پرش به محتوا

ذوالقرنین: تفاوت میان نسخه‌ها

۱٬۳۰۶ بایت حذف‌شده ،  ‏۱۵ آوریل ۲۰۲۰
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶: خط ۶:


== معنای لغوی ==
== معنای لغوی ==
براساس معنای مشهور «قَرن» در زبان عربی (شاخ)، ذوالقرنین را می‌توان به «صاحب دو شاخ» ترجمه کرد، اما با توجه به دیگر معانی ذکرشده همچون گیسو، قسمت فوقانی یا فَرق سر، کناره قرص خورشید، دوره زمانی محدود معادل سی یا هشتاد سال، و مردم اهل یک زمان<ref> جوهری، الصحاح: تاج اللغة و صحاح العربیة، ؛ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن؛ ابن‌منظور، ذیل «قرن»</ref>و نیز بسته به اینکه این لقب بر چه شخصیتی منطبق شده باشد معانی نمادین و وجوه نام‌گذاری مختلفی را برای ذوالقرنین ذکر کرده‌اند. بررسی لغوی و ریشه‌شناختی واژه قرن در زبانهای سامی نشان می‌دهد که معانی این واژه در زبانهای اکدی و عبری و سریانی با معنای آن در زبان عربی، به‌ویژه شاخ، تقریباً یکسان است و در همه این زبان‌ها واژه قرن و مشتقات آن به‌نوعی با مفهوم قدرت و شوکت پیوند دارد.<ref> رضوان مساح، «ذوالقرنین‌ها و بررسی واژه ذوالقرنین از دیدگاه زبانشناسی تاریخی»، آینه پژوهش، سال۲۰،ش ۵ ص ۹۱۱</ref>
براساس معنای مشهور «قَرن» در زبان عربی (شاخ)، ذوالقرنین را می‌توان به «صاحب دو شاخ» ترجمه کرد، اما با توجه به دیگر معانی ذکرشده همچون گیسو، قسمت فوقانی یا فَرق سر، کناره قرص خورشید، دوره زمانی محدود معادل سی یا هشتاد سال، و مردم اهل یک زمان<ref> جوهری، الصحاح: تاج اللغة؛ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن؛ ابن‌منظور، ذیل «قرن»</ref>و نیز بسته به اینکه این لقب بر چه شخصیتی منطبق شده باشد معانی نمادین و وجوه نام‌گذاری مختلفی را برای ذوالقرنین ذکر کرده‌اند. بررسی لغوی و ریشه‌شناختی واژه قرن در زبان‌های سامی نشان می‌دهد که معانی این واژه در زبانهای اکدی و عبری و سریانی با معنای آن در زبان عربی، به‌ویژه شاخ، تقریباً یکسان است و در همه این زبان‌ها واژه قرن و مشتقات آن به‌نوعی با مفهوم قدرت و شوکت پیوند دارد.<ref> رضوان مساح، «ذوالقرنین‌ها و بررسی واژه ذوالقرنین از دیدگاه زبانشناسی تاریخی»، آینه پژوهش، سال۲۰،ش ۵ ص ۹۱۱</ref>


== در متون مقدس ==
== در متون مقدس ==
خط ۱۴: خط ۱۴:
:::«ذوالقرنین در زمین سفر کرد تا به محل غروب خورشید رسید. در آنجا قومی را دید، ستمکاران آن قوم را از عذابی سخت ترساند و به نیکوکاران وعده پاداش و آسان‌گیری داد. سپس از راهی دیگر به محل طلوع خورشید رفت و در آنجا قومی را یافت که هیچ پوششی جز پرتو خورشید نداشتند. سپس راهی دیگر را دنبال کرد تا اینکه به میان دو کوه رسید و در آنجا مردمی را یافت که نمی‌توانستند هیچ سخنی را بفهمند. این قوم از ذوالقرنین خواستند تا برای در امان‌بودن از فساد یأجوج و مأجوج برای آن‌ها سدی بسازد. او نیز سدی از آهن و مس مذاب ساخت و مانع هجوم یأجوج و مأجوج شد.»
:::«ذوالقرنین در زمین سفر کرد تا به محل غروب خورشید رسید. در آنجا قومی را دید، ستمکاران آن قوم را از عذابی سخت ترساند و به نیکوکاران وعده پاداش و آسان‌گیری داد. سپس از راهی دیگر به محل طلوع خورشید رفت و در آنجا قومی را یافت که هیچ پوششی جز پرتو خورشید نداشتند. سپس راهی دیگر را دنبال کرد تا اینکه به میان دو کوه رسید و در آنجا مردمی را یافت که نمی‌توانستند هیچ سخنی را بفهمند. این قوم از ذوالقرنین خواستند تا برای در امان‌بودن از فساد یأجوج و مأجوج برای آن‌ها سدی بسازد. او نیز سدی از آهن و مس مذاب ساخت و مانع هجوم یأجوج و مأجوج شد.»


بنابر روایاتِ اسباب نزول، پرسش‌کنندگان گروهی از یهودیان یا گروهی از مشرکان [[مکه]] بودند که به تلقین یهودیان، برای آزمون نبوت پیامبر اسلام درباره ذوالقرنین و موضوعاتی دیگر از ایشان سؤال کردند.<ref>طبری؛ احمدبن محمد ثعلبی، تفسیر الثعلبی، ذیل اسراء: ۸۵؛ طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ذیل کهف: ۸۳</ref>
بنابر روایاتِ اسباب نزول، پرسش‌کنندگان گروهی از یهودیان یا گروهی از مشرکان [[مکه]] بودند که به تلقین یهودیان، برای آزمون نبوت پیامبر اسلام درباره ذوالقرنین و موضوعاتی دیگر از ایشان سؤال کردند.<ref>طبری؛ احمدبن محمد ثعلبی، تفسیر الثعلبی، ذیل اسراء: ۸۵؛ طوسی، التبیان، ذیل کهف: ۸۳</ref>


==نبوت ذوالقرنین==
==نبوت ذوالقرنین==
بنابر روایتی، [[پیامبر اسلام]] از نبی بودن یا نبودن ذوالقرنین اظهار بی‌اطلاعی کرده است.<ref>ثعلبی، قصص‌الانبیاء، ص ۳۲۴؛ عبدالملک بن محمد ثعالبی، ثمار القلوب فی المضاف و المنسوب، ص ۲۸۳</ref> ثعلبی<ref>ثعلبی، قصص‌الانبیاء، ص ۳۲۴</ref> پس از نقل این حدیث نوشته است که چنانچه این حدیث صحیح باشد، پرداختن به این مسئله کاری بیهوده است، اما بعدها درباره این مسئله اختلاف پدید آمد و گروهی او را نبی غیرمرسل دانستند که به‌نظر ثعلبی قول صحیح است و گروهی دیگر او را نه نبی که بنده‌ای صالح و پادشاهی عادل شمردند. [[فخر رازی]]<ref> فخررازی، التفسیر الکبیر، ذیل کهف: ۸۳۸۵ </ref>نیز از اختلاف درباره نبوت ذوالقرنین خبر داده و اگرچه خودش در این باره اظهارنظر صریحی نکرده، قول به نبوت ذوالقرنین را با استناد به سه فقره از آیات مربوط به او<ref> مثلاً «قُلنا یا ذَا القَرنَین...»</ref> مدلّل ساخته‌است، و به نظر می‌رسد که متمایل به همین دیدگاه است. قُرطُبی<ref> قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ذیل کهف: ۸۳۹۱</ref> در ضمن نقل اقوال مرتبط با این مسئله نوشته است که گفته‌اند ذوالقرنین پیامبری برگزیده است که خداوند به‌دست او زمین را فتح کرد و گفته‌اند که او با [[فرشته]]‌ای به نام رباقیل ملاقات می‌کرد.
بنابر روایتی، [[پیامبر اسلام]] از نبی بودن یا نبودن ذوالقرنین اظهار بی‌اطلاعی کرده است.<ref>ثعلبی، قصص‌الانبیاء، ص ۳۲۴؛ عبدالملک بن محمد ثعالبی، ثمار القلوب، ص ۲۸۳.</ref> ثعلبی<ref>ثعلبی، قصص‌الانبیاء، ص ۳۲۴</ref> پس از نقل این حدیث نوشته است که چنانچه این حدیث صحیح باشد، پرداختن به این مسئله کاری بیهوده است، اما بعدها درباره این مسئله اختلاف پدید آمد و گروهی او را نبی غیرمرسل دانستند که به‌نظر ثعلبی قول صحیح است و گروهی دیگر او را نه نبی که بنده‌ای صالح و پادشاهی عادل شمردند. [[فخر رازی]]<ref> فخررازی، التفسیر الکبیر، ذیل کهف: ۸۳۸۵ </ref>نیز از اختلاف درباره نبوت ذوالقرنین خبر داده و اگرچه خودش در این باره اظهارنظر صریحی نکرده، قول به نبوت ذوالقرنین را با استناد به سه فقره از آیات مربوط به او<ref> مثلاً «قُلنا یا ذَا القَرنَین...»</ref> مدلّل ساخته‌است، و به نظر می‌رسد که متمایل به همین دیدگاه است. قُرطُبی<ref> قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ذیل کهف: ۸۳۹۱</ref> در ضمن نقل اقوال مرتبط با این مسئله نوشته است که گفته‌اند ذوالقرنین پیامبری برگزیده است که خداوند به‌دست او زمین را فتح کرد و گفته‌اند که او با [[فرشته]]‌ای به نام رباقیل ملاقات می‌کرد.


در احادیث شیعی نیز اقوال گوناگونی در این باره نقل شده است. ذوالقرنین در مواردی پیامبر و پادشاه<ref>ابوحمزه ثمالی، تفسیر القرآن الکریم، ص ۲۴۰؛ عیاشی، کتاب التفسیر، ج ۲، ص ۳۴۰</ref> و در جایی فقط پادشاهی مؤمن معرفی شده است<ref>ابن‌بابویه، الخصال، ج ۱، ص ۲۵۵؛ نیز برای روایتی از [[امام‌علی(ع)]] در منابع اهل‌سنّت ← عمروبن بحر جاحظ، کتاب الحیوان، ج ۱، ص ۱۸۸</ref>؛ در جایی نیز صرفاً بنده محبوب خدا<ref>ابن‌بابویه، الخصال، ج ۲، ص ۳۹۳۳۹۴ </ref>و در جایی فقط فردی عالم<ref>کلینی، ج ۱، ص ۲۶۹ </ref> دانسته شده است. مجلسی که گزیده‌ای از اخبار و احادیث منابع شیعی را در این‌باره گرد آورده<ref> مجلسی، بحار الانوار، ج ۱۲، ص ۱۷۲۲۱۵</ref>، در پایان نقل آن‌ها می‌نویسد که ذوالقرنین نخستین پادشاه بعد از [[نوح]] و بنده صالح خدا بوده است.
در احادیث شیعی نیز اقوال گوناگونی در این باره نقل شده است. ذوالقرنین در مواردی پیامبر و پادشاه<ref>ابوحمزه ثمالی، تفسیر القرآن الکریم، ص ۲۴۰؛ عیاشی، کتاب التفسیر، ج ۲، ص ۳۴۰</ref> و در جایی فقط پادشاهی مؤمن معرفی شده است<ref>ابن‌بابویه، الخصال، ج ۱، ص ۲۵۵؛ نیز برای روایتی از [[امام‌علی(ع)]] در منابع اهل‌سنّت ← جاحظ، کتاب الحیوان، ج ۱، ص ۱۸۸</ref>؛ در جایی نیز صرفاً بنده محبوب خدا<ref>ابن‌بابویه، الخصال، ج ۲، ص ۳۹۳-۳۹۴ </ref>و در جایی فقط فردی عالم<ref>کلینی، ج ۱، ص ۲۶۹ </ref> دانسته شده است. مجلسی که گزیده‌ای از اخبار و احادیث منابع شیعی را در این‌باره گرد آورده<ref> مجلسی، بحار الانوار، ج ۱۲، ص ۱۷۲۲۱۵</ref>، در پایان نقل آن‌ها می‌نویسد که ذوالقرنین نخستین پادشاه بعد از [[نوح]] و بنده صالح خدا بوده است.


==وجه نام‌گذاری==
==وجه نام‌گذاری==
درباره وجه نام‌گذاری ذوالقرنین نیز اقوال متنوع و متعددی قریب به بیست وجه ذکر شده است.
درباره وجه نام‌گذاری ذوالقرنین نیز اقوال متنوع و متعددی قریب به بیست وجه ذکر شده است.
*'''معانی مادی''': دسته نخست از این اقوال جنبه مادی دارد و با شاخ یا چیزی شبیه به آن مرتبط است، ازجمله اینکه جلوی سرش دو زائده گوشتی شبیه شاخ بود؛ تاجش دو شاخ داشت؛ قومش دو طرف سرش را شکستند؛ یا دو گیسوی بافته زیبا در دو طرف سرش داشت.
*'''معانی مادی''': دسته نخست از این اقوال جنبه مادی دارد و با شاخ یا چیزی شبیه به آن مرتبط است، ازجمله اینکه جلوی سرش دو زائده گوشتی شبیه شاخ بود؛ تاجش دو شاخ داشت؛ قومش دو طرف سرش را شکستند؛ یا دو گیسوی بافته زیبا در دو طرف سرش داشت.
*'''معانی انتزاعی''': دسته دوم جنبه انتزاعی و نمادین دارد و با دیگر معانی واژه قرن در ارتباط است، ازجمله اینکه در مدت حیاتش دو نسل مردم از بین رفتند؛ بر سرزمین ایران و روم پادشاهی کرد؛ به شرق و غرب عالم راه یافت؛ هم از طرف پدر و هم از طرف مادر شریف و نجیب‌زاده بود؛ در خواب دیده‌بود که دو طرف قرص خورشید را گرفته است؛ یا اینکه علم ظاهر و باطن به او عطا شده‌بود<ref>ثعلبی، قصص‌الانبیاء، ص ۳۲۲؛ زَبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ذیل «قرن»؛ محمودبن عبداللّه آلوسی، روح المعانی، ذیل کهف: ۸۳؛ نیز برای اقوال و منابع دیگر ← رضوان مساح، «ذوالقرنین‌ها و بررسی واژه ذوالقرنین از دیدگاه زبانشناسی تاریخی»، آینه پژوهش، سال۲۰،ش ۵ ص ۴۵</ref>.
*'''معانی انتزاعی''': دسته دوم جنبه انتزاعی و نمادین دارد و با دیگر معانی واژه قرن در ارتباط است، ازجمله اینکه در مدت حیاتش دو نسل مردم از بین رفتند؛ بر سرزمین ایران و روم پادشاهی کرد؛ به شرق و غرب عالم راه یافت؛ هم از طرف پدر و هم از طرف مادر شریف و نجیب‌زاده بود؛ در خواب دیده‌بود که دو طرف قرص خورشید را گرفته است؛ یا اینکه علم ظاهر و باطن به او عطا شده‌بود<ref>ثعلبی، قصص‌الانبیاء، ص ۳۲۲؛ زَبیدی، تاج العروس، ذیل «قرن»؛ آلوسی، روح المعانی، ذیل کهف: ۸۳؛ نیز برای اقوال و منابع دیگر ← رضوان مساح، «ذوالقرنین‌ها و بررسی واژه ذوالقرنین از دیدگاه زبانشناسی تاریخی»، آینه پژوهش، سال۲۰،ش ۵ ص ۴۵</ref>.


==زمانه زندگی==
==زمانه زندگی==
زمانه زندگی ذوالقرنین در منابع اسلامی نیز محل اختلاف بوده است و محدوده‌های زمانی بسیار متفاوتی برای او ذکر کرده‌اند. گاه او را از نسل‌های نخستین و از فرزندان یافث‌بن نوح و گاه هم‌روزگار [[ابراهیم]] و [[اسماعیل]] دانسته‌اند و گاه گفته‌اند که خضر وزیر، پسرخاله و پرچم‌دار سپاه او بوده و در نوشیدن از چشمه آب حیات بر او پیشی گرفته است. زمانه او را به‌اختلاف دوره بعد از موسی، سیصد سال پیش از میلاد [[مسیح]]، و [[دوره فترت|دوران فترت]] بعد از عیسی نیز آورده‌اند<ref> مطهربن طاهر مقدسی، آفرینش و تاریخ، مقدمه، ترجمه و تعلیقات از محمدرضا شفیعی‌کدکنی، ج ۱، ص ۴۵۸؛ ابن‌جوزی، زاد المسیر فی علم التفسیر، ذیل کهف: ۸۳؛ قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ذیل کهف: ۸۳۹۱</ref>. او هم‌عصر و شاگرد ارسطو نیز دانسته شده است<ref> فخررازی، التفسیر الکبیر، ذیل کهف: ۸۳۸۵</ref>.
زمانه زندگی ذوالقرنین در منابع اسلامی نیز محل اختلاف بوده است و محدوده‌های زمانی بسیار متفاوتی برای او ذکر کرده‌اند. گاه او را از نسل‌های نخستین و از فرزندان یافث‌بن نوح و گاه هم‌روزگار [[ابراهیم]] و [[اسماعیل]] دانسته‌اند و گاه گفته‌اند که خضر وزیر، پسرخاله و پرچم‌دار سپاه او بوده و در نوشیدن از چشمه آب حیات بر او پیشی گرفته است. زمانه او را به‌اختلاف دوره بعد از موسی، سیصد سال پیش از میلاد [[مسیح]]، و [[دوره فترت|دوران فترت]] بعد از عیسی نیز آورده‌اند<ref>مقدسی، آفرینش و تاریخ، ج ۱، ص ۴۵۸؛ ابن‌جوزی، زاد المسیر، ذیل کهف: ۸۳؛ قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ذیل کهف: ۸۳۹۱</ref>. او هم‌عصر و شاگرد ارسطو نیز دانسته شده است<ref> فخررازی، التفسیر الکبیر، ذیل کهف: ۸۳۸۵</ref>.


ابن‌کثیر برای رفع بخشی از ناهمگونی اطلاعات منابع در این باب از دو اسکندر ملقب به ذوالقرنین سخن به میان آورده و خطاهای نویسندگان پیشین را نتیجه یکی‌انگاشتن آن دو دانسته است. به‌نوشته او<ref>ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۲، ص ۱۲۵</ref>، ذوالقرنین اول، پسر نخستین قیصر روم و از دودمان سام‌بن نوح، بنده‌ای مؤمن و درستکار و پادشاهی عادل بوده و خضر وزیرش بوده است. اما ذوالقرنین دوم همان اسکندر مقدونی است که نسبش به ابراهیم می‌رسد؛ او فردی مشرک بوده که ارسطو وزیرش بوده و حدود سیصد سال پیش از مسیح می‌زیسته‌است. میان این دو ذوالقرنین حدود دو هزار سال فاصله هست.<ref>ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج ۲، ص ۱۲۵</ref>
ابن‌کثیر برای رفع بخشی از ناهمگونی اطلاعات منابع در این باب از دو اسکندر ملقب به ذوالقرنین سخن به میان آورده و خطاهای نویسندگان پیشین را نتیجه یکی‌انگاشتن آن دو دانسته است. به‌نوشته او<ref>ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۲، ص ۱۲۵</ref>، ذوالقرنین اول، پسر نخستین قیصر روم و از دودمان سام‌بن نوح، بنده‌ای مؤمن و درستکار و پادشاهی عادل بوده و خضر وزیرش بوده است. اما ذوالقرنین دوم همان اسکندر مقدونی است که نسبش به ابراهیم می‌رسد؛ او فردی مشرک بوده که ارسطو وزیرش بوده و حدود سیصد سال پیش از مسیح می‌زیسته‌است. میان این دو ذوالقرنین حدود دو هزار سال فاصله هست.<ref>ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج ۲، ص ۱۲۵</ref>


==تطبیق ذوالقرنین بر افراد==
==تطبیق ذوالقرنین بر افراد==
محتوای منابع متنوعِ پس از قرآن درباره ذوالقرنین پر از خیال‌پردازی‌ها و داستان‌سرایی‌ها و نقل اقوال منابع پیشین است<ref>برای نمونه متون فارسی ← ابراهیم‌بن منصور نیشابوری، قصص‌الانبیاء، ص ۳۲۱۳۳۳؛ ابوالحسن‌بن هیصم بوشنجی، قصص‌الانبیا، ترجمه محمدبن اسعدبن عبداللّه حنفی تستری، ص ۳۹۶۴۱۶</ref>، هرچند در ادوار مختلف، برخی نویسندگان از نقل صِرف فراتر رفته و کوشیده‌اند تا با رویکردی انتقادی به مجموعه اقوال گذشتگان و تنقیح آرای آنان تصویری روشن از ذوالقرنین به دست دهند و هویت او را به‌دقت معین کنند<ref>برای نمونه ← عبدالملک بن محمد ثعالبی، ثمار القلوب فی المضاف و المنسوب، ص ۲۸۰۲۸۶؛ محمودبن عبداللّه آلوسی، روح المعانی، ج ۱۶، ص ۲۴۴۵</ref>. در منابع متأخر و به‌ویژه پژوهش‌های معاصر، یافته‌های باستان‌شناسی و زبان‌شناسی و دقت در متون کهن تاریخی بر اظهارنظرها تأثیر گذاشته است. در مجموع، مهم‌ترین مصادیق احتمالی ذوالقرنین در منابع قدیم و جدید اسلامی از این قرار است:
محتوای منابع متنوعِ پس از قرآن درباره ذوالقرنین پر از خیال‌پردازی‌ها و داستان‌سرایی‌ها و نقل اقوال منابع پیشین است<ref>برای نمونه متون فارسی ← ابراهیم‌بن منصور نیشابوری، قصص‌الانبیاء، ص ۳۲۱۳۳۳؛ ابوالحسن‌بن هیصم بوشنجی، قصص‌الانبیا، ترجمه محمدبن اسعدبن عبداللّه حنفی تستری، ص ۳۹۶۴۱۶</ref>، هرچند در ادوار مختلف، برخی نویسندگان از نقل صِرف فراتر رفته و کوشیده‌اند تا با رویکردی انتقادی به مجموعه اقوال گذشتگان و تنقیح آرای آنان تصویری روشن از ذوالقرنین به دست دهند و هویت او را به‌دقت معین کنند<ref>برای نمونه ← عبدالملک بن محمد ثعالبی، ثمار القلوب، ص ۲۸۰-۲۸۶؛ آلوسی، روح المعانی، ج ۱۶، ص ۲۴۴۵</ref>. در منابع متأخر و به‌ویژه پژوهش‌های معاصر، یافته‌های باستان‌شناسی و زبان‌شناسی و دقت در متون کهن تاریخی بر اظهارنظرها تأثیر گذاشته است. در مجموع، مهم‌ترین مصادیق احتمالی ذوالقرنین در منابع قدیم و جدید اسلامی از این قرار است:


===فردی گمنام===
===فردی گمنام===
ذوالقرنین فردی گمنام است که نه پیامبر و نه پادشاه بلکه تنها بنده‌ای از بندگان محبوب خدا بوده است. مبنای این دیدگاه حدیثی از [[امام علی(ع)]] است<ref>ابن‌بابویه، کمال‌الدین و تمام النعمة،ج ۲، ص ۳۹۳ ۳۹۴</ref> که بعدها به دیدگاهی شناخته‌شده در منابع تبدیل شد<ref> فخررازی، التفسیر الکبیر، ج ۲۱، ص ۱۶۴</ref>. به نظر می‌رسد مفسران شیعه با نظر به این روایت بیشتر متمایل به این نظر بوده‌اند و کمتر درصدد کنجکاوی و در پی گمانه‌زنی درباره هویت ذوالقرنین برآمده‌اند<ref>برای نمونه ← طبرسی؛ ابوالفتوح رازی، روض الجِنان و روح الجَنان فی تفسیر القرآن، ذیل آیات</ref>. از میان مفسران معاصر اهل‌سنّت، سید قطب<ref> سیدقطب، فی ظلال القرآن، ج ۵، جزء۱۶، ص ۴۰۸</ref> در تفسیر آیات از ذوالقرنین تنها با همین نام قرآنی یاد کرده و چون معتقد است که هیچ منبع یقینی جز قرآن در اختیار نیست و اقوال تفاسیر آمیخته با افسانه‌ها و [[اسرائیلیات]] است، به خلاف بسیاری از مفسران، هیچ تلاشی برای تعیین هویت ذوالقرنین نکرده‌است<ref>نیز ← جعفربن حسین موسوی خوانساری، مناهج المعارف، یا، فرهنگ عقائد شیعه، ص ۵۹، ۵۴۸۵۵۰، پانویس</ref>.
ذوالقرنین فردی گمنام است که نه پیامبر و نه پادشاه بلکه تنها بنده‌ای از بندگان محبوب خدا بوده است. مبنای این دیدگاه حدیثی از [[امام علی(ع)]] است<ref>صدوق، کمال‌الدین، ج ۲، ص ۳۹۳ ۳۹۴</ref> که بعدها به دیدگاهی شناخته‌شده در منابع تبدیل شد<ref> فخررازی، التفسیر الکبیر، ج ۲۱، ص ۱۶۴</ref>. به نظر می‌رسد مفسران شیعه با نظر به این روایت بیشتر متمایل به این نظر بوده‌اند و کمتر درصدد کنجکاوی و در پی گمانه‌زنی درباره هویت ذوالقرنین برآمده‌اند<ref>ابوالفتوح رازی، روض الجِنان، ذیل آیات</ref>. از میان مفسران معاصر اهل‌سنّت، سید قطب<ref> سیدقطب، فی ظلال القرآن، ج ۵، جزء۱۶، ص ۴۰۸</ref> در تفسیر آیات از ذوالقرنین تنها با همین نام قرآنی یاد کرده و چون معتقد است که هیچ منبع یقینی جز قرآن در اختیار نیست و اقوال تفاسیر آمیخته با افسانه‌ها و [[اسرائیلیات]] است، به خلاف بسیاری از مفسران، هیچ تلاشی برای تعیین هویت ذوالقرنین نکرده‌است<ref>نیز ← موسوی خوانساری، مناهج المعارف، ص ۵۹، ۵۴۸-۵۵۰.</ref>.


===اسکندر مقدونی===
===اسکندر مقدونی===
گذشته از حدیثی نبوی<ref> عبداللّه‌بن جعفر حِمْیری، قرب الاسناد، ص ۳۲۲؛ طبری، ذیل کهف: ۸۳۸۵</ref>، به نظر می‌رسد که وهْب‌بن مُنَبّه (متوفی ۱۱۰ و از جاعلان معروف حدیث) یکی از نخستین افرادی است که در منابع اسلامی قول به اسکندر بودن ذوالقرنین به او منسوب است<ref>ثعلبی، قصص‌الانبیاء، ص ۳۲۴؛ ابن‌جوزی، زاد المسیر فی علم التفسیر، ذیل کهف: ۸۳</ref>. بسیاری از مفسران سرشناس اهل‌سنّت در سده‌های متقدم و پس از آن، ظاهراً تردیدی در این تطبیق نداشته‌اند و بحثی در این باره نکرده‌اند<ref>برای نمونه ← مقاتل‌بن سلیمان، تفسیر مقاتل‌بن سلیمان؛ زمخشری، الفائق فی غریب الحدیث؛ عبداللّه‌بن عمر بیضاوی، انوار التنزیل و اسرار التأویل، ذیل کهف: ۸۳</ref>. بازتاب این تصور در دیگر گونه‌های منابع اسلامی نیز به‌سادگی یافت می‌شود<ref>برای نمونه ← عمروبن بحر جاحظ، کتاب الحیوان، ج ۷، ص ۲۴۵؛ محمدبن محمود شهرزوری، نزهة‌الارواح و روضة‌الافراح فی تاریخ الحکماء و الفلاسفة، ج ۱، ص ۲۵۰۳۰۰؛ ابن‌خلدون، ج :۱ مقدمه، ص ۱۰۰</ref>.بدین سبب، در شعر فارسی ذوالقرنین با نام اسکندر عجین شده است.<ref> سعدی، کلیات سعدی، چاپ بهاءالدین خرمشاهی، ص ۷۷۶</ref><ref> جلال‌الدین محمدبن محمد مولوی، مثنوی معنوی، تصحیح رینولد الین نیکلسون، چاپ نصراللّه پورجوادی، ج ۱، دفتر۲، بیت ۴۵۴۶؛ سعدی، کلیات سعدی، چاپ بهاءالدین خرمشاهی، ص ۸۳۸؛ حافظ، دیوان، چاپ محمد قزوینی و قاسم غنی، ص ۳۹۰؛ نیز ← بدیع‌الزمان فروزانفر، مآخذ قصص و تمثیلات مثنوی، ص ۱۵۳۱۵۴</ref><ref> سعدی، کلیات سعدی، چاپ بهاءالدین خرمشاهی، ص ۱۸۳</ref>
گذشته از حدیثی نبوی<ref> عبداللّه‌بن جعفر حِمْیری، قرب الاسناد، ص ۳۲۲؛ طبری، ذیل کهف: ۸۳۸۵</ref>، به نظر می‌رسد که وهْب‌بن مُنَبّه (متوفی ۱۱۰ و از جاعلان معروف حدیث) یکی از نخستین افرادی است که در منابع اسلامی قول به اسکندر بودن ذوالقرنین به او منسوب است<ref>ثعلبی، قصص‌الانبیاء، ص ۳۲۴؛ ابن‌جوزی، زاد المسیر، ذیل کهف: ۸۳</ref>. بسیاری از مفسران سرشناس اهل‌سنّت در سده‌های متقدم و پس از آن، ظاهراً تردیدی در این تطبیق نداشته‌اند و بحثی در این باره نکرده‌اند<ref> مقاتل‌بن سلیمان، تفسیر مقاتل‌؛ زمخشری، الفائق فی غریب الحدیث؛ بیضاوی، انوار التنزیل، ذیل کهف: ۸۳</ref>. بازتاب این تصور در دیگر گونه‌های منابع اسلامی نیز به‌سادگی یافت می‌شود<ref>جاحظ، کتاب الحیوان، ج ۷، ص ۲۴۵؛ شهرزوری، نزهة‌الارواح، ج ۱، ص ۲۵۰۳۰۰؛ ابن‌خلدون، ج۱، مقدمه، ص ۱۰۰</ref>.بدین سبب، در شعر فارسی ذوالقرنین با نام اسکندر عجین شده است.<ref> سعدی، کلیات سعدی، چاپ بهاءالدین خرمشاهی، ص ۷۷۶</ref><ref>مولوی، مثنوی معنوی، ج ۱، دفتر۲، بیت ۴۵-۴۶؛ سعدی، کلیات سعدی، چاپ بهاءالدین خرمشاهی، ص ۸۳۸؛ حافظ، دیوان، چاپ محمد قزوینی و قاسم غنی، ص ۳۹۰؛ نیز ← فروزانفر، مآخذ قصص و تمثیلات مثنوی، ص ۱۵۳-۱۵۴</ref><ref> سعدی، کلیات سعدی، چاپ بهاءالدین خرمشاهی، ص ۱۸۳</ref>
:::مهم‌ترین دلیل این تطبیق شهرت فراوان اسکندر به پادشاهی جهانگیر در تاریخ بوده که فقط وصف کشورگشایی‌های او با ذوالقرنین قرآن منطبق بوده است<ref> فخررازی، التفسیر الکبیر، ج ۲۱، ص ۱۶۳</ref>. در مجموع، دلایلی همچون رواج متونی حاوی افسانه‌پردازی درباره اسکندر در اوایل دوره اسلامی و وجود برخی مشابهت‌ها میان مندرجات این متون با داستان قرآن و نیز قداست‌یافتن اسکندر در اسکندریه عصر یونانی‌مآبی و در نخستین جوامع مسیحی، از اسباب رواج این تصور در میان مفسران و مورخان مسلمان شمرده شده است<ref> فتح‌اللّه مجتبایی، «ذوالقرنین: اسکندر یا کوروش ؟»، ص ۲۸۲۹</ref>.
:::مهم‌ترین دلیل این تطبیق شهرت فراوان اسکندر به پادشاهی جهانگیر در تاریخ بوده که فقط وصف کشورگشایی‌های او با ذوالقرنین قرآن منطبق بوده است<ref> فخررازی، التفسیر الکبیر، ج ۲۱، ص ۱۶۳</ref>. در مجموع، دلایلی همچون رواج متونی حاوی افسانه‌پردازی درباره اسکندر در اوایل دوره اسلامی و وجود برخی مشابهت‌ها میان مندرجات این متون با داستان قرآن و نیز قداست‌یافتن اسکندر در اسکندریه عصر یونانی‌مآبی و در نخستین جوامع مسیحی، از اسباب رواج این تصور در میان مفسران و مورخان مسلمان شمرده شده است<ref> مجتبایی، «ذوالقرنین: اسکندر یا کوروش ؟»، ص ۲۸۲۹</ref>.
:::در رد این دیدگاه، گفته‌اند که ذوالقرنین قرآن فردی مؤمن به خدا و روز جزاست که با عدل و رفق رفتار می‌کرده‌است، اما اسکندر فردی از [[صابئین]] معرفی شده است. افزون‌براین، در هیچ یک از تواریخ به سدی ساخته اسکندر مقدونی، با مشخصاتی که قرآن ذکر کرده، اشاره‌ای نشده‌است.<ref>طباطبائی، ج ۱۳، ص ۳۸۳۳۸۴؛ نیز ← فتح‌اللّه مجتبایی، «ذوالقرنین: اسکندر یا کوروش ؟»، ص ۲۹۳۰ </ref>
:::در رد این دیدگاه، گفته‌اند که ذوالقرنین قرآن فردی مؤمن به خدا و روز جزاست که با عدل و رفق رفتار می‌کرده‌است، اما اسکندر فردی از [[صابئین]] معرفی شده است. افزون‌براین، در هیچ یک از تواریخ به سدی ساخته اسکندر مقدونی، با مشخصاتی که قرآن ذکر کرده، اشاره‌ای نشده‌است.<ref>طباطبائی، ج ۱۳، ص ۳۸۳-۳۸۴؛ نیز ← مجتبایی، «ذوالقرنین: اسکندر یا کوروش ؟»، ص ۲۹-۳۰ </ref>


===کوروش هخامنشی===
===کوروش هخامنشی===
خط ۵۴: خط ۵۴:


===ابوکرب شَمِّر یرعَش، پادشاه حِمْیَر===
===ابوکرب شَمِّر یرعَش، پادشاه حِمْیَر===
این دیدگاه در آثار مورخان ایرانی سده‌های چهارم و پنجم، حمزه اصفهانی و [[ابوریحان بیرونی]]، رخ نموده و تلقی به قبول شده است.<ref> حمزة‌بن حسن حمزه اصفهانی، کتاب تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء علیهم الصلوة و السلام، ص ۸۴</ref> به‌نوشته ابوریحان بیرونی<ref>ابوریحان بیرونی، آثار الباقیة عن القرون الخالیة، ص ۴۰۴۱</ref>، اَذواء<ref> کسانی که نامشان با «ذو» آغاز می‌شود نظیر ذوالمنار، ذونُواس و ذویزَن</ref> همگی از یمن‌اند، و به این پادشاه [[یمن]] از آن جهت ذوالقرنین گفته‌اند که گیسوانش را بر شانه‌هایش می‌آویخت. این پادشاه به شرق و غرب زمین سفر کرده و در اشعار یمن مایه افتخار و [[مباهات]] بوده و به‌علاوه، داستان او با آنچه در قرآن آمده، سازگار است<ref> برای نقل‌های تاریخی درباره او ← ابن‌هشام، کتاب التیجان فی ملوک حمیر، ص ۴۴۲۴۴۶</ref>. افزون‌براین، برخی دیگر از پادشاهان یمن را نیز ذوالقرنین دانسته‌اند، ازجمله تُبّع‌الاقرن پسر شمر یرعش<ref>همان، ص ۴۴۶۴۵۲</ref>، صعب‌بن حارث<ref>همان، ص ۹۱۱۰۲</ref>، یا صعب‌بن همّال<ref>ابن‌حبیب، کتاب المُحَبَّر، ص ۳۶۵؛ ابوریحان بیرونی، آثار الباقیة عن القرون الخالیة، ص ۴۰</ref>، یا صعب‌بن ذی‌یزن از فرزندان وائل‌بن حمیر<ref> قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج ۱۱، ص ۴۶۴۷</ref>.
این دیدگاه در آثار مورخان ایرانی سده‌های چهارم و پنجم، حمزه اصفهانی و [[ابوریحان بیرونی]]، رخ نموده و تلقی به قبول شده است.<ref>اصفهانی، کتاب تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء علیهم الصلوة و السلام، ص ۸۴</ref> به‌نوشته ابوریحان بیرونی<ref>ابوریحان بیرونی، آثار الباقیة عن القرون الخالیة، ص ۴۰۴۱</ref>، اَذواء<ref> کسانی که نامشان با «ذو» آغاز می‌شود نظیر ذوالمنار، ذونُواس و ذویزَن</ref> همگی از یمن‌اند، و به این پادشاه [[یمن]] از آن جهت ذوالقرنین گفته‌اند که گیسوانش را بر شانه‌هایش می‌آویخت. این پادشاه به شرق و غرب زمین سفر کرده و در اشعار یمن مایه افتخار و [[مباهات]] بوده و به‌علاوه، داستان او با آنچه در قرآن آمده، سازگار است<ref> برای نقل‌های تاریخی درباره او ← ابن‌هشام، کتاب التیجان فی ملوک حمیر، ص ۴۴۲۴۴۶</ref>. افزون‌براین، برخی دیگر از پادشاهان یمن را نیز ذوالقرنین دانسته‌اند، ازجمله تُبّع‌الاقرن پسر شمر یرعش<ref>همان، ص ۴۴۶۴۵۲</ref>، صعب‌بن حارث<ref>همان، ص ۹۱۱۰۲</ref>، یا صعب‌بن همّال<ref>ابن‌حبیب، کتاب المُحَبَّر، ص ۳۶۵؛ ابوریحان بیرونی، آثار الباقیة عن القرون الخالیة، ص ۴۰</ref>، یا صعب‌بن ذی‌یزن از فرزندان وائل‌بن حمیر<ref> قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج ۱۱، ص ۴۶۴۷</ref>.
:::در انکار این دیدگاه گفته‌اند که صِرف تشابه نامهای پادشاهان [[یمن]] با ذوالقرنین به‌هیچ‌وجه کافی نیست، ضمن اینکه چندان فتوحاتی از این پادشاهان سر نزده و از ساخت سدی آهنین به‌دست آنان سخن نرفته است، و به نظر می‌رسد راویان و مورخان بعدها درباره آنان غلوآمیز سخن گفته‌اند<ref> ابوالکلام آزاد، ذوالقرنین، یا، کوروش کبیر، ترجمه و مقدمه از باستانی پاریزی، ص ۱۲۱۳؛ حسن صفوی، اسکندر و ادبیات ایران و شخصیت مذهبی اسکندر، ص ۲۸۲۲۸۶؛ نیز ← طباطبائی، ج ۱۳، ص ۳۸۵۳۹۱</ref>.
:::در انکار این دیدگاه گفته‌اند که صِرف تشابه نامهای پادشاهان [[یمن]] با ذوالقرنین به‌هیچ‌وجه کافی نیست، ضمن اینکه چندان فتوحاتی از این پادشاهان سر نزده و از ساخت سدی آهنین به‌دست آنان سخن نرفته است، و به نظر می‌رسد راویان و مورخان بعدها درباره آنان غلوآمیز سخن گفته‌اند<ref> آزاد، ذوالقرنین، یا، کوروش کبیر، ترجمه و مقدمه از باستانی پاریزی، ص ۱۲-۱۳؛ صفوی، اسکندر و ادبیات ایران و شخصیت مذهبی اسکندر، ص ۲۸۲-۲۸۶؛ نیز ← طباطبائی، ج ۱۳، ص ۳۸۵-۳۹۱</ref>.


===تسن‌چی هوانگ تی، امپراتور چین===
===تسن‌چی هوانگ تی، امپراتور چین===
این دیدگاه در دوره جدید مطرح شده است و نشانه‌ای از آن در منابع قدیم یافت نمی‌شود و طرفداران اندکی دارد. براساس این دیدگاه، دیوار بزرگ چین همان سد یأجوج و مأجوج در قرآن است. ابن‌عاشور در تفسیر التحریر و التنویر<ref>ابن عاشور، تفسیر التحریر و التنویر، ذیل کهف : ۸۳۸۴</ref> معتقد به این دیدگاه است و ادله‌ای برای تأیید آن آورده، ازجمله اینکه بیشتر پادشاهان چین به عدل و تدبیر شهره بوده‌اند و دیوار عظیم و بی‌نظیر چین در منابع تاریخ و جغرافیا مشهور است. او<ref>ذیل کهف : ۸۳۸۴</ref> براساس حدیثی نبوی، [[یأجوج و مأجوج]] را قوم مغول دانسته و آن را شاهدی بر مدعای خود گرفته است<ref>نیز ← امیرتوکل کامبوزیا، ذوالقرنین، یا، تسن چی هوانگ تی، بزرگ‌ترین پادشاه چین، ص ۱۷ به بعد</ref>.
این دیدگاه در دوره جدید مطرح شده است و نشانه‌ای از آن در منابع قدیم یافت نمی‌شود و طرفداران اندکی دارد. براساس این دیدگاه، دیوار بزرگ چین همان سد یأجوج و مأجوج در قرآن است. ابن‌عاشور در تفسیر التحریر و التنویر<ref>ابن عاشور، تفسیر التحریر و التنویر، ذیل کهف : ۸۳۸۴</ref> معتقد به این دیدگاه است و ادله‌ای برای تأیید آن آورده، ازجمله اینکه بیشتر پادشاهان چین به عدل و تدبیر شهره بوده‌اند و دیوار عظیم و بی‌نظیر چین در منابع تاریخ و جغرافیا مشهور است. او<ref>ذیل کهف : ۸۳۸۴</ref> براساس حدیثی نبوی، [[یأجوج و مأجوج]] را قوم مغول دانسته و آن را شاهدی بر مدعای خود گرفته است<ref>نیز ← امیرتوکل کامبوزیا، ذوالقرنین، یا، تسن چی هوانگ تی، بزرگ‌ترین پادشاه چین، ص ۱۷ به بعد</ref>.
:::از دلایل رد این دیدگاه آن است که گفته‌اند دیوار چین با اوصاف سد ذوالقرنین مطابقت ندارد، زیرا بنابر نقل قرآن، سد ذوالقرنین میان دو کوه و از آهن و مس مذاب ساخته شده، اما دیوار طولانی چین از کوه و دشت می‌گذرد و با سنگ و مصالح معمولی بنا شده است<ref>طباطبائی، ج ۱۳، ص ۳۸۱ ۳۸۲؛ حسن صفوی، اسکندر و ادبیات ایران و شخصیت مذهبی اسکندر، ص ۲۹۵۲۹۶</ref>.
:::از دلایل رد این دیدگاه آن است که گفته‌اند دیوار چین با اوصاف سد ذوالقرنین مطابقت ندارد، زیرا بنابر نقل قرآن، سد ذوالقرنین میان دو کوه و از آهن و مس مذاب ساخته شده، اما دیوار طولانی چین از کوه و دشت می‌گذرد و با سنگ و مصالح معمولی بنا شده است<ref>طباطبائی، ج ۱۳، ص ۳۸۱-۳۸۲؛ صفوی، اسکندر و ادبیات ایران و شخصیت مذهبی اسکندر، ص ۲۹۵-۲۹۶</ref>.


افراد دیگری را نیز از مصادیق احتمالی ذوالقرنین مطرح کرده‌اند، ازجمله: اسکندروس مردی از اسکندریه<ref>ابن‌قتیبه، ص ۵۴</ref>؛ هرمس یا هردیس<ref>ابن‌حبیب، کتاب المُحَبَّر، ص ۳۹۳؛ قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج ۱۱، ص ۴۶</ref>؛ مرزبان‌بن مدربه یونانی، مردی مصری از نسل یافث‌بن نوح<ref>ابن‌هشام، سیرة‌النبی، ج ۱، ص ۲۰۲؛ احمدبن محمد نحاس، معانی القرآن الکریم، ج ۴، ص ۲۸۴؛ مطهربن طاهر مقدسی، آفرینش و تاریخ، مقدمه، ترجمه و تعلیقات از محمدرضا شفیعی‌کدکنی، ج ۱، ص ۴۵۷، همگی به نقل از محمدبن اسحاق</ref>؛ عیاش و عبداللّه‌بن ضحاک<ref> عیاشی، کتاب التفسیر، ج ۲، ص ۳۴۰؛ ابن‌جوزی، زاد المسیر فی علم التفسیر، ج ۵، ص ۱۸۳</ref>. گذشته از کوروش، در پاره‌ای منابع، گاه احتمال ذوالقرنین بودن برخی دیگر از پادشاهان ایران نظیر فریدون<ref> قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج ۱۱، ص ۴۶۴؛ محمودبن عبداللّه آلوسی، روح المعانی، ج ۱۶، ص ۲۸</ref>، خشایارشا<ref> عبدالملک بن محمد ثعالبی، ثمار القلوب فی المضاف و المنسوب، ص ۲۸۰۲۸۱؛ ابوریحان بیرونی، آثار الباقیة عن القرون الخالیة، ص ۴۰</ref> و داریوش سوم<ref>بدره‌ای، کورش کبیر در قرآن مجید و عهد عتیق، ص ۱۵۷۱۵۹</ref> نیز مطرح شده است<ref>همچنین برای اقوال و منابع بیشتر درباره مصادیق احتمالی ذوالقرنین ← رضوان مساح، «ذوالقرنین‌ها و بررسی واژه ذوالقرنین از دیدگاه زبانشناسی تاریخی»، آینه پژوهش، سال۲۰،ش ۵ ص ۶۹</ref>.
افراد دیگری را نیز از مصادیق احتمالی ذوالقرنین مطرح کرده‌اند، ازجمله: اسکندروس مردی از اسکندریه<ref>ابن‌قتیبه، ص ۵۴</ref>؛ هرمس یا هردیس<ref>ابن‌حبیب، کتاب المُحَبَّر، ص ۳۹۳؛ قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج ۱۱، ص ۴۶</ref>؛ مرزبان‌بن مدربه یونانی، مردی مصری از نسل یافث‌بن نوح<ref>ابن‌هشام، سیرة‌النبی، ج ۱، ص ۲۰۲؛ نحاس، معانی القرآن الکریم، ج ۴، ص ۲۸۴؛ مقدسی، آفرینش و تاریخ، ج ۱، ص ۴۵۷، همگی به نقل از محمدبن اسحاق</ref>؛ عیاش و عبداللّه‌بن ضحاک<ref> عیاشی، کتاب التفسیر، ج ۲، ص ۳۴۰؛ ابن‌جوزی، زاد المسیر، ج ۵، ص ۱۸۳</ref>. گذشته از کوروش، در پاره‌ای منابع، گاه احتمال ذوالقرنین بودن برخی دیگر از پادشاهان ایران نظیر فریدون<ref> قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج ۱۱، ص ۴۶۴؛ آلوسی، روح المعانی، ج ۱۶، ص ۲۸</ref>، خشایارشا<ref> عبدالملک بن محمد ثعالبی، ثمار القلوب فی المضاف و المنسوب، ص ۲۸۰۲۸۱؛ ابوریحان بیرونی، آثار الباقیة عن القرون الخالیة، ص ۴۰</ref> و داریوش سوم<ref>بدره‌ای، کورش کبیر در قرآن مجید و عهد عتیق، ص ۱۵۷-۱۵۹</ref> نیز مطرح شده است<ref>همچنین برای اقوال و منابع بیشتر درباره مصادیق احتمالی ذوالقرنین ← رضوان مساح، «ذوالقرنین‌ها و بررسی واژه ذوالقرنین از دیدگاه زبانشناسی تاریخی»، آینه پژوهش، سال۲۰،ش ۵ ص ۶۹</ref>.


در پژوهش‌های غربیان درباره ذوالقرنین تصور غالب آن است که ذوالقرنین اسکندر مقدونی است<ref> فتح‌اللّه مجتبایی، «ذوالقرنین: اسکندر یا کوروش ؟»، ص ۳۲۳۳</ref>، چنان‌که هم در دایرة المعارف اسلام<ref>دایرة المعارف اسلام، چاپ دوم، همانجا</ref> و هم در دایرة‌المعارف قرآن<ref>ذیل "Alexander"</ref> مطالب مربوط به ذوالقرنین ذیل مدخل اسکندر آمده و عبارات آغازین مدخل‌های این دو دایرة‌المعارف نیز حاکی از چنین تصوری است.<ref>دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی، ذیل «اسکندرنامه»</ref>
در پژوهش‌های غربیان درباره ذوالقرنین تصور غالب آن است که ذوالقرنین اسکندر مقدونی است<ref> فتح‌اللّه مجتبایی، «ذوالقرنین: اسکندر یا کوروش ؟»، ص ۳۲۳۳</ref>، چنان‌که هم در دایرة المعارف اسلام<ref>دایرة المعارف اسلام، چاپ دوم، همانجا</ref> و هم در دایرة‌المعارف قرآن<ref>ذیل "Alexander"</ref> مطالب مربوط به ذوالقرنین ذیل مدخل اسکندر آمده و عبارات آغازین مدخل‌های این دو دایرة‌المعارف نیز حاکی از چنین تصوری است.<ref>دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی، ذیل «اسکندرنامه»</ref>
Automoderated users، confirmed، مدیران، templateeditor
۶٬۰۰۰

ویرایش