پرش به محتوا

اباضیه: تفاوت میان نسخه‌ها

۴۵ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۹ ژوئن ۲۰۱۷
imported>M.bahrami
خط ۲۴۰: خط ۲۴۰:


اباضیان در بحث از کاهش و افزایش ایمان درجاتی برای آن قائل شده‌اند:
اباضیان در بحث از کاهش و افزایش ایمان درجاتی برای آن قائل شده‌اند:
# '''درجه ایمان''': ایمان، به معنایی که خداوند همهٔ بندگان مؤمن خود را بدان مکلف ساخته و آن همان تصدیق عامه همه مسلمانان است.
# '''درجه ایمان''': ایمان، به معنایی که خداوند همهٔ بندگان مؤمن خود را بدان [[تکلیف|مکلف]] ساخته و آن همان تصدیق عامه همه مسلمانان است.
# '''درجه ظن''': درجه‌ای بالاتر از درجهٔ نخست که بنده پس از تحقق ایمان و راسخ شدن آن در دل، بدان می‌رسد، و مقصود از ظن در اینجا ظنی است که خدا مؤمنان را بدان ستوده است: اَلَّذینَ یَظُنّونَ اَنَّهُمْ مُلاقوا رَبَّهِم...: آنان که می‌دانند که دیدارکنندگان پروردگار خویش‌اند... <ref>بقره، آیه ۴۶</ref>، ظنِ راهبر به یقین، نه شک؛
# '''درجه ظن''': درجه‌ای بالاتر از درجهٔ نخست که بنده پس از تحقق ایمان و راسخ شدن آن در دل، بدان می‌رسد، و مقصود از ظن در اینجا ظنی است که خدا مؤمنان را بدان ستوده است: اَلَّذینَ یَظُنّونَ اَنَّهُمْ مُلاقوا رَبَّهِم...: آنان که می‌دانند که دیدارکنندگان پروردگار خویش‌اند... <ref>بقره، آیه ۴۶</ref>، ظنِ راهبر به یقین، نه شک؛
# '''درجهٔ علم'''، که با قوی شدن ظن حاصل می‌شود و نفس بدان آرامش می‌یابد؛
# '''درجهٔ علم'''، که با قوی شدن ظن حاصل می‌شود و نفس بدان آرامش می‌یابد؛
خط ۲۷۹: خط ۲۷۹:
اباضیه با این نظر، هم خلق افعال از جانب بندگان را و هم [[جبر|جبر و اختیار]] مطلق را رد می‌کنند <ref>نک: بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۳</ref>. آنان به جبر قائل نیستند و علم ازلی را حاکم بر سرنوشت بشر نمی‌دانند. نهایتِ جبری که به نظر ایشان خداوند بر بندگان روا داشته، ترغیب و تخویف بندگان است <ref>نک: درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ج ۲، ص ۲۴۱</ref>. اما تفویض هم نزد ایشان مردود است. گفته‌اند که ابوعبیده از قَدَر کراهت داشت.<ref>نک:درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ج ۲، ص ۲۴۱، ۲۴۶؛ معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ج ۱، ص ۶۸</ref> مخالفت اباضیه با قدریه به حدی است که آنان را از ملعونان دانسته‌اند <ref>جیطالی، قناطر الخیرات،  ج ۳، ص ۵۵۲</ref>.
اباضیه با این نظر، هم خلق افعال از جانب بندگان را و هم [[جبر|جبر و اختیار]] مطلق را رد می‌کنند <ref>نک: بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۳</ref>. آنان به جبر قائل نیستند و علم ازلی را حاکم بر سرنوشت بشر نمی‌دانند. نهایتِ جبری که به نظر ایشان خداوند بر بندگان روا داشته، ترغیب و تخویف بندگان است <ref>نک: درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ج ۲، ص ۲۴۱</ref>. اما تفویض هم نزد ایشان مردود است. گفته‌اند که ابوعبیده از قَدَر کراهت داشت.<ref>نک:درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ج ۲، ص ۲۴۱، ۲۴۶؛ معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ج ۱، ص ۶۸</ref> مخالفت اباضیه با قدریه به حدی است که آنان را از ملعونان دانسته‌اند <ref>جیطالی، قناطر الخیرات،  ج ۳، ص ۵۵۲</ref>.


از سوی دیگر چنانکه قبلاً هم گفته شد، اباضیه [[قضا و قدر]] را از [[اصول دین]] می‌شمارند: ایمانِ انسان جز با اعتقاد به قدر خداوند کامل نیست <ref>معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ج ۱، ص ۶۰</ref>. بر هر مکلف واجب است که بداند هر خیر و شرّ، ایمان و کفر، سعادت و شقاوت و... که به او می‌رسد، همه از ازل و پیش از وجود و ظهور در قضا و قدر الهی منطوی بوده است و همه‌چیز از زندگی و مرگ از قبل در قضای الهی مقدّر شده و هیچ‌چیز از تقدیر او خارج نیست، زیرا قضا ایجاد اشیاء است در لوح محفوظ، و قدر علم مقادیر اشیاء قبل از ایجاد آن‌ها، و عالَم خلق کلاً برحسب آنچه در علم خدا موجود بوده، ایجاد شده است <ref>جیطالی، قناطر الخیرات،  ج ۱، ص ۲۵۱-۲۵۲؛ طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۱۲۸</ref>. نظر اباضیه در موضوع استطاعات هم موافق رأی مذکور است و آن را از اعراضی می‌دانند که خداوند در انسان خلق می‌کند تا فعلی از او سر زند <ref> طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۱۳۰؛ شهرستانی، الملل و النحل، ج ۱، ص ۲۴۵</ref>. آنان معتقدند که استطاعت و تکلیف با فعل مقارن‌اند، زیرا اگر خداوند استطاعت را در کسی ایجاد نکند، او قادر به کسب چیزی نخواهد بود <ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ج ۱، ص ۱۷۴؛ طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ص ۱۲۸</ref>. بعضی از اباضیه استطاعت را تخلیه خوانده‌اند، ولی بسیاری هم آن را تخلیه ندانسته، بلکه آن را به معنایی گرفته‌اند که پدید آمدن فعل وابسته بدان است. استطاعت در دو وقت باقی نمی‌ماند و استطاعت برای هر کار غیر از استطاعت برای ضد آن است <ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ج ۱، ص ۱۷۴</ref>
از سوی دیگر چنانکه قبلاً هم گفته شد، اباضیه [[قضا و قدر]] را از [[اصول دین]] می‌شمارند: ایمانِ انسان جز با اعتقاد به قدر خداوند کامل نیست <ref>معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ج ۱، ص ۶۰</ref>. بر هر [[تکلیف|مکلف]] واجب است که بداند هر خیر و شرّ، ایمان و کفر، سعادت و شقاوت و... که به او می‌رسد، همه از ازل و پیش از وجود و ظهور در قضا و قدر الهی منطوی بوده است و همه‌چیز از زندگی و مرگ از قبل در قضای الهی مقدّر شده و هیچ‌چیز از تقدیر او خارج نیست، زیرا قضا ایجاد اشیاء است در لوح محفوظ، و قدر علم مقادیر اشیاء قبل از ایجاد آن‌ها، و عالَم خلق کلاً برحسب آنچه در علم خدا موجود بوده، ایجاد شده است <ref>جیطالی، قناطر الخیرات،  ج ۱، ص ۲۵۱-۲۵۲؛ طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۱۲۸</ref>. نظر اباضیه در موضوع استطاعات هم موافق رأی مذکور است و آن را از اعراضی می‌دانند که خداوند در انسان خلق می‌کند تا فعلی از او سر زند <ref> طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ۱۳۰؛ شهرستانی، الملل و النحل، ج ۱، ص ۲۴۵</ref>. آنان معتقدند که استطاعت و تکلیف با فعل مقارن‌اند، زیرا اگر خداوند استطاعت را در کسی ایجاد نکند، او قادر به کسب چیزی نخواهد بود <ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ج ۱، ص ۱۷۴؛ طعیمه، الاباضیه عقیده و مذهباً، ص ۱۲۸</ref>. بعضی از اباضیه استطاعت را تخلیه خوانده‌اند، ولی بسیاری هم آن را تخلیه ندانسته، بلکه آن را به معنایی گرفته‌اند که پدید آمدن فعل وابسته بدان است. استطاعت در دو وقت باقی نمی‌ماند و استطاعت برای هر کار غیر از استطاعت برای ضد آن است <ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ج ۱، ص ۱۷۴</ref>


خلق و اختراع تفضل الهی است و تکلیف خدا بر بندگان منّتی است که بر آنان نهاده، نه خلق و نه تکلیف هیچ کدام بر او واجب نیست، و اینکه برخی پنداشته‌اند که تکلیف باید فقط در جهت صلاح بنده باشد، درست نیست <ref>جیطالی، قناطر الخیرات،  ج ۱، ص ۲۳۶</ref>. خداوند در مورد بندگانش هر چه بخواهد می‌کند و رعایت مصلحت بنده بر او واجب نیست. مقتضای معنای لغوی امر، حُسنِ آنچه بدان امر شده، نیست؛ همچنانکه نهی بر قُبح آنچه از آن نهی شده، دلالت نمی‌کند. یعنی برخلاف نظر قدریه حُسن و قُبح امور را شرع معین می‌کند، نه مصلحت <ref>جیطالی، قناطر الخیرات، ج ۱، ص ۲۳۸-۲۳۹</ref>. تکلیف بندگان از حکمت الهی سرچشمه می‌گیرد و شایستهٔ خداوند حکیم نیست که بندگان را در حالی که به آنان [[عقل]] و تمییز عنایت کرده، بی‌تعیین تکلیف رها کند. از سوی دیگر، اینان همانند معتزله معتقدند که خداوند تکلیف ما لایطاق هم بر بنده روا نمی‌دارد <ref>جیطالی، قناطر الخیرات، ج ۱، ص ۲۳۷- ۲۳۸</ref>، زیرا آن هم شایسته خداوند حکیم نیست. به اعتقاد اکثر اباضیه خداوند اراده کرده است که آنچه از طاعات و معاصی بندگان می‌داند، تحقق یابد، بی‌آنکه او را خوش آید یا کراهتی از آن داشته باشد. در نظر آنان قوّتِ طاعت توفیق است و تسدید و فضل و نعمت و احسان و لطف؛ و استطاعت بر کفر ضلالت است و خذلان و بلا و شرّ <ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ج ۱، ص ۱۷۴</ref>.
خلق و اختراع تفضل الهی است و تکلیف خدا بر بندگان منّتی است که بر آنان نهاده، نه خلق و نه تکلیف هیچ کدام بر او واجب نیست، و اینکه برخی پنداشته‌اند که تکلیف باید فقط در جهت صلاح بنده باشد، درست نیست <ref>جیطالی، قناطر الخیرات،  ج ۱، ص ۲۳۶</ref>. خداوند در مورد بندگانش هر چه بخواهد می‌کند و رعایت مصلحت بنده بر او واجب نیست. مقتضای معنای لغوی امر، حُسنِ آنچه بدان امر شده، نیست؛ همچنانکه نهی بر قُبح آنچه از آن نهی شده، دلالت نمی‌کند. یعنی برخلاف نظر قدریه حُسن و قُبح امور را شرع معین می‌کند، نه مصلحت <ref>جیطالی، قناطر الخیرات، ج ۱، ص ۲۳۸-۲۳۹</ref>. تکلیف بندگان از حکمت الهی سرچشمه می‌گیرد و شایستهٔ خداوند حکیم نیست که بندگان را در حالی که به آنان [[عقل]] و تمییز عنایت کرده، بی‌تعیین تکلیف رها کند. از سوی دیگر، اینان همانند معتزله معتقدند که خداوند تکلیف ما لایطاق هم بر بنده روا نمی‌دارد <ref>جیطالی، قناطر الخیرات، ج ۱، ص ۲۳۷- ۲۳۸</ref>، زیرا آن هم شایسته خداوند حکیم نیست. به اعتقاد اکثر اباضیه خداوند اراده کرده است که آنچه از طاعات و معاصی بندگان می‌داند، تحقق یابد، بی‌آنکه او را خوش آید یا کراهتی از آن داشته باشد. در نظر آنان قوّتِ طاعت توفیق است و تسدید و فضل و نعمت و احسان و لطف؛ و استطاعت بر کفر ضلالت است و خذلان و بلا و شرّ <ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ج ۱، ص ۱۷۴</ref>.
خط ۳۴۳: خط ۳۴۳:


===ولایت و برائت===
===ولایت و برائت===
[[عبدالله بن یحیی]]، طالب الحق، در خطبهٔ خود در صنعا به «الولایه لاهل ولایه اللـه» و «العداوه لاعداءالله» دعوت کرد <ref>ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ۲ج ۳، ص ۲۲۷</ref>. بر هر مکلف اباضی واجب است که خداوند و اولیای او را دوست بدارد و از دشمنان خداوند و اولیای او [[تبری]] جوید <ref>جیطالی، قناطر الخیرات، ج ۱، ص ۲۵۴، ج ۲، ص ۳۳۷-۳۳۹؛ معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ج ۱، ص ۸۳، ۲(۲)/۲۲۹</ref>.
[[عبدالله بن یحیی]]، طالب الحق، در خطبهٔ خود در صنعا به «الولایه لاهل ولایه اللـه» و «العداوه لاعداءالله» دعوت کرد <ref>ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ۲ج ۳، ص ۲۲۷</ref>. بر هر [[تکلیف|مکلف]] اباضی واجب است که خداوند و اولیای او را دوست بدارد و از دشمنان خداوند و اولیای او [[تبری]] جوید <ref>جیطالی، قناطر الخیرات، ج ۱، ص ۲۵۴، ج ۲، ص ۳۳۷-۳۳۹؛ معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ج ۱، ص ۸۳، ۲(۲)/۲۲۹</ref>.
*'''ولایت''' از نظر آنان وجوب محبت هر اباضی نسبت به مؤمنی است که حریص به ادای واجبات، دوری جوینده از محرمات، متخلق به اخلاق اسلامی، تسلیم به تعالیم پیامبر اکرم و پیرو آثار سلف صالح باشد.
*'''ولایت''' از نظر آنان وجوب محبت هر اباضی نسبت به مؤمنی است که حریص به ادای واجبات، دوری جوینده از محرمات، متخلق به اخلاق اسلامی، تسلیم به تعالیم پیامبر اکرم و پیرو آثار سلف صالح باشد.
*'''برائت''' دوری جستن از کسی است که در جمع، شهادتین بر زبان می‌آورد، ولی از ادای واجبات شانه خالی می‌کند، مرتکب [[محرمات]] می‌شود، خواستهای بشری را بر تعالیم دینی ترجیح می‌دهد، به مخلوقی مرده یا زنده، [[توسل|تقرب]] می‌جوید و از او چیزی طلب می‌کند که مؤمن جز از خدا طلب نمی‌کند. باید با چنین فردی با شدت عمل برخورد کنند و از مراوده و معامله با او خودداری نمایند تا آنجا که زندگی بر او سخت گردد و پناهی جز خدا نیابد <ref>این تنبیه را در اصطلاح «هجران» و «اِبعاد» می‌گویند</ref>. اگر خدا قلب او را به سوی دین برگرداند و او به راه مستقیم قدم بگذارد، جزو برادران دینی در می‌آید <ref>درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ج ۱، ص ۵؛ بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۷۱-۷۲</ref>. در جامعهٔ اباضی روا نیست که معصیتی صورت گیرد و مردم در برابر آن سکوت کنند. یا مرتکب آن را دوست بدارند. مرتکبین معاصی از صف مؤمنان دور و جدا می‌مانند <ref>نک: معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ج ۱، ص ۸۴-۸۷</ref>.
*'''برائت''' دوری جستن از کسی است که در جمع، شهادتین بر زبان می‌آورد، ولی از ادای واجبات شانه خالی می‌کند، مرتکب [[محرمات]] می‌شود، خواستهای بشری را بر تعالیم دینی ترجیح می‌دهد، به مخلوقی مرده یا زنده، [[توسل|تقرب]] می‌جوید و از او چیزی طلب می‌کند که مؤمن جز از خدا طلب نمی‌کند. باید با چنین فردی با شدت عمل برخورد کنند و از مراوده و معامله با او خودداری نمایند تا آنجا که زندگی بر او سخت گردد و پناهی جز خدا نیابد <ref>این تنبیه را در اصطلاح «هجران» و «اِبعاد» می‌گویند</ref>. اگر خدا قلب او را به سوی دین برگرداند و او به راه مستقیم قدم بگذارد، جزو برادران دینی در می‌آید <ref>درجینی، کتاب طبقات المشایخ بالمغرب، ج ۱، ص ۵؛ بارونی، مختصر تاریخ الاباضیه، ۷۱-۷۲</ref>. در جامعهٔ اباضی روا نیست که معصیتی صورت گیرد و مردم در برابر آن سکوت کنند. یا مرتکب آن را دوست بدارند. مرتکبین معاصی از صف مؤمنان دور و جدا می‌مانند <ref>نک: معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ، ج ۱، ص ۸۴-۸۷</ref>.
کاربر ناشناس