پرش به محتوا

اسما و صفات خدا: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
بدون خلاصۀ ویرایش
imported>Pourrezaei
جزبدون خلاصۀ ویرایش
imported>Pourrezaei
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
'''اَسْما وَ صِفات '''، دو اصطلاحی هستند که در علوم مختلفی کاربرد دارند اما معنای این دو در علم [[کلام]] نام‌ها و صفت‌های [[خداوند]] است و مهمترین تفاوتشان هم این است که اسم دلالت می‌کند بر ذاتی که به صفتی موصوف گشته است مانند «عالِم» و صفت دلالت می‌کند بر معنایی مانند «علم» که ذات به آن متّصف می‌شود بدون لحاظ ذات.<ref> تفسیر المیزان، ج۸، ص۳۵۲</ref>
{{اسلام-عمودی}}
'''اَسْما وَ صِفات '''، دو اصطلاح هستند که در علوم مختلف کاربرد دارند اما معنای این دو در علم [[کلام]] نام‌ها و صفت‌های [[خداوند]] است و مهمترین تفاوتشان هم این است که اسم دلالت می‌کند بر ذاتی که به صفتی موصوف گشته است مانند «عالِم» و صفت دلالت می‌کند بر معنایی مانند «علم» که ذات به آن متّصف می‌شود بدون لحاظ ذات.<ref> تفسیر المیزان، ج۸، ص۳۵۲</ref>
 
مطابق قرآن همه اسماءالحُسنی از آن خداست. در برخی روایات شماره اسماء آشکار الهی ۹۹ اسم است و یک نام نیز نزد خداست و موجودی توانایی درک آن را ندارد.
 
برای شناخت بهتر اسماء و صفات الهی تقسیم بندی‌های گوناگونی صورت گرفته است:
{{ستون-شروع|3}}
# صفات جمال (ثبوتی) و جلال (سلبی)
# صفات ذات و صفات فعل
# صفات نفسی و اضافی
# صفات خبری(تشبیهی) و تنزیهی
# اسم و اسم الاسم
# اسماء ظاهر و اسامی مستأثره
{{پایان}}
در مورد امکان شناخت اسماء و صفات الهی برای بشر نیز سه نظریه مطرح شده است: ۱)تعطیل ۲)نظریه اهل تشبیه ۳)نظریه اثبات بدون تشبیه
 
شیعیان اسماء و صفات ذاتی خداوند را قدیم و اسماء و صفات فعلی را حادث دانسته و اعتقاد به عینیت ذات حق با اسماء و صفات ذاتیش دارند.


==معنای لغوی==
==معنای لغوی==
«اسماء» جمع اسم از ریشه «س م و» به معنی بلندی و ارتفاع است.<ref> لسان العرب، ج ۶، ص۳۸۱، «سما»</ref> اطلاق واژه «اسم» یا به این جهت است که مفهوم آن پس از نام گذاری، از مرحله خفا و پنهانی به مرحله بروز و ظهور می‌رسد، یا به این جهت که لفظ با نام گذاری معنا پیدا می‌کند و از بی‌معنا بودن در آمده، علو و ارتفاع می‌یابد<ref> نمونه، ج ۱، ص۲۰</ref> و به واسطه اسم، مسمّا یاد شده و شناخته می‌شود.<ref> مفردات، ص۴۲۸؛ لسان العرب، ج۶، ص۳۸۱ـ۳۸۲، «سما»</ref>
«اسماء» جمع اسم از ریشه «س م و» به معنی بلندی و ارتفاع است.<ref> لسان العرب، ج ۶، ص۳۸۱، «سما»</ref> اطلاق واژه «اسم» یا به این جهت است که مفهوم آن پس از نام گذاری، از مرحله خفا و پنهانی به مرحله بروز و ظهور می‌رسد، یا به این جهت که لفظ با نام گذاری معنا پیدا می‌کند و از بی‌معنا بودن در آمده، علو و ارتفاع می‌یابد<ref> نمونه، ج ۱، ص۲۰</ref> و به واسطه اسم، مسمّا یاد شده و شناخته می‌شود.<ref> مفردات، ص۴۲۸؛ لسان العرب، ج۶، ص۳۸۱ـ۳۸۲، «سما»</ref>


صفت به معنای حالتی است که در شیء یافت می‌شود.<ref> مفردات، ص۸۷۳، «وصف».</ref> کلمه «صفت» همان کلمه «وصف» است که «واو» آن حذف و تاء در عوض به آخر آن افزوده شده است. برخی گفته‌اند: «صفت» برگرفته از وصف، به معنای زیور و زیبایی موجود در موصوف است<ref> لسان العرب، ج ۱۵، ص۳۱۵، «وصف».</ref>.
صفت به معنای حالتی است که در چیزی یافت می‌شود.<ref> مفردات، ص۸۷۳، «وصف».</ref> کلمه «صفت» همان کلمه «وصف» است که «واو» آن حذف و تاء در عوض به آخر آن افزوده شده است. برخی گفته‌اند: «صفت» برگرفته از وصف، به معنای زیور و زیبایی موجود در موصوف است.<ref> لسان العرب، ج ۱۵، ص۳۱۵، «وصف».</ref>


==تفاوت دو اصطلاح «اسم» و «صفت»==
==تفاوت دو اصطلاح «اسم» و «صفت»==
خط ۱۳: خط ۲۹:


===در علم کلام===
===در علم کلام===
دو تبیین از اسما و صفات در علم کلام هست
دو تبیین از اسما و صفات در علم کلام وجود دارد:


۱) اسم، اعتبار شی ء است در صورتی که به تنهایی لحاظ گردد، مانند آسمان و زمین؛ امّا اگر شیئی با صفتی معین لحاظ گردد وصف نامیده می‌شود، مانند: خالق، رازق، طویل و قصیر.{{مدرک}}
۱) اسم، اعتبار شی ء است در صورتی که به تنهایی لحاظ گردد، مانند آسمان و زمین؛ امّا اگر شیئی با صفتی معین لحاظ گردد وصف نامیده می‌شود، مانند: خالق، رازق، طویل و قصیر.<ref> مفاهیم القرآن، ج ۶، ص۳۳ </ref> این تبیین رایج‌تر است.


۲) اسم آن لفظی است که بر صِرف ذات دلالت می‌کند؛ مانند: «اللّه»، «رجل» و «انسان» یا بر ذاتی که به وصفی متصف است دلالت می‌کند مانند: «عالِم» و «قادر» و یا بر مبدأ فعل دلالت می‌کند؛ مانند: «رازق» و «خالق» امّا صفت تنها یک کاربرد دارد و تنها بر مبدأ دلالت می‌کند بدون اینکه علامتی بر ذات بوده باشد؛ مانند: علم، قدرت، رزق و خلقت، به همین جهت می‌توان اسم را محمول قرار داده و آن را بر ذات حمل کرد و گفت: خداوند «عالم» یا «خالق» یا «رحمان» یا «رحیم» است؛ ولی صفت را نمی‌توان محمول قرار داد و گفت: خداوند خلق است.<ref> مفاهیم القرآن، ج ۶، ص۳۳ </ref>
۲) اسم آن لفظی است که بر صِرف ذات دلالت می‌کند؛ مانند: «اللّه»، «رجل» و «انسان» یا بر ذاتی که به وصفی متصف است دلالت می‌کند مانند: «عالِم» و «قادر» و یا بر مبدأ فعل دلالت می‌کند؛ مانند: «رازق» و «خالق» امّا صفت تنها یک کاربرد دارد و تنها بر مبدأ دلالت می‌کند بدون اینکه علامتی بر ذات بوده باشد؛ مانند: علم، قدرت، رزق و خلقت، به همین جهت می‌توان اسم را محمول قرار داده و آن را بر ذات حمل کرد و گفت: خداوند «عالم» یا «خالق» یا «رحمان» یا «رحیم» است؛ ولی صفت را نمی‌توان محمول قرار داد و گفت: خداوند خلق است.<ref> مفاهیم القرآن، ج ۶، ص۳۳ </ref>
====دیدگاه متکلمین اهل سنت====
'''از نظر [[معتزله]]'''
از نظر آنان این دو اصطلاح دارای معنایی متمایزند و اسم خدا متضمن صفت او نیست، مثلاً اسم‌هایی چون علیم، قدیر و سمیع اسم‌هایی خاص و مترادفند و تنها بر خداوند دلالت می‌کنند<ref>(ابن قیم، الصواعق...، ۲۹۸؛ ابن سلوم، ۹۵ -۹۷)</ref>. به هر حال [[معتزله]] برآنند که می‌توان خدا را به اسم‌هایی چون حی، علیم و قدیر نامید، ولی نمی‌توان خدا را به حیات، علم و قدرت متصف کرد<ref> ابن سلوم، ۹۶ </ref>.
'''دیگر گروه‌ها'''
سایر گروه‌ها نه تنها اسم را جدا از صفت در نظر نمی‌گیرند، بلکه اثبات اسماء را بدون اثبات صفات امری ناممکن و غیرقابل شناخت می‌شمارند<ref>(دارمی، ۷؛ ابن قیم، ابن سلوم، همانجا ها)</ref> و بدین قرار، اسم را عین صفت می‌دانند و تنها فرقی که میان این دو قائلند، این است که صفات خاصیت اشتقاقی دارند، ولی اسماء چنین نیستند.<ref>(ابن عربی، ابوبکر، ۲/۸۰۲ -۸۰۳)</ref>


===در [[فلسفه]] و عرفان===
===در [[فلسفه]] و عرفان===
اسما و صفات در [[فلسفه]] و [[عرفان]] معنایی مشابه دارند و تنها فرقشان به رقیقه بودن معنای آن در [[فلسفه]] و حقیقه بودن آن در [[عرفان]] است. اسم در این اصطلاح عبارت از ذات با بعضی شؤون، اعتبارات و حیثیات است، زیرا برای خداوند متعال به مقتضای «کُلَّ یوم هُوَ فی شَأن» (الرحمن/ ۵۵، ۲۹) شؤون ذاتیه و مراتب عینیه‌ای است که به حسب هر یک از آن‌ها برای او اسم یا صفتی حاصل می‌شود<ref> تفسیر صدرالمتالهین، ج۴، ص۴۲؛ شرح فصوص الحکم، ص۴۴</ref>.
اسما و صفات در [[فلسفه]] و [[عرفان]] معنایی مشابه دارند و تنها فرقشان به رقیقه بودن معنای آن در [[فلسفه]] و حقیقه بودن آن در [[عرفان]] است. اسم در این اصطلاح عبارت از ذات با بعضی شؤون، اعتبارات و حیثیات است، زیرا برای خداوند متعال به مقتضای «کُلَّ یوم هُوَ فی شَأن» (الرحمن/ ۵۵، ۲۹) شؤون ذاتیه و مراتب عینیه‌ای است که به حسب هر یک از آن‌ها برای او اسم یا صفتی حاصل می‌شود.<ref> تفسیر صدرالمتالهین، ج۴، ص۴۲؛ شرح فصوص الحکم، ص۴۴</ref>


صفت، مفهومی مجرد از ذات و عارض بر آن است، از این جهت اسم و صفت نظیر مرکب و بسیط است.<ref> تفسیر صدرالمتالهین، ج ۴، ص۴۲.</ref>
صفت، مفهومی مجرد از ذات و عارض بر آن است، از این جهت اسم و صفت نظیر مرکب و بسیط است.<ref> تفسیر صدرالمتالهین، ج ۴، ص۴۲.</ref>


در تعریف دیگری، ذات با صفت معین و به اعتبار تجلی خاص، اسم نامیده می‌شود<ref> شرح دعای سحر، ص۸۱ ؛ تسنیم، ج ۱، ص۳۰۶.</ref>.
در تعریف دیگری، ذات با صفت معین و به اعتبار تجلی خاص، اسم نامیده می‌شود.<ref> شرح دعای سحر، ص۸۱ ؛ تسنیم، ج ۱، ص۳۰۶.</ref>


گاهی به خود صفت اسم اطلاق می‌گردد، زیرا ذات در میان همه اسما مشترک است و تکثر در اسما به سبب تکثر صفات به اعتبار مراتب غیبیه حق تعالی (مفاتیح الغیب) است.<ref> شرح فصوص الحکم، ص۴۴.</ref>
گاهی به خود صفت اسم اطلاق می‌گردد، زیرا ذات در میان همه اسما مشترک است و تکثر در اسما به سبب تکثر صفات به اعتبار مراتب غیبیه حق تعالی (مفاتیح الغیب) است.<ref> شرح فصوص الحکم، ص۴۴.</ref>
خط ۶۰: خط ۶۷:


بنا براین استعمال اسمای الهی از یک سو نباید به گونه‌ای باشد که فاقد مفهوم و معنا باشد تا موجب تعطیل معرفت خداوند متعال گردد، چنان که نباید برای آن‌ها مفهومی جدا از ذات باری تعالی تصوّر کرد تا به تشبیه و شرک منتهی گردد؛ بلکه اسما و صفات الهی چیزی جز تعبیر از ذات واجد همه کمالات و فاقد تمام کاستی‌ها نیستند.
بنا براین استعمال اسمای الهی از یک سو نباید به گونه‌ای باشد که فاقد مفهوم و معنا باشد تا موجب تعطیل معرفت خداوند متعال گردد، چنان که نباید برای آن‌ها مفهومی جدا از ذات باری تعالی تصوّر کرد تا به تشبیه و شرک منتهی گردد؛ بلکه اسما و صفات الهی چیزی جز تعبیر از ذات واجد همه کمالات و فاقد تمام کاستی‌ها نیستند.
==تقسیم بندی صفات==
صفات الهی را از جهات گوناگون به چند قسم تقسیم کرده‌اند:
===۱. صفات جمال (ثبوتی) و جلال (سلبی)===
{{اصلی|صفات جمال و جلال الهی}}
«صفات جمال یا صفات ثبوتی» صفاتی‎اند که بر وجود کمالی در خداوند دلالت می‎کنند مانند عالِم و علم، قدرت و قادر، خلق و خالق، رزق و رازق و غیره. و «صفات جلال یا صفات سلبی» صفاتی‎اند که یا بر سلب نقص از خداوند دلالت می‎کنند مانند غنی و جسم نبودن.
===۲- صفات ذات و صفات فعل===
{{اصلی|صفات ذات و صفات فعل}}
هر‌گاه برای انتزاع صفتی از حق تعالی تصور ذات کافی بوده و تصور فاعلیت خداوند لازم نباشد، آن صفت، صفت ذات یا ذاتی خواهد بود. مانند صفت حیات و حی. و هر‌گاه تصور فاعلیت خداوند لازم باشد، آن را صفت فعل یا فاعل گویند، مانند خلق و خالق.
===۳- صفات نفسی و اضافی===
«صفات نفسی» آن دسته از اوصاف‌اند که مفاهیم آن‌ها مشتمل بر اضافه و نسبت به غیر خدا نیست، مانند «حیات». اما «صفت اضافی» به لحاظ مفهومی مشتمل بر نوعی اضافه به غیر اوست، مانند «علم»، «قدرت» و «اراده» زیرا مفهوم علم مشتمل بر اضافه به چیز دیگر یعنی «معلوم» و مفهوم «قدرت» و «اراده» اضافه به «مقدور» و «مراد» است.<ref> آموزش کلام اسلامی، ص۱۹۹-۲۰۰.</ref>
===۴- صفات خبری(تشبیهی) و تنزیهی===
این تقسیم از [[اهل حدیث]] نقل شده است. صفات خبری(یا تشبیهی) صفاتی‌اند که در خبر آسمانی (کتاب و سنت) وارد شده‌اند و اگر در خبر آسمانی نیامده بودند، به مقتضای عقل برای خداوند اثبات نمی‌شدند، از سویی اگر به مفاد ظاهری آن‌ها قایل شویم، «تشبیه» خداوند به مخلوقات و «تجسیم» لازم خواهد آمد.
به عبارت دیگر این دسته از صفات در آیات و [[روایت|روایات]] [[محکم و متشابه|متشابه]] در باب صفات الهی وارد شده‌اند. مانند وجه، ید، استوا، مجیء که بر حسب ظاهر، خداوند را دارای اعضا و جوارح مانند چهره، دست و پا و چشم معرفی می‌کنند.([[سوره فتح]]/۱۰، [[سوره طه]]/۵، [[سوره فجر]]/۲۲ و...)<ref>علی ربانی گلپایگانی، عقاید استدلالی، نصایح، ۱۳۸۱، چ هارم، ج۱، ص۱۳۰-۱۳۱ و آموزش کلام اسلامی، همان.</ref> اما چنان که گفته شد، چون به مقتضای عقل اثبات آن‌ها به معنای ظاهریشان برای خداوند محال است، مفسران و [[کلام|[[کلام|متکلمان]]]] این صفات را به معنایی که اطلاق آن بر خداوند صحیح باشد تأویل کرده و مثلا دست خدا را به معنای قدرت او معنا کرده‌اند، اما ظاهرگرایان و اهل حدیث آن‌ها را به همان معنای ظاهریشان گرفته‌اند.
صفات تنزیهی صفاتی هستند که بیانگر تنزیه و پیراستن خداوند متعال از صفات اجسام و خصوصیات ممکنات هستند مانند: لَیسَ کَمِثْلِهِ شَیءٌ
===۵- اسم و اسم الاسم===
از نظر [[عرفان]] که «اسم» را حقیقتی عینی می‌داند، تمام حقایقی که از نظر فلسفی و طبیعی، [[عقل]] و [[نفس]]، فَلَک یا ملک نامیده می‌شوند، «از آن جهت که مظهر هویت مطلقه بوده و او را نشان می‌دهند، اسمای الهی خوانده می‌شوند.»<ref> تحریر تمهید القواعد، همان، ص۱۵۰ </ref> و اسم الاسم الفاظ و کلماتی هستند که حکایت از اسمای الهی دارند.
یا در تعبیری دیگر از آنجا که اسم چیزی است که دلالت بر مسمی دارد، و اسماء حسنای الهیه حقایقی هستند که دلالت بر ذات مقدس او می‌نمایند و به اندازه وسعت عنوان خود از او حکایت می‌کنند، پس مفاهیم «الله»، «رحمن» یا «رحیم» که دلالت بر آن حقائق مجرده الهیه دارند در حقیقت «اسم الاسم» هستند و لفظ دال بر این مفاهیم را «اسم اسم الاسم» می‌نامند.<ref> تسنیم: تفسیر [[قرآن]] کریم، ج۱، ص۲۷۸</ref>
به عبارت دیگر «اسم» معانی مختلفی دارد؛ در عرف و لغت بر لفظ دال بر مسمی اطلاق می‌شود و در اصطلاح [[عرفان]] به معنای ذات همراه با تَعَین است و بنا بر این اصطلاح خاص، نام‌های لفظی ذات و صفات خدای سبحان اسم اسم الاسم هستند مانند اسمایی که در [[قرآن]] کریم و [[روایت|روایات]] و ادعیه نظیر دعای [[جوشن کبیر]] آمده است و مفاهیمِ نام‌های لفظی «اسم الاسم» هستند.
===۶- اسماء ظاهر و اسامی مستأثره===
عرفای اسلامی نوعی دیگر از اسماء اللّه را تحت عنوان اسمای مستأثره مطرح کرده‌اند اما [[کلام|[[کلام|متکلمان]]]] به این عنوان اشاره نکرده‌اند. واژه مستأثره برگرفته از دعای پیامبر عظیم الشأن اسلام است که فرمود: اللهم إنّی أسئَلُک لِکلِّ اِسمٍ هُوَ لَک سَمَّیتَ بِهِ نَفسَک، أوأنزَلتَ فی کتابِک، أو عَلَّمتَهُ أحداً مِن عِبادِک أو اِستَأثَرتَ بِهِ فی عِلمِ غَیبِک.<ref> مکارم الاخلاق،ص۲۵۱</ref>
مقصود از اسمای مستأثره از دیدگاه عرفا آن نوع از اسماء اللّه است که وقوف و دسترسی بر آن‌ها برای هیچ کس میسّر نمی‌باشد. به قول آن‌ها این گونه اسماء اللّه مکنون در علم غیب وجودند و داخل در حیطه اسم اول و اسم باطنند (اشاره به آیه: هو الأوّل والآخر والظاهر والباطن - حدید:۳) و چون داخل در اسم باطنند هرگز ظاهر نمی‌گردند.<ref>شرح مقدمه قیصری، ص۲۶۹; مشارق الدراری، ص۵۰۱; مصباح الانس، ص۴۷</ref>
==شناخت انسان از صفات حق تعالی==
یکی از مسائل مهم در مورد صفات خداوند این است که آیا انسان می‌تواند صفات الهی را بشناسد یا آنکه این صفات برای انسان ناشناخته‌اند. در پاسخ به این سئوال، سه نظریه اساسی وجود دارد:
===۱- تعطیل===
{{اصلی|نظریه تعطیل صفات}}
بر طبق این دیدگاه، عقل انسان راهی به شناخت اوصاف الهی ندارد و تنها کار ممکن آن است که اجمالاً به ثبوت صفات مذکور در [[قرآن]] و [[روایت|روایات]] برای خداوند اعتراف کنیم و به آن ایمان بیاوریم، در حالی که از درک حقیقت معانی این صفات عاجزیم.
===۲. نظریه اهل تشبیه===
{{اصلی|نظریه تشبیه صفات}}
این گروه معتقدند که تفاوتی اساسی بین اوصاف خدا و اوصاف مخلوقات نیست و آن دسته از صفاتی که هم بر خدا و هم بر مخلوقات او اطلاق می‌شوند، معنای واحد و مشترکی دارند که در هر دو یکسان‌اند.
===۳. نظریه اثبات بدون تشبیه===
{{اصلی|نظریه اثبات بدون تشبیه}}
این دیدگاه بر نفی مسلک تعطیل و تشبیه استوار بوده و راه سومی را ارائه می‌دهد که با فضای کلی آیات و [[روایت|روایات]] سازگاری بیشتری دارد. پیروان این نظریه می‌کوشند تحلیلی از معنای صفات الهی ارائه دهند که از یک سو تنزّه و تعالی خداوند را از نقایص و محدودیت‌های مخلوقات پاس دارد و از سوی دیگر، بر شناخت پذیری اوصاف او صحّه گذارد.
==اسماء الله: قدیم یا حادث==
[[کلام|متکلمان]] در اینکه آیا اسماء الله [[حادث|مُحدَث]] و مخلوق هستند، یا [[قدیم]] و غیر مخلوق، اختلاف نظر دارند.
===دیدگاه شیعه===
اکثر صاحب نظران [[شیعه]] با توجه به اخبار [[اهل بیت|ائمه]] علیهم السلام، اسماء غیر ذاتی را مخلوق می‌دانند؛<ref>(کلینی، ۱/۱۱۲، ۱۱۳، ۱۱۶)</ref> اگرچه [[ابن بابویه]]<ref>توحید، ص۱۸۸- ۱۸۹</ref> بر این باور بود که اسماء الله نه [[حادث| حادثند]] و نه [[قدیم]]. [[عین القضات همدانی]]،<ref>نامه ها، ۲/۲۵۸- ۲۵۹</ref> غیراز اسم «الله» دیگر اسامی را مخلوق می‌دانست. در نظر او، همۀ اسما غیر از «الله» نخست برای غیر خدا وضع شده بودند و سپس خداوند را به آن‌ها متصف کرده‌اند.<ref>قس : ابن قیم، الصواعق، ۳۰۰</ref>
===دیدگاه اهل سنت===
[[اشاعره]] اسماء الله را قدیم می‌دانند و بر آنند که خداوند پیش از هر فعلی به اسماء خود موسوم بوده است، نه این که پس از انجام فعلی به اسمی نامیده شده باشد، چنانکه در [[ازل]] خالق و رازق بوده است نه اینکه پس از خلق کردن و روزی دادن به این نام‌ها موسوم شده باشد.<ref>(دارمی، ۸؛ ماتریدی، ۶۵ -۶۶؛ ابن سلوم، ۹۶ -۹۷؛ تورپشتی، ۲۴)</ref>
[[معتزله]] اسماءالله را قدیم نمی‌دانستند و آن‌ها را زاییدۀ اعتبار و نام گذاری از جانب انسان می‌انگاشتند.<ref>(جوینی، ۱۴۱-۱۴۲)</ref>
بشر مریسی از [[کلام|متکلمان]] مُرجئه نیز به مخلوق بودن اسماء قائل بود و می‌گفت که خداوند پس از خلق کردن، خود را به نام‌هایی شناساند ه است.<ref>(نشار، ۳۶۳-۳۶۷)</ref>
==عینیت ذات و صفات==
در اصطلاح مشهور که اسماءالهی از سنخ الفاظ هستند، اتحاد اسم با مسمّا معنا ندارد؛ زیرا اسم لفظی است که بر معنا (مسمّا) دلالت می‌کند و مسمّا مدلول اسم بوده که از سنخ مفاهیم است؛<ref> مفاهیم القرآن، ج۶، ص۳۹</ref> برخلاف ادعای [[اشاعره]] که اسم را عین مسمّی می‌دانند.<ref> فخرالدین رازی؛ شرح اسماءالله الحسنی، ص۲۱.</ref> اما اگر اسماء الله را از سنخ وجود خارجی بدانیم در این صورت اتحاد معنا داشته و دیدگاه‌های مختلفی در مورد آن ابراز شده است. طبق این مبنا، اسم لفظی، در واقع اسم الاسم خواهد بود (اسم اولی از سنخ لفظ و اسم دوم از سنخ وجود خارجی است).<ref>؛ مفاهیم القرآن، ج۶، ص۳۹.</ref>
===دیدگاه شیعه===
نزد عالمان [[شیعه|شیعی]] صفات الهی به [[صفات ذات و صفات فعل|صفات ذاتی و صفات فعلی]] تقسیم می‌شوند. صفات ذاتی عین یکدیگر و عینیت با ذات دارند و تفاوت آن‌ها صرفاً تفاوت مفهومی است؛ یعنی «سمیع» عین «بصیر» عین «حی» عین «قیوم» عین «قادر» عین «عالِم» و همه این‌ها عین ذات الهی هستند. توضیح اینکه در انسان، ذات او با صفاتش جداست، هنگام تولد ذات انسان وجود دارد ولی علم یا قدرت چندانی ندارد و در جوانی علم و قدرت او فزونی می‌یابد یا با حادثه‌ای با اینکه زنده است امکان دارد قدرت یا علمش را از دست بدهد و این نشان می‌دهد ذات او از صفاتش جداست برخلاف حق تعالی که ذات و صفات ذاتیش عینیت داشته و قدیم هستند.
صفات فعلی که از مقام خلق انتزاع می‌شوند مفهوماً و مصداقاً غیر یکدیگر و غیر از ذات حق تعالی هستند؛ مانند خالق، رازق، غافر، مُحیی، مُمیت، حمید و مجید. این صفات از رابطه خاص و ویژ‌های میان صفات ذاتی و مخلوقات انتزاع می‌شوند، به عنوان مثال از ملاحظه رزقی که خداوند برای مخلوقش خلق می‌کند صفت رازق بودن حق تعالی انتزاع می‌شود.
===دیدگاه اهل سنت===
[[اشاعره]] معتقدند که افعال خداوند دلالت بر صفات او دارند و دربارۀ نسبت این صفات با ذات، آن‌ها را صفاتی [[قدیم]] برای ذات، و قائم به ذات می‌شمرند.<ref>(اشعری، اللمع، ۹ -۱۴، مقالات، ۲۹۰-۲۹۱).</ref>
[[معتزله]] قائل به غیریت اسماء با ذات باری، و در باب صفات (صفات ذات) قائل به عینیت آن‌ها با ذات باری بوده‌اند.<ref> مفید، مقالات، صص ۲۹۱-۲۹۰؛ نیز شهرستانی، ۱/ ۵۳ -۵۴، ۷۵-۷۷</ref>
[[ابو هاشم جُبایی]] صفات خداوند را «احوال» می‌انگاشت و در دیدگا ه او، «حال» در عین اینکه وجودی مستقل نداشت، امری حقیقی بود.<ref>(بغدادی، ۱۱۷)</ref>


==تعداد نام‌های خداوند==
==تعداد نام‌های خداوند==
دربارۀ شمار اسماءالله به ارقام مختلفی اشاره کرده‌اند. مشهورترین رقم‌ها ۹۹ اسم است که بر مبنای حدیث: «اِن لِلّه تسعةً و تِسعینَ اِسماً...» شهرت یافته است و دیگری ۱۰۰۱<ref>(عین القضات، نامه ها، ۱/۱۹۰؛ عزالدین،۲۳؛ ابوالفتوح،۲/۴۹۳؛ سنایی،۳۵؛ میبدی، ۵/۶۳۲</ref>. در برخی [[روایت|روایات]] دیگر به ۳۶۰ و در برخی دیگر خداوند دارای ۴۰۰۰ اسم دانسته شده است. اگرچه در مورد روایت ۱۰۰۱ نام - که برخی آن را به ۹۹۹ نام تحویل کرده‌اند<ref>(محمدبن منور، ۱/۲۴۱)</ref> - نصی در احادیث نبوی وجود ندارد، لیکن ادعیه‌ای چون دعای مشهور به جوشن کبیر - که محدثان شیعی آن را توثیق کرده‌اند<ref>(کفعمی، ۴۰۲؛ مجلسی، ۹۱/۳۸۴ به بعد) </ref> - متضمن ۱۰۰۱ اسم الهی است.<ref> سبزواری، ۴۳</ref> با وجود این، هیچ یک از این ارقام و ارقام دیگری که ذکر کرده‌اند<ref>(ابن عربی، ابوبکر، ۲/۳۴۳-۳۵۰؛ یمانی، ۱۷۱، ۱۷۵)</ref>، نمی‌تواند تعیین کنندۀ شمار اسماء الهی باشد.
چه بسا بسیاری از اسماء هزارگانه را بتوان زیر مجموعه یکدیگر دانسته و آن‌ها را به ۹۹ اسم تحلیل ببریم، همانگونه که برخی عارفان امهات اسماء را هفت اسم می‌دانند. دربارۀ نسبت میان اسماء و طبقه بندی آن‌ها نیز بحث‌های درخور تأملی مطرح شد ه است.<ref>(ماتریدی، ۶۵ -۶۶؛ جوینی، ۱۴۴؛ ابن قیم، مدارج...، ۱/۳۲-۳۳؛ نیز ت هانوی، ۱/۷۰۹؛ طباطبایی، ۸/۳۵۴)</ref>
==نام‌های خداوند در قرآن==
{{اصلی|نام‌های خدا در قرآن}}
در [[قرآن]] غیر از لفظ جلاله «اللّه» که بنا بر مشهور اسم خاص ذات متعالی خداست، ۱۴۳<ref> مفاهیم القرآن، ج ۶، ص۱۰۵ </ref>اسم دیگر وارد شده که دارای معنای وصفی است و هر کدام به نوعی، از کمال خداوند حکایت می‌کند. از این اسامی ۱۰ مورد به صورت غیر صریح ذکر شده‌اند.
==اسماء الحسنی==
در چهار آیه از [[قرآن]] کریم نیکوترین نام‌ها به خداوند اختصاص دارد: (للّه الأسماء الحسنی).<ref>اعراف:۱۸۰ ; اسراء:۱۱۵ ;طه:۸، حشر:۲۴</ref> این تعبیر در [[روایت|روایات]] نیز به کار رفته است. از دیدگاه بیشتر مفسران، اسماء الحسنی اسمایی هستند که دارای معانی کمال بوده و جز بر ذات خداوند متعال دلالت نمی‌کنند و نیز معنای وصفی حُسن در آن‌ها لحاظ شده و دارای دو ویژگی باشد: ۱. بی‌نیازی ذات خداوند از همه در آن صفات.۲. نیازمندی دیگران به ذات پاک او در آن صفات.<ref>(المیزان، ج۸، ص۲۴۲; تفسیر کبیر، ج۱۵، ص۶۶)</ref>
{{وسط‌چین}}
{{وسط‌چین}}
{|class="wikitable sortable" style="margin-right:auto;margin-left:auto; width:68%;"
{|class="wikitable sortable" style="width:45%; float:left; margin:0 10px 0 0; line-height:93%;"
|-
|-
! شماره|| عربی|| معادل فارسی|| ابجد
! شماره|| عربی|| معادل فارسی|| ابجد
خط ۳۵۷: خط ۲۷۲:
| ۹۹|| صَبور|| شکیبا|| ۲۹۸
| ۹۹|| صَبور|| شکیبا|| ۲۹۸
|}
|}
{{پایان وسط‌چین}}
دربارۀ شمار اسماءالله به ارقام مختلفی اشاره کرده‌اند. مشهورترین رقم‌ها ۹۹ اسم است که بر مبنای حدیث: «اِن لِلّه تسعةً و تِسعینَ اِسماً...» شهرت یافته است و دیگری ۱۰۰۱<ref>(عین القضات، نامه ها، ۱/۱۹۰؛ عزالدین،۲۳؛ ابوالفتوح،۲/۴۹۳؛ سنایی،۳۵؛ میبدی، ۵/۶۳۲</ref>. در برخی [[روایت|روایات]] دیگر به ۳۶۰ و در برخی دیگر خداوند دارای ۴۰۰۰ اسم دانسته شده است. اگرچه در مورد روایت ۱۰۰۱ نام - که برخی آن را به ۹۹۹ نام تحویل کرده‌اند<ref>(محمدبن منور، ۱/۲۴۱)</ref> - نصی در احادیث نبوی وجود ندارد، لیکن ادعیه‌ای چون دعای مشهور به جوشن کبیر - که محدثان شیعی آن را توثیق کرده‌اند<ref>(کفعمی، ۴۰۲؛ مجلسی، ۹۱/۳۸۴ به بعد) </ref> - متضمن ۱۰۰۱ اسم الهی است.<ref> سبزواری، ۴۳</ref> با وجود این، هیچ یک از این ارقام و ارقام دیگری که ذکر کرده‌اند<ref>(ابن عربی، ابوبکر، ۲/۳۴۳-۳۵۰؛ یمانی، ۱۷۱، ۱۷۵)</ref>، نمی‌تواند تعیین کنندۀ شمار اسماء الهی باشد.
چه بسا بسیاری از اسماء هزارگانه را بتوان زیر مجموعه یکدیگر دانسته و آن‌ها را به ۹۹ اسم تحلیل ببریم، همانگونه که برخی عارفان امهات اسماء را هفت اسم می‌دانند. دربارۀ نسبت میان اسماء و طبقه بندی آن‌ها نیز بحث‌های درخور تأملی مطرح شد ه است.<ref>(ماتریدی، ۶۵ -۶۶؛ جوینی، ۱۴۴؛ ابن قیم، مدارج...، ۱/۳۲-۳۳؛ نیز ت هانوی، ۱/۷۰۹؛ طباطبایی، ۸/۳۵۴)</ref>
==نام‌های خداوند در قرآن==
{{اصلی|نام‌های خدا در قرآن}}
در [[قرآن]] غیر از لفظ جلاله «اللّه» که بنا بر مشهور اسم خاص ذات متعالی خداست، ۱۴۳<ref> مفاهیم القرآن، ج ۶، ص۱۰۵ </ref>اسم دیگر وارد شده که دارای معنای وصفی است و هر کدام به نوعی، از کمال خداوند حکایت می‌کند. از این اسامی ۱۰ مورد به صورت غیر صریح ذکر شده‌اند.
==اسماء الحسنی==
در چهار آیه از [[قرآن]] کریم نیکوترین نام‌ها به خداوند اختصاص دارد: (للّه الأسماء الحسنی).<ref>اعراف:۱۸۰ ; اسراء:۱۱۵ ;طه:۸، حشر:۲۴</ref> این تعبیر در [[روایت|روایات]] نیز به کار رفته است. از دیدگاه بیشتر مفسران، اسماء الحسنی اسمایی هستند که دارای معانی کمال بوده و جز بر ذات خداوند متعال دلالت نمی‌کنند و نیز معنای وصفی حُسن در آن‌ها لحاظ شده و دارای دو ویژگی باشد: ۱. بی‌نیازی ذات خداوند از همه در آن صفات.۲. نیازمندی دیگران به ذات پاک او در آن صفات.<ref>(المیزان، ج۸، ص۲۴۲; تفسیر کبیر، ج۱۵، ص۶۶)</ref>
==تقسیم بندی صفات==
صفات الهی را از جهات گوناگون به چند قسم تقسیم کرده‌اند:
===۱. صفات جمال (ثبوتی) و جلال (سلبی)===
{{اصلی|صفات جمال و جلال الهی}}
«صفات جمال یا صفات ثبوتی» صفاتی‎اند که بر وجود کمالی در خداوند دلالت می‎کنند مانند عالِم و علم، قدرت و قادر، خلق و خالق، رزق و رازق و غیره. و «صفات جلال یا صفات سلبی» صفاتی‎اند که یا بر سلب نقص از خداوند دلالت می‎کنند مانند غنی و جسم نبودن.
===۲- صفات ذات و صفات فعل===
{{اصلی|صفات ذات و صفات فعل}}
هر‌گاه برای انتزاع صفتی از حق تعالی تصور ذات کافی بوده و تصور فاعلیت خداوند لازم نباشد، آن صفت، صفت ذات یا ذاتی خواهد بود. مانند صفت حیات و حی. و هر‌گاه تصور فاعلیت خداوند لازم باشد، آن را صفت فعل یا فاعل گویند، مانند خلق و خالق.
===۳- صفات نفسی و اضافی===
«صفات نفسی» آن دسته از اوصاف‌اند که مفاهیم آن‌ها مشتمل بر اضافه و نسبت به غیر خدا نیست، مانند «حیات». اما «صفت اضافی» به لحاظ مفهومی مشتمل بر نوعی اضافه به غیر اوست، مانند «علم»، «قدرت» و «اراده» زیرا مفهوم علم مشتمل بر اضافه به چیز دیگر یعنی «معلوم» و مفهوم «قدرت» و «اراده» اضافه به «مقدور» و «مراد» است.<ref> آموزش کلام اسلامی، ص۱۹۹-۲۰۰.</ref>
===۴- صفات خبری(تشبیهی) و تنزیهی===
این تقسیم از [[اهل حدیث]] نقل شده است. صفات خبری(یا تشبیهی) صفاتی‌اند که در خبر آسمانی (کتاب و سنت) وارد شده‌اند و اگر در خبر آسمانی نیامده بودند، به مقتضای عقل برای خداوند اثبات نمی‌شدند، از سویی اگر به مفاد ظاهری آن‌ها قایل شویم، «تشبیه» خداوند به مخلوقات و «تجسیم» لازم خواهد آمد.
به عبارت دیگر این دسته از صفات در آیات و [[روایت|روایات]] [[محکم و متشابه|متشابه]] در باب صفات الهی وارد شده‌اند. مانند وجه، ید، استوا، مجیء که بر حسب ظاهر، خداوند را دارای اعضا و جوارح مانند چهره، دست و پا و چشم معرفی می‌کنند.([[سوره فتح]]/۱۰، [[سوره طه]]/۵، [[سوره فجر]]/۲۲ و...)<ref>علی ربانی گلپایگانی، عقاید استدلالی، نصایح، ۱۳۸۱، چ هارم، ج۱، ص۱۳۰-۱۳۱ و آموزش کلام اسلامی، همان.</ref> اما چنان که گفته شد، چون به مقتضای عقل اثبات آن‌ها به معنای ظاهریشان برای خداوند محال است، مفسران و [[کلام|[[کلام|متکلمان]]]] این صفات را به معنایی که اطلاق آن بر خداوند صحیح باشد تأویل کرده و مثلا دست خدا را به معنای قدرت او معنا کرده‌اند، اما ظاهرگرایان و اهل حدیث آن‌ها را به همان معنای ظاهریشان گرفته‌اند.
صفات تنزیهی صفاتی هستند که بیانگر تنزیه و پیراستن خداوند متعال از صفات اجسام و خصوصیات ممکنات هستند مانند: لَیسَ کَمِثْلِهِ شَیءٌ
===۵- اسم و اسم الاسم===
از نظر [[عرفان]] که «اسم» را حقیقتی عینی می‌داند، تمام حقایقی که از نظر فلسفی و طبیعی، [[عقل]] و [[نفس]]، فَلَک یا ملک نامیده می‌شوند، «از آن جهت که مظهر هویت مطلقه بوده و او را نشان می‌دهند، اسمای الهی خوانده می‌شوند.»<ref> تحریر تمهید القواعد، همان، ص۱۵۰ </ref> و اسم الاسم الفاظ و کلماتی هستند که حکایت از اسمای الهی دارند.
یا در تعبیری دیگر از آنجا که اسم چیزی است که دلالت بر مسمی دارد، و اسماء حسنای الهیه حقایقی هستند که دلالت بر ذات مقدس او می‌نمایند و به اندازه وسعت عنوان خود از او حکایت می‌کنند، پس مفاهیم «الله»، «رحمن» یا «رحیم» که دلالت بر آن حقائق مجرده الهیه دارند در حقیقت «اسم الاسم» هستند و لفظ دال بر این مفاهیم را «اسم اسم الاسم» می‌نامند.<ref> تسنیم: تفسیر [[قرآن]] کریم، ج۱، ص۲۷۸</ref>
به عبارت دیگر «اسم» معانی مختلفی دارد؛ در عرف و لغت بر لفظ دال بر مسمی اطلاق می‌شود و در اصطلاح [[عرفان]] به معنای ذات همراه با تَعَین است و بنا بر این اصطلاح خاص، نام‌های لفظی ذات و صفات خدای سبحان اسم اسم الاسم هستند مانند اسمایی که در [[قرآن]] کریم و [[روایت|روایات]] و ادعیه نظیر دعای [[جوشن کبیر]] آمده است و مفاهیمِ نام‌های لفظی «اسم الاسم» هستند.
===۶- اسماء ظاهر و اسامی مستأثره===
عرفای اسلامی نوعی دیگر از اسماء اللّه را تحت عنوان اسمای مستأثره مطرح کرده‌اند اما [[کلام|[[کلام|متکلمان]]]] به این عنوان اشاره نکرده‌اند. واژه مستأثره برگرفته از دعای پیامبر عظیم الشأن اسلام است که فرمود: اللهم إنّی أسئَلُک لِکلِّ اِسمٍ هُوَ لَک سَمَّیتَ بِهِ نَفسَک، أوأنزَلتَ فی کتابِک، أو عَلَّمتَهُ أحداً مِن عِبادِک أو اِستَأثَرتَ بِهِ فی عِلمِ غَیبِک.<ref> مکارم الاخلاق،ص۲۵۱</ref>
مقصود از اسمای مستأثره از دیدگاه عرفا آن نوع از اسماء اللّه است که وقوف و دسترسی بر آن‌ها برای هیچ کس میسّر نمی‌باشد. به قول آن‌ها این گونه اسماء اللّه مکنون در علم غیب وجودند و داخل در حیطه اسم اول و اسم باطنند (اشاره به آیه: هو الأوّل والآخر والظاهر والباطن - حدید:۳) و چون داخل در اسم باطنند هرگز ظاهر نمی‌گردند.<ref>شرح مقدمه قیصری، ص۲۶۹; مشارق الدراری، ص۵۰۱; مصباح الانس، ص۴۷</ref>
==شناخت انسان از صفات حق تعالی==
یکی از مسائل مهم در مورد صفات خداوند این است که آیا انسان می‌تواند صفات الهی را بشناسد یا آنکه این صفات برای انسان ناشناخته‌اند. در پاسخ به این سئوال، سه نظریه اساسی وجود دارد:
===۱- تعطیل===
{{اصلی|نظریه تعطیل صفات}}
بر طبق این دیدگاه، عقل انسان راهی به شناخت اوصاف الهی ندارد و تنها کار ممکن آن است که اجمالاً به ثبوت صفات مذکور در [[قرآن]] و [[روایت|روایات]] برای خداوند اعتراف کنیم و به آن ایمان بیاوریم، در حالی که از درک حقیقت معانی این صفات عاجزیم.
===۲. نظریه اهل تشبیه===
{{اصلی|نظریه تشبیه صفات}}
این گروه معتقدند که تفاوتی اساسی بین اوصاف خدا و اوصاف مخلوقات نیست و آن دسته از صفاتی که هم بر خدا و هم بر مخلوقات او اطلاق می‌شوند، معنای واحد و مشترکی دارند که در هر دو یکسان‌اند.
===۳. نظریه اثبات بدون تشبیه===
{{اصلی|نظریه اثبات بدون تشبیه}}
این دیدگاه بر نفی مسلک تعطیل و تشبیه استوار بوده و راه سومی را ارائه می‌دهد که با فضای کلی آیات و [[روایت|روایات]] سازگاری بیشتری دارد. پیروان این نظریه می‌کوشند تحلیلی از معنای صفات الهی ارائه دهند که از یک سو تنزّه و تعالی خداوند را از نقایص و محدودیت‌های مخلوقات پاس دارد و از سوی دیگر، بر شناخت پذیری اوصاف او صحّه گذارد.
==اسماء الله: قدیم یا حادث==
[[کلام|متکلمان]] در اینکه آیا اسماء الله [[حادث|مُحدَث]] و مخلوق هستند، یا [[قدیم]] و غیر مخلوق، اختلاف نظر دارند.
===دیدگاه شیعه===
اکثر صاحب نظران [[شیعه]] با توجه به اخبار [[اهل بیت|ائمه]] علیهم السلام، اسماء غیر ذاتی را مخلوق می‌دانند؛<ref>(کلینی، ۱/۱۱۲، ۱۱۳، ۱۱۶)</ref> اگرچه [[ابن بابویه]]<ref>توحید، ص۱۸۸- ۱۸۹</ref> بر این باور بود که اسماء الله نه [[حادث| حادثند]] و نه [[قدیم]]. [[عین القضات همدانی]]،<ref>نامه ها، ۲/۲۵۸- ۲۵۹</ref> غیراز اسم «الله» دیگر اسامی را مخلوق می‌دانست. در نظر او، همۀ اسما غیر از «الله» نخست برای غیر خدا وضع شده بودند و سپس خداوند را به آن‌ها متصف کرده‌اند.<ref>قس : ابن قیم، الصواعق، ۳۰۰</ref>
===دیدگاه اهل سنت===
[[اشاعره]] اسماء الله را قدیم می‌دانند و بر آنند که خداوند پیش از هر فعلی به اسماء خود موسوم بوده است، نه این که پس از انجام فعلی به اسمی نامیده شده باشد، چنانکه در [[ازل]] خالق و رازق بوده است نه اینکه پس از خلق کردن و روزی دادن به این نام‌ها موسوم شده باشد.<ref>(دارمی، ۸؛ ماتریدی، ۶۵ -۶۶؛ ابن سلوم، ۹۶ -۹۷؛ تورپشتی، ۲۴)</ref>
[[معتزله]] اسماءالله را قدیم نمی‌دانستند و آن‌ها را زاییدۀ اعتبار و نام گذاری از جانب انسان می‌انگاشتند.<ref>(جوینی، ۱۴۱-۱۴۲)</ref>
بشر مریسی از [[کلام|متکلمان]] مُرجئه نیز به مخلوق بودن اسماء قائل بود و می‌گفت که خداوند پس از خلق کردن، خود را به نام‌هایی شناساند ه است.<ref>(نشار، ۳۶۳-۳۶۷)</ref>
==عینیت ذات و صفات==
در اصطلاح مشهور که اسماءالهی از سنخ الفاظ هستند، اتحاد اسم با مسمّا معنا ندارد؛ زیرا اسم لفظی است که بر معنا (مسمّا) دلالت می‌کند و مسمّا مدلول اسم بوده که از سنخ مفاهیم است؛<ref> مفاهیم القرآن، ج۶، ص۳۹</ref> برخلاف ادعای [[اشاعره]] که اسم را عین مسمّی می‌دانند.<ref> فخرالدین رازی؛ شرح اسماءالله الحسنی، ص۲۱.</ref> اما اگر اسماء الله را از سنخ وجود خارجی بدانیم در این صورت اتحاد معنا داشته و دیدگاه‌های مختلفی در مورد آن ابراز شده است. طبق این مبنا، اسم لفظی، در واقع اسم الاسم خواهد بود (اسم اولی از سنخ لفظ و اسم دوم از سنخ وجود خارجی است).<ref>؛ مفاهیم القرآن، ج۶، ص۳۹.</ref>
===دیدگاه شیعه===
نزد عالمان [[شیعه|شیعی]] صفات الهی به [[صفات ذات و صفات فعل|صفات ذاتی و صفات فعلی]] تقسیم می‌شوند. صفات ذاتی عین یکدیگر و عینیت با ذات دارند و تفاوت آن‌ها صرفاً تفاوت مفهومی است؛ یعنی «سمیع» عین «بصیر» عین «حی» عین «قیوم» عین «قادر» عین «عالِم» و همه این‌ها عین ذات الهی هستند. توضیح اینکه در انسان، ذات او با صفاتش جداست، هنگام تولد ذات انسان وجود دارد ولی علم یا قدرت چندانی ندارد و در جوانی علم و قدرت او فزونی می‌یابد یا با حادثه‌ای با اینکه زنده است امکان دارد قدرت یا علمش را از دست بدهد و این نشان می‌دهد ذات او از صفاتش جداست برخلاف حق تعالی که ذات و صفات ذاتیش عینیت داشته و قدیم هستند.
صفات فعلی که از مقام خلق انتزاع می‌شوند مفهوماً و مصداقاً غیر یکدیگر و غیر از ذات حق تعالی هستند؛ مانند خالق، رازق، غافر، مُحیی، مُمیت، حمید و مجید. این صفات از رابطه خاص و ویژ‌های میان صفات ذاتی و مخلوقات انتزاع می‌شوند، به عنوان مثال از ملاحظه رزقی که خداوند برای مخلوقش خلق می‌کند صفت رازق بودن حق تعالی انتزاع می‌شود.
===دیدگاه اهل سنت===
[[اشاعره]] معتقدند که افعال خداوند دلالت بر صفات او دارند و دربارۀ نسبت این صفات با ذات، آن‌ها را صفاتی [[قدیم]] برای ذات، و قائم به ذات می‌شمرند.<ref>(اشعری، اللمع، ۹ -۱۴، مقالات، ۲۹۰-۲۹۱).</ref>
[[معتزله]] قائل به غیریت اسماء با ذات باری، و در باب صفات (صفات ذات) قائل به عینیت آن‌ها با ذات باری بوده‌اند.<ref> مفید، مقالات، صص ۲۹۱-۲۹۰؛ نیز شهرستانی، ۱/ ۵۳ -۵۴، ۷۵-۷۷</ref>


{{پایان وسط‌چین}}
[[ابو هاشم جُبایی]] صفات خداوند را «احوال» می‌انگاشت و در دیدگا ه او، «حال» در عین اینکه وجودی مستقل نداشت، امری حقیقی بود.<ref>(بغدادی، ۱۱۷)</ref>


==پانویس==
==پانویس==
کاربر ناشناس