پرش به محتوا

اباضیه: تفاوت میان نسخه‌ها

۲۶ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۵ ژانویهٔ ۲۰۲۳
جز
ویکی سازی
جز (ویکی سازی)
جز (ویکی سازی)
خط ۲۶۷: خط ۲۶۷:
# ولی برخی دیگر اعتقاد داشته‌اند که ممکن است خداوند پیامبری را بدون چنین نشانه‌ای یا بی‌معجزه بفرستد؛ و بر خدا و پیامبر اظهار معجزه واجب نیست<ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ج ۱، ص۱۷۲؛ بغدادی، الفرق، ۶۳؛ شهرستانی، الملل و النحل، ج ۱، ص۲۴۶.</ref> این گروه از اباضیه به خبری که از رسول اکرم نقل شده است، استناد کرده‌اند: من پیامبر هستم و نفس قول نبی حجت است و به برهان نیازی ندارد.<ref>بغدادی، الفرق، ۱۳۵؛ ابن‌الفرّاء، المعتمد فی اصول‌الدین، ۱۵۵.</ref>
# ولی برخی دیگر اعتقاد داشته‌اند که ممکن است خداوند پیامبری را بدون چنین نشانه‌ای یا بی‌معجزه بفرستد؛ و بر خدا و پیامبر اظهار معجزه واجب نیست<ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ج ۱، ص۱۷۲؛ بغدادی، الفرق، ۶۳؛ شهرستانی، الملل و النحل، ج ۱، ص۲۴۶.</ref> این گروه از اباضیه به خبری که از رسول اکرم نقل شده است، استناد کرده‌اند: من پیامبر هستم و نفس قول نبی حجت است و به برهان نیازی ندارد.<ref>بغدادی، الفرق، ۱۳۵؛ ابن‌الفرّاء، المعتمد فی اصول‌الدین، ۱۵۵.</ref>
====خلق و قدمت قرآن====
====خلق و قدمت قرآن====
*'''اباضیه مغرب؛ حدوث قرآن''':اباضیان مغرب [[حدوث و قدم قرآن|قدم قرآن]] را نفی می‌کنند. آنان به آیاتی چون «لوحٍ مَحْفوظٍ»<ref>بروج/۸ج ۵، ص۲۲.</ref> و تعابیر قرآنی نظیر نزول و حدوث و ذهاب بر حدوث و خلق کلام استدلال می‌کنند.حتی گفته‌اند: کسی که بگوید قرآن غیرمخلوق است از مانیست.<ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۱۰۳.</ref>
*'''اباضیه مغرب؛ حدوث قرآن''':اباضیان مغرب [[حدوث و قدم قرآن|قدم قرآن]] را نفی می‌کنند. آنان به آیاتی چون «[[لوح محفوظ|لوحٍ مَحْفوظٍ]]»<ref>بروج/۸ج ۵، ص۲۲.</ref> و تعابیر قرآنی نظیر نزول و حدوث و ذهاب بر حدوث و خلق کلام استدلال می‌کنند.حتی گفته‌اند: کسی که بگوید قرآن غیرمخلوق است از مانیست.<ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۱۰۳.</ref>
*'''اباضیه مشرق: قدم قرآن:'''اما اباضیهٔ مشرق متفقاً قائل بودند به اینکه قرآن قدیم است و این نظر باز می‌گردد به امام محمدبن هشام بن غیلان که از عقیدهٔ خود بر [[خلق قرآن]] منصرف و به ازلیت آن مؤمن شد. دلیل [[عقل|عقلی]] بر این مدعا آن است که کلام از صفات خدا و صفت ازلی اوست. خداوند متکلم است و کلام او قرآن است، پس قرآن نیز قدیم است<ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۱۰۰-۱۰۱.</ref> اباضیهٔ مشرق، اجماع بر قدم قرآن را و کلام امام علی را که در پاسخ به معترضین تحکیم گفت «مخلوقی را حَکَم نکردم؛ بلکه قرآن حکم است» حجت قدمت قرآن دانسته‌اند.<ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۱۰۲.</ref>
*'''اباضیه مشرق: قدم قرآن:'''اما اباضیهٔ مشرق متفقاً قائل بودند به اینکه قرآن قدیم است و این نظر باز می‌گردد به امام محمدبن هشام بن غیلان که از عقیدهٔ خود بر [[خلق قرآن]] منصرف و به ازلیت آن مؤمن شد. دلیل [[عقل|عقلی]] بر این مدعا آن است که کلام از صفات خدا و صفت ازلی اوست. خداوند متکلم است و کلام او قرآن است، پس قرآن نیز قدیم است<ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۱۰۰-۱۰۱.</ref> اباضیهٔ مشرق، اجماع بر قدم قرآن را و کلام امام علی را که در پاسخ به معترضین تحکیم گفت «مخلوقی را حَکَم نکردم؛ بلکه قرآن حکم است» حجت قدمت قرآن دانسته‌اند.<ref>طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۱۰۲.</ref>


خط ۲۷۹: خط ۲۷۹:
اباضیه با این نظر، هم خلق افعال از جانب بندگان را و هم [[جبر|جبر و اختیار]] مطلق را رد می‌کنند<ref>نک: بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۳.</ref> آنان به جبر قائل نیستند و علم ازلی را حاکم بر سرنوشت بشر نمی‌دانند. نهایتِ جبری که به نظر ایشان خداوند بر بندگان روا داشته، ترغیب و تخویف بندگان است<ref>نک: درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ج ۲، ص۲۴۱.</ref> اما تفویض هم نزد ایشان مردود است. گفته‌اند که ابوعبیده از قَدَر کراهت داشت.<ref>نک:درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ج ۲، ص۲۴۱، ۲۴۶؛ معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ج ۱، ص۶۸.</ref> مخالفت اباضیه با قدریه به حدی است که آنان را از ملعونان دانسته‌اند<ref>جیطالی، قناطر الخیرات، ج ۳، ص۵۵۲.</ref>
اباضیه با این نظر، هم خلق افعال از جانب بندگان را و هم [[جبر|جبر و اختیار]] مطلق را رد می‌کنند<ref>نک: بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۳.</ref> آنان به جبر قائل نیستند و علم ازلی را حاکم بر سرنوشت بشر نمی‌دانند. نهایتِ جبری که به نظر ایشان خداوند بر بندگان روا داشته، ترغیب و تخویف بندگان است<ref>نک: درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ج ۲، ص۲۴۱.</ref> اما تفویض هم نزد ایشان مردود است. گفته‌اند که ابوعبیده از قَدَر کراهت داشت.<ref>نک:درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ج ۲، ص۲۴۱، ۲۴۶؛ معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ج ۱، ص۶۸.</ref> مخالفت اباضیه با قدریه به حدی است که آنان را از ملعونان دانسته‌اند<ref>جیطالی، قناطر الخیرات، ج ۳، ص۵۵۲.</ref>


از سوی دیگر چنانکه قبلاً هم گفته شد، اباضیه [[قضا و قدر]] را از [[اصول دین]] می‌شمارند: ایمانِ انسان جز با اعتقاد به قدر خداوند کامل نیست<ref>معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ج ۱، ص۶۰.</ref> بر هر [[تکلیف|مکلف]] واجب است که بداند هر خیر و شرّ، ایمان و کفر، سعادت و شقاوت و... که به او می‌رسد، همه از ازل و پیش از وجود و ظهور در قضا و قدر الهی منطوی بوده است و همه‌چیز از زندگی و مرگ از قبل در قضای الهی مقدّر شده و هیچ‌چیز از تقدیر او خارج نیست، زیرا قضا ایجاد اشیاء است در لوح محفوظ، و قدر علم مقادیر اشیاء قبل از ایجاد آن‌ها، و عالَم خلق کلاً برحسب آنچه در علم خدا موجود بوده، ایجاد شده است<ref>جیطالی، قناطر الخیرات، ج ۱، ص۲۵۱-۲۵۲؛ طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۱۲۸.</ref> نظر اباضیه در موضوع استطاعات هم موافق رأی مذکور است و آن را از اعراضی می‌دانند که خداوند در انسان خلق می‌کند تا فعلی از او سر زند<ref> طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۱۳۰؛ شهرستانی، الملل و النحل، ج ۱، ص۲۴۵.</ref> آنان معتقدند که استطاعت و تکلیف با فعل مقارن‌اند، زیرا اگر خداوند استطاعت را در کسی ایجاد نکند، او قادر به کسب چیزی نخواهد بود<ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ج ۱، ص۱۷۴؛ طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ص۱۲۸.</ref> بعضی از اباضیه استطاعت را تخلیه خوانده‌اند، ولی بسیاری هم آن را تخلیه ندانسته، بلکه آن را به معنایی گرفته‌اند که پدید آمدن فعل وابسته بدان است. استطاعت در دو وقت باقی نمی‌ماند و استطاعت برای هر کار غیر از استطاعت برای ضد آن است<ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ج ۱، ص۱۷۴.</ref>
از سوی دیگر چنانکه قبلاً هم گفته شد، اباضیه [[قضا و قدر]] را از [[اصول دین]] می‌شمارند: ایمانِ انسان جز با اعتقاد به قدر خداوند کامل نیست<ref>معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ج ۱، ص۶۰.</ref> بر هر [[تکلیف|مکلف]] واجب است که بداند هر خیر و شرّ، ایمان و کفر، سعادت و شقاوت و... که به او می‌رسد، همه از ازل و پیش از وجود و ظهور در قضا و قدر الهی منطوی بوده است و همه‌چیز از زندگی و مرگ از قبل در قضای الهی مقدّر شده و هیچ‌چیز از تقدیر او خارج نیست، زیرا قضا ایجاد اشیاء است در [[لوح محفوظ]]، و قدر علم مقادیر اشیاء قبل از ایجاد آن‌ها، و عالَم خلق کلاً برحسب آنچه در علم خدا موجود بوده، ایجاد شده است<ref>جیطالی، قناطر الخیرات، ج ۱، ص۲۵۱-۲۵۲؛ طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۱۲۸.</ref> نظر اباضیه در موضوع استطاعات هم موافق رأی مذکور است و آن را از اعراضی می‌دانند که خداوند در انسان خلق می‌کند تا فعلی از او سر زند<ref> طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۱۳۰؛ شهرستانی، الملل و النحل، ج ۱، ص۲۴۵.</ref> آنان معتقدند که استطاعت و تکلیف با فعل مقارن‌اند، زیرا اگر خداوند استطاعت را در کسی ایجاد نکند، او قادر به کسب چیزی نخواهد بود<ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ج ۱، ص۱۷۴؛ طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ص۱۲۸.</ref> بعضی از اباضیه استطاعت را تخلیه خوانده‌اند، ولی بسیاری هم آن را تخلیه ندانسته، بلکه آن را به معنایی گرفته‌اند که پدید آمدن فعل وابسته بدان است. استطاعت در دو وقت باقی نمی‌ماند و استطاعت برای هر کار غیر از استطاعت برای ضد آن است<ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ج ۱، ص۱۷۴.</ref>


خلق و اختراع تفضل الهی است و تکلیف خدا بر بندگان منّتی است که بر آنان نهاده، نه خلق و نه تکلیف هیچ کدام بر او واجب نیست، و اینکه برخی پنداشته‌اند که تکلیف باید فقط در جهت صلاح بنده باشد، درست نیست<ref>جیطالی، قناطر الخیرات، ج ۱، ص۲۳۶.</ref> خداوند در مورد بندگانش هر چه بخواهد می‌کند و رعایت مصلحت بنده بر او واجب نیست. مقتضای معنای لغوی امر، حُسنِ آنچه بدان امر شده، نیست؛ همچنانکه نهی بر قُبح آنچه از آن نهی شده، دلالت نمی‌کند. یعنی برخلاف نظر قدریه حُسن و قُبح امور را شرع معین می‌کند، نه مصلحت<ref>جیطالی، قناطر الخیرات، ج ۱، ص۲۳۸-۲۳۹.</ref> تکلیف بندگان از حکمت الهی سرچشمه می‌گیرد و شایستهٔ خداوند حکیم نیست که بندگان را در حالی که به آنان [[عقل]] و تمییز عنایت کرده، بی‌تعیین تکلیف رها کند. از سوی دیگر، اینان همانند معتزله معتقدند که خداوند تکلیف ما لایطاق هم بر بنده روا نمی‌دارد<ref>جیطالی، قناطر الخیرات، ج ۱، ص۲۳۷- ۲۳۸.</ref>، زیرا آن هم شایسته خداوند حکیم نیست. به اعتقاد اکثر اباضیه خداوند اراده کرده است که آنچه از طاعات و معاصی بندگان می‌داند، تحقق یابد، بی‌آنکه او را خوش آید یا کراهتی از آن داشته باشد. در نظر آنان قوّتِ طاعت توفیق است و تسدید و فضل و نعمت و احسان و لطف؛ و استطاعت بر کفر ضلالت است و خذلان و بلا و شرّ<ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ج ۱، ص۱۷۴.</ref>
خلق و اختراع تفضل الهی است و تکلیف خدا بر بندگان منّتی است که بر آنان نهاده، نه خلق و نه تکلیف هیچ کدام بر او واجب نیست، و اینکه برخی پنداشته‌اند که تکلیف باید فقط در جهت صلاح بنده باشد، درست نیست<ref>جیطالی، قناطر الخیرات، ج ۱، ص۲۳۶.</ref> خداوند در مورد بندگانش هر چه بخواهد می‌کند و رعایت مصلحت بنده بر او واجب نیست. مقتضای معنای لغوی امر، حُسنِ آنچه بدان امر شده، نیست؛ همچنانکه نهی بر قُبح آنچه از آن نهی شده، دلالت نمی‌کند. یعنی برخلاف نظر قدریه حُسن و قُبح امور را شرع معین می‌کند، نه مصلحت<ref>جیطالی، قناطر الخیرات، ج ۱، ص۲۳۸-۲۳۹.</ref> تکلیف بندگان از حکمت الهی سرچشمه می‌گیرد و شایستهٔ خداوند حکیم نیست که بندگان را در حالی که به آنان [[عقل]] و تمییز عنایت کرده، بی‌تعیین تکلیف رها کند. از سوی دیگر، اینان همانند معتزله معتقدند که خداوند تکلیف ما لایطاق هم بر بنده روا نمی‌دارد<ref>جیطالی، قناطر الخیرات، ج ۱، ص۲۳۷- ۲۳۸.</ref>، زیرا آن هم شایسته خداوند حکیم نیست. به اعتقاد اکثر اباضیه خداوند اراده کرده است که آنچه از طاعات و معاصی بندگان می‌داند، تحقق یابد، بی‌آنکه او را خوش آید یا کراهتی از آن داشته باشد. در نظر آنان قوّتِ طاعت توفیق است و تسدید و فضل و نعمت و احسان و لطف؛ و استطاعت بر کفر ضلالت است و خذلان و بلا و شرّ<ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ج ۱، ص۱۷۴.</ref>
۹٬۴۴۹

ویرایش