پرش به محتوا

خراسان بزرگ: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی شیعه
imported>Fayaz
خط ۱۱۱: خط ۱۱۱:
[[رده:مقاله‌های با درجه اهمیت ج]]
[[رده:مقاله‌های با درجه اهمیت ج]]
[[رده:خراسان بزرگ]]
[[رده:خراسان بزرگ]]
[[رده:مناطق تاریخی اسلامی در آسیا]]

نسخهٔ ‏۴ مهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۲:۲۵

نقشه خراسان بزرگ

خراسان در زمان ساسانیان و اوایل دوره اسلامی، اغلب به منطقه‌ای بسیار بزرگ اطلاق می‌شد که نه تنها استانهای فعلی خراسان در ایران، بلکه همه سرزمین‌های شرقی، از نیشابور و کویر بزرگ تا نیمه غربی و شمالی افغانستان امروزی و مناطق جنوبی ازبکستان و ترکمنستان را در بر می‌گرفت.

محدوده

خراسان بزرگ، ناحیه‌ای تاریخی منطبق بر قسمت هایی از مشرق ایران، غرب و شمال افغانستان، جنوب غرب ترکمنستان و جنوب ازبکستان است. در زمان ساسانیان و اوایل دوره اسلامی، خراسان اغلب به منطقه‌ای بزرگ اطلاق می‌شد که نه تنها استان‌های فعلی خراسان در ایران، بلکه همهٔ سرزمین‌های شرقی، از نیشابور تا نیمه غربی و شمالی افغانستان امروزی و جنوب ازبکستان و ترکمنستان را برمی گرفت. رود آمو (جیحون) مرز خراسان با ماورءالنهر به حساب می‌آمد. در برخی دوره‌ها، نام برخی از شهرها هم در نقشه خراسان و هم جزء ماوراءالنهر و خوارزم نوشته می‌شد.[نیازمند منبع]

پیش از اسلام

خراسان در زمان ساسانیان یکی از چهار ولایت بزرگ قلمرو آنان بود که اسپهبدی از مرو بر آن حکومت می‌کرد. تعدادی از حاکمان و شاهزادگان محلی آن منطقه، باج گزار ساسانیان بودند.[نیازمند منبع]

در دورهٔ ساسانی، خراسان به چهار قسمت یا ربع تقسیم می‌شد و چهار مرزبان داشت.[۱] هر ربع به نام کرسی آن معروف بود: نیشابور، مرو، هرات و بلخ[۲]

حاکمیت مسلمانان

حاکمیت مسلمانان بر خراسان، در اواخر قرن اول، با انتصاب حاکمانی همچون زیاد بن ابیه، مُهلَّب بن ابی صُفرة و قُتیبة بن مسلم تقویت شد.[نیازمند منبع] بسیاری از قبایل عرب، اعم از اعراب شمالی یا قیسی (مثل بکر و تمیم) و اعراب جنوبی یا یمنی (مانند اَزْد)، شروع به مهاجرت به نیشابور، طوس، مرو و هرات کرده و با ازدواج با زنان محلی، روابط و منافع محلی پیدا کردند. تا سال ۱۱۲ ق، در خراسان چهل هزار مسلمان وجود داشت که بیشتر آنان عرب بودند.[نیازمند منبع] اما با این روند مهاجرت، رقابت‌ها و درگیری‌های قبیله‌ای عدنانی ـ قحطانی از شام و عراق به خراسان منتقل شد.[نیازمند منبع]

خراسان در اواخر حکومت بنی‌امیه، به محل مهاجرت، تجمع و فعالیت مخالفان بخصوص شیعیان یا دوستداران اهل‌بیت تبدیل شد. قیام یحیی بن زید (۱۲۵ق) و قیام خراسانی (۱۲۹ق)، داعی بزرگ بنی‌عباس در مناطقی از خراسان بوقوع پیوست.

دوران عباسیان

محدوده خراسان و ولایات همسایه در زمان بنی عباس

خلافت بنی عباس بسیاری از خراسانیان، چه عرب و چه ایرانی، را به جانب مغرب یعنی عراق، که نخستین خلفای عباسی در آنجا مستقر شدند، سوق داد. خانوادهٔ برمکی از بلخ، جزو خراسانیانی بودند که در این زمان به سمت مغرب رفتند. خالدبن برمک به دعوت عباسیان پیوسته بود و خلیفه سفاح منصب نظارت بر منابع مالی سپاه را به او پیشکش کرد و به این ترتیب، این کار مهم را برای مدتی کوتاه خاندان برمکی در دربار عباسیان برعهده گرفتند.[۳] بسیاری از نگهبانان و مقامات خراسانی (ابناءالدوله) در محله حربیه بغداد تا شمال این شهر مدوّر مقیم شدند و تعداد آنها زمانی رو به فزونی نهاد که مأمون پس از کشمکش با برادرش امین، بر سر تاج و تخت، به پیروزی رسید و در سال ۲۰۴، همراه با بسیاری از ملازمان خود، از مرو به بغداد رفت.[نیازمند منبع] امام رضا (ع) در زمان ولایت‌عهدی مامون (۲۰۱۳--۲۰۱ق) در مرو، یکی از شهرهای مشهور خراسان حضور داشت.

حکومت‌های مستقل و نیمه مستقل

پس از رفتن مأمون، خلیفه عباسی از مرو به بغداد (۲۰۳ق)، طاهر بن حسین، ملقب به ذوالیمینین، حاکم خراسان شد و خاندان طاهری در آنجا حدود پنجاه سال با وفاداری به عباسیان خدمت کردند. طاهریان در مقام حاکم خراسان، محافظ قدرتمند اندیشه سنّی بودند و در برابر قیامها و شورشها جنگیدند.[۴] خراسان تحت حاکمیت طاهریان رونق یافت.
یعقوب لیث در ۲۵۹ق موقع ورود به نیشابور، پایتخت طاهریان، این دولت را سرنگون کرد. خراسان تا یک دهه بعد، به علت کشمکشهای صفاریان با رهبران نظامی محلی، بر سر تسلط بر خراسان، دچار آشفتگی بود تا اینکه امیر سامانی، اسماعیل بن احمد، در ۲۸۷ق برادر یعقوب (عمروبن لیث) را شکست داد و خراسان یک قرن تحت حاکمیت سامانیان (ح ۲۶۱ـ۳۸۹) قرارگرفت.[نیازمند منبع]
با اینکه سامانیان همچون طاهریان، در اصل فرمان بر خلافت و نگاهبان سنّت در سرزمین خود بودند، ولی فاصله دور پایتخت آنها، بخارا از بغداد به معنای فرمانروایی کردن ایشان همچون حاکمانی مستقل بود. خراسان همچنان مرکزی قدرتمند برای علوم کلامی و شرعی اهل سنّت به شمار می‌رفت.[نیازمند منبع]
بعد از سامانیان، غزنویان (قرنهای چهارم تا ششم) بر خراسان حکومت یافتند. سختگیری مالیاتی غزنویان موجب بیزاری عامه مردم خراسان از آنها شد و وقتی که در دهه سوم سده پنجم، گروههایی از ترکمانان به رهبری خاندان سلجوقی حمله به خراسان کردند، شهرهایی مثل نیشابور، مرو و هرات به آنان تمایل داشتند.[نیازمند منبع]
پیروزی سلجوقیان بر غزنویان برای همیشه به حاکمیت غزنویان در مغرب کوهستانهای مرکزی افغانستان پایان داد.[۵] با اینکه طغرل بیگ پایتخت خود را از نیشابور به سوی مغرب، یعنی ری و اصفهان، منتقل کرد و برادر خود، چغری بیگ، را مأمور اداره این سرزمین کرد، خراسان در دوره سلجوقیان به ولایتی مهم بدل شد.[۶]

خراسان در زمان حکومت آلپ ارسلان (۴۵۵ـ۴۶۵) و پسرش ملکشاه (۴۶۵ـ۴۸۵) از صلح و ثبات بهره‌مند بود اما طی چند دهه منازعه بین جانشینان ملکشاه، در پی هرج و مرجهایی که عیاران شبه نظامی در شهرها به راه‌انداختند و جنگهای فرقه‌ای بین حنفیان، شافعیان و کرّامیان و خشونتهای شیعیان اسماعیلی، از نظر سیاسی و اجتماعی دچار آشفتگی شد. در زمان سنجربن ملکشاه (حک: ۵۱۱ـ۵۵۲)، بار دیگر آرامش به خراسان بازگشت و حیات فرهنگی آن ادامه یافت. بسیاری از کارگزاران و مقامات لایق و کاردانِ سلاطین ترک اهل خراسان بودند که مهم‌ترین آنها خواجه نظام الملک طوسی، وزیر آلپ ارسلان و ملکشاه، بود. مدارس نیشابور، مرو، هرات و بلخ را خواجه نظام الملک تأسیس کرد.[نیازمند منبع]

غُزها که احساس می‌کردند حکومت مرکزی سلجوقی آنها را به حاشیه رانده است، حکومت سلطان سنجر را سرنگون کردند. در دهه‌های بعد، بر اثر اعمال قدرت امیران غز و فرماندهان پیشین سلجوقی، مداخله قراخانیان ماوراءالنهر در امور و کشمکش خوارزمشاهیان با غوریان برای تصاحب خراسان، این ایالت دوره پرآشوبی را پشت سر گذاشت. به نظر می‌رسد، پیروزی خوارزمشاهیان در نخستین سالهای قرن هفتم با غلبه علاءالدین محمد خوارزمشاه بر نقاط بسیاری از ایران و آسیای مرکزی، درست زمانی بود که مغولان وارد جهان اسلام شدند.[نیازمند منبع]

حمله مغولان و حکومت ایلخانان و تیموریان

مغول‌ها در ۶۱۷ق وارد خراسان شدند و جلال الدین خوارزمشاه (متوفی ۶۲۸ق) را بیرون کردند و شهرها و روستاهای خراسان را ویران و مردم را قتل عام کردند. [نیازمند منبع] نظام مالیاتی مغول بدون شک فشار سنگینی بر خراسان تحمیل کرد و به افول اقتصادی آن کمک نمود. ایلخانان مغول پایتخت خود را در شمال غربی ایران مستقر کردند و آذربایجان و جبال به پویاترین مراکز فرهنگی در این زمان تبدیل شدند. بلخ، بخارا، مرو و هرات تا اواخر قرن هشتم احیا نشد.[نیازمند منبع]
مرگ ابوسعید، آخرین ایلخان با نفوذ در ۷۳۶ق، به سلسله‌های محلی امکان داد تا در دهه‌های پیش از ظهور تیموریان در ایران، در خراسان قیام کنند. آل کرت، از ۶۴۳ق به مرکزیت هرات، حکومت کردند و در حدود شصت سال بعد، در قرن هشتم، سربداران تبدیل به قدرتی محلی، با مرکزیت بیهق شده بودند که گاه تا دامغان در مغرب و نیشابور در مشرق نفوذ داشتند.
با ظهور تیمور، او سمرقند را پایتخت خود قرار داد، اما حاکمیت خراسان را به پسرش، شاهرخ، واگذار کرد که تا زمان مرگش (۸۵۰)، پنجاه سال در آنجا حکومت کرد. شهرهایی مثل مرو و هرات احیا شدند و خراسان در مجموع در عهد تیموریان، از ثبات سیاسی و شکوفایی کشاورزی و هنری متمتع گشت.[نیازمند منبع]

صفویان، افغانان و نادر

در آغاز قرن نهم، در حالی که صفویان توانسته بودند بر بیشتر بخشهای ایران مسلط شوند، در خراسان همچنان کشمکشهایی با ازبکهای ماوراءالنهر، به رهبری شیبانیان، وجود داشت. در ۹۱۶ق، شاه اسماعیل توانست محمدخان شیبانی را به قتل رساند و خراسان را ضمیمه قلمرو صفوی نماید، [۷] اما صفویان نتوانستند تا بلخ پیشروی کنند و در ۹۲۲ق، شاه طهماسب اول آن را برای همیشه از دست داد.[۸] جنگ در این منطقه همچنان ادامه داشت و شهرهای مرزی مثل نَسا و مرو، میان صفویان و شیبانیها دست به دست می‌شدند.[نیازمند منبع] در قرن دوازدهم، با سقوط صفویان بدست افغانان، نادر در مشهد شروع به فعالیت کرد در حالی که شیبانیان و خانات بخارا و خیوه نیمه شرقی خراسان را تحت تصرف داشتند.[نیازمند منبع] پس از مرگ نادر در ۱۱۶۰ق، خراسان از مغرب تا نیشابور به دست فرمانده افغان، احمد شاه دُرّانی، افتاد که دغدغه اصلی‌اش افغانستان و هند بود و بنابراین خراسان را به عنوان منطقه تحت الحمایه خود، به حاکمان دست نشانده، به ویژه نوه نادر واگذار کرد.[نیازمند منبع]

قاجاریه و تجزیه خراسان

در ۱۲۱۰ق، آغا محمدخان قاجار مشهد را بدون جنگ گرفت و به حاکمیت شاهرخ افشار پایان بخشید.[نیازمند منبع] تا نیمه سلطنت قاجارها، نیمه غربی خراسان کاملا در دست حکومت مرکزی قاجار که در تهران مستقر بود، قرار داشت، اما تقریبا نزدیک به یک قرن، زندگی مردم (حداقل در مرزهای شمالی خراسان) با غارتگریها و یورشهای ازبکها و ترکمنهای یموت و گوکلان ـ که از کشاورزی و تجارت جلوگیری می‌کردند ـ تهدید می‌شد. این کشمکشها، تنها با اشغال آسیای مرکزی از جانب روسها پایان پذیرفت.[نیازمند منبع]
بخش شمال شرق خراسان (مرو، سمرقند، بخارا و خوارزم) نیز در دوران قاجاریه مورد تهاجم روسها و ترکمن‌ها قرار گرفته و در سال ۱۲۹۹ قمری، بوسیله عهدنامه آخال میان ایران و روسیه، که رود اترک را مرز ایران قرار می‌داد، ایران از ادعای خود بر این شهرها دست کشید.[نیازمند منبع]

محمدشاه در سال‌های ۱۲۵۳ق و ۱۲۵۴ق هرات را محاصره کرد ولی نتوانست آن را تصرف کند. بار دیگر در ۱۲۷۲ و ۱۲۷۳، به دنبال تصرف موقت هرات در عهد ناصرالدین شاه، جنگ کوتاهی بین ایران و انگلیس رخ داد. براساس معاهده پاریس که به این منازعه پایان داد، ایران از ادعاهای خود درباره هرات و دیگر مناطق افغانستان دست کشید و پس از آن، تلاشهای ایران برای تصاحب این نواحی شرقی خراسان یا غربی افغانستان متوقف شد، هرچند کشمکشها در مرزهای ایران و افغانستان در خراسان و سیستان تا اوایل قرن چهاردهم همچنان ادامه داشت.[نیازمند منبع]

تشکیل استان خراسان

مرکزیت اداری استان خراسان از ۱۳۱۶ تا ۱۳۸۳ شهر مشهد بود و پس از آن، استان خراسان به سه استان خراسان رضوی، خراسان شمالی و خراسان جنوبی تقسیم شد.[نیازمند منبع]

پانویس

  1. ر.ک:ابن خرداذبه، ص۱۸؛ لسترنج، ص۳۸۲
  2. ر.ک:اصطخری، ص۲۵۳ـ۲۵۴؛ ابن حوقل، ص۳۱۰؛ مقدسی، ص۲۹۴ـ۲۹۵؛ حمداللّه مستوفی، ص۱۴۷، ۱۵۱، ۱۵۵ـ۱۵۶
  3. ر.ک:ذهبی، ج۷، ص۲۲۸ـ۲۲۹
  4. ر.ک:صدیقی، ص۵۴ـ ۵۵، ۲۹۴ـ۳۸۹
  5. ر.ک:باسورث، ۱۹۶۳، بخش ۲ـ۳
  6. ابن اثیر، ج۹، ص۵۶۲ـ۵۶۳، ج۱۰، ص۶
  7. روملو، ج۲، ص۱۰۵۰ـ۱۰۵۴
  8. روملو، ج۲، ص۱۱۰۳

منابع

  • ابن اثیر.
  • ابن اعثم کوفی، کتاب الفتوح، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
  • ابن حوقل.
  • ابن خرداذبه.
  • ابن سعد (بیروت).
  • اسماعیل بن علی ابوالفداء، کتاب تقویم البلدان، چاپ رنو و دسلان، پاریس ۱۸۴۰.
  • وزارت کشور. معاونت سیاسی. دفتر تقسیمات کشوری، نشریه عناصر و واحدهای تقسیمات کشوری ]تا پایان آبان ۱۳۸۴[، تهران ۱۳۸۴ش.
  • بلاذری (بیروت).
  • جوینی.
  • حافظ ابرو، تاریخ حافظ ابرو، ج۲، چاپ کراولسکی، ویسبادن ۱۹۸۲.
  • حدودالعالم؛ حمداللّه مستوفی، نزهة القلوب؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، روایة بقی بن خالد، مخلد، چاپ سهیل زکار، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۳.
  • احمدبن داوود دینوری، الاخبارالطِّوال، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره ۱۹۶۰، چاپ افست قم ۱۳۶۸ش.
  • ذهبی.
  • حسن روملو، احسن التواریخ، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران ۱۳۸۴ش.
  • طبری.
  • تاریخ (لیدن).
  • عبدالحی بن ضحاک گردیزی، زین الاخبار، چاپ عبدالحی حبیبی، چاپ افست تهران ۱۳۴۷ش.
  • مسعودی، التنبیه.
  • مسعودی، مروج (بیروت).
  • مقدسی؛ یاقوت حموی.
  • یعقوبی، البلدان.
  • یعقوبی، تاریخ.
  • Clifford Edmund Bosworth, The Ghaznavids: their empire in Afghanistan and eastern Iran: 944-1040, Edinburgh 1963.
  • "The Tahirids and Arabic culture", Journal of semitic studies, vol. 14, no.1 (1969).
  • Edward Granville Browne, A literary history of Persia, vol.1, London 1902.
  • Elton L. Daniel, The political and social history of khurasan under Abbasid rule 747-820, Minneapolis 1979.
  • Richard N. Frye, "Development of Persian literature under the Samanids and Qarakhanids", in Yadname-ye Jan Rypka, Prague: Academia, 1967.
  • H. A. R. Gibb, The Arab conquests in Central Asia, London 1923.
  • Henri Lammens, "Le califat de Yazid Ier", Melanges de la Faculte orientale de l'Universite St. Joseph de Beyrouth, 6(1913).
  • Guy Le Strange, The lands of the Eastern Caliphate, Cambridge 1930; Joseph Marquart, Eransahr nach der Geographie des Ps. Moses Xorenac'i, Berlin 1901.
  • Charles Melville, "Persian local histories: views from the wings", Iranian studies, vol.33, no.l-2 (winter-spring 2000).
  • David Morgan, Medieval Persia: 1040-1797, London 1988.
  • Daniel Pipes, Slave soldiers and Islam: the genesis of a military system, New Haven 1981.
  • Jan Rypka, History of Iranian literature, ed, karl Jahn, Dordrecht 1968.
  • Gholam Hossein Sadighi, Les mouvements religieux iraniens au IIe et au IIIe siecle de l'hegire, Paris 1938.
  • Roger Mervyn Savory, Iran under the Safavids, Cambridge 1980.
  • Mohammad Abd al-Hayy Shaban, The ،Abbasid revolution, Cambridge 1979;
  • idem, Islamic history : a new interpretation, vol.1, Cambridge 1976.
  • idem, "Khurasan at the time of the Arab conquest", in Iran and Islam: in memory of the late Vladimir Minorsky, ed. C. E. Bosworth, Edinburgh : Edinburg University Press, 1971.
  • Moshe Sharon, Black Banners from the East, Jerusalem 1983-1990.
  • Bertold Spuler, Die Mongolen in Iran, Leiden 1985; idem, Iran in fruh-islamischer Zeit, Wiesbaden 1952.
  • Percy Molesworth Sykes, Ahistory of Persia, London 1958.
  • Julius Wellhausen, Das arabische Reich und sein Sturz, Berlin 1960.

پیوند به بیرون