پرش به محتوا

داستان خضر و موسی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
اصلاحات ویراستاری←‏اصل داستان
imported>Safaei
جزبدون خلاصۀ ویرایش
imported>Fayaz
جز (اصلاحات ویراستاری←‏اصل داستان)
خط ۹: خط ۹:


== اصل داستان ==
== اصل داستان ==
حضرت موسی(ع) توانست شخص مورد نظر خود را ملاقات کند.<ref>مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۴ش، ج۱۲، ص۴۸۶.</ref> حضرت موسی پس از دیدن حضرت خضر تقاضای همراهی و شاگردی می‌کند؛<ref>سوره کهف، آیه۶۶.</ref> اما خضر به‌جهت این‌که موسی تحمل همراهی با خضر و صبر بر کارهایی که حکمت‌شان را نمی‌داند، ندارد، با این درخواست مخالفت می‌کند.<ref>سوره کهف، آیات ۶۷- ۶۸.</ref> در نهایت با این شرط که موسی(ع) از هیچ چیزی پرسشی نکند، همراهی این دو اتفاق می‌افتد.<ref>سوره کهف، آیه۷۰.</ref>
حضرت موسی(ع) توانست شخص مورد نظر خود را ملاقات کند.<ref>مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۴ش، ج۱۲، ص۴۸۶.</ref> موسی پس از دیدن خضر تقاضای همراهی و شاگردی او را کرد؛<ref>سوره کهف، آیه۶۶.</ref> خضر به‌جهت این‌که موسی تحمل همراهی با خضر را ندارد و نمی‌تواند بر کارهای خضر که حکمت‌شان را نمی‌داند، صبر کند، با این درخواست مخالفت کرد.<ref>سوره کهف، آیات ۶۷- ۶۸.</ref> در نهایت با این شرط که موسی(ع) از چیزی پرسش نکند، همراهی این دو اتفاق افتاد.<ref>سوره کهف، آیه۷۰.</ref>


===سه واقعه===
===اتفاقات سفر===
سه واقعه در همراهی موسی(ع) و خضر(ع) اتفاق افتاد:
سه واقعه در همراهی موسی(ع) و خضر(ع) اتفاق افتاد:
* در ابتدا این دو سوار بر کشتی شدند و خضر کشتی را سوراخ کرد. موسی (ع) به او اعتراض کرد و خضر شرط خود را گوشزد کرد.<ref>سوره کهف، آیات ۷۱-۷۲.</ref>
* در ابتدا این دو سوار بر کشتی شدند و خضر کشتی را سوراخ کرد. موسی (ع) به او اعتراض کرد و خضر شرط خود را گوشزد کرد.<ref>سوره کهف، آیات ۷۱-۷۲.</ref>
* این دو نوجوانی را دیدند و خضر بدون هیچ مقدمه‌ای آن نوجوان را به قتل رساند. این عمل نیز با واکنش شدید موسی(ع) روبه‌رو شد: «آیا جان پاکی را بدون آنکه مرتکب قتلی شده باشد می‌کشی؟ مرتکب کاری زشت گردیدی».<ref>سوره کهف آیه ۷۴.</ref> خضر مجدد شرط را بازگو کرد. موسی گفت :اگر از اين پس چيزى از تو پرسيدم، ديگر با من همراهى مكن.<ref>سوره کهف آیات ۷۵-۷۶.</ref>
* این دو نوجوانی را دیدند و خضر بدون هیچ مقدمه‌ای آن نوجوان را به قتل رساند. این عمل نیز با واکنش شدید موسی(ع) روبه‌رو شد: «آیا جان پاکی را بدون آنکه مرتکب قتلی شده باشد می‌کشی؟ مرتکب کاری زشت گردیدی».<ref>سوره کهف آیه ۷۴.</ref> خضر مجدد شرط را بازگو کرد. موسی گفت :اگر از اين پس چيزى از تو پرسيدم، ديگر با من همراهى مكن.<ref>سوره کهف آیات ۷۵-۷۶.</ref>
* خضر و موسی وارد شهری شدند که اهل آن از پذیرایی آن‌ها خودداری کردند. خضر به دیوار نیمه خرابی رسید و آن را ترمیم و بازسازی کرد. موسی(ع) تصور کرد این عمل بخاطر این است که مزدی از اهالی بگیرد و این را به خضر(ع) گفت.<ref>سوره کهف، آیه ۷۷.</ref> خضر گفت: «اين جدايى ميان من و توست. به زودى تو را از تأويل آنچه كه نتوانستى بر آن صبر كنى آگاه خواهم ساخت».<ref>سوره کهف، آیه۷۸.</ref>
* خضر و موسی وارد شهری شدند که اهل آن از پذیرایی آن‌ها خودداری کردند. خضر به دیوار نیمه خرابی رسید و آن را ترمیم و بازسازی کرد. موسی(ع) تصور کرد این عمل بخاطر این است که مزدی از اهالی بگیرد و این را به خضر(ع) گفت.<ref>سوره کهف، آیه ۷۷.</ref> خضر گفت: «اين جدايى ميان من و توست. به زودى تو را از تأويل آنچه كه نتوانستى بر آن صبر كنى آگاه خواهم ساخت».<ref>سوره کهف، آیه۷۸.</ref>


===جدایی و حکمت کارهای خضر===
===توضیحات خضر===
پس از اعتراض سوم حضرت موسی(ع)، خضر ادامه همراهی را امکان‌پذیر ندانسته<ref>سوره کهف، آیه۷۸.</ref> و علت کارهای قبل خود را ذکر کرد:
پس از اعتراض سوم حضرت موسی(ع)، خضر ادامه همراهی را امکان‌پذیر ندانسته<ref>سوره کهف، آیه۷۸.</ref> و علت کارهای قبل خود را ذکر کرد:
* سوراخ کردن کشتی به این‌جهت بود که حاکم ظالمی کشتی‌ها را مصادره می‌کرد و خضر با سوراخ کردن کشتی، آن‌را از مصادره نجات داد تا برای مالکان مستمند خود باقی بماند.<ref>سوره کهف، آیه ۷۹.</ref>
* سوراخ کردن کشتی به این‌جهت بود که حاکم ظالمی کشتی‌ها را مصادره می‌کرد و خضر با سوراخ کردن کشتی، آن‌را از مصادره نجات داد تا برای مالکان مستمند خود باقی بماند.<ref>سوره کهف، آیه ۷۹.</ref>
* علت کشتن آن نوجوان این بود که پدر و مادرش با ایمان بودند، این فرزند آن‌ها را به طغیان می‌کشاند. پروردگار فرزند پاک‌تر و پرمحبت‌تری به‌جای او به آنها خواهد داد.<ref>سوره کهف، آیات ۸۰-۸۱.</ref>
* علت کشتن آن نوجوان این بود که پدر و مادر او مومن بودند، این فرزند آن‌ها را به طغیان می‌کشاند. پروردگار فرزند پاک‌تر و پرمحبت‌تری به‌جای او به آنها خواهد داد.<ref>سوره کهف، آیات ۸۰-۸۱.</ref>
* آن دیوار متعلق به دو نوجوان [[یتیم]] در آن شهر بود و زیر آن گنجی متعلق به آنها وجود داشت، پدرشان نیز مرد صالحی بود، پروردگار می‌خواست آنها به حد بلوغ برسند و گنجشان را بگیرند.<ref>سوره کهف، آیه ۸۲.</ref>
* آن دیوار متعلق به دو نوجوان [[یتیم]] در آن شهر بود و زیر آن گنجی متعلق به آنها وجود داشت، پدرشان نیز مرد صالحی بود، پروردگار می‌خواست آنها به حد بلوغ برسند و گنجشان را بگیرند.<ref>سوره کهف، آیه ۸۲.</ref>


کاربر ناشناس