شاه عباس اول: تفاوت میان نسخهها
جز
←اقدامات مهم
Ahmadnazem (بحث | مشارکتها) جز (←نبردها) |
Ahmadnazem (بحث | مشارکتها) جز (←اقدامات مهم) |
||
خط ۸۲: | خط ۸۲: | ||
شاه عباس توانست آرامش و قدرت را به ایران بازگرداند. اما این آرامش بنا به انجام تغییرات عمده در امور سیاسی و اجتماعی ایران بود که رخ داده بود و باعث انعکاس تغییرات در ساختار اداری کشور شد. | شاه عباس توانست آرامش و قدرت را به ایران بازگرداند. اما این آرامش بنا به انجام تغییرات عمده در امور سیاسی و اجتماعی ایران بود که رخ داده بود و باعث انعکاس تغییرات در ساختار اداری کشور شد. | ||
===سپردن شاهزادگان به حرمسرا=== | |||
گرچه شاه عباس توانست ایران را نجات دهد و از دست مشکلات داخلی و خارجی برهاند و نظم و نظامی بوجود بیاورد که جانشینان نالایقش تا یک قرن بعد به راحتی به حکومت ادامه دهند ولی برخی از کارهایش که بنا به مصالح آن زمان مقطعی و مجبوربه اجرای آن شد، از جمله عوامل سقوط صفویان به شمار میآید: | |||
«اگر یکصد پسر میداشتم حاضر بودم همه را بکشم تامگر بدون حریف فقط یک روز سلطنت کنم»<ref>طاهری، تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران، ص۳۶۴ به نقل از کتاب کشیشان کرملی، ج۱، ص۲۸۸</ref> | |||
شاه عباس خود با کنار گذاشتن پدرش محمدشاه خدابنده و زندانی کردن او و برادرش به حکومت رسید. گرچه این کار در ابتدا توسط برخی از سران قزلباش رخ داد و شاه عباس گویا در این امر دخیل نبود، ولی وقتی که کاملا قدرت را بدست گرفت نیز به شکل رقیب به محمد خدابنده مینگریست و همواره مراقبشان بود. | |||
شاهزادگان و فرزندان پسر شاه عباس، تحت سرپرستی امیر قزلباش در شهرهای مهم ایران به نوعی حکومت میکردند و شرایط شاهی را به نوعی سرمشق میکردند. شاه هنگام تولد فرزندانش جشن عمومی اعلام میکرد، وقتی در سال ۱۰۰۶ ه.ق محمد میرزا، فرزند شاه بدنیا آمد، شاه آنچنان خوشحال شد که چند روز نقاره شادیانه به نوازش درآوردند و مدتی در میدان سعادت آباد چوگان بازی به راه بود.<ref>تاریخ جهان آرای عباسی، ص۱۳۸</ref> | |||
شاه به ظاهر به فرزندانش علاقه زیادی داشت تا اینکه قیم پسر دومش، حسن در سال ۹۹۷ ه.ق در مشهد شورش کرد. بااینکه این شورش سرکوب شد ولی خاطره کودتا علیه پدرش برای شاه عباس تداعی شد. محمد میرزا و اسماعیل میرزا - سومین و چهارمین فرزندان شاه – در خردسالی از دنیا رفتند ولی شرایط برای سه پسر دیگر شاه به گونۀ دیگری رقم خورد: وقتی در سال ۱۰۲۳ ه.ق سران چرکس مورد سوء ظن همین جریان برای پسر ارشدش (محمد باقر) قرار گرفتند، به زودی همه از تیغ گذرانده شده وعلاوه برآن نیز محمد باقر به ظاهر بیگناه که خود جریان شورش امیران را به شاه رسانده بود، در سال ۱۰۲۴ ه.ق به قتل رسید. شش سال بعد سومین پسر شاه، که همنام محمد خدابنده بود، نیز در هنگام بیماری شدید پدر، زودهنگام از قزلباشان درخواست حمایت کرد که سرنوشت او نیز گرفتن چشمانش بود. در سال ۱۰۳۶ ه.ق تنها دوسال مانده به فوت شاه، پنجمین پسر شاه - امام قلی میرزا- در حالیکه بیش از بیست و دوسال از عمرش نمیگذشت،<ref>تاریخ جهان آرای عباسی، ص ۱۵۳</ref> نیز سرنوشت مشابهی یافت. دیگر شاه پسری که شرایط پادشاهی داشته باشد، دراختیار نداشت و فرزندان شاهزادگان نیز به خاطر عدم شورش احتمالی در دربار و با ناز و عشوه بزرگ شدند تا فکر شورش نیز به ذهنشان خطور نکند.<ref>ایران عصر صفوی، ص۹۱ و ۹۲</ref> بدین ترتیب شاهزادگان کنونی و شاهان آتی اکثرا افرادی بودند که در دربار و بدون داشتن درک صحیحی از حکمرانی رشد کردند و نگه داری شاهزادگان پس از آن نیز به همین شیوه ادامه یافت تا آنکه شاهانی برروی کار آمدند که نه تنها نشانی از شاهان بزرگ صفوی نداشتند بلکه اکثرا به دنبال کارهای بیهوده و لهو و لعب بودند. | |||
پسران دخترهای شاه عباس نیز عاقبتی بهتر از پسران شاه و دایی هایشان نداشتند و اکثر نوههای دختری شاه نیز توسط پسر داییشان شاه صفی، شاه بعدی و نوه شاه عباس کور شدند و حتی امام قلی میرزا نیز که پس از مرگ شاه عباس، مشخص شد کمی بینایی دارد، به طور کامل کور شد تا دیگر فکر حکومت به چشمانش رسوخ نکند.<ref>اسکندر بیک، ذیل تاریخ عالم آرای عباسی، ص۸</ref> | |||
===آوردن نیروی بیگانه سوم به جای قزلباشان=== | |||
شاه مجبور بدین کار بود. در زمانیکه بسیاری از امرای قزلباش بدنبال کسب قدرت بیشتر بودند و شاه به تاجیکها نیز توجه زیادی نداشت، شاه نو غلامانی را وارد سپاهیان کرد که تازه مسلمان شده بودند ولی اعتقادات کاملی مانند قزلباشان به خاندان صفوی و تشیع نداشتند، اما در عوض مطیع کامل شاه بودند که این خود یک امتیاز مثبت محسوب میشد. | |||
این نو مسلمانان مانند دیگر قزلباشان و مسلمانان، عقیده راسخی به مذهب تشیع و قلمرو اسلامی نداشتند و بعد از مدتی آن عقیده مورد نیاز را در مواقع ضروری از خود نشان ندادند. البته با قدرت گرفتن همین غلامان، میبینیم که آنها نیز وارد معرکه قدرت طلبی شده و در مواقعی مانند توطئه شورش پسر شاه، نقش اساسی را ایفا کردند.<ref>ایران عصر صفوی، ص۸۷ و ۸۹</ref> | |||
===تبدیل املاک ممالیک به املاک خالصه (شاه)=== | |||
پادشاهان ایران زمین از دیر باز برای دادن پاداش و یا حقوق به فرماندهان سپاهیانشان به جای پول و طلا، املاک وسیعی را در اختیارشان میدادند و در برخی موارد حتی این برای فرزندانشان به ارث میرسید. املاک وسیع و حاصلخیزی بدین ترتیب بدست امرا و یا کسانی میافتاد که بعد از انجام دادن خدمت به وجود آنان نیازی نبود و یا دیگر حتی از دنیا رفته بودند ولی ورثه از این املاک حاصلخیز استفاده میکردند. مثلا خود شاه عباس در اوایل حکومتش، لاریجان را به تیول حکام قزلباش قرار داده بود.<ref>تاریخ جهان آرای عباسی، ص۱۳۹</ref> شاه عباس پس از چند سال متوجه این موضوع شد و به همین منظور برای در اختیار گرفتن این املاک، طرح تبدیل املاک ممالیک (که به طیول به امرا داده میشد) را به املاکی که در اختیار شخص شاه باشد، آغاز کرد. این طرح هوشمندانه باعث شد که شاه عواید بسیار زیادی را حاصل کند و بتواند حتی مخارج سپاه دائمیش را از همین اراضی بپردازد و به نوعی خود شخصا وارد قضیه شد و دیگر سپاهیان به جای اتکا به فرماندهانشان که از آنان حقوق میگرفتند و به نوعی جیره خوار فرماندهشان میشدند، مستقیما حقوق بگیر حکومت شدند و خود باعث از بین رفتن بسیاری از شورشهایی شد که در سراسر ایران رخ میداد. | |||
به هر حال شاه عباس با تکیه بر تلاش و همت بیوقفه خود و استفاده از امکانات وسیعی که در اختیار داشت، توانست آرامش و شکوه را به ایران بازگرداند به گونهای که حتی در دوران آخرین شاه صفویه، هیچیک از قدرتهای آن زمان جرات حمله به کشوری را نداشتند که شاه آن به یک تلنگر بسیار کوچک مانند حمله چند افغان برای سقوط به آن وابسته بود. | |||
==وفات== | ==وفات== |