پرش به محتوا

صفاریان: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی شیعه
imported>Kmhoseini
imported>Kmhoseini
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۰: خط ۱۰:
==صفاریان بعد از یعقوب==
==صفاریان بعد از یعقوب==
برادر یعقوب، عمرو بن لیث بعد از درگذشت برادر جانشین وی شد و در ابتدای امارت خود با ارسال نامه‌ای به معتمد عباسی، فرمانبرداری خود از خلیفه را اعلام کرد و خلیفه نیز به طور رسمی امارت بر خراسان و فارس و کرمان و سایر نقاط شرق و مرکز ایران را به او واگذار کرد.
برادر یعقوب، عمرو بن لیث بعد از درگذشت برادر جانشین وی شد و در ابتدای امارت خود با ارسال نامه‌ای به معتمد عباسی، فرمانبرداری خود از خلیفه را اعلام کرد و خلیفه نیز به طور رسمی امارت بر خراسان و فارس و کرمان و سایر نقاط شرق و مرکز ایران را به او واگذار کرد.
==صفاریان و تشیع==
در برخی منابع تاریخی، صفاریان و از جمله یعقوب لیث صفاری را متهم به تشیع کرده اند. از جمله خواجه نظام الملک توسی در سیاست نامه، یعقوب لیث صفاری را تحت تاثیر فردی به نام ابو بلال دانسته که یعقوب را به مذهب [[اسماعیلیه]] دعوت کرده بود. انتساب یعقوب لیث به تشیع در منابع متاخر نیز مطرح شده است. به نظر برخی پژوهشگران اختلاف یعقوب لیث با خلیفه عباسی و حمله به مقر خلافت در رواج چنین اتهامی بی تاثیر نبوده است.<ref>جعفریان، تاریخ تشیع در ایران، ص 282</ref>


==پانویس==
==پانویس==
{{پانویس}}
{{پانویس}}

نسخهٔ ‏۲۴ نوامبر ۲۰۱۵، ساعت ۱۴:۳۹

صفاریان از نخستین حکومت‌های مستقل ایرانی بودند که از سیستان سر برآوردند و مدتی را (۲۴۷- ۳۹۴ق.) بر مناطق شرقی و جنوبی ایران مانند کابل، سیستان، کرمان و فارس و نیز در اوج قدرت خود بر خراسان حکومت می‌کردند. صفاریان بخصوص در بیشتر سال‌های حکومت یعقوب لیث صفاری(۲۶۵- ۲۸۷ ق.)،‌ بنیانگذار این حکومت، روابط دوستانه‌ای با خلافت عباسی نداشتند. صفاریان وابستگی به خلافت عباسی نداشتند و از سوی خلیفه عباسی حاکم سیستان نشدند بلکه بعد از تصرف مناطق وسیعی از ایران، قدرت خود را به خلیفه تحمیل کردند و او را وادار به رسمیت شناختن قدرت خود ساختند. به دلیل همین رابطه خصمانه با خلافت عباسی، برخی از منابع تاریخی، صفاریان را به شیعه‌گری و یا اسماعیلی‌گری متهم کرده‌اند یا حکومت آنان را فراهم کننده شرایط مساعد برای رشد تشیع در شرق ایران ارزیابی کرده‌اند، نظری که در میان پژوهشگران معاصر موافقان و مخالفانی دارد.

برآمدن صفاریان

بنیانگذار حکومت صفاریان،‌ یعقوب لیث صفاری بود که همراه با برادران خود به یکی از دسته‌های عیاران در سیستان پیوسته بودند. در آن دوران سیستان عرصه فعالیت گروه‌های مختلف خوارج بود و عیاران به نوعی به مبارزه با خوارج می‌پرداختند.[۱] یعقوب لیث در ابتدا از سربازان صاحب بن نصر بود اما کم‌کم به واسطه شایستگی نظامی ارتقا یافت و بعد از مدتی خود رهبری گروهی از عیاران را بر عهده گرفت و با شکست دسته‌هایی از خوارج و همراه کردن آنان بر خود بر اوضاع سیستان مسلط شد و بر هرات و کابل نیز غلبه کرد.[۲] او با تصرف مناطق شرق افغانستان هدایای با ارزشی برای خلیفه عباسی فرستاد و به این ترتیب خود را به عنوان یکی از فرماندهان مرزهای اسلامی مطرح ساخت.

یعقوب لیث همزمان به سوی مناطق داخلی ایران پیشروی کرد و کرمان را به تصرف خود در آورد که در آن زمان زیر نظر طاهریان اداره می‌شد و در سال ۲۵۵ به سوی فارس حمله کرد و نماینده خلیفه را از شیراز بیرون راند. مدتی بعد یعقوب به سوی خراسان راهی شد و به امارت طاهریان پایان داد[۳] و آخرین امیر طاهری را دستگیر کرد. او همچنین در طبرستان بر حسن بن زید علوی پیروز شد و او را به عقب نشینی به دیلم واداشت.

یعقوب لیث همچنین به پیشروی خود به سوی غرب ادامه داد و به خوزستان رسید و خلیفه عباسی که بیم تصرف عراق به دست او را داشت، لشکری را به فرماندهی الموفق عباسی به مقابله با او فرستاد که در سال ۲۶۲ در نبرد دیر العاقول یعقوب لیث را شکست داد. یعقوب در حالی که در سال ۲۶۴ در حال جمع‌آوری لشکری برای حمله دوباره به بغداد بود، درگذشت.

صفاریان بعد از یعقوب

برادر یعقوب، عمرو بن لیث بعد از درگذشت برادر جانشین وی شد و در ابتدای امارت خود با ارسال نامه‌ای به معتمد عباسی، فرمانبرداری خود از خلیفه را اعلام کرد و خلیفه نیز به طور رسمی امارت بر خراسان و فارس و کرمان و سایر نقاط شرق و مرکز ایران را به او واگذار کرد.

صفاریان و تشیع

در برخی منابع تاریخی، صفاریان و از جمله یعقوب لیث صفاری را متهم به تشیع کرده اند. از جمله خواجه نظام الملک توسی در سیاست نامه، یعقوب لیث صفاری را تحت تاثیر فردی به نام ابو بلال دانسته که یعقوب را به مذهب اسماعیلیه دعوت کرده بود. انتساب یعقوب لیث به تشیع در منابع متاخر نیز مطرح شده است. به نظر برخی پژوهشگران اختلاف یعقوب لیث با خلیفه عباسی و حمله به مقر خلافت در رواج چنین اتهامی بی تاثیر نبوده است.[۴]


پانویس

  1. فرای، تاریخ ایران کمبریج، ج۴، ص ۹۶
  2. تاریخ گزیده، ص۳۷۱
  3. اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ج۱، ص ۱۲۴
  4. جعفریان، تاریخ تشیع در ایران، ص 282