پرش به محتوا

فرزدق: تفاوت میان نسخه‌ها

۲٬۷۸۸ بایت اضافه‌شده ،  ‏۷ دسامبر ۲۰۱۵
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۸۷: خط ۸۷:
{{بیت|بكفه خيزران ريحه عبق|من كف أروع فى عرنينه شمم}}{{پایان شعر}}
{{بیت|بكفه خيزران ريحه عبق|من كف أروع فى عرنينه شمم}}{{پایان شعر}}
|تاریخ بایگانی| منبع = <small>دیوان الفرزدق، ج۲، ص۱۷۸-۱۸۱</small>| تراز = چپ| عرض = ۳۲۵px| اندازه خط = ۱۵px|رنگ پس‌زمینه=#eefffb| گیومه نقل‌قول =| تراز منبع = چپ}}
|تاریخ بایگانی| منبع = <small>دیوان الفرزدق، ج۲، ص۱۷۸-۱۸۱</small>| تراز = چپ| عرض = ۳۲۵px| اندازه خط = ۱۵px|رنگ پس‌زمینه=#eefffb| گیومه نقل‌قول =| تراز منبع = چپ}}
در دوران حکومت ولید بن عبد الملک اموی ، ولیعهد و برادرش هشام بن عبد الملک به قصد حج ، به مکه آمد و به آهنگ طواف قدم در مسجد الحرام گذاشت .
چون به منظور استلام (لمس) حجر الاسود به نزدیک کعبه رسید
هشام هر چه کرد خود را به «حجر الاسود» برساند و طبق آداب حج آن را لمس کند، به علت کثرت و ازدحام مردم میسر نشد. ناچار برگشت و در جای بلندی برایش کرسی گذاشتند. او از بالای آن کرسی به تماشای جمعیت پرداخت. شامیانی که همراهش آمده بودند دورش را گرفتند. آنها نیز به تماشای منظره پر ازدحام جمعیت پرداختند.
در این میان مردی ظاهر شد در سیمای پرهیزکاران. او نیز مانند همه یک جامه
[269]
ساده بیشتر به تن نداشت. آثار عبادت و بندگی خدا بر چهره اش نمودار بود. اول رفت و به دور کعبه طواف کرد. بعد با قیافه ای آرام و قدمهایی مطمئن به طرف حجر الاسود آمد. جمعیت با همه ازدحامی که بود، همینکه او را دیدند فورا کوچه دادند و او خود را به حجر الاسود نزدیک ساخت. شامیان که این منظره را دیدند، و قبلا دیده بودند که مقام ولایت عهد با آن اهمیت و طمطراق موفق نشده بود که خود را به حجر الاسود نزدیک کند، چشمهاشان خیره شد و غرق در تعجب گشتند. یکی از آنها از خود هشام پرسید: «این شخص کیست؟» هشام با آنکه کاملا می شناخت که این شخص علی بن الحسین زین العابدین است، خود را به ناشناسی زد و گفت: «نمی شناسم.»
در این هنگام چه کسی بود - از ترس هشام که از شمشیرش خون می چکید - جرات به خود داده او را معرفی کند؟! ولی در همین وقت همام بن غالب، معروف به «فرزدق» ، شاعر زبردست و توانای عرب، با آنکه به واسطه کار و شغل و هنر مخصوصش بیش از هر کس دیگر ی بایست حرمت و حشمت هشام را حفظ کند، چنان وجدانش تحریک شد و احساساتش به جوش آمد که فورا گفت: «لکن من او را می شناسم» و به معرفی ساده قناعت نکرد، بر روی بلندی ایستاده قصیده ای
مدح و ستایش امام زین العابدین(ع) در فضای خفقان سیاسی، آن هم در حضور هشام، پسر حاکم اموی[28] و تحقیر وی به جهت انکار شناخت امام نه تنها گواه شهامت و شجاعت در خور تقدیر وی است، بلکه بر ارادت وی به این خاندان گواهی می­دهد. آمده است زمانی که حضرت امام سجاد(ع) از حبس او مطلع شدند، مبلغ دوازده هزار درهم برای او فرستادند. او مبلغ را پس داد و گفت: «من مدح تو برای رضای خدا گفتم، نه عطا.» حضرت(ع) مبلغ را باز فرستاده فرمودند: «ما که اهل بیتیم، چون چیزی به کسی بخشیم باز نستانیم.»[29]
مدح و ستایش امام زین العابدین(ع) در فضای خفقان سیاسی، آن هم در حضور هشام، پسر حاکم اموی[28] و تحقیر وی به جهت انکار شناخت امام نه تنها گواه شهامت و شجاعت در خور تقدیر وی است، بلکه بر ارادت وی به این خاندان گواهی می­دهد. آمده است زمانی که حضرت امام سجاد(ع) از حبس او مطلع شدند، مبلغ دوازده هزار درهم برای او فرستادند. او مبلغ را پس داد و گفت: «من مدح تو برای رضای خدا گفتم، نه عطا.» حضرت(ع) مبلغ را باز فرستاده فرمودند: «ما که اهل بیتیم، چون چیزی به کسی بخشیم باز نستانیم.»[29]
در جریان دیگری وقتی کمیت بن زید اسدی که پیوند قبیلگی با فرزدق داشت «قصاید هاشمیات» را گفت، برای محک زدن اشعار خود که در مدح اهل بیت بود، نزد فرزدق آمد. فرزدق پس از شنیدن اشعار او در پاسخ  چنین گفت: «پسرم آفرین خوب گفته­ای که از اراذل و اوباش دست برداشته­ای و هرگز تیرت به خطا نخواهد رفت و گفتارت را تکذیب نخواهند کرد... انتشار بده و با دشمن دست به گریبان شو که تو از همه­ی گذشتگان و حاضران شاعرتری.»[30]
در جریان دیگری وقتی کمیت بن زید اسدی که پیوند قبیلگی با فرزدق داشت «قصاید هاشمیات» را گفت، برای محک زدن اشعار خود که در مدح اهل بیت بود، نزد فرزدق آمد. فرزدق پس از شنیدن اشعار او در پاسخ  چنین گفت: «پسرم آفرین خوب گفته­ای که از اراذل و اوباش دست برداشته­ای و هرگز تیرت به خطا نخواهد رفت و گفتارت را تکذیب نخواهند کرد... انتشار بده و با دشمن دست به گریبان شو که تو از همه­ی گذشتگان و حاضران شاعرتری.»[30]
confirmed، protected، templateeditor
۲۰۸

ویرایش