پرش به محتوا

بکتاشیه: تفاوت میان نسخه‌ها

۷۴ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲ مهٔ ۲۰۱۴
imported>Lohrasbi
imported>Lohrasbi
خط ۳۸: خط ۳۸:


==اعتقادات==
==اعتقادات==
* بکتاشیان خود را مسلمان و [[شیعه]] می دانند آنان به وحدانیت خدا، [[نبوت]] [[محمد(ص)]] و [[ولایت]] [[علی(ع)]] معتقدند. اما این سه را در [[تثلیث|تثلیثی]] شبیه به تثلیث مسیحی می نگرند. در دیدگاه آنان، خدای متعال حقیقت مطلقی است که در وجود محمد(ص) و علی(ع) تجلی کرده است و این دو تجلی، خود با یکدیگر و با آن حقیقت مطلق یکی هستند. محمد(ص) و علی(ع) در ظاهر دو شخص و در باطن حقیقتی واحدند.<ref>برج، ص 133ـ132؛ شیبی، ج 2، ص 340 EI2</ref> در نگاه از زاویه ای دیگر؛ بکتاشیه بر این باورند که ذات بی تعین احدیت، نخست در نور محمدی(ص) تعین یافت اما در این نور محمدی(ع)، علی(ع) نیز به همان اندازه محمد(ص) ظهور و حضور دارد. به علاوه در دیدگاه آنان گرچه خداوند [[قرآن]] را بر پیامبر(ص) نازل کرد اما همانگونه که پیامبر(ص)، علی(ع) را باب علم دانسته است، در واقع بدون علی(ع) درک معارف و حقایق موجود در قرآن امکان ناپذیر است و به خاطر همین، علی(ع) آشکار کننده دین و مفسر آن به شمار می آید و در مرتبه ای حتی بالاتر از پیامبر(ص) قرار می گیرد.<ref>برج ص 134ـ114 شیبی ج 2 ص 341</ref>
 
* بکتاشیان در بزرگداشت [[علی(ع)]] از این هم فراتر رفته اند و با استناد به کتابی منسوب به علی(ع) به نام خطبة البیان ـ که گفته می شود بر اساس یکی از خطبه های آن حضرت نوشته شده و در بردارنده مضامینی غلو آمیز درباره اوست ـ جایگاه منحصر به فرد علی(ع) را در هستی توجیه و تبیین می کنند.<ref>شیبی، ج 2، ص 343ـ341؛ EI2؛ برج، 145ـ140، 136ـ134</ref>
* بکتاشیان خود را مسلمان و [[شیعه]] می دانند آنان به وحدانیت خدا، [[نبوت]] [[محمد(ص)]] و [[ولایت]] [[علی(ع)]] معتقدند. اما این سه را در [[تثلیث|تثلیثی]] شبیه به تثلیث مسیحی می نگرند. در دیدگاه آنان، خدای متعال حقیقت مطلقی است که در وجود محمد(ص) و علی(ع) تجلی کرده است و این دو تجلی، خود با یکدیگر و با آن حقیقت مطلق یکی هستند. محمد(ص) و علی(ع) در ظاهر دو شخص و در باطن حقیقتی واحدند.<ref>برج، ص۱۳۳ـ۱۳۲؛ شیبی، ج۲، ص۳۴۰ EI۲</ref> در نگاه از زاویه ای دیگر؛ بکتاشیه بر این باورند که ذات بی تعین احدیت، نخست در نور محمدی(ص) تعین یافت اما در این نور محمدی(ع)، علی(ع) نیز به همان اندازه محمد(ص) ظهور و حضور دارد. به علاوه در دیدگاه آنان گرچه خداوند [[قرآن]] را بر پیامبر(ص) نازل کرد اما همانگونه که پیامبر(ص)، علی(ع) را باب علم دانسته است، در واقع بدون علی(ع) درک معارف و حقایق موجود در قرآن امکان ناپذیر است و به خاطر همین، علی(ع) آشکار کننده دین و مفسر آن به شمار می آید و در مرتبه ای حتی بالاتر از پیامبر(ص) قرار می گیرد.<ref>برج ص۱۳۴ـ۱۱۴ شیبی ج۲ ص۳۴۱</ref>
* بکتاشیان در بزرگداشت [[علی(ع)]] از این هم فراتر رفته اند و با استناد به کتابی منسوب به علی(ع) به نام خطبة البیان ـ که گفته می شود بر اساس یکی از خطبه های آن حضرت نوشته شده و در بردارنده مضامینی غلو آمیز درباره اوست ـ جایگاه منحصر به فرد علی(ع) را در هستی توجیه و تبیین می کنند.<ref>شیبی، ج۲، ص۳۴۳ـ۳۴۱؛ EI۲؛ برج، ۱۴۵ـ۱۴۰، ۱۳۶ـ۱۳۴</ref>
* بکتاشیان به دیگر [[امامان شیعه]] اثنی عشری نیز معتقدند و آنان را ائمه بر حق معصوم و جانشینان علی(ع) می دانند به ویژه برای [[امام صادق(ع)|امام جعفر صادق(ع)]] احترام خاصی قائلند.
* بکتاشیان به دیگر [[امامان شیعه]] اثنی عشری نیز معتقدند و آنان را ائمه بر حق معصوم و جانشینان علی(ع) می دانند به ویژه برای [[امام صادق(ع)|امام جعفر صادق(ع)]] احترام خاصی قائلند.
* همچنین علاوه بر دوازده امام، به چهارده معصوم نیز اعتقاد دارند که با [[چهارده معصوم]] [[شیعه]] متفاوت است. اینان فرزندان صغیر ائمه دوازده گانه را که در کودکی درگذشته و مرتکب گناهی نشده اند معصوم می دانند به باور آنان، دوازده امام و چهارده معصوم همراه با [[فاطمه(س)]] و [[خدیجه کبری(سلام الله علیها)|خدیجه(س)]] همه تجلیات گوناگون ذات الهی هستند و بر اساس عقاید حروفیان جمع آنان معادل 28 حروف الفبای عربی است.<ref>برج، 148ـ145؛ شیبی، ج 20، ص 343؛ پاکالین، ص 197ـ196 I/196</ref>
* همچنین علاوه بر دوازده امام، به چهارده معصوم نیز اعتقاد دارند که با [[چهارده معصوم]] [[شیعه]] متفاوت است. اینان فرزندان صغیر ائمه دوازده گانه را که در کودکی درگذشته و مرتکب گناهی نشده اند معصوم می دانند به باور آنان، دوازده امام و چهارده معصوم همراه با [[فاطمه(س)]] و [[خدیجه کبری(سلام الله علیها)|خدیجه(س)]] همه تجلیات گوناگون ذات الهی هستند و بر اساس عقاید حروفیان جمع آنان معادل ۲۸ حروف الفبای عربی است.<ref>برج، ۱۴۸ـ۱۴۵؛ شیبی، ج۲۰، ص۳۴۳؛ پاکالین، ص۱۹۷ـ۱۹۶ I/۱۹۶</ref>
* از دیدگاه بکتاشیان؛ [[گناه]] با توجه به وحدت وجود توجیه می شود که بر اساس آن همه عالم جزء تجلیات گوناگون و رنگ به رنگ حقیقت الهی نیست. جهان و هرچه در آن است تنها نمود آن حقیقت است و بهره ای از بود ندارند. و از این رو در چنین مجموعه آمیخته ای از نمودهای بی حقیقت، انسان و آنچه غالبا گناه تصور می شود، توهمی بیش نیست. توهمی که بر اساس آن فرد ظاهر بین، عالم، خود و رابطه خود با علم و خداوند را حقیقتی می پندارد. حال آنکه در چشم اهل معرفت این تنها دریافتی بی حقیقت است. گناه واقعی در حقیقتی پنداشتن نمود و غافل شدن از بود، و در قائل شدن به دو وجود حقیقی یعنی خداوند و عالم است. و [[فلاح]] واقعی در از میان برداشتن پرده این توهم، و دریافتن واقعیت نمودین عالم و حقیقت خداوند است.<ref>ر.ک: برج ص 129ـ126</ref>
* از دیدگاه بکتاشیان؛ [[گناه]] با توجه به وحدت وجود توجیه می شود که بر اساس آن همه عالم جزء تجلیات گوناگون و رنگ به رنگ حقیقت الهی نیست. جهان و هرچه در آن است تنها نمود آن حقیقت است و بهره ای از بود ندارند. و از این رو در چنین مجموعه آمیخته ای از نمودهای بی حقیقت، انسان و آنچه غالبا گناه تصور می شود، توهمی بیش نیست. توهمی که بر اساس آن فرد ظاهر بین، عالم، خود و رابطه خود با علم و خداوند را حقیقتی می پندارد. حال آنکه در چشم اهل معرفت این تنها دریافتی بی حقیقت است. گناه واقعی در حقیقتی پنداشتن نمود و غافل شدن از بود، و در قائل شدن به دو وجود حقیقی یعنی خداوند و عالم است. و [[فلاح]] واقعی در از میان برداشتن پرده این توهم، و دریافتن واقعیت نمودین عالم و حقیقت خداوند است.<ref>ر.ک: برج ص۱۲۹ـ۱۲۶</ref>
* به اعتقاد بکتاشیان ـ به ویژه توده های آنان ـ [[روح]] پس از [[مرگ]] با توجه به شیوه زندگی، خلقیات و اعمال شخص بار دیگر با حلول در حیوانات یا موجودات دیگر، زندگانی در این عالم را از سر می گیرد. این اعتقاد به [[تناسخ]] را شاید بتوان از بقایای عقاید [[بودا|بودایی]] و [[مانی|مانوی]] بازمانده در میان ترکمن های مهاجری دانست که از شرق به غرب آمدند و در [[آسیای صغیر]] سکنی گزیدند و بخش عمده ای از آنهان به بکتاشیان پیوستند. با این همه گروهی از بکتاشیه که باورهای اسلامی عمیق تری دارند، اعتقاد به تناسخ را رد کرده، درباره سرنوشت روح پس از مرگ عقایدی همانند دیگر مسلمانان دارند.<ref>برج، ص 131ـ129؛ هاشم پور، ص 536؛ پاکالین، I/197؛ کوپریلی، ادبیات، ص 353ـ352</ref>
* به اعتقاد بکتاشیان ـ به ویژه توده های آنان ـ [[روح]] پس از [[مرگ]] با توجه به شیوه زندگی، خلقیات و اعمال شخص بار دیگر با حلول در حیوانات یا موجودات دیگر، زندگانی در این عالم را از سر می گیرد. این اعتقاد به [[تناسخ]] را شاید بتوان از بقایای عقاید [[بودا|بودایی]] و [[مانی|مانوی]] بازمانده در میان ترکمن های مهاجری دانست که از شرق به غرب آمدند و در [[آسیای صغیر]] سکنی گزیدند و بخش عمده ای از آنهان به بکتاشیان پیوستند. با این همه گروهی از بکتاشیه که باورهای اسلامی عمیق تری دارند، اعتقاد به تناسخ را رد کرده، درباره سرنوشت روح پس از مرگ عقایدی همانند دیگر مسلمانان دارند.<ref>برج، ص۱۳۱ـ۱۲۹؛ هاشم پور، ص۵۳۶؛ پاکالین، I/۱۹۷؛ کوپریلی، ادبیات، ص۳۵۳ـ۳۵۲</ref>
 
==سلسله مراتب==
==سلسله مراتب==
پیروان طریقه بکتاشیه در 5 گروه عاشق، محب، درویش، بابا و خلیفه جای می گیرند. «عاشق» مرد یا زنی است که متمایل به این طریقه و علاقمند به ورود به آن باشد. «محب» کسی است که در مراسم رسمی ورود به طریقه شرکت کرده و در آن پذیرفته شده است. محب می تواند در مراسم مختلف این طریقه شرکت کند و پس از گذراندن آموزش های لازم و پیشرفت در مراتب سلوک در مراسمی با عنوان «وقف وجود» به مرتبه «درویش» ارتقا یابد. درویش ها اجازه دارند که کلاه مخصوص طریقه یا «تاج» بر سر بگذارند. آنان معمولا بیشتر وقت خود را زیر نظر «بابا»ها و صرف رسیدگی به امور مختلف [[تکیه]] می کنند. «خلیفه» بابا را از میان درویشان انتخاب می کند و هر بابا مسئولیت آموزش و نظارت بر سلوک درویشان و محبان را دارد؛ و ممکن است مجرد یا دارای همسر باشد. در بسیاری از موارد در صورتی که باب، فرزند پسری داشته باشد مقام بابایی به طور موروثی به او منتقل می شود. باباها دستاری سفید (یا سبز ویژه [[سید]]ها) به دور تاج خود می پیچند.<ref>ایرانیکا، IV/121؛ اینالجیک، ص 189ـ188، برج 164ـ162</ref>
پیروان طریقه بکتاشیه در 5 گروه عاشق، محب، درویش، بابا و خلیفه جای می گیرند. «عاشق» مرد یا زنی است که متمایل به این طریقه و علاقمند به ورود به آن باشد. «محب» کسی است که در مراسم رسمی ورود به طریقه شرکت کرده و در آن پذیرفته شده است. محب می تواند در مراسم مختلف این طریقه شرکت کند و پس از گذراندن آموزش های لازم و پیشرفت در مراتب سلوک در مراسمی با عنوان «وقف وجود» به مرتبه «درویش» ارتقا یابد. درویش ها اجازه دارند که کلاه مخصوص طریقه یا «تاج» بر سر بگذارند. آنان معمولا بیشتر وقت خود را زیر نظر «بابا»ها و صرف رسیدگی به امور مختلف [[تکیه]] می کنند. «خلیفه» بابا را از میان درویشان انتخاب می کند و هر بابا مسئولیت آموزش و نظارت بر سلوک درویشان و محبان را دارد؛ و ممکن است مجرد یا دارای همسر باشد. در بسیاری از موارد در صورتی که باب، فرزند پسری داشته باشد مقام بابایی به طور موروثی به او منتقل می شود. باباها دستاری سفید (یا سبز ویژه [[سید]]ها) به دور تاج خود می پیچند.<ref>ایرانیکا، IV/121؛ اینالجیک، ص 189ـ188، برج 164ـ162</ref>
کاربر ناشناس