پرش به محتوا

عبدالرحمن بن محمد بن اشعث کندی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی شیعه
imported>Mgolpayegani
imported>Mgolpayegani
خط ۲۳: خط ۲۳:
در سال 80 ه.ق، [[حجاج بن یوسف]] او را به ولایت [[سیستان]] گماشت و وی را مأمور سرکوب [[خوارج]] و جنگ با رتبیل، پادشاه مناطق شرق سیستان، کرد. گفته شده عبدالرحمن در نظر [[حجاج بن یوسف|حجاج]] منفور بود و این نفرت را ابراز می‌کرد و گاه با او به مشاجره لفظی می‌پرداخت.
در سال 80 ه.ق، [[حجاج بن یوسف]] او را به ولایت [[سیستان]] گماشت و وی را مأمور سرکوب [[خوارج]] و جنگ با رتبیل، پادشاه مناطق شرق سیستان، کرد. گفته شده عبدالرحمن در نظر [[حجاج بن یوسف|حجاج]] منفور بود و این نفرت را ابراز می‌کرد و گاه با او به مشاجره لفظی می‌پرداخت.


==شورش بر ضد امویان==
====شورش بر ضد امویان====


حجاج سپاهی بزرگ و بسیار آراسته با او به [[سیستان]] فرستاد؛ به طوری که به «جیش الطواویس»، به معنی سپاه طاووس‌ها، معروف شد. حجاج اموال زیادی نیز به این لشکرکشی اختصاص داد. او چندین نامه به عبدالرحمن نوشت و او را به جنگ تشویق و تحریض کرد. عبدالرحمن این شتاب را به فال نیک نگرفت و دانست حجاج نقشه هلاک او را کشیده است.[10] گفته شده عموی عبدالرحمن بن اشعث نزد حجاج آمده و به وی هشدار داد که وی را به [[سیستان]] نفرستد، چرا که وی تمرد خواهد کرد؛ اما حجاج بر کار خود پافشاری کرد.<ref>طبری، پیشین، ص 3672.</ref>
حجاج سپاهی بزرگ و بسیار آراسته با او به [[سیستان]] فرستاد؛ به طوری که به «جیش الطواویس»، به معنی سپاه طاووس‌ها، معروف شد. حجاج اموال زیادی نیز به این لشکرکشی اختصاص داد. او چندین نامه به عبدالرحمن نوشت و او را به جنگ تشویق و تحریض کرد. عبدالرحمن این شتاب را به فال نیک نگرفت و دانست حجاج نقشه هلاک او را کشیده است.[10] گفته شده عموی عبدالرحمن بن اشعث نزد حجاج آمده و به وی هشدار داد که وی را به [[سیستان]] نفرستد، چرا که وی تمرد خواهد کرد؛ اما حجاج بر کار خود پافشاری کرد.<ref>طبری، پیشین، ص 3672.</ref>

نسخهٔ ‏۲۱ دسامبر ۲۰۱۳، ساعت ۱۲:۴۷

عبدالرحمن بن محمد بن اشعث كندى، (95ق) نوه‏ى اشعث معروف و از خانواده‏هاى اشرافى حضرموت و از حامیان خاندان اموی بود که به تدریج به یکی از مخالفان آنان تبدیل شده و علیه ایشان دست به شورش زد که از سال 81 تا سال 82 هجری را در بر گرفته و دامنه آن از سیستان تا بصره گسترش یافت. وی به دليل همین شورش عليه حجاج بن یوسف، مشهور شد.[۱]

خاندان

عبدالرحمن بن محمد بن اشعث، منسوب به خاندان حارث بن معاویه بن کنده بود. خاندان ابن اشعث در میان قبیله کنده و دیگر قبایل مجاور عرب اعتبار زیادی داشتند. [۲]این خاندان خدمات زیادی به امویان نمودند.[۳] روابط اشعث و فرزندان وی با خاندان علی(ع) و شیعیان در آغاز خوب بود، اشعث در جنگ صفین گر چه نه راسخ قدم، اما در هر حال در سپاه امام علی(ع) بود[۴] و در ماجرای حکمیت و انتخاب شدن ابوموسی اشعری به عنوان نماینده عراقیان نقش داشت.[۵]

اما به تدریج روابط شیعیان و خاندان ابن اشعث به سردی و خصومت گرایید.

دشمنی ابن اشعث با شیعه

زمانی که مسلم بن عقیل در کوفه پنهان شده بود، عبدالرحمن بن محمد بن اشعث محل اختفای او را یافت و به عبیدالله بن زیاد خبر داد و این اولین نقش او در عرصه سیاست بود که ایفا کرد. محمد بن اشعث، پدر وی نیز در جنگ با مسلم نقش فرماندهی سپاه عبیدالله را داشت.[۶]

در جنگ بین مختار و مصعب بن زبیر، عبدالرحمن، پدر و برادرانش در جبهه زبیریان بودند. کشته شدن پدرش در این جنگ او را در دشمنی با شیعه مصمم‌تر و کینه‌توزتر نمود؛ به طوری که نظر مثبت خود را برای کشتن اسیران شیعه هم قبیله‌ایش اعلام کرد.[۷]

فعالیتهای سیاسی

در حکومت زبیریان

عبدالرحمن پس از اندکی از سوی مصعب بن زبیر به ولایت فارس منصوب شد؛ اما با مخالفت عبدالله بن زبیر مواجه شده و عزل گردید که این موجب تیرگی روابط عبدالرحمن و زبیریان گردید. وی پس از اندکی از سوی برادرش اسحاق بن محمد که فرمانده سپاه اعراب در طبرستان بود، به فرماندهی بخشی از سپاه رسید.[۸]

در حکومت امویان

در سال 80 ه.ق، حجاج بن یوسف او را به ولایت سیستان گماشت و وی را مأمور سرکوب خوارج و جنگ با رتبیل، پادشاه مناطق شرق سیستان، کرد. گفته شده عبدالرحمن در نظر حجاج منفور بود و این نفرت را ابراز می‌کرد و گاه با او به مشاجره لفظی می‌پرداخت.

شورش بر ضد امویان

حجاج سپاهی بزرگ و بسیار آراسته با او به سیستان فرستاد؛ به طوری که به «جیش الطواویس»، به معنی سپاه طاووس‌ها، معروف شد. حجاج اموال زیادی نیز به این لشکرکشی اختصاص داد. او چندین نامه به عبدالرحمن نوشت و او را به جنگ تشویق و تحریض کرد. عبدالرحمن این شتاب را به فال نیک نگرفت و دانست حجاج نقشه هلاک او را کشیده است.[10] گفته شده عموی عبدالرحمن بن اشعث نزد حجاج آمده و به وی هشدار داد که وی را به سیستان نفرستد، چرا که وی تمرد خواهد کرد؛ اما حجاج بر کار خود پافشاری کرد.[۹]

پس از رسیدن ابن اشعث به سیستان، رتبیل به وی نامه‌ای نوشت و خواستار ترک مخاصمه و پرداخت خراج شد؛ اما وی نپذیرفت و به داخل سرزمین ایشان نفوذ کرد. هر منطقه‌ای را که می‌گرفت عامل و نگهبانانی بر آن جا می‌گماشت، و در مسیرها برید و در مناطق حساس پادگان قرار می‌داد و سلطه خود را محکم می‌ساخت. سپس با رتبیل، به شرط گرفتن خراج، صلح کرد.[۱۰]

پس از آن نامه‌ای به حجاج نوشت و او را از پیروزی‌هایی که به دست آورده با خبر نموده و تصمیم خود را مبنی بر بازگشت به سیستان اعلام کرد؛ اما حجاج این را نپذیرفت و خواهان ادامه نبرد و پیشروی ایشان شد. عبدالرحمن تمرد نموده و این اصرار حجاج را برای این دانست که خواهان کشته شدن اوست، پس سپاهیان خود را علیه حجاج شوراند و ایشان نیز که دور از خانواده و در اثر جنگ‌های پی در پی خواهان بازگشت بودند با عبدالرحمن هم داستان شده و با او بر عزل عبدالملک بن مروان از خلافت و برای جنگ با حجاج بیعت کردند.[۱۱]

پس از این در سال 81 هجری ابن اشعث به همراه سپاه به فارس و کرمان وارد شد و مردم این شهرها را علیه عبدالملک بن مروان خلیفه اموی، و حجاج فراخواند. ایشان نیز با او همراهی نموده و بیعت کردند. وی خود را «القحطانی» نامید و در نامه‌ها خود را «عبدالرحمن ناصر اميرالمؤمنين» می‌خواند.[۱۲]

ابن اشعث همراه سپاهی که فراهم کرده بود به سوی بصره حرکت کرد. وقتی به بصره رسید بزرگان، صحابه و قاریان بصره که در جنگ با حجاج با عبدالرحمن بیعت کردند. در بصره جنگ سختی بین سپاه حجاج و ابن اشعث درگرفت که خسارات زیادی به نیروهای ابن اشعث وارد شد.[۱۳]

پانویس

  1. طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الامم و الملوک، ج 3، ص 138.
  2. طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الامم و الملوک، ج 3، ص 138.
  3. ابن حزم؛ جمهرة أنساب العرب، ص425 و ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد؛ ديوان المبتدأ و الخبر فى تاريخ العرب و البربر، ج 3، ص 151.
  4. مقدسی، مطهر بن طاهر؛ البدء و التاریخ، ج 2، ص 156.
  5. دينوري، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة؛ الإمامة و السياسة، ج 1، ص 149.
  6. طبری، پیشین، ج 5، ص 370.
  7. طبری، همان، ج 6، ص 116.
  8. دایره المعارف بزرگ اسلامی، ج 3، عبدالکریم گلشنی، مدخل ابن اشعث.[۱]
  9. طبری، پیشین، ص 3672.
  10. مقدسى، مطهر بن طاهر؛ آفرينش و تاريخ، ج 2، ص 800.
  11. طبری، پیشین، ص 3679 - 3680.
  12. مقدسى، مطهر بن طاهر؛ آفرينش و تاريخ، ج 2، ص 800.
  13. طبری، پیشین، ص 3669.