|
|
خط ۲۲: |
خط ۲۲: |
| ==محاصره بنی هاشم== | | ==محاصره بنی هاشم== |
| {{اصلی|محاصره بنیهاشم در شعب ابیطالب}} | | {{اصلی|محاصره بنیهاشم در شعب ابیطالب}} |
| مهمترین حادثهای که موجب شهرت شعب ابیطالب شده، ماجرای محاصره بنیهاشم در این منطقه است. در شب [[اول محرم|۱ محرم]] [[سال هفتم بعثت]]<ref>مقریزی، إمتاع الأسماع، ۱۴۲۰ق، ج۱، ص۴۴.</ref>در این شعب [[رسول خدا(ص)]] به همراه [[بنیهاشم]] و [[بنیعبدالمطلب]] به جز[[ابولهب]] و فرزندانش<ref>مقریزی، إمتاع الأسماع، ۱۴۲۰ق، ج۱، ص۴۴.</ref>در محاصره اقتصادی سایر خاندانهای [[قریش|قُرَیش]] قرار گرفتند و آن دوران را با مشقت و رنج فراوان سپری کردند.<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۱،ص۱۶۳.</ref> این محاصره سه سال طول کشید.<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۱،ص۱۶۳</ref> | | مهمترین حادثهای که موجب شهرت شعب ابیطالب شده، ماجرای محاصره بنیهاشم در این منطقه است. در شب [[اول محرم|۱ محرم]] [[سال هفتم بعثت]]<ref>مقریزی، إمتاع الأسماع، ۱۴۲۰ق، ج۱، ص۴۴.</ref>در این شعب [[رسول خدا(ص)]] به همراه [[بنیهاشم]] و [[بنیعبدالمطلب]] به جز[[ابولهب]] و فرزندانش<ref>مقریزی، إمتاع الأسماع، ۱۴۲۰ق، ج۱، ص۴۴.</ref>در محاصره اقتصادی سایر خاندانهای [[قریش|قُرَیش]] قرار گرفتند و آن دوران را با مشقت و رنج فراوان سپری کردند.<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۱،ص۱۶۳.</ref> این محاصره با هدف جلوگیری از نفوذ و گسترش اسلام انجام شد. [[اسلام]]آوردنِ افرادی مانند [[حمزه]] و تمایل جوانان قریش و آزادی عملی که در کشور [[هجرت به حبشه|حبشه]] نصیب [[مسلمانان]] شده بود، سبب این تصمیم شده بود.<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۱۶۳؛ شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۵۳.</ref> |
|
| |
|
| در اواخر سال ششم سران قریش از نفوذ و پیشرفت حیرتانگیز آیین [[توحید|یکتاپرستانه]] [[اسلام]] سخت ناراحت بودند و در فکر چاره و راهحلی بودند. <ref>سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، ص۳۴۱.</ref>
| | مشرکان در [[دارالندوه]] جلسهای تشکیل دادند و عهدنامهای نوشتند و در داخل [[کعبه]] آویزان کردند مبنی بر اینکه هرگونه خریدوفروش و معاشرت با بنیهاشم ممنوع است و [[سوگند]] یاد کردند که قریش، تا دم مرگ طبق موازین ذیل عمل کند مگر اینکه بنیهاشم محمد(ص) را برای کشتن به آنان تسلیم کنند.<ref>ابن کثیر، البدایه و النهایه، ۱۴۰۷ق، ج۳، ص۸۴-۸۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۱۶۳.</ref> |
| | | [[ابوطالب]] بنی هاشم را دعوت کرد و حمایت از پیامبر را بر عهده آنان گذاشت. وی دستور داد عموم فامیل از محیط [[مکه]] به درهای که در میان کوههای مکه قرار داشت و به شعب ابی طالب معروف بود که دارای خانههای کوچک و سایبانهای مختصری بود منتقل شوند و در آنجا سکنا گزینند. او افرادی را در اطراف شعب گماشت تا از شعب حراست کنند. <ref>ابن هشام، السیرةالنبویه، ج۱، ص۳۵۰ به نقل از سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، ص۳۴۲.</ref> |
| [[اسلام]]آوردنِ افرادی مانند [[حمزه]] و تمایل جوانان قریش و آزادی عملی که در کشور [[هجرت به حبشه|حبشه]] نصیب [[مسلمانان]] شده بود، بر حیرت و سرگردانی سران قریش افزوده بود و از اینکه از نقشههای خود بهرهای نمیبردند، سخت متأثر بودند؛ از این رو به فکر نقشۀ دیگری افتادند و خواستند با محاصرۀ اقتصادی از نفوذ و گسترش اسلام بکاهند و پایهگذار و هواداران آن را در میان این حصار خفه سازند.<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۱۶۳؛ شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۵۳.</ref>
| | محاصره شعب سه سال طول کشید فشار و سختگیریها به حدی رسید که نالۀ فرزندان بنیهاشم به گوش مشرکان مکه میرسید<ref>قائدان، تاریخ و آثار اسلامی مکه و مدینه، ۱۳۸۱ش، ص۱۱۴</ref> و در سال دهم بعثت با خوردهشدن پیماننامه توسط موریانه پایان یافت.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۲۳۴</ref> |
| | |
| ===پیمان مشرکان===
| |
| مشرکان در [[دارالندوه]] جلسهای تشکیل دادند و عهدنامهای به خط [[منصور بن عکرمه]] و امضای هیئت عالی قریش نوشتند و در داخل [[کعبه]] آویزان کردند و [[سوگند]] یاد کردند که ملت قریش، تا دم مرگ طبق موازین ذیل عمل کند: | |
| | |
| '''مواد پیمان نامه'''
| |
| *هرگونه خرید و فروش با هواداران [[محمد(ص)]] تحریم میشود.
| |
| *ارتباط و معاشرت با آنان ممنوع میگردد.
| |
| *زن دادن به مسلمانان یا زن گرفتن از آنان ممنوع است.
| |
| *پیماننامه فقط در صورتی ملغی خواهد شد که محمد(ص) را برای کشتن به آنان تسلیم کنند.
| |
| متن پیمان با مواد یادشده به امضای تمامی بانفوذان قریش جز [[مطعم بن عدی]]<ref>طبرسی، اعلام الوری، ۱۳۹۰ق، ص۷۲ </ref> رسید و با شدت هر چه تمامتر به اجرا گذاشته شد.<ref>ابن کثیر، البدایه و النهایه، ۱۴۰۷ق، ج۳، ص۸۴-۸۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۱۶۳؛ شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۵۳؛ ذهبی، تاریخ الإسلام، ۱۴۰۹ق، ج۲، ص۷۱۰</ref>
| |
| [[ابو طالب]] بنی هاشم را دعوت کرد و حمایت از پیامبر را بر عهده آنان گذاشت. وی دستور داد عموم فامیل از محیط [[مکه]] به درهای که در میان کوههای مکه قرار داشت و به شعب ابی طالب معروف بود که دارای خانههای کوچک و سایبانهای مختصری بود منتقل شوند و در آنجا سکنا گزینند. او افرادی را در اطراف شعب گماشت تا از شعب حراست کنند. <ref>ابن هشام، السیرةالنبویه، ج۱، ص۳۵۰ به نقل از سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، ص۳۴۲.</ref> | |
| | |
| برای اجتماع همه بنیهاشم در شعب ابی طالب، نتایجی ذکر کردهاند از جمله:
| |
| #امکان مراقبت دائمی همه بنیهاشم از جان پیامبر فراهم شد.
| |
| #همدردی و [[تعصب]] مشترک خاندان بنیهاشم را استمرار میداد.
| |
| #از فشار روانی قریش بر روی مشرکان بنی هاشم جلوگیری میکرد.
| |
| #محاصره بنیهاشم، عواطف خاندانهای وابسته به بنیهاشم را تحریک میکرد.<ref>زرگری نژاد، تاریخ صدر اسلام (عصر نبوت)، ۱۳۸۴ش، ص۲۸۱-۲۸۲.</ref>
| |
| | |
| هر کس به شهر مکه وارد میشد، حق نداشت با بنی هاشم معامله کند و اگر کسی چنین کاری انجام میداد اموالش را مصادره میکردند.<ref>طبرسی، اعلام الوری، ۱۳۹۰ق، ص۷۱-۷۲</ref>
| |
| | |
| مسلمانان در مواقعی که مراسمی رسمی وجود داشت میتوانستند برای خرید یا دعوت و تبلیغ از شعب خارج شوند.<ref>طبرسی، اعلام الوری، ۱۳۹۰ق، ص۷۲</ref> [[رسول خدا(ص)]] سال نخست هنگام موسم [[حج]] هر که را دید به [[اسلام]] دعوت کرد و همین امر باعث کینۀ [[شرک|مشرکان]] شد و به ابوطالب گفتند که برادرزادهات را به ما تحویل بده که قصد قتل او را داریم. ابوطالب پاسخ محکمی به آنان داد و آنان را ناامید کرد.<ref>طبرسی، اعلام الوری، ۱۳۹۰ق، ص۷۲-۷۳</ref>
| |
| | |
| ابوطالب از ترس اینکه مبادا نیمه شب پیامبر(ص) را بکشند، هرگاه پیامبر به خواب میرفت رختخواب خود را در یک طرف او میانداخت و محل خواب یکی از فرزندانش را در طرف دیگر قرار میداد و پیامبر را در وسط قرار میداد. <ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ناشر: مکتبة آیة الله العظمی المرعشي النجفي (ره)، ج۱۴، ص۶۴.
| |
| </ref>
| |
| | |
| ===وضع حزنانگیز بنی هاشم===
| |
| محاصره شعب سه سال طول کشید فشار و سختگیریها به حدی رسید که نالۀ فرزندان بنیهاشم به گوش مشرکان مکه میرسید<ref>قائدان، تاریخ و آثار اسلامی مکه و مدینه، ۱۳۸۱ش، ص۱۱۴</ref> ولی در دل آنها تأثیر چندانی نمیکرد. | |
| | |
| جاسوسان قریش در تمام راه مراقب بودند مبادا کسی خواروباری به شعب ابی طالب ببرد. ولی علیرغم این کنترل گاه و بیگاه [[حکیم بن حزام]]<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، دار المعرفة، ج۱، ص۳۵۴ </ref> برادرزادۀ [[خدیجه]] و [[ابوالعاص بن ربیع]]<ref>طبرسی، اعلام الوری، ۱۳۹۰ق، ص۷۳</ref> و [[هشام بن عمر]] نیمه شبها مقداری گندم و خرما بر شتری حمل کرده تا نزدیکی شعب میآوردند سپس افسار آن را دور گردنش میپیچیدند و رها میکردند و گاهی همین مساعدت موجب گرفتاری آنان میگردید.<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، دار المعرفة، ج۱، ص۳۵۴.</ref>
| |
| | |
| پیامبر و یاران و عمویش ابوطالب و همسرش خدیجه ۳ سال در سختترین شرایط به سر بردند؛ آنان در این مدت از محل داراییهای خدیجه گذران کردند. <ref>یعقوبی، تاريخ اليعقوبي، نشر دارصادر، ج۲، ص۳۱.</ref> گاهی نیز اقوام نزدیکشان، به رغم پیماننامه و از سرِ کششِ خون و خانواده پنهانی آذوقه به آنجا میفرستادند. مقاومت پیامبر و یاران او در آن مدت، عرصه را بر قریش تنگ کرد. بیشتر آنان که دختر، پسر، نواده یا اقوامی نزدیک در شعب داشت، در پی بهانه بودند تا آنان را از شعب خارج کنند. <ref>سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، صص۳۴۶-۳۴۳.</ref>
| |
| | |
| ===پایان محاصره===
| |
| در سال دهم [[بعثت]] شبی [[ابوجهل]]، [[حکیم بن حزام]] را که برای [[خدیجه]] بار گندم میبرد مانع شد. دیگران مداخله کردند و به سرزنش ابوجهل برخاستند. اندکاندک گروهی از کرده خود پشیمان گشتند و به طرفداری از [[بنی هاشم]] برخاستند که چرا [[بنی مخزوم]] در نعمت به سر ببرند و پسران هاشم و عبدالمطلب در سختی بمانند. و سرانجام گفتند این عهدنامه باید باطل شود. جمعی از شرکت کنندگان در پیمان، تصمیم گرفتند آن را پاره کنند. به روایت [[ابن هشام]] از [[ابن اسحاق]] چون به سروقت پیمان نامه رفتند دیدند موریانه آن را خورده و تنها جمله «باسمک اللهم» از آن باقی مانده است.<ref>شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۵۳</ref> | |
| | |
| در نقل دیگری آمده است خداوند به پیامبرش خبر داد که موریانه، پیمان نامه را خورده و تنها جمله «باسمک اللهم» از آن باقی مانده است. پیامبر نیز ابوطالب را از آن باخبر ساخت.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۲۳۴</ref> [[ابن هشام]] مینویسد گروهی از اهل علم گفتهاند:
| |
| ::ابوطالب به انجمن قریش رفت و گفت: برادرزادهام میگوید موریانه پیمان نامهای را که نوشته اید خورده و تنها نام خدا را باقی گذاشته؛ ببینید اگر سخن او راست است محاصره ما را بشکنید و اگر دروغ میگوید او را به شما خواهم سپرد. چون به سروقت نامه رفتند دیدند موریانه همه آن را جز نام خدا خورده است. بدین ترتیب پیمان محاصره بنی هاشم شکسته شد و آنان از شعب (دره) ابوطالب بیرون آمدند.<ref>شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۵۳؛ طبرسی، اعلام الوری، ۱۳۹۰ق، ص۷۳-۷۴</ref> و پس از سه سال سختی و مرارت، قریش با سرافکندگی، پیمان خود را لغو کرد و بنی هاشم با سرافرازی زندگی جدید خود را آغاز کردند. <ref>جعفریان، آثار اسلامی مکّه و مدینه، ۱۳۸۱ش، ص۴۹.</ref>
| |
| | |
| ===زمان===
| |
| به گفتۀ [[محمد بن سعد بن منیع الهاشمی|ابن سعد]] این محاصره در [[محرم]] سال هفتم بعثت اتفاق افتاد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۱۶۳</ref>و هنگامی که [[ابوطالب]] خبر محوشدن پیمان نامه را به اطلاع مشرکان رساند در سال دهم [[بعثت]] پایان یافت.<ref> قائدان، تاریخ و آثار اسلامی مکه و مدینه، ۱۳۸۱ش، ص۱۱۴</ref>
| |
| | |
| ===اشاره امام علی(ع) به ماجرای شعب در نامه به معاویه===
| |
| به روایت [[نصر بن مزاحم]]، [[حضرت علی(ع)]] در مورد ظلم و ستم [[قریش]] در شعب ابی طالب به [[پیامبر(ص)]] و [[اسلام|مسلمانان]]، چنین به [[معاویه]] نوشت:
| |
| ::«خویشان ما (قبیلۀ قریش) بر این شدند که پیامبر ما را بکشند و نسل ما را براندازند. دربارۀ ما تصمیم گرفتند و ستمها رواداشتند. خواروبار از ما قطع کردند و آب گوارا از ما بازگرفتند و ما را در جایگاه بیم و هراس نشاندند و جاسوسها بر ما گماشتند و ما را ناچار ساختند تا در میان کوهی ناهموار پناه جوییم و بدین اکتفا نکرده جنگ علیه ما افروختند و پیماننامه در میان خود علیه ما نوشتند بدین مضمون که با ما هم خوراک نشوند و با ما آب ننوشند و با ما وصلت و ازدواج نکنند و خرید و فروش ننمایند و از آنان در امان نباشیم تا اینکه [[محمد(ص)]] را در اختیار آنان نهیم تا اینکه وی را بکشند و جسدش را مثله[=قطعه قطعه] کنند. جز در موسم [[حج]] و [[عمره]] ما [[بنی هاشم]] از امنیت برخوردار نبودیم. اما [[مشیت خداوند]] دربارۀ ما چنین قرار گرفت که ما با تمام وجود از آن حضرت دفاع کنیم. و پروانه وار شمع وجودش را طواف نماییم و با شمشیرهای خود شب و روز از او حمایت کنیم. مومنانمان به انگیزۀ نیل به پاداش پروردگار و کافرانمان به منظور دفاع از حریم قوم و تبار از وجود مقدس وی حمایت میکردند.»<ref>شوشتری، بهج الصباغه، ۱۳۷۶ش، ج۲، ص۳۵۵.</ref>
| |
|
| |
|
| ==پانویس== | | ==پانویس== |