سیاحت شرق (کتاب)
این مقاله نیازمند ویکیسازی است. لطفاً با توجه به راهنمای ویرایش و شیوهنامه، محتوای آن را بهبود بخشید. |
در متن این مقاله از هیچ منبع و مأخذی نام برده نشدهاست. شما میتوانید با افزودن منابع برطبق اصول اثباتپذیری و شیوهنامهٔ ارجاع به منابع، به ویکیشیعه کمک کنید. مطالب بدون منبع ممکن است در آینده مورد چالش قرار گیرند و زدوده شوند. |
اطلاعات کتاب | |
---|---|
نویسنده | آقا نجفی قوچانی |
تاریخ نگارش | ۱۳۰۷ش |
موضوع | زندگینامه نویسنده |
زبان | فارسی |
به تصحیح | رمضان علی شاکری |
سیاحت شرق زندگینامه آقا نجفی قوچانی به قلم خود او است. این کتاب به زبان فارسی، در سال ۱۳۰۷ش نگاشته شده و در سال ۱۳۵۱ش تصحیح و در شش فصل منتشر شده است. بیان مواعظ اخلاقی، عبرتهای تاریخی و ذكر معارف اسلامی شیعی و برخی مباحث انتقادی سیاسی ـ اجتماعی در قالب و لابهلای خاطرهها، گزارش وضعیت مردم ایران و عراق و حوزههای علمیه و برخی رخدادهای تاریخی از مطالب این کتاب است. ادبیات عامه پسند و طنزگونه، ایجاز، به كار بردن تعبیرهای محلی، استفاده از ضربالمثل، استفاده فراوان از شواهد شعری و تصویرسازیهای جذاب، از مهمترین ویژگیهای نوشتاری سیاحت شرق است.
نویسنده
سید محمد حسن حسینی؛ (۱۲۹۵-۱۳۶۳ق/۱۸۷۸-۱۹۴۴م) ملقب به آقا نجفی قوچانی، از عالمان دینی، فقیه، ادیب و نویسنده دو کتاب مشهور سیاحت غرب و سیاحت شرق است، وی در سال ۱۲۹۵ق در روستای خرو یا خروه [۱] [یادداشت ۱] از توابع شهرستان قوچان تولد یافت.[۲]
آقا نجفی قوچانی در سن ۳۰ سالگی به درجه اجتهاد رسید و پس از آن تا هنگام مرگ (به سال ۱۳۶۳ هجری قمری در قوچان) به تدریس، ارشاد و رتق و فتق امور مردم پرداخت.[۳]
ساختار و محتوا
مصحّح، مطالب كتاب سیاحت شرق را در شش فصل تنظیم كرده است:
- فصل اوّل: مباحث كلّی كه بدان پرداخته شده، عبارتنداز: دوران كودكی، مكتب رفتن، فعّالیت كشاورزی و كمك به پدر و نقد بر عدم قناعت مردم، گزارش از وضعیت اجتماعی مردم منطقه خود، به اصرار پدر جهت تحصیلات حوزوی به قوچان رفت و گزارشی از ایام اقامت در آن شهر، برگشت به روستای خود، عزیمت به سبزوار و سپس به مشهد جهت ادامه تحصیلات و ذكر مطالبی درباره وضعیت علمی مشهد و برخی وقایع از حوزه علمیه آن شهر.
- فصل دوم: خروج از مشهد به سوی اصفهان از راه كویر طبس و یزد به همراه رفیق یزدی و ذكر رخدادها و سختیهای این سفر.
- فصل سوم: ورود به اصفهان، تحصیل در نزد اساتید و معرّفی مختصر علما و اساتید مشهور آن شهر، گرسنگی در اصفهان، نقد روال علمی حوزهها و دروس اساتید، كشش روحی بالا به عبادت و حصول حالات عجیب روحی، خروج از اصفهان به سوی نجف به انگیزه گردش و زیارت و بیرون آمدن از فشارهای باطنی، ذكر خاطرات سفر، نقد صنعتی شدن و تقلید از غرب.
- فصل چهارم: ادامه خاطرات راه اصفهان-نجف، ورود به كربلا و پس از مدّتی كوتاه حركت به نجف، حضور در درس آخوند خراسانی و تصمیم به اقامت در آن شهر مقدّس، سختیهای اقامت در نجف (تنهایی، گرسنگی و عدم مكان مناسب)، عشق به تحصیل، نقد عملكرد برخی طلاّب و علما، شیوع بیماری وبا در نجف، سختی و فشار مادّی در زندگی و صبر او، نیل به مقام اجتهاد.
- فصل پنجم: ماجراهای ازدواج خود، قضایای مربوط به انعكاس مشروطیت ایران در عراق و ذكر مواضع آخوند خراسانی و تحلیل خود درباره مشروطه، عزیمت آخوند خراسانی و سایر علما جهت دفع تجاوز روس و انگلیس به ایران و فوت ناگهانی آخوند، سختگیری دولت عثمانی در ایجاد قرنطینه در اطراف كربلا و ذكر گرفتاری خود، بحث و نقد درباره علمای سوء.
- فصل ششم: شروع جنگ جهانی اوّل و بازتاب آن در نجف، تشدید فشار زندگی به دنبال شدّت گرفتن جنگ جهانی، ورود عثمانی به جنگ جهانی و اشغال عراق توسّط نظامیان انگلیس، خدمات ظاهری انگلیسیها و فریفته شدن برخی اعراب، محاصره نجف توسّط انگلیسیها و قحطی در آن شهر، سیاحت و زیارت یك ماهه به همراه دو نفر از دوستان به اطراف نجف، كربلا و بغداد، مشقّت در زندگی و فراهم شدن مقدّمات برگشت به قوچان، حركت به ایران.
مصحّح كتاب در انتهای آن، تحت عنوان «ذیلی بر سیاحت شرق»، در چند صفحه به اقامت ۲۵ ساله آقانجفی در قوچان كه به اصرار مردم آن شهر صورت گرفت، میپردازد و با مطالب مختصری درباره خانواده و اولاد وی، سالروز وفات و آثار آن مرحوم را ذكر میكند.
انگیزه و هدف از نگارش
به نظر میرسد نویسنده از نوشتن كتاب، سه هدف و انگیزه داشته است:
- بیان مواعظ اخلاقی، عبرتهای تاریخی و ذكر معارف اسلامی شیعی و برخی مباحث انتقادی سیاسی - اجتماعی در قالب و لابهلای خاطرههای خود. با توجّه به آنچه نویسنده در سطور آغازین كتاب ذكر كرده، شاید بتوان عمدهترین انگیزه او را همین نكته دانست؛ یعنی انتخاب سبك جذّاب خاطرهنویسی، از آن رو بوده كه حوصله خواننده كتاب كم نشود و در نتیجه، تأثیر مطالب اخلاقی و معرفتی كتاب بیشتر شود. او در آغاز كتاب مینویسد:
- گزارش وضعیت مردم ایران و عراق و حوزههای علمیه و برخی رخدادهای تاریخی زمان خود و...؛
- نوشتن كتاب برای مطالعه كسانی كه برای تفریح و تفنّن به برخی كتابها روی میآورند.
سبك نگارش
آقا نجفی در نوشتن خاطره، دارای سبكی جذاب است كه اثر او را پس از سالها (به رغم برخورداری از ادبیات مناسب با عصر خود كه برای مردم زمانه كنونی، مشكلاتی را در فهم ایجاب میكند) هنوز هم خواندنی مینماید.[۵]
خاطرهنگاری
آقا نجفی در موارد بسیاری در لابهلای مطالب و خاطرههای خود، به ذكر موعظه و بیان معارف اسلامی و احكام شرعی پرداخته و آیات، روایات و اشعار اخلاقی بسیاری را در این راستا ذكر كرده است. «آقانجفی با اتّخاذ این شیوه، آشكارا به روش كهن شرح حال نویسی سنّتی اسلامی بازگشته است: او هم درست مانند محاسبی و غزالی (در چند قرن پیش) به محتوای آموزنده و اخلاقی خاطراتش اهمیت زیادی داده است».[۶]
مثلا در صفحه ۲۸۲ و ۲۸۳ ضمن نقل قضیهای كه خود را در حرم امام حسین(ع) در آیینه دیده بود و متوجه آیینه نشده بود، مینویسد:
- باز نظرم به سید افتاد كه چهار دانگ حواسش متوجّه من است، گفتم: خدایا! این سید از من چه میخواهد از دَم این سوراخ پس نمیرود. نزدیك بود كه به آن سید چند ناسزایی بگویم كه متوجّه شدم كه این آیینه بوده و عكس حرم دورتر افتاده و صورت خودم در نزدیكی روزنه خیالی ایستاده كه وقتی كه متوجّه او میشدم، قبلا او متوجّه من بوده و میخواستهام به او ناسزا بگویم و البتّه آن ناسزا نظیر انعكاس نور چشم، به خودم برمیگشته و یا نظیر اعمال دنیوی آدم در آخرت به خودش عود میكند كه آدم معاد اعمال خود گردد: انما تجزون بما كنتم تكسبون × و انما یأكلون فی بطونهم ناراً × انما هی اعمالكم تردّ الیكم. هر چه كند به خود كند; گر همه نیك و بد كند.
و در صفحه ۶۰۰ كه وضعیت قحطی حاكم بر نجف را به دلیل محاصره آن از سوی نظامیان انگلیسی شرح داده، مینویسد:
- از جهات سوخت و آذوقه بسیار سخت بود; چون خوراكیها محتاج به پختن بود و هیمه و زغال هیچ وجود نداشت و پنجره و در و تیجه [= ستون چوبی] و صندوق و جعبه و كرسیها را میشكستیم برای آتش و بسیار آتش نعمت بزرگی است و همچنین آب و هوا و خاك; چون انسان طبیعی خلقتش از اینها شده و متّصل در تحلیل و ذوب آن است و البتّه مدد میخواهد متّصل به او برسد و الاّ از بین خواهد رفت، و همچنین روح انسان نیز بیغذا نمیماند و غذای روح علم و عمل و اخلاق كریمه است; اگر از این غذاها به روح انسانی نرسد، خواهد مرد. حیات حیوانی است كه باقی میماند و در اسلام، اهمّیت به این غذای روح بسیار داده است و از مقداری و شرایط حصول غذای روحانی تقلیل در غذای حیوانی است; چنان كه پیغمبر فرمود: خداوند علم را در گرسنگی قرار داده. گرسنگی چنان كه مادّه غذای روح است، باعث صحّت بدن نیز هست و فواید بسیار دارد و....
آقانجفی در مواردی حتی به تناسب، به تبیین برخی كاستیها و معضلات جامعه زمان خود پرداخته، راه حلهایی را بیان میكند. او ضمن بیان فعّالیتهای دوران كودكی خود، به تبدیل مزارع توت به تریاك كه در زمان كودكی او در آن منطقه آغاز شده بود، اعتراض و انتقاد دارد و مینویسد:
- مردم به همان نزدیك بینی و سادگی كه داشتند، دیدند از این توتستانها، پولی عاید آنها نمیشود و تریاك را من ده دوازده تومان نقد میخرند; به خیال آن كه ثروت و دارایی فقط به پولداری است، توتها را قطع، بلكه كلّیه اشجار اطراف محوطه جات را و لو گردوهای كهن كه سالی سی چهل هزار گردو میداد، چون سایه افكن در آن اراضی بود نیز قطع نموده و حال آن كه ثروت و دارایی یك خانواده و یك مملكت نه به زیادی پول است، بلكه به زیادی اجناس است.[۷]
نویسنده در برخی موارد، مطالبی نیز درباره علوم غیر دینی مانند فلسفه، پزشكی و جغرافیا، در قالب خاطره ذكر میكند;[۸]البتّه روش و سبك مذكور در مواری به دلیل پیچیدگی یا تخصّصی بودن بحث یا تفصیل زیاد، خواننده را دچار خستگی میكند.[۹]
ادبیات عامهپسند و طنزگونه
میتوان از مهمترین عوامل جذّابیت این کتاب، بخش ادبیات گفتاری و طنزگونه آن دانست. نثرآقانجفی «با ویژگیها و سبک و سیاق خاصّ خود، یادآور رمان دن کیشوت اثر سروانتس است. او نیز با بهره گیری از توصیف و نثر پخته و با چاشنی طنز، به بهترین وجه به مقصود خود دست یافته است”.[۱۰]
در این جهت دو نمونه ذکر میشود:
- نمونه اول: روزی دو الاغ را [کارگران] دسته بار نمودند، جهت خرمنگاه; حرکت نمودم... چون راه سراشیبی بود، زیردمّی یک الاغ پاره شد. پالان با بار آمد روی گردن الاغ و نزدیک شد که بار بیفتد و افتادن بار همیشه موجب حزن و اندوه و گریه من میشد که چرا این کار من ناقص ماند و کمال نیافت و به انجام نرسید; به فوریة سر الاغ را به طرف کوه و سربالایی برگردانیدم و چند قدمی هم رو به بالا راندم و بار پالان را نیز به هزار زور و زحمت به عقب کشیدم تا آن که به جای اوّل در پشت الاغ قرار گرفت و مصیبت وقتی که زیردمّی الاغ بسته نمیشد و ریسمان زیادی هم نبود; بسیار بزرگ و فوق الطاقه شد و اگر سر الاغ به طرف پایین برگردد، باز هم مثل اوّل بار در شرف افتادن میشود، آن هم لایتحمل است. کمربند خود را که قطعهای کرباس کهنه بود و جهت علامت سیادت، رنگ او را سبز نموده بودند، از روی ضرورت از کمر باز نمودم که در زیر دم الاغ ببندم و نظر به این که بستن این کمربند به زیر دم الاغ، توهین بزرگی بود به مقام سیادت و به عقیده صاف و بیغش من نظیر توهینات ابی جهل به مقام اقدس نبوی صورت گرفت و لکن نظر به این که «الضرورات تبیح المحذورات»(ضرورت ها ،محرمات را مباح میسازند) خواهی نخواهی آن را بستم و به حدّی بر من اثر کرد و حزن و اندوه هجوم آورد و گریه شدید رخ داد که....[۱۱]
- نمونه دوم: هنگامی که یکی از دوستانش به او میگوید «اگر زن میخواهی مثل همیشه که زیارت حبیب بن مظاهر را میخوانی، بعد از آن دو رکعت نماز و یک سوره یس به هدیه حبیب بخوان و بعد از آن حاجت خود را بخواه...»، او همین کار را انجام میدهد و در وقت حاجت خواستن میگوید:
- حبیب! من زن میخواهم که با او به خوبی و خوشی زندگانی کنم نه آن که طوق لعنت به گردن من بیندازی، و حال من را بسنج که من از عهده مخارج خودم برنمی آیم تا چه رسد به زن و بچه که حقیقتاً چاه ویل و حرص مجرّد و جهنّم دنیا است که هر چه بگویی هل امتلئت فتقول هل من مزید. یا حبیب! خوب چشمهایت را باز کن که من گاه گاهی بیشام و ناهار ماندهام و رو نداشتهام که از رفقا پول قرض کنم. با زن و بچه ممکن نیست که صبر کنم به بیغذایی، و چیز به قرض خواستن از کوه اُحد بر من سنگینتر است. یا حبیب! من در وادی غیر ذی زرع ساکنم.... یا حبیب! این حاجت خواستن من از تو یکسرش شوخی و حصول تجربه است و سیاحت وقوع امر غیر عادی است.... چنان چه این طور زن از دست تو برنمی آید، یک قدم راضی نیستم برای من برداری و قوز بالای قوز بسازی.ها من همه چیز را به تو گفتم. صاف و پوست کنده گفتم. یا زن برای من درست نکن که همان خودم برای خودم بس است و یا اگر درست میکنی، به قاعده و از همه جهت درست کن. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.[۱۲]
ایجاز
بازگویی فشرده و در عین حال بدون ابهام مطالب را می توان از دیگر مسائلی که باعث جذّابیت کتاب شده، برشمرد، برخی موارد مانند:
ضمن خاطرههای سفر به اصفهان، مینویسد:
- ... گفتیم تو را به خدا دکان را نبند که ما هیچ آذوقه نداریم; نه خودمان و نه الاغمان; نه چایی و نه نان و نه خورش؛ ای داد از خستگی؛ ای پاها چطور درد میکند و شکم گرسنه و بدن کوفته و الاغ خسته....[۱۳]
در خاطرههای زمانی که در نجف وبا میآید، مینویسد:
- من از مردن کسی خوشحال نشدم، مگر مرده شوی نجف که در اوایل از صبح تا به شب صد مرده را میشست; یکی در یک تومان. بعد از دو سه ماه که فی الجمله سستی گرفته بود و هشت نه هزار تومان مداخل نموده بود، خوشحال و خرّم بود، شنید که در کوفه ناخوشی شدّت نموده روزی دویست نفر را اقلا در آن فراوانی آب میتوان شست. نجف را ترک نموده، پیاده دوید به طرف کوفه و در بین راه ناخوشی او را گرفته در میان بیابان گرم، جان از زیر و بالای او درآمد.[۱۴]
استفاده از دیگر قالبهای ادبی
به كار بردن تعبیرهای محلی، استفاده از ضرب المثل كه گاه عامیانه و گاه ادیبانه است، استفاده زیاد از شواهد شعری، تصویرسازیهای خلّاق، وصفهای بدیع، استفاده از متناقض نما از دیگر جذابیتهای نوشتاری كتاب سیاحت شرق است.[۱۵]
هنجارشكنی ادبی
نكته دیگری كه درباره سبك خاطرهنگاری آقانجفی قابل ذكر است، و در حقیقت میتوان از عوارض و پیامدهای منفی عامّهپسند بودن ادبیات وی دانست، استفاده از كلمات و واژههای ركیك و نامناسب است.[۱۶] گر چه از جهت واقعی كردن مطالب و خاطرهها، این شیوه مؤثّر است، اما نمیتوان این اشكال را كه یك عالم دینی در كتابی كه برای عموم مینویسد، بهنوعی به عادیسازی استفاده از كلمات نامناسب و هنجارشكنی ادبی دامن زده است، نادیده انگاشت. البتّه نویسنده در برخی موارد در حالی كه خاطره یا تعبیرهای نامناسبی را بهكار میبرد، به همان صورت داستانی و خاطرهای، در ادامه به ذكر برخی معارف اسلامی ـ شیعی نیز میپردازد.[۱۷]
تصحیح و چاپ
کتاب سیاحت شرق؛ زندگینامه آقانجفی قوچانی که در سال ۱۳۰۷ش نگاشته شده است. این کتاب در سال ۱۳۵۱ش با تصحیح و مقدّمه رمضانعلی شاکری به وسیله نشر امیرکبیر در قطع وزیری و در حدود ۷۰۰ صفحه انتشار یافت و مورد استقبال علاقهمندان قرار گرفت.[۱۸] به نوشته مصحّح، «دو نسخه از این کتاب، یکی در ۴۰۳ صفحه به قطع وزیری و دیگری در ۱۹۸ صفحه به قطع رحلی در اختیار بستگان آن مرحوم است که در تاریخ ۱۳۰۷ش به خطّ مرحوم آقانجفی تحریر یافته» و هر دو نسخه در کار تصحیح مورد استفاده قرار گرفته است. مؤلّف، کتاب را به عناوین و فصول خاصّی دسته بندی نکرده و مصحّح «برای تسهیل کار از نظر دسته بندی مطالب و مندرجات کتاب و نیز دست نخوردگی متن، عناوین و فصول اختراعی خارج از متن بدان افزوده» است. مصحح همچنین در توضیح برخی مطالب کتاب که آنها را در پاورقی ذکر کرده، «از فضلا و اساتید فن مدد گرفته و از کتب و مراجع» مربوطه بهره برده است.
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ جابانی، سرزمین و مردم قوچان، ۱۳۶۶-۱۳۶۳ش، ج۱، ص۳۳۴.
- ↑ شاکری، مزاری در آغوش تاریخ، ۱۳۵۴ش، مقدمه.
- ↑ شاکری، مزاری در آغوش تاریخ، مقدمه، ۱۳۵۴ش.
- ↑ آقا نجفی قوچانی: سیاحت شرق، ۱۳۶۲ش، ص۱.
- ↑ بنابر اظهار برخی آگاهان، این كتاب «جزء السنه شرقی در دانشگاه پرستون ایالت نیوجرسی امریكا تدریس میشود.» ر.ك: ایرج امانپور قرائی: «نگاهی به زندگی آقانجفی قوچانی و مزارش»، مندرج در: فصلنامه مشكوة،ش ۴۹.
- ↑ فراگنر، خاطرات نویسی ایرانیان، ۱۳۷۷ش، ص۹۷.
- ↑ آقانجفی قوچانی: سیاحت شرق، ۱۳۶۲ش، ص۴و۵. جهت نمونههای دیگر ر.ك: ص۲۳۴۲۴۳، ۵۷۰ و....
- ↑ ر.ك: آقانجفی قوچانی: سیاحت شرق، ۱۳۶۲ش، ص۱۳۰۱۳۳، ۵۲۴، ۵۲۸ و....
- ↑ به عنوان مثال ر.ك: آقانجفی قوچانی: سیاحت شرق، ۱۳۶۲ش، ص۱۷۱۱۷۵، ۲۳۰۲۳۲، ۲۴۵۲۴۶، ۴۱۱۴۱۳.
- ↑ تیمور غلامی: تحلیل ساختار روایت و شیوه بیان در سیاحت غرب و سیاحت شرق، مندرج در یادمان آقانجفی قوچانی، ص۱۴۷.
- ↑ آقانجفی قوچانی: سیاحت شرق، ۱۳۶۲ش، ص۹۱۰.
- ↑ آقانجفی قوچانی: سیاحت شرق، ۱۳۶۲ش، ص۳۹۵-۳۹۷. جهت مطالعه نمونههای دیگر، رجوع کنید به: همان، ۱۳۶۲ش، ص۱۸۱-۱۸۲، ۲۸۵-۲۸۶، ۳۳۳-۳۳۷ و....
- ↑ آقانجفی قوچانی: سیاحت شرق، ۱۳۶۲ش، ص۱۰۲.
- ↑ آقانجفی قوچانی: سیاحت شرق، ۱۳۶۲ش، ص۳۶۵.
- ↑ ر.ك: تیمور غلامی: تحلیل ساختار روایت و شیوه بیان در سیاحت غرب و سیاحت شرق، مندرج در یادمان آقانجفی قوچانی، ص۱۴۱۱۴۴.
- ↑ برای نمونه ر.ك: سیاحت شرق، ۱۳۶۲ش، ص۱۰، ۱۲، ۱۸، ۹۵، ۱۸۹، ۳۹۶، ۴۰۲، ۵۲۱۵۲۲، ۴۲۵، ۶۱۹ و ۶۴۴.
- ↑ برای نمونهای از این كلّی ر.ك: سیاحت شرق، ۱۳۶۲ش، ص۹۱۶.
- ↑ البتّه در سالیان اخیر این کتاب به همراه کتاب سیاحت غرب (در یک مجلد)، به وسیله نشرهای مختلف مانند انتشارات لوح محفوظ، مؤسّسه فرهنگی آفرینه و انتشارات قدیانی انتشار یافته است.
یادداشت
- ↑ روستای خرو یا خروه یا خروه که اسم آماری آن در فرهنگهای آبادی کشور خسرویه است جزء دهستان مایوان از بخش فاروج شهرستان قوچان است که در انتهای درهای سرسبز و خرم در قسمت شمالی دامنه کوه شاه جهان واقع گردیده، طوس، خرو، خبوشان و استاد در قدیم از محلهای معتبر منطقه بودهاند. میگویند نام این روستا از نام خسروپرویز گرفته شده و اهالی دین زردشت داشتهاند. جمعیت روستای خرو یا خسرویه برابر آمار سال ۱۳۶۵ مرکز آمار ایران ۹۴۱ نفر است که اکثر فارسی زبان هستند.
منابع
- امانپور قرائی، ایرج، نگاهی به زندگی آقانجفی قوچانی و مزارش، فصلنامه مشكوة، مشهد، شمارۀ ۴۹، زمستان ۱۳۷۴ش.
- فراگنر، برت.گ، خاطرات نویسی ایرانیان، ترجمه مجید جلیلوند رضایی، چاپ اوّل، تهران، شركت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۷ش.
- گروه رجال و مفاخر فرهنگی مركز خراسان شناسی (به كوشش)، یادمان آقانجفی قوچانی (مجموعه مقالات)، چاپ اوّل، تهران، مركز خراسانشناسی، ۱۳۸۰ش.
- جابانی، محمد، مردمشناسی (سرزمین و مردم قوچان)، مشهد: انتشارات اطلس، ۱۳۶۶-۱۳۶۳ش.
- شاکری، رمضانعلی، مزاری در آغوش تاریخ، بیجا، بینا، ۱۳۵۴ش.
- آقا نجفی قوچانی، سید محمدحسن، سیاحت شرق، تهران، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۶۲ش.
پیوند به بیرون