۵٬۳۴۱
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '{{شعر جدید' به '{{شعر') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
|||
خط ۴۸: | خط ۴۸: | ||
===شاعر بودن=== | ===شاعر بودن=== | ||
یزید فردی سخنپرداز و شاعر بود. دیوان شعر او نیز به چاپ رسیده و به زبان فارسی نیز ترجمه شده است.<ref>ر.ک. شجاعی و سهرابی، «زندگی و شعر یزید بن معاویه لعنهما الله – ترجمه، نقد و بررسی دیوان»، ۱۳۹۵ش.</ref> یکی از شعرهایی که پس از [[واقعه عاشورا]]، از او نقل شده، این است: جامی از شراب به من بنوشان که استخوانهایم را سیراب کند. سپس برگرد و [[ابن زیاد]] را چنین جامی بنوشان، همان که رازدار و امین من است و اساس خلافت من به دست او استوار گردید.<ref> عباسآبادی، پژوهشی سزا در بایدها و نبایدهای ناسزا، ۱۳۸۶ش، ص۹۲.</ref> | یزید فردی سخنپرداز و شاعر بود. دیوان شعر او نیز به چاپ رسیده و به زبان فارسی نیز ترجمه شده است.<ref>ر.ک. شجاعی و سهرابی، «زندگی و شعر یزید بن معاویه لعنهما الله – ترجمه، نقد و بررسی دیوان»، ۱۳۹۵ش.</ref> یکی از شعرهایی که پس از [[واقعه عاشورا]]، از او نقل شده، این است: جامی از شراب به من بنوشان که استخوانهایم را سیراب کند. سپس برگرد و [[ابن زیاد]] را چنین جامی بنوشان، همان که رازدار و امین من است و اساس خلافت من به دست او استوار گردید.<ref> عباسآبادی، پژوهشی سزا در بایدها و نبایدهای ناسزا، ۱۳۸۶ش، ص۹۲.</ref> | ||
{{شعر | {{شعر | ||
|اسقنی شربة تروی مشاشی\\ثم صل فاسق مثلها ابن زیاد}}{{سخ}} | |اسقنی شربة تروی مشاشی\\ثم صل فاسق مثلها ابن زیاد}}{{سخ}} | ||
{{شعر | {{شعر | ||
|صاحب السر و الامانة عندی\\و لتسدید مغنمی و جهادی<ref> عباسآبادی، پژوهشی سزا در بایدها و نبایدهای ناسزا، ۱۳۸۶ش، ص۹۲.</ref>}}{{سخ}} | |صاحب السر و الامانة عندی\\و لتسدید مغنمی و جهادی<ref> عباسآبادی، پژوهشی سزا در بایدها و نبایدهای ناسزا، ۱۳۸۶ش، ص۹۲.</ref>}}{{سخ}} | ||
مورخان نقل کردهاند در زمانی که [[معاویه]]، یزید را با سپاه اسلام به سوی رم فرستاد، لشکریان جلو رفته و دچار آبله و تب شدند؛ ولی یزید با همسرش میان راه ماند، سرگرم میگساری شد و اشعاری چنین سرود: از تب و آبلهای که به لشکر رسید باکی ندارم، هر گاه در دیر مران در غرفهها بر تخت تکیه داده باشم و در کنارم امکلثوم باشد.<ref> یعقوبی، تاریخ، ۱۳۷۸ش، ج۲، ص۱۶۰.</ref> | مورخان نقل کردهاند در زمانی که [[معاویه]]، یزید را با سپاه اسلام به سوی رم فرستاد، لشکریان جلو رفته و دچار آبله و تب شدند؛ ولی یزید با همسرش میان راه ماند، سرگرم میگساری شد و اشعاری چنین سرود: از تب و آبلهای که به لشکر رسید باکی ندارم، هر گاه در دیر مران در غرفهها بر تخت تکیه داده باشم و در کنارم امکلثوم باشد.<ref> یعقوبی، تاریخ، ۱۳۷۸ش، ج۲، ص۱۶۰.</ref> | ||
{{شعر | {{شعر | ||
|ما ان ابالی بما لاقت جموعهم\\بالغذقذونة من حمی و من موم }}{{سخ}} | |ما ان ابالی بما لاقت جموعهم\\بالغذقذونة من حمی و من موم }}{{سخ}} | ||
{{شعر | {{شعر | ||
|اذا اتکأت علي الأنماط فی غرف\\بدیر مران عندی ام كلثوم<ref> یعقوبی، تاریخ، ۱۳۷۸ش، ج۲، ص۱۶۰.</ref>}} | |اذا اتکأت علي الأنماط فی غرف\\بدیر مران عندی ام كلثوم<ref> یعقوبی، تاریخ، ۱۳۷۸ش، ج۲، ص۱۶۰.</ref>}} | ||
خط ۸۷: | خط ۸۷: | ||
ای کاش بزرگانی از قبیله من که در [[جنگ بدر]] کشته شدند، بودند و زاری [[قبیله خزرج]] را میدیدند. شادمانی و خوشحالی میکردند و میگفتند ای یزید دست تو درد نکند. بنیهاشم با حکومت بازی کردند وگرنه خبری نیامده بود و وحیی نازل نشده بود.<ref>مقرم، مقتل الحسین (ع)، ۱۳۸۷ش، ص۳۵۸. </ref>{{یاد|انکار بهشت و دوزخ با تعبیر دیگر در سخنان ابوسفیان جد یزید نیز در آغاز خلافت عثمان گزارش شده است.بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۰۰ق، ج۴، ص۱۲، قس: ج۴، ص۱۳؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره، ج۶، ص۳۵۶. }} | ای کاش بزرگانی از قبیله من که در [[جنگ بدر]] کشته شدند، بودند و زاری [[قبیله خزرج]] را میدیدند. شادمانی و خوشحالی میکردند و میگفتند ای یزید دست تو درد نکند. بنیهاشم با حکومت بازی کردند وگرنه خبری نیامده بود و وحیی نازل نشده بود.<ref>مقرم، مقتل الحسین (ع)، ۱۳۸۷ش، ص۳۵۸. </ref>{{یاد|انکار بهشت و دوزخ با تعبیر دیگر در سخنان ابوسفیان جد یزید نیز در آغاز خلافت عثمان گزارش شده است.بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۰۰ق، ج۴، ص۱۲، قس: ج۴، ص۱۳؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره، ج۶، ص۳۵۶. }} | ||
{{شعر | {{شعر|لأهلّوا و استهلّوا فرحاً\\ثُمّ قالوا یایزیدُ لاتُشَلْ}}{{سخ}} | ||
{{شعر | {{شعر|لعِبَتْ هاشمُ بالملکِ\\فلا خبرٌ جاءَ ولاوحی نَزَلْ<ref>مقرم، مقتل الحسین (ع)، ۱۳۸۷ش، ص۳۵۸. </ref>}}{{سخ}} | ||
{{شعر | {{شعر|لیت أشیاخی ببدرٍ شَهِدوا\\جزعَ الخزرجِ من وَقْع الأسَلْ}} | ||
در روایتی از [[امام رضا(ع)]] آمده، یزید سر امام حسین(ع) را در تشتی گذاشت و بر روی آن میز غذا نهاد. آنگاه با یارانش سرگرم خوردن غذا و [[آبجو]] شد، سپس میز بازی [[شطرنج]] را روی آن تشت گذاشته و به بازی شطرنج مشغول شد. هنگامیکه در بازی پیروز میشد، جام آبجو را گرفته مینوشید و تهمانده آن را در کنار تشت، بر زمین میریخت.<ref>صدوق، عیون اخبار الرضا، ۱۴۰۴ق، ج۱، ص۲۵، ح۵۰.</ref> «[[یحیی بن حکم]]» به این رفتار یزید اعتراض نمود که یزید با مشت به سینه وی زد. [[ابوبرزه اسلمی]] نیز اعتراض کرد که به دستور یزید از مجلس اخراج شد.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ۱۴۱۷ق، ص۴۱۶.</ref> | در روایتی از [[امام رضا(ع)]] آمده، یزید سر امام حسین(ع) را در تشتی گذاشت و بر روی آن میز غذا نهاد. آنگاه با یارانش سرگرم خوردن غذا و [[آبجو]] شد، سپس میز بازی [[شطرنج]] را روی آن تشت گذاشته و به بازی شطرنج مشغول شد. هنگامیکه در بازی پیروز میشد، جام آبجو را گرفته مینوشید و تهمانده آن را در کنار تشت، بر زمین میریخت.<ref>صدوق، عیون اخبار الرضا، ۱۴۰۴ق، ج۱، ص۲۵، ح۵۰.</ref> «[[یحیی بن حکم]]» به این رفتار یزید اعتراض نمود که یزید با مشت به سینه وی زد. [[ابوبرزه اسلمی]] نیز اعتراض کرد که به دستور یزید از مجلس اخراج شد.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ۱۴۱۷ق، ص۴۱۶.</ref> | ||
خط ۱۲۲: | خط ۱۲۲: | ||
شاعران در مذمت و [[لعن]] یزید، شعرهای فراوان سرودهاند. فغانی، شاعر سنّی، خطاب به غزالی در اعتراض به عدم لعن یزید می گوید: <ref>ميرخانی، سیداحمد، سير حديث در اسلام، نشر گنجینه تهران</ref> | شاعران در مذمت و [[لعن]] یزید، شعرهای فراوان سرودهاند. فغانی، شاعر سنّی، خطاب به غزالی در اعتراض به عدم لعن یزید می گوید: <ref>ميرخانی، سیداحمد، سير حديث در اسلام، نشر گنجینه تهران</ref> | ||
{{شعر | {{شعر | ||
| شاعر = فغانی | | شاعر = فغانی | ||
|بر چنین کس نکنی لعنت و شرمت بادا\\لعن الله یزیدا و علی آل یزید}} | |بر چنین کس نکنی لعنت و شرمت بادا\\لعن الله یزیدا و علی آل یزید}} | ||
خط ۱۲۸: | خط ۱۲۸: | ||
[[سنائی غزنوی]] نیز درباره لزوم لعن یزید چنین سروده است: | [[سنائی غزنوی]] نیز درباره لزوم لعن یزید چنین سروده است: | ||
{{شعر | {{شعر | ||
| شاعر = سنائی غزنوی | | شاعر = سنائی غزنوی | ||
|داستان پسر [[هند جگر خوار|هند]] مگر نشنیدی\\که از او بر سر [[اهل البیت(ع)|اولاد پیمبر]] چه رسید | |داستان پسر [[هند جگر خوار|هند]] مگر نشنیدی\\که از او بر سر [[اهل البیت(ع)|اولاد پیمبر]] چه رسید | ||
خط ۱۳۵: | خط ۱۳۵: | ||
بر چنین [[بنی امیه|قوم]] چرا [[لعنت]] و نفرین نکنم\\لعن الله یزیدا و علی آل یزید<ref> سنایی غزنوی، دیوان شعر، ۱۳۴۱ش، ص۵۵۹.</ref> | بر چنین [[بنی امیه|قوم]] چرا [[لعنت]] و نفرین نکنم\\لعن الله یزیدا و علی آل یزید<ref> سنایی غزنوی، دیوان شعر، ۱۳۴۱ش، ص۵۵۹.</ref> | ||
}}{{سخ}} | }}{{سخ}} | ||
{{شعر | {{شعر | ||
| شاعر = امیر علشیر نوايی | | شاعر = امیر علشیر نوايی | ||
|ای که گویی بر یزید و آل او لعنت نکن\\چونکه شاید حق تعالی کرده باشد رحمتش | |ای که گویی بر یزید و آل او لعنت نکن\\چونکه شاید حق تعالی کرده باشد رحمتش |