پرش به محتوا

عمر بن خطاب: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵۳: خط ۵۳:
به گفته طبری، تاریخ‌نگار قرن ۳ و ۴ هجری، درباره اینکه چه کسی اولین بار عمر را فاروق نامیده اختلاف است: برخی گفته‌اند پیامبر و برخی گفته‌اند ابتدا [[اهل کتاب]] چنین لقبی به عمر دادند و سپس مسلمانان از آنها تبعیت کردند.<ref>طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج‏۴، ص۱۹۵.</ref>در روایات [[شیعه]] و برخی روایات [[اهل سنت]] آمده است که [[رسول خدا(ص)]] این لقب را برای [[امام علی(ع)]] به کار برده است.<ref>شیخ صدوق، الأمالی، ۱۴۰۰ق، ص۲۶؛ طوسی، الغیبة، ۱۴۱۱ق، ص۱۵۰.</ref><ref>ذهبی، تاریخ الإسلام، ۱۴۱۳ق، ج‏۴۶، ص۳۹۱؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ۱۴۱۵ق، ج‏۴۲،ص۴۱-۴۲.</ref>
به گفته طبری، تاریخ‌نگار قرن ۳ و ۴ هجری، درباره اینکه چه کسی اولین بار عمر را فاروق نامیده اختلاف است: برخی گفته‌اند پیامبر و برخی گفته‌اند ابتدا [[اهل کتاب]] چنین لقبی به عمر دادند و سپس مسلمانان از آنها تبعیت کردند.<ref>طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج‏۴، ص۱۹۵.</ref>در روایات [[شیعه]] و برخی روایات [[اهل سنت]] آمده است که [[رسول خدا(ص)]] این لقب را برای [[امام علی(ع)]] به کار برده است.<ref>شیخ صدوق، الأمالی، ۱۴۰۰ق، ص۲۶؛ طوسی، الغیبة، ۱۴۱۱ق، ص۱۵۰.</ref><ref>ذهبی، تاریخ الإسلام، ۱۴۱۳ق، ج‏۴۶، ص۳۹۱؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ۱۴۱۵ق، ج‏۴۲،ص۴۱-۴۲.</ref>


:'''فرزندان'''
===فرزندان===
عمر بن خطاب نُه پسر و چهار دختر داشت.<ref>طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۴۰۳ق، ج۳، ص۲۶۹-۲۷۰؛ مسعودی، التّنبیه و الاشراف، دار صعب، ص۲۵۱ - ۲۵۲.</ref> یکی از دختران او به نام [[حفصه دختر عمر|حفصه]] به ازدواج پیامبر(ص) درآمد<ref>مسعودی، التنبیه و الاشراف، دار صعب، ص۲۵۲.</ref> و آیات نخستین [[سوره تحریم]] درباره او و [[عایشه]] که پیامبر را آزردند، نازل شد.<ref>[http://lib.eshia.ir/41738/23/86/%D8%AD%D9%81%D8%B5%D9%87 طبری، جامع البیان، ج۲۳، ص۸۶.]</ref>
عمر بن خطاب نُه پسر و چهار دختر داشت.<ref>طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۴۰۳ق، ج۳، ص۲۶۹-۲۷۰؛ مسعودی، التّنبیه و الاشراف، دار صعب، ص۲۵۱ - ۲۵۲.</ref> یکی از دختران او به نام [[حفصه دختر عمر|حفصه]] به ازدواج پیامبر(ص) درآمد<ref>مسعودی، التنبیه و الاشراف، دار صعب، ص۲۵۲.</ref> و آیات نخستین [[سوره تحریم]] درباره او و [[عایشه]] که پیامبر را آزردند، نازل شد.<ref>[http://lib.eshia.ir/41738/23/86/%D8%AD%D9%81%D8%B5%D9%87 طبری، جامع البیان، ج۲۳، ص۸۶.]</ref>
[[عبدالله بن عمر]] در برخی منابع اهل سنت، شخصیتی ضعیف، محتاط و گوشه‌گیر در امور سیاسی توصیف شده است.<ref> ابن قتیبة الدینوری، الإمامةوالسیاسة، ۱۴۱۰ق، ج ۱، ص۷۳. ابن اثیر، الکامل، ۱۳۸۵ق، ج ۴، ص۶.</ref> وقتی امام علی(ع) به خلافت رسید، عبدالله از بیعت با او خودداری کرد.<ref>ابن قتیبة الدینوری، الإمامةوالسیاسة، ۱۴۱۰ق، ج ۱، ص۷۲ - ۷۳.</ref>
[[عبدالله بن عمر]] در برخی منابع اهل سنت، شخصیتی ضعیف، محتاط و گوشه‌گیر در امور سیاسی توصیف شده است.<ref> ابن قتیبة الدینوری، الإمامةوالسیاسة، ۱۴۱۰ق، ج ۱، ص۷۳. ابن اثیر، الکامل، ۱۳۸۵ق، ج ۴، ص۶.</ref> وقتی امام علی(ع) به خلافت رسید، عبدالله از بیعت با او خودداری کرد.<ref>ابن قتیبة الدینوری، الإمامةوالسیاسة، ۱۴۱۰ق، ج ۱، ص۷۲ - ۷۳.</ref>
[[عبیدالله بن عمر]] پس از ترور شدن پدرش توسط ابولؤلؤ، چند نفر از جمله همسر و دختر خردسال ابولؤلؤ و یک ایرانی مسلمان به نام هرمزان را به قتل رساند. عمر وصیت کرد عبیدالله را قصاص کنند.<ref>یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، دار صادر، ج۲، ص۱۶۰-۱۶۱.</ref> به گفته [[شیخ مفید]]، [[عثمان]] که پس از عمر به خلافت رسید، از قصاص عبیدالله خودداری کرد و وقتی با پافشاری امام علی(ع) برای اجرای حکم خدا روبه‌رو شد، شبانه عبیدالله را از مدینه فراری داد. پس از به [[خلافت]] رسیدن امام علی(ع)، عبیدالله به [[معاویه]] پیوست و در [[جنگ صفین]] کشته شد.<ref>شیخ مفید، الجمل، ۱۴۱۳ق، ص۱۷۵-۱۷۶.</ref>
[[عبیدالله بن عمر]] پس از ترور شدن پدرش توسط ابولؤلؤ، چند نفر از جمله همسر و دختر خردسال ابولؤلؤ و یک ایرانی مسلمان به نام هرمزان را به قتل رساند. عمر وصیت کرد عبیدالله را قصاص کنند.<ref>یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، دار صادر، ج۲، ص۱۶۰-۱۶۱.</ref> به گفته [[شیخ مفید]]، [[عثمان]] که پس از عمر به خلافت رسید، از قصاص عبیدالله خودداری کرد و وقتی با پافشاری امام علی(ع) برای اجرای حکم خدا روبه‌رو شد، شبانه عبیدالله را از مدینه فراری داد. پس از به [[خلافت]] رسیدن امام علی(ع)، عبیدالله به [[معاویه]] پیوست و در [[جنگ صفین]] کشته شد.<ref>شیخ مفید، الجمل، ۱۴۱۳ق، ص۱۷۵-۱۷۶.</ref>


:'''اسلام آوردن'''
===اسلام آوردن===
بسیاری از منابع، [[اسلام]] آوردن او را سال ششم [[بعثت]] گفته‌اند،<ref name="تاریخ خلفا">جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۸۰ش، ص۶۱.</ref> ولی [[مسعودی]]، تاریخ‌نگار قرن چهارم هجری، سال نهم بعثت را ذکر کرده است.<ref>مسعودی، مروج الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۲، ص۳۲۱.</ref>
بسیاری از منابع، [[اسلام]] آوردن او را سال ششم [[بعثت]] گفته‌اند،<ref name="تاریخ خلفا">جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۸۰ش، ص۶۱.</ref> ولی [[مسعودی]]، تاریخ‌نگار قرن چهارم هجری، سال نهم بعثت را ذکر کرده است.<ref>مسعودی، مروج الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۲، ص۳۲۱.</ref>
بنابر نقل ابن حجر عسقلانی، محدث سنی قرن نهم، عمر قبل از اسلام آوردن، مسلمانان را آزار می‌داد<ref>ابن حجر عسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج‏۴، ص۴۸۴؛ طقوش، تاریخ الخلفاء الراشدین، ۱۴۲۴ق، ص۱۷۴.</ref> و برخی از آنان را شکنجه می‌کرد.<ref>الکامل فی التاریخ، ابن الأثیر ،ج‏۲، ص۶۹.</ref>
بنابر نقل ابن حجر عسقلانی، محدث سنی قرن نهم، عمر قبل از اسلام آوردن، مسلمانان را آزار می‌داد<ref>ابن حجر عسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج‏۴، ص۴۸۴؛ طقوش، تاریخ الخلفاء الراشدین، ۱۴۲۴ق، ص۱۷۴.</ref> و برخی از آنان را شکنجه می‌کرد.<ref>الکامل فی التاریخ، ابن الأثیر ،ج‏۲، ص۶۹.</ref>
خط ۶۹: خط ۶۹:
[[سید جعفر مرتضی]] در این زمینه گفته است چگونه ممکن است [[قریش]] پیش از [[هجرت به مدینه|هجرت مسلمانان به مدینه]] از عمر واهمه داشته باشد، در حالی که عمر در [[سال ششم هجری]] در ماجرای [[صلح حدیبیه]] از رفتن نزد قریش واهمه داشت و درخواست پیامبر برای مذاکره با قریش را به این دلیل که ممکن است قریش به او آسیب برسانند، نپذیرفت.<ref>عاملی، الصحیح من السیرة النبی الأعظم، ۱۴۲۶ق، ج‏۱۵، ص۲۹۹-۳۰۰.</ref>
[[سید جعفر مرتضی]] در این زمینه گفته است چگونه ممکن است [[قریش]] پیش از [[هجرت به مدینه|هجرت مسلمانان به مدینه]] از عمر واهمه داشته باشد، در حالی که عمر در [[سال ششم هجری]] در ماجرای [[صلح حدیبیه]] از رفتن نزد قریش واهمه داشت و درخواست پیامبر برای مذاکره با قریش را به این دلیل که ممکن است قریش به او آسیب برسانند، نپذیرفت.<ref>عاملی، الصحیح من السیرة النبی الأعظم، ۱۴۲۶ق، ج‏۱۵، ص۲۹۹-۳۰۰.</ref>


:'''حضور در غزوات'''
===حضور در غزوات===
عمر در [[غزوات]] دوره پیامبر حضور داشت.<ref>سیوطی، تاریخ الخلفاء، ‍۱۴۱۱ق، ص۱۱۶.</ref> برخی گزارشات تاریخی از فرار یا شکست او در این جنگها حکایت دارد از جمله [[طبری]] از خود عمر نقل کرده که در [[جنگ احد]] فرار کرده است.<ref>طبری، جامع البیان،ج ۷، ص۳۲۷؛ سیوطی، جامع الاحادیث، ج۱۴، ص۵۲۹.</ref> در [[جنگ خیبر]] که پیامبر(ص) عمر را پس از [[ابوبکر]]، مامور فتح قلعه [[خیبر]] کرد، عمر نیز همچون ابوبکر شکست خورد و سپس [[امام علی(ع)]] مامور فتح خیبر شد و به پیروزی رسید.<ref>مقریزی، امتاع الاسماع، ۱۴۲۰ق، ج۱۱، ص۲۸۹؛ ذهبی، تاریخ الإسلام، ۱۴۰۷ق، ج۲، ص۴۱۲.</ref> در [[نبرد حنین]] هم عمر جزو کسانی بود که از میدان گریختند.<ref>دلائل النبوة، البیهقی ،ج‏۵، ص۱۴۸؛ عاملی، الصحیح من السیرة النبی الأعظم، ج‏۶، ص۱۸۹.</ref>
عمر در [[غزوات]] دوره پیامبر حضور داشت.<ref>سیوطی، تاریخ الخلفاء، ‍۱۴۱۱ق، ص۱۱۶.</ref> برخی گزارشات تاریخی از فرار یا شکست او در این جنگها حکایت دارد از جمله [[طبری]] از خود عمر نقل کرده که در [[جنگ احد]] فرار کرده است.<ref>طبری، جامع البیان،ج ۷، ص۳۲۷؛ سیوطی، جامع الاحادیث، ج۱۴، ص۵۲۹.</ref> در [[جنگ خیبر]] که پیامبر(ص) عمر را پس از [[ابوبکر]]، مامور فتح قلعه [[خیبر]] کرد، عمر نیز همچون ابوبکر شکست خورد و سپس [[امام علی(ع)]] مامور فتح خیبر شد و به پیروزی رسید.<ref>مقریزی، امتاع الاسماع، ۱۴۲۰ق، ج۱۱، ص۲۸۹؛ ذهبی، تاریخ الإسلام، ۱۴۰۷ق، ج۲، ص۴۱۲.</ref> در [[نبرد حنین]] هم عمر جزو کسانی بود که از میدان گریختند.<ref>دلائل النبوة، البیهقی ،ج‏۵، ص۱۴۸؛ عاملی، الصحیح من السیرة النبی الأعظم، ج‏۶، ص۱۸۹.</ref>


:'''مخالفت با پیامبر(ص)'''
===مخالفت با پیامبر(ص)===
{{اصلی|ماجرای قلم و دوات|سپاه اسامه}}
{{اصلی|ماجرای قلم و دوات|سپاه اسامه}}
شیعیان به برخی سخنان و رفتارهای عمر در زمان حیات پیامبر نیز اشکال کرده‌اند، از جمله اینکه در ماجرای [[صلح حدیبیه]]، عمر بر رسول خدا(ص) به سبب صلح کردن با قریش، خرده گرفت و تصریح کرد که به [[نبوت]] او شک کرده است.<ref>[http://lib.eshia.ir/40071/2/371 ذهبی، تاریخ الاسلام، ۱۴۰۹ق، ج۲، ص۳۷۱.]</ref>
شیعیان به برخی سخنان و رفتارهای عمر در زمان حیات پیامبر نیز اشکال کرده‌اند، از جمله اینکه در ماجرای [[صلح حدیبیه]]، عمر بر رسول خدا(ص) به سبب صلح کردن با قریش، خرده گرفت و تصریح کرد که به [[نبوت]] او شک کرده است.<ref>[http://lib.eshia.ir/40071/2/371 ذهبی، تاریخ الاسلام، ۱۴۰۹ق، ج۲، ص۳۷۱.]</ref>
خط ۸۱: خط ۸۱:
به گفته [[جعفر مرتضی]]، تاریخ‌دان شیعه قرن ۱۵ هجری، شیعیان همواره سرپیچی عمر و ابوبکر از فرمان پیامبر برای حضور در [[سپاه اسامه]] و اعزام به جنگ با روم را نکوهش کرده‌اند.<ref>عاملی، الصحیح من السیرة النبی الأعظم، ج‏۳۲، ص۲۰۱</ref>
به گفته [[جعفر مرتضی]]، تاریخ‌دان شیعه قرن ۱۵ هجری، شیعیان همواره سرپیچی عمر و ابوبکر از فرمان پیامبر برای حضور در [[سپاه اسامه]] و اعزام به جنگ با روم را نکوهش کرده‌اند.<ref>عاملی، الصحیح من السیرة النبی الأعظم، ج‏۳۲، ص۲۰۱</ref>


:'''خلافت'''
===خلافت===
عمر بن خطاب در [[۲۲ جمادی الثانی]] سال [[سال ۱۳ هجری|۱۳ هجری]]، پس از مرگ [[خلیفه اول]] مسلمانان به [[خلافت]] رسید<ref>سیوطی، تاریخ الخلفاء، ‍۱۴۱۱ق، ص۱۳۱.</ref> و بیش از ده سال خلافت کرد.<ref>ابن کثیر، البدایة و النهایة، دارالفکر، ج‏۶، ص۱۹۸.</ref>  
عمر بن خطاب در [[۲۲ جمادی الثانی]] سال [[سال ۱۳ هجری|۱۳ هجری]]، پس از مرگ [[خلیفه اول]] مسلمانان به [[خلافت]] رسید<ref>سیوطی، تاریخ الخلفاء، ‍۱۴۱۱ق، ص۱۳۱.</ref> و بیش از ده سال خلافت کرد.<ref>ابن کثیر، البدایة و النهایة، دارالفکر، ج‏۶، ص۱۹۸.</ref>  
بنابر نقل طبری مورخ قرن سوم و چهارم، ابوبکر در هنگام مرگ، [[عثمان بن عفان]] را فراخواند تا عهدنامه جانشینی را بنویسد. ابوبکر وقتی شروع به گفتن وصیت خود کرد از هوش رفت و عثمان عهدنامه را به نام عمر بن خطاب نوشت. وقتی ابوبکر به هوش آمد، آنچه را عثمان نوشته بود، تایید کرد.<ref>طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج‏۳، ص۴۲۹.</ref> به گفته رسول جعفریان، با نوشتن عهدنامه، عمر عملاً به خلافت منصوب شد و بیعت مردم نقشی در خلافت او نداشت و صرفا جنبه اظهار وفاداری در فرمانبرداری داشت؛ این در حالی بود که خود عمر، انتخاب ابوبکر به خلافت را کاری شتابزده (فلتة) می‌دانست و معتقد بود انتخاب حاکم باید با مشورت مومنان باشد.<ref>جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۸۰ش، ص۶۴-۶۵.</ref>
بنابر نقل طبری مورخ قرن سوم و چهارم، ابوبکر در هنگام مرگ، [[عثمان بن عفان]] را فراخواند تا عهدنامه جانشینی را بنویسد. ابوبکر وقتی شروع به گفتن وصیت خود کرد از هوش رفت و عثمان عهدنامه را به نام عمر بن خطاب نوشت. وقتی ابوبکر به هوش آمد، آنچه را عثمان نوشته بود، تایید کرد.<ref>طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج‏۳، ص۴۲۹.</ref> به گفته رسول جعفریان، با نوشتن عهدنامه، عمر عملاً به خلافت منصوب شد و بیعت مردم نقشی در خلافت او نداشت و صرفا جنبه اظهار وفاداری در فرمانبرداری داشت؛ این در حالی بود که خود عمر، انتخاب ابوبکر به خلافت را کاری شتابزده (فلتة) می‌دانست و معتقد بود انتخاب حاکم باید با مشورت مومنان باشد.<ref>جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۸۰ش، ص۶۴-۶۵.</ref>
به گفته رسول جعفریان تعیین عمر برای [[خلافت]] توسط ابوبکر، سبب شد تا اصل استخلاف{{یادداشت|به این معنا که خلیفه می‌تواند برای خود، ولیعهد تعیین کند و مردم را به اطاعت از او فرابخواند.(زرگری‌نژاد، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۴ش، ص۸۱.)}} به صورت یک اصل مشروع در فقه سیاسی اهل سنت درآید<ref>جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۸۰ش، ص۶۴.</ref> و به گفته [[رشید رضا]]، نویسنده سنی قرن ۱۴ هجری، این امر به دستاویزی برای امامان جور ([[امویان]]) تبدیل شد و زمینه را برای موروثی شدن خلافت فراهم کرد.<ref>رشید رضا، الخلافة، قاهره، ص۴۰-۴۱</ref>
به گفته رسول جعفریان تعیین عمر برای [[خلافت]] توسط ابوبکر، سبب شد تا اصل استخلاف{{یادداشت|به این معنا که خلیفه می‌تواند برای خود، ولیعهد تعیین کند و مردم را به اطاعت از او فرابخواند.(زرگری‌نژاد، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۴ش، ص۸۱.)}} به صورت یک اصل مشروع در فقه سیاسی اهل سنت درآید<ref>جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۸۰ش، ص۶۴.</ref> و به گفته [[رشید رضا]]، نویسنده سنی قرن ۱۴ هجری، این امر به دستاویزی برای امامان جور ([[امویان]]) تبدیل شد و زمینه را برای موروثی شدن خلافت فراهم کرد.<ref>رشید رضا، الخلافة، قاهره، ص۴۰-۴۱</ref>


:'''ازدواج با ام‌کلثوم'''
===ازدواج با ام‌کلثوم===
{{اصلی|ازدواج ام‌کلثوم با عمر بن خطاب}}
{{اصلی|ازدواج ام‌کلثوم با عمر بن خطاب}}
برخی منابع همچون انساب الاشراف اثر بلاذری، مورخ قرن سوم، از ازواج عمر با [[ام‌کلثوم دختر امام علی|ام‌کلثوم]] دختر [[امام علی(ع)]] سخن گفته‌اند.<ref>ابن حجر عسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج‏۸، ص۴۶۵؛مقریزی، إمتاع الأسماع، ۱۴۲۰ق، ج‏‏۵، ص۳۶۹؛ أنساب الأشراف، البلاذری ،ج‏۲، ص۱۸۹.</ref> ولی در برخی منابع معتبر [[اهل سنت]] همچون [[صحاح شش‌گانه]] و کتاب مُسنَد [[احمد بن حنبل]] به این ماجرا اشاره‌ای نشده است.<ref>[https://hawzah.net/fa/Magazine/View/2689/6596/76943/%D8%A7%D8%B2%D8%AF%D9%88%D8%A7%D8%AC-%D8%A7%D9%85%D9%91-%DA%A9%D9%84%D8%AB%D9%88%D9%85-%D8%A8%D8%A7-%D8%B9%D9%85%D8%B1-%D8%AF%D8%B1-%D9%87%D8%A7%D9%84%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%A7%D8%A8%D9%87%D8%A7%D9%85 «ازدواج ام‌کلثوم با عمر در هاله‌ای از ابهام»، مجله مبلغان.]</ref>
برخی منابع همچون انساب الاشراف اثر بلاذری، مورخ قرن سوم، از ازواج عمر با [[ام‌کلثوم دختر امام علی|ام‌کلثوم]] دختر [[امام علی(ع)]] سخن گفته‌اند.<ref>ابن حجر عسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج‏۸، ص۴۶۵؛مقریزی، إمتاع الأسماع، ۱۴۲۰ق، ج‏‏۵، ص۳۶۹؛ أنساب الأشراف، البلاذری ،ج‏۲، ص۱۸۹.</ref> ولی در برخی منابع معتبر [[اهل سنت]] همچون [[صحاح شش‌گانه]] و کتاب مُسنَد [[احمد بن حنبل]] به این ماجرا اشاره‌ای نشده است.<ref>[https://hawzah.net/fa/Magazine/View/2689/6596/76943/%D8%A7%D8%B2%D8%AF%D9%88%D8%A7%D8%AC-%D8%A7%D9%85%D9%91-%DA%A9%D9%84%D8%AB%D9%88%D9%85-%D8%A8%D8%A7-%D8%B9%D9%85%D8%B1-%D8%AF%D8%B1-%D9%87%D8%A7%D9%84%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%A7%D8%A8%D9%87%D8%A7%D9%85 «ازدواج ام‌کلثوم با عمر در هاله‌ای از ابهام»، مجله مبلغان.]</ref>
خط ۹۴: خط ۹۴:
برخی همچون [[سید مرتضی]] اصل چنین ازدواجی را پذیرفته‌اند و با استناد به روایتی از [[امام صادق(ع)]]، که [[کلینی]] در [[کافی]] آورده،<ref>[http://lib.eshia.ir/27311/10/629 کلینی، کافی، ۱۴۳۰ق، ج۱۰، ص۶۲۹.]</ref> موافقت امام علی(ع) با این ازدواج را اجباری و پس از تهدید عمر دانسته‌اند.<ref>[http://lib.eshia.ir/15171/3/149 سید مرتضی، رسائل الشریف المرتضی، دارالقرآن، ج۳، ص۱۴۹.]</ref>
برخی همچون [[سید مرتضی]] اصل چنین ازدواجی را پذیرفته‌اند و با استناد به روایتی از [[امام صادق(ع)]]، که [[کلینی]] در [[کافی]] آورده،<ref>[http://lib.eshia.ir/27311/10/629 کلینی، کافی، ۱۴۳۰ق، ج۱۰، ص۶۲۹.]</ref> موافقت امام علی(ع) با این ازدواج را اجباری و پس از تهدید عمر دانسته‌اند.<ref>[http://lib.eshia.ir/15171/3/149 سید مرتضی، رسائل الشریف المرتضی، دارالقرآن، ج۳، ص۱۴۹.]</ref>


:'''ترور و مرگ'''
===ترور و مرگ===
عمر در [[۲۶ ذی‌الحجه]] سال [[سال ۲۳ هجری|۲۳ هجری]] به دست فردی به نام [[ابولؤلؤ]] مجروح شد.<ref>ابن کثیر، البدایة و النهایة، دارالفکر، ج‏۷، ص۱۳۷؛ مجلسی، بحارالأنوار، ۱۳۶۳ش، ج‏۳۱، ص۱۱۳.</ref> به گفته طقوش، ابولؤلؤ اصالتا [[ایرانی]] و خدمت‌کار [[مغیرة بن شعبه]] بود که برای شکایت از سنگین بودن [[خراج]] خود نزد خلیفه رفته بود.<ref>طقوش، تاریخ الخلفاء الراشدین، ۱۴۲۴ق، ص۳۵۸-۳۵۹.</ref>
عمر در [[۲۶ ذی‌الحجه]] سال [[سال ۲۳ هجری|۲۳ هجری]] به دست فردی به نام [[ابولؤلؤ]] مجروح شد.<ref>ابن کثیر، البدایة و النهایة، دارالفکر، ج‏۷، ص۱۳۷؛ مجلسی، بحارالأنوار، ۱۳۶۳ش، ج‏۳۱، ص۱۱۳.</ref> به گفته طقوش، ابولؤلؤ اصالتا [[ایرانی]] و خدمت‌کار [[مغیرة بن شعبه]] بود که برای شکایت از سنگین بودن [[خراج]] خود نزد خلیفه رفته بود.<ref>طقوش، تاریخ الخلفاء الراشدین، ۱۴۲۴ق، ص۳۵۸-۳۵۹.</ref>
[[هاشم معروف حسنی]]، عالم شیعه قرن ۱۴ هجری، ترور عمر را توطئه‌ای از سوی [[امویان]] دانسته است.<ref>حسنی، الانتفاضات الشیعیة، ۱۴۰۴ق، ص۵۱.</ref> در روایات [[اهل سنت]] آمده است که [[کعب الاحبار]] به عمر گفت: من در [[تورات]] دیده‌ام که تو کشته خواهی شد. پس از آن بود که عمر به قتل رسید.<ref>ذهبی، تاریخ الإسلام، ۱۴۱۳ق، ج‏۳، ص۲۷۶.</ref>
[[هاشم معروف حسنی]]، عالم شیعه قرن ۱۴ هجری، ترور عمر را توطئه‌ای از سوی [[امویان]] دانسته است.<ref>حسنی، الانتفاضات الشیعیة، ۱۴۰۴ق، ص۵۱.</ref> در روایات [[اهل سنت]] آمده است که [[کعب الاحبار]] به عمر گفت: من در [[تورات]] دیده‌ام که تو کشته خواهی شد. پس از آن بود که عمر به قتل رسید.<ref>ذهبی، تاریخ الإسلام، ۱۴۱۳ق، ج‏۳، ص۲۷۶.</ref>
خط ۱۴۸: خط ۱۴۸:
در زمان او [[کوفه|شهر کوفه]] ساخته شد و [[مسجد نبوی]] در سال [[سال ۱۸ هجری|۱۸ هجری]] توسعه یافت.<ref>سیوطی، تاریخ الخلفاء، ‍۱۴۱۱ق، ص۱۳۱-۱۳۲.</ref>
در زمان او [[کوفه|شهر کوفه]] ساخته شد و [[مسجد نبوی]] در سال [[سال ۱۸ هجری|۱۸ هجری]] توسعه یافت.<ref>سیوطی، تاریخ الخلفاء، ‍۱۴۱۱ق، ص۱۳۱-۱۳۲.</ref>


:'''مشورت با امام علی و اصحاب'''
===مشورت با امام علی و اصحاب===
عمر در دوره خلافت خود، با [[اصحاب]] مشورت می‌کرد ولی خود را ملزم به اجرای نظرات آنان نمی‌دید.<ref>جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۸۰ش، ص۱۲۹.</ref> او در چندین موضوع، نظر [[امام علی(ع)]] را ترجیح داد از جمله در امور [[قضاوت|قضایی]]، تکلیف زمین‌های فتح شده [[عراق]]<ref>جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۸۰ش، ص۸۷.</ref> و تعیین [[هجرت پیامبر]] به عنوان مبدأ تاریخ اسلامی.<ref>[http://lib.eshia.ir/10382/2/140 یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، دار صادر، ج۲، ص۱۴۵.]</ref> ابن عبدالبر نقل کرده است که عمر بن خطاب امام علی را در امر [[قضاوت]] برتر از همه می‌دانست. <ref>[http://lib.eshia.ir/40171/3/1102 ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۲، ص۱۱۰۲.]</ref> ابن قتیبه نیز نقل کرده که عمر می‌گفت اگر علی نبود، عمر هلاک می‌شد. ([[لولا علی لهلک عمر]])<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۲، ص۱۱۰۳؛ ابن قتیبه، تأویل مختلف الحدیث، ۱۴۱۹ق، ج۱، ص۲۴۱.</ref> این سخن عمر در بسیاری از منابع [[شیعه]]<ref>به عنوان نمونه نگاه کنید به:‌ کلینی،‌ الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۷، ص۴۲۴؛ صدوق، من لایحضره الفقیه، ۱۴۱۳ق،‌ج۴، ص۳۵ و ۳۶؛‌ طوسی، تهذیب الاحکام، ۱۴۰۷ق،‌ج۶،‌ ص۳۰۶ و ج۱۰، ص۵۰؛ مفید، الاختصاص، ۱۴۱۳ق، ص۱۱۱و۱۴۹.</ref> و [[سنی]]<ref>به عنوان نمونه نگاه کنید به:‌ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۳، ص۱۱۰۳؛‌ خوارزمی، مناقب، مؤسسه نشر اسلامی، ص۸۱؛ ابن ابی الحدید،‌ شرح نهج البلاغه، ۱۴۰۴ق، ج۱،‌ ص۱۸و۱۴۱ و ج۱۲،‌ ص۱۷۹و۲۰۵؛ ماوردی، الحاوی الکبیر، ۱۴۱۹ق، ج۱۲، ص۱۱۵ و ج۱۳، ص۲۱۳؛ طبری، ذخائر العقبی، ۱۴۲۸ق، ج۱،‌ ص۳۹۴؛ حمویی جوینی، فرائد السمطین، مؤسسه محمودی، ج۱، ص۳۳۷ و ۳۴۹-۳۵۱.</ref> آمده است.
عمر در دوره خلافت خود، با [[اصحاب]] مشورت می‌کرد ولی خود را ملزم به اجرای نظرات آنان نمی‌دید.<ref>جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۸۰ش، ص۱۲۹.</ref> او در چندین موضوع، نظر [[امام علی(ع)]] را ترجیح داد از جمله در امور [[قضاوت|قضایی]]، تکلیف زمین‌های فتح شده [[عراق]]<ref>جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۸۰ش، ص۸۷.</ref> و تعیین [[هجرت پیامبر]] به عنوان مبدأ تاریخ اسلامی.<ref>[http://lib.eshia.ir/10382/2/140 یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، دار صادر، ج۲، ص۱۴۵.]</ref> ابن عبدالبر نقل کرده است که عمر بن خطاب امام علی را در امر [[قضاوت]] برتر از همه می‌دانست. <ref>[http://lib.eshia.ir/40171/3/1102 ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۲، ص۱۱۰۲.]</ref> ابن قتیبه نیز نقل کرده که عمر می‌گفت اگر علی نبود، عمر هلاک می‌شد. ([[لولا علی لهلک عمر]])<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۲، ص۱۱۰۳؛ ابن قتیبه، تأویل مختلف الحدیث، ۱۴۱۹ق، ج۱، ص۲۴۱.</ref> این سخن عمر در بسیاری از منابع [[شیعه]]<ref>به عنوان نمونه نگاه کنید به:‌ کلینی،‌ الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۷، ص۴۲۴؛ صدوق، من لایحضره الفقیه، ۱۴۱۳ق،‌ج۴، ص۳۵ و ۳۶؛‌ طوسی، تهذیب الاحکام، ۱۴۰۷ق،‌ج۶،‌ ص۳۰۶ و ج۱۰، ص۵۰؛ مفید، الاختصاص، ۱۴۱۳ق، ص۱۱۱و۱۴۹.</ref> و [[سنی]]<ref>به عنوان نمونه نگاه کنید به:‌ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۳، ص۱۱۰۳؛‌ خوارزمی، مناقب، مؤسسه نشر اسلامی، ص۸۱؛ ابن ابی الحدید،‌ شرح نهج البلاغه، ۱۴۰۴ق، ج۱،‌ ص۱۸و۱۴۱ و ج۱۲،‌ ص۱۷۹و۲۰۵؛ ماوردی، الحاوی الکبیر، ۱۴۱۹ق، ج۱۲، ص۱۱۵ و ج۱۳، ص۲۱۳؛ طبری، ذخائر العقبی، ۱۴۲۸ق، ج۱،‌ ص۳۹۴؛ حمویی جوینی، فرائد السمطین، مؤسسه محمودی، ج۱، ص۳۳۷ و ۳۴۹-۳۵۱.</ref> آمده است.


سیوطی گفته است عمر نخستین کسی بود که تعبیر «أطال الله بقائک» و «أیّدک الله» را به کار برد. او این دو تعبیر را خطاب به امام علی(ع) استفاده کرد.<ref>سیوطی، تاریخ الخلفاء، ‍۱۴۱۱ق، ص۱۳۷.</ref>
سیوطی گفته است عمر نخستین کسی بود که تعبیر «أطال الله بقائک» و «أیّدک الله» را به کار برد. او این دو تعبیر را خطاب به امام علی(ع) استفاده کرد.<ref>سیوطی، تاریخ الخلفاء، ‍۱۴۱۱ق، ص۱۳۷.</ref>
:'''برخورد با صحابه و کارگزاران'''
===برخورد با صحابه و کارگزاران===
عمر از شخصیت‌های بزرگ [[صحابه]] به عنوان کارگزار استفاده نمی‌کرد<ref name="تاریخ خلفا۳">جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۸۰ش، ص۷۱.</ref> و از او نقل شده است که نمی‌خواست آنها را به کار اجرایی آلوده کند.<ref>ابن سعد، الطبقات الکبرى، ۱۴۱۸ق، ج‏۳، ص۲۱۴.</ref> در عین حال از شعبی (از محدثان اهل سنت) نقل شده است که عمر از ترس فتنه‌انگیزی [[مهاجران]]، اجازه خروج آنان از مدینه را نمی‌داد و می‌گفت بیشترین ترس من پراکنده شدن شما در شهرها است.<ref>ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغة، مکتبة آیة الله الرعشی، ج۲، ص۱۵۹.</ref> رسول جعفریان معتقد است این اقدام عمر دو دلیل داشت: یکی اینکه ممکن بود هر یک از آنها در هر شهر برای خود جایگاهی پیدا کند و در برابر خلیفه بایستد؛ دوم اینکه عمر نمی‌خواست [[احادیث]] پیامبر در شهرها منتشر شود.<ref name="تاریخ خلفا۳"/>
عمر از شخصیت‌های بزرگ [[صحابه]] به عنوان کارگزار استفاده نمی‌کرد<ref name="تاریخ خلفا۳">جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۸۰ش، ص۷۱.</ref> و از او نقل شده است که نمی‌خواست آنها را به کار اجرایی آلوده کند.<ref>ابن سعد، الطبقات الکبرى، ۱۴۱۸ق، ج‏۳، ص۲۱۴.</ref> در عین حال از شعبی (از محدثان اهل سنت) نقل شده است که عمر از ترس فتنه‌انگیزی [[مهاجران]]، اجازه خروج آنان از مدینه را نمی‌داد و می‌گفت بیشترین ترس من پراکنده شدن شما در شهرها است.<ref>ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغة، مکتبة آیة الله الرعشی، ج۲، ص۱۵۹.</ref> رسول جعفریان معتقد است این اقدام عمر دو دلیل داشت: یکی اینکه ممکن بود هر یک از آنها در هر شهر برای خود جایگاهی پیدا کند و در برابر خلیفه بایستد؛ دوم اینکه عمر نمی‌خواست [[احادیث]] پیامبر در شهرها منتشر شود.<ref name="تاریخ خلفا۳"/>
در کتاب الطبقات الکبری آمده است عمر از گروهی از اصحاب پیامبر که عازم [[عراق]] بودند خواست تا مردم را به احادیث [[رسول خدا(ص)]] سرگرم نکنند.<ref>ابن سعد، الطبقات الکبرى، ۱۴۱۸ق، ج‏۶، ص۸۷.</ref> در مقابل، احمد امین، اندیشمند سنی، معتقد است اهمیت شهر [[مدینه]] سبب شد، عمر صحابه را در شهر نگه دارد.<ref>امین، فجر الاسلام، مکتبة النهضة المصریة، ص۱۷۲.</ref>
در کتاب الطبقات الکبری آمده است عمر از گروهی از اصحاب پیامبر که عازم [[عراق]] بودند خواست تا مردم را به احادیث [[رسول خدا(ص)]] سرگرم نکنند.<ref>ابن سعد، الطبقات الکبرى، ۱۴۱۸ق، ج‏۶، ص۸۷.</ref> در مقابل، احمد امین، اندیشمند سنی، معتقد است اهمیت شهر [[مدینه]] سبب شد، عمر صحابه را در شهر نگه دارد.<ref>امین، فجر الاسلام، مکتبة النهضة المصریة، ص۱۷۲.</ref>
confirmed، protected، templateeditor
۲۱۱

ویرایش