۱۷٬۱۳۹
ویرایش
Shamsoddin (بحث | مشارکتها) جز (ویرایش جزئی) |
Shamsoddin (بحث | مشارکتها) جز (←تفصیل ماجرای غیر مشهور: افزایش) |
||
خط ۲۱: | خط ۲۱: | ||
یکی از آنان گفت: من کارگری داشتم که در برابر یک پیمانه برنج برای من کاری انجام داد، پس از پایان کار مزدش نزد من ماند من برنج را کاشتم و از محصول آن گاوی خریدم پس از مدتی که کارگر بازگشت و مزدش را از من مطالبه کرد، گاو را به او دادم او گفت من یک پیمانه برنج از تو طلب دارم گفتم که این گاو همان یک پیمانه برنج است. | یکی از آنان گفت: من کارگری داشتم که در برابر یک پیمانه برنج برای من کاری انجام داد، پس از پایان کار مزدش نزد من ماند من برنج را کاشتم و از محصول آن گاوی خریدم پس از مدتی که کارگر بازگشت و مزدش را از من مطالبه کرد، گاو را به او دادم او گفت من یک پیمانه برنج از تو طلب دارم گفتم که این گاو همان یک پیمانه برنج است. | ||
دیگری گفت: خدایا من پدر و مادر پیری داشتم که هر شب برای آنان شیر میآوردم، شبی، دیروقت رسیدم که آنان به خواب رفته بودند. دوست نداشتم آنان را از خواب بیدار کنم و همچنین نمیخواستم بدون آنکه آنان از شیر بنوشند آن را برای همسر و فرزندانم ببرم | دیگری گفت: خدایا من پدر و مادر پیری داشتم که هر شب برای آنان شیر میآوردم، شبی، دیروقت رسیدم که آنان به خواب رفته بودند. دوست نداشتم آنان را از خواب بیدار کنم و همچنین نمیخواستم بدون آنکه آنان از شیر بنوشند آن را برای همسر و فرزندانم ببرم برای همین تا سپیدهدم بر بالینشان منتظر ماندم. | ||
نفر سوم گفت: خدایا من دختر عمویی داشتم که درخواست سویی کردم او نپذیرفت و گفت در صورتی میپذیرد که کمک مالی به او کنم پس از آنکه مبلغ تعیین شده را به او دادم به من گفت از خدا بترس.... من او و مبلغ را واگذاشتم | |||
هر یک از آنان پس از آنکه کار نیک خود را بازگو میکردند، میگفتند خدا اگر این کار ما برای ترس از تو بوده در کار ما گشایشی حاصل کن. با بازگو کردن هر کدام، اندکی ورودی غار باز میشد و با بیان نفر سوم، از آن رهایی یافتند. | هر یک از آنان پس از آنکه کار نیک خود را بازگو میکردند، میگفتند خدا اگر این کار ما برای ترس از تو بوده در کار ما گشایشی حاصل کن. با بازگو کردن هر کدام، اندکی ورودی غار باز میشد و با بیان نفر سوم، از آن رهایی یافتند. |
ویرایش