پرش به محتوا

سعید بن جبیر: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
بدون خلاصۀ ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش
imported>Mahboobi
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۹: خط ۱۹:
===علم===
===علم===
[[سفیان ثوری]] از [[عمرو بن میمون]] از قول پدرش نقل می کند، سعید بن جبیر از دنیا رفت در حالیکه در روزی زمین کسی نبود مگر اینکه به علم او محتاج بود.<ref>البدايةوالنهاية،ج‏9،ص:98</ref> خود می گوید: آنچه نزد من مهم است علمیست که دارم ، دوست داشتم مردم آن را از من می آموختند.<ref>البدايةوالنهاية،ج‏9،ص:98</ref>
[[سفیان ثوری]] از [[عمرو بن میمون]] از قول پدرش نقل می کند، سعید بن جبیر از دنیا رفت در حالیکه در روزی زمین کسی نبود مگر اینکه به علم او محتاج بود.<ref>البدايةوالنهاية،ج‏9،ص:98</ref> خود می گوید: آنچه نزد من مهم است علمیست که دارم ، دوست داشتم مردم آن را از من می آموختند.<ref>البدايةوالنهاية،ج‏9،ص:98</ref>
[[اشعث بن اسحاق]] وی را '''جهبذ''' علما می داند،<ref>تاريخ‏الإسلام،ج‏6،ص:367</ref> معین در فرهنگ خود جهبذ را '''دانشمند بزرگ''' ترجمه کرده است.<ref>فرهنگ معین واژه جهبذ</ref> ابراهیم نخعی نیز می گوید: پس از وی کسی همتای او در علم نیامد.<ref>تاريخ‏الإسلام،ج‏6،ص:367</ref>
[[اشعث بن اسحاق]] وی را جهبذ علما می داند،<ref>تاريخ‏الإسلام،ج‏6،ص:367</ref> معین در فرهنگ خود جهبذ را دانشمند بزرگ ترجمه کرده است.<ref>فرهنگ معین واژه جهبذ</ref> ابراهیم نخعی نیز می گوید: پس از وی کسی همتای او در علم نیامد.<ref>تاريخ‏الإسلام،ج‏6،ص:367</ref>
از [[عبدالله بن عمر]]، سوالی درباره [[ارث]] پرسیدند، گفت: بروید از سعید بن جبیر بپرسید او در این مسئله از من عالم تر است.<ref>الطبقات‏الكبرى،ج‏6،ص:269</ref>
از [[عبدالله بن عمر]]، سوالی درباره [[ارث]] پرسیدند، گفت: بروید از سعید بن جبیر بپرسید او در این مسئله از من عالم تر است.<ref>الطبقات‏الكبرى،ج‏6،ص:269</ref>
====علم تفسیر====
====علم تفسیر====
خط ۱۷۴: خط ۱۷۴:
<ref>رجال کشّی، ج 1، ص 335؛</ref><ref> وفیات الاعیان، ج 2، ص 372</ref>
<ref>رجال کشّی، ج 1، ص 335؛</ref><ref> وفیات الاعیان، ج 2، ص 372</ref>


دعای سعید مستجاب شد و 40روز و یا 6ماه پس از شهادت سعید، حجّاج به هلاکت رسید. تا موقعی که زنده بود، همواره سعید را در خواب می دید، در حالی که گریبانش را گرفته، می گفت: دشمن خدا! چرا مرا کشتی؟ حجّاج در این هنگام از خواب می پرید و می گفت: '''مالی و لسعید، مالی و لسعید'''؛ ''مرا با سعید چکار!''<ref>الكامل/ترجمه،ج‏13،ص:187</ref>
دعای سعید مستجاب شد و 40روز و یا 6ماه پس از شهادت سعید، حجّاج به هلاکت رسید. تا موقعی که زنده بود، همواره سعید را در خواب می دید، در حالی که گریبانش را گرفته، می گفت: دشمن خدا! چرا مرا کشتی؟ حجّاج در این هنگام از خواب می پرید و می گفت: مالی و لسعید، مالی و لسعید؛ مرا با سعید چکار!<ref>الكامل/ترجمه،ج‏13،ص:187</ref>


حجّاج در حال احتضار نیز مرتب بیهوش می شد و چون به هوش می آمد، می گفت: مالی و لسعید بن جبیر!<ref>قاموس الرجال، ج 5، ص 86</ref> <ref>أنساب‏ الأشراف،ج‏7،ص:369</ref>
حجّاج در حال احتضار نیز مرتب بیهوش می شد و چون به هوش می آمد، می گفت: مالی و لسعید بن جبیر!<ref>قاموس الرجال، ج 5، ص 86</ref> <ref>أنساب‏ الأشراف،ج‏7،ص:369</ref>
کاربر ناشناس