حسن بن بویه

مقاله قابل قبول
پیوند کم
رده ناقص
عدم رعایت شیوه‌نامه ارجاع
کپی‌کاری از منابع خوب
استناد ناقص
شناسه ارزیابی نشده
از ویکی شیعه
(تغییرمسیر از رکن الدولة بویهی)
حسن بن بویه
اطلاعات شخصی
نامحسن بن بُویَه
لقبرکن الدوله
پدرابو شجاع بویه بن فنا خسرو
فرزندانفخرالدوله، مؤیدالدوله، عضدالدوله دیلمی
دیناسلام
حکومت
سمتیکی از سه موسس و حاکم آل بویه
سلسلهآل بویه
گستره حکمرانیحکمران منطقه جبال
آغاز حکومت۳۱۴ق
پایان حکومت۳۶۶ق
همزمان بامعزالدوله، عمادالدوله علی
اقدامات مهمفتح اصفهان و جبال، تصرف ری و طبرستان، فتح بغداد، چیره شدن بر مصر و حجاز، انتخاب عضدالدوله به عنوان جانشین
پیش ازعضدالدوله دیلمی
پس ازابو شجاع بویه


حسن بن بُویَه، ملقب به رکن الدوله، دومین برادر از سه برادرِ مؤسس سلسله آل بویه و حکمران منطقه جبال است. وی برای گسترش قلمرو حکومت آل بویه در مناطق ری، جبال، طبرستان و گرگان، جنگ‌های متعددی در سال‌های متمادی داشت. سرسخت‌ترین رقیب او وشمگیر بود که با مرگ او، آرامش بر حکومت آل بویه در ری و طبرستان حاکم شد. حسن در اواخر عمرش قلمرو خود را میان سه فرزند خویش تقسیم نموده و عضدالدوله را به جانشینی خود برگزید.

نسب

کنیه‌اش ابوعلی بود و در حدود سال ۲۸۴ق در دیلم [یادداشت ۱] به دنیا آمد.[۱] بعدها او و برادرانش به سپاهی‌گری مشغول شدند و تحت فرمان سردار دیلمی، ماکانِ کاکی، قرار گرفتند.[۲] پس از قدرت یافتن مرداویج بن زیار (حک: ۳۱۶ـ۳۲۳) در منطقه جبال و غلبه بر ماکانِ کاکی، به او پیوستند.[۳]

شجره نامه

همکاری با مرداویج

مَرداویج، علی بن بویه (عمادالدوله) را به حکومت کرجِ ابودُلَف (شهری نزدیک اراک کنونی) منصوب کرد.[۴] علی پس از غلبه بر ارَّجان و نوبندجان در ۳۲۱ق، حسن را به کازرون فرستاد. حسن بن بویه پس از جمع‌آوری خراج منطقه، با حمله یاقوت (عامل خلیفه در فارس) روبه رو شد، اما بر او غلبه یافت و سپس نزد علی برگشت.[۵]

به گروگان گرفته شدنِ حسن

در ۳۲۲ق، علی به همراه برادرانش، یاقوت را از فارس بیرون کرد و فرمان ولایت آنجا را از خلیفه عباسی، الراضی باللّه، گرفت،[۶] اما تهدید جدّی مرداویج ــ که از به قدرت رساندن علی پشیمان بودــ او را ناچار به اطاعت از مرداویج کرد و سبب شد که حسن بن بویه را به عنوان گروگان و ضامن صلح به دربار وی در اصفهان بفرستد.[۷]

فتح اصفهان و جبال

با کشته شدن مرداویج، حسن گریخت و به فارس بازگشت. او با یاری علی، اصفهان را فتح کرد و بلافاصله سرزمین‌های غربی منطقه جبال، همچون همدان و قم و کرج ابودلف، را نیز به تصرف درآورد،[۸] اما حمله وشمگیر بن زیاد، در ۳۲۸ق سبب شد تا حسن بن بویه اصفهان را رها کند و به فارس بگریزد.[۹]

در همین هنگام برادر کوچک‌ترش، احمد (معزّالدوله)، برای استحکام موقعیت خود در برابر ابوعبداللّه بریدی، از حسن یاری خواست و او به حمایت احمد شتافت.[۱۰] حسن پس از رسیدن به اهواز (خوزستان)، تصمیم به تصرف واسط گرفت، اما واکنش تند الراضی باللّه و امیرالامرا بَجْکم، او را وادار به عقب نشینی کرد. وی بلافاصله، با استفاده از غیبت وشمگیر که درگیر جنگ با سپاه سامانی در گرگان بود، اصفهان و جبال را گرفت. حسن بن بویه ضمن تحریک ابوعلی چغانی (رجوع کنید به چغانیان) بر ضد وشمگیر، برای تصرف ری با وشمگیر به نبرد پرداخت.[۱۱]

تصرف ری و طبرستان

در ۳۲۹ق، جبال به تصرف سپاه سامانی درآمد.[۱۲] پس از مرگ امیرنصر در اواخر رجب ۳۳۱ق، وشمگیر ری را گرفت. حسن بن بویه نیز خود را به نزدیکی او رساند. با پیوستنِ سرانِ سپاهِ وشمگیر به حسن، وشمگیر به طبرستان گریخت و حسن مالک بلامنازع جبال شد.[۱۳] حسن بن بویه در تعقیب وشمگیر راهی طبرستان شد و با همراهی اصفهبد شهریار بن قارن و حسن بن فیروزان (پسرعموی ماکانِ کاکی)، بر طبرستان و گرگان تسلط یافت و وشمگیر به خراسان گریخت.[۱۴]

حسن نیز، پس از ازدواج با دختر حسن بن فیروزان، حکومت گرگان را به وی سپرد و خواهرزاده خود، علی بن کامه، را به حکومت طبرستان گماشت و به جبال بازگشت.

از دست دادن طبرستان، گرگان و ری

در ۳۳۳ق، وشمگیر با یاری سپاهیان امیر جدید سامانی، نوح بن نصر، گرگان و طبرستان را گرفت.[۱۵] هم زمان، ابوعلی چغانی نیز به ری تاخت و حسن بن بویه را مجبور به تخلیه ری نمود و بدین ترتیب، بلاد جبال به تصرف سامانیان درآمد.[۱۶]

فتح بغداد

در ۳۳۴ق، احمدبن بویه و برادرانش بغداد را فتح کردند و خلیفه عباسی، المستکفی باللّه، به آنان القابی داد و حسن را به رکن الدوله ملقب کرد.[۱۷]

رقیبی به نام وشمگیر

حسن بن بویه در ۳۳۶ق، با یاری حسن بن فیروزان، مجدداً طبرستان و گرگان را تصرف کرد.[۱۸] اما یک سال بعد، دوباره این مناطق به تصرف وشمگیر در آمد.[۱۹]

در اواخر ۳۳۷ق، حسن بن بویه طبرستان را پس گرفت، اما خبر درگذشت عمادالدوله در فارس، حسن را ناچار به بازگشت کرد. وی علی بن کامه را به جانشینی خود در ری گماشت و پسر خود، فناخسرو (ملقب به عضدالدوله)، را در فارس به قدرت رساند.[۲۰] با درگذشت عمادالدوله، ریاست خاندان بویه و مقام امیرالامرایی به حسن بن بویه رسید.[۲۱]

با رفتن حسن بن بویه به فارس، الثائر فی اللّه علوی و وشمگیر در اواخر ۳۳۸ طبرستان را گرفتند.[۲۲] در ۳۳۹ق سپاهیان سامانی، به فرماندهی منصور بن قراتگین، جبال را تصرف کردند و آل بویه را از آن سرزمین راندند. با عزیمت حسن از فارس[۲۳] و حرکت سپاهیان معزّالدوله از کرمانشاه، سامانیان مناطق غربی جبال را تخلیه و به اصفهان حمله کردند.[۲۴]

سلطه سپاه سامانی بر اصفهان، به سبب کمبود آذوقه، طولی نکشید و آنان در محرّم ۳۳۹ق به خراسان عقب نشستند .[۲۵] بدین ترتیب، باردیگر سلطنت حسن بن بویه در جبال استحکام یافت و در ۳۴۱، او با راندن وشمگیر، طبرستان و گرگان را نیز ضمیمه قلمرو خود نمود.[۲۶]

تثبیت ری با خراج به سامانیان

در ۳۴۲ق، سپاهیان سامانی، به فرماندهی ابوعلی چغانی، به ری حمله و حسن بن بویه را محاصره کردند. وُشْمگیر نیز بار دیگر طبرستان را گرفت. طولانی شدن محاصره ری، سپهسالار سامانی را ناچار به صلح کرد و حسن متعهد شد که بابت تصرف ری سالیانه دویست هزار دینار به امیر سامانی بپردازد.[۲۷]

چیره شدن آل بویه بر مصر و حجاز

حسن در ۳۴۳ق طبرستان را از وشمگیر بازستاند.[۲۸] در همین هنگام احمد معزّالدوله بر سپاه مصر چیره گردید و در مکه و حجاز به نام حسن رکن الدوله خطبه خوانده شد.[۲۹] در پی عصیان مجدد ابوعلی چغانی بر امیر سامانی، حسن با حمایت از ابوعلی چغانی و گرفتن فرمان حکومت خراسان از خلیفه برای وی، مایه دل مشغولی سامانیان شد، اما با درگذشت نوح بن نصر در ۳۴۴ق[۳۰] و به حکومت رسیدن ابوالفوارس عبدالملک بن نوح، سامانیان در ۳۴۴ق از دو سو به قلمرو حسن بن بویه تاختند.[۳۱]

سپهسالار جدید سامانی، بکر بن مالک، به مقر حکومت او در ری حمله کرد و محمد بن ماکان، از سرداران سامانی، نیز در رأس سپاهی به اصفهان یورش برد و حاکم آنجا (ابومنصور، فرزند حسن بن بویه) را عقب راند، اما با حمله ابوالفضل ابن عمید، وزیر حسن، سرانجام سپاه سامانی مغلوب گردید. در ری نیز حسن با بهره‌مندی از سپاه اعزامی معزّالدوله، ضمن مقاومت، با تطمیع سپهسالار و وعده گرفتن لوای حکومت خراسان از خلیفه برای او، صلح نمود.[۳۲]

در این زمان، با مرگ ابوعلی چغانی و پراکندگی سپاه او از پیرامون حسن بن بویه، گرگان و طبرستان چند بار بین حسن و وشمگیر دست به دست شد.[۳۳]

آرامش

از آن پس تا حدود یک دهه آرامش بر قلمرو حسن بن بویه حاکم شد. در ۳۵۵ق، بر اثر کشمکش‌های جانشینی میان اعضای خاندان مسافریان، ابراهیم بن مرزبان ناچار به حسن پناه برد. حسن نیز وی را یاری داد تا جلوس کند و برای تحکیم دوستی با وی، با خواهر او ازدواج کرد (ابن اثیر، ج۸، ص۵۶۹). در ۳۵۶، با تحریکات علی بن الیاس (حکمران رانده شده کرمان) و وشمگیر، سپاه سامانی به فرماندهی ابوالحسن سیمجور باردیگر به قلمرو حسن حمله کردند و در همین هنگام مخالفان داخلی او نیز، با استفاده از فرصت، سر به شورش برداشتند. حسن از پسرش عضدالدوله و عزّالدوله بختیار (فرزند و جانشین معزّالدوله) یاری خواست.

مرگ وشمگیر

با مرگ وشمگیر در محرّم ۳۵۷ق، سپاه سامانی بازگشت و دیگر مخالفان نیز کشته شدند یا سکوت کردند.[۳۴] در منازعه بر سر جانشینی میان قابوس و بیستون (فرزندان وشمگیر)، بیستون از حسن بن بویه اطاعت کرد.[۳۵]

در ۳۶۱ق، به سبب کوشش‌های ابوالحسن سیمجور، میان حسن بن بویه و منصور بن نوح سامانی صلح دائم برقرار گردید و حسن، ضمن تجدید تعهد پرداخت خراج ری به سامانیان، نوه خود (دختر عضدالدوله) را به عقد همسری امیر سامانی درآورد (همدانی، ج۱، ص۲۱۰؛ ابن اثیر، ج۸، ص۶۲۶؛ گردیزی، ص۳۶۰، با این توضیح که صلح را بعد از ۳۶۴ق و به سبب تلاش‌های وزیران حسن بن بویه و وزیران سامانی دانسته است).

سال‌های پایانی

دو سال پایانی عمر حسن بن بویه با حوادثی ناخوشایند همراه بود. در ۳۶۳ق، عزّالدوله بختیار با شورش سپاهیان خود مواجه شد و از حسن یاری خواست. حسن نیز وزیر خود (ابوالفتح ابن عمید فرزند ابوالفضل) و عضدالدوله را به یاری بختیار فرستاد،[۳۶] اما پس از رفع غائله، آنان به قلمرو بختیار طمع کردند و او را حبس نمودند.[۳۷] حسن با شنیدن این خبر بیمار شد که به مرگ وی، در محرّم ۳۶۶ق، انجامید.[۳۸]

با واکنش تند حسن بن بویه و اعلام آمادگی برای اخراج عضدالدوله از عراق، عضدالدوله به فارس بازگشت.[۳۹] اما در ۳۶۵ق، با وساطت اعیان و بزرگان، حسن او را به حضور پذیرفت و قلمرو خود را میان سه فرزند خویش تقسیم نمود. وی عضدالدوله را به جانشینی خود برگزید و به نیابت از او، مؤیدالدوله را به حکومت اصفهان و همدان، و فخرالدوله را به حکومت ری گماشت.[۴۰]

پانویس

  1. رجوع کنید به ابن خلّکان، ج۲، ص۱۱۹؛ ذهبی، ج۲، ص۳۴۷.
  2. مسکویه، ج۵، ص۳۶۵؛ میرخواند، ج۴، ص۱۴۳.
  3. مسکویه، ج۵، ص۳۶۵، ج۶، ص۱۵۵.
  4. رجوع کنید به همدانی، ج۱، ص۸۸؛ تتوی و همکاران، ج۳، ص۱۷۶۱.
  5. مسکویه، ج۵، ص۳۷۱؛ ابن اثیر، ج۸، ص۲۷۰-۲۷۲.
  6. رجوع کنید به مسکویه، ج۵، ص۳۷۳-۳۷۴، ۳۹۰؛ همدانی، ج۱، ص۸۸.
  7. رجوع کنید به مسکویه، ج۵، ص۴۰۷؛ ابن اثیر ج۸، ص۲۸۶؛ قس همدانی، ج۱، ص۸۹-۹۰، ۲۹۳، که شرح واقعه را به تفصیل آورده اما از گروگان بودن حسن سخن نگفته است.
  8. حمزه اصفهانی، ص۱۵۴؛ مسکویه، همانجا؛ تتوی و همکاران، ج۳، ص۱۷۸۳.
  9. مسکویه، ج۶، ص۱۸ـ۱۹؛ همدانی، ج۱، ص۱۱۴.
  10. مسکویه، ج۶، ص۱۸-۱۹.
  11. ابن اثیر، ج۸، ص۳۶۰ـ۳۶۱، ۳۶۹؛ ابن اسفندیار، ج۱، ص۲۹۶.
  12. رجوع کنید به مسکویه، ج۶، ص۳۳ـ۳۵.
  13. ابن اسفندیار، ج۱، ص۲۹۸؛ قس ابن اثیر، ج۸، ص۳۸۹، ۳۹۱: سال ?۳۳۰.
  14. ابن اسفندیار، ج۱، ص۲۹۹.
  15. ابن اسفندیار، ج۱، ص۲۹۹؛ میرخواند، ج۴، ص۴۵.
  16. ابن اثیر، ج۸، ص۴۴۳ـ۴۴۴؛ قس مسکویه، ج۶، ص۱۳۳، که عقب نشینی از ری را تدبیر سیاسی علی بن بویه دانسته است.
  17. مسکویه، ج۶، ص۱۱۴ـ ۱۱۵؛ همدانی، ج۱، ص۱۴۸.
  18. ابن اثیر، ج۸، ص۴۷۵-۴۷۶؛ قس مسکویه، ج۶، ص۱۴۵-۱۴۶، که بدون ذکر نام وشمگیر، فقط هزیمت علویان را ثبت کرده است.
  19. مسکویه، ج۶، ص۱۴۹-۱۵۰؛ ابن اثیر، ج۸، ص۴۷۷-۴۷۸.
  20. مسکویه، ج۶، ص۱۷۱؛ ابن اسفندیار، ج۱، ص۳۰۰.
  21. مسکویه، ج۶، ص۱۵۲؛ ابن اثیر، ج۸، ص۴۸۳-۴۸۴؛ قس ابن اسفندیار، همانجا، که به نقل از ابواسحاق صابی، احمد را امیرالامرا و حسن را نایب وی در ری دانسته است.
  22. ابن اسفندیار، ج۱، ص۳۰۰.
  23. قس مسکویه، ج۶، ص۱۵۶، که حسن را در این زمان مقیم طبرستان دانسته است.
  24. مسکویه، ج۶، ص۱۷۳؛ ابن اثیر، ج۸، ص۴۸۷.
  25. ابن اثیر، ج۸، ص۴۸۶-۴۸۸؛ ابن خلّکان، ج۲، ص۱۱۸.
  26. ابن اسفندیار، ج۲، ص۲.
  27. گردیزی، ص۳۴۸؛ ابن اسفندیار، ج۲، ص۳.
  28. ابن اثیر، ج۸، ص۵۰۴.
  29. مسکویه، ج۶، ص۱۹۵.
  30. مسکویه، ج۶، ص۱۹۳-۱۹۴؛ ابن اثیر، ج۸، ص۵۰۷.
  31. ابن اثیر، ج۸، ص۵۱۱.
  32. مسکویه، ج۶، ص۱۹۷؛ گردیزی، ص۳۵۰-۳۵۱.
  33. مسکویه، ج۶، ص۲۳۱؛ ابن اثیر، ج۸، ص۵۲۷، ۵۳۳، ۵۴۲؛ ابن اسفندیار، ج۲، ص۳.
  34. ابن اثیر، ج۸، ص۵۷۷-۵۷۹.
  35. گردیزی، ص۳۵۸.
  36. همدانی، ج۱، ص۲۱۵، ۲۱۸؛ ابن اثیر، ج۸، ص۶۴۳-۶۴۴.
  37. ابن اثیر، ج۸، ص۶۴۹-۶۵۰.
  38. مسکویه، ج۶، ص۳۹۷؛ ابن اثیر، ج۸، ص۶۵۱.
  39. ابن اثیر، ج۸، ص۶۵۲ـ۶۵۳.
  40. ابن اثیر، ج۸، ص۶۶۹-۶۷۰؛ ابن اسفندیار، ج۲، ص۴؛ میرخواند، ج۴، ص۱۴۸.

یادداشت

  1. دیلم یا دیلمان ، نامی که اصلاً به قسمت کوهستانی ولایت گیلان بین قسمت ساحل بحر خزر و قزوین اطلاق می‌شده است ولی با فتوحات دیلمیان بعضی از نواحی مجاور را نیز در برگرفته است، چنانکه در دوره اقتدار آل بویه در قرن چهارم هجری ولایت دیلم همه گیلان ونیز طبرستان و جرجان و قومس را شامل می‌شده است. دهخدا، لغت نامه ، ذیل دیلم.

منابع

  • ابن اثیر
  • ابن اسفندیار، تاریخ طبرستان، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۲۰ش.
  • ابن خلّکان
  • احمدبن نصراللّه تتوی و همکاران، تاریخ الفی: تاریخ هزار رساله اسلام، چاپ غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، ۱۳۸۲ش.
  • حمزةبن حسن حمزه اصفهانی، کتاب تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء علیهم الصلوة والسلام، برلین، ۱۳۴۰ق.
  • محمد بن احمد ذهبی، العبر فی خبر من غبر، ج۲، چاپ فؤاد سید، کویت، ۱۹۸۴م.
  • عبدالحی بن ضحاک گردیزی، تاریخ گردیزی، چاپ عبدالحی حبیبی، تهران، ۱۳۶۳ش.
  • مسکویه
  • میرخواند
  • محمدبن عبدالملک همدانی، تکمله تاریخ الطبری، ج۱، چاپ البرت یوسف کنعان، بیروت، ۱۹۶۱م.

پیوند به بیرون