پرش به محتوا

حضرت محمد صلی الله علیه و آله: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۳۰: خط ۳۰:
خدیجه]] ازدواج کرد و حدود ۲۵ سال با او زندگی کرد. پس از وفات خدیجه، پیامبر با [[همسران پیامبر(ص) |همسران دیگری]] ازدواج کرد. فرزندان پیامبر(ص) از خدیجه و [[ماریه دختر شمعون |ماریه]] بودند و همه آنها جز [[حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها|فاطمه(س)]] در زمان حیات او از دنیا رفتند.
خدیجه]] ازدواج کرد و حدود ۲۵ سال با او زندگی کرد. پس از وفات خدیجه، پیامبر با [[همسران پیامبر(ص) |همسران دیگری]] ازدواج کرد. فرزندان پیامبر(ص) از خدیجه و [[ماریه دختر شمعون |ماریه]] بودند و همه آنها جز [[حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها|فاطمه(س)]] در زمان حیات او از دنیا رفتند.


== جایگاه ==
==جایگاه==
به باور مسلمانان حضرت محمد(ص)، آخرین پیامبر الهی است و پس از او پیامبری نخواهد آمد. او جزو [[اولوالعزم|انبیای اولوالعزم]] است و شریعت اسلام را از جانب خداوند برای بشر آورده است. پیامبر(ص) اولین از [[چهارده معصوم]] است که شیعیان آنها را معصوم می‌دانند. به باور شیعیان او در دریافت و ابلاغ [[وحی]] و نیز در تمام ساحت‌های زندگی [[عصمت]] داشته است.
به باور مسلمانان حضرت محمد(ص)، آخرین پیامبر الهی است و پس از او پیامبری نخواهد آمد. او جزو [[اولوالعزم|انبیای اولوالعزم]] است و شریعت اسلام را از جانب خداوند برای بشر آورده است. پیامبر(ص) اولین از [[چهارده معصوم]] است که شیعیان آنها را معصوم می‌دانند. به باور شیعیان او در دریافت و ابلاغ [[وحی]] و نیز در تمام ساحت‌های زندگی [[عصمت]] داشته است.


[[عبدالله جوادی آملی|آیت‌الله جوادی آملی]] مفسر قرآن براین باور است که خداوند در قرآن نام هر یک از [[پیامبران]] را بالصراحه می‌برد مانند یا [[موسی (پیامبر)|موسی]]، ﴿یا عیسی﴾، یا [[ابراهیم (پیامبر)|ابراهیم]] و امثال آن، اما نام حضرت محمد را هرگز نمی‌برد بلکه با تعبیراتی همچون یا ایها الرسول، یا ایها النبی از پیغمبر یاد می‌کند و اگر یک جا نام حضرت بود آنجا خطاب از جانب خدا نیست.<ref>https://javadi.esra.ir/fa/w/حرمت-ویژه‌-خداوند-برای-پیامبر-اسلام-ص-/-منصبی-بالا</ref>
[[عبدالله جوادی آملی|آیت‌الله جوادی آملی]] مفسر قرآن براین باور است که خداوند در قرآن نام هر یک از [[پیامبران]] را بالصراحه می‌برد مانند یا [[موسی (پیامبر)|موسی]]، ﴿یا عیسی﴾، یا [[ابراهیم (پیامبر)|ابراهیم]] و امثال آن، اما نام حضرت محمد را هرگز نمی‌برد بلکه با تعبیراتی همچون یا ایها الرسول، یا ایها النبی از پیغمبر یاد می‌کند و اگر یک جا نام حضرت بود آنجا خطاب از جانب خدا نیست.<ref>https://javadi.esra.ir/fa/w/حرمت-ویژه‌-خداوند-برای-پیامبر-اسلام-ص-/-منصبی-بالا</ref>


== نسب، کنیه‌ها و القاب ==
==نسب، کنیه‌ها و القاب==
حضرت محمد(ص) فرزند عبدالله بن عبدالمطّلب بن هاشم بن عبدمَناف بن قُصَی بن کِلاب بود.<ref name="Aat42">آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، ۱۳۷۸ش، ص۴۲.</ref> مادرش، [[آمنه بنت وهب]] است. به گفته [[محمدباقر مجلسی| علامه مجلسی]]، [[امامیه]] بر [[ایمان]] و [[اسلام]] پدر، مادر و اجداد رسول خدا تا آدم(ع)، [[اجماع]] دارند.<ref>مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۱۵، ص۱۱۷.</ref>نسب پیامبر(ص) با ۴۸ واسطه به [[آدم (پیامبر)|حضرت آدم(ع)]] می‌رسد.<ref>ابن شهر آشوب، مناقب، ۱۳۷۹ق، ج۱، ص۱۵۵.</ref> در این سلسله پیامبرانی مانند [[اسماعیل (پیامبر)|اسماعیل]]، [[ابراهیم (پیامبر)| ابراهیم]]، [[نوح (پیامبر)|نوح]]، [[ادریس (پیامبر)|ادریس]] قرار دارند. سلسله نیاکان پیامبر(ص) تا «عدنان» مورد اتفاق نسب‌شناسان است، ولی پس از او تا آدم(ع) نظرات مختلفی وجود دارد، طبق روایتی پیامبر(ص) فرمود: هنگامی که سلسله نسب من به عَدْنان رسید توقف کنید.<ref>مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۱۵، ص۱۰۷.</ref>
حضرت محمد(ص) فرزند عبدالله بن عبدالمطّلب بن هاشم بن عبدمَناف بن قُصَی بن کِلاب بود.<ref name="Aat42">آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، ۱۳۷۸ش، ص۴۲.</ref> مادرش، [[آمنه بنت وهب]] است. به گفته [[محمدباقر مجلسی| علامه مجلسی]]، [[امامیه]] بر [[ایمان]] و [[اسلام]] پدر، مادر و اجداد رسول خدا تا آدم(ع)، [[اجماع]] دارند.<ref>مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۱۵، ص۱۱۷.</ref>نسب پیامبر(ص) با ۴۸ واسطه به [[آدم (پیامبر)|حضرت آدم(ع)]] می‌رسد.<ref>ابن شهر آشوب، مناقب، ۱۳۷۹ق، ج۱، ص۱۵۵.</ref> در این سلسله پیامبرانی مانند [[اسماعیل (پیامبر)|اسماعیل]]، [[ابراهیم (پیامبر)| ابراهیم]]، [[نوح (پیامبر)|نوح]]، [[ادریس (پیامبر)|ادریس]] قرار دارند. سلسله نیاکان پیامبر(ص) تا «عدنان» مورد اتفاق نسب‌شناسان است، ولی پس از او تا آدم(ع) نظرات مختلفی وجود دارد، طبق روایتی پیامبر(ص) فرمود: هنگامی که سلسله نسب من به عَدْنان رسید توقف کنید.<ref>مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۱۵، ص۱۰۷.</ref>
{{شجره‌نامه پیامبر اسلام}}
{{شجره‌نامه پیامبر اسلام}}


=== کنیه‌ها و القاب ===
===کنیه‌ها و القاب===
{{اصلی|فهرست کنیه‌ها و لقب‌های پیامبر(ص)}}
{{اصلی|فهرست کنیه‌ها و لقب‌های پیامبر(ص)}}
[[کنیه]] حضرت محمد(ص)، [[ابوالقاسم (لقب)|ابوالقاسم]] و ابو ابراهیم است.<ref>طبرسی، اعلام الوری، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۴۳.</ref> برخی از القاب او عبارتند از: مصطفی، حبیب‌الله، صفی‌الله، نعمةالله، خیرة خلق‌الله، سید المرسلین، [[خاتم النبیین (لقب)|خاتم النبیین]]، [[رحمة للعالمین]]، نبی امّی.<ref>مقدسی، بازپژوهی تاریخ ولادت و شهادت معصومان، ۱۳۹۱ش، ص۹۱.</ref>
[[کنیه]] حضرت محمد(ص)، [[ابوالقاسم (کنیه)|ابوالقاسم]] و ابوابراهیم است.<ref>طبرسی، اعلام الوری، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۴۳.</ref> برخی از القاب او عبارتند از: مصطفی، [[حبیب‌الله (لقب)|حبیب‌الله]]، صفی‌الله، نعمةالله، خیرة خلق‌الله، سید المرسلین، [[خاتم النبیین (لقب)|خاتم النبیین]]، [[رحمة للعالمین (لقب)|رحمة للعالمین]]، نبی امّی.<ref>مقدسی، بازپژوهی تاریخ ولادت و شهادت معصومان، ۱۳۹۱ش، ص۹۱.</ref>


== ولادت ==
==ولادت==
[[پرونده:تصویری از تولد پیامبر در کتاب مجمع التواریخ.jpg|thumb|نگاره تولد پیامبر(ص) در کتاب مجمع التواریخ که در قرن ۱۵ توسط حافظ ابرو در هرات تهیه شده است.]]
[[پرونده:تصویری از تولد پیامبر در کتاب مجمع التواریخ.jpg|thumb|نگاره تولد پیامبر(ص) در کتاب مجمع التواریخ که در قرن ۱۵ توسط حافظ ابرو در هرات تهیه شده است.]]
بنابر نظر معروف میان علمای شیعه پیامبر(ص) در [[۱۷ ربیع‌الاول]] و بنا بر نظر مشهور میان [[اهل سنت و جماعت|اهل‌سنت]] در [[۱۲ ربیع‌الاول]] به دنیا آمده است.<ref>سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۰ش، ج۱، ص۱۵۱.</ref> فاصله این دو تاریخ به [[هفته وحدت]] بین شیعه و سنی نام‌گذاری شده است.<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۵، ص۴۴۰ و ۴۵۵.</ref>
بنابر نظر معروف میان علمای شیعه پیامبر(ص) در [[۱۷ ربیع‌الاول]] و بنا بر نظر مشهور میان [[اهل سنت و جماعت|اهل‌سنت]] در [[۱۲ ربیع‌الاول]] به دنیا آمده است.<ref>سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۰ش، ج۱، ص۱۵۱.</ref> فاصله این دو تاریخ به [[هفته وحدت]] بین شیعه و سنی نام‌گذاری شده است.<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۵، ص۴۴۰ و ۴۵۵.</ref>
خط ۵۵: خط ۵۵:
دربارهٔ روز تولد پیامبر نیز در میان اهل‌سنت اختلافاتی وجود دارد؛ دوم ربیع‌الاول،<ref>ابن‌حبیب، المحبر، بیروت، ص۸–۹.</ref> هشتم ربیع‌الاول،<ref>مقدسی، البدء و التاریخ، بورسعید، ج۴، ص۱۳۲.</ref> دهم ربیع‌الاول،<ref>ابن‌الوردی، تاریخ ابن‌الوردی، ۱۹۹۶م، ج۱، ص۹۳.</ref> دوازدهم ربیع‌الاول<ref>السیرة النبویة، ج۱، ص۱۵۸؛ بیهقی، دلائل النبوة، ۱۴۰۵ق، ج۱، ص۷۴.</ref>و [[رمضان |ماه رمضان]]<ref>مقریزی، إمتاع الأسماع، ۱۴۲۰ق، ج۱، ص۶.</ref> از جمله این نظرات است.
دربارهٔ روز تولد پیامبر نیز در میان اهل‌سنت اختلافاتی وجود دارد؛ دوم ربیع‌الاول،<ref>ابن‌حبیب، المحبر، بیروت، ص۸–۹.</ref> هشتم ربیع‌الاول،<ref>مقدسی، البدء و التاریخ، بورسعید، ج۴، ص۱۳۲.</ref> دهم ربیع‌الاول،<ref>ابن‌الوردی، تاریخ ابن‌الوردی، ۱۹۹۶م، ج۱، ص۹۳.</ref> دوازدهم ربیع‌الاول<ref>السیرة النبویة، ج۱، ص۱۵۸؛ بیهقی، دلائل النبوة، ۱۴۰۵ق، ج۱، ص۷۴.</ref>و [[رمضان |ماه رمضان]]<ref>مقریزی، إمتاع الأسماع، ۱۴۲۰ق، ج۱، ص۶.</ref> از جمله این نظرات است.


=== مکان ولادت ===
===مکان ولادت===
پیامبر اسلام(ص) در [[شعب ابی‌طالب]]<ref>مقریزی، امتاع الاسماع، ۱۴۲۰ق، ج۱، ص۶؛ فیض کاشانی، الوافی، ۱۴۰۶ق، ج۳، ص۷۲۲.</ref> و در خانه‌ای که بعدها به [[عقیل بن ابی‌طالب]] تعلق یافت، به دنیا آمد. فرزندان عقیل، این خانه را به محمد بن یوسف، برادر [[حجاج بن یوسف ثقفی| حجاج بن یوسف]]، فروختند<ref>سبکی، الدین الخالص أو إرشاد الخلق، ۱۹۷۷م، ج۵، ص۶۴.</ref> او آنجا را به قصری تبدیل کرد. در [[بنی‌عباس|حکومت بنی‌عباس]]، خیزران، مادر [[هارون عباسی |هارون‌الرشید]] [[فهرست خلفای بنی‌عباس|خلیفه عباسی]]، این خانه را خرید و آن را به [[مسجد]] تبدیل کرد.<ref>عاملی، الصحیح من سیرة النبی، ۱۳۸۵ش، ج۲، ص۱۴۶–۱۴۷.</ref> [[محمدباقر مجلسی |علامه مجلسی]]، [[محدث]] قرن یازدهم هجری قمری، نقل می‌کند در زمان او مکانی به این نام در [[مکه]] وجود داشته و مردم آن را [[زیارت]] می‌کردند.<ref>مجلسی، مرآة العقول، ۱۴۰۴ق، ج۵، ص۱۷۴.</ref> این بنا تا زمان حکومت [[آل‌سعود]] بر [[حجاز]]، باقی بود. آن‌ها به جهت اعتقادات [[وهابیت]] و ممنوعیت [[تبرک]] به آثار [[پیامبران]]، آن‌جا را تخریب کردند.<ref>عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ۱۳۸۵ش، ج۲، ص۱۴۶–۱۴۷.</ref>با اصرار شيخ عباس قطان شهردار وقت مكه و درخواست وي از ملك عبد العزيز قرار شد تا در آنجا كتابخانه‏ اي بنا كنند كه امروزه به نام‏ «مكتبة مكة المكرمه‏» شناخته مي‏شود. در حال حاضر بر سر در اين مكان تابلوئي با عنوان «مكتبة مكة المكرمه‏» نصب است .<ref>https://hajj.ir/fa/50508</ref>
پیامبر اسلام(ص) در [[شعب ابی‌طالب]]<ref>مقریزی، امتاع الاسماع، ۱۴۲۰ق، ج۱، ص۶؛ فیض کاشانی، الوافی، ۱۴۰۶ق، ج۳، ص۷۲۲.</ref> و در خانه‌ای که بعدها به [[عقیل بن ابی‌طالب]] تعلق یافت، به دنیا آمد. فرزندان عقیل، این خانه را به محمد بن یوسف، برادر [[حجاج بن یوسف ثقفی| حجاج بن یوسف]]، فروختند<ref>سبکی، الدین الخالص أو إرشاد الخلق، ۱۹۷۷م، ج۵، ص۶۴.</ref> او آنجا را به قصری تبدیل کرد. در [[بنی‌عباس|حکومت بنی‌عباس]]، خیزران، مادر [[هارون عباسی |هارون‌الرشید]] [[فهرست خلفای بنی‌عباس|خلیفه عباسی]]، این خانه را خرید و آن را به [[مسجد]] تبدیل کرد.<ref>عاملی، الصحیح من سیرة النبی، ۱۳۸۵ش، ج۲، ص۱۴۶–۱۴۷.</ref> [[محمدباقر مجلسی |علامه مجلسی]]، [[محدث]] قرن یازدهم هجری قمری، نقل می‌کند در زمان او مکانی به این نام در [[مکه]] وجود داشته و مردم آن را [[زیارت]] می‌کردند.<ref>مجلسی، مرآة العقول، ۱۴۰۴ق، ج۵، ص۱۷۴.</ref> این بنا تا زمان حکومت [[آل‌سعود]] بر [[حجاز]]، باقی بود. آن‌ها به جهت اعتقادات [[وهابیت]] و ممنوعیت [[تبرک]] به آثار [[پیامبران]]، آن‌جا را تخریب کردند.<ref>عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ۱۳۸۵ش، ج۲، ص۱۴۶–۱۴۷.</ref>با اصرار شيخ عباس قطان شهردار وقت مكه و درخواست وي از ملك عبد العزيز قرار شد تا در آنجا كتابخانه‏ اي بنا كنند كه امروزه به نام‏ «مكتبة مكة المكرمه‏» شناخته مي‏شود. در حال حاضر بر سر در اين مكان تابلوئي با عنوان «مكتبة مكة المكرمه‏» نصب است .<ref>https://hajj.ir/fa/50508</ref>


=== وقایع شب میلاد ===
===وقایع شب میلاد===
منابع تاریخی، رخدادهایی را در شب میلاد پیامبر(ص) نقل کرده‌اند که به [[ارهاص|اِرهاصات]] مشهور شده است.<ref>رسولی محلاتی، درس‌هایی از تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۷۱ش، ج۱، ص۱۴۵و۱۴۶.</ref> برخی از این رخدادها عبارتند از: لرزیدن [[طاق کسری]] و سقوط ۱۴ کنگره آن، خاموش شدن آتش در[[آتشکده آذرفرنبغ| آتشکده فارس]] پس از هزار سال، خشکیدن [[دریاچه ساوه]] و همچنین خواب عجیب موبَدان و انوشیروان پادشاه ساسانی.<ref>ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ۱۴۱۲ق، ج۱، ص۱۳۹، ح۸۲؛ بیهقی، دلائل النبوة، ۱۴۰۵ق، ج۱، ص۱۲۶و۱۲۷.</ref>
منابع تاریخی، رخدادهایی را در شب میلاد پیامبر(ص) نقل کرده‌اند که به [[ارهاص|اِرهاصات]] مشهور شده است.<ref>رسولی محلاتی، درس‌هایی از تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۷۱ش، ج۱، ص۱۴۵و۱۴۶.</ref> برخی از این رخدادها عبارتند از: لرزیدن [[طاق کسری]] و سقوط ۱۴ کنگره آن، خاموش شدن آتش در[[آتشکده آذرفرنبغ| آتشکده فارس]] پس از هزار سال، خشکیدن [[دریاچه ساوه]] و همچنین خواب عجیب موبَدان و انوشیروان پادشاه ساسانی.<ref>ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ۱۴۱۲ق، ج۱، ص۱۳۹، ح۸۲؛ بیهقی، دلائل النبوة، ۱۴۰۵ق، ج۱، ص۱۲۶و۱۲۷.</ref>


== پیش از بعثت ==
==پیش از بعثت==
[[عبدالله بن عبدالمطلب]]، پدر حضرت محمد(ص)، چند ماه پس از [[ازدواج]] با [[آمنه بنت وهب |آمنه دختر وهب]]، به سفری تجاری به [[شام]] رفت و هنگام بازگشت، در [[مدینه|یثرب]] درگذشت. برخی سیره‌نویسان، درگذشت او را چند ماه پس از ولادت محمد(ص) نوشته‌اند. محمد(ص)، دوران شیرخوارگی و بخشی از کودکی را نزد [[حلیمه سعدیه|حلیمه]]، زنی از [[قبیله بنی‌سعد]] گذراند. وقتی شش سال و سه ماه (و به قولی چهار سال) داشت، مادرش او را برای دیدار با اقوام (از طرف مادرِ [[عبدالمطلب]] از طایفه بنی‌عَدِی بن نجّار)، به یثرب برد. در بازگشت به مکه، آمنه در [[ابواء]] درگذشت و همان‌جا [[دفن]] شد.<ref name="Aat42"/> پس از وفات آمنه، [[عبدالمطلب]]، پدربزرگ پدری حضرت محمد(ص)، سرپرست او شد. حضرت محمد هشت‌ساله بود که عبدالمطلب درگذشت و عمویش [[ابوطالب]] سرپرستی او را عهده‌دار شد.<ref>شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۳۷–۳۸.</ref>
[[عبدالله بن عبدالمطلب]]، پدر حضرت محمد(ص)، چند ماه پس از [[ازدواج]] با [[آمنه بنت وهب |آمنه دختر وهب]]، به سفری تجاری به [[شام]] رفت و هنگام بازگشت، در [[مدینه|یثرب]] درگذشت. برخی سیره‌نویسان، درگذشت او را چند ماه پس از ولادت محمد(ص) نوشته‌اند. محمد(ص)، دوران شیرخوارگی و بخشی از کودکی را نزد [[حلیمه سعدیه|حلیمه]]، زنی از [[قبیله بنی‌سعد]] گذراند. وقتی شش سال و سه ماه (و به قولی چهار سال) داشت، مادرش او را برای دیدار با اقوام (از طرف مادرِ [[عبدالمطلب]] از طایفه بنی‌عَدِی بن نجّار)، به یثرب برد. در بازگشت به مکه، آمنه در [[ابواء]] درگذشت و همان‌جا [[دفن]] شد.<ref name="Aat42" /> پس از وفات آمنه، [[عبدالمطلب]]، پدربزرگ پدری حضرت محمد(ص)، سرپرست او شد. حضرت محمد هشت‌ساله بود که عبدالمطلب درگذشت و عمویش [[ابوطالب]] سرپرستی او را عهده‌دار شد.<ref>شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۳۷–۳۸.</ref>
دربارهٔ زندگانی حضرت محمد(ص)، گزارش‌های فراوانی در متون تاریخی آمده و حوادث و رویدادهای زندگی او، در مقایسه با دیگر [[پیامبران]]، کامل‌تر ثبت شده است.<ref>مطهری، سیری در سیره نبوی، ص۳۹؛ مجموعه آثار، ۱۳۸۹ش، ج۱۶، ص۴۴.</ref> با این حال، همچنان برخی از جزئیات زندگی او روشن نیست.{{مدرک}}
دربارهٔ زندگانی حضرت محمد(ص)، گزارش‌های فراوانی در متون تاریخی آمده و حوادث و رویدادهای زندگی او، در مقایسه با دیگر [[پیامبران]]، کامل‌تر ثبت شده است.<ref>مطهری، سیری در سیره نبوی، ص۳۹؛ مجموعه آثار، ۱۳۸۹ش، ج۱۶، ص۴۴.</ref> با این حال، همچنان برخی از جزئیات زندگی او روشن نیست.{{مدرک}}


=== سفر اول به شام و پیشگویی راهب نصرانی ===
===سفر اول به شام و پیشگویی راهب نصرانی===
حضرت محمد(ص) در کودکی، در یکی از سفرهای [[ابوطالب|عمویش]] به [[شام]]، همراه وی بود در این سفر [[بحیرا|بَحیرا]] راهبی مسیحی نشانه‌های [[نبوت| پیغمبری]] را در او دید و به ابوطالب توصیه کرد که او را از آسیب [[یهودیت|یهودیان]] که دشمن وی هستند، محافظت کند.<ref>شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۳۸.</ref>
حضرت محمد(ص) در کودکی، در یکی از سفرهای [[ابوطالب|عمویش]] به [[شام]]، همراه وی بود در این سفر [[بحیرا|بَحیرا]] راهبی مسیحی نشانه‌های [[نبوت| پیغمبری]] را در او دید و به ابوطالب توصیه کرد که او را از آسیب [[یهودیت|یهودیان]] که دشمن وی هستند، محافظت کند.<ref>شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۳۸.</ref>


=== سفر دوم به شام ===
===سفر دوم به شام===
وقتی که حضرت محمد(ص) ۲۵ ساله بود [[ابوطالب]] به او پیشنهاد داد تا با سرمایه [[حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها| خدیجه]] تجارت کند، پیامبر(ص) این پیشنهاد را پذیرفت. به گزارش [[ابن‌اسحاق]] خدیجه، [[امانت‌داری|امانت داری]] حضرت محمد(ص) را شناخته بود، از این رو به او پیام فرستاد که اگر با مال او تجارت کند سهمش را بیش از دیگران می‌پردازد.<ref>ابن‌اسحاق، سیره ابن اسحاق، ۱۳۹۸ق، ص۸۱.</ref> پس از سفر تجاری به شام، خدیجه از پیامبر(ص) خواستگاری کرد و  ۱۵ سال قبل از بعثت با هم [[ازدواج پیامبر(ص) و خدیجه|ازدواج]] کردند.<ref>ابن کثیر، البدایة و النهایة، ۱۴۰۷ق، ج۲، ص۲۹۳.</ref>
وقتی که حضرت محمد(ص) ۲۵ ساله بود [[ابوطالب]] به او پیشنهاد داد تا با سرمایه [[حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها| خدیجه]] تجارت کند، پیامبر(ص) این پیشنهاد را پذیرفت. به گزارش [[ابن‌اسحاق]] خدیجه، [[امانت‌داری|امانت داری]] حضرت محمد(ص) را شناخته بود، از این رو به او پیام فرستاد که اگر با مال او تجارت کند سهمش را بیش از دیگران می‌پردازد.<ref>ابن‌اسحاق، سیره ابن اسحاق، ۱۳۹۸ق، ص۸۱.</ref> پس از سفر تجاری به شام، خدیجه از پیامبر(ص) خواستگاری کرد و  ۱۵ سال قبل از بعثت با هم [[ازدواج پیامبر(ص) و خدیجه|ازدواج]] کردند.<ref>ابن کثیر، البدایة و النهایة، ۱۴۰۷ق، ج۲، ص۲۹۳.</ref>


{{همسران پیامبر}}
{{همسران پیامبر}}


=== حِلْفُ الْفُضول ===
===حِلْفُ الْفُضول===
{{اصلی|حلف الفضول}}
{{اصلی|حلف الفضول}}
پیامبر(ص) پیش از [[ازدواج]] در پیمان حلف‌الفضول شرکت کرد. در حلف‌الفضول جمعی از اهالی [[مکه]] هم‌پیمان شدند تا از هر مظلومی حمایت کنند و حق او را بستانند.<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، دار احیاءالتراث العربی، ج۱، ص۱۴۱–۱۴۲.</ref>
پیامبر(ص) پیش از [[ازدواج]] در پیمان حلف‌الفضول شرکت کرد. در حلف‌الفضول جمعی از اهالی [[مکه]] هم‌پیمان شدند تا از هر مظلومی حمایت کنند و حق او را بستانند.<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، دار احیاءالتراث العربی، ج۱، ص۱۴۱–۱۴۲.</ref>


=== ازدواج ===
===ازدواج===
{{اصلی|همسران پیامبر(ص)}}
{{اصلی|همسران پیامبر(ص)}}
پیامبر اکرم(ص) در ۲۵ سالگی با خدیجه [[ازدواج]] کرد.<ref>شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۳۹–۴۰.</ref> خدیجه اولین همسر پیامبر(ص) بود<ref>ابن‌اسحاق، سیره ابن اسحاق، ۱۳۹۸ق، ص۲۴۵.</ref> و حدود ۲۵ سال با پیامبر زندگی کرد او در [[سال ۱۰ بعثت]] درگذشت. پس از درگذشت خدیجه، پیامبر با [[سوده دختر زمعة بن قیس]] ازدواج کرد. همسران بعدی پیامبر(ص) عبارتند از [[عایشه]] دختر [[ابوبکر بن ابی‌قحافه|ابوبکر]]، [[حفصه دختر عمر بن خطاب|حفصة]]، [[زینب دختر خزیمه|زینب دختر خزیمة بن حارث]]، [[ام‌حبیبه| ام حبیبه]] دختر [[ابوسفیان]]، [[ام‌سلمه (همسر پیامبر)|ام سلمه]]، [[زینب دختر جحش]]، [[جویریه دختر حارث|جویریة دختر حارث]]، [[صفیه دختر حیی بن اخطب]]، [[میمونه دختر حارث بن حزن]] و [[ماریه دختر شمعون]].<ref>آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، ۱۳۷۸ش، ص۵۶–۶۰.</ref>
پیامبر اکرم(ص) در ۲۵ سالگی با خدیجه [[ازدواج]] کرد.<ref>شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۳۹–۴۰.</ref> خدیجه اولین همسر پیامبر(ص) بود<ref>ابن‌اسحاق، سیره ابن اسحاق، ۱۳۹۸ق، ص۲۴۵.</ref> و حدود ۲۵ سال با پیامبر زندگی کرد او در [[سال ۱۰ بعثت]] درگذشت. پس از درگذشت خدیجه، پیامبر با [[سوده دختر زمعة بن قیس]] ازدواج کرد. همسران بعدی پیامبر(ص) عبارتند از [[عایشه]] دختر [[ابوبکر بن ابی‌قحافه|ابوبکر]]، [[حفصه دختر عمر بن خطاب|حفصة]]، [[زینب دختر خزیمه|زینب دختر خزیمة بن حارث]]، [[ام‌حبیبه| ام حبیبه]] دختر [[ابوسفیان]]، [[ام‌سلمه (همسر پیامبر)|ام سلمه]]، [[زینب دختر جحش]]، [[جویریه دختر حارث|جویریة دختر حارث]]، [[صفیه دختر حیی بن اخطب]]، [[میمونه دختر حارث بن حزن]] و [[ماریه دختر شمعون]].<ref>آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، ۱۳۷۸ش، ص۵۶–۶۰.</ref>


=== فرزندان ===
===فرزندان===
{{اسلام-عمودی}}
{{اسلام-عمودی}}
{{اصلی|فرزندان پیامبر اسلام}}
{{اصلی|فرزندان پیامبر اسلام}}
مادر فرزندان پیامبر به جز [[ابراهیم پسر رسول خدا|ابراهیم]]، [[حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها|خدیجه]] بود. مادر ابراهیم [[ماریه دختر شمعون |ماریه قبطیه]] بود. فرزندان رسول خدا(ص)، به جز [[حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها|حضرت فاطمه(س)]]، همگی در زمان حیات پیامبر درگذشتند و نسل پیامبر(ص) تنها از طریق فاطمه(س) ادامه یافت. محمد(ص) سه پسر و چهار دختر داشت:
مادر فرزندان پیامبر به جز [[ابراهیم پسر رسول خدا|ابراهیم]]، [[حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها|خدیجه]] بود. مادر ابراهیم [[ماریه دختر شمعون |ماریه قبطیه]] بود. فرزندان رسول خدا(ص)، به جز [[حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها|حضرت فاطمه(س)]]، همگی در زمان حیات پیامبر درگذشتند و نسل پیامبر(ص) تنها از طریق فاطمه(س) ادامه یافت. محمد(ص) سه پسر و چهار دختر داشت:
# [[قاسم پسر رسول خدا|قاسم]]، نخستین پسر که در کودکی در [[مکه]] درگذشت.
#[[قاسم پسر رسول خدا|قاسم]]، نخستین پسر که در کودکی در [[مکه]] درگذشت.
# [[زینب دختر پیامبر(ص)|زینب]]، در [[سال ۸ هجری قمری|۸ق]] در [[مدینه]] درگذشت.
#[[زینب دختر پیامبر(ص)|زینب]]، در [[سال ۸ هجری قمری|۸ق]] در [[مدینه]] درگذشت.
# [[رقیه دختر پیامبر(ص)|رقیه]]، در [[سال ۲ هجری قمری|۲ق]] در مدینه درگذشت.
#[[رقیه دختر پیامبر(ص)|رقیه]]، در [[سال ۲ هجری قمری|۲ق]] در مدینه درگذشت.
# [[ام‌کلثوم دختر پیامبر(ص)|ام کلثوم]]، در [[سال ۹ هجری قمری|۹ق]] در مدینه درگذشت.
#[[ام‌کلثوم دختر پیامبر(ص)|ام کلثوم]]، در [[سال ۹ هجری قمری|۹ق]] در مدینه درگذشت.
# حضرت فاطمه(س) در [[سال ۱۱ هجری قمری|سال ۱۱ق]]، به [[شهادت]] رسید و نسل رسول خدا(ص) تنها از وی باقی ماند.
#حضرت فاطمه(س) در [[سال ۱۱ هجری قمری|سال ۱۱ق]]، به [[شهادت]] رسید و نسل رسول خدا(ص) تنها از وی باقی ماند.
# [[عبدالله پسر رسول خدا|عبدالله]]، پس از [[بعثت]] در [[مکه]] زاده شد و همان‌جا درگذشت.
#[[عبدالله پسر رسول خدا|عبدالله]]، پس از [[بعثت]] در [[مکه]] زاده شد و همان‌جا درگذشت.
# [[ابراهیم پسر رسول خدا|ابراهیم]]، در [[سال ۱۰ هجری قمری|سال ۱۰ق]] در مدینه درگذشت.<ref>ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ۱۳۹۸ق، ص۲۴۵؛ آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، ۱۳۷۸ش، ص۶۰–۶۱.</ref>
#[[ابراهیم پسر رسول خدا|ابراهیم]]، در [[سال ۱۰ هجری قمری|سال ۱۰ق]] در مدینه درگذشت.<ref>ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ۱۳۹۸ق، ص۲۴۵؛ آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، ۱۳۷۸ش، ص۶۰–۶۱.</ref>
[[ابوالقاسم کوفی]]، عالم شیعه قرن چهارم و [[سید جعفر مرتضی عاملی]]، از محققان شیعه قرن پانزدهم قمری، بر این باورند که زینب، رقیه و ام‌کلثوم فرزندان رسول خدا(ص) و خدیجه نبوده‌اند؛ بلکه [[فرزندخوانده|دخترخوانده‌های]] آن دو بوده‌اند.<ref>عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ۱۳۸۵ش، ج۲، ص۲۱۸؛ عاملی، بنات النبی اَم ربائبه؟، ۱۴۱۳ق، ص۷۷–۷۹؛ کوفی الاستغاثه، ج۱، ص۶۸.</ref>
[[ابوالقاسم کوفی]]، عالم شیعه قرن چهارم و [[سید جعفر مرتضی عاملی]]، از محققان شیعه قرن پانزدهم قمری، بر این باورند که زینب، رقیه و ام‌کلثوم فرزندان رسول خدا(ص) و خدیجه نبوده‌اند؛ بلکه [[فرزندخوانده|دخترخوانده‌های]] آن دو بوده‌اند.<ref>عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ۱۳۸۵ش، ج۲، ص۲۱۸؛ عاملی، بنات النبی اَم ربائبه؟، ۱۴۱۳ق، ص۷۷–۷۹؛ کوفی الاستغاثه، ج۱، ص۶۸.</ref>


=== ماجرای نصب حجرالاسود ===
===ماجرای نصب حجرالاسود===
در [[جاهلیت|دوره جاهلیت]] سیل به درون [[کعبه]] راه یافت و دیوارهای آن را شکست. [[قبیله قریش|قریش]] دیوارها را بالا بردند اما وقتی می‌خواستند [[حجرالاسود]] را نصب کنند، بین سران قبیله‌ها اختلاف شد. رئیس هر قبیله می‌خواست این افتخار را نصیب خود کند. بزرگان قبیله طشتی پر از خون آوردند و دست خود را در آن فرو بردند و این کار مانند سوگندی بود که به موجب آن باید بجنگند تا پیروز شوند. آنها پذیرفتند، نخستین کسی را که از در بنی‌شیبه داخل [[مسجد]] شود به داوری بپذیرند و هر چه او گفت انجام دهند. نخستین کسی که داخل شد محمد(ص) بود. آنان داوری پیامبر را پذیرفتند و به دستور پیامبر(ص) حجرالاسود را میان پارچه‌ای گذاشتند و رئیس هر قبیله یک گوشه از پارچه را بلند کرد، چون پارچه را بالا بردند، پیامبر، حجرالاسود را برداشت و بر جای آن نهاد.<ref>شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۴۰.</ref>[[جعفر سبحانی|سبحانی]] در [[فروغ ابدیت (کتاب)|فروغ ابدیت]] یادآور شده که پیامبر (۵ سال پیش از [[بعثت]]) با این کارش به مشاجرات [[قبیله قریش|قریش]]- که چیزی نمانده بود حوادث خونینی به وجود آورد- پایان داد.<ref>سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، ج۱، ص۲۰۳.</ref>
در [[جاهلیت|دوره جاهلیت]] سیل به درون [[کعبه]] راه یافت و دیوارهای آن را شکست. [[قبیله قریش|قریش]] دیوارها را بالا بردند اما وقتی می‌خواستند [[حجرالاسود]] را نصب کنند، بین سران قبیله‌ها اختلاف شد. رئیس هر قبیله می‌خواست این افتخار را نصیب خود کند. بزرگان قبیله طشتی پر از خون آوردند و دست خود را در آن فرو بردند و این کار مانند سوگندی بود که به موجب آن باید بجنگند تا پیروز شوند. آنها پذیرفتند، نخستین کسی را که از در بنی‌شیبه داخل [[مسجد]] شود به داوری بپذیرند و هر چه او گفت انجام دهند. نخستین کسی که داخل شد محمد(ص) بود. آنان داوری پیامبر را پذیرفتند و به دستور پیامبر(ص) حجرالاسود را میان پارچه‌ای گذاشتند و رئیس هر قبیله یک گوشه از پارچه را بلند کرد، چون پارچه را بالا بردند، پیامبر، حجرالاسود را برداشت و بر جای آن نهاد.<ref>شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۴۰.</ref>[[جعفر سبحانی|سبحانی]] در [[فروغ ابدیت (کتاب)|فروغ ابدیت]] یادآور شده که پیامبر (۵ سال پیش از [[بعثت]]) با این کارش به مشاجرات [[قبیله قریش|قریش]]- که چیزی نمانده بود حوادث خونینی به وجود آورد- پایان داد.<ref>سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، ج۱، ص۲۰۳.</ref>


== بعثت ==
==بعثت==
{{اصلی|بعثت}}
{{اصلی|بعثت}}
مشهور [[امامیه]]، بعثت پیامبر(ص) را [[۲۷ رجب]] دانسته‌اند.<ref>آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، ۱۳۷۸ش، ص۶۷.</ref> او در حِراء به پیامبری مبعوث شد. محمد(ص) در سال‌های نزدیک به [[بعثت]] هر سال یک ماه از مردم کناره می‌گرفت و در [[کوه نور|کوه حراء]] به عبادت خدا مشغول می‌شد.<ref name="shahi41">شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۴۱.</ref> او در این باره گفته است: [[جبرئیل]] نزد من آمد و گفت: بخوان. گفتم: خواندن نمی‌دانم. دوباره گفت: بخوان. گفتم: چه بخوانم؟ گفت: «اقْرَ‌أْ بِاسْمِ رَ‌بِّک الَّذِی خَلَقَ؛ بخوان به نام پروردگارت که آفرید».<ref>سوره علق، آیه۱.</ref> چنان‌که مشهور است، او در چهل‌سالگی به پیامبری رسید.<ref name="shahi41"/> پیامبر(ص) دعوت به [[توحید]] را نخست از خانواده خود آغاز کرد و اولین کسی که از زنان به او ایمان آورد، [[حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها|خدیجه]] و از مردان، [[امام علی علیه‌السلام|علی بن‌ابی‌طالب(ع)]] بود.<ref>ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ۱۳۹۸ق، ص۱۳۲، ۱۳۸ و۱۳۹؛ ابن هشام، السیرة النبویة، دار احیاء التراث العربی، ج۱، ص۲۶۲.</ref> در برخی منابع، از برخی دیگر همچون [[ابوبکر بن ابی‌قحافه]] و [[زید بن حارثه]] به عنوان نخستین گروندگان به [[اسلام]] نام برده شده است.<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، دار احیاء التراث العربی، ج۱، ص۲۶۴ و ۲۶۶.</ref>
مشهور [[امامیه]]، بعثت پیامبر(ص) را [[۲۷ رجب]] دانسته‌اند.<ref>آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، ۱۳۷۸ش، ص۶۷.</ref> او در حِراء به پیامبری مبعوث شد. محمد(ص) در سال‌های نزدیک به [[بعثت]] هر سال یک ماه از مردم کناره می‌گرفت و در [[کوه نور|کوه حراء]] به عبادت خدا مشغول می‌شد.<ref name="shahi41">شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۴۱.</ref> او در این باره گفته است: [[جبرئیل]] نزد من آمد و گفت: بخوان. گفتم: خواندن نمی‌دانم. دوباره گفت: بخوان. گفتم: چه بخوانم؟ گفت: «اقْرَ‌أْ بِاسْمِ رَ‌بِّک الَّذِی خَلَقَ؛ بخوان به نام پروردگارت که آفرید».<ref>سوره علق، آیه۱.</ref> چنان‌که مشهور است، او در چهل‌سالگی به پیامبری رسید.<ref name="shahi41" /> پیامبر(ص) دعوت به [[توحید]] را نخست از خانواده خود آغاز کرد و اولین کسی که از زنان به او ایمان آورد، [[حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها|خدیجه]] و از مردان، [[امام علی علیه‌السلام|علی بن‌ابی‌طالب(ع)]] بود.<ref>ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ۱۳۹۸ق، ص۱۳۲، ۱۳۸ و۱۳۹؛ ابن هشام، السیرة النبویة، دار احیاء التراث العربی، ج۱، ص۲۶۲.</ref> در برخی منابع، از برخی دیگر همچون [[ابوبکر بن ابی‌قحافه]] و [[زید بن حارثه]] به عنوان نخستین گروندگان به [[اسلام]] نام برده شده است.<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، دار احیاء التراث العربی، ج۱، ص۲۶۴ و ۲۶۶.</ref>


هر چند دعوت آغازین پیامبر(ص) محدود بود ولی شمار مسلمانان رو به فزونی گذاشت و پس از چندی، اسلام‌آورندگان به اطراف [[مکه]] می‌رفتند و با پیامبر(ص) [[نماز]] می‌گزاردند.<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، دار احیاءالتراث العربی، ج۱، ص۲۸۱ و ۲۸۲.</ref>
هر چند دعوت آغازین پیامبر(ص) محدود بود ولی شمار مسلمانان رو به فزونی گذاشت و پس از چندی، اسلام‌آورندگان به اطراف [[مکه]] می‌رفتند و با پیامبر(ص) [[نماز]] می‌گزاردند.<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، دار احیاءالتراث العربی، ج۱، ص۲۸۱ و ۲۸۲.</ref>


== دعوت علنی ==
==دعوت علنی==
پس از آنکه پیامبر(ص) به [[نبوت|پیامبری]] رسید، سه سال پنهانی به دعوت مردم پرداخت. پیامبر(ص) در آغاز، مردم را به ترک پرستش بت‌ها و پرستیدن [[خدا]] دعوت می‌کرد. مسلمانان هنگام نماز و پرستش خدا، از مردم پنهان می‌شدند و در جاهای دور از رفت‌وآمد نماز می‌گزاردند.<ref>شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۴۴–۴۱.</ref>
پس از آنکه پیامبر(ص) به [[نبوت|پیامبری]] رسید، سه سال پنهانی به دعوت مردم پرداخت. پیامبر(ص) در آغاز، مردم را به ترک پرستش بت‌ها و پرستیدن [[خدا]] دعوت می‌کرد. مسلمانان هنگام نماز و پرستش خدا، از مردم پنهان می‌شدند و در جاهای دور از رفت‌وآمد نماز می‌گزاردند.<ref>شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۴۴–۴۱.</ref>
چنان‌که مشهور است، وقتی سه سال از بعثت پیامبر(ص) گذشت، او مأمور شد دعوت خود را علنی کند. ابن‌اسحاق سیره‌نگار نوشته است که چون [[آیه انذار]] («وَأَنذِرْ عَشِیرَ‌تَک الْأَقْرَ‌بِینَ .. ؛ و خویشان نزدیکت را هشدار ده.»<ref>سوره شعراء، آیه ۲۱۴–۲۱۶.</ref>) نازل شد، پیامبر مهمانی برگزار کرد و در آن حدود چهل تن از فرزندان [[عبدالمطلب]] حاضر شدند همین که رسول خدا خواست سخنان خود را آغاز کند، [[ابولهب]]، پیامبر را ساحر خواند و مجلس را به هم زد. پیامبر(ص) روزی دیگر آنان را خواند و دعوتش را به آنان رساند.<ref>ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ۱۳۹۸ق، ص۱۴۵ و ۱۴۶.</ref> به گزارش [[تاریخ طبری (کتاب)|تاریخ طبری]] رسول خدا در ضمن سخنانی دعوت خود را به خویشاوندان رساند و گفت که من برای شما خیر دنیا و آخرت را آورده‌ام و خداوند فرمان داده که شما به آن فرا بخوانم و افزود: کدام یک از شما مرا در این کار یاری می‌کند تا برادر، وصی و [[خلافت|خلیفه]] من در میان شما باشد؟ همه ساکت شدند و [[امام علی علیه‌السلام |علی(ع)]] گفت: ای رسول خدا! من هستم. پیامبر فرمود: «این وصی و خلیفه من در میان شماست، سخن او را بشنوید و از او فرمان برید.» در این هنگام مهمانان برخاستند و باخنده به ابوطالب می‌گفتند محمد دستور داد که از پسرت فرمان ببری و مطیع او باشی.<ref>طبری، تاریخ الطبری، منشورات مؤسسة الاعلمی للمطبوعات بیروت، ج۳، ص۱۱۷۲.</ref>
چنان‌که مشهور است، وقتی سه سال از بعثت پیامبر(ص) گذشت، او مأمور شد دعوت خود را علنی کند. ابن‌اسحاق سیره‌نگار نوشته است که چون [[آیه انذار]] («وَأَنذِرْ عَشِیرَ‌تَک الْأَقْرَ‌بِینَ .. ؛ و خویشان نزدیکت را هشدار ده.»<ref>سوره شعراء، آیه ۲۱۴–۲۱۶.</ref>) نازل شد، پیامبر مهمانی برگزار کرد و در آن حدود چهل تن از فرزندان [[عبدالمطلب]] حاضر شدند همین که رسول خدا خواست سخنان خود را آغاز کند، [[ابولهب]]، پیامبر را ساحر خواند و مجلس را به هم زد. پیامبر(ص) روزی دیگر آنان را خواند و دعوتش را به آنان رساند.<ref>ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ۱۳۹۸ق، ص۱۴۵ و ۱۴۶.</ref> به گزارش [[تاریخ طبری (کتاب)|تاریخ طبری]] رسول خدا در ضمن سخنانی دعوت خود را به خویشاوندان رساند و گفت که من برای شما خیر دنیا و آخرت را آورده‌ام و خداوند فرمان داده که شما به آن فرا بخوانم و افزود: کدام یک از شما مرا در این کار یاری می‌کند تا برادر، وصی و [[خلافت|خلیفه]] من در میان شما باشد؟ همه ساکت شدند و [[امام علی علیه‌السلام |علی(ع)]] گفت: ای رسول خدا! من هستم. پیامبر فرمود: «این وصی و خلیفه من در میان شماست، سخن او را بشنوید و از او فرمان برید.» در این هنگام مهمانان برخاستند و باخنده به ابوطالب می‌گفتند محمد دستور داد که از پسرت فرمان ببری و مطیع او باشی.<ref>طبری، تاریخ الطبری، منشورات مؤسسة الاعلمی للمطبوعات بیروت، ج۳، ص۱۱۷۲.</ref>


== دشمنی قریش و پیامدهای آن ==
==دشمنی قریش و پیامدهای آن==
[[قبیله قریش|قریشیان]] به موجب پیمان‌های قبیله‌ای، نمی‌توانستند به پیغمبر(ص) آسیب جانی برسانند؛ زیرا در این صورت با [[بنی‌هاشم]] درگیر می‌شدند و ممکن بود تیره‌های دیگر هم وارد کارزار شوند. به همین دلیل مخالفت آنان با پیامبر(ص)، از حدّ بدگویی و آسیب رساندن‌های جزئی بیشتر نبود، اما به نومسلمانان بی‌پناه، تا آنجا که می‌توانستند آسیب می‌رساندند.<ref name="shahi49">شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۴۹.</ref>
[[قبیله قریش|قریشیان]] به موجب پیمان‌های قبیله‌ای، نمی‌توانستند به پیغمبر(ص) آسیب جانی برسانند؛ زیرا در این صورت با [[بنی‌هاشم]] درگیر می‌شدند و ممکن بود تیره‌های دیگر هم وارد کارزار شوند. به همین دلیل مخالفت آنان با پیامبر(ص)، از حدّ بدگویی و آسیب رساندن‌های جزئی بیشتر نبود، اما به نومسلمانان بی‌پناه، تا آنجا که می‌توانستند آسیب می‌رساندند.<ref name="shahi49">شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۴۹.</ref>


خط ۱۱۴: خط ۱۱۴:
همچنین نقل شده است قریشیان از ابوطالب خواستند تا برادرزاده خود را از راهی که در پیش گرفته، بازدارد. ابوطالب سخنان آنان را با پیامبر(ص) در میان نهاد و پیامبر(ص) در پاسخ فرمود: «به خدا سوگند اگر خورشید را در دست راست و ماه را در دست چپ من بگذارند، از دعوت خود دست برنمی‌دارم تا این که خداوند مرا در این امر پیروز گرداند یا جانم را در این راه از دست دهم».<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، دار احیاءالتراث العربی، ج۱، ص۲۸۴ و ۲۸۵.</ref>
همچنین نقل شده است قریشیان از ابوطالب خواستند تا برادرزاده خود را از راهی که در پیش گرفته، بازدارد. ابوطالب سخنان آنان را با پیامبر(ص) در میان نهاد و پیامبر(ص) در پاسخ فرمود: «به خدا سوگند اگر خورشید را در دست راست و ماه را در دست چپ من بگذارند، از دعوت خود دست برنمی‌دارم تا این که خداوند مرا در این امر پیروز گرداند یا جانم را در این راه از دست دهم».<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، دار احیاءالتراث العربی، ج۱، ص۲۸۴ و ۲۸۵.</ref>


=== هجرت مسلمانان به حبشه ===
===هجرت مسلمانان به حبشه===
{{اصلی|هجرت به حبشه}}
{{اصلی|هجرت به حبشه}}
{{گاهشمار پیامبر در مکه}}
{{گاهشمار پیامبر در مکه}}
با شدت گرفتن دشمنی قریش با پیامبر(ص) و سخت‌گیری و آزار پیروان او، پیامبر(ص) ناچار به نومسلمانان دستور داد به [[حبشه]] هجرت کنند وقتی قریش از هجرت مسلمانان به حبشه آگاه شدند، [[عمرو بن عاص سهمی|عمرو بن عاص]] و عبدالله بن ابی‌ربیعه را نزد نجاشی پادشاه حبشه فرستادند تا آنان را بازگردانند اما نجاشی از سپردن آنان به نمایندگان قریش امتناع کرد.<ref>شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۵۱–۵۲.</ref>
با شدت گرفتن دشمنی قریش با پیامبر(ص) و سخت‌گیری و آزار پیروان او، پیامبر(ص) ناچار به نومسلمانان دستور داد به [[حبشه]] هجرت کنند وقتی قریش از هجرت مسلمانان به حبشه آگاه شدند، [[عمرو بن عاص سهمی|عمرو بن عاص]] و عبدالله بن ابی‌ربیعه را نزد نجاشی پادشاه حبشه فرستادند تا آنان را بازگردانند اما نجاشی از سپردن آنان به نمایندگان قریش امتناع کرد.<ref>شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۵۱–۵۲.</ref>


=== محاصره بنی‌هاشم ===
===محاصره بنی‌هاشم===
{{اصلی|شعب ابی‌طالب}}
{{اصلی|شعب ابی‌طالب}}
پس از پیشرفت اسلام در مکه و مخالفت نجاشی با بازگرداندن نومسلمانان، قریشیان، محمد(ص) و [[بنی‌هاشم]] را در فشار و تحریم اقتصادی و اجتماعی قرار دادند. آنها عهدنامه‌ای نوشتند و متعهد شدند که به فرزندان [[هاشم بن عبدمناف|هاشم]] و [[عبدالمطلب]]، زن ندهند یا از آنان زنی نخواهند، چیزی به آنان نفروشند و چیزی از آنان نخرند. آنان عهدنامه را در خانه [[کعبه]] آویختند. پس از آن، بنی‌هاشم در شعب (دَرّه) ابی‌یوسف که بعدها [[شعب ابی‌طالب]] خوانده شد، ساکن شدند.<ref name="shahi53">شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۵۳.</ref>
پس از پیشرفت اسلام در مکه و مخالفت نجاشی با بازگرداندن نومسلمانان، قریشیان، محمد(ص) و [[بنی‌هاشم]] را در فشار و تحریم اقتصادی و اجتماعی قرار دادند. آنها عهدنامه‌ای نوشتند و متعهد شدند که به فرزندان [[هاشم بن عبدمناف|هاشم]] و [[عبدالمطلب]]، زن ندهند یا از آنان زنی نخواهند، چیزی به آنان نفروشند و چیزی از آنان نخرند. آنان عهدنامه را در خانه [[کعبه]] آویختند. پس از آن، بنی‌هاشم در شعب (دَرّه) ابی‌یوسف که بعدها [[شعب ابی‌طالب]] خوانده شد، ساکن شدند.<ref name="shahi53">شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۵۳.</ref>
خط ۱۲۵: خط ۱۲۵:
انزوای بنی‌هاشم دو یا سه سال طول کشید. در این مدت که آنان در سختی به سر می‌بردند، چند تن از خویشاوندان، شبانه برای آنها گندم می‌بردند. شبی [[ابوجهل]] که با بنی‌هاشم دشمنی می‌کرد، از این ماجرا آگاه شد و مانع شد که [[حکیم بن حزام]] برای [[حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها|خدیجه]] بار گندم ببرد. همین سبب شد گروهی پشیمان شده و به حمایت از بنی‌هاشم برخاستند. آنها می‌گفتند چرا [[بنی‌مخزوم]] در نعمت به سر ببرند و پسران هاشم و عبدالمطلب در سختی بمانند. سرانجام گفتند این عهدنامه باید باطل شود. جمعی از شرکت‌کنندگان در پیمان، تصمیم گرفتند آن را پاره کنند. به روایت ابن‌اسحاق ([[سال ۸۰ هجری قمری|۸۰]]-[[سال ۱۵۱ هجری قمری|۱۵۱ق]])، نخستین سیره‌نویس دربارهٔ پیامبر(ص)، وقتی سراغ پیمان‌نامه رفتند، دیدند موریانه آن را خورده و تنها جمله «باسمک اللهم» از آن باقی مانده است.<ref>ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ۱۳۹۸ق، ص۱۶۶ و ۱۶۷؛ شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۵۳.</ref>
انزوای بنی‌هاشم دو یا سه سال طول کشید. در این مدت که آنان در سختی به سر می‌بردند، چند تن از خویشاوندان، شبانه برای آنها گندم می‌بردند. شبی [[ابوجهل]] که با بنی‌هاشم دشمنی می‌کرد، از این ماجرا آگاه شد و مانع شد که [[حکیم بن حزام]] برای [[حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها|خدیجه]] بار گندم ببرد. همین سبب شد گروهی پشیمان شده و به حمایت از بنی‌هاشم برخاستند. آنها می‌گفتند چرا [[بنی‌مخزوم]] در نعمت به سر ببرند و پسران هاشم و عبدالمطلب در سختی بمانند. سرانجام گفتند این عهدنامه باید باطل شود. جمعی از شرکت‌کنندگان در پیمان، تصمیم گرفتند آن را پاره کنند. به روایت ابن‌اسحاق ([[سال ۸۰ هجری قمری|۸۰]]-[[سال ۱۵۱ هجری قمری|۱۵۱ق]])، نخستین سیره‌نویس دربارهٔ پیامبر(ص)، وقتی سراغ پیمان‌نامه رفتند، دیدند موریانه آن را خورده و تنها جمله «باسمک اللهم» از آن باقی مانده است.<ref>ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ۱۳۹۸ق، ص۱۶۶ و ۱۶۷؛ شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۵۳.</ref>


به گزارش [[ابن‌هشام]] مورخ قرن دوم قمری، ابوطالب به انجمن قریش رفت و گفت: برادرزاده‌ام می‌گوید موریانه پیمان‌نامه‌ای را که نوشته‌اید خورده و تنها نام [[خدا]] را باقی گذاشته است. ببینید اگر سخن او راست است محاصره ما را بشکنید و اگر دروغ می‌گوید او را به شما خواهم سپرد. چون به سروقت نامه رفتند، دیدند موریانه همه آن را جز نام خدا خورده است. بدین ترتیب پیمان محاصره بنی‌هاشم شکسته شد.»<ref name="shahi53"/>
به گزارش [[ابن‌هشام]] مورخ قرن دوم قمری، ابوطالب به انجمن قریش رفت و گفت: برادرزاده‌ام می‌گوید موریانه پیمان‌نامه‌ای را که نوشته‌اید خورده و تنها نام [[خدا]] را باقی گذاشته است. ببینید اگر سخن او راست است محاصره ما را بشکنید و اگر دروغ می‌گوید او را به شما خواهم سپرد. چون به سروقت نامه رفتند، دیدند موریانه همه آن را جز نام خدا خورده است. بدین ترتیب پیمان محاصره بنی‌هاشم شکسته شد.»<ref name="shahi53" />


=== سفر به طائف ===
===سفر به طائف===
اندکی پس از خروج از شعب ابی‌طالب، [[حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها|خدیجه]] و [[ابوطالب]] دو حامی پیامبر از دنیا رفتند. وی برای جلب حمایت مردم [[طائف]] به آنجا سفر کرد؛ اما مردم آنجا با او بدرفتاری کرده و پیامبر به مکه بازگشت.<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، دار احیاءالتراث العربی، ج۲، ص۶۰–۶۳؛ طبری، تاریخ الطبری، دار احیاءالتراث العربی، ج۲، ص۳۴۴–۳۴۶.</ref>
اندکی پس از خروج از شعب ابی‌طالب، [[حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها|خدیجه]] و [[ابوطالب]] دو حامی پیامبر از دنیا رفتند. وی برای جلب حمایت مردم [[طائف]] به آنجا سفر کرد؛ اما مردم آنجا با او بدرفتاری کرده و پیامبر به مکه بازگشت.<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، دار احیاءالتراث العربی، ج۲، ص۶۰–۶۳؛ طبری، تاریخ الطبری، دار احیاءالتراث العربی، ج۲، ص۳۴۴–۳۴۶.</ref>


== هجرت به مدینه ==
==هجرت به مدینه==
=== مقدمات هجرت ===
===مقدمات هجرت===
==== پیمان عقبه اول ====
====پیمان عقبه اول====
{{اصلی|پیمان عقبه اول}}
{{اصلی|پیمان عقبه اول}}
در سال یازدهم [[بعثت]]، در مراسم [[حج]] شش تن از [[اوس و خزرج|قبیله خزرج]] با پیامبر دیدار کردند و پیامبر دین خود را بر آنها عرضه کرد. آنها با پیامبر عهد بستند که پیام دین محمد(ص) را به مردم خود ابلاغ کنند. سال بعد، در وقت حج، دوازده تن از مردم [[مدینه]] در عقبه با محمد(ص) [[بیعت]] کردند. بیعت آنان این بود که به [[خدا]]، [[شرک]] نورزند، دزدی نکنند، [[زنا]] نکنند، فرزندان خود را نکشند، [[تهمت]] نزنند، و در کارهای خیر که محمد(ص) دستور می‌دهد، از او اطاعت کنند. پیغمبر(ص) [[مصعب بن عمیر|مُصعب بن عُمیر]] را همراه آنان به [[یثرب]] فرستاد تا [[قرآن]] را به مردم تعلیم دهد و آنان را به [[اسلام]] دعوت کند و او را از وضعیت شهر و استقبال مردم از اسلام مطلع کند.<ref>شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۵۶.</ref>
در سال یازدهم [[بعثت]]، در مراسم [[حج]] شش تن از [[اوس و خزرج|قبیله خزرج]] با پیامبر دیدار کردند و پیامبر دین خود را بر آنها عرضه کرد. آنها با پیامبر عهد بستند که پیام دین محمد(ص) را به مردم خود ابلاغ کنند. سال بعد، در وقت حج، دوازده تن از مردم [[مدینه]] در عقبه با محمد(ص) [[بیعت]] کردند. بیعت آنان این بود که به [[خدا]]، [[شرک]] نورزند، دزدی نکنند، [[زنا]] نکنند، فرزندان خود را نکشند، [[تهمت]] نزنند، و در کارهای خیر که محمد(ص) دستور می‌دهد، از او اطاعت کنند. پیغمبر(ص) [[مصعب بن عمیر|مُصعب بن عُمیر]] را همراه آنان به [[یثرب]] فرستاد تا [[قرآن]] را به مردم تعلیم دهد و آنان را به [[اسلام]] دعوت کند و او را از وضعیت شهر و استقبال مردم از اسلام مطلع کند.<ref>شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۵۶.</ref>
{{گاهشمار پیامبر در مدینه}}
{{گاهشمار پیامبر در مدینه}}


==== پیمان عقبه دوم ====
====پیمان عقبه دوم====
{{اصلی| بیعت عقبه}}
{{اصلی| بیعت عقبه}}
[[سال ۱۳ بعثت]]، در موسم حج، ۷۳ مرد و زن از [[اوس و خزرج|قبیله خزرج]]، پس از فراغت از مراسم حج در عقبه گرد آمدند. پیامبر(ص) با عموی خود [[عباس بن عبدالمطلب]] نزد آنان رفت. نوشته‌اند نخستین سخنگو عباس بود که گفت: «ای مردم خزرج! محمد از ماست و تا آنجا که در توان ما بود او را از گزند مردم بازداشتیم. اکنون او می‌خواهد نزد شما بیاید. اگر در توان خود می‌بینید که او را حمایت کنید و شر مخالفان را از او بازدارید چه بهتر و گرنه از همین حالا او را رها کنید».
[[سال ۱۳ بعثت]]، در موسم حج، ۷۳ مرد و زن از [[اوس و خزرج|قبیله خزرج]]، پس از فراغت از مراسم حج در عقبه گرد آمدند. پیامبر(ص) با عموی خود [[عباس بن عبدالمطلب]] نزد آنان رفت. نوشته‌اند نخستین سخنگو عباس بود که گفت: «ای مردم خزرج! محمد از ماست و تا آنجا که در توان ما بود او را از گزند مردم بازداشتیم. اکنون او می‌خواهد نزد شما بیاید. اگر در توان خود می‌بینید که او را حمایت کنید و شر مخالفان را از او بازدارید چه بهتر و گرنه از همین حالا او را رها کنید».
خط ۱۴۴: خط ۱۴۴:
نمایندگان مردم مدینه با او بیعت کردند که با دشمن او دشمن و با دوست او دوست باشند و با هر که با وی به جنگ برخاست، جنگ کنند. به این سان این بیعت را [[بیعة الحرب]] نامیدند. پس از این بیعت، پیامبر اکرم(ص) به مسلمانان اجازه داد به یثرب بروند.<ref>شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۵۶–۵۹.</ref>
نمایندگان مردم مدینه با او بیعت کردند که با دشمن او دشمن و با دوست او دوست باشند و با هر که با وی به جنگ برخاست، جنگ کنند. به این سان این بیعت را [[بیعة الحرب]] نامیدند. پس از این بیعت، پیامبر اکرم(ص) به مسلمانان اجازه داد به یثرب بروند.<ref>شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۵۶–۵۹.</ref>


==== توطئه دار النَدوة ====
====توطئه دار النَدوة====
وقتی قریش از پیمان پیامبر با مردم [[مدینه|یثرب]] و پشتیبانی آنان از محمد(ص) مطلع شدند، پیمان‌های قبیله‌ای را نادیده گرفتند و برای کشتن پیامبر(ص) توطئه کردند. قریشیان برای یافتن راهی مناسب، نشستی در [[دارالندوه |دارالندوة]] ترتیب دادند و سرانجام به این نتیجه رسیدند که از هر قبیله‌ای جوانی آماده شود تا دسته‌جمعی بر سر محمد(ص) بریزند و همه با هم او را بکشند. در این صورت، کشنده او یک تن نخواهد بود و بنی‌هاشم نمی‌توانند به خون‌خواهی وی برخیزند؛ زیرا جنگ با همه تیره‌ها برای آنان مقدور نیست و ناچار به گرفتن خون‌بها راضی خواهند شد. در شب اجرای توطئه قریش، پیامبر(ص) به فرمان خدا از [[مکه]] خارج شد و [[امام علی علیه‌السلام|علی(ع)]] در بستر او خوابید ([[لیلة المبیت]]). پیامبر با [[ابوبکر بن ابی‌قحافه]] عازم یثرب شد و سه روز در [[کوه ثور|غار ثور]] توقف کرد تا کسانی که آن دو را تعقیب می‌کردند، ناامید شدند. پیامبر اسلام سپس از بیراهه به یثرب رفت.<ref>شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۵۹.</ref>
وقتی قریش از پیمان پیامبر با مردم [[مدینه|یثرب]] و پشتیبانی آنان از محمد(ص) مطلع شدند، پیمان‌های قبیله‌ای را نادیده گرفتند و برای کشتن پیامبر(ص) توطئه کردند. قریشیان برای یافتن راهی مناسب، نشستی در [[دارالندوه |دارالندوة]] ترتیب دادند و سرانجام به این نتیجه رسیدند که از هر قبیله‌ای جوانی آماده شود تا دسته‌جمعی بر سر محمد(ص) بریزند و همه با هم او را بکشند. در این صورت، کشنده او یک تن نخواهد بود و بنی‌هاشم نمی‌توانند به خون‌خواهی وی برخیزند؛ زیرا جنگ با همه تیره‌ها برای آنان مقدور نیست و ناچار به گرفتن خون‌بها راضی خواهند شد. در شب اجرای توطئه قریش، پیامبر(ص) به فرمان خدا از [[مکه]] خارج شد و [[امام علی علیه‌السلام|علی(ع)]] در بستر او خوابید ([[لیلة المبیت]]). پیامبر با [[ابوبکر بن ابی‌قحافه]] عازم یثرب شد و سه روز در [[کوه ثور|غار ثور]] توقف کرد تا کسانی که آن دو را تعقیب می‌کردند، ناامید شدند. پیامبر اسلام سپس از بیراهه به یثرب رفت.<ref>شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۵۹.</ref>


=== آغاز هجرت ===
===آغاز هجرت===
{{اصلی|هجرت}}
{{اصلی|هجرت}}
دربارهٔ روز خروج پیامبر(ص) از [[مکه]] و رسیدن او به [[مدینه]]، میان سیره‌نویسان اختلاف است. [[ابن هشام]] که خط سیر او را ضبط کرده، می‌نویسد نیمروز [[دوشنبه]]، [[۱۲ ربیع‌الاول]] به [[قبا]] رسید. ابن کلبی، خارج شدن پیامبر را دوشنبه [[۱ ربیع‌الاول|اول ربیع الاول]] و رسیدن او به قبا را [[جمعه (روز)|جمعه]] دوازده ربیع الاول نوشته است. بعضی دیگر نوشته‌اند روز [[۸ ربیع‌الاول]] به آنجا رسید. مورخان متأخر اسلامی و اروپایی نوشته‌اند که پیامبر ۹ روز در سفر بود و روز ۱۲ ربیع الاول [[سال ۱۴ بعثت]] برابر با ۲۴ سپتامبر ۶۲۲م به [[قبا]] در نزدیکی مدینه رسید. هجرت پیامبر از [[مکه]] به [[مدینه]] مبدأ تاریخ مسلمانان قرار گرفت. رسول خدا(ص) هنگام توقف در قبا مسجدی بنا کرد که [[مسجد قبا]] نام گرفت.<ref>شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۵۹–۶۰.</ref>
دربارهٔ روز خروج پیامبر(ص) از [[مکه]] و رسیدن او به [[مدینه]]، میان سیره‌نویسان اختلاف است. [[ابن هشام]] که خط سیر او را ضبط کرده، می‌نویسد نیمروز [[دوشنبه]]، [[۱۲ ربیع‌الاول]] به [[قبا]] رسید. ابن کلبی، خارج شدن پیامبر را دوشنبه [[۱ ربیع‌الاول|اول ربیع الاول]] و رسیدن او به قبا را [[جمعه (روز)|جمعه]] دوازده ربیع الاول نوشته است. بعضی دیگر نوشته‌اند روز [[۸ ربیع‌الاول]] به آنجا رسید. مورخان متأخر اسلامی و اروپایی نوشته‌اند که پیامبر ۹ روز در سفر بود و روز ۱۲ ربیع الاول [[سال ۱۴ بعثت]] برابر با ۲۴ سپتامبر ۶۲۲م به [[قبا]] در نزدیکی مدینه رسید. هجرت پیامبر از [[مکه]] به [[مدینه]] مبدأ تاریخ مسلمانان قرار گرفت. رسول خدا(ص) هنگام توقف در قبا مسجدی بنا کرد که [[مسجد قبا]] نام گرفت.<ref>شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۵۹–۶۰.</ref>
خط ۱۵۹: خط ۱۵۹:
مسلمانانی که به مدینه آمدند مهاجران نام گرفتند و [[انصار]] (ساکنان پیشین یثرب) آنان را در منزل خویش جای می‌دادند. پیامبر(ص) میان انصار و مهاجران، [[پیمان برادری]] برقرار کرد و خود، [[امام علی علیه‌السلام|علی بن‌ابی‌طالب(ع)]] را به برادری گرفت.<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، دار احیاءالتراث العربی، ج۲، ص۱۵۰–۱۵۳.</ref> مدتی پس از ورود به مدینه، پیامبر(ص) با اهالی شهر، از جمله [[یهودیان مدینه|یهودیان]]، [[دستور المدینه|پیمانی]] بست تا حقوق اجتماعی یکدیگر را رعایت کنند.<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، دار احیاءالتراث العربی، ج۲، ص۱۴۷ به بعد.</ref>
مسلمانانی که به مدینه آمدند مهاجران نام گرفتند و [[انصار]] (ساکنان پیشین یثرب) آنان را در منزل خویش جای می‌دادند. پیامبر(ص) میان انصار و مهاجران، [[پیمان برادری]] برقرار کرد و خود، [[امام علی علیه‌السلام|علی بن‌ابی‌طالب(ع)]] را به برادری گرفت.<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، دار احیاءالتراث العربی، ج۲، ص۱۵۰–۱۵۳.</ref> مدتی پس از ورود به مدینه، پیامبر(ص) با اهالی شهر، از جمله [[یهودیان مدینه|یهودیان]]، [[دستور المدینه|پیمانی]] بست تا حقوق اجتماعی یکدیگر را رعایت کنند.<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، دار احیاءالتراث العربی، ج۲، ص۱۴۷ به بعد.</ref>


=== کارشکنی‌های منافقان و یهودیان مدینه ===
===کارشکنی‌های منافقان و یهودیان مدینه===
با آن که بیشتر مردم [[یثرب]]، مسلمان یا موافق پیغمبر بودند، اما افرادی همچون [[عبدالله بن ابی]] با آن که به ظاهر خود را مسلمان می‌خواندند، در نهان علیه محمد(ص) و مسلمانان توطئه می‌کردند.<ref>شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۶۸–۶۷.</ref> این گروه، که منافقان خوانده می‌شدند، چاره این دسته مشکل‌تر از [[شرک|مشرکان]] و [[یهودیت|یهودیان]] بود؛ زیرا اینان نزد مسلمانان خود را مسلمان می‌خواندند و پیامبر(ص) به حکم ظاهر [[اسلام]] نمی‌توانست با آنان بجنگد.<ref>شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۶۸.</ref>
با آن که بیشتر مردم [[یثرب]]، مسلمان یا موافق پیغمبر بودند، اما افرادی همچون [[عبدالله بن ابی]] با آن که به ظاهر خود را مسلمان می‌خواندند، در نهان علیه محمد(ص) و مسلمانان توطئه می‌کردند.<ref>شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۶۸–۶۷.</ref> این گروه، که منافقان خوانده می‌شدند، چاره این دسته مشکل‌تر از [[شرک|مشرکان]] و [[یهودیت|یهودیان]] بود؛ زیرا اینان نزد مسلمانان خود را مسلمان می‌خواندند و پیامبر(ص) به حکم ظاهر [[اسلام]] نمی‌توانست با آنان بجنگد.<ref>شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۶۸.</ref>


کارشکنی عبدالله بن ابی در راه اسلام تا مرگ او ([[سال ۹ هجری قمری|۹ق]].) ادامه داشت. یهودیان با آن که در [[نخستین پیمان نامه عمومی در اسلام|پیمان‌نامه مدینه]] دارای حقوقی شده بودند تا آنجا که از [[غنیمت|غنیمت جنگی]] هم نصیب می‌بردند، و با آن که نخست روی موافق به مسلمانان نشان دادند و چند تن از آنان به دین اسلام درآمدند، سرانجام ناخشنودی نمودند. علت این ناخشنودی آن بود که آنان گذشته از تسلط بر اقتصاد یثرب، با عرب‌های بیابانی و نیز با مشرکان [[مکه]] دادوستد داشتند و انتظار می‌بردند که با ریاست عبدالله بن ابی بر [[مدینه]] نفوذ اقتصادی آنان توسعه یابد؛ اما رسیدن محمد(ص) بدین شهر و شیوع اسلام مانع این نفوذ شد. گذشته از این، یهودیان نمی‌پذیرفتند که کسی را که از نسل [[یهود]] نیست به پیغمبری بشناسند. این بود که آنها هم پس از چندی مخالفت خود را با محمد(ص) آشکار کردند. ظاهراً عبدالله بن ابی نیز در تحریک آنان بی‌اثر نبود. یهودیان گفتند آن پیغمبر که ما انتظار او را داشتیم محمد نیست و در مقابل آیات [[قرآن]]، [[تورات]] و [[انجیل]] را به رخ مسلمانان می‌کشیدند و می‌گفتند آنچه قرآن می‌گوید با آنچه در کتاب‌های ماست، یکی نیست. آیات متعددی از قرآن در این باره نازل شد که به موجب آن آیات، تورات و انجیل درطول زمان دستخوش تحریف شده است و دانشمندان یهود برای آن که مقام خود را حفظ کنند آن آیات را دگرگون کرده‌اند. سرانجام قرآن به یکباره رابطه اسلام را با یهود و [[نصاری]] برید.<ref>برای نمونه نگاه کنید به: سوره آل عمران، آیه ۶۵–۶۷ و نیز سوره حج، آیه ۷۸؛ شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۶۹–۶۸.</ref>
کارشکنی عبدالله بن ابی در راه اسلام تا مرگ او ([[سال ۹ هجری قمری|۹ق]].) ادامه داشت. یهودیان با آن که در [[نخستین پیمان نامه عمومی در اسلام|پیمان‌نامه مدینه]] دارای حقوقی شده بودند تا آنجا که از [[غنیمت|غنیمت جنگی]] هم نصیب می‌بردند، و با آن که نخست روی موافق به مسلمانان نشان دادند و چند تن از آنان به دین اسلام درآمدند، سرانجام ناخشنودی نمودند. علت این ناخشنودی آن بود که آنان گذشته از تسلط بر اقتصاد یثرب، با عرب‌های بیابانی و نیز با مشرکان [[مکه]] دادوستد داشتند و انتظار می‌بردند که با ریاست عبدالله بن ابی بر [[مدینه]] نفوذ اقتصادی آنان توسعه یابد؛ اما رسیدن محمد(ص) بدین شهر و شیوع اسلام مانع این نفوذ شد. گذشته از این، یهودیان نمی‌پذیرفتند که کسی را که از نسل [[یهود]] نیست به پیغمبری بشناسند. این بود که آنها هم پس از چندی مخالفت خود را با محمد(ص) آشکار کردند. ظاهراً عبدالله بن ابی نیز در تحریک آنان بی‌اثر نبود. یهودیان گفتند آن پیغمبر که ما انتظار او را داشتیم محمد نیست و در مقابل آیات [[قرآن]]، [[تورات]] و [[انجیل]] را به رخ مسلمانان می‌کشیدند و می‌گفتند آنچه قرآن می‌گوید با آنچه در کتاب‌های ماست، یکی نیست. آیات متعددی از قرآن در این باره نازل شد که به موجب آن آیات، تورات و انجیل درطول زمان دستخوش تحریف شده است و دانشمندان یهود برای آن که مقام خود را حفظ کنند آن آیات را دگرگون کرده‌اند. سرانجام قرآن به یکباره رابطه اسلام را با یهود و [[نصاری]] برید.<ref>برای نمونه نگاه کنید به: سوره آل عمران، آیه ۶۵–۶۷ و نیز سوره حج، آیه ۷۸؛ شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۶۹–۶۸.</ref>


== تغییر قبله ==
==تغییر قبله==
{{اصلی|تغییر قبله}}
{{اصلی|تغییر قبله}}
به گفته [[علامه طباطبایی]]، براساس بیشتر منابع، تغییر قبله در ماه [[رجب]] [[سال ۲ هجری قمری|سال دوم هجری]] (۱۷ ماه پس از ورود پیامبر به مدینه) رخ داده است.<ref>طباطبایی، المیزان، ۱۳۹۰ق، ج۱، ص۳۳۱.</ref> براساس [[حدیث|روایتی]] از [[امام صادق(ع)]]، مسلمانان تا پیش از آن، هنگام [[نماز]] رو به [[مسجد قبلتین|مسجد الاقصی]] نماز می‌خواندند. یهودیان پیامبر(ص) را سرزنش می‌کردند و می‌گفتند: تو تابع مایی و به سوی [[قبله]] ما نماز می‌گذاری. رسول خدا(ص) از این سرزنش آزرده خاطر بود تا اینکه روزی در [[مسجد بنی سلمه]]، [[نماز ظهر]] می‌خواند که [[جبرئیل]] نازل شد و در بین نماز، او را به طرف [[کعبه]] برگرداند و [[آیه قبله]] (آیه ۱۴۴ سوره بقره) نازل شد؛ بنابراین، پیامبر(ص) دو رکعت از نمازش را به سوی بیت‌المقدس و دو رکعت دیگر را به سوی کعبه اقامه کرد که اعتراض و سروصدای یهودیان را در پی داشت:<ref>طباطبایی، المیزان، ۱۳۹۰ق، ج۱، ص۳۳۱.</ref>
به گفته [[علامه طباطبایی]]، براساس بیشتر منابع، تغییر قبله در ماه [[رجب]] [[سال ۲ هجری قمری|سال دوم هجری]] (۱۷ ماه پس از ورود پیامبر به مدینه) رخ داده است.<ref>طباطبایی، المیزان، ۱۳۹۰ق، ج۱، ص۳۳۱.</ref> براساس [[حدیث|روایتی]] از [[امام صادق(ع)]]، مسلمانان تا پیش از آن، هنگام [[نماز]] رو به [[مسجد قبلتین|مسجد الاقصی]] نماز می‌خواندند. یهودیان پیامبر(ص) را سرزنش می‌کردند و می‌گفتند: تو تابع مایی و به سوی [[قبله]] ما نماز می‌گذاری. رسول خدا(ص) از این سرزنش آزرده خاطر بود تا اینکه روزی در [[مسجد بنی سلمه]]، [[نماز ظهر]] می‌خواند که [[جبرئیل]] نازل شد و در بین نماز، او را به طرف [[کعبه]] برگرداند و [[آیه قبله]] (آیه ۱۴۴ سوره بقره) نازل شد؛ بنابراین، پیامبر(ص) دو رکعت از نمازش را به سوی بیت‌المقدس و دو رکعت دیگر را به سوی کعبه اقامه کرد که اعتراض و سروصدای یهودیان را در پی داشت:<ref>طباطبایی، المیزان، ۱۳۹۰ق، ج۱، ص۳۳۱.</ref>
خط ۱۷۹: خط ۱۷۹:
}}
}}


== جنگ‌ها و درگیری‌ها در مدینه ==
==جنگ‌ها و درگیری‌ها در مدینه==
پیامبر(ص) در مدینه جنگ‌ها و درگیری‌های متعددی با مشرکان و یهودیان داشت.
پیامبر(ص) در مدینه جنگ‌ها و درگیری‌های متعددی با مشرکان و یهودیان داشت.


=== جنگ بدر ===
===جنگ بدر===
{{اصلی|غزوه بدر}}
{{اصلی|غزوه بدر}}
از هنگامی که پیامبر(ص) [[بیعت عقبه#بیعت دوم عقبه|پیمان دوم عقبه]] را با مردم مدینه بست، پیش‌بینی می‌شد که با [[قریش]] درگیری رخ دهد.<ref>شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۷۲.</ref> نخستین [[غزوه]] در [[ماه صفر]] [[سال دوم هجرت]] بود که آن را [[غزوه ابواء]] یا ودّان نامیده‌اند.<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، دار احیاءالتراث العربی، ج۲، ص۲۴۱.</ref> در این لشکرکشی درگیری پیش نیامد. پس از آن، [[غزوه بواط|غزوه بُواط]] در [[ربیع الاول]] بود که در آن هم درگیری رخ نداد. در [[جمادی‌الاول]] خبر رسید که کاروان قریش به سرکردگی [[ابوسفیان]] از [[مکه]] عازم [[شام]] است. پیغمبر به سروقت آنان تا [[ذات العشیرة]] رفت، ولی کاروان از پیش گذشته بود. این غزوه‌ها از آن رو بی‌نتیجه می‌ماند که جاسوسانی در داخل مدینه از تصمیم پیغمبر آگاه می‌شدند و پیش از حرکت نیرو، خود را به کاروان می‌رساندند و آنان را از خطری که در پیش داشتند، آگاه می‌کردند.<ref>شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۷۳.</ref>
از هنگامی که پیامبر(ص) [[بیعت عقبه#بیعت دوم عقبه|پیمان دوم عقبه]] را با مردم مدینه بست، پیش‌بینی می‌شد که با [[قریش]] درگیری رخ دهد.<ref>شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۷۲.</ref> نخستین [[غزوه]] در [[ماه صفر]] [[سال دوم هجرت]] بود که آن را [[غزوه ابواء]] یا ودّان نامیده‌اند.<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، دار احیاءالتراث العربی، ج۲، ص۲۴۱.</ref> در این لشکرکشی درگیری پیش نیامد. پس از آن، [[غزوه بواط|غزوه بُواط]] در [[ربیع الاول]] بود که در آن هم درگیری رخ نداد. در [[جمادی‌الاول]] خبر رسید که کاروان قریش به سرکردگی [[ابوسفیان]] از [[مکه]] عازم [[شام]] است. پیغمبر به سروقت آنان تا [[ذات العشیرة]] رفت، ولی کاروان از پیش گذشته بود. این غزوه‌ها از آن رو بی‌نتیجه می‌ماند که جاسوسانی در داخل مدینه از تصمیم پیغمبر آگاه می‌شدند و پیش از حرکت نیرو، خود را به کاروان می‌رساندند و آنان را از خطری که در پیش داشتند، آگاه می‌کردند.<ref>شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۷۳.</ref>
خط ۱۸۸: خط ۱۸۸:
در سال دوم هجری، مهم‌ترین برخورد نظامی مسلمانان و مشرکان که به [[غزوه بدر]] مشهور شد، رخ داد. با آنکه عده مسلمانان کمتر از مکیان بود، توانستند پیروزی را از آن خود کنند و از مشرکان، بسیاری کشته و [[اسیر]] شدند.<ref>واقدی، المغازی، ۱۴۰۵ق، ج۱، ص۱۹ به بعد.</ref> در این جنگ، [[ابوجهل]] و عده‌ای دیگر از قریش کشته شد و همین اندازه اسیر گردیدند. از مسلمانان ۱۴ تن [[شهادت|شهید]] شدند. در این جنگ چند تن از دلاوران [[مکه]] که به [[شجاعت]] معروف بودند، به دست امام علی(ع) کشته شدند.<ref>شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۷۵.</ref>
در سال دوم هجری، مهم‌ترین برخورد نظامی مسلمانان و مشرکان که به [[غزوه بدر]] مشهور شد، رخ داد. با آنکه عده مسلمانان کمتر از مکیان بود، توانستند پیروزی را از آن خود کنند و از مشرکان، بسیاری کشته و [[اسیر]] شدند.<ref>واقدی، المغازی، ۱۴۰۵ق، ج۱، ص۱۹ به بعد.</ref> در این جنگ، [[ابوجهل]] و عده‌ای دیگر از قریش کشته شد و همین اندازه اسیر گردیدند. از مسلمانان ۱۴ تن [[شهادت|شهید]] شدند. در این جنگ چند تن از دلاوران [[مکه]] که به [[شجاعت]] معروف بودند، به دست امام علی(ع) کشته شدند.<ref>شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۷۵.</ref>


=== درگیری با یهودیان بنی‌قینقاع ===
===درگیری با یهودیان بنی‌قینقاع===
[[بنی‌قینقاع|بَنی‌قَینُقاع]] نخستین قبیله از [[یهود|یهودیان]] مدینه بودند، که [[دستور المدینه|پیمان خود]] با پیامبر(ص) را شکستند<ref>واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۱۷۷.</ref> و پیامبر پس از اتمام حجت با آنها،<ref>سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، ج۱، ص۵۱۳.</ref> در [[۱۵ شوال]] سال [[سال دوم هجری قمری|دوم هجری]] علیه آنها اعلام جنگ کرد.<ref>واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۱۷۶؛ مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۰۶.</ref> بر اساس برخی گزارش‌ها، این واقعه پس از آن رخ داد که مردی یهودی، با تعرُّض به زنی [[مسلمان]]، بخشی از بدن او را عریان کرد.<ref>واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۱۷۶.</ref> در آنگاه مرد مسلمانی به یاری زن رفت و آن یهودی را به قتل رساند.<ref>واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۱۷۷.</ref> دیگر یهودیان نیز به آن مسلمان حمله کرده، وی را کشتند و در پی این ماجرا درگیری مسلمانان با یهودیان بالا گرفت.<ref>ابن‌هشام، السیرة النبویة، دار المعرفه، ج۲، ص۴۸.</ref> با آغاز [[غزوه بنی‌قینقاع|جنگ بنی‌قینقاع]]، یهودیان به قلعه‌های خود رفتند و پیامبر به مدت پانزده روز آنان را در قلعه‌هایشان محاصره کرد.<ref>واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۱۷۷.</ref> پس از گذشت پانزده روز یهودیان بنی‌قینقاع در برابر پیامبر تسلیم شدند.<ref>طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۲، ص۴۸۰.</ref> به دستور پیامبر، بنی‌قینقاع به منطقه [[شام]] تبعید و در منطقه اِذرَعات ساکن شدند.<ref>بلاذری، انساب الأشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۳۰۹.</ref>
[[بنی‌قینقاع|بَنی‌قَینُقاع]] نخستین قبیله از [[یهود|یهودیان]] مدینه بودند، که [[دستور المدینه|پیمان خود]] با پیامبر(ص) را شکستند<ref>واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۱۷۷.</ref> و پیامبر پس از اتمام حجت با آنها،<ref>سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، ج۱، ص۵۱۳.</ref> در [[۱۵ شوال]] سال [[سال دوم هجری قمری|دوم هجری]] علیه آنها اعلام جنگ کرد.<ref>واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۱۷۶؛ مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۰۶.</ref> بر اساس برخی گزارش‌ها، این واقعه پس از آن رخ داد که مردی یهودی، با تعرُّض به زنی [[مسلمان]]، بخشی از بدن او را عریان کرد.<ref>واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۱۷۶.</ref> در آنگاه مرد مسلمانی به یاری زن رفت و آن یهودی را به قتل رساند.<ref>واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۱۷۷.</ref> دیگر یهودیان نیز به آن مسلمان حمله کرده، وی را کشتند و در پی این ماجرا درگیری مسلمانان با یهودیان بالا گرفت.<ref>ابن‌هشام، السیرة النبویة، دار المعرفه، ج۲، ص۴۸.</ref> با آغاز [[غزوه بنی‌قینقاع|جنگ بنی‌قینقاع]]، یهودیان به قلعه‌های خود رفتند و پیامبر به مدت پانزده روز آنان را در قلعه‌هایشان محاصره کرد.<ref>واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۱۷۷.</ref> پس از گذشت پانزده روز یهودیان بنی‌قینقاع در برابر پیامبر تسلیم شدند.<ref>طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۲، ص۴۸۰.</ref> به دستور پیامبر، بنی‌قینقاع به منطقه [[شام]] تبعید و در منطقه اِذرَعات ساکن شدند.<ref>بلاذری، انساب الأشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۳۰۹.</ref>


=== جنگ اُحد ===
===جنگ اُحد===
{{اصلی|غزوه احد}}
{{اصلی|غزوه احد}}
در [[سال ۳ هجری قمری|سال سوم هجری]]، قریشیان از قبایل متحد خود بر ضد مسلمانان یاری خواستند و با لشکری مجهز به فرماندهی [[ابوسفیان]]، به سوی [[مدینه]] به راه افتادند. پیامبر(ص) نخست قصد داشت در مدینه بماند، ولی سرانجام بر آن شد تا برای مقابله با لشکر [[شرک|مشرکان]] مکه از شهر بیرون رود. در جایی نزدیک [[کوه احد|کوه اُحُد]]، دو لشکر با یکدیگر روبه‌رو شدند و با اینکه نخست پیروزی با مسلمانان بود، ولی با ترفندی که [[خالد بن ولید]] به کار برد و با استفاده از غفلت گروهی از مسلمانان، مشرکان از پشت هجوم بردند و به کشتار مسلمانان پرداختند. در این جنگ، [[حمزة بن عبدالمطلب]]، عموی پیامبر(ص)، به شهادت رسید. پیامبر(ص) نیز زخم برداشت و شایعه کشته‌شدن او موجب تضعیف روحیه مسلمانان شد.<ref>نگاه کنید به: جعفریان، سیره رسول خدا(ص)، ۱۳۸۰ش، ص۵۰۴–۵۲۳.</ref> به روایت ابن هشام از ابن اسحاق، غزوه احد روز [[شنبه]] [[۱۵ شوال]] رخ داد.<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، دار احیاءالتراث العربی، ج۳، ص۱۰۶.</ref>
در [[سال ۳ هجری قمری|سال سوم هجری]]، قریشیان از قبایل متحد خود بر ضد مسلمانان یاری خواستند و با لشکری مجهز به فرماندهی [[ابوسفیان]]، به سوی [[مدینه]] به راه افتادند. پیامبر(ص) نخست قصد داشت در مدینه بماند، ولی سرانجام بر آن شد تا برای مقابله با لشکر [[شرک|مشرکان]] مکه از شهر بیرون رود. در جایی نزدیک [[کوه احد|کوه اُحُد]]، دو لشکر با یکدیگر روبه‌رو شدند و با اینکه نخست پیروزی با مسلمانان بود، ولی با ترفندی که [[خالد بن ولید]] به کار برد و با استفاده از غفلت گروهی از مسلمانان، مشرکان از پشت هجوم بردند و به کشتار مسلمانان پرداختند. در این جنگ، [[حمزة بن عبدالمطلب]]، عموی پیامبر(ص)، به شهادت رسید. پیامبر(ص) نیز زخم برداشت و شایعه کشته‌شدن او موجب تضعیف روحیه مسلمانان شد.<ref>نگاه کنید به: جعفریان، سیره رسول خدا(ص)، ۱۳۸۰ش، ص۵۰۴–۵۲۳.</ref> به روایت ابن هشام از ابن اسحاق، غزوه احد روز [[شنبه]] [[۱۵ شوال]] رخ داد.<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، دار احیاءالتراث العربی، ج۳، ص۱۰۶.</ref>


=== جنگ‌های بنی‌نضیر، دومة الجندل ===
===جنگ‌های بنی‌نضیر، دومة الجندل===
{{اصلی|غزوه بنی‌نضیر|دومة الجندل}}
{{اصلی|غزوه بنی‌نضیر|دومة الجندل}}
در [[سال ۴ هجری قمری]] چند درگیری پراکنده با قبایل اطراف مدینه پیش آمد که [[اسلام|دین اسلام]] را به سود خود نمی‌دیدند و ممکن بود با یکدیگر متحد شده، به مدینه هجوم آورند. دو حادثه [[رجیع]] و [[بئر معونه]] که طی آن مبلغان مسلمان توسط جنگجویان قبایل متحد کشته شدند، نشان از همین اتحاد و نیز تلاش پیامبر(ص) برای گسترش اسلام در مدینه دارد.<ref>طبری، تاریخ الطبری، دار التراث، ج۲، ص۵۳۸–۵۵۵.</ref> در این سال پیامبر(ص) با [[بنی‌نضیر]] (گروهی از یهودیان مدینه) مذاکره کرد و یهودیان قصد جان او را کردند؛ اما سرانجام ناچار شدند از منطقه کوچ کنند.<ref>واقدی، المغازی، ۱۴۰۵ق، ج۱، ص۳۶۳ به بعد.</ref>
در [[سال ۴ هجری قمری]] چند درگیری پراکنده با قبایل اطراف مدینه پیش آمد که [[اسلام|دین اسلام]] را به سود خود نمی‌دیدند و ممکن بود با یکدیگر متحد شده، به مدینه هجوم آورند. دو حادثه [[رجیع]] و [[بئر معونه]] که طی آن مبلغان مسلمان توسط جنگجویان قبایل متحد کشته شدند، نشان از همین اتحاد و نیز تلاش پیامبر(ص) برای گسترش اسلام در مدینه دارد.<ref>طبری، تاریخ الطبری، دار التراث، ج۲، ص۵۳۸–۵۵۵.</ref> در این سال پیامبر(ص) با [[بنی‌نضیر]] (گروهی از یهودیان مدینه) مذاکره کرد و یهودیان قصد جان او را کردند؛ اما سرانجام ناچار شدند از منطقه کوچ کنند.<ref>واقدی، المغازی، ۱۴۰۵ق، ج۱، ص۳۶۳ به بعد.</ref>
خط ۲۰۱: خط ۲۰۱:
در [[سال ۵ هجری قمری|سال پنجم هجری]]، پیامبر(ص) و مسلمانان به حدود مرزهای [[شام]] در جایی به نام [[دومة الجندل]] رفتند؛ وقتی سپاه اسلام به آنجا رسید، دشمن گریخته بود و پیامبر(ص) و مسلمانان به مدینه بازگشتند.<ref>واقدی، المغازی، ۱۴۰۵ق، ج۱، ص۴۰۲–۴۰۴؛ ابن هشام، السیرة النبویة، دار احیاءالتراث العربی، ج۳، ص۲۲۴.</ref>
در [[سال ۵ هجری قمری|سال پنجم هجری]]، پیامبر(ص) و مسلمانان به حدود مرزهای [[شام]] در جایی به نام [[دومة الجندل]] رفتند؛ وقتی سپاه اسلام به آنجا رسید، دشمن گریخته بود و پیامبر(ص) و مسلمانان به مدینه بازگشتند.<ref>واقدی، المغازی، ۱۴۰۵ق، ج۱، ص۴۰۲–۴۰۴؛ ابن هشام، السیرة النبویة، دار احیاءالتراث العربی، ج۳، ص۲۲۴.</ref>


=== جنگ‌های احزاب، بنی‌قریظه، بنی‌مصطلق ===
===جنگ‌های احزاب، بنی‌قریظه، بنی‌مصطلق===
{{اصلی|غزوه خندق|غزوه بنی‌قریظه|غزوه بنی‌مصطلق}}
{{اصلی|غزوه خندق|غزوه بنی‌قریظه|غزوه بنی‌مصطلق}}
در سال پنجم هجری، ابوسفیان سپاهی بین هفت تا ده هزار تن فراهم آورد که ششصد تن از آنان سواره بودند. چون سپاه از قبیله‌های مختلف عرب تشکیل شده بود این جنگ را [[غزوه خندق|جنگ احزاب]] نامیده‌اند. افزون بر آن، در این جنگ گروهی از [[بنی‌نضیر|یهودیان بنی‌نضیر]] که در [[خیبر]] به سر می‌بردند با قریش و [[قبیله غطفان]] علیه پیغمبر متحد شدند. [[بنی‌قریظه|یهودیان بنی‌قریظه]] نیز که پیرامون [[مدینه]] سکونت داشتند و متعهد شده بودند که قریش را یاری نکنند، پیمان‌شکنی کردند و با مردم [[مکه]] همدست شدند. در مقابل پیغمبر فقط سه هزار سپاهی داشت که به جز چند تن، بقیه پیاده بودند.
در سال پنجم هجری، ابوسفیان سپاهی بین هفت تا ده هزار تن فراهم آورد که ششصد تن از آنان سواره بودند. چون سپاه از قبیله‌های مختلف عرب تشکیل شده بود این جنگ را [[غزوه خندق|جنگ احزاب]] نامیده‌اند. افزون بر آن، در این جنگ گروهی از [[بنی‌نضیر|یهودیان بنی‌نضیر]] که در [[خیبر]] به سر می‌بردند با قریش و [[قبیله غطفان]] علیه پیغمبر متحد شدند. [[بنی‌قریظه|یهودیان بنی‌قریظه]] نیز که پیرامون [[مدینه]] سکونت داشتند و متعهد شده بودند که قریش را یاری نکنند، پیمان‌شکنی کردند و با مردم [[مکه]] همدست شدند. در مقابل پیغمبر فقط سه هزار سپاهی داشت که به جز چند تن، بقیه پیاده بودند.
خط ۲۲۴: خط ۲۲۴:
}}
}}


=== جنگ خیبر ===
===جنگ خیبر===
{{اصلی|جنگ خیبر}}
{{اصلی|جنگ خیبر}}
در سال هفتم هجری، پیامبر(ص) بر یهودیان خَیبَر پیروز شد که پیش از آن چندین بار با دشمنان بر ضد او هم‌پیمان شده بودند. [[قلعه خیبر]] که در نزدیکی مدینه واقع شده بود، به تصرف مسلمانان درآمد و پیامبر(ص) پذیرفت که یهودیان به کار زراعت خویش در آن منطقه ادامه دهند و هر سال از محصول خود بخشی به مسلمانان بپردازند.<ref>واقدی، المغازی، ۱۴۰۵ق، ج۲، ص۶۳۳ به بعد؛ طبری، تاریخ الطبری، دار التراث، ج۳، ص۹–۱۶.</ref>
در سال هفتم هجری، پیامبر(ص) بر یهودیان خَیبَر پیروز شد که پیش از آن چندین بار با دشمنان بر ضد او هم‌پیمان شده بودند. [[قلعه خیبر]] که در نزدیکی مدینه واقع شده بود، به تصرف مسلمانان درآمد و پیامبر(ص) پذیرفت که یهودیان به کار زراعت خویش در آن منطقه ادامه دهند و هر سال از محصول خود بخشی به مسلمانان بپردازند.<ref>واقدی، المغازی، ۱۴۰۵ق، ج۲، ص۶۳۳ به بعد؛ طبری، تاریخ الطبری، دار التراث، ج۳، ص۹–۱۶.</ref>
خط ۲۳۰: خط ۲۳۰:
در نبرد خیبر، کار فتح یکی از قلعه‌ها دشوار شد و رسول خدا(ص) به ترتیب [[ابوبکر بن ابی قحافه]] و [[عمر بن خطاب]] را برای فتح آن فرستاد، اما عاجز ماندند سپس پرچم را به علی داد و او آن را فتح کرد.<ref>آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، ۱۳۷۸ش، ص۴۱۰–۴۱۱.</ref>
در نبرد خیبر، کار فتح یکی از قلعه‌ها دشوار شد و رسول خدا(ص) به ترتیب [[ابوبکر بن ابی قحافه]] و [[عمر بن خطاب]] را برای فتح آن فرستاد، اما عاجز ماندند سپس پرچم را به علی داد و او آن را فتح کرد.<ref>آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، ۱۳۷۸ش، ص۴۱۰–۴۱۱.</ref>


== صلح حُدیبیه ==
==صلح حُدیبیه==
{{اصلی|صلح حدیبیه|بیعت رضوان}}
{{اصلی|صلح حدیبیه|بیعت رضوان}}
نبرد احزاب، تسلیم [[بنی‌قریظه|یهودیان بنی قریظه]] و دو سه جنگ که در [[سال ششم قمری|سال ششم هجری]] رخ داد و به سود مسلمانان پایان یافت و غنیمت‌های جنگی که نصیب آنان شد، قدرت اسلام را در دیده ساکنان شبه جزیره بالا برد، چنان‌که بسیاری از قبیله‌ها [[مسلمان]] یا هم‌پیمان با مسلمانان شدند.<ref name="shahi90"/>
نبرد احزاب، تسلیم [[بنی‌قریظه|یهودیان بنی قریظه]] و دو سه جنگ که در [[سال ششم قمری|سال ششم هجری]] رخ داد و به سود مسلمانان پایان یافت و غنیمت‌های جنگی که نصیب آنان شد، قدرت اسلام را در دیده ساکنان شبه جزیره بالا برد، چنان‌که بسیاری از قبیله‌ها [[مسلمان]] یا هم‌پیمان با مسلمانان شدند.<ref name="shahi90" />


در [[ذی القعدة]] سال ششم هجری پیغمبر اکرم(ص) با هزار و پانصد تن از مردم مدینه برای ادای [[عمره]] روانه [[مکه]] شد. [[قریش]] وقتی از قصد پیغمبر آگاه شدند، برای ممانعت وی آماده گردیدند. نخست [[خالد بن ولید]] و [[عکرمة بن ابی‌جهل]] را روانه کردند تا او را از رسیدن به مکه بازدارند. پیغمبر(ص) در جایی که [[حدیبیه]] نام دارد و آغاز سرزمین‌های [[حرم]] است، فرود آمد و به مردم مکه پیغام داد ما برای زیارت آمده‌ایم نه برای جنگ. قریش نپذیرفتند. سرانجام [[صلح حدیبیه|صلح‌نامه‌ای]] بین او و نماینده مردم مکه امضا شد که به موجب آن برای ده سال جنگی بین دو طرف نخواهد بود. در این سال مسلمانان نباید به مکه داخل شوند، اما در سال آینده همین موقع مردم شهر سه روز از مکه بیرون می‌روند و شهر را برای مسلمانان خواهند گذاشت تا زیارت کنند. یکی دیگر از مواد این پیمان‌نامه این بود که هرکس از مردم مکه نزد محمد(ص) آید به مکه برگردانده شود، اما اگر کسی از مدینه به مکه رفت قریش الزامی ندارد او را بازگرداند. دیگر ماده پیمان‌نامه این بود که هر قبیله آزاد است که در پیمان قریش باشد یا در پیمان محمد(ص).<ref>شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، صص ۹۰–۹۱.</ref> بعداً قریش با رعایت نکردن همین شرط موجبات [[فتح مکه]] را پدیدآوردند.<ref>ر. ک. به شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص ۹۱.</ref>
در [[ذی القعدة]] سال ششم هجری پیغمبر اکرم(ص) با هزار و پانصد تن از مردم مدینه برای ادای [[عمره]] روانه [[مکه]] شد. [[قریش]] وقتی از قصد پیغمبر آگاه شدند، برای ممانعت وی آماده گردیدند. نخست [[خالد بن ولید]] و [[عکرمة بن ابی‌جهل]] را روانه کردند تا او را از رسیدن به مکه بازدارند. پیغمبر(ص) در جایی که [[حدیبیه]] نام دارد و آغاز سرزمین‌های [[حرم]] است، فرود آمد و به مردم مکه پیغام داد ما برای زیارت آمده‌ایم نه برای جنگ. قریش نپذیرفتند. سرانجام [[صلح حدیبیه|صلح‌نامه‌ای]] بین او و نماینده مردم مکه امضا شد که به موجب آن برای ده سال جنگی بین دو طرف نخواهد بود. در این سال مسلمانان نباید به مکه داخل شوند، اما در سال آینده همین موقع مردم شهر سه روز از مکه بیرون می‌روند و شهر را برای مسلمانان خواهند گذاشت تا زیارت کنند. یکی دیگر از مواد این پیمان‌نامه این بود که هرکس از مردم مکه نزد محمد(ص) آید به مکه برگردانده شود، اما اگر کسی از مدینه به مکه رفت قریش الزامی ندارد او را بازگرداند. دیگر ماده پیمان‌نامه این بود که هر قبیله آزاد است که در پیمان قریش باشد یا در پیمان محمد(ص).<ref>شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، صص ۹۰–۹۱.</ref> بعداً قریش با رعایت نکردن همین شرط موجبات [[فتح مکه]] را پدیدآوردند.<ref>ر. ک. به شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص ۹۱.</ref>


=== زیارت خانه خدا ===
===زیارت خانه خدا===
در [[ذیقعده]] سال هفتم هجری به موجب [[صلح حدیبیه]] پیغمبر روانه [[مکه]] شد. ورود پیغمبر و مسلمانان به [[مسجدالحرام]] و انجام اعمال عمره، شکوه مراسم و حرمتی که مسلمانان به پیغمبر خویش می‌نهادند در دیده قریش بزرگ جلوه کرد و تقریباً بر آنان مسلم شد که دیگر نیروی مقابله با محمد(ص) را ندارند. بدین جهت دو تن از بزرگان آن تیره، [[خالد بن ولید]] و [[عمرو بن عاص]]، خود را به مدینه رساندند و [[مسلمان]] شدند.<ref>شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص ۹۲.</ref>
در [[ذیقعده]] سال هفتم هجری به موجب [[صلح حدیبیه]] پیغمبر روانه [[مکه]] شد. ورود پیغمبر و مسلمانان به [[مسجدالحرام]] و انجام اعمال عمره، شکوه مراسم و حرمتی که مسلمانان به پیغمبر خویش می‌نهادند در دیده قریش بزرگ جلوه کرد و تقریباً بر آنان مسلم شد که دیگر نیروی مقابله با محمد(ص) را ندارند. بدین جهت دو تن از بزرگان آن تیره، [[خالد بن ولید]] و [[عمرو بن عاص]]، خود را به مدینه رساندند و [[مسلمان]] شدند.<ref>شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص ۹۲.</ref>


== دعوت سران ممالک دیگر به اسلام ==
==دعوت سران ممالک دیگر به اسلام==
{{اصلی|دعوت جهانی اسلام}}
{{اصلی|دعوت جهانی اسلام}}
پس از [[صلح حدیبیه]]، پیامبر(ص) که تا حدی از تجاوزات و تعرض‌های قریش آسوده‌خاطر شده بود، در [[سال هفتم هجری قمری|سال هفتم هجری]]، تصمیم به دعوت فرمانروایان و پادشاهان ممالک اطراف گرفت. سپس نامه‌هایی به امپراتور روم شرقی، [[ایران]]، [[نجاشی (پادشاه حبشه)|نجاشی]] و نیز امیر [[غسانیان]] [[شام]] و امیر [[یمامه]] فرستاد.<ref>طبری، ج۲، ص ۶۴۴ به بعد.</ref>
پس از [[صلح حدیبیه]]، پیامبر(ص) که تا حدی از تجاوزات و تعرض‌های قریش آسوده‌خاطر شده بود، در [[سال هفتم هجری قمری|سال هفتم هجری]]، تصمیم به دعوت فرمانروایان و پادشاهان ممالک اطراف گرفت. سپس نامه‌هایی به امپراتور روم شرقی، [[ایران]]، [[نجاشی (پادشاه حبشه)|نجاشی]] و نیز امیر [[غسانیان]] [[شام]] و امیر [[یمامه]] فرستاد.<ref>طبری، ج۲، ص ۶۴۴ به بعد.</ref>


== فتح مکه ==
==فتح مکه==
{{اصلی|فتح مکه}}
{{اصلی|فتح مکه}}
فتح مکه از مهم‌ترین [[غزوه|غزوه‌های پیامبر اکرم(ص)]] است که در نتیجه آن [[شهر مکه]] در [[سال ۸ هجری قمری]] فتح شد.<ref>کمساری، «دستاوردهای سیاسی فتح مکه»، ص۱۱۶.</ref> با فتح مکه اکثر قبیله‌های جزیرة العرب تا سال دهم اسلام آوردند و اسلام در جزیرة العرب حاکمیت پیدا کرد.<ref>کمساری، «دستاوردهای سیاسی فتح مکه»، ص۱۱۶.</ref> این غزوه در واکنش به نقض [[صلح حدیبیه|پیمان حُدَیْبیّه]] از سوی قریش انجام شد.<ref>جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام تا سال چهلم هجری، ۱۳۶۶ش، ص۱۹۹.</ref> اگرچه [[ابوسفیان|ابوسُفیان]] به مدینه رفت تا از نقض صورت گرفته عذرخواهی کند، اما تلاش او سودی نداشت.<ref>واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۲، ص۷۹۲.</ref>
فتح مکه از مهم‌ترین [[غزوه|غزوه‌های پیامبر اکرم(ص)]] است که در نتیجه آن [[شهر مکه]] در [[سال ۸ هجری قمری]] فتح شد.<ref>کمساری، «دستاوردهای سیاسی فتح مکه»، ص۱۱۶.</ref> با فتح مکه اکثر قبیله‌های جزیرة العرب تا سال دهم اسلام آوردند و اسلام در جزیرة العرب حاکمیت پیدا کرد.<ref>کمساری، «دستاوردهای سیاسی فتح مکه»، ص۱۱۶.</ref> این غزوه در واکنش به نقض [[صلح حدیبیه|پیمان حُدَیْبیّه]] از سوی قریش انجام شد.<ref>جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام تا سال چهلم هجری، ۱۳۶۶ش، ص۱۹۹.</ref> اگرچه [[ابوسفیان|ابوسُفیان]] به مدینه رفت تا از نقض صورت گرفته عذرخواهی کند، اما تلاش او سودی نداشت.<ref>واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۲، ص۷۹۲.</ref>
خط ۲۵۱: خط ۲۵۱:
طبق برخی گزارش‌ها، پس از فتح مکه، به پیشنهاد پیامبر(ص)، [[علی(ع)]] روی شانه‌های پیامبر رفت و بت‌ها را به زمین انداخت.<ref>ابن‌شهرآشوب، مناقب، ۱۳۷۹ق، ج۲، ص۱۳۵.</ref> بت‌ها، در ورودی باب بنی‌شَیبه (یکی از ورودی‌های مَسْجِد الْحَرام) دفن شد.<ref>شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۲۳۸.</ref> همچنین پیامبر(ص) [[سریه|سَریّه‌هایی]] را به اطراف مکه فرستاد تا بت‌خانه‌ها را تخریب کنند.<ref>فیاض، تاریخ اسلام، ۱۳۲۷ش، ص۹۸.</ref> با فتح مکه همه پیمان‌ها، قراردادها و مقام‌ها، جز [[سدانت کعبه|سِدانَت کعبه]] و [[سقایة الحاج|سِقایَةُ الحاجّ]] لغو شد.<ref>بلاذری، انساب الأشراف، ۱۴۰۰ق، ج۵، ص۱۶.</ref>
طبق برخی گزارش‌ها، پس از فتح مکه، به پیشنهاد پیامبر(ص)، [[علی(ع)]] روی شانه‌های پیامبر رفت و بت‌ها را به زمین انداخت.<ref>ابن‌شهرآشوب، مناقب، ۱۳۷۹ق، ج۲، ص۱۳۵.</ref> بت‌ها، در ورودی باب بنی‌شَیبه (یکی از ورودی‌های مَسْجِد الْحَرام) دفن شد.<ref>شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۲۳۸.</ref> همچنین پیامبر(ص) [[سریه|سَریّه‌هایی]] را به اطراف مکه فرستاد تا بت‌خانه‌ها را تخریب کنند.<ref>فیاض، تاریخ اسلام، ۱۳۲۷ش، ص۹۸.</ref> با فتح مکه همه پیمان‌ها، قراردادها و مقام‌ها، جز [[سدانت کعبه|سِدانَت کعبه]] و [[سقایة الحاج|سِقایَةُ الحاجّ]] لغو شد.<ref>بلاذری، انساب الأشراف، ۱۴۰۰ق، ج۵، ص۱۶.</ref>


=== حوادث پس از فتح مکه ===
===حوادث پس از فتح مکه===
==== غزوه حنین ====
====غزوه حنین====
{{اصلی|غزوه حنین}}
{{اصلی|غزوه حنین}}
هنوز ۱۵ روز از اقامت پیامبر(ص) در مکه نگذشته بود که برخی از طوایف پرشمار و مسلمان ناشده [[جزیرة العرب]] بر ضد آن حضرت متحد شدند. پیامبر(ص) با لشکری انبوه از مسلمانان از مکه بیرون آمد و چون به جانی به نام [[حنین|حُنَین]] رسید، دشمنان که در دره‌های اطراف کمین کرده بودند، به تیراندازی پرداختند. شدت تیرباران چنان بود که سپاه اسلام روی به عقب نهاد، گروهی اندک بر جای ماندند، ولی سرانجام گریختگان نیز بازگشتند و بر سپاه دشمن هجوم بردند و ایشان را شکست دادند.<ref>واقدی، ج۲، ص۸۸۵ به بعد</ref>
هنوز ۱۵ روز از اقامت پیامبر(ص) در مکه نگذشته بود که برخی از طوایف پرشمار و مسلمان ناشده [[جزیرة العرب]] بر ضد آن حضرت متحد شدند. پیامبر(ص) با لشکری انبوه از مسلمانان از مکه بیرون آمد و چون به جانی به نام [[حنین|حُنَین]] رسید، دشمنان که در دره‌های اطراف کمین کرده بودند، به تیراندازی پرداختند. شدت تیرباران چنان بود که سپاه اسلام روی به عقب نهاد، گروهی اندک بر جای ماندند، ولی سرانجام گریختگان نیز بازگشتند و بر سپاه دشمن هجوم بردند و ایشان را شکست دادند.<ref>واقدی، ج۲، ص۸۸۵ به بعد</ref>


==== غزوه تبوک ====
====غزوه تبوک====
{{اصلی|غزوه تبوک}}
{{اصلی|غزوه تبوک}}
در [[سال نهم هجری|سال نهم هجرت]] به پیغمبر خبر رسید که رومیان سپاه انبوهی در [[بلقاء]] فراهم آورده‌اند و می‌خواهند به مسلمانان حمله برند. تابستانی سخت گرم و هنگام رسیدن میوه‌ها بود و مردم می‌خواستند در خانه‌ها به آسایش به سر برند. در بیت المال نیز مالی چندان دیده نمی‌شد. عادت پیغمبر چنان بود که در لشکرکشی هدف را معین نمی‌کرد، اما در جنگ تبوک به سبب دشواری‌هایی که در پیش بود اعلام داشت که به جنگ با رومیان خواهیم رفت. گروهی می‌گفتند: فصل گرماست، در این فصل نروید! این دسته همانند که با این آیه سرزنش شده‌اند:
در [[سال نهم هجری|سال نهم هجرت]] به پیغمبر خبر رسید که رومیان سپاه انبوهی در [[بلقاء]] فراهم آورده‌اند و می‌خواهند به مسلمانان حمله برند. تابستانی سخت گرم و هنگام رسیدن میوه‌ها بود و مردم می‌خواستند در خانه‌ها به آسایش به سر برند. در بیت المال نیز مالی چندان دیده نمی‌شد. عادت پیغمبر چنان بود که در لشکرکشی هدف را معین نمی‌کرد، اما در جنگ تبوک به سبب دشواری‌هایی که در پیش بود اعلام داشت که به جنگ با رومیان خواهیم رفت. گروهی می‌گفتند: فصل گرماست، در این فصل نروید! این دسته همانند که با این آیه سرزنش شده‌اند:
خط ۲۶۳: خط ۲۶۳:
شمار سپاهیان اسلام را در این غزوه سی هزار تن نوشته‌اند.<ref>مغازی واقدی، ج۲، ص۹۹۶؛ به نقل شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص۹۷.</ref> و این بالاترین رقم لشکر در غزوه‌های اسلامی و بلکه بالاترین رقم گردآوری سپاه در عربستان تا آن روز است. در این لشکرکشی پیغمبر [[علی بن ابی طالب]](ع) را در [[مدینه]] نهاد تا به کار خانه او رسیدگی کند. منافقان گفتند او دوست نداشت که در این سفر علی(ع) همراه او باشد و چون علی(ع) در این باره به پیغمبر شکایت کرد فرمود من تو را [[خلیفه]] خود کردم که تو برای من مانند [[هارون]] برای [[حضرت موسی|موسی]] هستی جز آن که پس از من پیامبری نیست. لشکر از تشنگی به زحمت افتاد و چون به [[تبوک]] رسیدند معلوم شد خبر آمادگی رومیان درست نبوده است. جنگ تبوک آخرین درگیری مسلمانان با نامسلمانان در زندگی پیغمبر بود. از این پس سراسر عربستان تسلیم شد. پس از این جنگ بود که از هر قبیله نمایندگانی برای اظهار اطاعت قبیله‌های خود و پذیرفتن اسلام نزد پیغمبر آمدند و تقریباً می‌توان گفت عموم قبیله‌ها مسلمان شدند. این سال را بدین علت [[سنة الوفود]] نامیده‌اند. (وُفود جمع وَفْد به معنای دسته نمایندگان یا مهمانان است).<ref>شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، صص۹۷–۹۸.</ref>
شمار سپاهیان اسلام را در این غزوه سی هزار تن نوشته‌اند.<ref>مغازی واقدی، ج۲، ص۹۹۶؛ به نقل شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص۹۷.</ref> و این بالاترین رقم لشکر در غزوه‌های اسلامی و بلکه بالاترین رقم گردآوری سپاه در عربستان تا آن روز است. در این لشکرکشی پیغمبر [[علی بن ابی طالب]](ع) را در [[مدینه]] نهاد تا به کار خانه او رسیدگی کند. منافقان گفتند او دوست نداشت که در این سفر علی(ع) همراه او باشد و چون علی(ع) در این باره به پیغمبر شکایت کرد فرمود من تو را [[خلیفه]] خود کردم که تو برای من مانند [[هارون]] برای [[حضرت موسی|موسی]] هستی جز آن که پس از من پیامبری نیست. لشکر از تشنگی به زحمت افتاد و چون به [[تبوک]] رسیدند معلوم شد خبر آمادگی رومیان درست نبوده است. جنگ تبوک آخرین درگیری مسلمانان با نامسلمانان در زندگی پیغمبر بود. از این پس سراسر عربستان تسلیم شد. پس از این جنگ بود که از هر قبیله نمایندگانی برای اظهار اطاعت قبیله‌های خود و پذیرفتن اسلام نزد پیغمبر آمدند و تقریباً می‌توان گفت عموم قبیله‌ها مسلمان شدند. این سال را بدین علت [[سنة الوفود]] نامیده‌اند. (وُفود جمع وَفْد به معنای دسته نمایندگان یا مهمانان است).<ref>شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، صص۹۷–۹۸.</ref>


==== سنة الوفود ====
====سنة الوفود====
{{اصلی|سنة الوفود}}
{{اصلی|سنة الوفود}}
بعد از فتح مکه، هیئت‌های بسیاری به نمایندگی از قبیله‌های مختلف به مدینه نزد پیامبر(ص) آمدند و اظهار اسلام و تبعیت کردند و پیامبر نیز با لطف و محبت و توجه، آنان را پذیرفت. از این رو این سال به سنة الوفود (سال هیئت‌ها) مشهور شد.<ref>آیتی، تاریخ پیامبر اسلام(ص)، ص۵۳۷.</ref>
بعد از فتح مکه، هیئت‌های بسیاری به نمایندگی از قبیله‌های مختلف به مدینه نزد پیامبر(ص) آمدند و اظهار اسلام و تبعیت کردند و پیامبر نیز با لطف و محبت و توجه، آنان را پذیرفت. از این رو این سال به سنة الوفود (سال هیئت‌ها) مشهور شد.<ref>آیتی، تاریخ پیامبر اسلام(ص)، ص۵۳۷.</ref>
خط ۲۷۸: خط ۲۷۸:
}}
}}


== ماجرای مباهله ==
==ماجرای مباهله==
{{اصلی|مباهله}}
{{اصلی|مباهله}}
در [[سال نهم هجری]] پیامبر اسلام(ص) همزمان با مکاتبه با سران حکومت‌های جهان، نامه‌ای به اسقف [[نجران]] نوشت و از ساکنان نجران خواست که اسلام را بپذیرند. مسیحیان تصمیم گرفتند گروهی را به [[مدینه]] بفرستند تا با پیامبر سخن بگویند و سخنان او را بررسی کنند.
در [[سال نهم هجری]] پیامبر اسلام(ص) همزمان با مکاتبه با سران حکومت‌های جهان، نامه‌ای به اسقف [[نجران]] نوشت و از ساکنان نجران خواست که اسلام را بپذیرند. مسیحیان تصمیم گرفتند گروهی را به [[مدینه]] بفرستند تا با پیامبر سخن بگویند و سخنان او را بررسی کنند.
خط ۲۸۷: خط ۲۸۷:
چون نصارا آنان را دیدند، از مباهله سر باز زدند و تقاضای مصالحه کردند.<ref>شیخ مفید، الارشاد، ص۱۶۶–۱۶۸</ref>
چون نصارا آنان را دیدند، از مباهله سر باز زدند و تقاضای مصالحه کردند.<ref>شیخ مفید، الارشاد، ص۱۶۶–۱۶۸</ref>


== آخرین حج پیامبر(ص) ==
==آخرین حج پیامبر(ص)==
{{اصلی|حجة الوداع}}
{{اصلی|حجة الوداع}}
پیغمبر در [[ذی قعده]] سال دهم هجری عازم آخرین [[حج]] خود شد. در این سفر بود که احکام حج را به مردم تعلیم داد. [[قریش]] پیش از اسلام برای خود امتیازاتی درست کرده بود. گذشته از کلیدداری و پرده داری خانه و مهمانی کردن و آب دادن حاجیان، در آداب زیارت نیز خود را جدا از دیگر قبیله‌ها می‌دانست. در این سفر پیغمبر آنچه را قریش در زیارت [[کعبه|خانه خدا]] برای خود امتیازی می‌شمرد و دیگران را از آن محروم می‌ساخت از میان برد. از جمله این امتیازات یکی این بود که در دوره [[جاهلیت]] مردم می‌پنداشتند طواف خانه باید در جامه پاک باشد و جامه هنگامی پاک است که از قریش گرفته شود. اگر قریش جامه طواف را به کسی نمی‌داد او باید برهنه طواف کند. دیگر این که قریش مانند حاجیان از [[عرفات]] بار نمی‌بستند، بلکه از [[مزدلفه]] کوچ می‌کردند و این امتیاز را برای خود فخر می‌شمردند. [[قرآن]] این امتیاز را با این آیه از میان برد:
پیغمبر در [[ذی قعده]] سال دهم هجری عازم آخرین [[حج]] خود شد. در این سفر بود که احکام حج را به مردم تعلیم داد. [[قریش]] پیش از اسلام برای خود امتیازاتی درست کرده بود. گذشته از کلیدداری و پرده داری خانه و مهمانی کردن و آب دادن حاجیان، در آداب زیارت نیز خود را جدا از دیگر قبیله‌ها می‌دانست. در این سفر پیغمبر آنچه را قریش در زیارت [[کعبه|خانه خدا]] برای خود امتیازی می‌شمرد و دیگران را از آن محروم می‌ساخت از میان برد. از جمله این امتیازات یکی این بود که در دوره [[جاهلیت]] مردم می‌پنداشتند طواف خانه باید در جامه پاک باشد و جامه هنگامی پاک است که از قریش گرفته شود. اگر قریش جامه طواف را به کسی نمی‌داد او باید برهنه طواف کند. دیگر این که قریش مانند حاجیان از [[عرفات]] بار نمی‌بستند، بلکه از [[مزدلفه]] کوچ می‌کردند و این امتیاز را برای خود فخر می‌شمردند. [[قرآن]] این امتیاز را با این آیه از میان برد:
خط ۲۹۳: خط ۲۹۳:
و مردم دیدند محمد(ص) که خود از قریش است با دیگر مردمان از عرفات کوچ می‌کند. هم در این سفر بود که گفت: مردم! نمی‌دانم سال دیگر را خواهم دید یا نه. مردم هر خونی که در جاهلیت ریخته شده زیر پا می‌گذارم. خون و مال شما بر یکدیگر حرام است تا آنگاه که خدا را ملاقات کنید.
و مردم دیدند محمد(ص) که خود از قریش است با دیگر مردمان از عرفات کوچ می‌کند. هم در این سفر بود که گفت: مردم! نمی‌دانم سال دیگر را خواهم دید یا نه. مردم هر خونی که در جاهلیت ریخته شده زیر پا می‌گذارم. خون و مال شما بر یکدیگر حرام است تا آنگاه که خدا را ملاقات کنید.


=== ماجرای غدیر خُمّ ===
===ماجرای غدیر خُمّ===
{{اصلی|واقعه غدیر}}
{{اصلی|واقعه غدیر}}
در بازگشت به [[مدینه]] در منزل [[جحفه|جُحفه]] آنجا که راه مردم [[مصر]]، [[حجاز]] و [[عراق]] از یکدیگر جدا می‌شود در موضعی که به نام «[[غدیر خُم]]» معروف شده است، امر خدا به او رسید که باید [[علی(ع)]] را به جانشینی خود نصب کنی و به تعبیر روشن‌تر باید سرنوشت حکومت اسلامی معلوم گردد. رسول خدا(ص) در جمع مسلمانان که شمار آنان را میان نود یا یکصد هزار تن نوشته‌اند اعلام فرمود: <blockquote>{{حدیث|من کنت مولاه فعلیّ مولاه. اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه و أحب من أحبه و أبغض من أبغضه و انصر من نصره و اخذل من حذله و أدر الحق معه حیث دار.|ترجمه = من بر هر کس ولایت دارم، علی مولای اوست. خدایا بپیوند با کسی که بدو بپیوندد و دشمن بدار کسی را که او را دشمن دارد. و دوست بدار کسی را که او را دوست بدارد. و دشمن روی باش با کسی که با او دشمن روی است و خوار کن کسی را که او را خوار کند و حق را با او بگردان هر جا که بگردد. آن کس که حاضر است این سخنان را بدان کس که غائب است برساند.}}</blockquote>
در بازگشت به [[مدینه]] در منزل [[جحفه|جُحفه]] آنجا که راه مردم [[مصر]]، [[حجاز]] و [[عراق]] از یکدیگر جدا می‌شود در موضعی که به نام «[[غدیر خُم]]» معروف شده است، امر خدا به او رسید که باید [[علی(ع)]] را به جانشینی خود نصب کنی و به تعبیر روشن‌تر باید سرنوشت حکومت اسلامی معلوم گردد. رسول خدا(ص) در جمع مسلمانان که شمار آنان را میان نود یا یکصد هزار تن نوشته‌اند اعلام فرمود: <blockquote>{{حدیث|من کنت مولاه فعلیّ مولاه. اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه و أحب من أحبه و أبغض من أبغضه و انصر من نصره و اخذل من حذله و أدر الحق معه حیث دار.|ترجمه = من بر هر کس ولایت دارم، علی مولای اوست. خدایا بپیوند با کسی که بدو بپیوندد و دشمن بدار کسی را که او را دشمن دارد. و دوست بدار کسی را که او را دوست بدارد. و دشمن روی باش با کسی که با او دشمن روی است و خوار کن کسی را که او را خوار کند و حق را با او بگردان هر جا که بگردد. آن کس که حاضر است این سخنان را بدان کس که غائب است برساند.}}</blockquote>
خط ۲۹۹: خط ۲۹۹:
پس از بازگشت از سفر حج در حالی که قوّت و شوکت اسلام روزافزون شده بود، تندرستی پیغمبر(ص) به خطر افتاد، اما با وجود بیماری، سپاهی به تلافی شکست [[جنگ موته|موته]] به فرماندهی [[اسامة بن زید]]، آماده کرد. ولی پیش از این که این سپاه به مأموریت برود، پیغمبر(ص) به دیدار پروردگار خود رفت. و وقتی آن حضرت عازم دیدار خدا شد که وحدت اسلامی را در سراسر [[شبه جزیره عربستان]] برقرار ساخت و اسلام را در برابر دو امپراتوری بزرگ [[ایران]] و [[روم]] درآورد.
پس از بازگشت از سفر حج در حالی که قوّت و شوکت اسلام روزافزون شده بود، تندرستی پیغمبر(ص) به خطر افتاد، اما با وجود بیماری، سپاهی به تلافی شکست [[جنگ موته|موته]] به فرماندهی [[اسامة بن زید]]، آماده کرد. ولی پیش از این که این سپاه به مأموریت برود، پیغمبر(ص) به دیدار پروردگار خود رفت. و وقتی آن حضرت عازم دیدار خدا شد که وحدت اسلامی را در سراسر [[شبه جزیره عربستان]] برقرار ساخت و اسلام را در برابر دو امپراتوری بزرگ [[ایران]] و [[روم]] درآورد.


== رحلت یا شهادت ==
==رحلت یا شهادت==
{{اصلی|رحلت پیامبر(ص)}}
{{اصلی|رحلت پیامبر(ص)}}
[[پرونده:حضرت فاطمه (س) و جبرئیل در کنار بستر پیامبر (ص) در کتاب سیره النبی مربوط به قرن یازدهم.jpg|alt=[[حضرت فاطمه (س)]] و جبرئیل در کنار بستر پیامبر(ص) در کتاب سیره النبی که در قرن یازدهم هجری به دستور سلطان مراد سوم حاکم عثمانی و توسط سید سلیمان کسیم پاشا تهیه شده است.|thumb|[[حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها|حضرت فاطمه(س)]] و [[جبرئیل]] در کنار بستر پیامبر(ص) در کتاب سیره النبی که در قرن یازدهم هجری به دستور [[سلطان مراد سوم]] [[حاکم عثمانی]] و توسط [[سید سلیمان کسیم پاشا]] تهیه شده است.]]
[[پرونده:حضرت فاطمه (س) و جبرئیل در کنار بستر پیامبر (ص) در کتاب سیره النبی مربوط به قرن یازدهم.jpg|alt=[[حضرت فاطمه (س)]] و جبرئیل در کنار بستر پیامبر(ص) در کتاب سیره النبی که در قرن یازدهم هجری به دستور سلطان مراد سوم حاکم عثمانی و توسط سید سلیمان کسیم پاشا تهیه شده است.|thumb|[[حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها|حضرت فاطمه(س)]] و [[جبرئیل]] در کنار بستر پیامبر(ص) در کتاب سیره النبی که در قرن یازدهم هجری به دستور [[سلطان مراد سوم]] [[حاکم عثمانی]] و توسط [[سید سلیمان کسیم پاشا]] تهیه شده است.]]
خط ۳۱۰: خط ۳۱۰:
مطابق نقل [[صحیح البخاری (کتاب)|صحیح بخاری]] مهم‌ترین کتاب‌های [[اهل سنت و جماعت|اهل‌سنت]]، در آخرین روزهای حیات رسول خدا، در حالی که جمعی از [[صحابه]] به [[عیادت بیمار|عیادت]] ایشان رفته بودند فرمود: قلم و کاغذی بیاورید تا چیزی برای شما بنویسم که به [[برکت]] آن، هرگز گمراه نشوید. یکی از حاضران گفت: بیماری بر پیامبر(ص) غلبه کرده و هذیان می‌گوید و ما قرآن را داریم و آن برای ما کافی است. در میان حاضران غوغا و اختلاف افتاد؛ بعضی می‌گفتند: بیاورید تا حضرت بنویسد و بعضی غیر از آن را می‌گفتند، رسول خدا(ص) فرمود: برخیزید و از نزد من بروید.<ref>بخاری، صحیح بخاری، جلد ۶، باب مرض النّبی(ص) و وفاته، ص ۱۲، چاپ دارالجیل بیروت.</ref> در [[صحیح مسلم (کتاب)|صحیح مسلم]] از مهم‌ترین منابع روایی اهل‌سنت، فردی که با سخن پیامبر مخالفت کرد [[عمر بن خطاب]] معرفی شده است. در این دو کتاب آمده است که [[عبدالله بن عباس|ابن‌عباس]] پیوسته بر این ماجرا افسوس می‌خورد و آن را مصیبتی بزرگ می‌شمرد.<ref>صحیح مسلم، ج ۳، کتاب الوصیة، باب ۵، ص ۱۲۵۹، چاپ داراحیاء التراث العربی.</ref>
مطابق نقل [[صحیح البخاری (کتاب)|صحیح بخاری]] مهم‌ترین کتاب‌های [[اهل سنت و جماعت|اهل‌سنت]]، در آخرین روزهای حیات رسول خدا، در حالی که جمعی از [[صحابه]] به [[عیادت بیمار|عیادت]] ایشان رفته بودند فرمود: قلم و کاغذی بیاورید تا چیزی برای شما بنویسم که به [[برکت]] آن، هرگز گمراه نشوید. یکی از حاضران گفت: بیماری بر پیامبر(ص) غلبه کرده و هذیان می‌گوید و ما قرآن را داریم و آن برای ما کافی است. در میان حاضران غوغا و اختلاف افتاد؛ بعضی می‌گفتند: بیاورید تا حضرت بنویسد و بعضی غیر از آن را می‌گفتند، رسول خدا(ص) فرمود: برخیزید و از نزد من بروید.<ref>بخاری، صحیح بخاری، جلد ۶، باب مرض النّبی(ص) و وفاته، ص ۱۲، چاپ دارالجیل بیروت.</ref> در [[صحیح مسلم (کتاب)|صحیح مسلم]] از مهم‌ترین منابع روایی اهل‌سنت، فردی که با سخن پیامبر مخالفت کرد [[عمر بن خطاب]] معرفی شده است. در این دو کتاب آمده است که [[عبدالله بن عباس|ابن‌عباس]] پیوسته بر این ماجرا افسوس می‌خورد و آن را مصیبتی بزرگ می‌شمرد.<ref>صحیح مسلم، ج ۳، کتاب الوصیة، باب ۵، ص ۱۲۵۹، چاپ داراحیاء التراث العربی.</ref>


=== تاریخ وفات ===
===تاریخ وفات===
وفات یا شهادت پیامبر(ص) [[دوشنبه]] و در سن ۶۳ سالگی در [[سال ۱۱ هجری قمری]]،<ref>شیخ مفید، مسار الشیعة فی مختصر تواریخ الشریعة، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۴۶.</ref> مورد اتفاق [[شیعه]] و [[اهل سنت و جماعت|اهل سنت]] است؛<ref>طبری، تاریخ طبری، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۱۹۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۰۵ق، ج۲، ص۲۷۳؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ۱۳۶۳ق، ج۴، ص۳۰۳؛ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ۱۴۱۴ق، ج۲، ص۱۱۳؛ شیخ مفید، الارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۱۸۹.</ref> اما در روز رحلت دیدگاه‌های مختلفی وجود دارد:
وفات یا شهادت پیامبر(ص) [[دوشنبه]] و در سن ۶۳ سالگی در [[سال ۱۱ هجری قمری]]،<ref>شیخ مفید، مسار الشیعة فی مختصر تواریخ الشریعة، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۴۶.</ref> مورد اتفاق [[شیعه]] و [[اهل سنت و جماعت|اهل سنت]] است؛<ref>طبری، تاریخ طبری، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۱۹۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۰۵ق، ج۲، ص۲۷۳؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ۱۳۶۳ق، ج۴، ص۳۰۳؛ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ۱۴۱۴ق، ج۲، ص۱۱۳؛ شیخ مفید، الارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۱۸۹.</ref> اما در روز رحلت دیدگاه‌های مختلفی وجود دارد:
* [[۲۸ صفر]]: [[شیخ مفید]]،<ref>شیخ مفید، الارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۱۸۹.</ref> و [[شیخ طوسی]] در کتاب [[تهذیب الاحکام (کتاب)|تهذیب الاحکام]]،<ref>شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ۱۴۱۲ق، جزء۶، ص۵.</ref> قائل به این قول هستند.
*[[۲۸ صفر]]: [[شیخ مفید]]،<ref>شیخ مفید، الارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۱۸۹.</ref> و [[شیخ طوسی]] در کتاب [[تهذیب الاحکام (کتاب)|تهذیب الاحکام]]،<ref>شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ۱۴۱۲ق، جزء۶، ص۵.</ref> قائل به این قول هستند.
* [[۱ ربیع‌الاول|اول ربیع‌الاول]]: عروه بن زبیر،<ref>ابن کثیر، البدایه و النهایه، ۱۴۱۴ق، ج۵، ص۲۷۶.</ref> و محمدبن شهاب زهری<ref>ابن کثیر، البدایه و النهایه، ۱۴۱۴ق، ج۵، ص۲۷۶.</ref>از قائلین به این قول می‌باشند. سهیلی نیز در الروض الانف این قول را نسبت به دوم ربیع الاول، اقرب دانسته است.<ref>سهیلی، الروض الانف، ۱۴۱۲ق، ج۷، ص۵۷۹.</ref>‏
*[[۱ ربیع‌الاول|اول ربیع‌الاول]]: عروه بن زبیر،<ref>ابن کثیر، البدایه و النهایه، ۱۴۱۴ق، ج۵، ص۲۷۶.</ref> و محمدبن شهاب زهری<ref>ابن کثیر، البدایه و النهایه، ۱۴۱۴ق، ج۵، ص۲۷۶.</ref>از قائلین به این قول می‌باشند. سهیلی نیز در الروض الانف این قول را نسبت به دوم ربیع الاول، اقرب دانسته است.<ref>سهیلی، الروض الانف، ۱۴۱۲ق، ج۷، ص۵۷۹.</ref>‏
* [[۲ ربیع‌الاول|دوم ربیع‌الاول]]: بنابر روایت [[ابومخنف]] وفات پیامبر(ص) در این تاریخ بوده است.<ref>طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۰۰.</ref> [[شیخ عباس قمی]]، به نقل از کتاب [[کشف الغمة فی معرفة الائمة (کتاب)|کشف الغمه‏]] از [[امام محمد باقر علیه‌السلام|امام باقر(ع)]] روایتی نقل می‌کند که روز وفات پیامبر(ص) دوم ربیع الاول است. ‏<ref>قمی، منتهی الامال، ۱۳۷۷ش، ج۱، ص۱۲۹.</ref> اما به دلیل موافق بودن آن با نظر اهل سنت، آن را حمل بر [[تقیه]] می‌کند.<ref>قمی، منتهی الامال، ۱۳۷۷ش، ج۱، ص۱۲۹.</ref> [[نصربن علی جهضمی]] روایتی از [[امام رضا علیه‌السلام|امام رضا(ع)]] در کتاب تاریخ اهل بیت(ع)<ref>جهضمی، تاریخ أهل‌البیت(ع)، ۱۴۱۰ق، ص۶۸.</ref> و ابن خشاب نیز از [[امام محمد باقر علیه‌السلام|امام باقر(ع)]]،<ref>اربلی، کشف الغمه، ۱۴۲۱ق، ج۱، ص۱۸.</ref> برای این تاریخ ذکر نموده‌اند. سهیلی نیز،<ref>سهیلی، الروض الانف، ۱۴۱۲ق، ج۷، ص۵۷۹.</ref>‏ این قول را بر قول ۱۲ ربیع الاول ترجیح داده است.
*[[۲ ربیع‌الاول|دوم ربیع‌الاول]]: بنابر روایت [[ابومخنف]] وفات پیامبر(ص) در این تاریخ بوده است.<ref>طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۰۰.</ref> [[شیخ عباس قمی]]، به نقل از کتاب [[کشف الغمة فی معرفة الائمة (کتاب)|کشف الغمه‏]] از [[امام محمد باقر علیه‌السلام|امام باقر(ع)]] روایتی نقل می‌کند که روز وفات پیامبر(ص) دوم ربیع الاول است. ‏<ref>قمی، منتهی الامال، ۱۳۷۷ش، ج۱، ص۱۲۹.</ref> اما به دلیل موافق بودن آن با نظر اهل سنت، آن را حمل بر [[تقیه]] می‌کند.<ref>قمی، منتهی الامال، ۱۳۷۷ش، ج۱، ص۱۲۹.</ref> [[نصربن علی جهضمی]] روایتی از [[امام رضا علیه‌السلام|امام رضا(ع)]] در کتاب تاریخ اهل بیت(ع)<ref>جهضمی، تاریخ أهل‌البیت(ع)، ۱۴۱۰ق، ص۶۸.</ref> و ابن خشاب نیز از [[امام محمد باقر علیه‌السلام|امام باقر(ع)]]،<ref>اربلی، کشف الغمه، ۱۴۲۱ق، ج۱، ص۱۸.</ref> برای این تاریخ ذکر نموده‌اند. سهیلی نیز،<ref>سهیلی، الروض الانف، ۱۴۱۲ق، ج۷، ص۵۷۹.</ref>‏ این قول را بر قول ۱۲ ربیع الاول ترجیح داده است.
* [[۱۲ ربیع‌الاول]]: مشهور و معروف تاریخ وفات پیامبر(ص) نزد اهل سنت در این روز بوده است نظیر: ابن کثیر<ref>ابن کثیر، البدایه و النهایه، ۱۴۱۴ق، ج۵، ص۲۷۶.</ref> واقدی،<ref>واقدی، المغازی للواقدی، ۱۴۰۹ق، ص۱۰۸۹.</ref> ابن خیاط،<ref>خلیفه‌بن خیاط، تاریخ خلیفةبن خیاط ۱۴۱۴ق، ص۵۸.</ref> مسعودی،<ref>مسعودی، مروج الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۲، ص۲۰۸.</ref> و از عالمان شیعه [[محمد بن یعقوب کلینی|کلینی]]،<ref>کلینی، الکافی، ۱۳۶۲ش، ج۴، ص۴۳۹.</ref> و [[محمد بن جریر بن رستم طبری]]،<ref>طبری، المسترشد، ۱۴۱۵ق، ص ۱۱۵.</ref>
*[[۱۲ ربیع‌الاول]]: مشهور و معروف تاریخ وفات پیامبر(ص) نزد اهل سنت در این روز بوده است نظیر: ابن کثیر<ref>ابن کثیر، البدایه و النهایه، ۱۴۱۴ق، ج۵، ص۲۷۶.</ref> واقدی،<ref>واقدی، المغازی للواقدی، ۱۴۰۹ق، ص۱۰۸۹.</ref> ابن خیاط،<ref>خلیفه‌بن خیاط، تاریخ خلیفةبن خیاط ۱۴۱۴ق، ص۵۸.</ref> مسعودی،<ref>مسعودی، مروج الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۲، ص۲۰۸.</ref> و از عالمان شیعه [[محمد بن یعقوب کلینی|کلینی]]،<ref>کلینی، الکافی، ۱۳۶۲ش، ج۴، ص۴۳۹.</ref> و [[محمد بن جریر بن رستم طبری]]،<ref>طبری، المسترشد، ۱۴۱۵ق، ص ۱۱۵.</ref>
در [[نهج البلاغه]] آمده است، هنگام جان دادن، سر پیامبر(ص) میان سینه و گردن [[امام علی(ع)]] بوده است.<ref>نهج البلاغه، ترجمه [[سیدجعفر شهیدی]]، خطبه ۲۰۲، ص۲۳۷.</ref>
در [[نهج البلاغه]] آمده است، هنگام جان دادن، سر پیامبر(ص) میان سینه و گردن [[امام علی(ع)]] بوده است.<ref>نهج البلاغه، ترجمه [[سیدجعفر شهیدی]]، خطبه ۲۰۲، ص۲۳۷.</ref>


خط ۳۲۲: خط ۳۲۲:
بنا به گزارش منابع تاریخی، به هنگام اختلاف‌نظر مهاجران و انصار دربارهٔ کیفیت دفن پیامبر، به‌دنبال دو کس فرستادند که یکی به شیوهٔ مکیان زمین را می‌شکافت و دیگری به‌روش مدنیان [[لحد]] می‌ساخت؛ آنان «اللهم خِرْ لِرَسولِک» را بر زبان آوردند و امر را بر آن نهادند که هر یک زودتر رسد، روش او را به‌کار بندند، [[ابوطلحه انصاری]] زودتر آمد و به روش مدنیان لحد را آماده کردند.<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۲، ص۲۲۸.</ref>
بنا به گزارش منابع تاریخی، به هنگام اختلاف‌نظر مهاجران و انصار دربارهٔ کیفیت دفن پیامبر، به‌دنبال دو کس فرستادند که یکی به شیوهٔ مکیان زمین را می‌شکافت و دیگری به‌روش مدنیان [[لحد]] می‌ساخت؛ آنان «اللهم خِرْ لِرَسولِک» را بر زبان آوردند و امر را بر آن نهادند که هر یک زودتر رسد، روش او را به‌کار بندند، [[ابوطلحه انصاری]] زودتر آمد و به روش مدنیان لحد را آماده کردند.<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۲، ص۲۲۸.</ref>


== جانشینی پیامبر(ص) ==
==جانشینی پیامبر(ص)==
{{اصلی|واقعه سقیفه بنی ساعده|واقعه غدیر}}
{{اصلی|واقعه سقیفه بنی ساعده|واقعه غدیر}}
در حالیکه [[علی بن ابی طالب]](ع) و [[بنی هاشم]] سرگرم مراسم [[غسل میت|غسل]] پیغمبر بودند، بعضی از بزرگان مردم مدینه ([[انصار]]) و سه نفر از [[مهاجرین]] بی‌توجه به آن که دو ماه پیش پیغمبر در [[واقعه غدیر]] چه گفته است، در جایی به نام [[سقیفه بنی ساعده]] گرد آمدند و بر سر تعیین خلیفه جدل کردند و سرانجام به خلافت [[ابوبکر]] رضایت دادند. پس از آن این افراد شروع به گرفتن بیعت اجباری از مسلمانان حاضر در شهر مدینه کردند.<ref>ر. ک. شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص ۱۰۶–۱۰۷.</ref>
در حالیکه [[علی بن ابی طالب]](ع) و [[بنی هاشم]] سرگرم مراسم [[غسل میت|غسل]] پیغمبر بودند، بعضی از بزرگان مردم مدینه ([[انصار]]) و سه نفر از [[مهاجرین]] بی‌توجه به آن که دو ماه پیش پیغمبر در [[واقعه غدیر]] چه گفته است، در جایی به نام [[سقیفه بنی ساعده]] گرد آمدند و بر سر تعیین خلیفه جدل کردند و سرانجام به خلافت [[ابوبکر]] رضایت دادند. پس از آن این افراد شروع به گرفتن بیعت اجباری از مسلمانان حاضر در شهر مدینه کردند.<ref>ر. ک. شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص ۱۰۶–۱۰۷.</ref>


== سیره نبوی و شخصیت پیامبر ==
==سیره نبوی و شخصیت پیامبر==
{{اصلی|سیره نبوی}}
{{اصلی|سیره نبوی}}
با توجه به این که در قرآن پیامبر را به عنوان الگو معرفی شده است: {{متن قرآن|لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ|ترجمه=قطعا برای شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقی نیکوست|سوره=[[سوره احزاب|احزاب]]|آیه= ۲۱}} مسلمانان شناخت رفتار پیامبر(ص) در جنبه‌های مختلف زندگی را مورد توجه قرار داده‌اند<ref>حسن، «تاریخ تدوین سیره نبوی(ص)»، ص۴۹.</ref> که برخی از آنها عبارتند از:
با توجه به این که در قرآن پیامبر را به عنوان الگو معرفی شده است: {{متن قرآن|لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ|ترجمه=قطعا برای شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقی نیکوست|سوره=[[سوره احزاب|احزاب]]|آیه= ۲۱}} مسلمانان شناخت رفتار پیامبر(ص) در جنبه‌های مختلف زندگی را مورد توجه قرار داده‌اند<ref>حسن، «تاریخ تدوین سیره نبوی(ص)»، ص۴۹.</ref> که برخی از آنها عبارتند از:


=== نیک‌نامی ===
===نیک‌نامی===
پیامبر(ص) قبل از بعثت، ۴۰ سال در میان مردم زندگی کرده بود. زندگی او خالی از دورویی و صفات زشت و حالات ناپسند بود. او نزد دیگران فردی صادق و امین به حساب می‌آمد. پیامبر بعدها وقتی رسالت خود را ابلاغ می‌کرد، مشرکان شخص او را تکذیب نمی‌کردند بلکه آیات را منکر می‌شدند. این مطلب در قرآن هم آمده است: «آنان تو را به دروغ‌گویی متهم نمی‌کنند بلکه [این] ستمگران آیات الاهی را انکار می‌کنند.»<ref>انعام، آیه ۳۳.</ref> از [[ابوجهل]] نیز نقل شده است که می‌گفت: ما تو را تکذیب نمی‌کنیم بلکه این آیات را قبول نداریم.<ref>طبرسی، مجمع البیان، ج۳، ص۲۹۴.</ref> پیامبر(ص) در آغاز اعلام رسالت خود به قریش، به آنها گفت: «آیا اگر به شما خبر دهم که در ورای این کوه سپاهی گرد آمده است سخن مرا می‌پذیرید؟» همه گفتند: آری، ما هرگز از تو دروغی نشنیده‌ایم. آنگاه پیامبر گفت که از طرف خدا برای انذار مردم مبعوث شده است.<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، دار احیاءالتراث العربی، ج۱، ص…</ref>
پیامبر(ص) قبل از بعثت، ۴۰ سال در میان مردم زندگی کرده بود. زندگی او خالی از دورویی و صفات زشت و حالات ناپسند بود. او نزد دیگران فردی صادق و امین به حساب می‌آمد. پیامبر بعدها وقتی رسالت خود را ابلاغ می‌کرد، مشرکان شخص او را تکذیب نمی‌کردند بلکه آیات را منکر می‌شدند. این مطلب در قرآن هم آمده است: «آنان تو را به دروغ‌گویی متهم نمی‌کنند بلکه [این] ستمگران آیات الاهی را انکار می‌کنند.»<ref>انعام، آیه ۳۳.</ref> از [[ابوجهل]] نیز نقل شده است که می‌گفت: ما تو را تکذیب نمی‌کنیم بلکه این آیات را قبول نداریم.<ref>طبرسی، مجمع البیان، ج۳، ص۲۹۴.</ref> پیامبر(ص) در آغاز اعلام رسالت خود به قریش، به آنها گفت: «آیا اگر به شما خبر دهم که در ورای این کوه سپاهی گرد آمده است سخن مرا می‌پذیرید؟» همه گفتند: آری، ما هرگز از تو دروغی نشنیده‌ایم. آنگاه پیامبر گفت که از طرف خدا برای انذار مردم مبعوث شده است.<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، دار احیاءالتراث العربی، ج۱، ص…</ref>


=== اخلاق ===
===اخلاق===
عالی‌ترین و بارزترین خصوصیت پیامبر(ص) بعد اخلاقی ایشان بوده است. قرآن در این باره می‌گوید که «تو بر اخلاقی بزرگ و گرانمایه تکیه داری».<ref>قلم، آیه ۴.</ref>
عالی‌ترین و بارزترین خصوصیت پیامبر(ص) بعد اخلاقی ایشان بوده است. قرآن در این باره می‌گوید که «تو بر اخلاقی بزرگ و گرانمایه تکیه داری».<ref>قلم، آیه ۴.</ref>


خط ۳۴۵: خط ۳۴۵:
بنابر روایتی که [[شیخ صدوق|صدوق]] در [[علل الشرائع (کتاب)|علل الشرایع]] از [[امام صادق علیه‌السلام|امام صادق(ع)]] نقل کرده وقتی یوسف پیامبر از زلیخا پرسید چرا به من دل بسته بودی گفت به خاطر زبیایی‌ات؛ یوسف به او گفت تو اگر پیامبر آخرالزمان که نامش محمد است را ببینی چه خواهی گفت او زیباتر و خوش‌خُلق‌تر  و بخشنده‌تر  از من است. <ref>صدوق، علل الشرایع، منشورات المكتبة الحيدرية و مطبعتها في النجف، ج۱، ص۵۵.</ref>
بنابر روایتی که [[شیخ صدوق|صدوق]] در [[علل الشرائع (کتاب)|علل الشرایع]] از [[امام صادق علیه‌السلام|امام صادق(ع)]] نقل کرده وقتی یوسف پیامبر از زلیخا پرسید چرا به من دل بسته بودی گفت به خاطر زبیایی‌ات؛ یوسف به او گفت تو اگر پیامبر آخرالزمان که نامش محمد است را ببینی چه خواهی گفت او زیباتر و خوش‌خُلق‌تر  و بخشنده‌تر  از من است. <ref>صدوق، علل الشرایع، منشورات المكتبة الحيدرية و مطبعتها في النجف، ج۱، ص۵۵.</ref>


=== زهد ===
===زهد===
پیامبر(ص) زاهدانه می‌زیست. در همه عمر گوشه‌ای خاص خود نداشت و آن اتاق‌های حقیر گلین که در جوار مسجد خاص همسرانش بود، طاق‌هایی از چوب نخل داشت و به جای در، پرده‌ها از موی بز یا پشم شتر بر آن آویخته بود. بالشی زیر سر می‌گذاشت که آن را از برگ خرما پر کرده بودند. تشکی از چرم، پر از برگ خرما داشت که همه عمر بر روی آن می‌خفت. زیرپوش وی از پارچه‌ای خشن بود که تن را می‌خورد و ردایی از پشم شتر داشت. این در حالی بود که پس از [[جنگ حنین]]، چهار هزار شتر، بیش از چهل هزار گوسفند و مقدار فراوانی طلا و نقره را به این و آن بخشید.{{مدرک}}
پیامبر(ص) زاهدانه می‌زیست. در همه عمر گوشه‌ای خاص خود نداشت و آن اتاق‌های حقیر گلین که در جوار مسجد خاص همسرانش بود، طاق‌هایی از چوب نخل داشت و به جای در، پرده‌ها از موی بز یا پشم شتر بر آن آویخته بود. بالشی زیر سر می‌گذاشت که آن را از برگ خرما پر کرده بودند. تشکی از چرم، پر از برگ خرما داشت که همه عمر بر روی آن می‌خفت. زیرپوش وی از پارچه‌ای خشن بود که تن را می‌خورد و ردایی از پشم شتر داشت. این در حالی بود که پس از [[جنگ حنین]]، چهار هزار شتر، بیش از چهل هزار گوسفند و مقدار فراوانی طلا و نقره را به این و آن بخشید.{{مدرک}}


خط ۳۵۳: خط ۳۵۳:
رسول‌الله(ص) به دل از دنیا اعراض کرده بود و یاد دنیا را در وجود خود می‌رانده بود و دوست داشت که زینت دنیا را از برابر چشم خود دور کند تا مبادا چیزی از آن برگیرد. و دنیا را پایدار نمی‌دانست و در آن امید درنگ نداشت. پس علاقه به دنیا را از خاطر دور ساخت و از دل براند و از نظر انداخت؛ زیرا کسی که چیزی را ناخوش دارد نگریستن به آن را نیز ناخوش شمارد و نخواهد که در نزدش از آن سخن گویند. *| منبع = نهج البلاغه، خطبه ۱۰۶، ترجمه آیتی| تراز = چپ| عرض = ۲۵۰px|رنگ حاشیه= #۶۶۷۷۸۸|حاشیه= ۵px|اندازه خط = ۱۵px|رنگ پس‌زمینه =#F4FFF4| گیومه نقل‌قول =| تراز منبع = چپ}}
رسول‌الله(ص) به دل از دنیا اعراض کرده بود و یاد دنیا را در وجود خود می‌رانده بود و دوست داشت که زینت دنیا را از برابر چشم خود دور کند تا مبادا چیزی از آن برگیرد. و دنیا را پایدار نمی‌دانست و در آن امید درنگ نداشت. پس علاقه به دنیا را از خاطر دور ساخت و از دل براند و از نظر انداخت؛ زیرا کسی که چیزی را ناخوش دارد نگریستن به آن را نیز ناخوش شمارد و نخواهد که در نزدش از آن سخن گویند. *| منبع = نهج البلاغه، خطبه ۱۰۶، ترجمه آیتی| تراز = چپ| عرض = ۲۵۰px|رنگ حاشیه= #۶۶۷۷۸۸|حاشیه= ۵px|اندازه خط = ۱۵px|رنگ پس‌زمینه =#F4FFF4| گیومه نقل‌قول =| تراز منبع = چپ}}


=== نظم و آراستگی ===
===نظم و آراستگی===
پیامبر(ص) در زندگی بسیار منظم بود. ایشان پس از بنای [[مسجد النبی]]، برای هر ستون نامی گذاشت که مشخص شود در کنار ستون‌ها چه کارهایی صورت می‌گیرد؛ ستون وفود (جایگاه هیئت‌ها)، ستون تهجد (جایگاه [[شب‌زنده‌داری]]).<ref>دلشاد تهرانی، سیره نبوی «منطق عملی»، ج۳، ص۳۵۲</ref> صف‌های نماز را چنان مرتب و منظم می‌کرد که گویی چوب‌های تیر را جفت‌وجور می‌کند و می‌فرمود: «بندگان خدا صفوف خود را منظم کنید و گرنه میان دلهایتان اختلاف خواهد افتاد».<ref>النیسابوری، صحیح مسلم، ج۲، ص۳۱؛ البیهقی، السنن الکبری، ج۲، ص۲۱</ref>
پیامبر(ص) در زندگی بسیار منظم بود. ایشان پس از بنای [[مسجد النبی]]، برای هر ستون نامی گذاشت که مشخص شود در کنار ستون‌ها چه کارهایی صورت می‌گیرد؛ ستون وفود (جایگاه هیئت‌ها)، ستون تهجد (جایگاه [[شب‌زنده‌داری]]).<ref>دلشاد تهرانی، سیره نبوی «منطق عملی»، ج۳، ص۳۵۲</ref> صف‌های نماز را چنان مرتب و منظم می‌کرد که گویی چوب‌های تیر را جفت‌وجور می‌کند و می‌فرمود: «بندگان خدا صفوف خود را منظم کنید و گرنه میان دلهایتان اختلاف خواهد افتاد».<ref>النیسابوری، صحیح مسلم، ج۲، ص۳۱؛ البیهقی، السنن الکبری، ج۲، ص۲۱</ref>
در امور زندگی خود نیز منظم بود. اوقات خویش را سه قسمت می‌کرد؛ بخشی را برای عبادت خدا، بخشی برای خانواده خود و بخشی را به خود اختصاص می‌داد و سپس بخش مربوط به خود را میان خود و مردم تقسیم می‌کرد.<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۴۲۳؛ الثعالبی، جواهر الحسان، ج۴، ص۳۰۶</ref>
در امور زندگی خود نیز منظم بود. اوقات خویش را سه قسمت می‌کرد؛ بخشی را برای عبادت خدا، بخشی برای خانواده خود و بخشی را به خود اختصاص می‌داد و سپس بخش مربوط به خود را میان خود و مردم تقسیم می‌کرد.<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۴۲۳؛ الثعالبی، جواهر الحسان، ج۴، ص۳۰۶</ref>
خط ۳۵۹: خط ۳۵۹:
پیامبر(ص) در آینه می‌نگریست، موی سر را صاف می‌کرد و شانه می‌زد و نه تنها برای خانواده خود بلکه برای یارانش نیز خود را می‌آراست.<ref>طبرسی، مکارم اخلاق، قم: شریف رضی، چاپ ششم، ۱۳۹۲، صص۳۵–۳۴</ref> ایشان در مسافرت هم به نظم ظاهری خود توجه داشتند و پیوسته پنج چیز را با خود همراه داشت؛ آیینه، سرمه دان، شانه، مسواک و قیچی.<ref>حلبی، السیرة الحلبیة، ۱۴۰۰، ج۳، ص۳۵۲</ref>
پیامبر(ص) در آینه می‌نگریست، موی سر را صاف می‌کرد و شانه می‌زد و نه تنها برای خانواده خود بلکه برای یارانش نیز خود را می‌آراست.<ref>طبرسی، مکارم اخلاق، قم: شریف رضی، چاپ ششم، ۱۳۹۲، صص۳۵–۳۴</ref> ایشان در مسافرت هم به نظم ظاهری خود توجه داشتند و پیوسته پنج چیز را با خود همراه داشت؛ آیینه، سرمه دان، شانه، مسواک و قیچی.<ref>حلبی، السیرة الحلبیة، ۱۴۰۰، ج۳، ص۳۵۲</ref>


=== شجاعت و قوت روحی ===
===شجاعت و قوت روحی===
[[امام علی علیه‌السلام|امیرالمؤمنین(ع)]] دربارهٔ شجاعت پیامبرخدا(ص) گفته است. هرگاه آتش جنگ سخت شعله‌ور می‌شد، ما به رسول خدا پناه می‌بردیم. و در آن ساعت هیچ‌یک از ما به دشمن از او نزدیکتر نبود. سید رضی در تفسیر این سخن گفته: جمله «اذَا احْمَرَّ الْبَأسُ» کنایه از شدّت کارزار است و منظور این است که وقتی ترس از دشمن بزرگ می‌نمود و جنگ به گونه‌ای می‌شد که گویا جنگجویان را می‌خواهد در کام خود فرو برد؛ مسلمانان به پیامبر پناهنده می‌شدند تا رسول خدا شخصاً به نبرد بپردازد و خداوند به وسیله او نصرت و پیروزی را بر آنان نازل فرماید و در سایه آن حضرت ایمن گردند.<ref>مکارم شیرازی، ترجمه نهج البلاغه، ج۱، ص۸۰۱.</ref>
[[امام علی علیه‌السلام|امیرالمؤمنین(ع)]] دربارهٔ شجاعت پیامبرخدا(ص) گفته است. هرگاه آتش جنگ سخت شعله‌ور می‌شد، ما به رسول خدا پناه می‌بردیم. و در آن ساعت هیچ‌یک از ما به دشمن از او نزدیکتر نبود. سید رضی در تفسیر این سخن گفته: جمله «اذَا احْمَرَّ الْبَأسُ» کنایه از شدّت کارزار است و منظور این است که وقتی ترس از دشمن بزرگ می‌نمود و جنگ به گونه‌ای می‌شد که گویا جنگجویان را می‌خواهد در کام خود فرو برد؛ مسلمانان به پیامبر پناهنده می‌شدند تا رسول خدا شخصاً به نبرد بپردازد و خداوند به وسیله او نصرت و پیروزی را بر آنان نازل فرماید و در سایه آن حضرت ایمن گردند.<ref>مکارم شیرازی، ترجمه نهج البلاغه، ج۱، ص۸۰۱.</ref>


=== امّی‌بودن ===
===امّی‌بودن===
{{اصلی|پیامبر امی}}
{{اصلی|پیامبر امی}}
پیامبرِ اُمّی توصیفی [[قرآن|قرآنی]] برای پیامبر و به معنای پیامبری که درس نخوانده و ناآشنا به نوشتن بوده است.<ref>قرشی، قاموس قرآن، ۱۳۷۱ش، ج۱، ص۱۱۹.</ref> قرآن اُمی بودن را از صفاتی می‌داند که پیامبر اسلام در [[تورات]] و [[انجیل]] به آن‌ها معرفی شده است.<ref>قرشی، تفسیر أحسن الحدیث، ۱۳۷۷ش، ج۴، ص۱۷</ref>
پیامبرِ اُمّی توصیفی [[قرآن|قرآنی]] برای پیامبر و به معنای پیامبری که درس نخوانده و ناآشنا به نوشتن بوده است.<ref>قرشی، قاموس قرآن، ۱۳۷۱ش، ج۱، ص۱۱۹.</ref> قرآن اُمی بودن را از صفاتی می‌داند که پیامبر اسلام در [[تورات]] و [[انجیل]] به آن‌ها معرفی شده است.<ref>قرشی، تفسیر أحسن الحدیث، ۱۳۷۷ش، ج۴، ص۱۷</ref>
خط ۳۶۸: خط ۳۶۸:
اُمی بودن را [[فضائل پیامبر|فضیلتی]] برای پیامبر اسلام می‌دانند؛ زیرا پیامبر با اینکه سوادی برای خواندن و نوشتن نداشت تا علم بیاموزد، اما دارای علم آسمانی بود و عوامل [[هدایت]] و [[رستگاری]] را برای انسان‌ها فراهم کرد.<ref>مغنیه، تفسیر الکاشف، ۱۴۲۴ق، ج۳، ص۴۰۴.</ref> محققان معتقدند آوردن قرآنی که مشتمل بر علوم و حکمت‌های مختلف است توسط فردی که نوشتن و خواندن را فرانگرفته، از [[معجزات الهی]] به حساب می‌آید.<ref>ربیع‌نیا، «امی»، ص۴۰۰.</ref>
اُمی بودن را [[فضائل پیامبر|فضیلتی]] برای پیامبر اسلام می‌دانند؛ زیرا پیامبر با اینکه سوادی برای خواندن و نوشتن نداشت تا علم بیاموزد، اما دارای علم آسمانی بود و عوامل [[هدایت]] و [[رستگاری]] را برای انسان‌ها فراهم کرد.<ref>مغنیه، تفسیر الکاشف، ۱۴۲۴ق، ج۳، ص۴۰۴.</ref> محققان معتقدند آوردن قرآنی که مشتمل بر علوم و حکمت‌های مختلف است توسط فردی که نوشتن و خواندن را فرانگرفته، از [[معجزات الهی]] به حساب می‌آید.<ref>ربیع‌نیا، «امی»، ص۴۰۰.</ref>


== سخنان پیامبر ==
==سخنان پیامبر==
در بین منابع شیعه، کتاب‌هایی وجود دارد که مجموعه احادیث پیامبر را جمع‌آوری کرده یا باب جداگانه‌ای را به احادیث نبوی اختصاص داده‌اند. از جمله این منابع می‌توان به این موارد اشاره کرد:
در بین منابع شیعه، کتاب‌هایی وجود دارد که مجموعه احادیث پیامبر را جمع‌آوری کرده یا باب جداگانه‌ای را به احادیث نبوی اختصاص داده‌اند. از جمله این منابع می‌توان به این موارد اشاره کرد:
* ''[[تحف العقول|تحف العقول عن آل الرسول(ص)]]'' نوشته [[ابن‌شعبه حرانی]] از علما و فقهای بزرگ شیعه در قرن چهارم هجری. این کتاب مجموعه ای ارزشمند از سخنان و نصایح حضرت رسول خدا(ص) و [[اهل‌بیت(ع)]] است که باب جداگانه‌ای برای سخنان پیامبر(ص) اختصاص داده است.
*''[[تحف العقول|تحف العقول عن آل الرسول(ص)]]'' نوشته [[ابن‌شعبه حرانی]] از علما و فقهای بزرگ شیعه در قرن چهارم هجری. این کتاب مجموعه ای ارزشمند از سخنان و نصایح حضرت رسول خدا(ص) و [[اهل‌بیت(ع)]] است که باب جداگانه‌ای برای سخنان پیامبر(ص) اختصاص داده است.
* ''[[المجازات النبویه|المَجازات النبویة]]'' نوشته [[سید رضی]]. این اثرِ حدیثی به جنبه ادبی، بیان اشارات، تنبیهات، کنایات و تشبیهات سخنان پیامبر(ص) پرداخته است.
*''[[المجازات النبویه|المَجازات النبویة]]'' نوشته [[سید رضی]]. این اثرِ حدیثی به جنبه ادبی، بیان اشارات، تنبیهات، کنایات و تشبیهات سخنان پیامبر(ص) پرداخته است.
* ''[[مکاتیب الرسول]]''، اثر [[علی احمدی میانجی]] است. این کتاب، حاوی نامه‌های پیامبر(ص) خطاب به پادشاهان، مسئولان، کارگزاران و نوشتارهایی در ارتباط با عهدنامه‌ها، قراردادها و برخی موضوعات متفرقه دیگر است.
*''[[مکاتیب الرسول]]''، اثر [[علی احمدی میانجی]] است. این کتاب، حاوی نامه‌های پیامبر(ص) خطاب به پادشاهان، مسئولان، کارگزاران و نوشتارهایی در ارتباط با عهدنامه‌ها، قراردادها و برخی موضوعات متفرقه دیگر است.
* ''[[سنن النبی]]'' نوشته [[علامه طباطبایی]]. این کتاب به منظور آشنایی با کلیات [[اخلاق]] و طرز سیر و سلوک و رفتار و آنچه که مجموعاً «سنّت پیامبر» نامیده می‌شود تألیف شده است.
*''[[سنن النبی]]'' نوشته [[علامه طباطبایی]]. این کتاب به منظور آشنایی با کلیات [[اخلاق]] و طرز سیر و سلوک و رفتار و آنچه که مجموعاً «سنّت پیامبر» نامیده می‌شود تألیف شده است.
* ''[[نهج الفصاحه]]''، گردآوری [[ابوالقاسم پاینده]]. این کتاب که در دو قسمت احادیث و خطبه‌ها، تنظیم شده، مشتمل بر روایات و کلمات حضرت پیامبر اکرم(ص) است.
*''[[نهج الفصاحه]]''، گردآوری [[ابوالقاسم پاینده]]. این کتاب که در دو قسمت احادیث و خطبه‌ها، تنظیم شده، مشتمل بر روایات و کلمات حضرت پیامبر اکرم(ص) است.


=== گزیده سخنان ===
===گزیده سخنان===
{{ستون-شروع}}
{{ستون-شروع}}
* مؤمن نباید بدون همسایه خود سیر شود.<ref>«لایشبع المؤمن دون جاره». پاینده، نهج الفصاحه، ص۶۸۳، شماره ۲۵۴۵.</ref>
* مؤمن نباید بدون همسایه خود سیر شود.<ref>«لایشبع المؤمن دون جاره». پاینده، نهج الفصاحه، ص۶۸۳، شماره ۲۵۴۵.</ref>
خط ۳۹۳: خط ۳۹۳:
{{پایان}}
{{پایان}}


== برای مطالعهٔ بیشتر ==
==برای مطالعهٔ بیشتر==
* '''تاریخ پیامبر اسلام'''، [[محمدابراهیم آیتی|محمد ابراهیم آیتی]]، تجدید نظر و اضافات و کوشش: [[ابوالقاسم گرجی]]، [[تهران]]: [[دانشگاه تهران]]، ۱۳۷۸ش.
*'''تاریخ پیامبر اسلام'''، [[محمدابراهیم آیتی|محمد ابراهیم آیتی]]، تجدید نظر و اضافات و کوشش: [[ابوالقاسم گرجی]]، [[تهران]]: [[دانشگاه تهران]]، ۱۳۷۸ش.
* '''[[پیام پیامبر (کتاب)|پیام پیامبر]]''': مجموعه‌ای از نامه‌ها، خطبه‌ها، وصایا، دعاها، تمثیل‌ها و سخنان جامع و فراگیر حضرت محمد (صلی الله علیه و آله)، تدوین و ترجمه با تجدید نظر و اصلاحات: [[بهاءالدین خرمشاهی]] و مسعود انصاری، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۸۷ش.
*'''[[پیام پیامبر (کتاب)|پیام پیامبر]]''': مجموعه‌ای از نامه‌ها، خطبه‌ها، وصایا، دعاها، تمثیل‌ها و سخنان جامع و فراگیر حضرت محمد (صلی الله علیه و آله)، تدوین و ترجمه با تجدید نظر و اصلاحات: [[بهاءالدین خرمشاهی]] و مسعود انصاری، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۸۷ش.


== تک‌نگاری ==
==تک‌نگاری==
* [[فروغ ابدیت (کتاب)|فروغ ابدیت]]، تجزیه و تحلیل کاملی از زندگی پیامبر اکرم(ص)، [[جعفر سبحانی]]، دفتر تبلیغات اسلامی، بوستان کتاب قم، چاپ ۲۶، ۱۰۲۲صفحه.
*[[فروغ ابدیت (کتاب)|فروغ ابدیت]]، تجزیه و تحلیل کاملی از زندگی پیامبر اکرم(ص)، [[جعفر سبحانی]]، دفتر تبلیغات اسلامی، بوستان کتاب قم، چاپ ۲۶، ۱۰۲۲صفحه.
* [[الصحیح من سیرة النبی الاعظم (کتاب)|الصحیح من سیرة النبیّ الأعظم]]، تحلیل کاملی از زندگی پیامبر اکرم در ۳۵ جلد نوشته سید جعفر مرتضی عاملی، قم، دارالحدیث، ۱۴۱۲ق.
*[[الصحیح من سیرة النبی الاعظم (کتاب)|الصحیح من سیرة النبیّ الأعظم]]، تحلیل کاملی از زندگی پیامبر اکرم در ۳۵ جلد نوشته سید جعفر مرتضی عاملی، قم، دارالحدیث، ۱۴۱۲ق.
* همنام گل‌های بهاری: نگاهی نو به زندگی و شخصیت پیامبر گرامی(ص)، حسین سیدی ساروی، دفتر نشر معارف، ۱۳۹۷ش، ۲۹۶ صفحه.
*همنام گل‌های بهاری: نگاهی نو به زندگی و شخصیت پیامبر گرامی(ص)، حسین سیدی ساروی، دفتر نشر معارف، ۱۳۹۷ش، ۲۹۶ صفحه.
* زیستن با پیامبر، محوریابی سخنان حضرت رسول(ص)، مهدی رضایی، مرکز پژوهش‌های اسلامی صدا وسیما، چاپ اول ۱۳۸۳ش، ۲۰۸صفحه.
*زیستن با پیامبر، محوریابی سخنان حضرت رسول(ص)، مهدی رضایی، مرکز پژوهش‌های اسلامی صدا وسیما، چاپ اول ۱۳۸۳ش، ۲۰۸صفحه.


== پانویس ==
==پانویس==
{{پانوشت}}
{{پانوشت}}


== منابع ==
==منابع==
بخش زندگی، از مقاله «اسلام» در «[[دائرة المعارف بزرگ اسلامی]]» و نیز کتاب تاریخ تحلیلی اسلام نوشته سیدجعفر شهیدی، اقتباس شده است.
بخش زندگی، از مقاله «اسلام» در «[[دائرة المعارف بزرگ اسلامی]]» و نیز کتاب تاریخ تحلیلی اسلام نوشته سیدجعفر شهیدی، اقتباس شده است.
{{منابع}}
{{منابع}}