۱۷٬۱۲۳
ویرایش
Shamsoddin (بحث | مشارکتها) جز (ویرایش) |
Shamsoddin (بحث | مشارکتها) جز (افزایش یادداشت) |
||
خط ۴: | خط ۴: | ||
== متن== | == متن== | ||
[[جعفر بن سلیمان]] از عمران بن حصین نقل کرده است که رسول خدا(ص) گروهی را به جنگی اعزام کرد و فرماندهی آنها را به [[علی بن ابیطالب]] سپرد. آنان | [[جعفر بن سلیمان]] از عمران بن حصین نقل کرده است که رسول خدا(ص) گروهی را به جنگی اعزام کرد و فرماندهی آنها را به [[علی بن ابیطالب]] سپرد. آنان غنائمی را به دست آوردند اما حضرت علی در تقسیم [[غنیمت|غنائم]] کاری انجام داد که آنان را خوش نیامد.{{یادداشت|بر اساس آنچه که برخی از منابع گزارش کردهاند حضرت علی(ع) کنیزی را برای خود برداشت.}} چهار نفر از آنان با هم قرار گذاشتند، وقتی که پیامبر را دیدند این عمل علی را به او گزارش کنند، هنگامی که خدمت پیامبر رسیدند یکی پس از دیگری گفتند: یا رسول الله آیا میدانید علی چنین کرد؟ رسول خدا در حالی که خشم بر چهرهاش نمایان شد، فرمود از علی چه میخواهید؟ از علی چه میخواهید؟ علی از من و من از علیام و او بعد از من، ولی هر مؤمنی است.<ref>ابن شیبه، المصنف، ج۶، ص۳۷۲،ح۳۲۱۲۱.</ref> | ||
=== نقلهای متفاوت=== | === نقلهای متفاوت=== | ||
این حدیث با عبارتهای مختلفی در منابع اهلسنت نقل شده است. از جمله: «علی ولی کل مؤمن بعدی»؛<ref>ابن شیبه، المصنف، ۱۴۰۹ق، ج۶، ص۳۷۲.</ref> «هو ولی کل مؤمن من بعدی»؛<ref>ابن حنبل، مسند، مؤسسة قرطبه، ج۴، ص۴۳۷.</ref> «انت ولی کل مؤمن بعدی»:<ref> طیالسی، مسند ابیداود، دارالمعرفه، ص۳۶۰، ح۲۷۵۲؛ نسائی، خصائص امیرالمؤمنین(ع)، ص۶۴.</ref> انت ولی کل مؤمن بعدی و مؤمنه<ref> ابن حنبل، فضائل الصحابه، ۱۴۰۳ق، ج۲، ص۶۸۴، ح۱۱۶۸؛ امینی، الغدیر، ۱۳۹۷ق، ج۱، ص۵۱؛ اربلی، کشف الغمه، ۱۴۰۵ق، ص۱۷۷.</ref> «انت ولیی فی کل مؤمن بعدی»؛<ref> ابن حنبل، مسند، مؤسسة قرطبه، ج۱، ص۳۳۰.</ref> «فانه ولیکم بعدی»؛<ref> ابن حجر عسقلانی، الاصابه، ۱۴۱۲ق، ج۶، ص۶۲۳.</ref> «ان علیا ولیکم بعدی»؛<ref> ابن کثیر، البدایه و النهایه، مکتبة المعارف، ج۷، ص۳۴۶؛ متقی هندی، کنزالعمال، ۱۴۰۹ق، ج۱۱، ص۶۱۲، ح۳۲۹۶۳؛ تاریخ مدینه دمشق، ۱۴۱۵ق، ج۴۲، ص۱۹۱.</ref> «هذا ولیکم بعدی»؛<ref>نسائی، السنن الکبری، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۱۳۳.</ref> «انک ولی المؤمنین من بعدی»؛<ref>خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، دارالکتب العلمیه، ج۴، ص۳۳۸.</ref> «انت ولیی فی کل مؤمن بعدی»؛<ref>ابن حنبل، مسند، مؤسسة قرطبه، ج۱، ص۳۳۰.</ref> «و انت خیلفتی فی کل مؤمن من بعدی»؛<ref>ابن ابیعاصم، السنه، ۱۴۰۰، ج۲، ص۵۶۵.</ref> «و فهو اولی الناس بکم بعدی».<ref> طبرانی، المعجم الکبیر، ۱۴۰۴ق، ج۲۲، ص۱۳۵.</ref> | این حدیث با عبارتهای مختلفی در منابع شیعه و اهلسنت نقل شده است. از جمله: «علی ولی کل مؤمن بعدی»؛<ref>ابن شیبه، المصنف، ۱۴۰۹ق، ج۶، ص۳۷۲.</ref> «هو ولی کل مؤمن من بعدی»؛<ref>ابن حنبل، مسند، مؤسسة قرطبه، ج۴، ص۴۳۷.</ref> «انت ولی کل مؤمن بعدی»:<ref> طیالسی، مسند ابیداود، دارالمعرفه، ص۳۶۰، ح۲۷۵۲؛ نسائی، خصائص امیرالمؤمنین(ع)، ص۶۴.</ref> انت ولی کل مؤمن بعدی و مؤمنه<ref> ابن حنبل، فضائل الصحابه، ۱۴۰۳ق، ج۲، ص۶۸۴، ح۱۱۶۸؛ امینی، الغدیر، ۱۳۹۷ق، ج۱، ص۵۱؛ اربلی، کشف الغمه، ۱۴۰۵ق، ص۱۷۷.</ref> «انت ولیی فی کل مؤمن بعدی»؛<ref> ابن حنبل، مسند، مؤسسة قرطبه، ج۱، ص۳۳۰.</ref> «فانه ولیکم بعدی»؛<ref> ابن حجر عسقلانی، الاصابه، ۱۴۱۲ق، ج۶، ص۶۲۳.</ref> «ان علیا ولیکم بعدی»؛<ref> ابن کثیر، البدایه و النهایه، مکتبة المعارف، ج۷، ص۳۴۶؛ متقی هندی، کنزالعمال، ۱۴۰۹ق، ج۱۱، ص۶۱۲، ح۳۲۹۶۳؛ تاریخ مدینه دمشق، ۱۴۱۵ق، ج۴۲، ص۱۹۱.</ref> «هذا ولیکم بعدی»؛<ref>نسائی، السنن الکبری، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۱۳۳.</ref> «انک ولی المؤمنین من بعدی»؛<ref>خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، دارالکتب العلمیه، ج۴، ص۳۳۸.</ref> «انت ولیی فی کل مؤمن بعدی»؛<ref>ابن حنبل، مسند، مؤسسة قرطبه، ج۱، ص۳۳۰.</ref> «و انت خیلفتی فی کل مؤمن من بعدی»؛<ref>ابن ابیعاصم، السنه، ۱۴۰۰، ج۲، ص۵۶۵.</ref> «و فهو اولی الناس بکم بعدی».<ref> طبرانی، المعجم الکبیر، ۱۴۰۴ق، ج۲۲، ص۱۳۵.</ref> | ||
== محتوا== | == محتوا== | ||
به باور شیعیان محتوای این حدیث مسأله [[امامت]] و [[ولایت]] حضرت علی(ع) است.<ref>میلانی، تشیید المراجعات، ۱۴۲۷ق، ج۳، ص۱۶۴. </ref> آنان واژه ولی را به معنای سرپرست، امام، رهبر و خلیفه میدانند.<ref>رحیمی اصفهانی، ولایت و رهبری، ۱۳۷۴ش، ج۳، ص۱۱۹-۱۲۱.</ref> شیعیان برای اثبات مدعای خود میگویند:واژه ولی در لغت به معنای سرپرست، رهبر، خلیفه و امام است و در صدر اسلام و پس از آن نیز این واژه به معنای خلیفه و سرپرست به کار میرفته است | به باور شیعیان محتوای این حدیث مسأله [[امامت]] و [[ولایت]] حضرت علی(ع) است.<ref>میلانی، تشیید المراجعات، ۱۴۲۷ق، ج۳، ص۱۶۴. </ref> آنان واژه ولی را به معنای سرپرست، امام، رهبر و خلیفه میدانند.<ref>رحیمی اصفهانی، ولایت و رهبری، ۱۳۷۴ش، ج۳، ص۱۱۹-۱۲۱.</ref> اما اهل سنت بر این باورند که این حدیث دلالتی بر مسأله جانشینی علی بن ابیطالب ندارد بلکه منظور از کلمه ولی در آن دوستی و یاری کردن اوست.{{مدرک}} اما شیعیان برای اثبات مدعای خود میگویند: واژه ولی در لغت به معنای سرپرست، رهبر، خلیفه و امام است و در صدر اسلام و پس از آن نیز این واژه به معنای خلیفه و سرپرست به کار میرفته است. آنان همچنین به کاربرد ولی توسط [[خلیفه اول]]،<ref>مسلم، صحیح مسلم، کتاب الجهاد و السیر باب حکم الفی ء: ج۳، ص۱۳۷۸، ح۱۷۵۷؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۵۴؛ طبری، تاریخ الطبری، ج۲، ص۲۳۷-۲۳۸.</ref> [[خلیفه دوم]]،<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۴۱۲؛ طبری، تاریخ الطبری، ج۲، ص۴۹۰، ۵۷۲؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، مکتبه معارف، ج۷، ص۷۹، ۸۲.</ref> [[صحابه]]،<ref>ابن بیشیبه المصنف، دارالفکر، ج۸، ص۵۷۴؛ متقی هندی، کنزالعمال، ج۵، ص۶۷۸؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳۰، ص۴۱۳؛ ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۷، ص۴۶۱.</ref> [[معاویه]]،<ref>طبری، تاریخ الطبری، ج۳، ص۲۴۵؛ ابنجوزی، المنتظم، ج۵، ص۲۷۸-۲۷۹.</ref> [[تابعین]]،<ref>مروج الذهب، ج۱، ص۴۰۱؛ زکیصفت، جمهره الخطب العرب، ج۲، ص۱۹۶.</ref> و برخی از علمای اهلسنت<ref> ابن سعد طبقات الکبری، ج۵، ص۳۱۹.</ref> در معنای خلیفه و سرپرست استناد میکنند.{{یادداشت|بر پایه روایتی که از خلیفه دوم در صحیح مسلم نقل شده، ابوبکر خود را ولی و خلیفه پیامبر میدانست (مسلم، صحیح مسلم، ج۳، کتاب الجهاد و السیر باب حکم الفیء، ص۱۳۷۸، ح۱۷۵۷.) در خطبههایی که ابوبکر برای صحابه ایراد میکرد، خود را به عنوان ولی و ولی امر مسلمین معرفی مینمود.(بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۵۴؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۲۳۷-۲۳۸.) | ||
همچنین ابوبکر برای انتصاب خلیفه دوم از لفظ ولی استفاده کرد(ابن حبان الثقات، ۱۳۹۵ق، ج۲ ص ۱۹۲-۱۹۳.) او پس از انتصاب عمر به جانشینی خود، به فرماندهان نظامی نوشت که من عمر را ولی شما قرار دادم.( ابن اثیر، معجم جامع الاصول، ج۴، ص۱۰۹.) صحابه نیز در اعتراضی که به انتصاب خلیفه دوم از سوی ابوبکر داشتند دو واژه ولی و خلَف را در کنار هم قرار دادند.(ابن بیشیبه، المصنف، دارالفکر ج ۸، ص۵۷۴؛ هندی، کنزالعمال، ج۵، ۶۷۸؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳۰، ص۴۱۳.) | |||
خلیفه دوم در خطبهها، خود را ولی و ولی امر مسلمین معرفی میکرد.(بلاذری، ج۳، ص۴۱۲؛ طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۴۹۰، ۵۷۲) در سفارشی که از او به حضرت علی نقل شده، کلمه ولی را در معنای خلافت به کار برده است.( ابن حجر، فتح الباری، دارالمعرفه، ج۷، ص۶۸؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۵۹.) عمر در نامهای خطاب به اهل بصره، نوشت که ابوموسی اشعری را ولی شما قرار دادم.(ابن کثیر، البدایه و النهایه، مکتبة معارف، ج۷، ص۸۲.) معاویه نیز خطاب به مردم بصره، ابن زیاد را ولی شما قرار دادم.(طبری، تاریخ الطبری، ج۳، ص۲۴۵؛ ابن جوزی، المنتظم، ج۵، ص۲۷۸-۲۷۹.) عبدالملک بن مروان واژه ولی را درباره عمر و عثمان به کار برده است.(زکی صفت، جمهره الخطب العرب، ج۲، ص۱۹۶.) | |||
ابن سعد در مناظرهای که بین شیعه و سنی مطرح نموده، میگوید فصیحترین کلمهای که خلافت فردی را ثابت میکند کلمه «ولیکم الله من بعدی» است و اگر پیامبر قصد جانشینی حضرت علی را داشت میبایست از واژه ولی استفاده میکرد نه واژه مولی.( ابن سعد، طبقات الکبری، ج۵، ص۳۱۹.)}} | |||
== اعتبار== | == اعتبار== | ||
خط ۱۷: | خط ۲۳: | ||
== منابع== | == منابع== | ||
این حدیث در کتابهایی همچون صحیح ترمذی، مسند احمد بن حنبل؛<ref>ابن حنبل، مسند، مؤسسة قرطبه، ج۴، ص۴۳۷.</ref> جامع الاحادیث سیوطی؛<ref>سیوطی، جامع الاحادیث، ج۱۶، ص۲۵۶، ح۷۸۶۶ و ج۲۷ ص۷۲.</ref> کنزالعمال؛<ref>متقی هندی، کنزالعمال، ج۱۳، ص۶۲.</ref> مسند ابیداود؛<ref> طیالسی، مسند ابیداود، دارالمعرفه، ص۳۶۰.</ref> فضائل الصحابه؛<ref>ابن حنبل، فضائل الصحابه، ۱۴۰۳ق، ج۲، ۶۰۵، ۶۲۰، ۶۴۹.</ref> آلآحاد و المثانی؛<ref> ابوبکر شیبانی، الآحاد و المثانی، ۱۴۱۱ق، ج۴، ص۲۷۸.</ref>سنن نسائی؛<ref>نسائی، السنن الکبری، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۱۳۲.</ref> مسند ابویعلی؛<ref>ابویعلی موصلی، مسند ابییعلی، ۱۴۰۴ق، ج۱، ص۲۹۳.</ref> مسند رویانی؛<ref>رویانی، مسند الرویانی، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۱۲۵.</ref>صحیح ابن حبان؛<ref>ابن حبان، صحیح ابن حبان، ۱۴۱۴ق، ج۱۵، ص۳۷۳.</ref> المعجم الکبیر طبرانی؛<ref>طبرانی، المعجم الکبیر، ۱۴۰۴ق، ج۱۸، ص۱۲۸، ج۱۲، ص۷۸.</ref> الشریعه؛<ref> آجری، الشریعه، ۱۴۲۰ق، ج۴، ص۲۰۲۱،۱۴۸۸.</ref> تاریخ مدینه دمشق؛<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۴۲، ص۱۹۹.</ref>البدایه و النهایه؛<ref> ابن کثیر، البدایه و النهایه، مکتبه معارف، ج۷، ۱۴۰۸ق، ص۳۷۴.</ref> الاصابه؛<ref>ابن حجر، الاصابه، ۱۴۱۲ق، ج۴، ص۵۶۷.</ref> الجوهره فی نسب النبی و اصحابه العشره؛<ref> تلمسانی، الجوهره، ج۱، ص۲۹۲.</ref> الوافی بالوفیات؛<ref>صفدی، الوافی بالوفیات، ۱۴۲۰ق، ج۲۱، ص۱۷۸.</ref>خزانه الادب و لب لباب لسان العرب؛<ref> بغدادی، خزانه الادب، ۱۹۹۸م، ج۶، ص۶۸. </ref>الغدیر؛<ref>امینی، الغدیر، ۱۳۹۷ق، ج۱، ص۵۱.</ref> الجوهره فی نسب الامام علی و آله؛<ref> بری، الجوهره فی نسب الامام علی و آله، ۱۴۰۲ق، ص۶۴.</ref> [[الاستیعاب]]؛<ref> ابن عبدالبر، استیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۳، ص۱۰۹۱. </ref> و کشف الغمه<ref> اربلی، کشف الغمه، ۱۴۰۵ق، ص۱۷۷.</ref> آمده است. | این حدیث در کتابهایی همچون صحیح ترمذی، مسند احمد بن حنبل؛<ref>ابن حنبل، مسند، مؤسسة قرطبه، ج۴، ص۴۳۷.</ref> جامع الاحادیث سیوطی؛<ref>سیوطی، جامع الاحادیث، ج۱۶، ص۲۵۶، ح۷۸۶۶ و ج۲۷ ص۷۲.</ref> کنزالعمال؛<ref>متقی هندی، کنزالعمال، ج۱۳، ص۶۲.</ref> مسند ابیداود؛<ref> طیالسی، مسند ابیداود، دارالمعرفه، ص۳۶۰.</ref> فضائل الصحابه؛<ref>ابن حنبل، فضائل الصحابه، ۱۴۰۳ق، ج۲، ۶۰۵، ۶۲۰، ۶۴۹.</ref> آلآحاد و المثانی؛<ref> ابوبکر شیبانی، الآحاد و المثانی، ۱۴۱۱ق، ج۴، ص۲۷۸.</ref>سنن نسائی؛<ref>نسائی، السنن الکبری، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۱۳۲.</ref> مسند ابویعلی؛<ref>ابویعلی موصلی، مسند ابییعلی، ۱۴۰۴ق، ج۱، ص۲۹۳.</ref> مسند رویانی؛<ref>رویانی، مسند الرویانی، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۱۲۵.</ref>صحیح ابن حبان؛<ref>ابن حبان، صحیح ابن حبان، ۱۴۱۴ق، ج۱۵، ص۳۷۳.</ref> المعجم الکبیر طبرانی؛<ref>طبرانی، المعجم الکبیر، ۱۴۰۴ق، ج۱۸، ص۱۲۸، ج۱۲، ص۷۸.</ref> الشریعه؛<ref> آجری، الشریعه، ۱۴۲۰ق، ج۴، ص۲۰۲۱،۱۴۸۸.</ref> تاریخ مدینه دمشق؛<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۴۲، ص۱۹۹.</ref>البدایه و النهایه؛<ref> ابن کثیر، البدایه و النهایه، مکتبه معارف، ج۷، ۱۴۰۸ق، ص۳۷۴.</ref> الاصابه؛<ref>ابن حجر، الاصابه، ۱۴۱۲ق، ج۴، ص۵۶۷.</ref> الجوهره فی نسب النبی و اصحابه العشره؛<ref> تلمسانی، الجوهره، ج۱، ص۲۹۲.</ref> الوافی بالوفیات؛<ref>صفدی، الوافی بالوفیات، ۱۴۲۰ق، ج۲۱، ص۱۷۸.</ref>خزانه الادب و لب لباب لسان العرب؛<ref> بغدادی، خزانه الادب، ۱۹۹۸م، ج۶، ص۶۸. </ref>الغدیر؛<ref>امینی، الغدیر، ۱۳۹۷ق، ج۱، ص۵۱.</ref> الجوهره فی نسب الامام علی و آله؛<ref> بری، الجوهره فی نسب الامام علی و آله، ۱۴۰۲ق، ص۶۴.</ref> [[الاستیعاب]]؛<ref> ابن عبدالبر، استیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۳، ص۱۰۹۱. </ref> و کشف الغمه<ref> اربلی، کشف الغمه، ۱۴۰۵ق، ص۱۷۷.</ref> آمده است. | ||
== تشکیک== | == تشکیک== | ||
مبارکفوی مدعی است کلمه «بعدی» که در برخی از نسخههای این حدیث نیست، از سوی راویان شیعی اضافه به آن شده است. او برای اثبات ادعای خود به مسند احمد بن حنبل استناد میکند که در آن، این حدیث با سندهای متعددی آمده اما در هیچ یک از آنها این اضافه وجود ندارد.<ref>مبارکفوری، تحفة الاحوذی، ج۱۰، ص۱۴۶-۱۴۷.</ref> البته احمد حنبل این حدیث را در مسند<ref>ابن حنبل، مسند، مؤسسة قرطبه، ج۱، ص۳۳۰، ج۴، ص۴۳۷.</ref> و فضائل الصحابه با همین اضافه آورده است.<ref>ابن حنبل، فضائل الصحابه، ۱۴۰۳ق، ج۲، ص۶۸۴، ح۱۱۶۸.</ref> همچنین مبارکفوری گفته است این حدیث را فقط یک یا دو [[شیعه]] به نامهای [[جعفر بن سلیمان]] و [[ابن اجلح کندی]] روایت کردهاند.<ref>مبارکفوری، تحفة الاحوذی، ج۱۰، ص۱۴۶-۱۴۷.</ref> البته البانی از عالمان اهلسنت گفته است که این حدیث در منابع اهلسنت با سندهای دیگری نقل شده که در سلسله سند آن راوی شیعی وجود ندارد.<ref>البانی، السلسلة الصحیحة، ج۵، ص۲۲۲.</ref> | مبارکفوی مدعی است کلمه «بعدی» که در برخی از نسخههای این حدیث نیست، از سوی راویان شیعی اضافه به آن شده است. او برای اثبات ادعای خود به مسند احمد بن حنبل استناد میکند که در آن، این حدیث با سندهای متعددی آمده اما در هیچ یک از آنها این اضافه وجود ندارد.<ref>مبارکفوری، تحفة الاحوذی، ج۱۰، ص۱۴۶-۱۴۷.</ref> البته احمد حنبل این حدیث را در مسند<ref>ابن حنبل، مسند، مؤسسة قرطبه، ج۱، ص۳۳۰، ج۴، ص۴۳۷.</ref> و فضائل الصحابه با همین اضافه آورده است.<ref>ابن حنبل، فضائل الصحابه، ۱۴۰۳ق، ج۲، ص۶۸۴، ح۱۱۶۸.</ref> همچنین مبارکفوری گفته است این حدیث را فقط یک یا دو [[شیعه]] به نامهای [[جعفر بن سلیمان]] و [[ابن اجلح کندی]] روایت کردهاند.<ref>مبارکفوری، تحفة الاحوذی، ج۱۰، ص۱۴۶-۱۴۷.</ref> البته البانی از عالمان اهلسنت گفته است که این حدیث در منابع اهلسنت با سندهای دیگری نقل شده که در سلسله سند آن راوی شیعی وجود ندارد.<ref>البانی، السلسلة الصحیحة، ج۵، ص۲۲۲.</ref> |
ویرایش