پرش به محتوا

یزید بن معاویه: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - '{{شعر جدید' به '{{شعر'
جز (جایگزینی متن - '{{شعر جدید' به '{{شعر')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۴۸: خط ۴۸:
===شاعر بودن===
===شاعر بودن===
یزید فردی سخن‌پرداز و شاعر بود. دیوان شعر او نیز به چاپ رسیده و به زبان فارسی نیز ترجمه شده است.<ref>ر.ک. شجاعی و سهرابی، «زندگی و شعر یزید بن معاویه لعنهما الله – ترجمه، نقد و بررسی دیوان»، ۱۳۹۵ش.</ref> یکی از شعرهایی که پس از [[واقعه عاشورا]]، از او نقل شده، این است: جامی از شراب به من بنوشان که استخوان‌هایم را سیراب کند. سپس برگرد و [[ابن زیاد]] را چنین جامی بنوشان، همان که رازدار و امین من است و اساس خلافت من به دست او استوار گردید.<ref> عباس‌آبادی، پژوهشی سزا در بایدها و نبایدهای ناسزا، ۱۳۸۶ش، ص۹۲.</ref>
یزید فردی سخن‌پرداز و شاعر بود. دیوان شعر او نیز به چاپ رسیده و به زبان فارسی نیز ترجمه شده است.<ref>ر.ک. شجاعی و سهرابی، «زندگی و شعر یزید بن معاویه لعنهما الله – ترجمه، نقد و بررسی دیوان»، ۱۳۹۵ش.</ref> یکی از شعرهایی که پس از [[واقعه عاشورا]]، از او نقل شده، این است: جامی از شراب به من بنوشان که استخوان‌هایم را سیراب کند. سپس برگرد و [[ابن زیاد]] را چنین جامی بنوشان، همان که رازدار و امین من است و اساس خلافت من به دست او استوار گردید.<ref> عباس‌آبادی، پژوهشی سزا در بایدها و نبایدهای ناسزا، ۱۳۸۶ش، ص۹۲.</ref>
{{شعر جدید
{{شعر
|اسقنی شربة تروی مشاشی\\ثم صل فاسق مثلها ابن زیاد}}{{سخ}}
|اسقنی شربة تروی مشاشی\\ثم صل فاسق مثلها ابن زیاد}}{{سخ}}
{{شعر جدید
{{شعر
|صاحب السر و الامانة عندی\\و لتسدید مغنمی و جهادی<ref> عباس‌آبادی، پژوهشی سزا در بایدها و نبایدهای ناسزا، ۱۳۸۶ش، ص۹۲.</ref>}}{{سخ}}
|صاحب السر و الامانة عندی\\و لتسدید مغنمی و جهادی<ref> عباس‌آبادی، پژوهشی سزا در بایدها و نبایدهای ناسزا، ۱۳۸۶ش، ص۹۲.</ref>}}{{سخ}}
مورخان نقل کرده‌اند در زمانی که [[معاویه]]، یزید را با سپاه اسلام به سوی رم فرستاد، لشکریان جلو رفته و دچار آبله و تب شدند؛ ولی یزید با همسرش میان راه ماند، سرگرم می‌گساری شد و اشعاری چنین سرود: از تب و آبله‌ای که به لشکر رسید باکی ندارم، هر گاه در دیر مران در غرفه‌ها بر تخت تکیه داده باشم و در کنارم ام‌کلثوم باشد.<ref> یعقوبی، تاریخ، ۱۳۷۸ش، ج۲، ص۱۶۰.</ref>
مورخان نقل کرده‌اند در زمانی که [[معاویه]]، یزید را با سپاه اسلام به سوی رم فرستاد، لشکریان جلو رفته و دچار آبله و تب شدند؛ ولی یزید با همسرش میان راه ماند، سرگرم می‌گساری شد و اشعاری چنین سرود: از تب و آبله‌ای که به لشکر رسید باکی ندارم، هر گاه در دیر مران در غرفه‌ها بر تخت تکیه داده باشم و در کنارم ام‌کلثوم باشد.<ref> یعقوبی، تاریخ، ۱۳۷۸ش، ج۲، ص۱۶۰.</ref>
{{شعر جدید
{{شعر
|ما ان ابالی بما لاقت جموعهم\\بالغذقذونة من حمی و من موم }}{{سخ}}
|ما ان ابالی بما لاقت جموعهم\\بالغذقذونة من حمی و من موم }}{{سخ}}
{{شعر جدید
{{شعر
|اذا اتکأت علي الأنماط فی غرف\\بدیر مران عندی ام كلثوم<ref> یعقوبی، تاریخ، ۱۳۷۸ش، ج۲، ص۱۶۰.</ref>}}
|اذا اتکأت علي الأنماط فی غرف\\بدیر مران عندی ام كلثوم<ref> یعقوبی، تاریخ، ۱۳۷۸ش، ج۲، ص۱۶۰.</ref>}}


خط ۸۷: خط ۸۷:
ای کاش بزرگانی از قبیله من که در [[جنگ بدر]] کشته شدند، بودند و زاری [[قبیله خزرج]] را می‌دیدند. شادمانی و خوشحالی می‌کردند و می‌گفتند ای یزید دست تو درد نکند. بنی‌هاشم با حکومت بازی کردند وگرنه خبری نیامده بود و وحیی نازل نشده بود.<ref>مقرم، مقتل الحسین (ع)، ۱۳۸۷ش، ص۳۵۸. </ref>{{یاد|انکار بهشت و دوزخ با تعبیر دیگر در سخنان ابوسفیان جد یزید نیز در آغاز خلافت عثمان گزارش شده است.بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۰۰ق، ج۴، ص۱۲، قس: ج۴، ص۱۳؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره، ج۶، ص۳۵۶. }}
ای کاش بزرگانی از قبیله من که در [[جنگ بدر]] کشته شدند، بودند و زاری [[قبیله خزرج]] را می‌دیدند. شادمانی و خوشحالی می‌کردند و می‌گفتند ای یزید دست تو درد نکند. بنی‌هاشم با حکومت بازی کردند وگرنه خبری نیامده بود و وحیی نازل نشده بود.<ref>مقرم، مقتل الحسین (ع)، ۱۳۸۷ش، ص۳۵۸. </ref>{{یاد|انکار بهشت و دوزخ با تعبیر دیگر در سخنان ابوسفیان جد یزید نیز در آغاز خلافت عثمان گزارش شده است.بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۰۰ق، ج۴، ص۱۲، قس: ج۴، ص۱۳؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره، ج۶، ص۳۵۶. }}


{{شعر جدید|لأهلّوا و استهلّوا فرحاً\\ثُمّ قالوا یایزیدُ لاتُشَلْ}}{{سخ}}
{{شعر|لأهلّوا و استهلّوا فرحاً\\ثُمّ قالوا یایزیدُ لاتُشَلْ}}{{سخ}}
{{شعر جدید|لعِبَتْ هاشمُ بالملکِ\\فلا خبرٌ جاءَ ولاوحی نَزَلْ<ref>مقرم، مقتل الحسین (ع)، ۱۳۸۷ش، ص۳۵۸. </ref>}}{{سخ}}
{{شعر|لعِبَتْ هاشمُ بالملکِ\\فلا خبرٌ جاءَ ولاوحی نَزَلْ<ref>مقرم، مقتل الحسین (ع)، ۱۳۸۷ش، ص۳۵۸. </ref>}}{{سخ}}
{{شعر جدید|لیت أشیاخی ببدرٍ شَهِدوا\\جزعَ الخزرجِ من وَقْع الأسَلْ}}
{{شعر|لیت أشیاخی ببدرٍ شَهِدوا\\جزعَ الخزرجِ من وَقْع الأسَلْ}}


در روایتی از [[امام رضا(ع)]] آمده، یزید سر امام حسین(ع) را در تشتی گذاشت و بر روی آن میز غذا نهاد. آن‌گاه با یارانش سرگرم خوردن غذا و [[آبجو]] شد، سپس میز بازی [[شطرنج]] را روی آن تشت گذاشته و به بازی شطرنج مشغول شد. هنگامی‌که در بازی پیروز می‌شد، جام آب‌جو را گرفته می‌نوشید و ته‌مانده آن را در کنار تشت، بر زمین می‌ریخت.<ref>صدوق، عیون اخبار الرضا، ۱۴۰۴ق، ج۱، ص۲۵، ح۵۰.</ref> «[[یحیی بن حکم]]» به این رفتار یزید اعتراض نمود که یزید با مشت به سینه وی زد. [[ابوبرزه اسلمی]] نیز اعتراض کرد که به دستور یزید از مجلس اخراج شد.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ۱۴۱۷ق، ص۴۱۶.</ref>
در روایتی از [[امام رضا(ع)]] آمده، یزید سر امام حسین(ع) را در تشتی گذاشت و بر روی آن میز غذا نهاد. آن‌گاه با یارانش سرگرم خوردن غذا و [[آبجو]] شد، سپس میز بازی [[شطرنج]] را روی آن تشت گذاشته و به بازی شطرنج مشغول شد. هنگامی‌که در بازی پیروز می‌شد، جام آب‌جو را گرفته می‌نوشید و ته‌مانده آن را در کنار تشت، بر زمین می‌ریخت.<ref>صدوق، عیون اخبار الرضا، ۱۴۰۴ق، ج۱، ص۲۵، ح۵۰.</ref> «[[یحیی بن حکم]]» به این رفتار یزید اعتراض نمود که یزید با مشت به سینه وی زد. [[ابوبرزه اسلمی]] نیز اعتراض کرد که به دستور یزید از مجلس اخراج شد.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ۱۴۱۷ق، ص۴۱۶.</ref>
خط ۱۲۲: خط ۱۲۲:
شاعران در مذمت و [[لعن]] یزید، شعرهای فراوان سروده‌اند. فغانی، شاعر سنّی، خطاب به غزالی در اعتراض به عدم لعن یزید می گوید: <ref>ميرخانی، سیداحمد، سير حديث در اسلام،  نشر گنجینه تهران</ref>
شاعران در مذمت و [[لعن]] یزید، شعرهای فراوان سروده‌اند. فغانی، شاعر سنّی، خطاب به غزالی در اعتراض به عدم لعن یزید می گوید: <ref>ميرخانی، سیداحمد، سير حديث در اسلام،  نشر گنجینه تهران</ref>


{{شعر جدید
{{شعر
| شاعر = فغانی
| شاعر = فغانی
|بر چنین کس نکنی لعنت و شرمت بادا\\لعن الله یزیدا و علی آل یزید}}
|بر چنین کس نکنی لعنت و شرمت بادا\\لعن الله یزیدا و علی آل یزید}}
خط ۱۲۸: خط ۱۲۸:
[[سنائی غزنوی]] نیز درباره لزوم لعن یزید چنین سروده است:
[[سنائی غزنوی]] نیز درباره لزوم لعن یزید چنین سروده است:


{{شعر جدید
{{شعر
| شاعر = سنائی غزنوی
| شاعر = سنائی غزنوی
|داستان پسر [[هند جگر خوار|هند]] مگر نشنیدی\\که از او بر سر [[اهل البیت(ع)|اولاد پیمبر]] چه رسید
|داستان پسر [[هند جگر خوار|هند]] مگر نشنیدی\\که از او بر سر [[اهل البیت(ع)|اولاد پیمبر]] چه رسید
خط ۱۳۵: خط ۱۳۵:
بر چنین [[بنی امیه|قوم]] چرا [[لعنت]] و نفرین نکنم\\لعن الله یزیدا و علی آل یزید<ref> سنایی غزنوی، دیوان شعر، ۱۳۴۱ش، ص۵۵۹.</ref>
بر چنین [[بنی امیه|قوم]] چرا [[لعنت]] و نفرین نکنم\\لعن الله یزیدا و علی آل یزید<ref> سنایی غزنوی، دیوان شعر، ۱۳۴۱ش، ص۵۵۹.</ref>
}}{{سخ}}
}}{{سخ}}
{{شعر جدید
{{شعر
| شاعر = امیر علشیر نوايی
| شاعر = امیر علشیر نوايی
|ای که گویی بر یزید و آل او لعنت نکن\\چون‌که شاید حق تعالی کرده باشد رحمتش
|ای که گویی بر یزید و آل او لعنت نکن\\چون‌که شاید حق تعالی کرده باشد رحمتش