کاربر ناشناس
اباضیه: تفاوت میان نسخهها
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
imported>Sama جزبدون خلاصۀ ویرایش |
imported>Sama جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۹: | خط ۴۹: | ||
==زمینهٔ تاریخی== | ==زمینهٔ تاریخی== | ||
*'''انشعاب ابوبلال مرداس از خوارج'''{{سخ}} | *'''انشعاب ابوبلال مرداس از خوارج'''{{سخ}} | ||
تاریخ گواه آن است که اباضیه در جریان حرکت خوارج پدید آمدند و سپس راهی مستقل در پیش گرفتند. البته زمینهٔ انشعاب را [[ابوبلال مرداس|ابوبلال مرداس بن اُدَیّه]] و افکار او فراهم ساخت و این گروه با تأثیر پذیرفتن از راه و روش او، از گروههای تندرو خوارج چون ازارقه و... کناره گرفتند. ابوبلال ــ چنانکه در جای خود خواهد آمد ــ حلقهٔ واسطی بود میان جریان اصلی خوارج و گروههای معتدل و میانهرو. پس از شهادت امیر مؤمنان علی(ع)، خوارج چند بار قیام کردند که از آن میان قیام ابوبلال مرداس در زمان [[یزید بن معاویه|یزیدبن معاویه]] دارای اهمیت خاصی است. وی در ۵۸ق پس از رهایی از زندانِ [[عبیدالله بن زیاد|عبیداللـه بن زیاد]] همراه با ۳۰ تن از یاران خود از بصره خارج شد و در آسَک (میان رامهرمز و ارّجان) فرود آمد. همراهان او در آنجا ۴۰ تن شدند <ref>مبرد، الکامل، | تاریخ گواه آن است که اباضیه در جریان حرکت خوارج پدید آمدند و سپس راهی مستقل در پیش گرفتند. البته زمینهٔ انشعاب را [[ابوبلال مرداس|ابوبلال مرداس بن اُدَیّه]] و افکار او فراهم ساخت و این گروه با تأثیر پذیرفتن از راه و روش او، از گروههای تندرو خوارج چون ازارقه و... کناره گرفتند. ابوبلال ــ چنانکه در جای خود خواهد آمد ــ حلقهٔ واسطی بود میان جریان اصلی خوارج و گروههای معتدل و میانهرو. پس از شهادت امیر مؤمنان علی(ع)، خوارج چند بار قیام کردند که از آن میان قیام ابوبلال مرداس در زمان [[یزید بن معاویه|یزیدبن معاویه]] دارای اهمیت خاصی است. وی در ۵۸ق پس از رهایی از زندانِ [[عبیدالله بن زیاد|عبیداللـه بن زیاد]] همراه با ۳۰ تن از یاران خود از بصره خارج شد و در آسَک (میان رامهرمز و ارّجان) فرود آمد. همراهان او در آنجا ۴۰ تن شدند <ref>مبرد، الکامل، ج ۲، ص ۱۸۳-۱۸۵؛ طبری، تاریخ، ۵/۳۱۳-۳۱۴، ۴۷۱؛ یاقوت، بلدان،۱/۶۲</ref>. وی از ابتدا اعلام کرد با کسی نخواهند جنگید، مگر آنکه به ایشان حمله شود <ref>مبرد، الکامل، ج ۲، ص ۱۸۳-۱۸۵؛ ابن عبدربه، العقد الفرید،۲/۲۴۰، ۲۴۱</ref>. عبیداللـه در ۶۰ق<ref>ابن اثیر، الکامل، ۳/۵۱۹</ref> برای سرکوب ابوبلال، سپاهی دوهزار نفره را<ref>یاقوت، بلدان، ۱/۶۳؛ مَعبدبن اسلّم</ref> جنگ او فرستاد. ابوبلال خواستار توقف جنگ شد، اما به هر روی جنگ رخ داد و ابوبلال پیروز شد <ref>مبرد، الکامل، ۲/۱۸۵؛ طبری، تاریخ، ۵/۳۱۴، ۴۷۱</ref>. سال بعد عبیداللـه سپاهی ۴۰۰۰ نفری را<ref>ابن اثیر، الکامل،۳/۵۱۹: ۰‘۳</ref> به مقابله با آنان فرستاد. در میانه جنگ و هنگامی که خوارج به نماز ایستاده بودند، سپاهیان دشمن بر سر آنان ریختند و همه از جمله مرداس را به قتل رساندند <ref>مبرد، الکامل، ۲/۱۸۶-۱۸۷؛ طبری، تاریخ، ۵/۴۷۱؛ ابن عبدربه، العقد الفرید،۱/۱۸۳</ref>. | ||
*'''عقاید ابوبلال مرداس'''{{سخ}} | *'''عقاید ابوبلال مرداس'''{{سخ}} | ||
عقاید ابوبلال معرف نخستین مراحل شکلگیری آراء خوارج است <ref>معروف، ۱۹۷</ref>. وی [[تقیه]] را جایز میدانست<ref>مبرد، الکامل، ۲/۱۸۲</ref>. کسی را که نماز بگزارد مسلمان، و تجاوز به حقوق او را ممنوع میدانست، شمشیر کشدن بر مسلمانان را نهی میکرد، از ستم میگریخت و فقط به قصد دفاع به جنگ میکرد و از کردار خوارج تبرّی میجست و خروج زنان را هم حرام میدانست <ref>مبرد، الکامل، ۲/۱۸۲-۱۸۵؛ ابن عبدربه، العقد الفرید،۱/۱۸۴؛ ابن اثیر، الکامل، ۳/۵۱۸</ref>. وی همچنانکه تقیه را مجاز میدانست، قعود را هم برخلاف خوارج تندرو به کلی نفی نمیکرد.<ref>درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۲/۲۱۵</ref> | عقاید ابوبلال معرف نخستین مراحل شکلگیری آراء خوارج است <ref>معروف، ۱۹۷</ref>. وی [[تقیه]] را جایز میدانست<ref>مبرد، الکامل، ۲/۱۸۲</ref>. کسی را که نماز بگزارد مسلمان، و تجاوز به حقوق او را ممنوع میدانست، شمشیر کشدن بر مسلمانان را نهی میکرد، از ستم میگریخت و فقط به قصد دفاع به جنگ میکرد و از کردار خوارج تبرّی میجست و خروج زنان را هم حرام میدانست <ref>مبرد، الکامل، ۲/۱۸۲-۱۸۵؛ ابن عبدربه، العقد الفرید،۱/۱۸۴؛ ابن اثیر، الکامل، ۳/۵۱۸</ref>. وی همچنانکه تقیه را مجاز میدانست، قعود را هم برخلاف خوارج تندرو به کلی نفی نمیکرد.<ref>درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۲/۲۱۵</ref> | ||
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
==پیدایش مذهب اباضی== | ==پیدایش مذهب اباضی== | ||
*'''همراهی خوارج با ابن زبیر''' | *'''همراهی خوارج با ابن زبیر''' | ||
پس از کشته شدن ابوبلال، ابن زیاد به قصد ریشهکن کردن خوارج با شدت بیشتری به قلع و قمع آنان ادامه داد. متقابلاً خوارج هم به قصد جهاد در [[بصره]] گرد آمدند، و در میان آنان رهبران قوم همچون [[نافع بن ازرق]]، [[عبدالله بن صفار]] و [[عبدالله بن اباض|ابن اباض]] حاضر بودند و ظاهراً نافع نسبت به دیگران ریاستی داشت. در همین ایام [[عبدالله بن زبیر|عبداللـه بن زبیر]] در [[مکه]] قیام و ادعای [[خلافت]] کرده بود. به پیشنهاد نافع، در سال ۶۴ق آنان در کنار ابن زبیر برابر سپاه شام جنگیدند و پیروز شدند.<ref>مبرد، الکامل، | پس از کشته شدن ابوبلال، ابن زیاد به قصد ریشهکن کردن خوارج با شدت بیشتری به قلع و قمع آنان ادامه داد. متقابلاً خوارج هم به قصد جهاد در [[بصره]] گرد آمدند، و در میان آنان رهبران قوم همچون [[نافع بن ازرق]]، [[عبدالله بن صفار]] و [[عبدالله بن اباض|ابن اباض]] حاضر بودند و ظاهراً نافع نسبت به دیگران ریاستی داشت. در همین ایام [[عبدالله بن زبیر|عبداللـه بن زبیر]] در [[مکه]] قیام و ادعای [[خلافت]] کرده بود. به پیشنهاد نافع، در سال ۶۴ق آنان در کنار ابن زبیر برابر سپاه شام جنگیدند و پیروز شدند.<ref>مبرد، الکامل، ج ۲، ص ۲۰۲-۲۰۶؛ طبری، تاریخ، ۵/۵۶۴؛ ابن عبدربه، العقد الفرید،ج۲، ص ۲۳۵-۲۳۷</ref>. | ||
پس از نبرد، خوارج از باور ابن زبیر پرس و جو کردند. ابن زبیر اگرچه پیش از نبرد، خود را موافق آنان نشان داده بود، اما با احساس بینیازی از خوارج، [[عثمان]] و [[طلحه]] و [[زبیر]] را ستود و از خوارج تبری جست و خوارج از او جدا شدند.<ref>مبرد، الکامل، | پس از نبرد، خوارج از باور ابن زبیر پرس و جو کردند. ابن زبیر اگرچه پیش از نبرد، خود را موافق آنان نشان داده بود، اما با احساس بینیازی از خوارج، [[عثمان]] و [[طلحه]] و [[زبیر]] را ستود و از خوارج تبری جست و خوارج از او جدا شدند.<ref>مبرد، الکامل، ج ۲، ص ۲۰۲-۲۰۶؛ طبری، تاریخ، ۵/۵۶۶؛ ابن عبدربه، العقد الفرید،ج۲، ص ۲۳۵-۲۳۷</ref> | ||
*'''رویگردانی از ابن زبیر و انشعاب''' | *'''رویگردانی از ابن زبیر و انشعاب''' | ||
خط ۷۹: | خط ۷۹: | ||
::او در دفاع خوارج از مکه به همراه ابن زبیر شرکت داشته <ref>۶۴ق</ref> و بنابه روایت درگذشت او در جبل نفوسهٔ مغرب، میبایست بعد از این تاریخ، از بصره به آنجا رفته باشد <ref>نک: لویکی، «اباضیان... »، ۴</ref>. منابع اباضی میگویند که ابن اباض در کلیهٔ امور به فتاوی جابربن زید اتکا داشت و در کارها با او مشورت و از آراء او متابعت میکرد <ref>بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۲۹؛ معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ۱/۱۵۱</ref>. | ::او در دفاع خوارج از مکه به همراه ابن زبیر شرکت داشته <ref>۶۴ق</ref> و بنابه روایت درگذشت او در جبل نفوسهٔ مغرب، میبایست بعد از این تاریخ، از بصره به آنجا رفته باشد <ref>نک: لویکی، «اباضیان... »، ۴</ref>. منابع اباضی میگویند که ابن اباض در کلیهٔ امور به فتاوی جابربن زید اتکا داشت و در کارها با او مشورت و از آراء او متابعت میکرد <ref>بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۲۹؛ معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ۱/۱۵۱</ref>. | ||
*'''جابربن زید''':{{سخ}} ابوالشعثاء [[جابر بن زید|جابربن زید]] ازدی یُحْمَدی (یَحْمَدی) جَوفی حُرَفی، عالم و محدث و از تابعین است. ظاهراً اصلش از حُرَقهٔ عمان بوده است،<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ۷/۱۷۹؛ بخاری، التاریخ الکبیر، | *'''جابربن زید''':{{سخ}} ابوالشعثاء [[جابر بن زید|جابربن زید]] ازدی یُحْمَدی (یَحْمَدی) جَوفی حُرَفی، عالم و محدث و از تابعین است. ظاهراً اصلش از حُرَقهٔ عمان بوده است،<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ۷/۱۷۹؛ بخاری، التاریخ الکبیر، ج۱ (۲)، ص ۲۰۴؛ ابن حبان، کتاب الثقات، ۴/۱۰۱؛ یاقوت، بلدان، ۲/۲۴۳-۲۴۴</ref> مرگ وی را در ۹۳ق/۷۱۲م <ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ۷/۱۸۲؛ بخاری، التاریخ الکبیر، ج۱ (۲)، ص ۲۰۴؛ ابن حبان، کتاب الثقات، ۴/۱۰۲؛ یاقوت، بلدان، ۲/۲۴۴</ref> یا ۱۰۳ق/۷۲۱م <ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص ۱۸۲؛ مسعودی، مروج الذهب، ۳/۲۰۳؛ ابن حجر، تهذیب التهذیب، ۲/۳۸</ref> و یا ۱۰۴ق <ref>ابن حجر، تهذیب التهذیب، ۲/۳۸، به نقل از هیثم بن عدی</ref> گفتهاند. | ||
::اباضیه جابربن زید را نخستین امام خود دانستهاند <ref>بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۲۸-۲۹؛ معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ۱/۵۹، ۶۰؛ نیز نک: اشعری، مقالات الاسلامیین، ۱/۱۷۵</ref>. درجینی در حالی که جابر، ابوبلال مرداس، عبداللـه بن اباض و بعضی دیگر از خوارج را با عنوان مشایخ اباضی نیمه دوم قرن اول هجری ذکر میکند <ref> درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۱/۷</ref>، او را نخستین شیخ از طیقهٔ دوم مشایخ اباضی میشمارد <ref> درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۲/۲۰۵-۲۱۴</ref>. شاهد دیگرِ مقبولیتِ وی نزد اباضیان این است که نّفاث بن نصر از میان تمامی کتب کتابخانهٔ خلیفهٔ عباسی (شاید [[مأمون]]) فقط طالب دیوانِ (مجموعهٔ احادیثِ) جابربن زید شد و از آن کتاب که در اختیار اباضیان نبود، نسخهای برداشت <ref>درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۱/۸۰-۸۲؛ بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۴۳</ref>. بهعلاوه نقل احادیث از جابربن زید در میان علمای اباضی امری معمول بوده است <ref>مثلاً نک: جیطالی</ref>. | ::اباضیه جابربن زید را نخستین امام خود دانستهاند <ref>بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۲۸-۲۹؛ معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ۱/۵۹، ۶۰؛ نیز نک: اشعری، مقالات الاسلامیین، ۱/۱۷۵</ref>. درجینی در حالی که جابر، ابوبلال مرداس، عبداللـه بن اباض و بعضی دیگر از خوارج را با عنوان مشایخ اباضی نیمه دوم قرن اول هجری ذکر میکند <ref> درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۱/۷</ref>، او را نخستین شیخ از طیقهٔ دوم مشایخ اباضی میشمارد <ref> درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۲/۲۰۵-۲۱۴</ref>. شاهد دیگرِ مقبولیتِ وی نزد اباضیان این است که نّفاث بن نصر از میان تمامی کتب کتابخانهٔ خلیفهٔ عباسی (شاید [[مأمون]]) فقط طالب دیوانِ (مجموعهٔ احادیثِ) جابربن زید شد و از آن کتاب که در اختیار اباضیان نبود، نسخهای برداشت <ref>درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۱/۸۰-۸۲؛ بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۴۳</ref>. بهعلاوه نقل احادیث از جابربن زید در میان علمای اباضی امری معمول بوده است <ref>مثلاً نک: جیطالی</ref>. | ||
::انتساب اباضیان به جابر و پیروی آنان از وی مختص به ادوار بعد از او نیست، بلکه در زمان خود وی هم سابقه داشته است. گفته شده که او خود این نسبت را انکار کرده و از اباضیه برائت جسته است. <ref>دربارهٔ این انتساب نک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ۷/۱۸۱-۱۸۲؛ بخاری، التاریخ الکبیر، | ::انتساب اباضیان به جابر و پیروی آنان از وی مختص به ادوار بعد از او نیست، بلکه در زمان خود وی هم سابقه داشته است. گفته شده که او خود این نسبت را انکار کرده و از اباضیه برائت جسته است. <ref>دربارهٔ این انتساب نک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ۷/۱۸۱-۱۸۲؛ بخاری، التاریخ الکبیر، ج۱ (۲)، ص ۲۰۴؛ ابن ابی حاتم، عبدالرحمن بن محمد، الجرح و التعدیل، ۱ (۱)/۴۹۵؛ ابن حبان، کتاب الثقات، ۴/۱۰۱؛ ابونعیم، حلیه الاولیاء و طبقات الاصفیاء،۳/۸۹؛ ابن حجر، تهذیب التهذیب، ۲/۳۸</ref>. اباضیان قولی از او در تأیید این انتساب نمیآورند. <ref>مثلاً نک: درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۲/۲۰۵-۲۱۴، معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ۱/۵۹-۶۳، ۱۴۳-۱۵۰، ۲ (۱)/۲۱؛ بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۲۸-۲۹ نیز: بخاری و ابونعیم میگویند از او سخنی در ارتباط با اباضیان نشنیده اند.بخاری، التاریخ الکبیر، ۱ (۲)، ۲۰۴ و ابونعیم، حلیه الاولیاء و طبقات الاصفیاء، ۳/۸۵-۹۱</ref> حتی غیراباضیان او را از ائمه اهل سنت شمرده اند.<ref>مثلاً: یاقوت، بلدان، ۲/۲۴۳</ref> | ||
علمای رجال و حدیث اهل سنت، با وجود سختگیری او را ستوده اند و توثیق کرده اند <ref>عجلی،تاریخ الثقات، ۹۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۷/۱۷۹-۱۸۲؛ بخاری، التاریخ الکبیر، | علمای رجال و حدیث اهل سنت، با وجود سختگیری او را ستوده اند و توثیق کرده اند <ref>عجلی،تاریخ الثقات، ۹۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۷/۱۷۹-۱۸۲؛ بخاری، التاریخ الکبیر، ج۱ (۲)، ص ۲۰۴؛ ابن حبان، کتاب الثقات، ۴/۱۰۱-۱۰۲؛ ابونعیم، حلیه الاولیاء و طبقات الاصفیاء، ۳/۸۵-۹۱؛ ذهبی، ۱/۷۲-۷۳؛ ابن حجر، تهذیب التهذیب، ۲/۳۸</ref> و این امر با انتساب او به اباضیه ناسازگار است. اگرچه اباضیه میتوانند تبری او را از باب تقیه بدانند. | ||
خط ۱۱۴: | خط ۱۱۴: | ||
وی خطبهای برای اهل مدینه ایراد کرد که در تاریخ اباضیه اهمیت خاص دارد. در این خطبه از اعمال اباضیان دفاع کرد، حقانیت آنان را متذکر شد و از مردم خواست که دست از حمایت آل مروان بردارند و اعلام کرد که قیامش برای اقامهٔ حق و عدل بوده و از سه شخص یا گروه برائت جست: حاکمی که خلاف فرمان خدا عمل کند. کسانی که از چنین حاکمی پیروی کنند و کسانی که راضی به عمل او باشند. آنگاه از خلافت عثمان و حضرت علی (ع) انتقاد کرد، [[معاویه]] را ملعون خواند و از [[یزید بن معاویه|یزید]] با زشتترین صفات یاده کرد. به قولی فقط [[عمر بن عبدالعزیز|عمربن عبدالعزیز]] را مستثنی کرد و به قولی حتی بر او هم لعنت فرستاد. <ref>جاحظ،البیان و التبیین، ۲/۹۹-۱۰۳؛ طبری، تاریخ، ۷/۳۹۵-۳۹۷؛ ابن عبدربه، العقد الفرید،۴/۲۲۸-۲۳۱؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ۲۳/۲۳۷-۲۴۴؛ درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۲/۲۶۴</ref> | وی خطبهای برای اهل مدینه ایراد کرد که در تاریخ اباضیه اهمیت خاص دارد. در این خطبه از اعمال اباضیان دفاع کرد، حقانیت آنان را متذکر شد و از مردم خواست که دست از حمایت آل مروان بردارند و اعلام کرد که قیامش برای اقامهٔ حق و عدل بوده و از سه شخص یا گروه برائت جست: حاکمی که خلاف فرمان خدا عمل کند. کسانی که از چنین حاکمی پیروی کنند و کسانی که راضی به عمل او باشند. آنگاه از خلافت عثمان و حضرت علی (ع) انتقاد کرد، [[معاویه]] را ملعون خواند و از [[یزید بن معاویه|یزید]] با زشتترین صفات یاده کرد. به قولی فقط [[عمر بن عبدالعزیز|عمربن عبدالعزیز]] را مستثنی کرد و به قولی حتی بر او هم لعنت فرستاد. <ref>جاحظ،البیان و التبیین، ۲/۹۹-۱۰۳؛ طبری، تاریخ، ۷/۳۹۵-۳۹۷؛ ابن عبدربه، العقد الفرید،۴/۲۲۸-۲۳۱؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ۲۳/۲۳۷-۲۴۴؛ درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۲/۲۶۴</ref> | ||
*'''شکست در مکه و مدینه و صنعا'''{{سخ}} | *'''شکست در مکه و مدینه و صنعا'''{{سخ}} | ||
پس از تصرف مکه و مدینه، اباضیان خطر مهمی برای امویان بودند.مروان سپاهی ۴۰۰۰ نفره را به جنگ آنان فرستاد و سپاه ۶۰۰ نفره اباضیان به فرماندهی بلج را در جمادی الاول ۱۳۰ در [[وادی القری]] شکست داد.<ref>مسعودی، مروج الذهب، | پس از تصرف مکه و مدینه، اباضیان خطر مهمی برای امویان بودند.مروان سپاهی ۴۰۰۰ نفره را به جنگ آنان فرستاد و سپاه ۶۰۰ نفره اباضیان به فرماندهی بلج را در جمادی الاول ۱۳۰ در [[وادی القری]] شکست داد.<ref>مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص ۲۴۴؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ۲۳/۲۴۴-۲۴۶؛ ابن اثیر،الکامل، ۵/۲۹۱</ref>. ابوحمزه به مکه رفت. <ref>طبری، تاریخ، ۷/۳۹۹</ref> پس از آن، امویان به پشتیبانی مردم مکه، مکه را از اباضیان پس گرفتند. جسد ابوحمزه و سه تن دیگر از سران اباضی در همانجا به دار آویخته شد. <ref>طبری، تاریخ، ۷/۳۹۵-۳۹۷؛مسعودی، مروج الذهب، ۳/۲۴۲؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ۲۳/۲۴۷</ref> | ||
پس از یک ماه، ابن عطیه فرمانده سپاه اموی به سوی صنعا رفت و بر اباضیان پیروز شد. عبدالله بن یحیی کشته شد. اندکی از اباضیان توانستند به حضرموت بگریزند.<ref>طبری، تاریخ، ۷/۴۰۰؛ مسعودی، مروج الذهب، | پس از یک ماه، ابن عطیه فرمانده سپاه اموی به سوی صنعا رفت و بر اباضیان پیروز شد. عبدالله بن یحیی کشته شد. اندکی از اباضیان توانستند به حضرموت بگریزند.<ref>طبری، تاریخ، ۷/۴۰۰؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص ۲۴۴؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ۳/۲۵۴-۲۵۵</ref> ابن عطیه اگرچه حضرموت را محاصره کرده بود، اما به فرمان مروان به سمت مکه بازگشت و در میانه راه، چند تن از خوارج او را کشتند. <ref>ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ۳/۲۵۴-۲۵۵</ref> | ||
از تمامی قلمرو عبداللـه بن یحیی تنها حضرموت به عقاید اباضی وفادار ماند. مسعودی گوید که در زمان او (سال ۳۳۲ق/۹۴۴م) بیشتر مردم آنجا اباضی مذهب بودند و از لحاظ عقاید میان آنان و اباضیان عمان اختلافی نبود <ref>مسعودی، مروج الذهب، ۳/۲۴۲</ref>. ظاهراً اغلب اباضیان جنوب عربستان پیرو شاخهٔ وَهْبیه بودهاند که مهمترین فرقهٔ اباضی شمرده میشد. از پیروان شاخهٔ طَریفیه و احتمالاً گروهی از فرقه نُکّاری نیز در میان آنان بودهاند <ref>لویکی، «اباضیان... »، ۱۵</ref>.اباضیان حضرموت پس از چندی گرفتار اختلافات داخلی شدند و به تدریج به امامت اباضی عمان پیوستند <ref>لویکی، «اباضیان... »،، ۹-۱۲</ref>. | از تمامی قلمرو عبداللـه بن یحیی تنها حضرموت به عقاید اباضی وفادار ماند. مسعودی گوید که در زمان او (سال ۳۳۲ق/۹۴۴م) بیشتر مردم آنجا اباضی مذهب بودند و از لحاظ عقاید میان آنان و اباضیان عمان اختلافی نبود <ref>مسعودی، مروج الذهب، ۳/۲۴۲</ref>. ظاهراً اغلب اباضیان جنوب عربستان پیرو شاخهٔ وَهْبیه بودهاند که مهمترین فرقهٔ اباضی شمرده میشد. از پیروان شاخهٔ طَریفیه و احتمالاً گروهی از فرقه نُکّاری نیز در میان آنان بودهاند <ref>لویکی، «اباضیان... »، ۱۵</ref>.اباضیان حضرموت پس از چندی گرفتار اختلافات داخلی شدند و به تدریج به امامت اباضی عمان پیوستند <ref>لویکی، «اباضیان... »،، ۹-۱۲</ref>. | ||
خط ۱۲۷: | خط ۱۲۷: | ||
*'''دوره نخستین امامت اباضیان در عمان''' (۱۳۰ق-۲۸۰ق) | *'''دوره نخستین امامت اباضیان در عمان''' (۱۳۰ق-۲۸۰ق) | ||
# '''جلندی بن مسعود''': پس از شکست وادی القری و اضمحلال امامت در حضرموت در ۱۳۰ق، اباضیان پراکنده به عمان پناه بردند و هستهٔ قدرتمندی تشکیل دادند <ref>نک: لویکی، «اباضیان... »، ص ۱۰</ref>. در هنگامه انتقال حکومت از [[امویان]] به عباسیان در ۱۳۲ق، اباضیان با استفاده از این فرصت، جُلَنْدی (یا جُلُنْدی) بن مسعودبن جَیْفربن جلندی ازدی را از میان خود به امامت برگزیدند <ref>ابن اثیر،الکامل، ۵/۳۵۵</ref>. بیعت با او به عنوان امام، محققاً در ثلث اول قرن ۲ق صورت گرفت. <ref>نک: دروزه، ۹/۱۶۲</ref>{{سخ}}جلندی، رهبری پرهیزگار و محبوب مردم بود و میگفت که قدرت باید در دست جامعه باشد <ref>دروزه، ۹/۱۶۲؛ والیری، ۲۵۷</ref>. وی بر تمامی عمان <ref>دروزه، ۹/۱۶۱</ref> و بر بخشی از حضرموت حکومت میکرد <ref>لویکی، «اباضیان... »، ص ۱۰</ref>. به همین سبب پس از آن نیز همواره حضرموت روابط دوستانه خود را با عمان حفظ کرد <ref>لویکی، «اباضیان... »، ۱۱</ref>.{{سخ}}یاران شیبیان حروری که صفری مذهب بود، پس از شکست از [[سفاح عباسی]] به عمان گریختند. جلندی با آن جنگید و شیبان و یارانش کشته شدند. در ۱۳۴ق سفاح لشکری برای سرکوب اباضیان عمان فرستاد. نخست سپاه عباسی موفقیتی نداشت، اما با آتش زدن خانههای اباضیان و حمله بسیاری از آنان را کشتند. شمار کشتگان را ده هزار تن گفته اند. سر جلندی را نزد سفاح فرستادند. <ref>طبری، تاریخ، ۷/۴۶۲-۴۶۳؛ ابن اثیر،الکامل، ۵/۴۵۲</ref> و حاکمی غیراباضی بر حکومت عمان گماشته شد.<ref>دروزه، ۹/۱۶۲؛ والیری، ۲۵۸</ref> | # '''جلندی بن مسعود''': پس از شکست وادی القری و اضمحلال امامت در حضرموت در ۱۳۰ق، اباضیان پراکنده به عمان پناه بردند و هستهٔ قدرتمندی تشکیل دادند <ref>نک: لویکی، «اباضیان... »، ص ۱۰</ref>. در هنگامه انتقال حکومت از [[امویان]] به عباسیان در ۱۳۲ق، اباضیان با استفاده از این فرصت، جُلَنْدی (یا جُلُنْدی) بن مسعودبن جَیْفربن جلندی ازدی را از میان خود به امامت برگزیدند <ref>ابن اثیر،الکامل، ۵/۳۵۵</ref>. بیعت با او به عنوان امام، محققاً در ثلث اول قرن ۲ق صورت گرفت. <ref>نک: دروزه، ۹/۱۶۲</ref>{{سخ}}جلندی، رهبری پرهیزگار و محبوب مردم بود و میگفت که قدرت باید در دست جامعه باشد <ref>دروزه، ۹/۱۶۲؛ والیری، ۲۵۷</ref>. وی بر تمامی عمان <ref>دروزه، ۹/۱۶۱</ref> و بر بخشی از حضرموت حکومت میکرد <ref>لویکی، «اباضیان... »، ص ۱۰</ref>. به همین سبب پس از آن نیز همواره حضرموت روابط دوستانه خود را با عمان حفظ کرد <ref>لویکی، «اباضیان... »، ۱۱</ref>.{{سخ}}یاران شیبیان حروری که صفری مذهب بود، پس از شکست از [[سفاح عباسی]] به عمان گریختند. جلندی با آن جنگید و شیبان و یارانش کشته شدند. در ۱۳۴ق سفاح لشکری برای سرکوب اباضیان عمان فرستاد. نخست سپاه عباسی موفقیتی نداشت، اما با آتش زدن خانههای اباضیان و حمله بسیاری از آنان را کشتند. شمار کشتگان را ده هزار تن گفته اند. سر جلندی را نزد سفاح فرستادند. <ref>طبری، تاریخ، ۷/۴۶۲-۴۶۳؛ ابن اثیر،الکامل، ۵/۴۵۲</ref> و حاکمی غیراباضی بر حکومت عمان گماشته شد.<ref>دروزه، ۹/۱۶۲؛ والیری، ۲۵۸</ref> | ||
# '''وارث بن کعب''': در زمان [[هارون الرشید]]، اباضیان خواستند از میان خود، امامی برگزینند. نخست با محمد بن عبدالله بن ابی عفان بیعت کردند، پس از دو سال بیعت را بازگرفتند، <ref>دروزه، ۹/۱۶۳؛ بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۵۸؛ والیری، ۲۵۸</ref> و با وارث بن کعب بیعت کردند. او شهر نزوی را پایتخت خود کرد.<ref>دروزه، ۹/۱۶۳</ref> سپاه هارون الرشید برای سرکوب آنان، شکست خورد. وارث ۱۲ سال امامت کرد. در ۱۹۰ یا ۱۹۲ق در گذشت.<ref>بارونی، مختصر تاریخ | # '''وارث بن کعب''': در زمان [[هارون الرشید]]، اباضیان خواستند از میان خود، امامی برگزینند. نخست با محمد بن عبدالله بن ابی عفان بیعت کردند، پس از دو سال بیعت را بازگرفتند، <ref>دروزه، ۹/۱۶۳؛ بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۵۸؛ والیری، ۲۵۸</ref> و با وارث بن کعب بیعت کردند. او شهر نزوی را پایتخت خود کرد.<ref>دروزه، ۹/۱۶۳</ref> سپاه هارون الرشید برای سرکوب آنان، شکست خورد. وارث ۱۲ سال امامت کرد. در ۱۹۰ یا ۱۹۲ق در گذشت.<ref>بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه،ص ۵۸؛ دروزه، ۹/۱۶۳، والیری، ۲۵۸</ref> | ||
# '''غسان بن عبدالله''': دورهٔ اقتدار امامت عمان در زمان جانشین او غَسّان بن عبداللـه یحمدی بود. غسّان در ۲۰۸ق/۸۲۳م <ref>دروزه، ۹/۱۶۳</ref> یا ۲۰۷ق <ref> | # '''غسان بن عبدالله''': دورهٔ اقتدار امامت عمان در زمان جانشین او غَسّان بن عبداللـه یحمدی بود. غسّان در ۲۰۸ق/۸۲۳م <ref>دروزه، ۹/۱۶۳</ref> یا ۲۰۷ق <ref>بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ص۵۸</ref> درگذشت. | ||
# عبدالملک بن حمید. تا زمان مرگ <ref>۲۲۶ق/۸۴۱م</ref> در مسند امامت بود <ref>دروزه، ۹/۱۶۳؛ بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، | # عبدالملک بن حمید. تا زمان مرگ <ref>۲۲۶ق/۸۴۱م</ref> در مسند امامت بود <ref>دروزه، ۹/۱۶۳؛ بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ص ۵۸؛ والیری، ۲۵۹</ref> | ||
#'''مُهَنّا بن جیفر یحمدی''': او سپاه زمینی و دریایی قدرتمندی ساخت. قیام خاندانهای غیراباضی را در زمان خود سرکوب کرد. <ref>دروزه، ۹/۱۶۳؛ بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، | #'''مُهَنّا بن جیفر یحمدی''': او سپاه زمینی و دریایی قدرتمندی ساخت. قیام خاندانهای غیراباضی را در زمان خود سرکوب کرد. <ref>دروزه، ۹/۱۶۳؛ بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ص ۵۸؛ والیری، ۲۵۹</ref> پس از آن، رفتاری نادرست و خشن در پیش گرفت.<ref>نک: والیری، ص ۲۵۹</ref> در ۲۳۷ درگذشت. | ||
# '''صلت بن مالک خروصی''': تا ۲۷۲ق بر مسند امامت بود. به دلیل ناتوانی و رفتار ناشایست، به پیشنهاد علما استعفا کرد. <ref>دروزه، ۹/۱۶۴-۱۶۵</ref> | # '''صلت بن مالک خروصی''': تا ۲۷۲ق بر مسند امامت بود. به دلیل ناتوانی و رفتار ناشایست، به پیشنهاد علما استعفا کرد. <ref>دروزه، ۹/۱۶۴-۱۶۵</ref> | ||
# '''راشد بن نظر''': بر سر امامت او اختلاف بود. در ۲۷۷ق خلع شد. | # '''راشد بن نظر''': بر سر امامت او اختلاف بود. در ۲۷۷ق خلع شد. | ||
خط ۱۳۹: | خط ۱۳۹: | ||
در این دوره اباضیان در کوهها پناه گرفته بودند و از خود در دفاع میکردند و مترصد فرصتی برای کسب استقلال خود بودند و هرگاه که میتوانستند شورشی برپا میکردند <ref>والیری، ۲۶۳, ۲۶۵</ref>. از جمله قیامهای ایشان قیام حفض راشد بن ولید بود. که در سالهای ۳۲۸-۴۰۰ق بر اباضیان حکومت کرد. <ref>والیری، ۲۶۶</ref> قیام او شکست خورد.<ref>والیری، ۲۶۷-۲۶۸؛ نک: بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۶۰</ref>. | در این دوره اباضیان در کوهها پناه گرفته بودند و از خود در دفاع میکردند و مترصد فرصتی برای کسب استقلال خود بودند و هرگاه که میتوانستند شورشی برپا میکردند <ref>والیری، ۲۶۳, ۲۶۵</ref>. از جمله قیامهای ایشان قیام حفض راشد بن ولید بود. که در سالهای ۳۲۸-۴۰۰ق بر اباضیان حکومت کرد. <ref>والیری، ۲۶۶</ref> قیام او شکست خورد.<ref>والیری، ۲۶۷-۲۶۸؛ نک: بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۶۰</ref>. | ||
قیام دیگر، قیام ابن راشد در در ۴۴۲ق است. در حمله نخست به پایتخت شکست خوردند. اما در هجوم دوم پیروز شدند. آنگاه ابن راشد خود را الراشد باللـه لقب داد، خطبه را به نام خویش کرد، لباس پشمین پوشید، دارالاماره را ویران ساخت و جای چون مسجد بنیاد نهاد، عدل و داد پیشه کرد، عوارض و مالیات را لغو نمود و تنها برای کالاهای وارداتی عشریه مقرر کرد، ولی این حرکت دیری نپایید و به زودی با شکست روبهرو شد <ref>ابن اثیر، الکامل،۹/۵۶۵-۵۶۶؛ والیری، ۲۶۶</ref>. | قیام دیگر، قیام ابن راشد در در ۴۴۲ق است. در حمله نخست به پایتخت شکست خوردند. اما در هجوم دوم پیروز شدند. آنگاه ابن راشد خود را الراشد باللـه لقب داد، خطبه را به نام خویش کرد، لباس پشمین پوشید، دارالاماره را ویران ساخت و جای چون مسجد بنیاد نهاد، عدل و داد پیشه کرد، عوارض و مالیات را لغو نمود و تنها برای کالاهای وارداتی عشریه مقرر کرد، ولی این حرکت دیری نپایید و به زودی با شکست روبهرو شد <ref>ابن اثیر، الکامل،۹/۵۶۵-۵۶۶؛ والیری، ۲۶۶</ref>. | ||
در فاصله ۴۴۷ق تا ۵۳۶ق سلجوقیان بر عمان حکومت کردند. اما پس از آن نبهانیان به حکومت رسیدند. <ref>والیری، ۲۶۸-۲۷۱</ref> در ۸۰۹ق/۱۴۰۶م امام حواری بن مالک به امامت برگزیده شد. او توانست بر قسمت عمدهٔ دولت نبهانی مسلط شود و امامتش تا ۸۳۳ق/۱۴۳۰م ادامه یافت <ref>دروزه، | در فاصله ۴۴۷ق تا ۵۳۶ق سلجوقیان بر عمان حکومت کردند. اما پس از آن نبهانیان به حکومت رسیدند. <ref>والیری، ۲۶۸-۲۷۱</ref> در ۸۰۹ق/۱۴۰۶م امام حواری بن مالک به امامت برگزیده شد. او توانست بر قسمت عمدهٔ دولت نبهانی مسلط شود و امامتش تا ۸۳۳ق/۱۴۳۰م ادامه یافت <ref>دروزه، ج۹، ص۱۶۷</ref>. | ||
جنب و جوش مجدد اباضیان از اواخر سدهٔ ۹ق/۱۵م شدت گرفت <ref>والیری، ۲۷۱</ref>. آنان در ۸۸۵ق/۱۴۸۰م با عمربن خطاب خروصی به امامت بیعت کردند <ref>بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۶۰؛ نک: والیری، ۲۷۱</ref>، اما بار دیگر بنی نبهان بر عمان مسلط شدند. | جنب و جوش مجدد اباضیان از اواخر سدهٔ ۹ق/۱۵م شدت گرفت <ref>والیری، ۲۷۱</ref>. آنان در ۸۸۵ق/۱۴۸۰م با عمربن خطاب خروصی به امامت بیعت کردند <ref>بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۶۰؛ نک: والیری، ۲۷۱</ref>، اما بار دیگر بنی نبهان بر عمان مسلط شدند. | ||
*'''ورود پرتغال به خلیج فارس و بازگشت اباضیان به قدرت''' | *'''ورود پرتغال به خلیج فارس و بازگشت اباضیان به قدرت''' | ||
از رویدادهای مهم اواخر این دوره دستاندازی پرتغال به خلیج فارس بود. پرتغالیان در ۱۵۰۷م /۹۱۳ق به رهبری آلبوکرک با ناوگان خود به عمان آمدند و به تدریج در شهرهای ساحلی مستقر شدند و مسقط را به عنوان مرکز و پایگاه خویش انتخاب کردند. این تهاجمات در سرنوشت اباضیان تأثیر فوری نداشت، زیرا پرتغالیان در بنادر بزرگ حکومت میکردند و با نواحی کوهستانی کاری نداشتند. در این مدت بخشهای داخلی عمان احتمالاً دچار هرج و مرج بود و زمینه از هر لحاظ برای به قدرت رسیدن یَعرُبیان اباضی فراهم میشد <ref>والیری، ۲۷۱-۲۷۲؛ دروزه، | از رویدادهای مهم اواخر این دوره دستاندازی پرتغال به خلیج فارس بود. پرتغالیان در ۱۵۰۷م /۹۱۳ق به رهبری آلبوکرک با ناوگان خود به عمان آمدند و به تدریج در شهرهای ساحلی مستقر شدند و مسقط را به عنوان مرکز و پایگاه خویش انتخاب کردند. این تهاجمات در سرنوشت اباضیان تأثیر فوری نداشت، زیرا پرتغالیان در بنادر بزرگ حکومت میکردند و با نواحی کوهستانی کاری نداشتند. در این مدت بخشهای داخلی عمان احتمالاً دچار هرج و مرج بود و زمینه از هر لحاظ برای به قدرت رسیدن یَعرُبیان اباضی فراهم میشد <ref>والیری، ۲۷۱-۲۷۲؛ دروزه، ج۹، ص۱۶۷</ref>. | ||
*'''امامت یعربیان''' (۱۰۳۴-۱۱۵۴ق) | *'''امامت یعربیان''' (۱۰۳۴-۱۱۵۴ق) | ||
#'''ناصر بن مرشد بن مالک یعربی''':اباضیان از آشوب و خلأ قدرت این دوره استفاده کرده مجتمع شدند و در ۱۰۳۴ق با ناصربن مرشداز [[خاندان یعربی|یعربیان]] ازدی بیعت کردند که اولین امام یعربی عمان بود؛ ناصر ملوک الطوایفی را برانداخت و بر همه نواحی داخلی و شرقی حکومت کرد.<ref>در آن زمان نواحی ساحلی در اختیار پرتغال و نواحی داخلی بین پنج حاکم تقسیم شده بود</ref> او نخست شهر مقری را به پایتختی برگزید، اما پس از فتح نزوی بدانجا منتقل شد. بر پرتغالیان پیروز شد و از عمان ـنه [[مسقط]] ـ بیرونشان راند. پرتغالیان ناچار به مصالحه شدند و سالانه مبالغی به اومیپرداختند. بخشی از عمان که در دست ایرانیان بود، پس گرفت. لقب «المعتصم باللـه، المتوکل علی اللـه، امام المسلمین» گرفت و با قدرت تمام حکومت کرد.<ref>دروزه، ۹/۱۶۹؛ والیری، ۲۷۳, ۲۷۵؛ بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۶۱؛ لوند، ۵-۶</ref>.دورهٔ ناصر همراه با پیشرفت فرهنگی و اقتصادی چشمگیری در عمان بود. در زمان جانشینان ناصر عمان روی به رشد و ترقی نهاد و شبکهٔ اداری و تمرکز قدرت به بسط نفوذ و اقتدار دولت کمک کرد <ref>والیری، ۲۷۴, ۲۷۵</ref>. اما اصل انتخاب امام که در مذهب اباضی اهمیت بسیار داشت، دیگر بیرنگ شده و به جای آن روش حکومت موروثی در کشور برقرار گشته بود.<ref>والیری، ۲۷۴</ref>.ناصر در ۱۰۵۰ق/۱۶۴۰م درگذشت. | #'''ناصر بن مرشد بن مالک یعربی''':اباضیان از آشوب و خلأ قدرت این دوره استفاده کرده مجتمع شدند و در ۱۰۳۴ق با ناصربن مرشداز [[خاندان یعربی|یعربیان]] ازدی بیعت کردند که اولین امام یعربی عمان بود؛ ناصر ملوک الطوایفی را برانداخت و بر همه نواحی داخلی و شرقی حکومت کرد.<ref>در آن زمان نواحی ساحلی در اختیار پرتغال و نواحی داخلی بین پنج حاکم تقسیم شده بود</ref> او نخست شهر مقری را به پایتختی برگزید، اما پس از فتح نزوی بدانجا منتقل شد. بر پرتغالیان پیروز شد و از عمان ـنه [[مسقط]] ـ بیرونشان راند. پرتغالیان ناچار به مصالحه شدند و سالانه مبالغی به اومیپرداختند. بخشی از عمان که در دست ایرانیان بود، پس گرفت. لقب «المعتصم باللـه، المتوکل علی اللـه، امام المسلمین» گرفت و با قدرت تمام حکومت کرد.<ref>دروزه، ۹/۱۶۹؛ والیری، ۲۷۳, ۲۷۵؛ بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۶۱؛ لوند، ۵-۶</ref>.دورهٔ ناصر همراه با پیشرفت فرهنگی و اقتصادی چشمگیری در عمان بود. در زمان جانشینان ناصر عمان روی به رشد و ترقی نهاد و شبکهٔ اداری و تمرکز قدرت به بسط نفوذ و اقتدار دولت کمک کرد <ref>والیری، ۲۷۴, ۲۷۵</ref>. اما اصل انتخاب امام که در مذهب اباضی اهمیت بسیار داشت، دیگر بیرنگ شده و به جای آن روش حکومت موروثی در کشور برقرار گشته بود.<ref>والیری، ۲۷۴</ref>.ناصر در ۱۰۵۰ق/۱۶۴۰م درگذشت. | ||
#'''سلطان بن سیف بن مالک''': اباضیان با پسرعم ناصر، سلطان بن سیف بن مالک بیعت کردند. در ۱۰۶۰ق وی مسقط، پایگاه پرتغالیان را تصرف کرد به اموال و غنایم بسیار دست یافت، آنجا را بندرگاه نظامی خود قرار داد، پرتغالیان را از سواحل خلیج فارس دور کرد و با ناوگان نیرومندی که فراهم آورده بود، نه تنها بر تنگهٔ هرمز، بلکه بر بخشی از سواحلِ شرقی افریقا از جمله [[باب المندب]] هم مستولی شد و در ۱۰۹۰ق/۱۶۷۹م در پایتخت خود نزوی درگذشت.<ref>دروزه، | #'''سلطان بن سیف بن مالک''': اباضیان با پسرعم ناصر، سلطان بن سیف بن مالک بیعت کردند. در ۱۰۶۰ق وی مسقط، پایگاه پرتغالیان را تصرف کرد به اموال و غنایم بسیار دست یافت، آنجا را بندرگاه نظامی خود قرار داد، پرتغالیان را از سواحل خلیج فارس دور کرد و با ناوگان نیرومندی که فراهم آورده بود، نه تنها بر تنگهٔ هرمز، بلکه بر بخشی از سواحلِ شرقی افریقا از جمله [[باب المندب]] هم مستولی شد و در ۱۰۹۰ق/۱۶۷۹م در پایتخت خود نزوی درگذشت.<ref>دروزه، ج۹، ص۱۶۹؛ بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۶۱؛ والیری، ۲۷۵؛ لوند، ۶</ref>. | ||
#'''بلعرب بن سلطان بن سیف''': تا زمان مرگش در ۱۱۰۴ق با اقتدار حکومت کرد. | #'''بلعرب بن سلطان بن سیف''': تا زمان مرگش در ۱۱۰۴ق با اقتدار حکومت کرد. | ||
#'''سیف بن سلطان بن سیف''': او مومباسا و جزیرهالخضراء در ساحل افریقا را تصرف کرد و به سواحل [[ایران]] و [[هند]] نیز دستاندازی نمود، ظاهراً [[ریاض]] پایتخت کنونی [[آل سعود]] را هم تصرف کرد <ref>دروزه، ۹/۱۷۰؛ بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۶۱</ref>. در همین دوران بود که جزیرهٔ زنگبار نیز ضمیمهٔ عمان شد <ref>بریتانیکا، X/۸۶۳</ref>. در ۱۱۲۳ق درگذشت. | #'''سیف بن سلطان بن سیف''': او مومباسا و جزیرهالخضراء در ساحل افریقا را تصرف کرد و به سواحل [[ایران]] و [[هند]] نیز دستاندازی نمود، ظاهراً [[ریاض]] پایتخت کنونی [[آل سعود]] را هم تصرف کرد <ref>دروزه، ۹/۱۷۰؛ بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۶۱</ref>. در همین دوران بود که جزیرهٔ زنگبار نیز ضمیمهٔ عمان شد <ref>بریتانیکا، X/۸۶۳</ref>. در ۱۱۲۳ق درگذشت. | ||
#'''سلطان بن سیف بن سلطان''': در زمان او عمان به اوج توسعه و قدرت خود رسید <ref>دروزه، | #'''سلطان بن سیف بن سلطان''': در زمان او عمان به اوج توسعه و قدرت خود رسید <ref>دروزه، ج۹، ص۱۶۹؛ بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۶۲؛ والیری، ۲۷۵</ref>، اما با مرگ سلطان در ۱۱۳۱ق، انحطاط دوران [[یعربیان]] آغاز شد و سرانجام پس از کشمکشهایی، حکومت از خاندان یعربی به بوسعید منتقل گردید. | ||
===شمال آفریقا=== | ===شمال آفریقا=== | ||
خط ۲۰۶: | خط ۲۰۶: | ||
هرگاه بندهای این چهار شهادت را به زبان آورد، ایمان او از نظر مردم کامل است، ولی در اینکه ایمان او پیش خدا نیز کامل است یا نه اختلاف نظر وجود دارد <ref>جیطالی، قناطر الخیرات،، ۱/۲۴۲-۲۴۳؛ قس: ۳/۵۵۲</ref>.{{سخ}} | هرگاه بندهای این چهار شهادت را به زبان آورد، ایمان او از نظر مردم کامل است، ولی در اینکه ایمان او پیش خدا نیز کامل است یا نه اختلاف نظر وجود دارد <ref>جیطالی، قناطر الخیرات،، ۱/۲۴۲-۲۴۳؛ قس: ۳/۵۵۲</ref>.{{سخ}} | ||
معرفت توحید و عقیده به توحید و تصدیق لسانی بر هر کس که به مرحلهٔ تکلیف رسیده باشد، واجب است. تصدیق لسانی ادای «کلمه الشهاده» «کلمه التوحید» یا «جمله التوحید» است و با ادای آن، شخص مسلمان شناخته میشود، و از تمامی حقوقی که به هر مسلمان تعلق میگیرد، برخوردار میگردد. تنها زمانی این حقوق که به هر مسلمان تعلق میگیرد، برخوردار میگردد. تنها زمانی این حقوق از او سلب میشود که بعد از ایمان کافر گردد یا مرتکب زنای محصنه یا قتل نفس شود <ref>معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ۱/۷۷؛ طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۸۸، ۸۹</ref>. مفهوم اصطلاح «جمله التوحید» به گفتهٔ محمدبن یوسف اطفیش، از ائمه اباضی، این است که شخص شهادت دهد که خدایی جز خدای یگانه نیست و محمد(ص) فرستادهٔ خداست و اعتقاد داشته باشد به اینکه آنچه محمد(ص) از جانب خدا آورده، حق است و ایمان آورد به همهٔ فرشتگان و پیامبران و کتبی که خدا بر ایشان فرو فرستاده و به حقانیت مرگ و آتش [[دوزخ]]، و نیز ایمان آورد به قضا و قدر. هر که اقرار کند که به همهٔ اینها اعتقاد دارد، ایمانش بین او و خدا، و نیز بین او و مردم کامل است <ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، | معرفت توحید و عقیده به توحید و تصدیق لسانی بر هر کس که به مرحلهٔ تکلیف رسیده باشد، واجب است. تصدیق لسانی ادای «کلمه الشهاده» «کلمه التوحید» یا «جمله التوحید» است و با ادای آن، شخص مسلمان شناخته میشود، و از تمامی حقوقی که به هر مسلمان تعلق میگیرد، برخوردار میگردد. تنها زمانی این حقوق که به هر مسلمان تعلق میگیرد، برخوردار میگردد. تنها زمانی این حقوق از او سلب میشود که بعد از ایمان کافر گردد یا مرتکب زنای محصنه یا قتل نفس شود <ref>معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ۱/۷۷؛ طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۸۸، ۸۹</ref>. مفهوم اصطلاح «جمله التوحید» به گفتهٔ محمدبن یوسف اطفیش، از ائمه اباضی، این است که شخص شهادت دهد که خدایی جز خدای یگانه نیست و محمد(ص) فرستادهٔ خداست و اعتقاد داشته باشد به اینکه آنچه محمد(ص) از جانب خدا آورده، حق است و ایمان آورد به همهٔ فرشتگان و پیامبران و کتبی که خدا بر ایشان فرو فرستاده و به حقانیت مرگ و آتش [[دوزخ]]، و نیز ایمان آورد به قضا و قدر. هر که اقرار کند که به همهٔ اینها اعتقاد دارد، ایمانش بین او و خدا، و نیز بین او و مردم کامل است <ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ص ۸۸؛ جیطالی، قناطر الخیرات، ۱/۲۴۲، ۲۵۰-۲۵۱</ref>.{{سخ}} | ||
در میان اباضیه از کاهش و افزایش ایمان نیز سخن میرود. بعضی از آنان میگویند که ایمان با طاعت زیاد و با غفلت و معصیت کم میشود<ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۱۱۴-۱۱۵؛ جیطالی، قناطر الخیرات، ۱/۲۶۸</ref> و گروهی فقط به افزایش ایمان قائلاند و معتقدند که اگر بخشی از ایمان زایل شود، همهٔ آن از میان خواهد رفت. از دیدگاه گروه دوم نقصان در ایمان به شک بدل میگردد و شک منافی ایمان است و به کفر شرک یا کفر نعمت، منجر میشود.<ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۱۱۶-۱۱۷</ref>{{سخ}} | در میان اباضیه از کاهش و افزایش ایمان نیز سخن میرود. بعضی از آنان میگویند که ایمان با طاعت زیاد و با غفلت و معصیت کم میشود<ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۱۱۴-۱۱۵؛ جیطالی، قناطر الخیرات، ۱/۲۶۸</ref> و گروهی فقط به افزایش ایمان قائلاند و معتقدند که اگر بخشی از ایمان زایل شود، همهٔ آن از میان خواهد رفت. از دیدگاه گروه دوم نقصان در ایمان به شک بدل میگردد و شک منافی ایمان است و به کفر شرک یا کفر نعمت، منجر میشود.<ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۱۱۶-۱۱۷</ref>{{سخ}} | ||
خط ۳۲۱: | خط ۳۲۱: | ||
اباضیه برخلاف بیشتر فرق اسلامی باب [[اجتهاد]] را بسته نمیدانند <ref>نک: معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ۱/۷۱-۷۲</ref> | اباضیه برخلاف بیشتر فرق اسلامی باب [[اجتهاد]] را بسته نمیدانند <ref>نک: معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ۱/۷۱-۷۲</ref> | ||
علمای اباضی به امکانِ وقوع اجماع میان اهلِ حل و عقد قائلاند <ref>موسوعه، | علمای اباضی به امکانِ وقوع اجماع میان اهلِ حل و عقد قائلاند <ref>موسوعه، ج ۳، ص ۵۷</ref> | ||
از میان فرق خوارج فقط اباضیه، فقهی مدون دارند، چنناکه تنها مذاهب فقهی موجود در عالم اسلامی، مذاهب اهل سنت، شیعه و اباضیه است <ref> | از میان فرق خوارج فقط اباضیه، فقهی مدون دارند، چنناکه تنها مذاهب فقهی موجود در عالم اسلامی، مذاهب اهل سنت، شیعه و اباضیه است <ref>موسوعه، ج ۳، ص ۳۲، ۳۴-۳۵</ref>. | ||
'''بعضی احکام فقهی''': | '''بعضی احکام فقهی''': | ||
در بسیاری از احکام فقهی با مذاهب چهارگانهٔ [[اهل سنت]] چندان تفاوتی ندارد. <ref>بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۷۸</ref> | در بسیاری از احکام فقهی با مذاهب چهارگانهٔ [[اهل سنت]] چندان تفاوتی ندارد. <ref>بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۷۸</ref> | ||
*بر اباضیان واجب است که در [[نماز صبح]] و دو رکعت اول از نمازهای [[نماز مغرب|مغرب]] و [[نماز عشاء|عشاء]]، [[فاتحة الکتاب|فاتحهالکتاب]] و یک سوره یا سه آیه از قرآن را به جهر بخوانند و در [[نماز ظهر]] و عصر و رکعت سوم مغرب و دو رکعت آخر عشاء که باید به سرّ (اخفات) خوانده شود، میتوانند فقط به فاتحهالکتاب اکتفا کنند <ref> | *بر اباضیان واجب است که در [[نماز صبح]] و دو رکعت اول از نمازهای [[نماز مغرب|مغرب]] و [[نماز عشاء|عشاء]]، [[فاتحة الکتاب|فاتحهالکتاب]] و یک سوره یا سه آیه از قرآن را به جهر بخوانند و در [[نماز ظهر]] و عصر و رکعت سوم مغرب و دو رکعت آخر عشاء که باید به سرّ (اخفات) خوانده شود، میتوانند فقط به فاتحهالکتاب اکتفا کنند <ref>جیطالی، قناطر الخیرات، ۱/۳۷۵. ۳۸۱، موسوعه، ۱/۹۹</ref>. | ||
*[[قنوت]]، بالا بردن دستها و حرکت سبابه را در نماز منع میکنند. | *[[قنوت]]، بالا بردن دستها و حرکت سبابه را در نماز منع میکنند. | ||
*«[[بسم الله الرحمن الرحیم|بِسْمِ اللـهِ الَّرحْمنِ الرَّحیم]]» را آیهای از آیات هر سوره و ذکر آن را در نماز واجب میدانند <ref>بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۷۷</ref> | *«[[بسم الله الرحمن الرحیم|بِسْمِ اللـهِ الَّرحْمنِ الرَّحیم]]» را آیهای از آیات هر سوره و ذکر آن را در نماز واجب میدانند <ref>بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۷۷</ref> | ||
خط ۳۶۴: | خط ۳۶۴: | ||
*'''حارثیه''': اصحاب حارث بن یزید <ref>بغدادی، الفرق، ۶۲؛ یا حارث بن مزید: اسفراینی، التبصیر فیالدین، ۵۹</ref>. رأی اصحاب طاعة لایراد بها الله را پذیرفتند. <ref>شهرستانی، الملل و النحل، ۱/۲۴۸</ref> برخلاف دیگر اباضیان، قائل به اختیار و قَدَر شدند. بدین سبب تکفیر شدند.<ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ۱/۱۷۱؛ بغدادی، الفرق، ص ۶۲؛ بغدادی، الملل، ۷۸؛ اسفراینی، التبصیر فیالدین، ص ۵۹؛ شهرستانی، الملل و النحل، ۱/۲۴۷</ref>. نیز به وجود استطاعت قبل از فعل معتقد بودند.<ref>اشعری ۱/۱۷۱؛ بغدادی، الفرق، ص ۶۲؛ شهرستانی، الملل و النحل، ۱/۲۴۸</ref> | *'''حارثیه''': اصحاب حارث بن یزید <ref>بغدادی، الفرق، ۶۲؛ یا حارث بن مزید: اسفراینی، التبصیر فیالدین، ۵۹</ref>. رأی اصحاب طاعة لایراد بها الله را پذیرفتند. <ref>شهرستانی، الملل و النحل، ۱/۲۴۸</ref> برخلاف دیگر اباضیان، قائل به اختیار و قَدَر شدند. بدین سبب تکفیر شدند.<ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ۱/۱۷۱؛ بغدادی، الفرق، ص ۶۲؛ بغدادی، الملل، ۷۸؛ اسفراینی، التبصیر فیالدین، ص ۵۹؛ شهرستانی، الملل و النحل، ۱/۲۴۷</ref>. نیز به وجود استطاعت قبل از فعل معتقد بودند.<ref>اشعری ۱/۱۷۱؛ بغدادی، الفرق، ص ۶۲؛ شهرستانی، الملل و النحل، ۱/۲۴۸</ref> | ||
*'''حسینیه''':پیروان ابوزیاد احمدبن حسین یا حسن طرابلسی بودند. وی گویا تألیفات بسیاری داشته است <ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۶۲-۶۳</ref>. خیلی زود عمریه با حسینیه درآمیختند. عمریه قبل از حسینیه و پیرو عیسی بن عمیر بودند بودند. مذهب خود را به عبداللـه بن مسعود نامی نسبت میدادند.<ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۶۱، ۶۳؛ درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۱/۴۷</ref>. اینان منکر امامت عبدالوهاب رستمی بودند <ref>بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، | *'''حسینیه''':پیروان ابوزیاد احمدبن حسین یا حسن طرابلسی بودند. وی گویا تألیفات بسیاری داشته است <ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۶۲-۶۳</ref>. خیلی زود عمریه با حسینیه درآمیختند. عمریه قبل از حسینیه و پیرو عیسی بن عمیر بودند بودند. مذهب خود را به عبداللـه بن مسعود نامی نسبت میدادند.<ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۶۱، ۶۳؛ درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۱/۴۷</ref>. اینان منکر امامت عبدالوهاب رستمی بودند <ref>بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ص ۵۴</ref>.{{سخ}}حسینیه سنت و اجماع را رد میکردند <ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۶۷</ref> منکر عذاب قبر بودند. <ref>جیطالی، قناطر الخیرات، ۳/۵۲۶</ref>. بعضی دیگر از عقاید منسوب به حسینیه ـ عمریه اینهاست: [[شرک]] تنها با انکار خدا محقق میشود؛ حب، رضا، دوستی و دشمنی، افعال خدا هستند، نه صفات او؛ [[زنا]] مباح است؛ رسول خدا علامتی دارد که با آن شناخته میشود؛ برتری عقلا به تکلیف و استطاعت است نه به عقلشان؛ خوف و رجا برای اهل بهشت هم هست <ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۶۲-۶۳</ref>. | ||
*'''حفصیه''': اینان پیروان حفص بن ابی المِقدام بودند. حفصیه [[ایمان]] را تنها بر پایهٔ معرفت خداوند تعالی استوار میدانند. <ref>فخر رازی، اعتقادات فرق المسلمین و المشرکین، ص ۵۱</ref> تنها آن کس که خداوند تعالی را انکار کند، مشرک است <ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ۱۷۰؛ بغدادی، الفرق، ۶۲؛ شهرستانی، الملل و النحل، ۱/۲۴۷؛ اسفراینی، التبصیر فیالدین، ۵۹</ref>. اینان بعداً معتقد شدند که ایمان به کتب و رسل هم متصل به [[توحید]] است و هرکه آنها را منکر شود، مشرک است <ref>اشعری، مقالات | *'''حفصیه''': اینان پیروان حفص بن ابی المِقدام بودند. حفصیه [[ایمان]] را تنها بر پایهٔ معرفت خداوند تعالی استوار میدانند. <ref>فخر رازی، اعتقادات فرق المسلمین و المشرکین، ص ۵۱</ref> تنها آن کس که خداوند تعالی را انکار کند، مشرک است <ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ۱۷۰؛ بغدادی، الفرق، ۶۲؛ شهرستانی، الملل و النحل، ۱/۲۴۷؛ اسفراینی، التبصیر فیالدین، ۵۹</ref>. اینان بعداً معتقد شدند که ایمان به کتب و رسل هم متصل به [[توحید]] است و هرکه آنها را منکر شود، مشرک است <ref>اشعری، مقالات الاسلامیینص ۱۷۰؛ بغدادی، الفرق، ص ۶۲</ref>. | ||
*'''خَلَفیّه''': خلفیه تنها وجهه سیاسی داشت. و منسوب به خَلَف بن سَمْح بن ابیالخطاب عبدالاعلی هستند که در زمان امامت عبدالوهاب قیام کرد.<ref>درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۱/۶۷-۸۷؛ معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ۲(۱)/۹۷- ۹۸؛ بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۴۰، ۵۴؛ طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۵۹</ref><ref>لویکی، «صحرای شرقی...»، ۵۸, ۶۱-۶۲</ref>. | *'''خَلَفیّه''': خلفیه تنها وجهه سیاسی داشت. و منسوب به خَلَف بن سَمْح بن ابیالخطاب عبدالاعلی هستند که در زمان امامت عبدالوهاب قیام کرد.<ref>درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۱/۶۷-۸۷؛ معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ۲(۱)/۹۷- ۹۸؛ بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۴۰، ۵۴؛ طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۵۹</ref><ref>لویکی، «صحرای شرقی...»، ۵۸, ۶۱-۶۲</ref>. | ||
خط ۳۷۵: | خط ۳۷۵: | ||
*'''فَرْثیه''': اینان پیروان ابوسلیمان بن یعقوب بن افلح، پسر یعقوب بن افلح امام بودند. ابوسلیمان به تتبع در آراء و مذاهب گوناگون اباضی پرداخت و سرانجام خود نظراتی جدید آورد.<ref>درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۱/۱۰۵-۱۰۸، ۱۱۹؛ طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۶۶</ref>. | *'''فَرْثیه''': اینان پیروان ابوسلیمان بن یعقوب بن افلح، پسر یعقوب بن افلح امام بودند. ابوسلیمان به تتبع در آراء و مذاهب گوناگون اباضی پرداخت و سرانجام خود نظراتی جدید آورد.<ref>درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۱/۱۰۵-۱۰۸، ۱۱۹؛ طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۶۶</ref>. | ||
*'''نَفاثبه''': این فرقه منسوب به فرج بن نصر، معروف به نفاث <ref>بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۴۲: نفات</ref> است که نزد امام افلح بن عبدالوهاب شاگردی کرد، اما سرانجام به انکار امام برخاست <ref>درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۱/۷۷- ۷۸</ref>. دانش او را ستودهاند.<ref>نک: درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۱/۷۹؛ بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۴۳</ref>. نفاث ظاهراً بر اثر فشارهای دستگاه حکومتی به بغداد رفت و به تنها نسخهای که از «دیوان» (مجموعهٔ احادیث) جابربن زید دست یافت و از آن نسخه برداشته با خود به مغرب برد <ref>درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۱/۸۰ -۸۲؛ بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، | *'''نَفاثبه''': این فرقه منسوب به فرج بن نصر، معروف به نفاث <ref>بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۴۲: نفات</ref> است که نزد امام افلح بن عبدالوهاب شاگردی کرد، اما سرانجام به انکار امام برخاست <ref>درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۱/۷۷- ۷۸</ref>. دانش او را ستودهاند.<ref>نک: درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۱/۷۹؛ بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۴۳</ref>. نفاث ظاهراً بر اثر فشارهای دستگاه حکومتی به بغداد رفت و به تنها نسخهای که از «دیوان» (مجموعهٔ احادیث) جابربن زید دست یافت و از آن نسخه برداشته با خود به مغرب برد <ref>درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۱/۸۰ -۸۲؛ بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ص ۴۳</ref>.{{سخ}}اباضیان نفوسه از او استقبال کردند. فرج بن نصر در ۱۹۰ق/۸۰۶م در مغرب بر ضدّ امام افلح بن عبدالوهاب شورش کرد. <ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۵۵</ref> و علت مهم مخالفتش با امامت رستمی، موروثی شدن امامت و حذف عامل شورا در انتخاب امام بود <ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۵۶</ref>. نفاث افلح را به رفتار شاهانه متهم میکرد.<ref>اشتروتمان، ۲۷۴</ref><ref>بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۴۲</ref>. وی نظرات تازهای هم در مسائل اعتقادی و بهخصوص در فقه آورده بود <ref>نک: درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۱/۷۹</ref> | ||
*'''نُکّار''': پیروان یزید بن فندین بودند و باور داشتند در میانشان افرادی عالمتر از عبدلوهاب است. عبدالوهاب پس از پدرش عبدالرحمن رستمی، امام اباضیه شده بود. ابن فندین با پیروان بسیار خروج کرد. عالمان اباضی از او حمایت نکردند. تنها فقیهی مصری <ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۵۲: لیبیایی</ref> به نام شعیب به نفع ابن فندین فتوا داد و خود به تاهرت رفت. ابن فندین به یاری او علم طغیان برافراشت. در جنگی که روی داد، امام عبدالوهاب پیروز و ابن فندین کشته شد. شعیب هم به مصر یا طرابلس گریخت. <ref>درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۱/۴۹-۵۱، ۵۴؛ بارونی. ۳۸-۳۹؛ طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۵۰-۵۲</ref>{{سخ}}پایه و اساس عقیدهٔ نکار دو رأی بود: یکی آنکه با وجود افضل امامت مفضول صحیح نیست و مفضول باید خلع گردد؛ دیگر اینکه امامت با حفظ شروطی که در موقع بیعت با امام قرار داده شده، صحیح است <ref>شرط امامت عبدالوهاب مشاورت و تأیید جماعتی از مشاوران بوده است</ref><ref>درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۱/۴۸؛ طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۵۲؛ اشتروتمان، ۲۶۵</ref>. {{سخ}}از جمله عقاید نکّار که آنها را از سایر اباضیه جدا میکرد <ref>بجز دو اصل بنیادی مذکور</ref>، میتوان اینها را برشمرد: امامت امری واجب و حتمی نیست؛ پشت سر امام جائر نمیتوان نماز جمعه گزارد؛ گرفتن عطایای شاهان مجاز نیست؛ اسماء خداوند به نوافل امر نکرده است؛ حرام مجهول حرام است؛ نوشیدن شراب به تقیه مجاز است <ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۵۲-۵۴</ref> و عذاب قبر صحیح نیست <ref>جیطالی، قناطر الخیرات، ۳/۵۲۶</ref>.{{سخ}}فرقه نکار با سرکوب شدن به دست امام عبدالوهاب ریشهکن نشد و پیروان آن دست کم تا یک قرن بعد باقی بودند. کسانی همچون عبداللـه ابن یزید فزاری <ref>از علمای قرن ۳ق/۹م</ref> و ابویزید مخلدبن کیداد یفرنی (معاصر [[دولت فاطمیان]]) از مشاهیر و برجستگان فرقه نکّارند <ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۵۲</ref>. شغبیه، مستاوه، نجویه و نکات از دیگر نامهای نکار است. <ref>درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۱/۵۱</ref> | *'''نُکّار''': پیروان یزید بن فندین بودند و باور داشتند در میانشان افرادی عالمتر از عبدلوهاب است. عبدالوهاب پس از پدرش عبدالرحمن رستمی، امام اباضیه شده بود. ابن فندین با پیروان بسیار خروج کرد. عالمان اباضی از او حمایت نکردند. تنها فقیهی مصری <ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۵۲: لیبیایی</ref> به نام شعیب به نفع ابن فندین فتوا داد و خود به تاهرت رفت. ابن فندین به یاری او علم طغیان برافراشت. در جنگی که روی داد، امام عبدالوهاب پیروز و ابن فندین کشته شد. شعیب هم به مصر یا طرابلس گریخت. <ref>درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۱/۴۹-۵۱، ۵۴؛ بارونی. ۳۸-۳۹؛ طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۵۰-۵۲</ref>{{سخ}}پایه و اساس عقیدهٔ نکار دو رأی بود: یکی آنکه با وجود افضل امامت مفضول صحیح نیست و مفضول باید خلع گردد؛ دیگر اینکه امامت با حفظ شروطی که در موقع بیعت با امام قرار داده شده، صحیح است <ref>شرط امامت عبدالوهاب مشاورت و تأیید جماعتی از مشاوران بوده است</ref><ref>درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۱/۴۸؛ طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۵۲؛ اشتروتمان، ۲۶۵</ref>. {{سخ}}از جمله عقاید نکّار که آنها را از سایر اباضیه جدا میکرد <ref>بجز دو اصل بنیادی مذکور</ref>، میتوان اینها را برشمرد: امامت امری واجب و حتمی نیست؛ پشت سر امام جائر نمیتوان نماز جمعه گزارد؛ گرفتن عطایای شاهان مجاز نیست؛ اسماء خداوند به نوافل امر نکرده است؛ حرام مجهول حرام است؛ نوشیدن شراب به تقیه مجاز است <ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۵۲-۵۴</ref> و عذاب قبر صحیح نیست <ref>جیطالی، قناطر الخیرات، ۳/۵۲۶</ref>.{{سخ}}فرقه نکار با سرکوب شدن به دست امام عبدالوهاب ریشهکن نشد و پیروان آن دست کم تا یک قرن بعد باقی بودند. کسانی همچون عبداللـه ابن یزید فزاری <ref>از علمای قرن ۳ق/۹م</ref> و ابویزید مخلدبن کیداد یفرنی (معاصر [[دولت فاطمیان]]) از مشاهیر و برجستگان فرقه نکّارند <ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۵۲</ref>. شغبیه، مستاوه، نجویه و نکات از دیگر نامهای نکار است. <ref>درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ۱/۵۱</ref> | ||
*'''یزیدیه''': اینان پیروان یزیدبن اُنَیْسه یا یزیدبن ابی انیسه بودند <ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ۱/۱۷۰؛ بغدادی، الفرق، ۱۶۷؛ شهرستانی، الملل و النحل، ۱/۲۴۸</ref>. عقایدشان از اباضیه دور است. یزیدیه خود را از یاران [[خوارج|محکّمهٔ]] نخستین میدانستند و از همهٔ خوارج پس از ایشان تبری میجستند، اما فقط به همراهی با اباضیان اقرار داشتند <ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ۱/۱۷۰-۱۷۱؛ شهرستانی، الملل و النحل، ۱/۲۴۸</ref>. اینان هر گناهی را، چه صغیره چه کبیره، شرک میدانستند و میگفتند که هر کس حدّ بر او واجب شود، کافر و مشرک است <ref> شهرستانی، الملل و النحل، ۱/۲۴۹</ref>. یزید کسی از [[اهل کتاب]] را که به رسالت حضرت محمد(ص) شهادت دهد، حتی اگر به دین او درنیاید، دوست خود میخواند <ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ۱/۱۷۰-۱۷۱ بغدادی، الفرق، ۱۶۷؛ بغدادی، الملل، ۷۸؛ شهرستانی، الملل و النحل، ۲۴۹؛ ابن حزم، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل،۴/۱۸۸</ref>. نظر غریب دیگری که به یزیدیه نسبت دادهاند، این است که به اعتقاد ایشان خداوند رسولی از عجم خواهد فرستاد و کتابی بر او نازل خواهد کرد و او شریعت محمد(ص) را ترک گفته شریعت جدیدی خواهد آورد؛ و میگفتند که این پیامبر از [[صابئین]] است <ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ۱/۱۷۰-۱۷۱؛ شهرستانی، الملل و النحل، | *'''یزیدیه''': اینان پیروان یزیدبن اُنَیْسه یا یزیدبن ابی انیسه بودند <ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ۱/۱۷۰؛ بغدادی، الفرق، ۱۶۷؛ شهرستانی، الملل و النحل، ۱/۲۴۸</ref>. عقایدشان از اباضیه دور است. یزیدیه خود را از یاران [[خوارج|محکّمهٔ]] نخستین میدانستند و از همهٔ خوارج پس از ایشان تبری میجستند، اما فقط به همراهی با اباضیان اقرار داشتند <ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ۱/۱۷۰-۱۷۱؛ شهرستانی، الملل و النحل، ۱/۲۴۸</ref>. اینان هر گناهی را، چه صغیره چه کبیره، شرک میدانستند و میگفتند که هر کس حدّ بر او واجب شود، کافر و مشرک است <ref> شهرستانی، الملل و النحل، ۱/۲۴۹</ref>. یزید کسی از [[اهل کتاب]] را که به رسالت حضرت محمد(ص) شهادت دهد، حتی اگر به دین او درنیاید، دوست خود میخواند <ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ۱/۱۷۰-۱۷۱ بغدادی، الفرق، ۱۶۷؛ بغدادی، الملل، ۷۸؛ شهرستانی، الملل و النحل، ۲۴۹؛ ابن حزم، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل،۴/۱۸۸</ref>. نظر غریب دیگری که به یزیدیه نسبت دادهاند، این است که به اعتقاد ایشان خداوند رسولی از عجم خواهد فرستاد و کتابی بر او نازل خواهد کرد و او شریعت محمد(ص) را ترک گفته شریعت جدیدی خواهد آورد؛ و میگفتند که این پیامبر از [[صابئین]] است <ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ۱/۱۷۰-۱۷۱؛ شهرستانی، الملل و النحل، ص ۲۴۹؛ بغدادی، الفرق، ۱۶۷؛ اسفراینی، التبصیر فیالدین، ۱۴۰</ref>.{{سخ}}به گفتهٔ اشعری <ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ۱/۱۷۰-۱۷۱</ref> از اباضیه بعضی در کار یزیدیه توقف کردند و برخی دیگر خود را از آنان بری دانستند، ولی چنین به نظر میرسد که کلاً از آنها برائت جسته و حتی حکم به کفر و شرکشان داده باشند، چنانکه ابن حزم <ref>ابن حزم، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل،۴/۱۸۹</ref> بدین نکته اشارت دارد. | ||
==پانویس== | ==پانویس== |