۱۷٬۲۰۰
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
Shamsoddin (بحث | مشارکتها) جز (←شیر و فضه: افزایش مطلب) |
||
خط ۵۵: | خط ۵۵: | ||
در بعضی منابع از حضور فضه نوبیه در [[کربلا]] سخن گفته شده است.<ref>موسوعة عاشوراء، ص۲۳۱.</ref>[[داستان شیر و فضه]] بنا بر حضور وی در کربلا نگاشته شده است.<ref>حر عاملی، إثبات الهداة، ج ۴، ص۳۷.</ref> | در بعضی منابع از حضور فضه نوبیه در [[کربلا]] سخن گفته شده است.<ref>موسوعة عاشوراء، ص۲۳۱.</ref>[[داستان شیر و فضه]] بنا بر حضور وی در کربلا نگاشته شده است.<ref>حر عاملی، إثبات الهداة، ج ۴، ص۳۷.</ref> | ||
[[ادریس بن عبدالله اودی]] میگوید: چون [[امام حسین(ع)]] [[شهید]] شد و [[لشکر عمر بن سعد]] خواستند اسب بر بدن امام بتازند، فضه به [[حضرت زینب(س)]] گفت:ای بانوی من! روزی کشتی «سفینه» در دریا شکست و او به جزیرهای افتاد و در آنجا شیری دید. او خطاب به شیر گفت:ای ابا الحارث، من غلام رسول خدایم! پس آن شیر غرغرکنان پیشاپیش او رفت تا او را به راه رساند. هم اکنون آن شیر در جایی زانو زده است، بگذار من بروم و به او آگاهی دهم که این مردم فردا چه خواهند کرد. فضه نزد آن شیر رفت و گفت:ای ابا الحارث، آن شیر سر بلند کرد و فضه به او گفت: میدانی فردا میخواهند با امام حسین(ع) چه کنند، | [[ادریس بن عبدالله اودی]] میگوید: چون [[امام حسین(ع)]] [[شهید]] شد و [[لشکر عمر بن سعد]] خواستند اسب بر بدن امام بتازند، فضه به [[حضرت زینب(س)]] گفت:ای بانوی من! روزی کشتی «سفینه» در دریا شکست و او به جزیرهای افتاد و در آنجا شیری دید. او خطاب به شیر گفت:ای ابا الحارث، من غلام رسول خدایم! پس آن شیر غرغرکنان پیشاپیش او رفت تا او را به راه رساند. هم اکنون آن شیر در جایی زانو زده است، بگذار من بروم و به او آگاهی دهم که این مردم فردا چه خواهند کرد. فضه نزد آن شیر رفت و گفت:ای ابا الحارث، آن شیر سر بلند کرد و فضه به او گفت: میدانی فردا میخواهند با امام حسین(ع) چه کنند، میخواهند اسب بر پشتش بتازند. شیر آمد و دو دست خود را روی پیکر امام حسین(ع)نهاد، لشکر جلو آمده و شیر را دیدند، عمر بن سعد به آنها گفت: این فتنه است، مبادا آن را برانگیزید، برگردید، آنها هم برگشتند.<ref>کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۶۵.</ref> | ||
با | [[مرتضی مطهری]] این داستان را از [[تحریفهای عاشورا|تحریفات واقعه عاشورا]] دانسته است.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ج۱۷، ص۵۸۵.</ref> به گفته نویسنده کتاب [[مشهورات بیاعتبار در تاریخ و حدیث (کتاب)|مشهورات بیاعتبار]] (تألیف ۱۳۹۸ش) این داستان با گزارشهای منابع تاریخی مبنی بر تاختن اسب بر بدن امام حسین(ع)<ref> برای نمونه نگاه کنید به مفید، ارشاد، ج۲، ص۱۱۳؛ طبری.</ref> در تضاد است. همچنین به گفته نویسنده کتاب، این داستان را ادریس بن عبدالله از اهلسنت نقل کرده است و اشعری نویسنده کتاب نوادر آن را در کنار اخبار نادر و غیرعادی آورده است و [[محمد بن یعقوب کلینی]] نیز آن را از نوادر اشعری نقل کرده است.<ref>سلیمانی، مشهورات بیاعتبار، ۱۳۹۸ش، ص۲۷۶-۲۷۷.</ref> | ||
==وفات== | ==وفات== |
ویرایش