confirmed، templateeditor
۱۲٬۴۹۵
ویرایش
جز (ویکی سازی) |
|||
خط ۳۴: | خط ۳۴: | ||
معتزله غالباً توفیق را از مقوله لطف دانسته و به رغم تفاوتهایی که در توضیح مطلب در آرای آنان به چشم میخورد، بر اینکه توفیق از مقولة لطف است تأکید کردهاند.<ref>قاضی عبدالجباربن احمد، ۱۳۸۲، ج ۱۳، ص۱۲۱۴؛ همو، ۱۴۰۸، ص۵۱۹، ۷۸۰</ref> گزارشهایی که دیگران از آرای معتزله عرضه داشتهاند نیز به رغم تفاوتها، نشان میدهد که آنها میکوشیدهاند مسئله توفیق را به نحوی توضیح دهند که با اختیار انسان و عدالت خدا تقابلی نداشته باشد، مثلاً بنا بر گزارش تهانوی<ref>همانجا</ref> از نظر معتزلیان توفیق عبارت است از دعوت به طاعت و بنا به قولی دیگر عبارت است از لطف محصِّل (محقّق کننده) واجبات و به گزارش شهرستانی<ref>ص ۴۱۱</ref> بنا بر رأی معتزله توفیق از جانب خدا عبارت است از قرار دادن نشانههایی در مخلوقات که نشان دهنده وحدانیت خداست و نیز عبارت است از افاضة عقل و حواس به انسانها و فرستادن پیامبران و کتابهای آسمانی برای هدایت آنها و دور کردن ایشان از غفلت و نزدیک نمودنشان به طریق معرفت الاهی و بیان احکام و تمیز بین حلال و حرام. بنابر نظر معتزله، چنین نیست که فرد برای هر فعل و معرفتی نیازمند توفیق جداگانهای باشد، بلکه توفیق عام و مقدّم بر فعل است. همچنین آنها تأکید کردهاند که نمیتوان تصور کرد که خذلان، به معنای گمراه کردن، به خدا نسبت داده شود. چه بسا همین گونه تلاشها سبب شده است که گفته شود «جهال قدَریه» توفیق را انکار کردهاند.<ref>ابن قیم جوزیه، ص۱۴۱</ref> | معتزله غالباً توفیق را از مقوله لطف دانسته و به رغم تفاوتهایی که در توضیح مطلب در آرای آنان به چشم میخورد، بر اینکه توفیق از مقولة لطف است تأکید کردهاند.<ref>قاضی عبدالجباربن احمد، ۱۳۸۲، ج ۱۳، ص۱۲۱۴؛ همو، ۱۴۰۸، ص۵۱۹، ۷۸۰</ref> گزارشهایی که دیگران از آرای معتزله عرضه داشتهاند نیز به رغم تفاوتها، نشان میدهد که آنها میکوشیدهاند مسئله توفیق را به نحوی توضیح دهند که با اختیار انسان و عدالت خدا تقابلی نداشته باشد، مثلاً بنا بر گزارش تهانوی<ref>همانجا</ref> از نظر معتزلیان توفیق عبارت است از دعوت به طاعت و بنا به قولی دیگر عبارت است از لطف محصِّل (محقّق کننده) واجبات و به گزارش شهرستانی<ref>ص ۴۱۱</ref> بنا بر رأی معتزله توفیق از جانب خدا عبارت است از قرار دادن نشانههایی در مخلوقات که نشان دهنده وحدانیت خداست و نیز عبارت است از افاضة عقل و حواس به انسانها و فرستادن پیامبران و کتابهای آسمانی برای هدایت آنها و دور کردن ایشان از غفلت و نزدیک نمودنشان به طریق معرفت الاهی و بیان احکام و تمیز بین حلال و حرام. بنابر نظر معتزله، چنین نیست که فرد برای هر فعل و معرفتی نیازمند توفیق جداگانهای باشد، بلکه توفیق عام و مقدّم بر فعل است. همچنین آنها تأکید کردهاند که نمیتوان تصور کرد که خذلان، به معنای گمراه کردن، به خدا نسبت داده شود. چه بسا همین گونه تلاشها سبب شده است که گفته شود «جهال قدَریه» توفیق را انکار کردهاند.<ref>ابن قیم جوزیه، ص۱۴۱</ref> | ||
برخی شیعیان نیز همچون معتزله توفیق را، لطف تعریف کردهاند.<ref>برای نمونه رجوع کنید به فاضل مقداد، ص۲۷۷</ref> برخی دیگر در تعریف آن واژه لطف را نیاورده و آن را مثلاً به صورت «آنچه با آن واجب واقع میشود (یعنی لطف محصِّل) و اگر نباشد واقع نمیشود» تعریف کردهاند؛<ref>برای نمونه رجوع کنید به نیسابوری مقری، ص۱۰۱</ref> بر همین اساس آن را در زمره اقسام لطف آورده و قسیم عصمت قرار دادهاند. در تعریف توفیق به «آنچه [[مکلف]] با آن طاعت را برمیگزیند» یا «لطفی که با آن مکلف طاعت را انتخاب میکند»<ref>بریدی، ص۱۷؛ علامه حلّی، الالفین، ص۳۰۹؛ همو، انوارالملکوت، ص۱۵۴</ref> کوشش شده است تعریف به نحوی باشد که با اختیار انسان، و درنتیجه با عدل الاهی، تعارضی نداشته باشد. احتمالاً بر اساس همین ملاحظات بوده است که متکلمان [[شیعه]] به رغم اینکه نزدیکی معنایی توفیق را با مفاهیم مشابه پذیرفتهاند<ref>برای نمونه رجوع کنید به مفید، ۱۴۱۴ ب، ص۵۱</ref> و گاهی همچون سایر مسلکهای کلامی خذلان را مقابل توفیق قرار دادهاند،<ref>برای نمونه رجوع کنید به ابن فورک، ص۱۲۳؛ امام الحرمین، ص۲۵۴؛ قاضی عبدالجباربن احمد، ۱۳۸۲، ج ۱۳، ص۱۲، ۱۱۲</ref> غالباً به جای بحث مستقلی تحت عنوان توفیق و خذلان، بحث هدایت و ضلالت را مطرح کرده و توفیق را ذیل آن بررسی نمودهاند.<ref>برای نمونه رجوع کنید به منصور باللّه، ص۸۹ ۹۲؛ محمدی گیلانی، ص۵۰ ۵۳</ref> | برخی شیعیان نیز همچون معتزله توفیق را، لطف تعریف کردهاند.<ref>برای نمونه رجوع کنید به فاضل مقداد، ص۲۷۷</ref> برخی دیگر در تعریف آن واژه لطف را نیاورده و آن را مثلاً به صورت «آنچه با آن واجب واقع میشود (یعنی لطف محصِّل) و اگر نباشد واقع نمیشود» تعریف کردهاند؛<ref>برای نمونه رجوع کنید به نیسابوری مقری، ص۱۰۱</ref> بر همین اساس آن را در زمره اقسام لطف آورده و قسیم [[عصمت]] قرار دادهاند. در تعریف توفیق به «آنچه [[مکلف]] با آن طاعت را برمیگزیند» یا «لطفی که با آن مکلف طاعت را انتخاب میکند»<ref>بریدی، ص۱۷؛ علامه حلّی، الالفین، ص۳۰۹؛ همو، انوارالملکوت، ص۱۵۴</ref> کوشش شده است تعریف به نحوی باشد که با اختیار انسان، و درنتیجه با عدل الاهی، تعارضی نداشته باشد. احتمالاً بر اساس همین ملاحظات بوده است که متکلمان [[شیعه]] به رغم اینکه نزدیکی معنایی توفیق را با مفاهیم مشابه پذیرفتهاند<ref>برای نمونه رجوع کنید به مفید، ۱۴۱۴ ب، ص۵۱</ref> و گاهی همچون سایر مسلکهای کلامی خذلان را مقابل توفیق قرار دادهاند،<ref>برای نمونه رجوع کنید به ابن فورک، ص۱۲۳؛ امام الحرمین، ص۲۵۴؛ قاضی عبدالجباربن احمد، ۱۳۸۲، ج ۱۳، ص۱۲، ۱۱۲</ref> غالباً به جای بحث مستقلی تحت عنوان توفیق و خذلان، بحث هدایت و ضلالت را مطرح کرده و توفیق را ذیل آن بررسی نمودهاند.<ref>برای نمونه رجوع کنید به منصور باللّه، ص۸۹ ۹۲؛ محمدی گیلانی، ص۵۰ ۵۳</ref> | ||
=== توفیق از دیدگاه اشاعره === | === توفیق از دیدگاه اشاعره === | ||
[[اشاعره]] غالباً توفیق را به خلق قدرت بر طاعت<ref>تفتازانی، ج ۴، ص۳۱۲؛ جرجانی، ۱۳۷۰ ش، ج ۹، ص۱۶۹</ref> یا حتی خلق طاعت<ref>امام الحرمین، ص۲۵۴۲۵۵؛ جرجانی، همانجا؛ تهانوی، ذیل واژه </ref> تعریف کردهاند. در برابر این مفهوم، خذلان را نیز خلق قدرتی که با آن [[معصیت]] کرده میشود، دانستهاند.<ref>امام الحرمین، ص۲۵۴؛ نیز رجوع کنید به د. اسلام، چاپ دوم، ذیل واژه ؛ خذلان </ref> همچنین گاهی توفیق را با وسعت معنایی بیشتر نه فقط به طاعت که به ایمان هم نسبت دادهاند و به تعریف آن، قدرت بر ایمان را نیز افزودهاند.<ref>اشعری، ۱۴۰۰، ص۲۷۷؛ ابن فورک، ص۱۲۳</ref> | [[اشاعره]] غالباً توفیق را به خلق قدرت بر طاعت<ref>تفتازانی، ج ۴، ص۳۱۲؛ جرجانی، ۱۳۷۰ ش، ج ۹، ص۱۶۹</ref> یا حتی خلق طاعت<ref>امام الحرمین، ص۲۵۴۲۵۵؛ جرجانی، همانجا؛ تهانوی، ذیل واژه </ref> تعریف کردهاند. در برابر این مفهوم، خذلان را نیز خلق قدرتی که با آن [[معصیت]] کرده میشود، دانستهاند.<ref>امام الحرمین، ص۲۵۴؛ نیز رجوع کنید به د. اسلام، چاپ دوم، ذیل واژه ؛ خذلان </ref> همچنین گاهی توفیق را با وسعت معنایی بیشتر نه فقط به طاعت که به ایمان هم نسبت دادهاند و به تعریف آن، قدرت بر ایمان را نیز افزودهاند.<ref>اشعری، ۱۴۰۰، ص۲۷۷؛ ابن فورک، ص۱۲۳</ref> |