پرش به محتوا

فرزدق: تفاوت میان نسخه‌ها

۱٬۲۴۱ بایت حذف‌شده ،  ‏۷ دسامبر ۲۰۱۵
جز
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۸۷: خط ۸۷:
{{بیت|بكفه خيزران ريحه عبق|من كف أروع فى عرنينه شمم}}{{پایان شعر}}
{{بیت|بكفه خيزران ريحه عبق|من كف أروع فى عرنينه شمم}}{{پایان شعر}}
|تاریخ بایگانی| منبع = <small>دیوان الفرزدق، ج۲، ص۱۷۸-۱۸۱</small>| تراز = چپ| عرض = ۳۲۵px| اندازه خط = ۱۵px|رنگ پس‌زمینه=#eefffb| گیومه نقل‌قول =| تراز منبع = چپ}}
|تاریخ بایگانی| منبع = <small>دیوان الفرزدق، ج۲، ص۱۷۸-۱۸۱</small>| تراز = چپ| عرض = ۳۲۵px| اندازه خط = ۱۵px|رنگ پس‌زمینه=#eefffb| گیومه نقل‌قول =| تراز منبع = چپ}}
در دوران حکومت ولید بن عبد الملک اموی ، ولیعهد و برادرش هشام بن عبد الملک به قصد حج ، به مکه آمد و به آهنگ طواف قدم در مسجد الحرام گذاشت .
در دوران حکومت [[ولید بن عبدالملک]]، ولیعهد و برادرش [[هشام بن عبدالملک]] به قصد [[حج]] به [[مکه]] رفت. او در هنگام طواف به سمت [[حجر الاسود]] رفت تا آن را استلام کند ولی به علت ازدحام جمعیت نتوانست به آن نزدیک شود. ناچار برگشت و در جای بلندی برایش کرسی گذاشتند و او از بالای آن کرسی به تماشای جمعیت پرداخت.
در این میان [[امام زین العابدین]] وارد شد و پس از طواف، به سمت حجرالاسود رفت. جمعیت با همه ازدحامی که بود، راه را باز کردند تا امام خود را به حجر الاسود نزدیک ساخت.
اطرافیان هشام سخت شگفت‌زده شدند. یکی از آنها از خود هشام پرسید: «این شخص کیست؟» هشام با آنکه علی بن حسین(ع) را می‌شناخت، گفت: «نمی شناسم.»


در این هنگام فرزدق با شهامت گفت: «ولی من او را می شناسم» او بر روی بلندی ایستاد و قصیده معروف خود در معرفی امام سجاد را سرود. هشام دستور داد مستمری فرزدق را از [[بیت المال]] قطع و خودش را نیز در «عسفان» بین [[مکه]] و [[مدینه]] زندانی کردند.


چون به منظور استلام (لمس) حجر الاسود به نزدیک کعبه رسید
مدح و ستایش امام در فضای خفقان سیاسی، آن هم در حضور هشام، نه تنها گواه شهامت و شجاعت در خور تقدیر وی است، بلکه بر ارادت وی به این خاندان گواهی می­‌دهد. زمانی که امام سجاد(ع) از زندانی شدن او مطلع شدند، مبلغ دوازده هزار درهم برای او فرستاد. فرزدق این مبلغ را پس داد و گفت: '''«من مدح تو را برای رضای خدا گفتم، نه برای عطا.»''' حضرت مبلغ را باز فرستاد و فرمود: «ما [[اهل بیت]]، چون چیزی به کسی بخشیم باز نستانیم.»<ref>تاریخ گزیده، پیشین، ص 710 و کشف الغمه، پیشین، ج 2، ص 80.</ref>
 
===فرزدق و کمیت===
هشام هر چه کرد خود را به «حجر الاسود» برساند و طبق آداب حج آن را لمس کند، به علت کثرت و ازدحام مردم میسر نشد. ناچار برگشت و در جای بلندی برایش کرسی گذاشتند. او از بالای آن کرسی به تماشای جمعیت پرداخت. شامیانی که همراهش آمده بودند دورش را گرفتند. آنها نیز به تماشای منظره پر ازدحام جمعیت پرداختند.
 
در این میان مردی ظاهر شد در سیمای پرهیزکاران. او نیز مانند همه یک جامه
[269]
 
ساده بیشتر به تن نداشت. آثار عبادت و بندگی خدا بر چهره اش نمودار بود. اول رفت و به دور کعبه طواف کرد. بعد با قیافه ای آرام و قدمهایی مطمئن به طرف حجر الاسود آمد. جمعیت با همه ازدحامی که بود، همینکه او را دیدند فورا کوچه دادند و او خود را به حجر الاسود نزدیک ساخت. شامیان که این منظره را دیدند، و قبلا دیده بودند که مقام ولایت عهد با آن اهمیت و طمطراق موفق نشده بود که خود را به حجر الاسود نزدیک کند، چشمهاشان خیره شد و غرق در تعجب گشتند. یکی از آنها از خود هشام پرسید: «این شخص کیست؟» هشام با آنکه کاملا می شناخت که این شخص علی بن الحسین زین العابدین است، خود را به ناشناسی زد و گفت: «نمی شناسم.»
 
در این هنگام چه کسی بود - از ترس هشام که از شمشیرش خون می چکید - جرات به خود داده او را معرفی کند؟! ولی در همین وقت همام بن غالب، معروف به «فرزدق» ، شاعر زبردست و توانای عرب، با آنکه به واسطه کار و شغل و هنر مخصوصش بیش از هر کس دیگر ی بایست حرمت و حشمت هشام را حفظ کند، چنان وجدانش تحریک شد و احساساتش به جوش آمد که فورا گفت: «لکن من او را می شناسم» و به معرفی ساده قناعت نکرد، بر روی بلندی ایستاده قصیده ای
 
 
 
 
 
مدح و ستایش امام زین العابدین(ع) در فضای خفقان سیاسی، آن هم در حضور هشام، پسر حاکم اموی[28] و تحقیر وی به جهت انکار شناخت امام نه تنها گواه شهامت و شجاعت در خور تقدیر وی است، بلکه بر ارادت وی به این خاندان گواهی می­دهد. آمده است زمانی که حضرت امام سجاد(ع) از حبس او مطلع شدند، مبلغ دوازده هزار درهم برای او فرستادند. او مبلغ را پس داد و گفت: «من مدح تو برای رضای خدا گفتم، نه عطا.» حضرت(ع) مبلغ را باز فرستاده فرمودند: «ما که اهل بیتیم، چون چیزی به کسی بخشیم باز نستانیم.»[29]
در جریان دیگری وقتی کمیت بن زید اسدی که پیوند قبیلگی با فرزدق داشت «قصاید هاشمیات» را گفت، برای محک زدن اشعار خود که در مدح اهل بیت بود، نزد فرزدق آمد. فرزدق پس از شنیدن اشعار او در پاسخ  چنین گفت: «پسرم آفرین خوب گفته­ای که از اراذل و اوباش دست برداشته­ای و هرگز تیرت به خطا نخواهد رفت و گفتارت را تکذیب نخواهند کرد... انتشار بده و با دشمن دست به گریبان شو که تو از همه­ی گذشتگان و حاضران شاعرتری.»[30]
در جریان دیگری وقتی کمیت بن زید اسدی که پیوند قبیلگی با فرزدق داشت «قصاید هاشمیات» را گفت، برای محک زدن اشعار خود که در مدح اهل بیت بود، نزد فرزدق آمد. فرزدق پس از شنیدن اشعار او در پاسخ  چنین گفت: «پسرم آفرین خوب گفته­ای که از اراذل و اوباش دست برداشته­ای و هرگز تیرت به خطا نخواهد رفت و گفتارت را تکذیب نخواهند کرد... انتشار بده و با دشمن دست به گریبان شو که تو از همه­ی گذشتگان و حاضران شاعرتری.»[30]
==فرزدق و حاکمان اموی==
با این حال توجه او به خلفای اموی و حضور وی در دستگاه آنان، با توجه به نقش و جایگاه اجتماعی یک شاعر و میزان تاثیرگذاری شعر در آن عصر، تامل برانگیز است. در نهایت شاید بتوان وی را تحت عنوان شیعه­ محب قرار داد که به جهت علاقه‌­اش به این خاندان اشعاری در مدح آنان سروده است؛ اما در مجموع اشعار او متاثر از نظام قبیلگی، سرشار از هجو و فخر و...است.[31] بنابراین نمی­‌توان وی را در ردیف کمیت و دعبل که سراسر شیفته­ی اهل بیت بودند قرار داد.
با این حال توجه او به خلفای اموی و حضور وی در دستگاه آنان، با توجه به نقش و جایگاه اجتماعی یک شاعر و میزان تاثیرگذاری شعر در آن عصر، تامل برانگیز است. در نهایت شاید بتوان وی را تحت عنوان شیعه­ محب قرار داد که به جهت علاقه‌­اش به این خاندان اشعاری در مدح آنان سروده است؛ اما در مجموع اشعار او متاثر از نظام قبیلگی، سرشار از هجو و فخر و...است.[31] بنابراین نمی­‌توان وی را در ردیف کمیت و دعبل که سراسر شیفته­ی اهل بیت بودند قرار داد.


confirmed، protected، templateeditor
۲۰۸

ویرایش