کاربر ناشناس
اعاده معدوم: تفاوت میان نسخهها
←فلاسفه
imported>Esmati بدون خلاصۀ ویرایش |
imported>Esmati (←فلاسفه) |
||
خط ۳۹: | خط ۳۹: | ||
اگرچه غزالى همة شقوق معاد جسمانى را از ديد فلاسفه مردود شمرده است، اقوال فلاسفة مسلمان در اين باره حاكى از انكار معاد جسمانى نيست، هرچند آنان به اين دليل كه اعادة معدوم را ناممكن مىشمردند، معاد جسمانى را به گونهاي متفاوت با متكلمان تفسير كردهاند. ابنرشد در تهافت التهافت ضمن دفاع از عقايد دينى فلاسفة مسلمان، باقى بودن نفس را لازمة اصل معاد مىشمارد (ص 580 - 585). وي تأكيد مىكند كه مقصود از اعاده بايد ايجاد «مثل» اين اجسام باشد، نه عين آنها، زيرا معدوم عيناً اعادهپذير نيست. پس جسمى كه اعاده مىشود، با جسم پيشين وحدت نوعى دارد، نه وحدت عددي. بازگشت نفس به جسم ديگر متضمن امر محالى نيست كه قول به اعادة عين اجسام با آن روبهروست. بدينگونه، نظر ابنرشد دربارة معاد جسمانى به همان شق سوم نزديك است كه غزالى رد آن را به فلاسفه نسبت داده است (ابنرشد، همان، 586، «الكشف...»، 137- 138). | اگرچه غزالى همة شقوق معاد جسمانى را از ديد فلاسفه مردود شمرده است، اقوال فلاسفة مسلمان در اين باره حاكى از انكار معاد جسمانى نيست، هرچند آنان به اين دليل كه اعادة معدوم را ناممكن مىشمردند، معاد جسمانى را به گونهاي متفاوت با متكلمان تفسير كردهاند. ابنرشد در تهافت التهافت ضمن دفاع از عقايد دينى فلاسفة مسلمان، باقى بودن نفس را لازمة اصل معاد مىشمارد (ص 580 - 585). وي تأكيد مىكند كه مقصود از اعاده بايد ايجاد «مثل» اين اجسام باشد، نه عين آنها، زيرا معدوم عيناً اعادهپذير نيست. پس جسمى كه اعاده مىشود، با جسم پيشين وحدت نوعى دارد، نه وحدت عددي. بازگشت نفس به جسم ديگر متضمن امر محالى نيست كه قول به اعادة عين اجسام با آن روبهروست. بدينگونه، نظر ابنرشد دربارة معاد جسمانى به همان شق سوم نزديك است كه غزالى رد آن را به فلاسفه نسبت داده است (ابنرشد، همان، 586، «الكشف...»، 137- 138). | ||
== فلاسفه == | == فلاسفه == | ||
اعاده معدوم بنا بر مبانى فلسفى غير ممكن است، تا آنجا كه برخى امتناع آن را بديهى شمردهاند. به نظر آنان اعتقاد به اعادة معدوم ناشى از سوء فهم و نداشتن تصوري درست از اين مفهوم است، در حالى كه ذهن به صِرف داشتن چنين تصوري، محال بودنش را تصديق مىكند.<ref>ابنسينا،«المباحثات»، ص 178</ref><ref>صدرالدين شیرازی، الاسفار،ج 1، ص 356</ref>بااينهمه، فلاسفه در اين موضوع به بحث و استدلال پرداختهاند. يكى از اين استدلالها مبتنى بر مفهوم زمان است. اگر فرض كنيم كه چيزي در زمان خاصى موجود باشد و سپس معدوم شود، اعادة آن بدين معناست كه بار ديگر با عين همان ويژگيها و از جمله با همان قيد زمانى وجود پيدا كند، در حالى كه زمان امري است ذاتاً گذرا و برگشت ناپذير. اگر زمان پيشين نيز اعادهپذير فرض شود، باز هم اعادة معدوم امكان ندارد، زيرا لازمة مفهوم اعاده اين است كه هر چيزي با اعاده شدة خود از حيث زمان متمايز باشد. بنابراين، اگر پس از معدوم شدن چيزي، در زمانى ديگر موجودي با همان خصوصيات پديد آيد، نمىتوان اين موجود را اعاده شدة موجود نخست دانست، و بايد آن را نه عين اولى، بلكه مثل آن به شمار آورد.<ref>(ابن سينا،همانجا، الشفاء، 36</ref><ref>سهروردي، «حكمة الاشراق»، 2/238-239</ref><ref>صدرالدين شیرازی، همان، 1/357- 358</ref> | |||
متكلمان از آنجا كه ظرف زمانى موجودات را در شأن وجودي آنها بىتأثير مىپنداشتند، اين استدلال را نمىپذيرفتند. گرچه آنان معتقد بودند كه اعادة چيزي مستلزم اعادة اعراض آن نيز هست، اما در تصور آنان زمان از دايره اين اعراض بيرون بود.<ref>نك: جوينى، 372</ref> | |||
يكى از ادلة ديگري كه فلاسفه آوردهاند، اين است كه اگر اعادة معدوم امكانپذير باشد، بدين معنى است كه شيئى مىتواند با عين خصوصيات شىء معدومى وجود پيدا كند كه در اين صورت آن را داراي هويت شىء نخست و مُعاد (اعادهشدة) آن به شمار مىآوريم. اگر ايجاد شىء دوم با عين ويژگيهاي شىء نخست، ممكن دانسته شود، بههمين گونه بايد شىء سومى نيز بتواند با عين همان ويژگيهاي شىء نخست ابتدائاً ايجاد شود. در اين صورت نمىتوان شىء سوم را هم، در حالى كه مُعاد وجود يافته است، مُعاد دانست، بلكه بايد آن را «مثل» شىء نخست به شمار آورد. اما نمىتوان از دو چيز عيناً يكسان، يكى را مُعاد شىء اول محسوب كرد و ديگري را همانند آن. | |||
بنابراين ايجاد عين يك چيز معدوم فرض نادرستى است (ابنسينا، همانجا، «المباحثات»، 219-220، 131-132؛ سهروردي، «المشارع»، 1/214؛ صدرالدين، همان، 1/359). استدلال ديگر فلاسفه اين است كه اگر معدومى عيناً اعاده شود، بدين معنى است كه عدم ميان يك چيز و خود آن فاصله شود و به بيان ديگر آن چيز بر خودش تقدم زمانى داشته باشد و اين غير ممكن است.<ref> (ملاصدرا،ج 1، 356</ref> | |||
== در حکمت متعالیه == | == در حکمت متعالیه == | ||
صدرالدين شيرازي كه با طرح بحث اصالت وجود پارهاي از مسائل فلسفى را به صورت تازهاي تبيين كرده، بيش از ديگر فلاسفه به موضوع اعادة معدوم پرداخته است. وي تأكيد مىكند كه درك نادرست اين مفهوم ناشى از سيطرة ديدگاهى است كه براي ماهيت، اصالتى قائل است و وجود را عارض بر ماهيت و تحقق خارجى ماهيت مىپندارد، در صورتى كه بنا بر انديشة اصالت وجود، ماهيت اشياء صرفاً اموري اعتباري و منتزع از وجوداتند و به تنهايى از واقعيت و ثبوتى برخوردار نيستند. بنابراين، در حقيقت آنچه موجودات را از يكديگر متمايز مىسازد و ماية فرديت و تشخص هر يك از آنها مىشود، وجود خاص آنهاست، نه ماهيتشان. صدرالمتألهين بر مبناي انديشة اصالت وجود مىگويد: هويت هر چيز همان وجود آن است و عدم نيز هويتى جز رفع وجود ندارد. پس همچنانكه هر چيز تنها يك هويت دارد، به همين گونه وجود و عدم آن نيز يكى بيش نيست. بنابراين نمىتوان براي يك ذات و يك شخص واحد دو وجود يا دو عدم تصور كرد. معدوم عيناً اعادهپذير نيست، زيرا فرض بر اين است كه هويت شخصى آنچه اعاده شده است، همان هويت شىء معدوم باشد. در اين صورت بايد وجود آنها را نيز يكى دانست، در حالى كه لازمة مفهوم اعاده، دو وجود براي هويت واحد است (صدرالدين، الاسفار، 1/353). | صدرالدين شيرازي كه با طرح بحث اصالت وجود پارهاي از مسائل فلسفى را به صورت تازهاي تبيين كرده، بيش از ديگر فلاسفه به موضوع اعادة معدوم پرداخته است. وي تأكيد مىكند كه درك نادرست اين مفهوم ناشى از سيطرة ديدگاهى است كه براي ماهيت، اصالتى قائل است و وجود را عارض بر ماهيت و تحقق خارجى ماهيت مىپندارد، در صورتى كه بنا بر انديشة اصالت وجود، ماهيت اشياء صرفاً اموري اعتباري و منتزع از وجوداتند و به تنهايى از واقعيت و ثبوتى برخوردار نيستند. بنابراين، در حقيقت آنچه موجودات را از يكديگر متمايز مىسازد و ماية فرديت و تشخص هر يك از آنها مىشود، وجود خاص آنهاست، نه ماهيتشان. صدرالمتألهين بر مبناي انديشة اصالت وجود مىگويد: هويت هر چيز همان وجود آن است و عدم نيز هويتى جز رفع وجود ندارد. پس همچنانكه هر چيز تنها يك هويت دارد، به همين گونه وجود و عدم آن نيز يكى بيش نيست. بنابراين نمىتوان براي يك ذات و يك شخص واحد دو وجود يا دو عدم تصور كرد. معدوم عيناً اعادهپذير نيست، زيرا فرض بر اين است كه هويت شخصى آنچه اعاده شده است، همان هويت شىء معدوم باشد. در اين صورت بايد وجود آنها را نيز يكى دانست، در حالى كه لازمة مفهوم اعاده، دو وجود براي هويت واحد است (صدرالدين، الاسفار، 1/353). |