پرش به محتوا

ذوالقرنین: تفاوت میان نسخه‌ها

۲۹ بایت حذف‌شده ،  ‏۱۸ دسامبر ۲۰۱۷
جز
جز (←‏اسکندر مقدونی: ویکی‌سازی)
جز (←‏در متون مقدس: تمیزکاری)
خط ۱۱: خط ۱۱:
بحث درباره ذوالقرنین در فرهنگ اسلامی از [[قرآن]] سرچشمه می‌گیرد. این نام سه بار در داستان او در قرآن آمده است؛ پیش از قرآن مفهوم ذوالقرنین به‌معنای «صاحب دو شاخ» با لفظ عبری «قرانئیم» در متون مقدس یهودیان سابقه داشته و در یکی از رؤیاهای دانیال‌نبی از قوچی با دو شاخ سخن رفته است.<ref>باب هشتم کتاب دانیال‌نبی (۳۷)، او در رؤیا می‌بیند که قوچی با دو شاخ بلندش به سمت مغرب و شمال و جنوب شاخ می‌زند و هیچ حیوان وحشی نمی‌تواند در برابر او مقاومت کند؛ ناگهان بز نری با تک‌شاخی میان چشمانش به او حمله می‌کند، هر دو شاخش را می‌شکند و او را از بین می‌برد. جبرئیل رؤیای دانیال را این گونه تعبیر می‌کند که آن قوچ پادشاهان ماد و پارس است و آن بز نر پادشاه یونان.باب هشتم کتاب دانیال نبی، ۲۰:۸ ۲۱؛ برای تفصیل بیشتر ← فتح‌اللّه مجتبایی، «ذوالقرنین: اسکندر یا کوروش ؟»، ص ۳۰۳۲</ref> در شعر عربی پیش از اسلام، تعبیر ذوالقرنین در اشاره به برخی پادشاهان یمن و حیره به‌کار رفته، چنان‌که مُنذربن ماء السماء لَخمی، ملقب به صَعب، ذوالقرنین خوانده شده است.<ref>ابن‌حبیب، کتاب المُحَبَّر، ص ۳۶۵۳۶۶؛ نیز ← د.اسلام، چاپ دوم، ذیل «الاسکندر» و در شعر امرؤالقیس ذوالقرنین ظاهراً در اشاره به همین صعب به‌کار رفته است:ابن‌منظور، ذیل قرن</ref>
بحث درباره ذوالقرنین در فرهنگ اسلامی از [[قرآن]] سرچشمه می‌گیرد. این نام سه بار در داستان او در قرآن آمده است؛ پیش از قرآن مفهوم ذوالقرنین به‌معنای «صاحب دو شاخ» با لفظ عبری «قرانئیم» در متون مقدس یهودیان سابقه داشته و در یکی از رؤیاهای دانیال‌نبی از قوچی با دو شاخ سخن رفته است.<ref>باب هشتم کتاب دانیال‌نبی (۳۷)، او در رؤیا می‌بیند که قوچی با دو شاخ بلندش به سمت مغرب و شمال و جنوب شاخ می‌زند و هیچ حیوان وحشی نمی‌تواند در برابر او مقاومت کند؛ ناگهان بز نری با تک‌شاخی میان چشمانش به او حمله می‌کند، هر دو شاخش را می‌شکند و او را از بین می‌برد. جبرئیل رؤیای دانیال را این گونه تعبیر می‌کند که آن قوچ پادشاهان ماد و پارس است و آن بز نر پادشاه یونان.باب هشتم کتاب دانیال نبی، ۲۰:۸ ۲۱؛ برای تفصیل بیشتر ← فتح‌اللّه مجتبایی، «ذوالقرنین: اسکندر یا کوروش ؟»، ص ۳۰۳۲</ref> در شعر عربی پیش از اسلام، تعبیر ذوالقرنین در اشاره به برخی پادشاهان یمن و حیره به‌کار رفته، چنان‌که مُنذربن ماء السماء لَخمی، ملقب به صَعب، ذوالقرنین خوانده شده است.<ref>ابن‌حبیب، کتاب المُحَبَّر، ص ۳۶۵۳۶۶؛ نیز ← د.اسلام، چاپ دوم، ذیل «الاسکندر» و در شعر امرؤالقیس ذوالقرنین ظاهراً در اشاره به همین صعب به‌کار رفته است:ابن‌منظور، ذیل قرن</ref>


روایت نسبتاً کوتاه قرآن از سرگذشت ذوالقرنین از داستان‌های اسرارآمیز قرآن است که در پی دو داستان دیگر با همین ویژگی یعنی داستان [[اصحاب کهف]] و داستان [[موسی بن عمران|موسی]] و [[خضر]] در [[سوره کهف]] قرار دارد. تصویر قرآن از ذوالقرنین فردی مؤمن به خدا و [[روز قیامت]] است که حکومتی عظیم داشته و خداوند اسباب پیشرفت را در اختیار او گذاشته است. براساس این آیات<ref>کهف: ۸۳۱۰۲</ref>، گروهی از مردم از پیامبر درباره ذوالقرنین سؤال می‌کنند که خلاصه مضمون پاسخ پیامبر این است که:
روایت نسبتاً کوتاه قرآن از سرگذشت ذوالقرنین از داستان‌های اسرارآمیز قرآن است که در پی دو داستان دیگر با همین ویژگی یعنی داستان [[اصحاب کهف]] و [[داستان موسی و خضر]] در [[سوره کهف]] قرار دارد. تصویر قرآن از ذوالقرنین فردی مؤمن به خدا و [[روز قیامت]] است که حکومتی عظیم داشته و خداوند اسباب پیشرفت را در اختیار او گذاشته است. براساس این آیات<ref>کهف: ۸۳۱۰۲</ref>، گروهی از مردم از پیامبر درباره ذوالقرنین سؤال می‌کنند که خلاصه مضمون پاسخ پیامبر این است که:
:::«ذوالقرنین در زمین سفر کرد تا به محل غروب خورشید رسید. در آنجا قومی را دید، ستمکاران آن قوم را از عذابی سخت ترساند و به نیکوکاران وعده پاداش و آسان‌گیری داد. سپس از راهی دیگر به محل طلوع خورشید رفت و در آنجا قومی را یافت که هیچ پوششی جز پرتو خورشید نداشتند. سپس راهی دیگر را دنبال کرد تا اینکه به میان دو کوه رسید و در آنجا مردمی را یافت که نمی‌توانستند هیچ سخنی را بفهمند. این قوم از ذوالقرنین خواستند تا برای در امان‌بودن از فساد یأجوج و مأجوج برای آن‌ها سدی بسازد. او نیز سدی از آهن و مس مذاب ساخت و مانع هجوم یأجوج و مأجوج شد.»
:::«ذوالقرنین در زمین سفر کرد تا به محل غروب خورشید رسید. در آنجا قومی را دید، ستمکاران آن قوم را از عذابی سخت ترساند و به نیکوکاران وعده پاداش و آسان‌گیری داد. سپس از راهی دیگر به محل طلوع خورشید رفت و در آنجا قومی را یافت که هیچ پوششی جز پرتو خورشید نداشتند. سپس راهی دیگر را دنبال کرد تا اینکه به میان دو کوه رسید و در آنجا مردمی را یافت که نمی‌توانستند هیچ سخنی را بفهمند. این قوم از ذوالقرنین خواستند تا برای در امان‌بودن از فساد یأجوج و مأجوج برای آن‌ها سدی بسازد. او نیز سدی از آهن و مس مذاب ساخت و مانع هجوم یأجوج و مأجوج شد.»


confirmed، templateeditor
۱۱٬۴۲۴

ویرایش