۱۷٬۱۳۹
ویرایش
Shamsoddin (بحث | مشارکتها) جز (افزایش مطلب) |
Shamsoddin (بحث | مشارکتها) جز (ویرایش جزئی) |
||
خط ۱۹: | خط ۱۹: | ||
بر پایه روایتی از [[شیخ صدوق]] سه نفر با هم در مسیری میرفتند که هوا بارانی شد، آنان به غاری پناه بردند، پس از اینکه وارد غار شدند، در غار بسته شد. یکی از آنان گفت تنها راه نجات از این گرفتاری، این است که هر کدام از ما خدا را به کاری نیکی که قبلا انجام داده بخواند. | بر پایه روایتی از [[شیخ صدوق]] سه نفر با هم در مسیری میرفتند که هوا بارانی شد، آنان به غاری پناه بردند، پس از اینکه وارد غار شدند، در غار بسته شد. یکی از آنان گفت تنها راه نجات از این گرفتاری، این است که هر کدام از ما خدا را به کاری نیکی که قبلا انجام داده بخواند. | ||
یکی از آنان گفت: من کارگری داشتم که در برابر یک پیمانه برنج برای من کاری انجام داد، پس از پایان کار مزدش نزد من ماند من برنج را کاشتم و از محصول آن گاوی خریدم پس از مدتی که کارگر بازگشت و مزدش را از من مطالبه کرد، گاو را به او دادم او گفت من | یکی از آنان گفت: من کارگری داشتم که در برابر یک پیمانه برنج برای من کاری انجام داد، پس از پایان کار مزدش نزد من ماند من برنج را کاشتم و از محصول آن گاوی خریدم پس از مدتی که کارگر بازگشت و مزدش را از من مطالبه کرد، گاو را به او دادم او گفت من یک پیمانه برنج از تو طلب دارم گفتم که این گاو همان یک پیمانه برنج است. | ||
دیگری گفت: خدایا من پدر و مادر پیری داشتم که هر شب برای آنان شیر میآوردم، | دیگری گفت: خدایا من پدر و مادر پیری داشتم که هر شب برای آنان شیر میآوردم، شبی، دیروقت رسیدم که آنان به خواب رفته بودند. دوست نداشتم آنان را از خواب بیدار کنم و همچنین نمیخواستم بدون آنکه آنان از شیر بنوشند آن را برای همسر و فرزندانم ببرم. تا سپیدهدم بر بالینشان منتظر ماندم. | ||
هر یک از آنان پس از آنکه کار نیک خود را بازگو میکردند، | هر یک از آنان پس از آنکه کار نیک خود را بازگو میکردند، میگفتند خدا اگر این کار ما برای ترس از تو بوده در کار ما گشایشی حاصل کن. با بازگو کردن هر کدام، اندکی ورودی غار باز میشد و با بیان نفر سوم، از آن رهایی یافتند. | ||
== پانویس== | == پانویس== |
ویرایش