پرش به محتوا

اباضیه: تفاوت میان نسخه‌ها

۳۴۳ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۷ اکتبر ۲۰۱۵
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
imported>Sama
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۸۸: خط ۸۸:




*'''ابوعبیده مسلم بن ابی کریمهٔ تمیمی''': وی از شاگردان جابر و از ائمهٔ اباضیه <ref>بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۳۰-۳۱؛ عمر، ۱/۱۵۳-۱۵۹؛درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۲/۲۳۸</ref> و از مشایخ نیمهٔ اول قرن دوم <ref>درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۱/۷</ref> بوده است و ظاهراً تا ۱۶۰ق زنده بوده است <ref>درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۱/۴۵</ref>. به گفتهٔ ابوالفرج اصفهانی نام او کودین بوده <ref>ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ۲۳/۲۲۴</ref>، و جاحظ او را مسلم بن کرزین می‌نامد <ref>جاحظ،‌ البیان و التبیین،۱/۲۷۴، ۳/۱۶۶</ref>. از این روی ظاهراً اصل ایرانی داشته و از موالی بنی تمیم بوده است. درجینی او را در رأس طبقهٔ سوم از مشایخ اباضی ذکر می‌کند <ref> درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۲/۲۳۸-۲۴۶</ref> و جاحظ وی را از علما و روات خوارج می‌خواند <ref>جاحظ،‌ البیان و التبیین،۱/۲۷۴، ۳/۱۶۶</ref>. [[ابوعبیده مسلم بن ابی کریمه|ابوعبیده]] مسلم که پس از عبداللـه بن اباض بزرگ‌ترین رهبر و مجتهد اباضیه به‌شمار می‌رود، با این حال، ابن ابی حاتم وی را مجهول <ref>ابن ابی حاتم، عبدالرحمن بن محمد، الجرح و التعدیل، ۴ (۱)، ۱۹۳</ref>و ابن جوزی از ضعفا و متروکین می‌داند <ref>ابن جوزی، کتاب الضعفا، ۳/۱۱۸</ref>، تنها ابن حبان نام او را در شمار ثقات آورده است <ref>ابن حبان،  کتاب الثقات، ۵/۴۰۱</ref>. وی ظاهراً سعی در اختفای حال خود داشته و در کتب رجال از او کمتر سخن به میان آمده است. درجینی می‌گوید که او دین را (یعنی مذهب اباضی را) در خفا حفظ کرد تا به دست «حمله العلم» (الخمسه الیمامین) آشکار شد <ref> درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۲/۲۳۸؛ قس: همو، ۱/۷۰</ref>.
*'''ابوعبیده مسلم بن ابی کریمهٔ تمیمی''': وی از شاگردان جابر و از ائمهٔ اباضیه <ref>بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۳۰-۳۱؛ عمر، ۱/۱۵۳-۱۵۹؛درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۲/۲۳۸</ref> و از مشایخ نیمهٔ اول قرن دوم <ref>درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۱/۷</ref> بوده است و ظاهراً تا ۱۶۰ق زنده بوده است <ref>درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۱/۴۵</ref>. به گفتهٔ ابوالفرج اصفهانی نام او کودین بوده <ref>ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ۲۳/۲۲۴</ref>، و جاحظ او را مسلم بن کرزین می‌نامد <ref>جاحظ،‌ البیان و التبیین،۱/۲۷۴، ۳/۱۶۶</ref>. از این روی ظاهراً اصل ایرانی داشته و از موالی بنی تمیم بوده است. درجینی او را در رأس طبقهٔ سوم از مشایخ اباضی ذکر می‌کند <ref> درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۲/۲۳۸-۲۴۶</ref> و جاحظ وی را از علما و روات خوارج می‌خواند <ref>جاحظ،‌ البیان و التبیین،۱/۲۷۴، ۳/۱۶۶</ref>. [[ابوعبیده مسلم بن ابی کریمه|ابوعبیده]] مسلم که پس از عبداللـه بن اباض بزرگ‌ترین رهبر و مجتهد اباضیه به‌شمار می‌رود، با این حال، ابن ابی حاتم وی را مجهول <ref>ابن ابی حاتم، عبدالرحمن بن محمد، الجرح و التعدیل، ۴ (۱)، ۱۹۳</ref>و ابن جوزی از ضعفا و متروکین می‌داند <ref>ابن جوزی، کتاب الضعفا، ۳/۱۱۸</ref>، تنها ابن حبان نام او را در شمار ثقات آورده است <ref>ابن حبان،  کتاب الثقات، ۵/۴۰۱</ref>. وی ظاهراً سعی در اختفای حال خود داشته و در کتب رجال از او کمتر سخن به میان آمده است. درجینی می‌گوید که او دین را (یعنی مذهب اباضی را) در خفا حفظ کرد تا به دست «حمله العلم» (الخمسه الیمامین) آشکار شد <ref> درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۲/۲۳۸؛ قس: درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۱/۷۰</ref>.


*'''ابوعمرو ربیع بن حبیب''': ابوعبیده شاگردش [[ابوعمرو ربیع بن حبیب]] را جانشین خود برگزید.<ref>درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۱/۷، ۴۹؛ ۲/۲۴۵</ref>. ربیع بن حبیب فقیه و حافظ معتبر و صاحب جامع صحیح یا مسند مشهور اباضیان است <ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۵۱-۵۲</ref>. اعتقاد اباضیان به مسند ربیع تا جایی است که شیخ عبداللـه بن حمید سالمی آن را «صحیح‌ترین کتب حدیث از لحاظ روایت و برترین این کتب از لحاظ سند» می‌خواند و آن را پس از قرآن صحیح‌ترین کتاب می‌شمارد <ref>نک: طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۱۰۶</ref>. پس از ربیع ابوسفیان محبوب بن رحیل رأس جماعت اهل الدعوه در مشرق شد <ref>درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۱/۷۰</ref>.
*'''ابوعمرو ربیع بن حبیب''': ابوعبیده شاگردش [[ابوعمرو ربیع بن حبیب]] را جانشین خود برگزید.<ref>درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۱/۷، ۴۹؛ ۲/۲۴۵</ref>. ربیع بن حبیب فقیه و حافظ معتبر و صاحب جامع صحیح یا مسند مشهور اباضیان است <ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۵۱-۵۲</ref>. اعتقاد اباضیان به مسند ربیع تا جایی است که شیخ عبداللـه بن حمید سالمی آن را «صحیح‌ترین کتب حدیث از لحاظ روایت و برترین این کتب از لحاظ سند» می‌خواند و آن را پس از قرآن صحیح‌ترین کتاب می‌شمارد <ref>نک: طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۱۰۶</ref>. پس از ربیع ابوسفیان محبوب بن رحیل رأس جماعت اهل الدعوه در مشرق شد <ref>درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۱/۷۰</ref>.
خط ۱۶۹: خط ۱۶۹:


==اعتقادات==
==اعتقادات==
افتراق اصلی [[خوارج]] از [[مسلمانان]] دیگر مبتنی بر این اعتقاد بوده که مرتکب [[گناه کبیره]] کافر است <ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ۱/۱۵۷؛ مسعودی، مروج الذهب، ۳/۱۳۸؛ بغدادی، الملل، ۵۸؛ همو، الفرق، ۴۵؛ ابن حزم، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل،۲/۱۱۳؛ شهرستانی، الملل و النحل، ۱/۱۹۸</ref>. جدایی اباضیه از خوارج دیگر نیز به سبب موضع خاصی بود که در همین مورد اتخاذ کردند. آنان با دیدگاه ویژه‌ای که در این‌باره پیدا کردند، خود را از افراط و تندروی دیگر خوارج برکنار کشیدند و خط‌مشی میانه و معتدلی در پیش گرفتند. زمینهٔ اصلی رشد اندیشه‌های اباضی را باید در همین برداشتِ مخصوص ایشان از کفرِ مرتکب کبیره جستجو کرد.
افتراق اصلی [[خوارج]] از [[مسلمانان]] دیگر مبتنی بر این اعتقاد بوده که مرتکب [[گناه کبیره]] کافر است <ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ۱/۱۵۷؛ مسعودی، مروج الذهب، ۳/۱۳۸؛ بغدادی، الملل، ۵۸؛ بغدادی، الفرق، ۴۵؛ ابن حزم، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل،۲/۱۱۳؛ شهرستانی، الملل و النحل، ۱/۱۹۸</ref>. جدایی اباضیه از خوارج دیگر نیز به سبب موضع خاصی بود که در همین مورد اتخاذ کردند. آنان با دیدگاه ویژه‌ای که در این‌باره پیدا کردند، خود را از افراط و تندروی دیگر خوارج برکنار کشیدند و خط‌مشی میانه و معتدلی در پیش گرفتند. زمینهٔ اصلی رشد اندیشه‌های اباضی را باید در همین برداشتِ مخصوص ایشان از کفرِ مرتکب کبیره جستجو کرد.


===شرک و کفر و نفاق===
===شرک و کفر و نفاق===
خط ۲۴۹: خط ۲۴۹:
اباضیه با این نظر، هم خلق افعال از جانب بندگان را و هم [[جبر|جبر و اختیار]] مطلق را رد می‌کنند <ref>نک: بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۳</ref>. آنان به جبر قائل نیستند و علم ازلی را حاکم بر سرنوشت بشر نمی‌دانند. نهایتِ جبری که به نظر ایشان خداوند بر بندگان روا داشته، ترغیب و تخویف بندگان است <ref>نک: درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۲/۲۴۱</ref>. اما تفویض هم نزد ایشان مردود است. گفته‌اند که ابوعبیده از قَدَر کراهت داشت.<ref>نک:درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۲/۲۴۱، ۲۴۶؛ معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ۱/۶۸</ref> مخالفت اباضیه با قدریه به حدی است که آنان را از ملعونان دانسته‌اند <ref>جیطالی، قناطر الخیرات،  ۳/۵۵۲</ref>.
اباضیه با این نظر، هم خلق افعال از جانب بندگان را و هم [[جبر|جبر و اختیار]] مطلق را رد می‌کنند <ref>نک: بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۳</ref>. آنان به جبر قائل نیستند و علم ازلی را حاکم بر سرنوشت بشر نمی‌دانند. نهایتِ جبری که به نظر ایشان خداوند بر بندگان روا داشته، ترغیب و تخویف بندگان است <ref>نک: درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۲/۲۴۱</ref>. اما تفویض هم نزد ایشان مردود است. گفته‌اند که ابوعبیده از قَدَر کراهت داشت.<ref>نک:درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۲/۲۴۱، ۲۴۶؛ معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ۱/۶۸</ref> مخالفت اباضیه با قدریه به حدی است که آنان را از ملعونان دانسته‌اند <ref>جیطالی، قناطر الخیرات،  ۳/۵۵۲</ref>.


از سوی دیگر چنانکه قبلاً هم گفته شد، اباضیه [[قضا و قدر]] را از [[اصول دین]] می‌شمارند: ایمانِ انسان جز با اعتقاد به قدر خداوند کامل نیست <ref>معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ۱/۶۰</ref>. بر هر مکلف واجب است که بداند هر خیر و شرّ، ایمان و کفر، سعادت و شقاوت و... که به او می‌رسد، همه از ازل و پیش از وجود و ظهور در قضا و قدر الهی منطوی بوده است و همه‌چیز از زندگی و مرگ از قبل در قضای الهی مقدّر شده و هیچ‌چیز از تقدیر او خارج نیست، زیرا قضا ایجاد اشیاء است در لوح محفوظ، و قدر علم مقادیر اشیاء قبل از ایجاد آن‌ها، و عالَم خلق کلاً برحسب آنچه در علم خدا موجود بوده، ایجاد شده است <ref>جیطالی، قناطر الخیرات،  ۱/۲۵۱-۲۵۲؛ طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۱۲۸</ref>. نظر اباضیه در موضوع استطاعات هم موافق رأی مذکور است و آن را از اعراضی می‌دانند که خداوند در انسان خلق می‌کند تا فعلی از او سر زند <ref>همو، ۱۳۰؛ شهرستانی، الملل و النحل، ۱/۲۴۵</ref>. آنان معتقدند که استطاعت و تکلیف با فعل مقارن‌اند، زیرا اگر خداوند استطاعت را در کسی ایجاد نکند، او قادر به کسب چیزی نخواهد بود <ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ۱/۱۷۴؛ طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، همانجا</ref>. بعضی از اباضیه استطاعت را تخلیه خوانده‌اند، ولی بسیاری هم آن را تخلیه ندانسته، بلکه آن را به معنایی گرفته‌اند که پدید آمدن فعل وابسته بدان است. استطاعت در دو وقت باقی نمی‌ماند و استطاعت برای هر کار غیر از استطاعت برای ضد آن است <ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، همانجا</ref>.{{سخ}}
از سوی دیگر چنانکه قبلاً هم گفته شد، اباضیه [[قضا و قدر]] را از [[اصول دین]] می‌شمارند: ایمانِ انسان جز با اعتقاد به قدر خداوند کامل نیست <ref>معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ۱/۶۰</ref>. بر هر مکلف واجب است که بداند هر خیر و شرّ، ایمان و کفر، سعادت و شقاوت و... که به او می‌رسد، همه از ازل و پیش از وجود و ظهور در قضا و قدر الهی منطوی بوده است و همه‌چیز از زندگی و مرگ از قبل در قضای الهی مقدّر شده و هیچ‌چیز از تقدیر او خارج نیست، زیرا قضا ایجاد اشیاء است در لوح محفوظ، و قدر علم مقادیر اشیاء قبل از ایجاد آن‌ها، و عالَم خلق کلاً برحسب آنچه در علم خدا موجود بوده، ایجاد شده است <ref>جیطالی، قناطر الخیرات،  ۱/۲۵۱-۲۵۲؛ طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۱۲۸</ref>. نظر اباضیه در موضوع استطاعات هم موافق رأی مذکور است و آن را از اعراضی می‌دانند که خداوند در انسان خلق می‌کند تا فعلی از او سر زند <ref> طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۱۳۰؛ شهرستانی، الملل و النحل، ۱/۲۴۵</ref>. آنان معتقدند که استطاعت و تکلیف با فعل مقارن‌اند، زیرا اگر خداوند استطاعت را در کسی ایجاد نکند، او قادر به کسب چیزی نخواهد بود <ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ۱/۱۷۴؛ طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ص ۱۲۸</ref>. بعضی از اباضیه استطاعت را تخلیه خوانده‌اند، ولی بسیاری هم آن را تخلیه ندانسته، بلکه آن را به معنایی گرفته‌اند که پدید آمدن فعل وابسته بدان است. استطاعت در دو وقت باقی نمی‌ماند و استطاعت برای هر کار غیر از استطاعت برای ضد آن است <ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ج ۱، ص ۱۷۴</ref>.{{سخ}}


خلق و اختراع تفضل الهی است و تکلیف خدا بر بندگان منّتی است که بر آنان نهاده، نه خلق و نه تکلیف هیچ کدام بر او واجب نیست، و اینکه برخی پنداشته‌اند که تکلیف باید فقط در جهت صلاح بنده باشد، درست نیست <ref>جیطالی، قناطر الخیرات،  ۱/۲۳۶</ref>. خداوند در مورد بندگانش هر چه بخواهد می‌کند و رعایت مصلحت بنده بر او واجب نیست. مقتضای معنای لغوی امر، حُسنِ آنچه بدان امر شده، نیست؛ همچنانکه نهی بر قُبح آنچه از آن نهی شده، دلالت نمی‌کند. یعنی برخلاف نظر قدریه حُسن و قُبح امور را شرع معین می‌کند، نه مصلحت <ref>جیطالی، قناطر الخیرات، ۱/۲۳۸-۲۳۹</ref>. تکلیف بندگان از حکمت الهی سرچشمه می‌گیرد و شایستهٔ خداوند حکیم نیست که بندگان را در حالی که به آنان عقل و تمییز عنایت کرده، بی‌تعیین تکلیف رها کند. از سوی دیگر، اینان همانند معتزله معتقدند که خداوند تکلیف ما لایطاق هم بر بنده روا نمی‌دارد <ref>همو، ۱/۲۳۷- ۲۳۸</ref>، زیرا آن هم شایسته خداوند حکیم نیست. به اعتقاد اکثر اباضیه خداوند اراده کرده است که آنچه از طاعات و معاصی بندگان می‌داند، تحقق یابد، بی‌آنکه او را خوش آید یا کراهتی از آن داشته باشد. در نظر آنان قوّتِ طاعت توفیق است و تسدید و فضل و نعمت و احسان و لطف؛ و استطاعت بر کفر ضلالت است و خذلان و بلا و شرّ <ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ۱/۱۷۴</ref>.
خلق و اختراع تفضل الهی است و تکلیف خدا بر بندگان منّتی است که بر آنان نهاده، نه خلق و نه تکلیف هیچ کدام بر او واجب نیست، و اینکه برخی پنداشته‌اند که تکلیف باید فقط در جهت صلاح بنده باشد، درست نیست <ref>جیطالی، قناطر الخیرات،  ۱/۲۳۶</ref>. خداوند در مورد بندگانش هر چه بخواهد می‌کند و رعایت مصلحت بنده بر او واجب نیست. مقتضای معنای لغوی امر، حُسنِ آنچه بدان امر شده، نیست؛ همچنانکه نهی بر قُبح آنچه از آن نهی شده، دلالت نمی‌کند. یعنی برخلاف نظر قدریه حُسن و قُبح امور را شرع معین می‌کند، نه مصلحت <ref>جیطالی، قناطر الخیرات، ۱/۲۳۸-۲۳۹</ref>. تکلیف بندگان از حکمت الهی سرچشمه می‌گیرد و شایستهٔ خداوند حکیم نیست که بندگان را در حالی که به آنان عقل و تمییز عنایت کرده، بی‌تعیین تکلیف رها کند. از سوی دیگر، اینان همانند معتزله معتقدند که خداوند تکلیف ما لایطاق هم بر بنده روا نمی‌دارد <ref>جیطالی، قناطر الخیرات، ۱/۲۳۷- ۲۳۸</ref>، زیرا آن هم شایسته خداوند حکیم نیست. به اعتقاد اکثر اباضیه خداوند اراده کرده است که آنچه از طاعات و معاصی بندگان می‌داند، تحقق یابد، بی‌آنکه او را خوش آید یا کراهتی از آن داشته باشد. در نظر آنان قوّتِ طاعت توفیق است و تسدید و فضل و نعمت و احسان و لطف؛ و استطاعت بر کفر ضلالت است و خذلان و بلا و شرّ <ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ۱/۱۷۴</ref>.


===جهان عقبی و احوال انسان پس از مرگ===
===جهان عقبی و احوال انسان پس از مرگ===
خط ۲۹۴: خط ۲۹۴:


*'''مسالک اجتماعی اباضیان:''' اباضیه در حیات اجتماعی به چهار شیوهٔ سلوک<ref>معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ۱/۹۳؛ اسمیت، ۲۸۴</ref> یا چهار مسلک قائل‌اند:
*'''مسالک اجتماعی اباضیان:''' اباضیه در حیات اجتماعی به چهار شیوهٔ سلوک<ref>معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ۱/۹۳؛ اسمیت، ۲۸۴</ref> یا چهار مسلک قائل‌اند:
# '''مسلک الظهور''':اگر جامعهٔ اباضی به استقلال و آزادی در سرزمین خود زندگی کند، به احکام دینی خویش عمل نماید و در معرض آزار و تجاوز حاکم جابر یا استیلای قوانینی خلاف شرع ــ از دیدگاه این مذهب ــ نباشد، در وضع یا مسلک ظهور قرار داد <ref>معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، همانجا</ref>. از نظر آنان در چنین وضعی تمامی شرایط برای تأسیس امامت جمع است و بنابر آنچه در عقیده الاباضیه آمده است، [[رسول اکرم]] نیز در سالهای آخر عمر در شرایطی بود که تأسیس امامت را امکان‌پذیر می‌دانست <ref>اسمیت، ۲۸۳-۲۸۴؛ نک: درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۱/۶</ref>.
# '''مسلک الظهور''':اگر جامعهٔ اباضی به استقلال و آزادی در سرزمین خود زندگی کند، به احکام دینی خویش عمل نماید و در معرض آزار و تجاوز حاکم جابر یا استیلای قوانینی خلاف شرع ــ از دیدگاه این مذهب ــ نباشد، در وضع یا مسلک ظهور قرار داد <ref>معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ج۱، ص ۹۳</ref>. از نظر آنان در چنین وضعی تمامی شرایط برای تأسیس امامت جمع است و بنابر آنچه در عقیده الاباضیه آمده است، [[رسول اکرم]] نیز در سالهای آخر عمر در شرایطی بود که تأسیس امامت را امکان‌پذیر می‌دانست <ref>اسمیت، ۲۸۳-۲۸۴؛ نک: درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۱/۶</ref>.
# '''مسلک الدفاع''':اگر شرایط مسلک الظهور فراهم نباشد، یعنی حاکمی جابر که احکام الهی را زیر پا می‌نهد یا دشمنی بیگانه بر جامعه مسلط گردد، مسلمانان در وضع مسلک الدفاع قرار می‌گیرند و باید تمامی امکانات جامعه را در خدمت دفاع و قیام به کار برند. رهبر در این حال عنوان «امام الدفاع» می‌یابد <ref>معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ۱/۹۴</ref>. امام الدفاع فرمانروای یک دولت کامل نیست، بلکه جنگاوری است نیرومند که حتی در صورت لزوم با همکاری قوای بیگانه برای منافع اباضیان می‌جنگد <ref>اشترونمان، ۲۷۲</ref>. نمونهٔ آن به قول مؤلفِ عقیده الاباضیه، عبداللـه بن وهب راسبی است که امام الدفاع شمرده شده است. <ref>اسمیت، ۲۸۴</ref>
# '''مسلک الدفاع''':اگر شرایط مسلک الظهور فراهم نباشد، یعنی حاکمی جابر که احکام الهی را زیر پا می‌نهد یا دشمنی بیگانه بر جامعه مسلط گردد، مسلمانان در وضع مسلک الدفاع قرار می‌گیرند و باید تمامی امکانات جامعه را در خدمت دفاع و قیام به کار برند. رهبر در این حال عنوان «امام الدفاع» می‌یابد <ref>معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ۱/۹۴</ref>. امام الدفاع فرمانروای یک دولت کامل نیست، بلکه جنگاوری است نیرومند که حتی در صورت لزوم با همکاری قوای بیگانه برای منافع اباضیان می‌جنگد <ref>اشترونمان، ۲۷۲</ref>. نمونهٔ آن به قول مؤلفِ عقیده الاباضیه، عبداللـه بن وهب راسبی است که امام الدفاع شمرده شده است. <ref>اسمیت، ۲۸۴</ref>
# '''مسلک الشِّراء''':در حالتی که جامعهٔ اباضی در ضعف باشد و نتواند مستقیماً به جنگ برخیزد، مسلک الشراء پیش می‌آید، یعنی گروهی اندک از آنان <ref>دست کم ۴۰ تن</ref> از جان خود گذشته قیام می‌کنند و به مبارزه با ظلم و فساد می‌پردازند. اینان که شُراه (جمع شاری) خوانده می‌شوند، حتی اگر به حکم ضرورت و برای تأمین حوایج و لوازمِ ادامهٔ فعالیت به شهر و دیار خود برگردند، مانند غریبی مسافر نماز را شکسته می‌خوانند. شراه به مبارزه ادامه می‌دهند تا کشته شوند یا به مقصود برسند، و البته خطر و احتمال کشته شدنشان به مراتب بیش‌تر است. اینان نمی‌توانند مبارزه را ترک گویند، مگر آنکه تعدادشان به سه تن تقلیل یافته باشد. به عقیدهٔ اباضیه، شراه زندگی این جهانی را به بهای بهشت به خدا می‌فروشند <ref>معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ۱/۹۴-۹۵؛ اسمیت، ۲۸۴</ref>. اباضیه همچون خوارج دیگر، این معنی را از آیهٔ ۱۱۱ [[سوره توبه|سورهٔ توبه]] اخذ کرده‌اند <ref>نیز: بقره/۲/۲۰۷؛ نساء/۴/۷۴</ref>.
# '''مسلک الشِّراء''':در حالتی که جامعهٔ اباضی در ضعف باشد و نتواند مستقیماً به جنگ برخیزد، مسلک الشراء پیش می‌آید، یعنی گروهی اندک از آنان <ref>دست کم ۴۰ تن</ref> از جان خود گذشته قیام می‌کنند و به مبارزه با ظلم و فساد می‌پردازند. اینان که شُراه (جمع شاری) خوانده می‌شوند، حتی اگر به حکم ضرورت و برای تأمین حوایج و لوازمِ ادامهٔ فعالیت به شهر و دیار خود برگردند، مانند غریبی مسافر نماز را شکسته می‌خوانند. شراه به مبارزه ادامه می‌دهند تا کشته شوند یا به مقصود برسند، و البته خطر و احتمال کشته شدنشان به مراتب بیش‌تر است. اینان نمی‌توانند مبارزه را ترک گویند، مگر آنکه تعدادشان به سه تن تقلیل یافته باشد. به عقیدهٔ اباضیه، شراه زندگی این جهانی را به بهای بهشت به خدا می‌فروشند <ref>معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ۱/۹۴-۹۵؛ اسمیت، ۲۸۴</ref>. اباضیه همچون خوارج دیگر، این معنی را از آیهٔ ۱۱۱ [[سوره توبه|سورهٔ توبه]] اخذ کرده‌اند <ref>نیز: بقره/۲/۲۰۷؛ نساء/۴/۷۴</ref>.
خط ۳۲۶: خط ۳۲۶:
'''بعضی احکام فقهی''':
'''بعضی احکام فقهی''':
در بسیاری از احکام فقهی با مذاهب چهارگانهٔ [[اهل سنت]] چندان تفاوتی ندارد. <ref>بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۷۸</ref>
در بسیاری از احکام فقهی با مذاهب چهارگانهٔ [[اهل سنت]] چندان تفاوتی ندارد. <ref>بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۷۸</ref>
*بر اباضیان واجب است که در [[نماز صبح]] و دو رکعت اول از نمازهای [[نماز مغرب|مغرب]] و [[نماز عشاء|عشاء]]، [[فاتحة الکتاب|فاتحه‌الکتاب]] و یک سوره یا سه آیه از قرآن را به جهر بخوانند و در [[نماز ظهر]] و عصر و رکعت سوم مغرب و دو رکعت آخر عشاء که باید به سرّ <ref>اخفات</ref> خوانده شود، می‌توانند فقط به فاتحه‌الکتاب اکتفا کنند <ref>همان، ۱/۳۷۵. ۳۸۱، موسوعه، ۱/۹۹</ref>.
*بر اباضیان واجب است که در [[نماز صبح]] و دو رکعت اول از نمازهای [[نماز مغرب|مغرب]] و [[نماز عشاء|عشاء]]، [[فاتحة الکتاب|فاتحه‌الکتاب]] و یک سوره یا سه آیه از قرآن را به جهر بخوانند و در [[نماز ظهر]] و عصر و رکعت سوم مغرب و دو رکعت آخر عشاء که باید به سرّ (اخفات) خوانده شود، می‌توانند فقط به فاتحه‌الکتاب اکتفا کنند <ref>همان، ۱/۳۷۵. ۳۸۱، موسوعه، ۱/۹۹</ref>.
*[[قنوت]]، بالا بردن دست‌ها و حرکت سبابه را در نماز منع می‌کنند.
*[[قنوت]]، بالا بردن دست‌ها و حرکت سبابه را در نماز منع می‌کنند.
*«[[بسم الله الرحمن الرحیم|بِسْمِ اللـهِ الَّرحْمنِ الرَّحیم]]» را آیه‌ای از آیات هر سوره و ذکر آن را در نماز واجب می‌دانند <ref>بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۷۷</ref>
*«[[بسم الله الرحمن الرحیم|بِسْمِ اللـهِ الَّرحْمنِ الرَّحیم]]» را آیه‌ای از آیات هر سوره و ذکر آن را در نماز واجب می‌دانند <ref>بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۷۷</ref>
خط ۳۳۶: خط ۳۳۶:
*ترویج دوشیزهٔ نابالغ توسط ولی جایز است، لیکن با رسیدن به سن بلوغ می‌تواند تزویج ولی را رد کند <ref>بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۷۷</ref>.
*ترویج دوشیزهٔ نابالغ توسط ولی جایز است، لیکن با رسیدن به سن بلوغ می‌تواند تزویج ولی را رد کند <ref>بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۷۷</ref>.
*آنان اختلاف ملل را از موانع [[ارث]] می‌دانند: مسلمان از مشرک و کافر و مرتد ارث نمی‌برد و نمی‌تواند برای مرتد ارث بگذارد <ref>موسوعه، ۴/۹۹</ref>.
*آنان اختلاف ملل را از موانع [[ارث]] می‌دانند: مسلمان از مشرک و کافر و مرتد ارث نمی‌برد و نمی‌تواند برای مرتد ارث بگذارد <ref>موسوعه، ۴/۹۹</ref>.
*نزد اباضیه [[امر به معروف و نهی از منکر|امر به معروف، نهی از منکر]] و [[جهاد]] از اهمیت خاص برخوردار است. جیطالی آن‌ها را «قطبِ اعظم دین» می‌خواند <ref>۲/۱۲۹</ref>. آنان در اهمیت فریضهٔ امر به معروف و نهی از منکر و فضل ادای کلمه حق نزد امام جائر، تا آنجا پیش رفته‌اند که حتی با امکان خطر کشته شدن نیز به استحباب آن رأی داده‌اند، اما به شرطی که در این کار تأثیری باشد <ref>همو، ۲/۱۶۵</ref>. در جهاد، بر هر فرد واجب است که به صف کفار هجوم برد و با علم به کشته شدن بجنگد <ref>همانجا</ref>. اما اگر پدر و مادر به علت کبر سن یا بیماری یا فقر به پسر محتاج باشند، ماندنش نزد پدر و مادر افضل از جهاد است، به شرط آنکه به شرکت او در جنگ نیاز نباشد. اگر پدر حربی و باغی باشد، به نظر اباضیه، بهتر است که پسر جنگ با پدر و یا کشتن او را به دیگری واگذار کند، ولی اگر او را کشت مجازاتی ندارد <ref>موسوعه، ۱/۱۴۶، ۲۲۳</ref>.
*نزد اباضیه [[امر به معروف و نهی از منکر|امر به معروف، نهی از منکر]] و [[جهاد]] از اهمیت خاص برخوردار است. جیطالی آن‌ها را «قطبِ اعظم دین» می‌خواند <ref>جیطالی، قناطر الخیرات،۲/۱۲۹</ref>. آنان در اهمیت فریضهٔ امر به معروف و نهی از منکر و فضل ادای کلمه حق نزد امام جائر، تا آنجا پیش رفته‌اند که حتی با امکان خطر کشته شدن نیز به استحباب آن رأی داده‌اند، اما به شرطی که در این کار تأثیری باشد <ref>جیطالی، قناطر الخیرات، ۲/۱۶۵</ref>. در جهاد، بر هر فرد واجب است که به صف کفار هجوم برد و با علم به کشته شدن بجنگد <ref>جیطالی، قناطر الخیرات، ۲/۱۶۵</ref>. اما اگر پدر و مادر به علت کبر سن یا بیماری یا فقر به پسر محتاج باشند، ماندنش نزد پدر و مادر افضل از جهاد است، به شرط آنکه به شرکت او در جنگ نیاز نباشد. اگر پدر حربی و باغی باشد، به نظر اباضیه، بهتر است که پسر جنگ با پدر و یا کشتن او را به دیگری واگذار کند، ولی اگر او را کشت مجازاتی ندارد <ref>موسوعه، ۱/۱۴۶، ۲۲۳</ref>.


===نظام و حیات اجتماعی===
===نظام و حیات اجتماعی===
اباضیه در عمل و برحسب مقتضیات زمان، نظام اجتماعی خاصی فراهم آوردند که در آن شرایط تشکیل یک جامعهٔ مطلوب از دیدگاه پیروان آن مذهب، و سازمان اداری و فرهنگی لازم برای آن پیش‌بینی شده بود.
اباضیه در عمل و برحسب مقتضیات زمان، نظام اجتماعی خاصی فراهم آوردند که در آن شرایط تشکیل یک جامعهٔ مطلوب از دیدگاه پیروان آن مذهب، و سازمان اداری و فرهنگی لازم برای آن پیش‌بینی شده بود.
پس از دو شکست بزرگ اباضیان از بنی اغلب و فاطمیان <ref>ه م م</ref>، این گروه دولت‌های جدید حاکم بر خود را کاملاً اسلامی نمی‌دانستند و چون می‌خواستند احکام خداوند را آنگونه که خود می‌فهمند، حفظ کنند ــ با آنکه قادر به تشکیل دولتی مستقل نبودند ــ به فکر ایجاد نظامی افتادند که برای جامعهٔ اباضی در حکم یک دولت باشد <ref>معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ۱/۱۰۷</ref>. این نظام در آغاز جنبهٔ عرفی داشت، اما سرانجام ابوعبداللـه محمدبن بکر فرسطائی <ref>اواخر قرن ۴ و اوایل قرن ۵ق/۱۱م</ref> بر پایهٔ آن نظام اولیه، تشکیلات مناسبی تدارک دید و وشهای عرفی قبلی را به شکل قانون مدون کرد و اجزا و مواد آن را تنظیم نمود تا حیات اجتماعی بر پایهٔ اصول اعتقادی محفوظ بماند. این طرح و نظام، «غزّابه» نام گرفت و تا اوایل سدهٔ ۱۴ق/۲۰م در شمال افریقا معمول و مجری بوده <ref>درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ¼، ۸، ۱۶۷-۱۷۰؛ معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ۱/۱۰۷-۱۱۰؛ همو، ۲(۲)/۱۴۷</ref>.
پس از دو شکست بزرگ اباضیان از بنی اغلب و فاطمیان، این گروه دولت‌های جدید حاکم بر خود را کاملاً اسلامی نمی‌دانستند و چون می‌خواستند احکام خداوند را آنگونه که خود می‌فهمند، حفظ کنند ــ با آنکه قادر به تشکیل دولتی مستقل نبودند ــ به فکر ایجاد نظامی افتادند که برای جامعهٔ اباضی در حکم یک دولت باشد <ref>معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ۱/۱۰۷</ref>. این نظام در آغاز جنبهٔ عرفی داشت، اما سرانجام ابوعبداللـه محمدبن بکر فرسطائی <ref>اواخر قرن ۴ و اوایل قرن ۵ق/۱۱م</ref> بر پایهٔ آن نظام اولیه، تشکیلات مناسبی تدارک دید و وشهای عرفی قبلی را به شکل قانون مدون کرد و اجزا و مواد آن را تنظیم نمود تا حیات اجتماعی بر پایهٔ اصول اعتقادی محفوظ بماند. این طرح و نظام، «غزّابه» نام گرفت و تا اوایل سدهٔ ۱۴ق/۲۰م در شمال افریقا معمول و مجری بوده <ref>درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ¼، ۸، ۱۶۷-۱۷۰؛ معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ۱/۱۰۷-۱۱۰؛ معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ۲(۲)/۱۴۷</ref>.
عَزّابه: این کلمه از ریشهٔ عُزوب و عِزابت <ref>به معنی عزلت و غربت</ref> مشتق شده است. هر اباضی را که به «حلقهٔ» عزابه بپویندد، عزابی نامند. عزابی کسی است که در راه دین گام بردارد، طلب علم کند و موافق اهل صلاح سلوک نماید؛ یعنی هم به علم و آگاهی مجهز باشد، هم در عمل بر راه راست و درست استوار شده باشد <ref>درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۱/۳-۴</ref>. عزابه یا «حلقه العزّابه» که درواقع هیأت مدیرهٔ اجتماع اباضی است، گروهی از برگزیدگان قوم‌اند که درجات علم را مرحله به مرحله پیموده‌اند و از حاملان کتاب اللـه شمرده می‌شوند و از همهٔ شئون جامعهٔ اباضی آگاه‌اند و تدبیر امور آن را به‌عهده دارند. اینان از حظوظ نفسانی پرهیز می‌کنند و به مشاغل دنیوی نمی‌پردازند و کمتر وقت و توان خود را برای اموری جون تعلقات خود و اهل و فرزند صرف می‌کنند <ref>معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ۱/۹۶-۹۷</ref>.
عَزّابه: این کلمه از ریشهٔ عُزوب و عِزابت(به معنی عزلت و غربت) مشتق شده است. هر اباضی را که به «حلقهٔ» عزابه بپویندد، عزابی نامند. عزابی کسی است که در راه دین گام بردارد، طلب علم کند و موافق اهل صلاح سلوک نماید؛ یعنی هم به علم و آگاهی مجهز باشد، هم در عمل بر راه راست و درست استوار شده باشد <ref>درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۱/۳-۴</ref>. عزابه یا «حلقه العزّابه» که درواقع هیأت مدیرهٔ اجتماع اباضی است، گروهی از برگزیدگان قوم‌اند که درجات علم را مرحله به مرحله پیموده‌اند و از حاملان کتاب اللـه شمرده می‌شوند و از همهٔ شئون جامعهٔ اباضی آگاه‌اند و تدبیر امور آن را به‌عهده دارند. اینان از حظوظ نفسانی پرهیز می‌کنند و به مشاغل دنیوی نمی‌پردازند و کمتر وقت و توان خود را برای اموری جون تعلقات خود و اهل و فرزند صرف می‌کنند <ref>معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ۱/۹۶-۹۷</ref>.
حلقهٔ عزّابه از میان خود شیخی انتخاب می‌کنند که از دیگران عالم‌تر و دارای کفایت بیش‌تری است که او را شیخ‌العزابه می‌نامند. وی رئیس و سخنگوی هیأت است و امور جامعه و شهر باصلاح دید او جریان می‌یابد. شیخ حکمی صادر نمی‌کند، مگر بعد از اینکه ردی هیأت بر آن قرار گرفته باشد.
حلقهٔ عزّابه از میان خود شیخی انتخاب می‌کنند که از دیگران عالم‌تر و دارای کفایت بیش‌تری است که او را شیخ‌العزابه می‌نامند. وی رئیس و سخنگوی هیأت است و امور جامعه و شهر باصلاح دید او جریان می‌یابد. شیخ حکمی صادر نمی‌کند، مگر بعد از اینکه ردی هیأت بر آن قرار گرفته باشد.
وجه تسمیهٔ این هیأت به حلقه، به سبب دایره‌وار نشستن اعضای آن است. محل استقرار هیأت یا حلقه در جایی خاص از مسجد است که دور از محل تجمع عامه باشد، تا مشاورات آنان مخفی بماند. تنها نتایج تصمیمات است که علنی می‌گردد. هیأت عزابه از میان کسانی که مشاغل اجتماعی دارند، انتخاب می‌شوند. این هیأت بر تمامی شئون جامعه اباضی <ref>دینی، آموزشی، اجتماعی و سیاسی</ref> اشراف کامل دارند و در زمان ظهور و دفاع به مثابهٔ مجلس شورا برای امام یا جانشین او به‌شمار می‌روند، و در زمان شراء یا کتمان به منزلهٔ امام‌اند و به جای او عمل می‌کنند <ref>معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ۱/۹۷-۱۰۱، ۲(۲)/۱۳۷</ref>.
وجه تسمیهٔ این هیأت به حلقه، به سبب دایره‌وار نشستن اعضای آن است. محل استقرار هیأت یا حلقه در جایی خاص از مسجد است که دور از محل تجمع عامه باشد، تا مشاورات آنان مخفی بماند. تنها نتایج تصمیمات است که علنی می‌گردد. هیأت عزابه از میان کسانی که مشاغل اجتماعی دارند، انتخاب می‌شوند. این هیأت بر تمامی شئون جامعه اباضی <ref>دینی، آموزشی، اجتماعی و سیاسی</ref> اشراف کامل دارند و در زمان ظهور و دفاع به مثابهٔ مجلس شورا برای امام یا جانشین او به‌شمار می‌روند، و در زمان شراء یا کتمان به منزلهٔ امام‌اند و به جای او عمل می‌کنند <ref>معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ۱/۹۷-۱۰۱، ۲(۲)/۱۳۷</ref>.
هر روستا و ظهری برای خود هیأت عزّابه‌ای دارد که به امور همانجا می‌پردازد و کارها را سامان می‌بخشد، اما یک هیأت کبرای عزّابه هم هست که در مرکز یا پایتخت تشکیل می‌شود. عنوان رئیس هیأت «الشیخ الاکبر» است که در دورهٔ کتمان جانشین امام شمرده می‌شود. شیخ اکبر مشاورانی دارد که از شیوخ حلقه‌های عزابه در شهرهای دیگرند. ریاست حقیقی بر جامعهٔ اباضی از آنِ هیأت و شیخ آن است و بقیهٔ حلقه‌ها یاور و اجراکنندهٔ احکام آن‌اند. شیخ عزابه مقید به رأی هیأت است و نمی‌تواند بی‌موافقت آن رأیی صادر نماید <ref>معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ۱/۱۰۲-۱۰۳</ref>.
هر روستا و ظهری برای خود هیأت عزّابه‌ای دارد که به امور همانجا می‌پردازد و کارها را سامان می‌بخشد، اما یک هیأت کبرای عزّابه هم هست که در مرکز یا پایتخت تشکیل می‌شود. عنوان رئیس هیأت «الشیخ الاکبر» است که در دورهٔ کتمان جانشین امام شمرده می‌شود. شیخ اکبر مشاورانی دارد که از شیوخ حلقه‌های عزابه در شهرهای دیگرند. ریاست حقیقی بر جامعهٔ اباضی از آنِ هیأت و شیخ آن است و بقیهٔ حلقه‌ها یاور و اجراکنندهٔ احکام آن‌اند. شیخ عزابه مقید به رأی هیأت است و نمی‌تواند بی‌موافقت آن رأیی صادر نماید <ref>معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ۱/۱۰۲-۱۰۳</ref>.
اما حلقهٔ عزابه و شیخ آن تنها مسئولیت اداری و اجتماعی ندارند و فقط عهده‌دار تدبیر امور و شئون جامعه نیستند، بلکه شیخ رئیس حوزه علمیه نیز هست و هدایت عزابه و طلاب و پاسخگویی به مشکلات علمی و ارائه راه حل برای آن‌ها را هم رعهده دارد <ref>درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۱/۱۷۲-۱۷۳</ref>.
اما حلقهٔ عزابه و شیخ آن تنها مسئولیت اداری و اجتماعی ندارند و فقط عهده‌دار تدبیر امور و شئون جامعه نیستند، بلکه شیخ رئیس حوزه علمیه نیز هست و هدایت عزابه و طلاب و پاسخگویی به مشکلات علمی و ارائه راه حل برای آن‌ها را هم رعهده دارد <ref>درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۱/۱۷۲-۱۷۳</ref>.
در جامعهٔ اباضی کسانی که به گونه‌ای با علم و تعلیم و تعلم ارتباط دارند، به چهار دسته تقسیم می‌شوند: عزابه، عرفا، تلامیذ و مستمعین <ref>معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ۲(۲)/۱۳۷</ref>. رئیس حلقهٔ عزابه شیخ‌الحلقه یا «مستنابه» خوانده می‌شود. مرتبهٔ پایین‌تر مرتبهٔ عرفاست. در این مرتبه چند عریف وظایف گوناگون حوزهٔ علمیه را برعهده دارند. تلامیذ <ref>محصلان، طلاب</ref> که در مرتبهٔ بعد هستند، به فراگیری و حفظ قرآن و تعلّم عاجزند و نتوانسته‌اند به عللی <ref>جسمانی یا عقلانی</ref> دوره‌های درسی را به پایان برسانند، ولی مشتاق درس استفاده کنند <ref>درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ¼، ۱۷۱، ۱۷۲، ۱۷۵-۱۷۸، ۱۸۰؛ معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ۲(۲)/۱۳۸، ۱۴۵-۱۴۶</ref>.
در جامعهٔ اباضی کسانی که به گونه‌ای با علم و تعلیم و تعلم ارتباط دارند، به چهار دسته تقسیم می‌شوند: عزابه، عرفا، تلامیذ و مستمعین <ref>معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ۲(۲)/۱۳۷</ref>. رئیس حلقهٔ عزابه شیخ‌الحلقه یا «مستنابه» خوانده می‌شود. مرتبهٔ پایین‌تر مرتبهٔ عرفاست. در این مرتبه چند عریف وظایف گوناگون حوزهٔ علمیه را برعهده دارند. تلامیذ <ref>محصلان، طلاب</ref> که در مرتبهٔ بعد هستند، به فراگیری و حفظ قرآن و تعلّم عاجزند و نتوانسته‌اند به عللی <ref>جسمانی یا عقلانی</ref> دوره‌های درسی را به پایان برسانند، ولی مشتاق درس استفاده کنند <ref>درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ¼، ۱۷۱، ۱۷۲، ۱۷۵-۱۷۸، ۱۸۰؛ معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ۲(۲)/۱۳۸، ۱۴۵-۱۴۶</ref>.
طلاب حافظ قرآن نیز سازمانی دارند که «اِیْرَوان» خوانده می‌شود و دارای نظام و سنن و حقوق خاص خود است. این هیأت به منزلهٔ مجلسی است مشورتی که به هیأت عزابه یاری می‌کند. به بیان امروز نسبت ایروان به عزابه همانند نسبت مجلس نمایندگان به مجلس شیوخ <ref>سنا</ref> است و عزابه در بسیاری از امور به ایروان اتکا می‌کند <ref>معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ۱/۱۰۹</ref>.
طلاب حافظ قرآن نیز سازمانی دارند که «اِیْرَوان» خوانده می‌شود و دارای نظام و سنن و حقوق خاص خود است. این هیأت به منزلهٔ مجلسی است مشورتی که به هیأت عزابه یاری می‌کند. به بیان امروز نسبت ایروان به عزابه همانند نسبت مجلس نمایندگان به مجلس شیوخ (سنا) است و عزابه در بسیاری از امور به ایروان اتکا می‌کند <ref>معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ۱/۱۰۹</ref>.
جیطالی در بیش از ۵۰ صفحه از کتاب خود <ref>ج ۲، القنطره الثامنه</ref> به زهد و نکوهش دنیا و مذمتِ دل بستن به مال و منال و لزوم توجه به آخرت پرداخته و در عین حال مباحثی را نیز به کسب و کار و اهمیت آن از لحاظ اخلاق و معاش اسلامی اختصاص داده است. دینداری توأم با پشتکار کاسبکارانه را بیش از روش زاهدانه می‌توان مشخص اباضیان دانست. اباضیه از آغاز، هواداران ثروتمندی داشتند و به این مباهات هم می‌کردند، لیکن در عین حال کسانی هم بودند که در شمال افریقا در نهایت زهد و ترک دنیا زندگی می‌کردند <ref>اشتروتمان، ۲۶۸</ref>.
جیطالی در بیش از ۵۰ صفحه از کتاب خود <ref>جیطالی، ج ۲، القنطره الثامنه</ref> به زهد و نکوهش دنیا و مذمتِ دل بستن به مال و منال و لزوم توجه به آخرت پرداخته و در عین حال مباحثی را نیز به کسب و کار و اهمیت آن از لحاظ اخلاق و معاش اسلامی اختصاص داده است. دینداری توأم با پشتکار کاسبکارانه را بیش از روش زاهدانه می‌توان مشخص اباضیان دانست. اباضیه از آغاز، هواداران ثروتمندی داشتند و به این مباهات هم می‌کردند، لیکن در عین حال کسانی هم بودند که در شمال افریقا در نهایت زهد و ترک دنیا زندگی می‌کردند <ref>اشتروتمان، ۲۶۸</ref>.
اشتروتمان به نقل از شماخی برنامهٔ روزانهٔ زندگی اباضیان را چنین توصیف می‌کند: مؤمنین، زن و مرد، روز را وقف کار می‌کنند و ساعات شب را در مصلاها یا مساجد در جوار شیوخ یا به تنهایی به دعا خواندن می‌پردازند، و غالباً به خوابی کوتاه در شب بسنده می‌کنند تا باز فردا به امور دنیوی خود بپردازند <ref>نک: همو، ۲۷۱</ref>. اجتماع خاصی هم برای ذکر و دعا در اوقات طلوع یا غروب آفتاب داشته‌اند که «ختمه» نامیده شده است <ref>درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۱/۵</ref>.
اشتروتمان به نقل از شماخی برنامهٔ روزانهٔ زندگی اباضیان را چنین توصیف می‌کند: مؤمنین، زن و مرد، روز را وقف کار می‌کنند و ساعات شب را در مصلاها یا مساجد در جوار شیوخ یا به تنهایی به دعا خواندن می‌پردازند، و غالباً به خوابی کوتاه در شب بسنده می‌کنند تا باز فردا به امور دنیوی خود بپردازند <ref>نک: اشتروتمان، ۲۷۱</ref>. اجتماع خاصی هم برای ذکر و دعا در اوقات طلوع یا غروب آفتاب داشته‌اند که «ختمه» نامیده شده است <ref>درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۱/۵</ref>.
اکنون نیز، با اینکه عوامل فرهنگی تمدن غرب در جامعهٔ اباضی مزاب <ref>در شمال افریقا</ref> رخنه کرده، کمابیش این مردم قوانین و اعتقادات خود را رعایت می‌کنند، هیچ غیراباضی را به مساجد خود راه نمی‌دهند، با پیروان فرق دیگر اختلاط و آمیزشی ندارند و غالباً با غیراباضیان ازدواج نمی‌کنند. در اخلاقیات بسیار سختگیرند و در امور اجتماعی مساوات اصلی بنیادی برای آنان است، گرچه رؤسای جامعه در امور دینی با استبداد عمل می‌کنند <ref>اسمیت، ۲۸۶؛ بریتانیکا، VII/۱۵۶</ref>.
اکنون نیز، با اینکه عوامل فرهنگی تمدن غرب در جامعهٔ اباضی مزاب <ref>در شمال افریقا</ref> رخنه کرده، کمابیش این مردم قوانین و اعتقادات خود را رعایت می‌کنند، هیچ غیراباضی را به مساجد خود راه نمی‌دهند، با پیروان فرق دیگر اختلاط و آمیزشی ندارند و غالباً با غیراباضیان ازدواج نمی‌کنند. در اخلاقیات بسیار سختگیرند و در امور اجتماعی مساوات اصلی بنیادی برای آنان است، گرچه رؤسای جامعه در امور دینی با استبداد عمل می‌کنند <ref>اسمیت، ۲۸۶؛ بریتانیکا، VII/۱۵۶</ref>.
با آنکه گرایش به زهد در میان آنان بسیار دیده می‌شود، هیچ‌یک از طریقه‌های صوفیه در جوامع اباضی رواج نیافته است. و اصولاً مذهب اباضی تصوف را بدعت و شرعاً حرام می‌داند. با وجود این، اباضیه به وجود اولیا و صالحین و لزوم تکریم ایشان معتقدند <ref>بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۷۷- ۷۸</ref>. به نظر می‌رسد که اباضیه برای برخی از صالحین به کرامات هم قائل‌اند و کسانی را مستجاب الدعا می‌دانند <ref>نک: درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۱/۸۴</ref>، و حتی افراط در شرح وصف کرامات هم گاهی در نوشته‌های اینان دیده می‌شود <ref>اشتروتمان، ۲۷۹</ref>.
با آنکه گرایش به زهد در میان آنان بسیار دیده می‌شود، هیچ‌یک از طریقه‌های صوفیه در جوامع اباضی رواج نیافته است. و اصولاً مذهب اباضی تصوف را بدعت و شرعاً حرام می‌داند. با وجود این، اباضیه به وجود اولیا و صالحین و لزوم تکریم ایشان معتقدند <ref>بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۷۷- ۷۸</ref>. به نظر می‌رسد که اباضیه برای برخی از صالحین به کرامات هم قائل‌اند و کسانی را مستجاب الدعا می‌دانند <ref>نک: درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۱/۸۴</ref>، و حتی افراط در شرح وصف کرامات هم گاهی در نوشته‌های اینان دیده می‌شود <ref>اشتروتمان، ۲۷۹</ref>.
از پارسایی و دینداری زنان اباضیِ مغرب روایت‌های بسیار نقل کرده‌اند، از جمله اشتروتمان <ref>صص ۲۹۶ به بعد</ref> داستان‌هایی در این‌باره می‌آورد. زنان اباضی شدیداً در حجاب‌اند و حق ندارند از منطقه خارج شوند <ref>بریتانیکا، همانجا</ref>، ولی ظاهراً در گذشته سهم مهمی در جامعه و حیات اجتماعی داشته‌اند <ref>نک: معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ۲(۲)/۲۳۱، ۲۳۸-۲۴۰</ref>.
از پارسایی و دینداری زنان اباضیِ مغرب روایت‌های بسیار نقل کرده‌اند، از جمله اشتروتمان <ref>اشتروتمان، ص ۲۹۶ به بعد</ref> داستان‌هایی در این‌باره می‌آورد. زنان اباضی شدیداً در حجاب‌اند و حق ندارند از منطقه خارج شوند <ref>بریتانیکا، VII/۱۵۶</ref>، ولی ظاهراً در گذشته سهم مهمی در جامعه و حیات اجتماعی داشته‌اند <ref>نک: معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ۲(۲)/۲۳۱، ۲۳۸-۲۴۰</ref>.


==فرق اباضیه==
==فرق اباضیه==
خط ۳۶۱: خط ۳۶۲:
*'''اصحاب طاعهٍ لایُراد بِهَااللـه''': مقصود این گروه آن است که اگر کسی کاری را انجام دهد که خداوند بدان امر کرده است، حتی اگر عملش برای خدا نباشد، باز مقبول است.<ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ۱/۱۷۲؛ بغدادی، الفرق، ۶۲؛ ۷۵؛ اسفراینی، التبصیر فی‌الدین، ۵۹؛ شهرستانی، الملل و النحل، ۱/۲۶۴</ref>.
*'''اصحاب طاعهٍ لایُراد بِهَااللـه''': مقصود این گروه آن است که اگر کسی کاری را انجام دهد که خداوند بدان امر کرده است، حتی اگر عملش برای خدا نباشد، باز مقبول است.<ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ۱/۱۷۲؛ بغدادی، الفرق، ۶۲؛ ۷۵؛ اسفراینی، التبصیر فی‌الدین، ۵۹؛ شهرستانی، الملل و النحل، ۱/۲۶۴</ref>.


*'''حارثیه''': اصحاب حارث بن یزید <ref>بغدادی، الفرق، ۶۲؛ یا حارث بن مزید: اسفراینی، التبصیر فی‌الدین، ۵۹</ref>. رأی اصحاب طاعة لایراد بها الله را پذیرفتند. <ref>شهرستانی، الملل و النحل، ۱/۲۴۸</ref> برخلاف دیگر اباضیان، قائل به اختیار و قَدَر شدند. بدین سبب تکفیر شدند.<ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ۱/۱۷۱؛ بغدادی، الفرق، ص ۶۲؛ همو، الملل، ۷۸؛ اسفراینی، التبصیر فی‌الدین، همانجا؛ شهرستانی، الملل و النحل، ۱/۲۴۷</ref>. نیز به وجود استطاعت قبل از فعل معتقد بودند.<ref>اشعری ۱/۱۷۱؛ بغدادی، الفرق، ص ۶۲؛ شهرستانی، الملل و النحل، ۱/۲۴۸</ref>
*'''حارثیه''': اصحاب حارث بن یزید <ref>بغدادی، الفرق، ۶۲؛ یا حارث بن مزید: اسفراینی، التبصیر فی‌الدین، ۵۹</ref>. رأی اصحاب طاعة لایراد بها الله را پذیرفتند. <ref>شهرستانی، الملل و النحل، ۱/۲۴۸</ref> برخلاف دیگر اباضیان، قائل به اختیار و قَدَر شدند. بدین سبب تکفیر شدند.<ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ۱/۱۷۱؛ بغدادی، الفرق، ص ۶۲؛ بغدادی، الملل، ۷۸؛ اسفراینی، التبصیر فی‌الدین، ص ۵۹؛ شهرستانی، الملل و النحل، ۱/۲۴۷</ref>. نیز به وجود استطاعت قبل از فعل معتقد بودند.<ref>اشعری ۱/۱۷۱؛ بغدادی، الفرق، ص ۶۲؛ شهرستانی، الملل و النحل، ۱/۲۴۸</ref>


*'''حسینیه''':پیروان ابوزیاد احمدبن حسین <ref>یا حسن</ref> طرابلسی بودند. وی گویا تألیفات بسیاری داشته است <ref>همانجا؛ طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۶۲-۶۳</ref>. خیلی زود عمریه با حسینیه درآمیختند. عمریه قبل از حسینیه و پیرو عیسی بن عمیر بودند بودند. مذهب خود را به عبداللـه بن مسعود نامی نسبت می‌دادند.<ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۶۱، ۶۳؛ درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۱/۴۷</ref>. اینان منکر امامت عبدالوهاب رستمی بودند <ref>بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، همانجا</ref>.{{سخ}}حسینیه سنت و اجماع را رد می‌کردند <ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۶۷</ref> منکر عذاب قبر بودند. <ref>جیطالی، قناطر الخیرات،  ۳/۵۲۶</ref>. بعضی دیگر از عقاید منسوب به حسینیه ـ عمریه این‌هاست: [[شرک]] تنها با انکار خدا محقق می‌شود؛ حب، رضا، دوستی و دشمنی، افعال خدا هستند، نه صفات او؛ [[زنا]] مباح است؛ رسول خدا علامتی دارد که با آن شناخته می‌شود؛ برتری عقلا به تکلیف و استطاعت است نه به عقلشان؛ خوف و رجا برای اهل بهشت هم هست <ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۶۲-۶۳</ref>.
*'''حسینیه''':پیروان ابوزیاد احمدبن حسین یا حسن طرابلسی بودند. وی گویا تألیفات بسیاری داشته است <ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۶۲-۶۳</ref>. خیلی زود عمریه با حسینیه درآمیختند. عمریه قبل از حسینیه و پیرو عیسی بن عمیر بودند بودند. مذهب خود را به عبداللـه بن مسعود نامی نسبت می‌دادند.<ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۶۱، ۶۳؛ درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۱/۴۷</ref>. اینان منکر امامت عبدالوهاب رستمی بودند <ref>بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، همانجا</ref>.{{سخ}}حسینیه سنت و اجماع را رد می‌کردند <ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۶۷</ref> منکر عذاب قبر بودند. <ref>جیطالی، قناطر الخیرات،  ۳/۵۲۶</ref>. بعضی دیگر از عقاید منسوب به حسینیه ـ عمریه این‌هاست: [[شرک]] تنها با انکار خدا محقق می‌شود؛ حب، رضا، دوستی و دشمنی، افعال خدا هستند، نه صفات او؛ [[زنا]] مباح است؛ رسول خدا علامتی دارد که با آن شناخته می‌شود؛ برتری عقلا به تکلیف و استطاعت است نه به عقلشان؛ خوف و رجا برای اهل بهشت هم هست <ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۶۲-۶۳</ref>.


*'''حفصیه''': اینان پیروان حفص بن ابی المِقدام بودند. حفصیه [[ایمان]] را تنها بر پایهٔ معرفت خداوند تعالی استوار می‌دانند. <ref>فخر رازی، اعتقادات فرق المسلمین و المشرکین، ص ۵۱</ref> تنها آن کس که خداوند تعالی را انکار کند، مشرک است <ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ۱۷۰؛ بغدادی، الفرق، ۶۲؛ شهرستانی، الملل و النحل، ۱/۲۴۷؛ اسفراینی، التبصیر فی‌الدین، ۵۹</ref>. اینان بعداً معتقد شدند که ایمان به کتب و رسل هم متصل به [[توحید]] است و هرکه آن‌ها را منکر شود، مشرک است <ref>اشعری، مقالات الاسلامیین،همانجاها بغدادی، الفرق، ص ۶۲</ref>.
*'''حفصیه''': اینان پیروان حفص بن ابی المِقدام بودند. حفصیه [[ایمان]] را تنها بر پایهٔ معرفت خداوند تعالی استوار می‌دانند. <ref>فخر رازی، اعتقادات فرق المسلمین و المشرکین، ص ۵۱</ref> تنها آن کس که خداوند تعالی را انکار کند، مشرک است <ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ۱۷۰؛ بغدادی، الفرق، ۶۲؛ شهرستانی، الملل و النحل، ۱/۲۴۷؛ اسفراینی، التبصیر فی‌الدین، ۵۹</ref>. اینان بعداً معتقد شدند که ایمان به کتب و رسل هم متصل به [[توحید]] است و هرکه آن‌ها را منکر شود، مشرک است <ref>اشعری، مقالات الاسلامیین،همانجاها بغدادی، الفرق، ص ۶۲</ref>.
خط ۳۷۸: خط ۳۷۹:
*'''نُکّار''': پیروان یزید بن فندین بودند و باور داشتند در میانشان افرادی عالم‎تر از عبدلوهاب است. عبدالوهاب پس از پدرش عبدالرحمن رستمی، امام اباضیه شده بود. ابن فندین با پیروان بسیار خروج کرد. عالمان اباضی از او حمایت نکردند. تنها فقیهی مصری <ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۵۲: لیبیایی</ref> به نام شعیب به نفع ابن فندین فتوا داد و خود به تاهرت رفت. ابن فندین به یاری او علم طغیان برافراشت. در جنگی که روی داد، امام عبدالوهاب پیروز و ابن فندین کشته شد. شعیب هم به مصر یا طرابلس گریخت. <ref>درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۱/۴۹-۵۱، ۵۴؛ بارونی. ۳۸-۳۹؛ طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۵۰-۵۲</ref>{{سخ}}پایه و اساس عقیدهٔ نکار دو رأی بود: یکی آنکه با وجود افضل امامت مفضول صحیح نیست و مفضول باید خلع گردد؛ دیگر اینکه امامت با حفظ شروطی که در موقع بیعت با امام قرار داده شده، صحیح است <ref>شرط امامت عبدالوهاب مشاورت و تأیید جماعتی از مشاوران بوده است</ref><ref>درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۱/۴۸؛ طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۵۲؛ اشتروتمان، ۲۶۵</ref>. {{سخ}}از جمله عقاید نکّار که آن‌ها را از سایر اباضیه جدا می‌کرد <ref>بجز دو اصل بنیادی مذکور</ref>، می‌توان این‌ها را برشمرد: امامت امری واجب و حتمی نیست؛ پشت سر امام جائر نمی‌توان نماز جمعه گزارد؛ گرفتن عطایای شاهان مجاز نیست؛ اسماء خداوند به نوافل امر نکرده است؛ حرام مجهول حرام است؛ نوشیدن شراب به تقیه مجاز است <ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۵۲-۵۴</ref> و عذاب قبر صحیح نیست <ref>جیطالی، قناطر الخیرات،  ۳/۵۲۶</ref>.{{سخ}}فرقه نکار با سرکوب شدن به دست امام عبدالوهاب ریشه‌کن نشد و پیروان آن دست کم تا یک قرن بعد باقی بودند. کسانی همچون عبداللـه ابن یزید فزاری <ref>از علمای قرن ۳ق/۹م</ref> و ابویزید مخلدبن کیداد یفرنی (معاصر [[دولت فاطمیان]]) از مشاهیر و برجستگان فرقه نکّارند <ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۵۲</ref>.  شغبیه، مستاوه، نجویه و نکات از دیگر نام‎های نکار است. <ref>درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۱/۵۱</ref>
*'''نُکّار''': پیروان یزید بن فندین بودند و باور داشتند در میانشان افرادی عالم‎تر از عبدلوهاب است. عبدالوهاب پس از پدرش عبدالرحمن رستمی، امام اباضیه شده بود. ابن فندین با پیروان بسیار خروج کرد. عالمان اباضی از او حمایت نکردند. تنها فقیهی مصری <ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۵۲: لیبیایی</ref> به نام شعیب به نفع ابن فندین فتوا داد و خود به تاهرت رفت. ابن فندین به یاری او علم طغیان برافراشت. در جنگی که روی داد، امام عبدالوهاب پیروز و ابن فندین کشته شد. شعیب هم به مصر یا طرابلس گریخت. <ref>درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۱/۴۹-۵۱، ۵۴؛ بارونی. ۳۸-۳۹؛ طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۵۰-۵۲</ref>{{سخ}}پایه و اساس عقیدهٔ نکار دو رأی بود: یکی آنکه با وجود افضل امامت مفضول صحیح نیست و مفضول باید خلع گردد؛ دیگر اینکه امامت با حفظ شروطی که در موقع بیعت با امام قرار داده شده، صحیح است <ref>شرط امامت عبدالوهاب مشاورت و تأیید جماعتی از مشاوران بوده است</ref><ref>درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۱/۴۸؛ طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۵۲؛ اشتروتمان، ۲۶۵</ref>. {{سخ}}از جمله عقاید نکّار که آن‌ها را از سایر اباضیه جدا می‌کرد <ref>بجز دو اصل بنیادی مذکور</ref>، می‌توان این‌ها را برشمرد: امامت امری واجب و حتمی نیست؛ پشت سر امام جائر نمی‌توان نماز جمعه گزارد؛ گرفتن عطایای شاهان مجاز نیست؛ اسماء خداوند به نوافل امر نکرده است؛ حرام مجهول حرام است؛ نوشیدن شراب به تقیه مجاز است <ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۵۲-۵۴</ref> و عذاب قبر صحیح نیست <ref>جیطالی، قناطر الخیرات،  ۳/۵۲۶</ref>.{{سخ}}فرقه نکار با سرکوب شدن به دست امام عبدالوهاب ریشه‌کن نشد و پیروان آن دست کم تا یک قرن بعد باقی بودند. کسانی همچون عبداللـه ابن یزید فزاری <ref>از علمای قرن ۳ق/۹م</ref> و ابویزید مخلدبن کیداد یفرنی (معاصر [[دولت فاطمیان]]) از مشاهیر و برجستگان فرقه نکّارند <ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۵۲</ref>.  شغبیه، مستاوه، نجویه و نکات از دیگر نام‎های نکار است. <ref>درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۱/۵۱</ref>


*'''یزیدیه''': اینان پیروان یزیدبن اُنَیْسه یا یزیدبن ابی انیسه بودند <ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ۱/۱۷۰؛ بغدادی، الفرق، ۱۶۷؛ شهرستانی، الملل و النحل، ۱/۲۴۸</ref>. عقایدشان از اباضیه دور است. یزیدیه خود را از یاران [[خوارج|محکّمهٔ]] نخستین می‌دانستند و از همهٔ خوارج پس از ایشان تبری می‌جستند، اما فقط به همراهی با اباضیان اقرار داشتند <ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ۱/۱۷۰-۱۷۱؛ شهرستانی، الملل و النحل، ۱/۲۴۸</ref>. اینان هر گناهی را، چه صغیره چه کبیره، شرک می‌دانستند و می‌گفتند که هر کس حدّ بر او واجب شود، کافر و مشرک است <ref> شهرستانی، الملل و النحل، ۱/۲۴۹</ref>. یزید کسی از [[اهل کتاب]] را که به رسالت حضرت محمد(ص) شهادت دهد، حتی اگر به دین او درنیاید، دوست خود می‌خواند <ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ۱/۱۷۰-۱۷۱ بغدادی، الفرق، ۱۶۷؛ همو، الملل، ۷۸؛ شهرستانی، الملل و النحل، ۲۴۹؛ ابن حزم، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل،۴/۱۸۸</ref>. نظر غریب دیگری که به یزیدیه نسبت داده‌اند، این است که به اعتقاد ایشان خداوند رسولی از عجم خواهد فرستاد و کتابی بر او نازل خواهد کرد و او شریعت محمد(ص) را ترک گفته شریعت جدیدی خواهد آورد؛ و می‌گفتند که این پیامبر از [[صابئین]] است <ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ۱/۱۷۰-۱۷۱؛ شهرستانی، الملل و النحل، همانجا؛ بغدادی، الفرق، ۱۶۷؛ اسفراینی، التبصیر فی‌الدین، ۱۴۰</ref>.{{سخ}}به گفتهٔ اشعری <ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ۱/۱۷۰-۱۷۱</ref> از اباضیه بعضی در کار یزیدیه توقف کردند و برخی دیگر خود را از آنان بری دانستند، ولی چنین به نظر می‌رسد که کلاً از آن‌ها برائت جسته و حتی حکم به کفر و شرکشان داده باشند، چنانکه ابن حزم <ref>ابن حزم، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل،۴/۱۸۹</ref> بدین نکته اشارت دارد.
*'''یزیدیه''': اینان پیروان یزیدبن اُنَیْسه یا یزیدبن ابی انیسه بودند <ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ۱/۱۷۰؛ بغدادی، الفرق، ۱۶۷؛ شهرستانی، الملل و النحل، ۱/۲۴۸</ref>. عقایدشان از اباضیه دور است. یزیدیه خود را از یاران [[خوارج|محکّمهٔ]] نخستین می‌دانستند و از همهٔ خوارج پس از ایشان تبری می‌جستند، اما فقط به همراهی با اباضیان اقرار داشتند <ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ۱/۱۷۰-۱۷۱؛ شهرستانی، الملل و النحل، ۱/۲۴۸</ref>. اینان هر گناهی را، چه صغیره چه کبیره، شرک می‌دانستند و می‌گفتند که هر کس حدّ بر او واجب شود، کافر و مشرک است <ref> شهرستانی، الملل و النحل، ۱/۲۴۹</ref>. یزید کسی از [[اهل کتاب]] را که به رسالت حضرت محمد(ص) شهادت دهد، حتی اگر به دین او درنیاید، دوست خود می‌خواند <ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ۱/۱۷۰-۱۷۱ بغدادی، الفرق، ۱۶۷؛ بغدادی، الملل، ۷۸؛ شهرستانی، الملل و النحل، ۲۴۹؛ ابن حزم، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل،۴/۱۸۸</ref>. نظر غریب دیگری که به یزیدیه نسبت داده‌اند، این است که به اعتقاد ایشان خداوند رسولی از عجم خواهد فرستاد و کتابی بر او نازل خواهد کرد و او شریعت محمد(ص) را ترک گفته شریعت جدیدی خواهد آورد؛ و می‌گفتند که این پیامبر از [[صابئین]] است <ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ۱/۱۷۰-۱۷۱؛ شهرستانی، الملل و النحل، همانجا؛ بغدادی، الفرق، ۱۶۷؛ اسفراینی، التبصیر فی‌الدین، ۱۴۰</ref>.{{سخ}}به گفتهٔ اشعری <ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ۱/۱۷۰-۱۷۱</ref> از اباضیه بعضی در کار یزیدیه توقف کردند و برخی دیگر خود را از آنان بری دانستند، ولی چنین به نظر می‌رسد که کلاً از آن‌ها برائت جسته و حتی حکم به کفر و شرکشان داده باشند، چنانکه ابن حزم <ref>ابن حزم، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل،۴/۱۸۹</ref> بدین نکته اشارت دارد.


==پانویس==
==پانویس==
خط ۳۸۴: خط ۳۸۵:


==منابع==
==منابع==
{{منابع}}
{{ستون-شروع}}
* '''این مقاله برگرفته از کتاب اباضیان؛ آخرین بازماندگان خوارج نوشته مسعود جلالی مقدم و مدخل اباضیان در دایرة المعارف بزرگ اسلامی است.'''
* '''این مقاله برگرفته از کتاب اباضیان؛ آخرین بازماندگان خوارج نوشته مسعود جلالی مقدم و مدخل اباضیان در دایرة المعارف بزرگ اسلامی است.'''
* ابن ابی حاتم، عبدالرحمن بن محمد، الجرح و التعدیل، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۲ق/۱۹۵۳م؛
* ابن ابی حاتم، عبدالرحمن بن محمد، الجرح و التعدیل، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۲ق/۱۹۵۳م؛
خط ۳۹۱: خط ۳۹۲:
* ابن بطوطه، محمدبن ابراهیم، رحله، بیروت، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م؛
* ابن بطوطه، محمدبن ابراهیم، رحله، بیروت، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م؛
* ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، تلبیس ابلیس، بیروت، ۱۳۶۸ق/۱۹۴۹م؛
* ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، تلبیس ابلیس، بیروت، ۱۳۶۸ق/۱۹۴۹م؛
* همو، کتاب الضعفاء و المتروکین، به کوشش عبداللـه القاضی، بیروت، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶م؛
* ابن جوزی، کتاب الضعفاء و المتروکین، به کوشش عبداللـه القاضی، بیروت، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶م؛
* ابن حبان، محمد، کتاب الثقات، حیدرآباد دکن، ۱۳۹۸-۱۳۹۹ق/۱۹۷۸-۱۹۷۹م، ج ۴، ۵؛
* ابن حبان، محمد، کتاب الثقات، حیدرآباد دکن، ۱۳۹۸-۱۳۹۹ق/۱۹۷۸-۱۹۷۹م، ج ۴، ۵؛
* ابن حجر عسقلانی، احمدبن علی، تهذیب التهذیب، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۵ق؛
* ابن حجر عسقلانی، احمدبن علی، تهذیب التهذیب، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۵ق؛
* همو، لسان المیزان، بیروت، ۱۳۹۰ق/۱۹۷۱م؛
* ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، بیروت، ۱۳۹۰ق/۱۹۷۱م؛
* ابن حزم، علی بن احمد، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م؛
* ابن حزم، علی بن احمد، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م؛
* ابن حوقل، ابوالقاسم، کتاب صوره الارض، لیدن، ۱۹۳۸م؛
* ابن حوقل، ابوالقاسم، کتاب صوره الارض، لیدن، ۱۹۳۸م؛
خط ۴۰۹: خط ۴۱۰:
* بخاری، اسماعیل بن ابراهیم، التاریخ الکبیر، به کوشش محمد عبدالمعیدخان، حیدرآباد دکن، ۱۳۸۲ق/۱۹۶۲م؛
* بخاری، اسماعیل بن ابراهیم، التاریخ الکبیر، به کوشش محمد عبدالمعیدخان، حیدرآباد دکن، ۱۳۸۲ق/۱۹۶۲م؛
* بغدادی، عبدالقاهربن طاهر، الفرق بین الفرق، به کوشش محمد زاهد ابن حسن کوثری، ۱۳۶۷ق/۱۹۴۸م؛
* بغدادی، عبدالقاهربن طاهر، الفرق بین الفرق، به کوشش محمد زاهد ابن حسن کوثری، ۱۳۶۷ق/۱۹۴۸م؛
* همو، الملل و النحل، به کوشش البیر نصیری نادر، بیروت، ۱۹۷۰م؛
* بغدادی، الملل و النحل، به کوشش البیر نصیری نادر، بیروت، ۱۹۷۰م؛
* جاحظ، عمروبن بحر، البیان و التبیین، به کوشش حسن السندوبی، قاهره، ۱۳۵۱ق/۱۹۳۲م؛
* جاحظ، عمروبن بحر، البیان و التبیین، به کوشش حسن السندوبی، قاهره، ۱۳۵۱ق/۱۹۳۲م؛
* جرجانی، سیدابوالحسن الحسینی، التعریفات، قاهره، ۱۳۵۷ق/۱۹۳۸م؛
* جرجانی، سیدابوالحسن الحسینی، التعریفات، قاهره، ۱۳۵۷ق/۱۹۳۸م؛
خط ۴۲۶: خط ۴۲۷:
* معمر، علی یحیی، الاباضیه فی موکب التاریخ، قاهره، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م، موسوعه جمال عبدالناصر فی الفقه الاسلامی، قاهره، ۱۳۸۶-۱۳۸۹ق، ج ۱-۴؛
* معمر، علی یحیی، الاباضیه فی موکب التاریخ، قاهره، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م، موسوعه جمال عبدالناصر فی الفقه الاسلامی، قاهره، ۱۳۸۶-۱۳۸۹ق، ج ۱-۴؛
* یاقوت، بلدان؛
* یاقوت، بلدان؛
{{پایان}}
 




خط ۴۴۲: خط ۴۴۳:
* Strothmann, Von R., »Berber und Ibāditen«, Islam, 17, 1928;
* Strothmann, Von R., »Berber und Ibāditen«, Islam, 17, 1928;
* Vaglieri, Laura Veccia, »L’Imāmato ibádita dell Omán«, Annali, Nuova Serie, Vol. III, Napoli, 1949.
* Vaglieri, Laura Veccia, »L’Imāmato ibádita dell Omán«, Annali, Nuova Serie, Vol. III, Napoli, 1949.
{{پایان}}
{{پایان}}
{{پایان}}
{{فرق اسلام}}
{{فرق اسلام}}


[[رده:فرقه‌های کلامی]]
[[رده:فرقه‌های کلامی]]
کاربر ناشناس