پرش به محتوا

برمکیان: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی شیعه
imported>Hasaninasab
imported>S.j.mousavi
خط ۵۸: خط ۵۸:


==پانویس==
==پانویس==
<div class="reflist4" style="height: 220px; overflow: auto; padding: 3px" >
{{پانویس|2}}
{{پانویس|2}}
</div>
 
==منابع==
==منابع==
<div class="reflist4" style="height: 220px; overflow: auto; padding: 3px" >
<div class="reflist4" style="height: 220px; overflow: auto; padding: 3px" >

نسخهٔ ‏۲۲ فوریهٔ ۲۰۱۷، ساعت ۱۱:۵۶

برمکیان، خاندانی ایرانی که با نزدیک شدن به دستگاه خلافت امویان و عباسیان، قدرت یافتند و در دوره اول عباسی، هنگام خلافت هارون الرشید (حکومت:۱۷۰-۱۹۳ق)، و در اوج اقتدار عباسیان، در بسیاری از شؤون حکومتی دخالت داشتند. این خاندان با نام نیای خود برمک شناخته می‌شدند.

برمک در دوره عبدالملک بن مروان (حکومت: ۶۵-۸۶ق) و به نقلی هشام بن عبدالملک (حکومت: ۱۰۵-۱۲۵ق) وارد دمشق شد و در دربار امویان مقرب گشت. خالد، یحیی، جعفر و فضل از جمله برمکیانی بودند که به مناصب حکومتی دست یافتند.

در مورد رابطه آنها با علویان و امام موسی کاظم علیه السلام، گزارش‌های متفاوتی وجود دارد؛ از سویی بر اساس برخی از گزارش‌ها یحیی بن خالد از منصور عباسی خواست با توجه به نماز خواندن حضرت علی(ع) در ایوان مدائن، از تخریب آن خودداری کند، و از سوی دیگر شیخ مفید یحیی را به دست داشتن در گرفتاری امام موسی بن جعفر(ع) متهم می‌کند.

حضور برمکیان در دستگاه خلافت عباسی، تأثیرات سیاسی اجتماعی مهمی همچون نفوذ روزافزون ایرانیان در دستگاه قدرت، بهبود سیستم حکومتی و رواج شیوه ایرانی عهد ساسانی در اداره دیوان‌های مختلف در سراسر قلمرو وسیع عباسیان، توجه به ادیبان و دانشمندان و حمایت مادی و معنوی از آنها، و همچنین ترویج فرهنگ سخاوت و بخشش در بین دولتمردان را به همراه داشت. اما این حضور پررنگ دیری نپایید و هارون پس از بازگشت از حج (سال ۱۸۶ق) در شب اول محرم سال ۱۸۷ق، دستور قتل جعفر و زندانی شدن یحیی و فضل و مصادره اموال آنها را صادر کرد.

مفهوم واژه برمک

از میان معانی و تفاسیر مختلفی که در منابع تاریخی برای کلمه برمک بیان شده[۱]، این قول صحیح‌تر دانسته شده که برمک لقب عمومی نگهبانان بودایی معبد نوبهار بلخ و مشتق از کلمه پارماکا در زبان سانسکریت به معنای پیشوای روحانی بودائیان است.[۲]

آشنایی برمکیان با اسلام

اولین فرد مسلمان شناخته شده از این خاندان، برمک جدّ خالد است. منابع تاریخی در چگونگی اسلام آوردن برمک اختلاف دارند. به گفته مورخان، او پس از فتح خراسان در زمان عثمان به مدینه رفت و اسلام را پذیرفت و از سوی عثمان، عبدالله نامیده شد. بر اساس این گزارش‌ها، او در بازگشت به بلخ به دلیل ترک دین اجداد، به دست نیزک طرخان (حاکم ترکستان) به قتل رسید و همسر وی به همراه کودک خردسالش که او هم برمک نام داشت، به کشمیر گریخت و کودک با مراقبت مادر به تحصیل روی آورد. سرانجام بلخیان او را برگردانده و منصب پدرش را به وی بازگرداندند.[۳]

ورود برمکیان به دستگاه خلافت

برمک در دوره عبدالملک بن مروان (حکومت: ۶۵-۸۶ق.)،[۴] و به نقلی هشام بن عبدالملک (حکومت: ۱۰۵-۱۲۵ق.)[۵] وارد دمشق شده و در دربار امویان مقرب گشت.

فرزندان برمک

برمک با یکی از شاهزادگان چَغانیان (منطقه‌ای در قسمت علیای رود جیحون) ازدواج کرد که حاصل آن سه فرزند به نام‌های خالد، حسن، عمر و دختری مشهور به ام خالد بود.[۶] سلیمان دیگر فرزند برمک حاصل ازدواج وی با دختری بخارایی بوده است.[۷]

برمکیان صاحب منصب

خالد

خالد پسر برمک مشهور به ابوالبرامکه در سال ۹۰ق. به دنیا آمد.[۸] وی مورد احترام امویان به ویژه فرزندان عبدالملک (هشام و مسلمه) بود. با ورود وی به جرگه طرفداران عباسیان و نشان دادن لیاقت در موارد متعددی مانند جمع‌آوری پول برای عباسیان در دوره دعوت پنهانی برای قیام عباسیان،[۹] شرکت در سرکوب مخالفان در طوس به فرمان ابومسلم در سال ۱۳۰ق،[۱۰] مجاب کردن والی طبرستان به طرفداری از قیام عباسیان در سال ۱۳۱ق، [۱۱] تصدی سمت خزانه‌داری، گردآوری و ثبت غنائم در پیکارهای قحطبة بن شبیب در قم، اصفهان و خراسان در همان سال[۱۲]، سفاح اولین خلیفه عباسی (حکومت:۱۳۲-۱۳۶ق.)، اداره امور غنائم را به خالد واگذاشت.[۱۳]

خالد با نشان دادن لیاقت و کاردانی توانست سرپرستی دیوان‌های خراج (جهت جمع‌آوری مالیات‌ها) و جند (دیوانی جهت اثبات انتساب سربازان به دیوان و پرداخت حقوق ایشان) را نیز عهده‌دار شود.[۱۴] با وجود امتناع خالد از پذیرش عنوان وزیر و اعتقاد به بد یمن بودن آن به سبب قتل ابوسلمه خلال[۱۵]، تمام کارهای وزیر را انجام می‌داد، از این رو برخی منابع او را وزیر خوانده‌اند.[۱۶] وزارت منصور (حکومت: ۱۳۶-۱۵۸ق.) هم از جمله مناصبی بود که در سال ۱۳۶ق. به خالد واگذار شد که مدت یک سال و اندی عهده‌دار آن بود تا اینکه ابوایوب سلیمان بن وهب موریانی، اولین وزیر منصور به قصد دور کردن خالد از پایتخت و تصدی منصب او، پیشنهاد اعطای ولایت فارس به خالد را داد و خالد چندین سال بر فارس حکم راند.[۱۷] منصور همچنین حکومت طبرستان و موصل را در سال ۱۴۸ق. به وی بخشید که ثروت فراوانی برای خالد به ارمغان آورد.[۱۸] در سال ۱۶۳ق. خالد و برادرانش سلیمان و حسن، هارون را در نبرد با روم همراهی کردند.[۱۹] سرانجام خالد که به حسن سیرت و سیاست‌مداری شهرت داشت در جمادی الاولی سال ۱۶۵ق. درگذشت.[۲۰]

یحیی

دومین شخص برجسته خاندان برمکی، یحیی بود. وی در سال آخر حکومت منصور، عهده‌دار ولایت آذربایجان بود.[۲۱] از سوی مهدی عباسی (حکومت: ۱۵۸-۱۶۹ق.) مسئول تربیت و تعلیم هارون شد.[۲۲] هارون به پاس این خدمات، در سال ۱۷۰ق. با بخشیدن مُهر (خاتم) خویش به وی، حکم او را در سراسر قلمرو حکومتی نافذ ساخت،[۲۳] به گونه‌ای که امور حکومتی با تدبیر یحیی، مقتدرترین وزیر در سراسر دوره عباسیان شکل می‌گرفت. بنا بر برخی گزارش‌ها، وی اولین کسی بود که در نامه‌ها عبارت «‌و أسأله أن یصلی علی محمد عبده و رسوله‌» را اضافه کرد و کتابی در این باره نوشت.[۲۴]

جعفر

جعفر فرزند یحیی از دیگر شخصیت‌های برجسته برمکیان است که نزد هارون بسیار محبوب بود. سیطره و نفوذ وی بر دستگاه خلافت بی‌نظیر بود.[۲۵] با توجه به سن او در زمان مرگ که به گفته مسعودی ۴۵ سال بود،[۲۶] و سال مرگش (۱۸۷ق.)[۲۷]، احتمالا در ۱۴۳ق زاده شده است. در سال ۱۷۶ق. هارون ولایت بخش غربی قلمرو از شهر انبار تا شمال آفریقا را به جعفر بخشیده بود.[۲۸] حکومت مصر در همان سال[۲۹] فرونشاندن اختلافات قبیله‌ای مردم شام در سال ۱۸۰ق[۳۰] حکومت شامات و جزیره در همان سال[۳۱] فرماندهی نگهبانان خاص خلیفه[۳۲] ریاست دیوان‌های مظالم (دیوان مسؤول رسیدگی به تخلفات کارگزاران حکومتی)،[۳۳] خاتم (جهت مهر و امضای نامه‌های حکومتی و جلوگیری از جعل نامه)،[۳۴] برید، وزارت و سپهسالاری،[۳۵] از جمله مناصب و اقدامات حکومتی وی بودند. وی یحیی بن عبدالله علوی را به سفارش پدر از زندان آزاد کرد؛ ولی عبدالله افطس علوی را که هارون به وی سپرده بود به قتل رساند.[۳۶]

فضل

فضل، فرزند دیگر یحیی در سال ۱۴۷ق. به دنیا آمد.[۳۷] او نیزعلاوه بر جایگاه خاص وبی بدیل در دستگاه خلافت از سوی هارون، تربیت امین عباسی را عهده‌دار شد.[۳۸] در سال ۱۷۶ق. ولایت قسمت شرقی قلمرو عباسیان از نهروان تا ترکستان و آذربایجان و ارمنستان[۳۹] و در سال ۱۷۸ق. حکومت خراسان نیز به او داده شد.[۴۰] در سال ۱۷۹ق. حکومت وی بر خراسان پایان یافت؛ ولی حکومت آذربایجان و ارمنستان همچنان بر عهده وی بود.[۴۱]

دیگر برمکیان

در منابع از برمکیان دیگری مانند معاویه،[۴۲] حسن و سلیمان فرزندان برمک،[۴۳] محمد فرزند خالد،[۴۴] ابراهیم، موسی و محمد فرزندان یحیی[۴۵] و دیگر نوادگان برمکیان[۴۶] یاد شده است، ولی به علت نقش کمرنگ ایشان در حوادث تاریخی اطلاعات زیادی در مورد آنها ارائه نشده است.

رابطه برمکیان با علویان

پی بردن به علائق مذهبی برمکیان کار آسانی نیست. آنها ایرانی بودند و در عمق دربار نفوذ کرده بودند و طبیعی است که عربها چندان از این وضعیت راضی نباشند و بعد از مورد غضب واقع شدن آنها انگیزه بسیاری برای مورخان درباری ایجاد شد تا به تخریب چهره آنها بپردازند. برخی از شعرا و نیز افراد فرصت طلب آنها را به کفر و زندقه متهم کردند.در زمان حیات ایشان نیز حساسیت رقیبان ایشان به حدی بود که وقتی جعفر به هارون پیشنهاد داد تا برای خوشبو شدن خانه خدا عود روشن کنند رقیبان ایشان شایع کردند که آنها در صدد احیای سنت آتش پرستی هستند.[۴۷]

در مورد رابطه آنها با علویان و نیز امام موسی کاظم علیه السلام که معاصر ایشان بود نیز گزاره‌های متفاوتی وجود دارد. از سویی بر اساس برخی از گزاشها یحیی بن خالد از منصور عباسی خواست باتوجه به نماز خواندن حضرت علی(ع) در ایوان مدائن از تخریب آن خودداری کند.[۴۸] بر اساس گزارشی دیگر هنگامی که هارون فضل را مأمور سرکوب شورش یحیی بن عبدالله علوی کرد یحیی برمکی به فرزندش هشدار داد که از ریختن خون فرزند رسول خدا اجتناب کند و با توجه به این که برمکیان متهم به تشیع هستند قضیه را با مصالحه فیصله دهد،[۴۹] وی همچنین به فرزند دیگرش جعفر سفارش کرد تا یحیی علوی را از زندان آزاد کند[۵۰] و خود نیز به علوی مذکور کمک مالی کرد.[۵۱]

از سوی دیگر شیخ مفید یحیی را به دست داشتن در گرفتاری امام موسی بن جعفر(ع) متهم می‌کند. به گفته ایشان یحیی به جهت رقابت با محمد بن اشعث و با اطلاع از امامی بودن وی از گرفتاری معیشتی اسماعیل بن علی نواده امام صادق(ع) سوء استفاده کرد و با دادن هدایایی وی را به بدگویی از امام نزد هارون ترغیب کرد وهمین امر منجر به دستگیری وشهادت امام شد.[۵۲]

مسمومیت و مرگ ادریس بن عبدالله (مؤسس سلسله ادریسیان) نیز به یحیی نسبت داده شده است.[۵۳]

بر اساس گزارشی دیگر هنگامی که که امام موسی بن جعفر(ع) در زندان هارون بود هارون دستور قتل امام را به فضل ابلاغ کرد. فضل از انجام آن امتناع ورزید و مورد خشم هارون قرار گرفته و شلاق خورد.[۵۴]

تفاوت و گاه تناقض گزاره‌های موجود طبیعی نیست و باید قرائن دیگر تاریخی را نیز برای نزدیک شدن به حقیقت امر مورد توجه قرار داد. سفارش یحیی به فرزند خود مبنی بر عدم آلودن دست به خون فرزند رسول الله با توطئه خود وی در شهادت امام سازگار به نظر نمی‌رسد. از سوی دیگر خود شیخ مفید از شلاق خودن فضل به جهت امتناع از به شهادت رساندن امام خبر می‌دهد که با گزارش وی مبنی بر توطئه فضل همخوانی ندارد.[نیازمند منبع]

سقوط

حضور برمکیان در دستگاه خلافت عباسی تأثیرات سیاسی اجتماعی مهمی چون نفوذ روزافزون ایرانیان در دستگاه قدرت، بهبود سیستم حکومتی و رواج شیوه ایرانی عهد ساسانی در اداره دیوان‌های مختلف در سراسر قلمرو وسیع عباسیان، توجه به ادیبان و دانشمندان و حمایت مادی و معنوی از ایشان، ترویج فرهنگ سخاوت و بخشش در بین دولتمردان را به همراه داشت.[۵۵] اما این حضور پر رنگ دیری نپایید و هارون پس از بازگشت ازحج (سال ۱۸۶ق.) در شب اول محرم سال۱۸۷ق. دستور قتل جعفر و زندانی شدن یحیی و فضل و مصادره اموال آنها را صادر کرد. سرِ جعفر در شهر انبار به دست مسرور خادم از تن جدا و بدنش قطعه قطعه شد و هرکدام در جایی از بغداد آویخته شد. [۵۶] یحیی و فضل نیز زندانی شدند تا این که یحیی در سال ۱۹۰ق. در زندان درگذشت و جسدش در رقه در کنار فرات دفن شد.[۵۷] فضل نیز در زندان و به سال ۱۹۳ق. درگذشت. [۵۸] به فرمان هارون محمد بن خالد بن برمک و فرزندان و وابستگان وی که در امور دولت و وزارت دخالت چندانی نداشتند به همراه فرزندان خردسال فضل و جعفر امان داده شدند.[۵۹]

سقوط برمکیان به علت عدم بازگویی علت آن توسط هارون از نقاط مبهم تاریخ است که ارائه تحلیل‌های متفاوت و گاه متناقضی را باعث شده است.

اینکه برخی از مورخان ماجرای ازدواج جعفر با عباسه خواهر هارون به شرط آن که پیوند صوری باشد و عهدشکنی جعفر و تولد دو فرزند و زندگی مخفیانه آنها را علت سقوط برمکیان دانسته‌اند[۶۰] به دلایل متعددی نمی‌تواند صحیح باشد.[۶۱] گروهی دیگر امساک فضل از دادن قسمتی از درآمد فارس به هارون را علت خشم هارون دانسته‌اند.[۶۲] علاقه و ارتباط برمکیان با علویان و آزادی برخی از زندانیان ایشان توسط برمکیان نیز علت رویگردانی هارون و عقوبت ایشان ذکر شده است.[۶۳] برخی از منابع از نفرین امام رضا عليه‌السلام در حق برمکیان در عرفه و سقوط ایشان در همان سال یاد کرده‌اند.[۶۴] بدگویی مخالفان ورقیبانی از کارگزاران هارون چون علی بن عیسی یزدانیرود، منصور بن زیاد، جعفر بن محمد بن اشعث و فضل بن ربیع،[۶۵] نفوذ برمکیان به ویژه فضل در سپاه خراسان[۶۶] نیز از علت‌هایی است که برای این حادثه بیان شده است. هرکدام از این دلایل به نوبه خود با تأییدات و تناقضاتی همراه هستند؛ اما حتی در صورت صحت نمی‌توانند تنها عامل چنین برخوردی با برمکیان باشند و به نظر می‌رسد مجموع این عوامل به همراه عامل اصلی که همانا تحت شعاع قرار گرفتن اقتدار خلیفه بود باعث شد تا هارون تصمیم به برانداختن این خاندان بگیرد.[نیازمند منبع]

پانویس

  1. نک: ابن فقیه، ص ۶۱۷-۶۱۸؛ یاقوت حموی، ج ۵، ص ۳۰۷-۳۰۸؛ سجادی، ص ۲۹-۳۱
  2. سجادی، ص ۲۹-۳۰
  3. ابن فقیه، ص ۶۱۸؛ یاقوت حموی، ج ۵، ص ۳۰۸
  4. بارتولد، ص ۸۸
  5. سجادی، ص ۴۵
  6. ابن فقیه، ص ۶۱۸-۶۱۹؛ یاقوت حموی، ج ۵، ص ۳۰۸
  7. یاقوت حموی، ج۵، ص۳۰۸.
  8. ابن عساکر، ج ۱۶، ص ۸؛ ابن خلکان، ج ۱، ص ۳۳۲
  9. ابن اثیر، ج ۵، ص ۳۶۳.
  10. طبری، ج ۷، ص ۳۸۹؛ ابن مسکویه، تجارب الامم، ج ۳، ص ۲۹۳.
  11. مولف نامعلوم، اخبار الدوله العباسیه، ص ۳۳۳
  12. یعقوبی، ج ۲، ص ۳۴۳؛ مولف نامعلوم، اخبار الدوله العباسیه، ص ۳۴۹
  13. جهشیاری، ص ۵۹؛ ابن اثیر، ج ۵، ص ۴۴۵.
  14. جهشیاری، ص ۵۹.
  15. ابن طقطقی، ص ۱۵۳.
  16. جهشیاری، ص ۵۹؛ ابن خلکان، ج ۱، ص ۳۳۲
  17. جهشیاری، ص ۶۵
  18. ابن فقیه، صص ۵۷۴ و ۵۷۹
  19. طبری، ج ۸، ص ۱۴۶.
  20. ابن خلکان، ج ۱، ص ۳۳۲.
  21. ابن اثیر، ج ۶، ص ۱۶.
  22. طبری، ج ۸، ص ۱۴۰؛ ابن خلکان، ج ۶، ص ۲۲۱.
  23. طبری، ج ۸، ص ۲۳۳.
  24. جهشیاری، ص ۱۱۴.
  25. جهشیاری، ص ۱۲۰-۱۲۱.
  26. مسعودی، ج ۳، ص ۳۸۶
  27. ابن خلکان، ج ۱، ص ۳۳۶.
  28. جهشیاری، ص۱۲۲.
  29. ابن اثیر، ج۶، ص۱۴۰.
  30. طبری، ج۸، ص۲۶۲؛ ابن اثیر، ج۶، ص۱۵۱-۱۵۲.
  31. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۱۰.
  32. ابن اثیر، ج۶، ص۱۵۲.
  33. جهشیاری،، ص۱۳۱.
  34. جهشیاری، ص۱۳۳.
  35. بیهقی، ج۱، ص۲۲۷.
  36. ابوالفرج اصفهانی، ص۴۱۱.
  37. ابن خلکان، ج۴، ص۳۶.
  38. همو، ج۴، ص۲۸.
  39. جهشیاری، ص۱۲۲؛ ابن خلکان، ج۴، ص۲۹.
  40. حمزه اصفهانی، ص۱۷۰؛ ابن خلکان، ج۴، ص۲۹؛ ابن اثیر، ج۶، ص۱۴۵.
  41. بارتولد، ص۹۰.
  42. یعقوبی، البلدان، ص۴۶.
  43. طبری، ج۸، ص۱۴۶؛ ابن فقیه، ص۶۱۸-۶۱۹؛ یاقوت حموی، ج۵، ص۳۰۸.
  44. طبری، ج۸، ص۲۶۱.
  45. مسعودی، ج۳، ص۳۶۸؛ جهشیاری، ص۱۱۶.
  46. طبری، ج۸، ص۴۳۷-۴۳۸، ۶۲۶.
  47. جهشیاری، ص۱۶۴؛ عبدالجبار الجومرد، ص۳۷۴
  48. ابن طقطقی، ص۱۵۴؛ ابن خلدون، ج۳، ص۲۴۷.
  49. طبری، ج۸، ص۲۸۹؛ ابن خلکان، ج۱، ص۳۳۴؛ خواند میر، ص۲۳۷.
  50. ابوالفرج اصفهانی، ص۳۹۰.
  51. جهشیاری، ص۱۵۷
  52. مفید، ج۲، ص۲۳۷
  53. ابولفرج اصفهانی، ص۴۰۷
  54. مفید، ج۲، ص۲۴۱؛ ابوالفرج اصفهانی، ص۴۱۶.
  55. سجادی، ص۴۰۳
  56. یعقوبی، ج۲، ص۴۲۱؛ جهشیاری، ص۱۵۰.
  57. مسعودی، ج۳، ص۳۴۳و ۳۸۶؛ ابن خلکان، ج۶، ص۲۲۸.
  58. طبری، ج۸، ص۳۴۱.
  59. جهشیاری، ص۱۵۱؛ طبری، ج۸، ص۲۹۷.
  60. مسعودی، ج۳، ص۳۷۵-۳۷۸.
  61. نک: سجادی، ص۹۱-۹۴.
  62. جهشیاری، ص۱۵۷.
  63. طبری، ج۸، ص۲۸۹؛ ابن خلکان، ج۱، ص۳۳۴-۳۳۵
  64. مجلسی، ج۴۹، ص۸۵.
  65. جهشیاری، ص۱۲۴-۱۶۲.
  66. طبری، ج۸، ص۲۵۷.

منابع

  • ابن اثیر (م.۶۳۰ق.)، الکامل فی التاریخ، بیروت،‌دار صادر، ۱۳۸۵ق.
  • ابن الفقیه (م.۳۶۵ق.)، البلدان، به کوشش یوسف الهادی، بیروت، عالم الکتب، ۱۴۱۶ق.
  • ابن خلدون (م.۸۰۸ق.)، تاریخ ابن خلدون، به کوشش خلیل شحاده، بیروت،‌دار الفکر، ۱۴۰۸ق.
  • ابن خلکان (م.۶۸۱ق.)، وفیات الاعیان، به کوشش احسان عباس، بیروت،‌دار صادر.
  • ابن کثیر (م.۷۷۴ق.)، البدایه و النهایه، بیروت، مکتبه المعارف.
  • ابن مسکویه، ابوعلی (م.۴۲۱ق.)، تجارب الامم، به کوشش امامی، تهران، سروش، ۱۳۷۹ش.
  • اصفهانی، حمزه بن الحسن (م. قرن۴ق.)، تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء:: بیروت،‌دار مکتبه الحیاه، بی‌تا.
  • اصفهانی، ابوالفرج (م.۳۵۶ق.)، مقاتل الطالبیین، به کوشش سید احمد صقر، بیروت،‌دار المعرفه‍.
  • بارتولد، وایسلی، خلیفه و سلطان و مختصری درباره برمکیان، ترجمه: سیروس ایزدی، تهران، امیر کبیر، ۱۳۵۸ش.
  • بیهقی، ابوالفضل محمد بن حسین (م.۴۷۰ق.)، تاریخ بیهقی، به کوشش خلیل خطیب، تهران، مهتاب، ۱۳۷۴ش.
  • جهشیاری، محمد (م.۳۳۱ق.)، الوزراء و الکتاب، بیروت،‌دار الفکر الحدیث، ۱۴۰۸ق.
  • الجومرد، عبدالجبار، هارون الرشید حقائق عن عهده و خلافته، بیروت، شرکت توزیع و نشر مطبوعات، ۲۰۰۵م.
  • خواندمیر، غیاث الدین (م.۹۴۲ق.)، تاریخ حبیب السیر، به کوشش سیاقی، تهران، خیام، ۱۳۸۰ش.
  • سجادی، سید صادق، تاریخ برمکیان، تهران، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، ۱۳۸۵ش.
  • طبری، محمد بن جریر (م.۳۱۰ق.)، تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت،‌دار احیاء التراث العربی.
  • فخری: ابن الطقطقی (م.۷۰۹ق.)، به کوشش عبدالقادر، بیروت،‌دار القلم، ۱۴۱۸ق.
  • مجلسی (م.۱۱۱۰ق.)، بحار الانوار، بیروت،‌دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق.
  • مسعودی (م.۳۴۶ق.)، مروج الذهب، به کوشش اسعد داغر، قم،‌دار الهجره، ۱۴۰۹ق.
  • مفید، محمد بن نعمان (م.۴۱۳ق.)، الارشاد، بیروت،‌دار المفید، ۱۴۱۴ق.
  • مؤلف ناشناخته، اخبار الدوله العباسیه: (قرن ۳)، به کوشش الدوری و المطلبی، بیروت،‌دار الطلیعه، ۱۳۹۱ق.
  • یاقوت حموی (م.۶۲۶ق.)، معجم البلدان، بیروت،‌دار صادر، ۱۹۹۵م.
  • یعقوبی، احمد بن یعقوب (م.۲۹۲ق.)، البلدان، بیروت،‌دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۲ق.
  • همو، تاریخ الیعقوبی، بیروت،‌دار صادر، ۱۴۱۵ق.

پیوند به بیرون