسانی‌ چون‌ عایشه، طلحه‌ و زبیر که‌ در زمان‌ حکومت امام علی(ع) با او جنگیدند، بر آن‌ بود که‌ آنان‌ با اینکه‌ خطاکار بودند، ولی‌ از گناهشان‌ توبه کردند.

خاستگاه و ولادت

با اینکه‌ نیاکان ابوجعفر اسکافی، اهل‌ سمرقند بودند[۱]، او را -احتمالا به‌‌واسطه اقامت‌ در اسکاف‌- اسکافی‌ خوانده‌اند. اسکاف‌ نام‌ ناحیه‌ای از نهروان بود که‌ بین‌ بغداد و واسط قرار داشت‌.[۲]

سال‌ تولد اسکافی‌ همچون‌ دیگر جزئیات‌ زندگی او روشن‌ نیست‌. او در جوانی‌ به‌ علم کلام علاقه‌مند می‌شود و در حوزه درسی‌ متکلمان‌ به‌ فراگیری علم‌ می‌پردازد. دیری نپایید که‌ پدر و مادرش‌ به‌ سبب‌ تنگی‌ معیشت‌، او را وادار کرد که‌ درس‌ و بحث‌ را کنار گذاشته‌، به‌ پیشه خیاطی‌ بپردازد. اما جعفر بن‌ حرب‌ (متوفی ۲۳۶ق‌/ ۸۵۰م‌) متکلم‌ نامی مکتب‌ بغداد که‌ به‌ استعداد او پی‌ برده‌ بود، محروم‌ ماندن‌ وی‌ را از تحصیل‌ برنتافت‌ و با پرداخت‌ مقداری‌ پول‌ به‌ خانواده‌اش‌ به‌ طور ماهیانه‌، شرایط ادامه تحصیل‌ را برای اسکافی‌ فراهم‌ کرد.[۳]

شهرت و اعتبار

اسکافی‌ از قرار معلوم‌ در دوران‌ خلافت‌ معتصم عباسی (۲۱۸- ۲۲۷ق‌/۸۳۳ -۸۴۲م‌) شهرت‌ و اعتباری یافته‌ بود؛ چراکه‌ معتصم‌ او را به‌ دربار پذیرفته‌ و احترام‌ بسیاری‌ برایش‌ قائل‌ بود، چندان‌که‌ وقتی‌ اسکافی‌ در مجلس‌ معتصم‌ سخن‌ می‌گفت‌، همه‌ خود را موظف‌ می‌دانستند که‌ تا پایان‌ سخنان او خاموش‌ بمانند[۴]. معتصم‌ به‌ پسر او ابوالقاسم‌ جعفر نیز عنایت‌ داشت‌ و او را که‌ در فن‌ دبیری‌ دستی‌ داشت‌، به‌ ریاست‌ یکی‌ از دیوان‌های‌ خویش‌ گمارد. برخی‌ روایت‌ها نشان‌ می‌دهند که‌ اسکافی‌ تا واپسین‌ سال‌های عمرش‌ همچنان‌ این‌ اعتبار را حفظ کرده‌ بود.[۵]

آثار

  1. ابطال‌ قول‌ من‌ قال‌ بتعذیب‌ الاطفال‌
  2. اثبات‌ خلق‌ القرآن‌
  3. الاشربة
  4. البدل‌
  5. بیان‌ المشکل‌ علی‌ برغوث‌
  6. التمویه‌ نقض‌ کتاب‌ الحفص‌
  7. جمل‌ قول‌ اهل‌ الحق‌
  8. الرد علی‌ المشبهة
  9. الرد علی‌ من‌ انکر خلق‌ القرآن‌
  10. الشرح‌ لاقاویل‌ المجبرة
  11. العطب‌
  12. کتاب‌ علی‌ حسین‌، در استطاعت‌
  13. کتاب‌ علی‌ النظام‌، درباره اینکه‌ یک‌ فعل‌ از دو طبیعت‌ مختلف‌ صادر می‌شود
  14. کتاب‌ علی‌ هشام
  15. فضائل‌ علی‌ (ع‌)
  16. القاضی‌ بین‌ المختلفة
  17. اللطیف‌
  18. نقض‌ العثمانیه‌
  19. المقامات‌، در فضایل‌ علی‌(ع‌) [۶]

کتاب المعیار و موازنه

ابن ندیم کتابی‌ با عنوان‌ المعیار و الموازنة به‌ ابوالقاسم‌، فرزند اسکافی، نسبت‌ داده‌ است‌[۷]. گفتنی‌ است‌ که‌ محمدباقر محمودی در ۱۴۰۲ق‌/۱۹۸۱م‌ در بیروت‌ کتابی‌ با عنوان‌ المعیار و الموازنة و به‌ نام‌ اسکافی‌ منتشر کرده‌ است‌، اما هیچ‌ دلیل‌ موجهی‌ در دست‌ نیست‌ تا انتساب‌ این‌ کتاب‌ را به‌ اسکافی‌ درست‌ بدانیم‌، چراکه‌ اولا ابن‌ ندیم‌ این‌ عنوان‌ را از آثار فرزند اسکافی‌ دانسته‌ و ثانیا محمودی‌ در مقدمه کتاب‌ نه‌ از مشخصات‌ نسخه‌ سخنی‌ گفته‌، و نه‌ حتی‌ یک‌ دلیل‌ برای صحت‌ انتساب‌ این‌ کتاب‌ به‌ اسکافی‌ ذکر کرده‌ است‌.[نیازمند منبع]

عقاید

دشواری‌های بررسی‌ اندیشه‌های‌ آن‌ دسته‌ از متکلمان‌ سده‌های‌ ۲ و ۳ق‌ که‌ آثارشان‌ بر جای نمانده‌، این‌ است‌ که‌ محقق‌ باید بر اساس‌ بخش‌هایی‌ پراکنده‌ از عقاید آنان‌ که‌ در منابع‌ باقی‌ مانده‌، طرحی‌ از جانب‌ خود بیندیشد و اندیشه‌های‌ آنان‌ را در قالب‌ آن‌ طرح‌ بازسازی نماید. برای‌ بازسازی‌ عقاید کلامی‌ اسکافی نیز باید روایت‌هایی‌ که‌ از نوشته‌های او بر جای‌ مانده‌، در مجموعه الهیات‌ عدل‌باورانه معتزله‌ بررسی کرد.[نیازمند منبع]

توحید

اسکافی‌ همچون‌ عموم‌ معتزله‌ در مورد مفهوم‌ و ادراک‌ هستی‌ خداوند، بر آن‌ بود که‌ هر انسانی‌ ذاتاً و بالطبع‌ آن‌ را از آغاز تولد با خود دارد. این‌ دیدگاه‌ در تاریخ‌ اندیشه‌، تلقی‌ تازه‌ای‌ نبود و در تعلیمات‌ حکیمان‌ رواقی‌، چنین‌ نظری‌ درباره خداوند وجود داشت‌. برای معتزلیانی‌ چون‌ اسکافی‌ افزون‌ بر این‌ آگاهی‌ و معرفت‌ فطری به‌ وجود خداوند، وحی‌ نیز باعث‌ تقویت‌ و تأیید مفهوم‌ وجود خدا در انسان‌ می‌گردید.[۸]

بدین‌ ترتیب‌، میان‌ دو معرفت‌ نخستین‌ و دومین‌ فرق‌ وجود داشت‌. معرفت‌ نخستین‌ در سرشت‌ هر انسان‌ نهفته‌ است‌ و برای‌ دسترسی‌ به‌ آن‌ نیازی‌ به‌ وجود پیامبران‌ نیست‌. این‌ معرفت‌ را در آن‌ زمان‌ «ضروری‌» و یا به‌ عبارتی‌ «فطری‌» می‌نامیدند.[۹]

معرفت‌ دوم‌، بر خلاف‌ آن‌، در نتیجه اعتقادات‌ دینی‌ حاصل‌ می‌شود و به‌ وسیله وحی‌، به‌ معرفت‌ اول‌ ضمیمه‌ می‌گردد. در مراحل‌ بعدی که‌ انسان‌ استقلال‌ فکری به‌ دست‌ می‌‌آورد، پرداختن‌ به‌ تفکر در اختیار خود اوست‌ و در واقع‌ مکلف‌، موظف‌ است‌ که‌ فکر کند. از طرفی‌ چون‌ این‌ تفکر در اختیار خود انسان‌ است‌، می‌توان‌ گفت‌ که‌ در برابر رفتارها و کارهایش‌ مسئول‌ است‌.[نیازمند منبع]

یکی‌ از مسائل‌ مهمی‌ که‌ از نظر معتزلیانی‌ چون‌ اسکافی‌، با مسأله توحید پیوندی محکم‌ خورده‌ بود، مسأله مخلوق‌ یا حادث‌ بودن‌ کلام‌ الهی‌ بود. اسکافی‌ دو رساله مستقل‌ در این‌ موضوع‌ نوشت[۱۰] که نشانه توجه فراوان‌ او به این موضوع است.

اوضاع‌ تاریخی‌ و فرهنگی‌،‌ معتزله‌ را واداشته‌ بود تا قدیم‌ بودن‌ قرآن‌ را نفی‌ کنند و شدیدا بر این‌ مسأله‌ اصرار ورزند. حساسیت‌ مسأله‌ چندان‌ بود که‌ معتزله‌ که‌ از ۱۹۸ تا ۲۳۳ق‌ یعنی‌ دوران‌ حکومت‌ مامون، معتصم‌ و واثق‌ به‌ دربار راه‌ یافته‌ و از نفوذ بسیاری برخوردار بودند، این‌ مسأله‌ را از حوزه بحث‌ به‌ حوزه سیاست‌ و اجتماع‌ کشاندند و حکومت‌ را وادار کردند تا دستگاه‌ تفتیش‌ عقاید برپا کند و از دانشوران‌ و برجستگان‌ اعتراف‌ بگیرد که‌ قرآن‌ مخلوق‌ است‌. یکی‌ از پیامدهای‌ ناگوار این‌ کار آن‌ بود که‌ مخالفان‌ این‌ عقیده‌ با آسیب‌های‌ گوناگونی‌ مواجه‌ شدند.[۱۱]

عدل‌

اصل‌ عدل‌ تلقی‌ خاص‌ معتزله‌ را از خداوند و افعالش‌ بیشتر نمایان‌ می‌کند. در این‌ مکتب‌ عدل‌ الهی‌ نیز با معیاری‌ صرفاً عقلی‌ توجیه‌ و معنا می‌شود. در اینجا معنای‌ «خدا عادل‌ است‌» این‌ است‌ که‌ کار «قبیح‌» انجام‌ نمی‌دهد و در انجام‌ دادن‌ کار «حَسَن‌» (= بایسته‌ و پسندیده‌) تعلل‌ و اخلال‌ نمی‌ورزد [۱۲] اینک‌ این‌ پرسش‌ مطرح‌ می‌شود که‌ حسن‌ و قبح‌ کارها را چگونه‌ می‌توان‌ مشخص‌ کرد؟ پاسخ‌ معتزلیانی‌ چون‌ اسکافی‌ این‌ بود که‌ عقل‌ می‌تواند این‌ کارها را از هم‌ باز شناسد و در مورد کارهای خداوند با همین‌ معیار داوری‌ کند.[۱۳]

بر همین‌ مبنا بود که‌ معتزله‌ معتقد بودند که‌ انسان‌ مختار است‌ و مسأله اختیار در نظر آنان‌ از شاخه‌های اصل‌ عدل‌ بود، چراکه‌ اعتقاد به‌ جبر مستلزم‌ آن‌ بود که‌ پذیرفته‌ شود خدا کارهای‌ زشت‌ و ناپسند انجام‌ می‌دهد و این‌ معنا با تلقی‌ آنان‌ از اصل‌ عدل‌ متناقض‌ می‌افتاد. تلقی‌ سنت‌‌گرایان‌ از عدل‌ الهی‌ کاملاً مخالف‌ این‌ دیدگاه‌ بود و آنان‌ معتقد بودند که‌ کارهای‌ خداوند به‌ مرزهای‌ حسن و قبح عقلی‌ محدود نمی‌شود و خداوند برای انجام‌ دادن‌ کارهایش‌ هیچ‌ مانعی‌ بر سر راه‌ ندارد.[نیازمند منبع]

امامت‌ و سیاست‌

مسأله امامت یکی‌ از کهن‌ترین‌، جنجالی‌ترین‌، مهم‌ترین‌ و دشوارترین‌ مسائل‌ کلامی‌ سیاسی‌ است‌ که‌ از دیرباز در میان‌ متکلمان‌ مطرح‌ بوده‌، و در عین‌ حال‌ بر سر آن‌ جنگها و خونریزیهای بسیاری‌ روی داده‌ است‌ و نیز فرقه‌های‌ مذهبی‌ بسیاری پدید آمده‌اند.[نیازمند منبع]

اسکافی‌ نیز به‌ سبب‌ اهمیت‌ مسأله‌، در این‌ زمینه‌ ۳ رساله‌ نوشته‌ بوده‌ است‌ [۱۴] برای‌ روشن‌ شدن‌ نظر اسکافی‌ در مورد امامت‌، پیش‌ از هر چیز باید به‌ اندیشه‌های معتزله‌ در این‌ باب‌ بپردازیم‌. معتزله‌ به‌ طور کلی‌ درباره این‌ موضوع‌ دو نظر داشتند: دسته اول‌ بر آن‌ بودند که‌ امامت‌ واجب‌ است‌ و بر امت‌ نیز واجب‌ است‌ که‌ امام‌ تعیین‌ کنند؛ گروه‌ دوم‌ نظرشان‌ این‌ بود که‌ چنین‌ چیزی‌ بر مسلمانان‌ واجب‌ نیست‌.

اما گروه‌ نخست‌ نیز در مورد چگونگی‌ تعیین‌ امام‌ و فلسفه مشروعیت‌ وی‌ با هم‌ همداستان‌ نبودند. اسکافی‌ و غالب‌ اعتزالیان‌ مکتب‌ بغداد، به‌ امامت‌ مفضول قائل‌ بودند و می‌گفتند اشکالی‌ ندارد که‌ مسلمانان‌ با مردی عقد امامت‌ ببندند که‌ می‌دانند در میان‌ امت‌ برتر و بالاتر از او نیز هست‌. جاحظ و غالب‌ معتزلیان‌ بصره‌ نظری برخلاف‌ این‌ داشتند و بر آن‌ بودند که‌ امامت‌ تنها فاضل‌ را شاید و رتبه ابوبکر، پس‌ از پیامبر (ص) از همه‌ بالاتر بود[۱۵] اسکافی‌ و آن‌ دسته‌ از معتزله‌ که‌ قائل‌ به‌ امامت‌ مفضول‌ بودند، سخنشان‌ این‌ بود که‌ علی (ع) پس‌ از پیامبر (ص‌) رتبه‌اش‌ از همه‌ برتر بود و ابوبکر در رتبه بعد قرار داشت‌، ولی‌ قریشیان‌ به‌ دلایلی‌ به‌ ابوبکر مایل‌ شدند و با او بیعت‌ کردند.[۱۶] بر این‌ مبنا اسکافی‌ حتی‌ ولایت‌ عثمان بن عفان‌ را می‌پذیرد و در مورد کسانی‌ چون‌ عایشه‌، طلحه‌ و زبیر که‌ در زمان‌ خلافت‌ علی‌ (ع‌) با او جنگیدند، بر آن‌ بود که‌ آنان‌ با اینکه‌ خطاکار بودند، ولی‌ از گناهشان‌ توبه‌ کردند.[۱۷]

به‌ هر حال‌، برای‌ بررسی‌ دقیق‌تر و فراگیرتر آراء اسکافی‌ در زمینه امامت‌، رساله بازسازی‌ شده او نقض‌ العثمانیه‌ بهترین‌ و معتبرترین‌ منبع‌ است‌. این‌کتاب‌ردیه‌ای است‌ بر رساله عثمانیه جاحظ. عثمانیه طرفداران‌ عایشه، طلحه‌، زبیر و اهل شام بودند که‌ از بیعت با علی (ع) سرباز زدند و به‌ معاویه گراییدند.[۱۸]

اسکافی‌ در ردیه خود به‌ یک‌ یک‌ دلایلی‌ که‌ جاحظ برای‌ برتر انگاشتن‌ ابوبکر آورده‌، پاسخ‌ می‌دهد و تصریح‌ می‌کند که‌ منکر فضیلت‌ و پیشینه درخشان‌ هیچ‌ یک‌ از صحابه‌ نیست‌، اما ترجیح‌ یکی‌ از صحابه را بر علی‌ (ع‌) بر نمی‌تابد. او می‌گوید[۱۹] که‌ جاحظ با سخنان‌ باطل‌ می‌خواهد برای ابوبکر مناقب‌ بسازد. اسکافی‌ به‌ شرایطی‌ تاریخی‌ و سیاسی‌ اشاره‌ می‌کند که‌ در آن‌، عقاید عثمانیه بستر مناسبی‌ برای رشد و گسترش‌ داشت‌ و پیروان‌ چنین‌ عقایدی‌ قدر می‌دیدند و بر صدر می‌نشستند[۲۰] در صورتی‌ که‌ در مورد علی‌ (ع‌)، فرزندانش‌ و پیروانش‌ وضع‌ کاملاً متفاوت‌ بود و در منابر مورد ناسزا قرار می‌گرفتند و محدثان‌ و واعظان‌ سخت‌ تهدید شده‌ بودند که‌ از خوبی‌ها و فضایل‌ آنان‌ هیچ‌ یادی نکنند.[۲۱]

از نظر اسکافی‌ اینکه‌ جاحظ یکی‌ از دلایل‌ مشروعیت‌ امامت‌ ابوبکر را این‌ می‌داند که‌ وی نخستین‌ مسلمان بوده‌، پنداری‌ باطل‌ است‌. وی دلایل‌ مختلفی‌ می‌آورد تا اثبات‌ کند که‌ علی‌ (ع‌) نخستین‌ مسلمان‌ بوده‌ است‌.[۲۲] و برای‌ نشان‌ دادن‌ فضایل امام علی(ع) به‌ آیه‌ها، روایت‌ها و اشعار استناد می‌نماید.[۲۳] همچنین‌ زیرکانه‌ تناقض‌ گوییهای‌ جاحظ را در همین‌ رساله‌ متذکر می‌شود.[۲۴]

پانویس

  1. ابن‌ ندیم‌، ص ۲۱۳
  2. یاقوت‌، ج۱، ص۲۵۲؛ سمعانی‌، ج۱، ص۲۳۴
  3. ابن‌ ندیم‌، ص ۲۱۳.
  4. ابن‌ ندیم‌، ص ۲۱۳.
  5. ابن‌ مرتضی‌، طبقات‌...، ص ۷۸-۷۹.
  6. ابن‌ ندیم‌، ص ۲۱۳؛ قاضی‌ عبدالجبار، همان‌، ص ۱۹۵؛ ابن‌ ابی‌الحدید، ج۴، ص۷۳، ج۷، ص۳۵-۳۶.
  7. ابن‌ ندیم‌، ص ۲۱۳.
  8. بغدادی‌، اصول‌ الدین‌، ص ۲۱۰-۲۱۱، ۲۵۶- ۲۵۸؛ فان‌ اس‌، ۱۷۵-۱۷.
  9. بغدادی‌، اصول‌ الدین‌، ص۲۱۰-۲۱۱، ۲۵۶-۲۵۸؛ فان‌ اس‌، ص ۱۷۵-۱۷.
  10. نک: شم ۲ و ۹ آثار در همین‌ مقاله
  11. نک: طبری‌، ج۸، ص۶۳۱-۶۴۵؛ نادر، ص۵۷-۵۹؛ برای‌ مطالعه بیشتر، نک: جدعان‌، جم
  12. قاضی‌ عبدالجبار، شرح‌، ص۳۰۱.
  13. قاضی‌ عبدالجبار، شرح‌، ص۳۰۱.
  14. نک: شم ۱۵، ۲۰
  15. اسکافی‌، جم؛ جاحظ، ص۱؛ مسائل‌...، ص۵۰-۵۲؛ ملطی‌، ص۳۹.
  16. اسکافی‌، جم؛ مسائل‌، ۵۶)
  17. خیاط، ص۹۸.
  18. مسائل‌، ص۱۶
  19. اسکافی، ص‌ ۵۳
  20. نک: اسکافی ص‌ ۱۳
  21. اسکافی، ص‌ ۱۳
  22. اسکافی، ص‌ ۱۶-۲۱
  23. اسکافی ص‌ ۱۷-۲۱
  24. اسکافی، ص‌ ۳۹

منابع

  • قرآن‌ کریم‌.
  • نهج‌ البلاغة.
  • ابن‌ ابی‌ الحدید، عبدالحمید، شرح‌ نهج‌ البلاغه، به‌ کوشش‌ محمد ابوالفضل‌ ابراهیم‌، قاهره‌، ۱۳۷۹ق‌/۱۹۵۹م‌.
  • ابن‌ ابی‌ یعلی‌، محمد، طبقات‌ الحنابلة، به‌ کوشش‌ محمد حامد فقی‌، قاهره‌، ۱۳۷۱ق‌/۱۹۵۲م‌.
  • ابن‌ حزم‌، علی‌، الفصل‌، به‌ کوشش‌ محمد ابراهیم‌ نصر و عبدالرحمان‌ عمیره‌، ریاض‌، ۱۴۰۲ق‌/۱۹۸۲م‌.
  • ابن‌ مرتضی‌، احمد، طبقات‌ المعتزلة، به‌ کوشش‌ زوزانا دیوالد ویلتسر، بیروت‌، ۱۳۸۰ق‌/۱۹۶۱م‌.
  • ابن‌ مرتضی‌، احمد، المنیة و الامل‌، به‌ کوشش‌ محمدجواد مشکور، بیروت‌، ۱۳۹۹ق‌/۱۹۷۹م‌.
  • ابن‌ ندیم‌، الفهرست‌.
  • اسفراینی‌، شاهفور، التبصیر فی‌ الدین‌، به‌ کوشش‌ محمد زاهد کوثری‌، قاهره‌، ۱۳۵۹ق‌/۱۹۴۰م‌؛
  • اسکافی‌، محمد، «نقض‌ العثمانیة» ، ضمن‌ رسائل‌ (نک: هم ، جاحظ).
  • اشعری‌، علی‌،اللمع‌، به‌ کوشش‌ حموده‌ غرابه‌، قاهره‌، ۱۹۵۵م‌.
  • اشعری‌، علی‌، مقالات‌ الاسلامیین‌، به‌ کوشش‌ هلموت‌ ریتر، بیروت‌، ۱۴۰۰ق‌/۱۹۸۰م‌.
  • بغدادی‌، عبدالقاهر، اصول‌ الدین‌، استانبول‌، ۱۳۴۶ق‌/ ۱۹۲۸م‌.
  • بغدادی‌، عبدالقاهر، الفرق‌ بین‌ الفرق‌، به‌ کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، قاهره‌، مکتبة محمدعلی‌ صبیح‌.
  • بغدادی‌، عبدالقاهر، الملل‌ و النحل‌، به‌ کوشش‌ البیر نصری‌ نادر، بیروت‌، ۱۹۷۰م‌.
  • جاحظ، عمرو، «العثمانیة» ، ضمن‌ رسائل‌، به‌ کوشش‌ حسن‌ سندوبی‌، قاهره‌، ۱۳۵۲ق‌/۱۹۳۳م‌.
  • جدعان‌، فهمی‌، المحنة، عمان‌، ۱۹۸۹م‌.
  • خطیب‌ بغدادی‌، احمد، تاریخ‌ بغداد، قاهره‌، ۱۳۴۹ق‌.
  • خیاط، عبدالرحیم‌، الانتصار، به‌ کوشش‌ ه. س‌. نیبرگ‌، قاهره‌، ۱۳۴۴ق‌/۱۹۲۵م‌.
  • سمعانی‌، عبدالکریم‌، الانساب‌، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۸۲ق‌/۱۹۶۲م‌.
  • طبری‌، تاریخ‌.
  • غریفی‌، علی‌ عدنانی‌، مقدمه‌ بر بناء المقالة الفاطمیة فی‌ نقض‌ الرسالة العثمانیة ابن‌ طاووس‌، قم‌، مؤسسة آل‌ البیت‌.
  • فان‌ اس‌، یوزف‌، «معرفة الله‌ مسأله‌ای‌ دینی‌ در تفکر معتزله‌» ، ترجمة ایرج‌ خلیفه‌ سلطانی‌، سیر عرفان‌ و فلسفه‌ در جهان‌ اسلام‌، تهران‌، ۱۳۶۷ش‌.
  • قاضی‌ عبدالجبار، شرح‌ الاصول‌ الخمسة، به‌ کوشش‌ عبدالکریم‌ عثمان‌، قاهره‌، ۱۳۸۴ق‌/۱۹۶۵م‌.
  • قاضی‌ عبدالجبار، «فضل‌ الاعتزال‌» ، فضل‌ الاعتزال‌ و طبقات‌ المعتزله‌، به‌ کوشش‌ فؤاد سید، تونس‌/الجزایر، ۱۳۹۳ق‌/۱۹۷۴م‌.
  • مسائل‌ الامامة، منسوب‌ به‌ ناشی‌´ اکبر، به‌ کوشش‌ یوزف‌ فان‌ اس‌، بیروت‌، ۱۹۷۱م‌.
  • ملطی‌، محمد، التنبیه‌ و الرد، به‌ کوشش‌ محمدزاهد کوثری‌، قاهره‌، ۱۳۶۸ق‌/ ۱۹۴۹م‌.
  • نادر، البیر نصری‌، اهم‌ الفرق‌ الاسلامیة، بیروت‌، المطبعة الکاتولیکیه‌.
  • نسفی‌، میمون‌، تبصرة الادلة، به‌کوشش‌ کلود سلامه‌، دمشق‌، ۱۹۹۰م‌.
  • ولفسن‌، هری‌ اوسترین‌، فلسفة علم‌ کلام‌، ترجمة احمد آرام‌، تهران‌، ۱۳۶۸ش‌.
  • یاقوت‌، بلدان‌.

پیوند به بیرون

منبع مقاله: دائره المعارف بزرگ اسلامی با تلخیص