کاربر:Bashiri/مقالات

از ویکی شیعه
برای اطلاعات درباره دیدن ماه، مقالهٔ استهلال را ببینید.

استحلال در اصطلاح فقه، سه معنا دارد: حلال پنداشتن، حلال نمودن و حلالیت طلبیدن. استحلال در معنای اول حلال نمودنِ حرام، با استفاده از روش‌های غیرشرعی و در معنای دوم حلال نمودن حرام با استفاده از روش‌های شرعی است. استحلال در معنای سوم، زمانی مطرح می‌شود که حقی مالی یا غیرمالی از دیگران بر عهده فرد باشد.در صورت انجام استحلال از نوع اول، فرد به ارتداد محکوم می‌شود. حکم شرعی استحلال از نوع دوم اباحه (مباح)است و استحلال به معنای سوم از منظر شرع در صورت وجود مفسده(هرچیز زیان‌آور)، مکروه و درغیر این صورت بسته به اینکه حق مذکور مالی یا غیرمالی باشد به ترتیب واجب و مستحب است.

مفهوم شناسی

استحلال در فارسی به معنای حلال ساختن[۱] و در عربی به معنای حلال شمردن است.[۲] در اصطلاح فقه، استحلال در سه معنا بکار رفته است:

حلال پنداشتن

این اصطلاح در بخش‌های طهارت و حدود به کار می‌رود[۳] و به معنای حلال شمردن موضوعاتی است که حرمت آنها در دین اسلام ضروری است؛[۴] مانند حلال شمردن زنا یا لواط و همچنین شرب خمر(مصرف خوراکی‌های مست کننده) و سایر عقایدی که یک مسلمان باید به آن معتقد باشد(ضروریات دین) که برای هریک در فقه احکامی موجود است که شامل حد و تعزیر می‌شود.[۵] از این برداشتِ معنایی، با عنوان استحلال با دلائل غیر شرعی نیز یاد شده شده است[۶] و اختصاص به موضوعاتی دارد که در اسلام، حرام اعلام شده‌اند و قابلیت حلال شدن را ندارند(حرام ذاتی؛ مانند لواط که امکان حلال شدن را ندارد).[۷]

حلال نمودن

استحلال در معنای دوم بیشتر در باب نکاح(ازدواج) [۸] بکار رفته است؛ البته در سایر معاملات(عقود) و ایقاعات(رویدادهای یک طرفه ای که قابل فسخ و رد نباشد[۹] مانند قسم) نیز مطرح شده است.[۱۰] و به معنای حلال نمودن حرام با رعایت موازین شرعی است. استحلال در این معنا شامل حرامی است که حرمت ذاتی ندارند و حرمت آن به دلیل وجود مانعی است که با از بین رفتن آن حرام به حلال تبدیل می‌گردد.[۱۱] برای مثال در ازدواج، زمانی زن و مردی که به هم حرام هستند، به هم حلال می شوند که عقد ازدواج میان این دو جاری گردد[۱۲] و یا اینکه زمانی مرد می تواند با خواهر همسر خود ازدواج نماید که به ازدواج با خواهر اول پایان دهد.[۱۳] از این قسم، با عنوان استحلال با دلائل شرعی یاد شده است.[۱۴]

حلالیت طلبیدن

این معنی در باب های معاملات(بیعقرض، شراكت، عاريه(امانت)، غصب، لقطه( اموال پیدا شده) و شهادت(قسم) کاربرد دارد[۱۵] و زمانی مطرح می‌شود که حقی مالی یا غیر مالی از دیگران بر عهده فرد باشد، پس بر او واجب است تا از صاحب حق استحلال نماید(حلالیت بطلبد).[۱۶]

احکام استحلال

تقسیمی که برای استحلال بیان شد، مبنای احکامی در کتب فقهی قرار گرفته است:

حکم حلال پنداشتن

در کتب فقهی؛ فردی که، آندسته از حرام‌هایی که حرمت آنها در دین اسلام ضروری است را با دلائلی غیر از دلائل شرعی حلال بداند(استحلال به معنای اول)، محکوم به ارتداد است.[۱۷] در باب‌های نماز، روزه، زکات و همچنین حج، به حکم ارتدادِ منکران آنها تصریح شده است.[۱۸] این حکم در خصوص حرام‌هایی که جزو ضروری دین نیست اما مورد اجماع فقها می‌باشد نیز جاری است.[۱۹] البته این حکم در صورتی قابل اجرا است که فرد مذکور مسلمان زاده باشد(ارتداد فطری).[۲۰] زمانی که حرام مذکور از دایره حرام های ضروری و یا مورد اجماع فقها خارج باشد، استحلال با دلائل غیرشرعی شامل حکم ارتداد نیست و فرد ابتدا به توبه دعوت می شود چرا که شخص به اسلام کفر نورزیده است.[۲۱]

حکم حلال نمودن

این نوع از استحلال، بیشتر اختصاص به باب نکاح(ازدواج) دارد[۲۲] و بیشتر به دلیل کاربرد این کلمه از پیامبر اسلام(ص) مورد بحث قرار گرفته است.[۲۳] این نوع از استحلال، مباح است.[۲۴]

حکم حلالیت طلبیدن

به دو نوع حلالیت طلبیدن در امور مالی و غیر مالی تقسیم می شود. نوع اول مانند غصب و کم فروشی؛ و نوع دوم مانند غیبت.[۲۵] در نوع اول حلالیت طلبیدن واجب است.[۲۶] و در مورد دوم برخی آن را واجب و برخی آن را مباح دانسته‌اند.[۲۷] حلالیت طلبیدن در مواردی که مفسده‌ای(هر چیز زیان آور[۲۸]) در پی داشته باشد، برخی مکروه[۲۹] و برخی حرام[۳۰] دانسته‌اند.

پانویس

  1. دهخدا، لغتنامه، ج۲، ذیل واژه استحلال،۱۳۷۷ش، ص۲۱۲۴.
  2. معجم الوسیط، لغتنامه،ج۱، ذیل واژه استحل، ۱۴۱۰ق، ص۱۹۴.
  3. هاشمی شاهرودی، فرهنگ فقه، ۱۳۸۲ش، ج۱، ص۴۲۹.
  4. مقدس اردبیلی، مجمع الفائدة والبرهان في شرح إرشاد الأذهان، موسسه نشر اسلامی، ج۳، ص۱۹۸.
  5. عبدالناصر، موسوعه الفقه الاسلامی، ۱۴۱۰ق، ج۶، ص۱۱۵.
  6. انصاری، الموسوعه الفقهية الميسرة، ۱۴۲۴ق، ج۲، ص۲۷۸.
  7. هاشمی شاهرودی، فرهنگ فقه، ۱۳۸۲ش، ج۱، ص۴۲۸.
  8. انصاری، الموسوعه الفقهية الميسرة، ۱۴۲۴ق، ج۲، ص۲۷۸.
  9. دهخدا، لغتنامه، ج۳، ذیل واژه ایقاع،۱۳۷۷ش، ص۳۷۱۹.
  10. هاشمی شاهرودی، فرهنگ فقه، ۱۳۸۲ش، ج۱، ص۴۲۸.
  11. هاشمی شاهرودی، فرهنگ فقه، ۱۳۸۲ش، ج۱، ص۴۲۹.
  12. انصاری، الموسوعه الفقهية الميسرة، ۱۴۲۴ق، ج۲، ص۲۷۸.
  13. نّجفي، جواهر الكلام، ۱۹۸۱م، ج۲۹، ص۳۵۶.
  14. انصاری، الموسوعه الفقهية الميسرة، ۱۴۲۴ق، ج۲، ص۲۷۸.
  15. هاشمی شاهرودی، فرهنگ فقه، ۱۳۸۲ش، ج۱، ص۴۲۹.
  16. انصاری، الموسوعه الفقهية الميسرة، ۱۴۲۴ق، ج۲، ص۲۷۸.
  17. مقدس اردبیلی، مجمع الفائدة والبرهان في شرح إرشاد الأذهان، موسسه نشر اسلامی، ج۳، ص۱۹۸؛ عبدالناصر، موسوعه الفقه الاسلامی، ۱۴۱۰ق، ج۶، ص۱۱۵.
  18. انصاری، الموسوعه الفقهية الميسرة، ۱۴۲۴ق، ج۲، ص۲۷۸.
  19. انصاری، الموسوعه الفقهية الميسرة، ۱۴۲۴ق، ج۲، ص۲۷۸.
  20. نجفي، جواهر الكلام، ۱۹۸۱م، ج۴۱، ص۴۶۹.
  21. نجفي، جواهر الكلام، ۱۹۸۱م، ج۴۱، ص۴۷۰.
  22. نجفي، جواهر الكلام، ۱۹۸۱م، باب نکاح؛ مقدس اردبیلی، مجمع الفائدة والبرهان في شرح إرشاد الأذهان، موسسه نشر اسلامی، باب نکاح.
  23. ابن شعبه، تحف العقول، ۱۳۸۲ش، ص۳۴.
  24. انصاری، الموسوعه الفقهية الميسرة، ۱۴۲۴ق، ج۲، ص۲۷۹.
  25. انصاری، الموسوعه الفقهية الميسرة، ۱۴۲۴ق، ج۲، ص۲۸۰.
  26. نجفي، جواهر الكلام، ۱۹۸۱م، ج۴۱، ص۱۱۲.
  27. امام خمینیِ،‌ استفتائات، ۱۳۹۲ش، ج۵،ص۵۹۵ ،مسئله ۶۷۶۹.
  28. دهخدا، لغتنامه، ج۱۴، ذیل واژه مفسده،۱۳۷۷ش، ص۲۱۲۶۹.
  29. امام خمینیِ،‌ استفتائات، ۱۳۹۲ش، ج۵،ص۵۹۵، مسئله ۶۷۷۰.
  30. خویی، منهاج الصالحین، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۱۱.

یادداشت

منابع

  • ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول، تهران، امیرکبیر، ۱۳۸۲ش.
  • امام خمینی، استفتائات، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۹۲ش.
  • انیس، ابراهیم مصطفی و دیگران، معجم الوسیط، استانبول، دارالدعوه، ۱۴۱۰ق.
  • انصاری، محمدعلی(خلیفه شوشتری)، الموسوعه الفقهية الميسرة، قم، موسسه فکر اسلامی، ۱۴۲۴ق.
  • خویی، ابوالقاسم، منهاج الصالحین، قم، مدینه العلم، ۱۴۱۰ق.
  • دهخدا، علی اکبر و دیگران، لغتنامه، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم، ۱۳۷۷ش.
  • عبدالناصر، موسوعه الفقه الاسلامی، قاهره، وزارت اوقاف جمهوری عربی مصر، ۱۴۱۰ق.
  • مقدس اردبیلی، شیخ احمد بن محمد، مجمع الفائدة والبرهان في شرح إرشاد الأذهان، محقق: عراقی، مجتبی، موسسه نشر اسلامی، بی تا.
  • نجفي الجواهري، شيخ محمد حسن، جواهر الكلام،بیروت، داراحیاء التراث العربی، چاپ هفتم،۱۹۸۱م.
  • هاشمی شاهرودی، محمود، فرهنگ فقه، قم، مؤسّسه دائرة المعارف فقه اسلامى، چاپ دوم، ۱۳۸۵ش.