پرش به محتوا

اعاده معدوم: تفاوت میان نسخه‌ها

۳۸۹ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۵ مارس ۲۰۱۴
بدون خلاصۀ ویرایش
imported>Lohrasbi
بدون خلاصۀ ویرایش
imported>Lohrasbi
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
'''اِعاده مَعْدوم'''، مفهومی [[فلسفه|فلسفی]] و [[کلام امامیه|کلامی]] است که به خاطر ارتباط آن با مباحث [[معاد]] و [[معاد جسمانی]] مورد بحث میان [[:رده:متکلمان|متکلمان]] و [[:رده:فلاسفه|فلاسفه]] بوده است؛ چرا که بنا بر اصل معاد، انسان باید در [[عالم آخرت]] بازگردانده شود تا سزای نیک و بد اعمال خویش را ببیند. از آن جا که بدن انسان نیز بخشی از اوست، بنا بر این، بدن نیز باید در قیامت بازگردانده شود. آنچه در این باره مورد بحث بوده است، ایجاد دوباره چیزی است که زمانی معدوم شده است. برخی از [[:رده:متکلمان|متکلمان]] با استناد به آیاتی از [[قرآن]] کریم <ref>مثلا: یس، آیه ۷۸- ۷۹، و روم، آیه۱۱</ref> اعاده معدوم را از مظاهر قدرت خداوند شمرده و گفته‌اند خداوندی که بر آفرینش نخستین چیزی قادر بوده است، به طریق اولی می‌تواند پس از نابود ساختن آن، دوباره عین آن را به عرصه هستی درآورد.<ref>نک: اشعری، 8 - 9</ref><ref>قاضی عبدالجبار، المجموع...،ج2، 305</ref><ref>نوبختی،، الیاقوت، ص 71</ref>
'''اِعاده مَعْدوم'''، مفهومی [[فلسفه|فلسفی]] و [[کلام امامیه|کلامی]] است که به خاطر ارتباط آن با مباحث [[معاد]] و [[معاد جسمانی]] مورد بحث میان [[:رده:متکلمان|متکلمان]] و [[:رده:فلاسفه|فلاسفه]] بوده است؛ چرا که بنا بر اصل معاد، انسان باید در [[عالم آخرت]] بازگردانده شود تا سزای نیک و بد اعمال خویش را ببیند. از آن جا که بدن انسان نیز بخشی از اوست، بنا بر این، بدن نیز باید در قیامت بازگردانده شود. آنچه در این باره مورد بحث بوده است، ایجاد دوباره چیزی است که زمانی معدوم شده است. برخی از [[:رده:متکلمان|متکلمان]] با استناد به آیاتی از [[قرآن]] کریم <ref>مثلا: یس، آیه ۷۸- ۷۹، و روم، آیه۱۱</ref> اعاده معدوم را از مظاهر قدرت خداوند شمرده و گفته‌اند خداوندی که بر آفرینش نخستین چیزی قادر بوده است، به طریق اولی می‌تواند پس از نابود ساختن آن، دوباره عین آن را به عرصه هستی درآورد.<ref>نک: اشعری، ۸ - ۹</ref><ref>قاضی عبدالجبار، المجموع...، ج۲، ۳۰۵</ref><ref>نوبختی،، الیاقوت، ص۷۱</ref>


اما [[:رده:فلاسفه|فلاسفه]] برخلاف اغلب [[:رده:متکلمان|متکلمان]] امکان عقلی اعاده معدوم را نفی کرده‌اند و [[قیامت|رستاخیز]] را به صورتی تبیین کرده‌اند که مستلزم اعاده معدوم نیست.از دیدگاه آنان هویت انسان به [[روح]] اوست و روح اساسا معدوم نمی‌شود تا نیاز به بازگرداندن آن باشد.
اما [[:رده:فلاسفه|فلاسفه]]، برخلاف اغلب [[:رده:متکلمان|متکلمان]]، امکان عقلی اعاده معدوم را نفی کرده، [[قیامت|رستاخیز]] را به صورتی تبیین کرده‌اند که مستلزم اعاده معدوم نیست.از دیدگاه آنان هویت انسان به [[روح]] اوست و روح اساسا معدوم نمی‌شود تا نیاز به بازگرداندن آن باشد.


اختلاف در باب [[معاد]] و نحوه تبیین آن همواره یکی از موارد جدال بین [[:رده:فلاسفه|فلاسفه]] و [[:رده:متکلمان|متکلمان]] بوده است. آیت الله [[جعفر سبحانی]] معتقد است اعاده معدومی که [[:رده:متکلمان|متکلمان]] از آن سخن گفته‌اند اعاده معدوم به معنای [[فلسفه|فلسفی]] آن نبوده است، بلکه مقصود آنان این بوده که بتوان گفت شیء دوم همان موجود اول است.<ref>جعفر سبحانی، دانشنامه کلام اسلامی، مدخل اعاده معدوم</ref>
اختلاف در باب [[معاد]] و نحوه تبیین آن همواره یکی از موارد جدال بین [[:رده:فلاسفه|فلاسفه]] و [[:رده:متکلمان|متکلمان]] بوده است. آیت الله [[جعفر سبحانی]] معتقد است اعاده معدومی که [[:رده:متکلمان|متکلمان]] از آن سخن گفته‌اند اعاده معدوم به معنای [[فلسفه|فلسفی]] آن نبوده است، بلکه مقصود آنان این بوده که بتوان گفت شیء دوم همان موجود اول است.<ref>جعفر سبحانی، دانشنامه کلام اسلامی، مدخل اعاده معدوم</ref>


به هر روی، اکثریت [[:رده:متکلمان|متکلمان]] [[امامیه]]، به ویژه در میان متاخران، مانند [[خواجه نصیر الدین طوسی]] و [[علامه حلی]]،اعاده معدوم را نپذیرفته‌اند و [[معاد]] را بدون ابتنای بر آن تبیین نموده‌اند. ولی در میان متقدمان برخی قائل به اعاده معدوم بوده‌اند.
به هر روی، اکثریت [[:رده:متکلمان|متکلمان]] [[امامیه]]، به ویژه در میان متاخران، مانند [[خواجه نصیر الدین طوسی]] و [[علامه حلی]]، اعاده معدوم را نپذیرفته‌اند و [[معاد]] را بدون ابتنای بر آن تبیین نموده‌اند. ولی در میان متقدمان برخی قائل به اعاده معدوم بوده‌اند.


در میان [[:رده:متکلمان|متکلمان]] اهل سنت، اکثریت قائل به امکان اعاده معدوم بوده‌اند؛ ولی از [[کرامیه]] و برخی دیگر به عنوان کسانی یاد شده است که قائل به اعاده معدوم نبودند و از میان رفتن اجسام را عدم نمی‌دانستند، بلکه [[معاد]] را گرد آمدن اجزاء متفرق می‌شمردند.
در میان [[:رده:متکلمان|متکلمان]] اهل سنت، اکثریت قائل به امکان اعاده معدوم بوده‌اند؛ ولی از [[کرامیه]] و برخی دیگر به عنوان کسانی یاد شده است که قائل به اعاده معدوم نبودند و از میان رفتن اجسام را عدم نمی‌دانستند، بلکه [[معاد]] را گرد آمدن اجزاء متفرق می‌شمردند.
خط ۱۱: خط ۱۱:
== طرح مساله ==
== طرح مساله ==


اعاده معدوم، به معنای آن است که امری که از بین رفته و معدوم شده است، بعینه، یعنی با تمام خصوصیات و ویژگیهای خود، به عبارت فلسفی با همان تشخص، دوباره موجود شود.<ref>نهایه الحکمة،فصل احکام سلبی وجود</ref> باید دقت کرد که بازگرداندن معدوم غیر از تکرار کردن و یا ایجاد مشابه آن است. مثلا اگر کسی کاری را در ساعت معینی انجام دهد، اگر اندکی بعد دوباره آن کار را انجام دهد اعاده معدوم نخواهد بود، بلکه تکرار آن کار خواهد بود. اعاده در صورتی است که فعل انجام شده با همان مشخصات زمانی و مکانی و... موجود شود.
اعاده معدوم، به معنای آن است که امری که از بین رفته و معدوم شده است، بعینه، یعنی با تمام خصوصیات و ویژگیهای خود، به عبارت فلسفی با همان تشخص، دوباره موجود شود.<ref>نهایه الحکمة، فصل احکام سلبی وجود</ref> باید دقت کرد که بازگرداندن معدوم غیر از تکرار کردن و یا ایجاد مشابه آن است. مثلا اگر کسی کاری را در ساعت معینی انجام دهد، اگر اندکی بعد دوباره آن کار را انجام دهد اعاده معدوم نخواهد بود، بلکه تکرار آن کار خواهد بود. اعاده در صورتی است که فعل انجام شده با همان مشخصات زمانی و مکانی و... موجود شود.


ابن سینا، محال بودن اعاده معدوم را ضروری دانسته است.<ref>ابن سینا، الالهیات من کتاب الشفاء، صص۴۷ - ۴۸</ref>
ابن سینا، محال بودن اعاده معدوم را ضروری دانسته است.<ref>ابن سینا، الالهیات من کتاب الشفاء، صص۴۷ - ۴۸</ref>
خط ۱۹: خط ۱۹:
مساله اعاده معدوم ابتدا در بین [[:رده:متکلمان|متکلمان]] مطرح شده و سپس به [[فلسفه]] راه یافته است.
مساله اعاده معدوم ابتدا در بین [[:رده:متکلمان|متکلمان]] مطرح شده و سپس به [[فلسفه]] راه یافته است.


ریشه طرح این بحث نیز این بود که متکلمان، [[معاد]] و خصوصاً [[معاد جسمانی]] را متوقف بر این می‌دانستند که امری که معدوم شده دوباره موجود شود.<ref>فخر رازی، براهین، 305؛ ملاصدرا ـ اسفار، 361</ref> از این رو به دفاع از امکام اعاده معدوم پرداخته‌اند.
ریشه طرح این بحث نیز این بود که متکلمان، [[معاد]] و خصوصاً [[معاد جسمانی]] را متوقف بر این می‌دانستند که امری که معدوم شده دوباره موجود شود.<ref>فخر رازی، براهین، ۳۰۵؛ ملاصدرا ـ اسفار، ۳۶۱</ref> از این رو به دفاع از امکام اعاده معدوم پرداخته‌اند.


=== اشاعره ===
=== اشاعره ===


[[اشاعره]] بر پایه نصوص دینی اعاده معدوم را به نحو مطلق پذیرفته‌اند. به عقیدة آنان دو صفت «مُبدی» و «مُعید» اختصاص به ذات الهی دارند و ملازم یکدیگرند. هر چیزی که آفرینش آن محال نباشد، معدوم ساختن و ایجاد دوباره‌اش برای خداوند امکان پذیر است، خواه جوهر باشد، خواه عرض.<ref>ابن فورک، محمد، مقالات الشیخ ابی الحسن الاشعری، ج۱، ص۵۴ – ۵۵</ref><ref> بغدادی،عبدالقاهر، اصول الدین، ج۱، ص۲۳۳،</ref><ref> آمدی، علی، غایة المرام، ج۱، ص۳۰۰-۳۰۱</ref> از سوی دیگر در نظر آنان فعل اعاده چیزی جز مُعاد (آنچه اعاده شده) نیست، همچنان که آفرینش ابتدایی عبارت است از شیء آفریده شده.
[[اشاعره]] بر پایه نصوص دینی اعاده معدوم را به نحو مطلق پذیرفته‌اند. به عقیدة آنان دو صفت «‌مُبدی‌» و «‌مُعید‌» اختصاص به ذات الهی دارند و ملازم یکدیگرند. هر چیزی که آفرینش آن محال نباشد، معدوم ساختن و ایجاد دوباره‌اش برای خداوند امکان پذیر است، خواه جوهر باشد، خواه عرض.<ref>ابن فورک، محمد، مقالات الشیخ ابی الحسن الاشعری، ج۱، ص۵۴ – ۵۵</ref><ref> بغدادی، عبدالقاهر، اصول الدین، ج۱، ص۲۳۳، </ref><ref> آمدی، علی، غایة المرام، ج۱، ص۳۰۰-۳۰۱</ref> از سوی دیگر در نظر آنان فعل اعاده چیزی جز مُعاد (آنچه اعاده شده) نیست، همچنان که آفرینش ابتدایی عبارت است از شیء آفریده شده‍.


=== معتزله ===
=== معتزله ===


از دیدگاه [[معتزله]] - با آراء متفاوتی که دارند - هر موجودی اگر از 3 ویژگی برخوردار باشد، بازگرداندن آن پس از عدم امکان پذیر است: نخست اینکه باقی باشد، زیرا آنچه صفت بقاء بر آن صدق نکند، وجودش ذاتاً به زمانی واحد اختصاص دارد، مانند اعراضی چون صوت و حرکت؛ دوم اینکه از افعال خداوند باشد، چون افعال بندگان در حدوث خود مقید به زمانند و اعادۀ آنها به معنی تأخیر ایجاد آنها از زمان خاصشان است، حال آنکه قدرت بر فعل، محدود به وقت و جنس و محل واحد است؛ سوم اینکه ایجاد آن به نحو ابتدا و بدون واسطه باشد، یعنی اعادۀ اموری که وجود آنها ناشی از مخلوقات دیگر است - و اصطلاحاً «[[تولید|متولد]]» نامیده می‌شوند - ممکن نیست.<ref>قاضی عبدالجبار، المجموع، 2/305- 307، المغنی، 11/459-464، نیز 9/119-123؛ قس: سید مرتضی، 151</ref>. معتزله جوهر و پاره‌ای از اعراض را دارای این 3 ویژگی می‌دانند و به این دلیل اعادۀ جوهر اجسام و برخی اعراض آنها را ممکن می‌شمارند.<ref>قاضی عبدالجبار، المجموع،ج2، 305، 308، المغنی،ج11، 451</ref>
از دیدگاه [[معتزله]] - با آراء متفاوتی که دارند - هر موجودی اگر از ۳ ویژگی برخوردار باشد، بازگرداندن آن پس از عدم امکان پذیر است: نخست اینکه باقی باشد، زیرا آنچه صفت بقاء بر آن صدق نکند، وجودش ذاتاً به زمانی واحد اختصاص دارد، مانند اعراضی چون صوت و حرکت؛ دوم اینکه از افعال خداوند باشد، چون افعال بندگان در حدوث خود مقید به زمانند و اعادۀ آنها به معنی تأخیر ایجاد آنها از زمان خاصشان است، حال آنکه قدرت بر فعل، محدود به وقت و جنس و محل واحد است؛ سوم اینکه ایجاد آن به نحو ابتدا و بدون واسطه باشد، یعنی اعادۀ اموری که وجود آنها ناشی از مخلوقات دیگر است - و اصطلاحاً «‌[[تولید|متولد]]‌» نامیده می‌شوند - ممکن نیست.<ref>قاضی عبدالجبار، المجموع، ۲/۳۰۵- ۳۰۷، المغنی، ۱۱/۴۵۹-۴۶۴، نیز ۹/۱۱۹-۱۲۳؛ قس: سید مرتضی، ۱۵۱</ref>. معتزله جوهر و پاره‌ای از اعراض را دارای این ۳ ویژگی می‌دانند و به این دلیل اعادۀ جوهر اجسام و برخی اعراض آنها را ممکن می‌شمارند.<ref>قاضی عبدالجبار، المجموع، ج۲، ۳۰۵، ۳۰۸، المغنی، ج۱۱، ۴۵۱</ref>


برخی از [[معتزله]] مانند [[کرامیه]] و ابوالحسین بصری، اعاده را ممتنع دانسته‌اند.<ref>(کاشی، 61؛ فخررازی، محصل،390</ref>
برخی از [[معتزله]] مانند [[کرامیه]] و ابوالحسین بصری، اعاده را ممتنع دانسته‌اند.<ref> (کاشی، ۶۱؛ فخررازی، محصل، ۳۹۰</ref>


=== [[:رده:متکلمان|متکلمان]] امامیه ===
=== [[:رده:متکلمان|متکلمان]] امامیه ===
خط ۳۷: خط ۳۷:
اما برخی از [[کلام امامیه|متکلمان شیعه]] به ویژه در بین متقدمان، اعاده معدوم را جایز می‌دانسته‌اند. از آن جمله می‌توان از [[سدید الدین حمصی]] و [[علامه مجلسی]] نام برد.
اما برخی از [[کلام امامیه|متکلمان شیعه]] به ویژه در بین متقدمان، اعاده معدوم را جایز می‌دانسته‌اند. از آن جمله می‌توان از [[سدید الدین حمصی]] و [[علامه مجلسی]] نام برد.


در قدیمی‌ترین کتاب اعتقادی [[شیعه]] نیز، یعنی کتاب [[الیاقوت فی علم الکلام]] نوشته [[ابن نوبخت]]، فصلی به اعاده معدوم اختصاص داده شده است.<ref>الیاقوت فی علم الکلام، ص 71</ref>
در قدیمی‌ترین کتاب اعتقادی [[شیعه]] نیز، یعنی کتاب [[الیاقوت فی علم الکلام]] نوشته [[ابن نوبخت]]، فصلی به اعاده معدوم اختصاص داده شده است.<ref>الیاقوت فی علم الکلام، ص۷۱</ref>


در بین متأخران نیز، [[علامه مجلسی]] ضمن قول به جواز انعدام موجودات عالم، اعاده را نیز جایز دانسته است. <ref>مجلسی، ج6، 331</ref> اما اکثر [[:رده:متکلمان|متکلمان]] [[امامیه]] همچون [[خواجه نصیر الدین طوسی]] و [[علامه حلی]] به طور صریح و امثال [[شیخ مفید]] ضمن بحث از عدم فنای عالم، اعاده معدوم را ممتنع شمرده‌اند.<ref>طوسی ـ قواعد العقائد، 463</ref><ref>حلی ـ شرح یاقوت، 192</ref><ref>لاهیجی، گوهر مراد، 450</ref>
در بین متأخران نیز، [[علامه مجلسی]] ضمن قول به جواز انعدام موجودات عالم، اعاده را نیز جایز دانسته است. <ref>مجلسی، ج۶، ۳۳۱</ref> اما اکثر [[:رده:متکلمان|متکلمان]] [[امامیه]] همچون [[خواجه نصیر الدین طوسی]] و [[علامه حلی]] به طور صریح و امثال [[شیخ مفید]] ضمن بحث از عدم فنای عالم، اعاده معدوم را ممتنع شمرده‌اند.<ref>طوسی ـ قواعد العقائد، ۴۶۳</ref><ref>حلی ـ شرح یاقوت، ۱۹۲</ref><ref>لاهیجی، گوهر مراد، ۴۵۰</ref>


== دیدگاه [[:رده:فلاسفه|فلاسفه]] ==
== دیدگاه [[:رده:فلاسفه|فلاسفه]] ==


اعاده معدوم بنا بر مبانی [[فلسفه|فلسفی]] غیر ممکن است، تا آنجا که برخی امتناع آن را بدیهی شمرده‌اند. به نظر آنان اعتقاد به اعادۀ معدوم ناشی از سوء فهم و نداشتن تصوری درست از این مفهوم است، در حالی که ذهن به صِرف داشتن چنین تصوری، محال بودنش را تصدیق می‌کند.<ref>ابن سینا،«المباحثات »، ص 178</ref><ref>صدرالدین شیرازی، الاسفار،ج 1، ص 356</ref>
اعاده معدوم بنا بر مبانی [[فلسفه|فلسفی]] غیر ممکن است، تا آنجا که برخی امتناع آن را بدیهی شمرده‌اند. به نظر آنان اعتقاد به اعادۀ معدوم ناشی از سوء فهم و نداشتن تصوری درست از این مفهوم است، در حالی که ذهن به صِرف داشتن چنین تصوری، محال بودنش را تصدیق می‌کند.<ref>ابن سینا، «‌المباحثات »، ص۱۷۸</ref><ref>صدرالدین شیرازی، الاسفار، ج۱، ص۳۵۶</ref>


[[ابن سینا]] در شفا می‌گوید:<ref> الهیات شفاء، فصل پنجم از مقالۀ نخست</ref> :«عقل بدون آن که نیاز به دلیل و برهان داشته باشد اعادۀ معدوم را ردّ می‌کند و آن چه دراین باره ذکر می‌شود نه از باب تعلیم و آموزش بلکه از قبیل تنبیه و یادآوری است.»
[[ابن سینا]] در شفا می‌گوید:<ref> الهیات شفاء، فصل پنجم از مقالۀ نخست</ref>: «‌عقل بدون آن که نیاز به دلیل و برهان داشته باشد اعادۀ معدوم را ردّ می‌کند و آن چه دراین باره ذکر می‌شود نه از باب تعلیم و آموزش بلکه از قبیل تنبیه و یادآوری است.‌»


از دیدگاه فلاسفه، حکم به امتناع اعادۀ معدوم یک حکم فطری است. فطریات، قضایایی هستند که دلیلشان همراه با حضور آنها در ذهن، به ذهن می‌آید و انسان برای تصدیق آنها نیاز به تلاش فکری ندارد. بااینهمه، [[:رده:فلاسفه|فلاسفه]] در این موضوع به بحث و استدلال پرداخته‌اند:
از دیدگاه فلاسفه، حکم به امتناع اعادۀ معدوم یک حکم فطری است. فطریات، قضایایی هستند که دلیلشان همراه با حضور آنها در ذهن، به ذهن می‌آید و انسان برای تصدیق آنها نیاز به تلاش فکری ندارد. بااینهمه، [[:رده:فلاسفه|فلاسفه]] در این موضوع به بحث و استدلال پرداخته‌اند:
خط ۵۱: خط ۵۱:
=== دلیل اول ===
=== دلیل اول ===


یکی از این استدلالها مبتنی بر مفهوم زمان است. اگر فرض کنیم که چیزی در زمان خاصی موجود باشد و سپس معدوم شود، اعادۀ آن بدین معناست که بار دیگر با عین همان ویژگیها و از جمله با همان قید زمانی وجود پیدا کند، در حالی که زمان امری است ذاتاً گذرا و برگشت ناپذیر. اگر زمان پیشین نیز اعاده پذیر فرض شود، باز هم اعادۀ معدوم امکان ندارد، زیرا لازمۀ مفهوم اعاده این است که هر چیزی با اعاده شدۀ خود از حیث زمان متمایز باشد. بنابراین، اگر پس از معدوم شدن چیزی، در زمانی دیگر موجودی با همان خصوصیات پدید آید، نمی‌توان این موجود را اعاده شدۀ موجود نخست دانست، و باید آن را نه عین اولی، بلکه مثل آن به شمار آورد.<ref>(ابن سینا،همانجا، الشفاء، 36</ref><ref>سهروردی، «حکمة الاشراق»، 2/238-239</ref><ref>صدرالدین شیرازی، همان، 1/357- 358</ref>
یکی از این استدلالها مبتنی بر مفهوم زمان است. اگر فرض کنیم که چیزی در زمان خاصی موجود باشد و سپس معدوم شود، اعادۀ آن بدین معناست که بار دیگر با عین همان ویژگیها و از جمله با همان قید زمانی وجود پیدا کند، در حالی که زمان امری است ذاتاً گذرا و برگشت ناپذیر. اگر زمان پیشین نیز اعاده پذیر فرض شود، باز هم اعادۀ معدوم امکان ندارد، زیرا لازمۀ مفهوم اعاده این است که هر چیزی با اعاده شدۀ خود از حیث زمان متمایز باشد. بنابراین، اگر پس از معدوم شدن چیزی، در زمانی دیگر موجودی با همان خصوصیات پدید آید، نمی‌توان این موجود را اعاده شدۀ موجود نخست دانست، و باید آن را نه عین اولی، بلکه مثل آن به شمار آورد.<ref> (ابن سینا، همانجا، الشفاء، ۳۶</ref><ref>سهروردی، «‌حکمة الاشراق »، ۲/۲۳۸-۲۳۹</ref><ref>صدرالدین شیرازی، همان، ۱/۳۵۷- ۳۵۸</ref>


متکلمان از آنجا که ظرف زمانی موجودات را در شأن وجودی آنها بی تأثیر می‌پنداشتند، این استدلال را نمی‌پذیرفتند. گرچه آنان معتقد بودند که اعادۀ چیزی مستلزم اعادۀ اعراض آن نیز هست، اما در تصور آنان زمان از دایره این اعراض بیرون بود.<ref>نک: جوینی، 372</ref>
متکلمان از آنجا که ظرف زمانی موجودات را در‌شان وجودی آنها بی‌تأثیر می‌پنداشتند، این استدلال را نمی‌پذیرفتند. گرچه آنان معتقد بودند که اعادۀ چیزی مستلزم اعادۀ اعراض آن نیز هست، اما در تصور آنان زمان از دایره این اعراض بیرون بود.<ref>نک: جوینی، ۳۷۲</ref>


=== دلیل دوم ===
=== دلیل دوم ===


یکی از ادلۀ دیگری که [[:رده:فلاسفه|فلاسفه]] آورده‌اند، این است که اگر اعادۀ معدوم امکان پذیر باشد، بدین معنی است که شیئی می‌تواند با عین خصوصیات شیء معدومی وجود پیدا کند که در این صورت آن را دارای هویت شیء نخست و مُعاد (اعاده شده) آن به شمار می‌آوریم. اگر ایجاد شیء دوم با عین ویژگیهای شیء نخست، ممکن دانسته شود، به همین گونه باید شیء سومی نیز بتواند با عین همان ویژگیهای شیء نخست ابتدائاً ایجاد شود. در این صورت نمی‌توان شیء سوم را هم، در حالی که مُعاد وجود یافته است، مُعاد دانست، بلکه باید آن را «مثل» شیء نخست به شمار آورد. اما نمی‌توان از دو چیز عیناً یکسان، یکی را مُعاد شیء اول محسوب کرد و دیگری را همانند آن. بنابراین ایجاد عین یک چیز معدوم فرض نادرستی است.<ref>ابن سینا، همانجا، «المباحثات »، 219-220، 131-132</ref><ref>سهروردی، «المشارع »،ج1، ص 214</ref><ref>صدرالدین شیرازی، همان،ج1، ص 359</ref>
یکی از ادلۀ دیگری که [[:رده:فلاسفه|فلاسفه]] آورده‌اند، این است که اگر اعادۀ معدوم امکان پذیر باشد، بدین معنی است که شیئی می‌تواند با عین خصوصیات شیء معدومی وجود پیدا کند که در این صورت آن را دارای هویت شیء نخست و مُعاد (اعاده شده) آن به شمار می‌آوریم. اگر ایجاد شیء دوم با عین ویژگیهای شیء نخست، ممکن دانسته شود، به همین گونه باید شیء سومی نیز بتواند با عین همان ویژگیهای شیء نخست ابتدائاً ایجاد شود. در این صورت نمی‌توان شیء سوم را هم، در حالی که مُعاد وجود یافته است، مُعاد دانست، بلکه باید آن را «‌مثل‌» شیء نخست به شمار آورد. اما نمی‌توان از دو چیز عیناً یکسان، یکی را مُعاد شیء اول محسوب کرد و دیگری را همانند آن. بنابراین ایجاد عین یک چیز معدوم فرض نادرستی است.<ref>ابن سینا، همانجا، «‌المباحثات »، ۲۱۹-۲۲۰، ۱۳۱-۱۳۲</ref><ref>سهروردی، «‌المشارع »، ج۱، ص۲۱۴</ref><ref>صدرالدین شیرازی، همان، ج۱، ص۳۵۹</ref>


=== دلیل سوم ===
=== دلیل سوم ===


استدلال دیگر [[:رده:فلاسفه|فلاسفه]] این است که اگر معدومی عیناً اعاده شود، بدین معنی است که عدم میان یک چیز و خود آن فاصله شود و به بیان دیگر آن چیز بر خودش تقدم زمانی داشته باشد و این غیر ممکن است.<ref> (ملاصدرا،ج 1، 356</ref>
استدلال دیگر [[:رده:فلاسفه|فلاسفه]] این است که اگر معدومی عیناً اعاده شود، بدین معنی است که عدم میان یک چیز و خود آن فاصله شود و به بیان دیگر آن چیز بر خودش تقدم زمانی داشته باشد و این غیر ممکن است.<ref> (ملاصدرا، ج۱، ۳۵۶</ref>


=== در حکمت متعالیه ===
=== در حکمت متعالیه ===


[[ملاصدرا]] نیز با مبانی خود و بحث اصالت وجود، صورت مساله را روشن‌تر ساخت. او بر مبنای اصالت وجود می‌گوید: هویت هر چیز همان وجود آن است و عدم نیز هویتی جز رفع وجود ندارد. پس همچنانکه هر چیز تنها یک هویت دارد، به همین گونه وجود و عدم آن نیز یکی بیش نیست. بنابراین نمی‌توان برای یک ذات و یک شخص واحد دو وجود یا دو عدم تصور کرد. معدوم عیناً اعاده پذیر نیست، زیرا فرض بر این است که هویت شخصی آنچه اعاده شده است، همان هویت شیء معدوم باشد. در این صورت باید وجود آنها را نیز یکی دانست، در حالی که لازمۀ مفهوم اعاده، دو وجود برای هویت واحد است. <ref>صدرالدین شیرازی، الاسفار،ج1، ص 353</ref>
[[ملاصدرا]] نیز با مبانی خود و بحث اصالت وجود، صورت مساله را روشن‌تر ساخت. او بر مبنای اصالت وجود می‌گوید: هویت هر چیز همان وجود آن است و عدم نیز هویتی جز رفع وجود ندارد. پس همچنانکه هر چیز تنها یک هویت دارد، به همین گونه وجود و عدم آن نیز یکی بیش نیست. بنابراین نمی‌توان برای یک ذات و یک شخص واحد دو وجود یا دو عدم تصور کرد. معدوم عیناً اعاده پذیر نیست، زیرا فرض بر این است که هویت شخصی آنچه اعاده شده است، همان هویت شیء معدوم باشد. در این صورت باید وجود آنها را نیز یکی دانست، در حالی که لازمۀ مفهوم اعاده، دو وجود برای هویت واحد است. <ref>صدرالدین شیرازی، الاسفار، ج۱، ص۳۵۳</ref>


== جدال متلکلمان با [[:رده:فلاسفه|فلاسفه]] ==
== جدال متلکلمان با [[:رده:فلاسفه|فلاسفه]] ==
خط ۷۱: خط ۷۱:
از آنجا که بیشتر [[:رده:متکلمان|متکلمان]] [[اهل سنت]]، [[معاد]] را از مصادیق بازگرداندن معدوم می‌شمردند، انکار آن را به منزله انکار معاد می‌دانستند. از این رو اختلافات تندی بین [[:رده:فلاسفه|فلاسفه]] و [[:رده:متکلمان|متکلمان]] در این باب در گرفت.
از آنجا که بیشتر [[:رده:متکلمان|متکلمان]] [[اهل سنت]]، [[معاد]] را از مصادیق بازگرداندن معدوم می‌شمردند، انکار آن را به منزله انکار معاد می‌دانستند. از این رو اختلافات تندی بین [[:رده:فلاسفه|فلاسفه]] و [[:رده:متکلمان|متکلمان]] در این باب در گرفت.


[[ابوحامد غزالی|غزالی]] فصلی از [[تهافت الفلاسفه]] را به رد نظر [[:رده:فلاسفه|فلاسفه]] درباره اعاده معدوم و [[معاد جسمانی]] اختصاص داده است. آنچه وی به [[:رده:فلاسفه|فلاسفه]] نسبت می‌دهد، انکار معاد جسمانی و تأویل ثواب و عقاب اخروی به لذت و الم روحانی است.<ref>ص 268- 273</ref>[[علامه مجلسی]] نیز گفته است: «و واجب است معتقد باشی به اینکه خداوند تعالی در [[روز قیامت]] همه مردم را زنده می‌کند و ارواحشان را به بدن اولیه خودشان باز می‌گرداند.... و به شبهات حکما که میگویند [[اعاده معدوم]] ممکن نیست، و به تأویلات آنها که [[معاد جسمانی]] را تأویل به [[معاد]] روحانی میکنند، توجه مکن.»<ref>اعتقادات مجلسی، فصل اعتقاد به معاد جسمانی</ref>
[[ابوحامد غزالی|غزالی]] فصلی از [[تهافت الفلاسفه]] را به رد نظر [[:رده:فلاسفه|فلاسفه]] درباره اعاده معدوم و [[معاد جسمانی]] اختصاص داده است. آنچه وی به [[:رده:فلاسفه|فلاسفه]] نسبت می‌دهد، انکار معاد جسمانی و تأویل ثواب و عقاب اخروی به لذت و الم روحانی است.<ref>ص ۲۶۸- ۲۷۳</ref>[[علامه مجلسی]] نیز گفته است: «‌و واجب است معتقد باشی به اینکه خداوند تعالی در [[روز قیامت]] همه مردم را زنده می‌کند و ارواحشان را به بدن اولیه خودشان باز می‌گرداند.... و به شبهات حکما که میگویند [[اعاده معدوم]] ممکن نیست، و به تأویلات آنها که [[معاد جسمانی]] را تأویل به [[معاد]] روحانی میکنند، توجه مکن.‌» <ref>اعتقادات مجلسی، فصل اعتقاد به معاد جسمانی</ref>


آیت الله [[جعفر سبحانی]] معتقد است مقصود [[:رده:متکلمان|متکلمان]] از اعاده معدوم همان اعاده معدوم محال که [[:رده:فلاسفه|فلاسفه]] آن را محال می‌شمرند نیست. بلکه مقصود آنان از اعاده، کاربردی عرفی است، به این معنا که بتوان گفت این موجود جدید، همان موجود قبلی است؛ و هرگز عینیت عقلی و یا بازگشت زمانی که شیء در آن ظرف بوده، مورد نظر آنها نیست. دلیل این سخن آن است که آنان با امکان بخشیدن به مساله اعاده معدوم، در صدد اثبات [[معاد جسمانی]] انسان‌ها هستند. و پیداست که [[معاد]] انسان در [[روز قیامت]]، به معنای بازگشت زمان دنیا در روز رستاخیز نیست، و اگر تنها خود انسان بازگردد هر چند زمان تحققش باز نگردد، [[معاد جسمانی]] تحقق می‌پذیرد.<ref>جعفر سبحانی، دانشنامه کلام اسلامی، مدخل اعاده معدوم،</ref>
آیت الله [[جعفر سبحانی]] معتقد است مقصود [[:رده:متکلمان|متکلمان]] از اعاده معدوم همان اعاده معدوم محال که [[:رده:فلاسفه|فلاسفه]] آن را محال می‌شمرند نیست. بلکه مقصود آنان از اعاده، کاربردی عرفی است، به این معنا که بتوان گفت این موجود جدید، همان موجود قبلی است؛ و هرگز عینیت عقلی و یا بازگشت زمانی که شیء در آن ظرف بوده، مورد نظر آنها نیست. دلیل این سخن آن است که آنان با امکان بخشیدن به مساله اعاده معدوم، در صدد اثبات [[معاد جسمانی]] انسان‌ها هستند. و پیداست که [[معاد]] انسان در [[روز قیامت]]، به معنای بازگشت زمان دنیا در روز رستاخیز نیست، و اگر تنها خود انسان بازگردد هر چند زمان تحققش باز نگردد، [[معاد جسمانی]] تحقق می‌پذیرد.<ref>جعفر سبحانی، دانشنامه کلام اسلامی، مدخل اعاده معدوم، </ref>


نکته دیگر اینکه با وجود انتقاد متکلمان، باید توجه داشت که [[:رده:فلاسفه|فلاسفه]] هرگز منکر [[معاد جسمانی]] نبوده‌اند. اگرچه در تبیین کامل آن نیز چندان توفیقی نداشته‌اند. آنان به این دلیل که اعاده معدوم را ناممکن می‌شمردند، [[معاد جسمانی]] را به گونه‌ای متفاوت با [[:رده:متکلمان|متکلمان]] تفسیر کرده‌اند. [[ابن رشد]] در ''تهافت التهافت'' ضمن دفاع از عقاید دینی فلاسفۀ مسلمان، باقی بودن نفس را لازمۀ اصل [[معاد]] می‌شمارد.<ref>ص 580 - 585</ref>وی تأکید می‌کند که مقصود از اعاده باید ایجاد «مثل» این اجسام باشد، نه عین آنها، زیرا معدوم عیناً اعاده پذیر نیست. پس جسمی که اعاده می‌شود، با جسم پیشین وحدت نوعی دارد، نه وحدت عددی. بازگشت [[نفس]] به جسم دیگر متضمن امر محالی نیست که قول به اعاده عین اجسام با آن روبه روست.
نکته دیگر اینکه با وجود انتقاد متکلمان، باید توجه داشت که [[:رده:فلاسفه|فلاسفه]] هرگز منکر [[معاد جسمانی]] نبوده‌اند. اگرچه در تبیین کامل آن نیز چندان توفیقی نداشته‌اند. آنان به این دلیل که اعاده معدوم را ناممکن می‌شمردند، [[معاد جسمانی]] را به گونه‌ای متفاوت با [[:رده:متکلمان|متکلمان]] تفسیر کرده‌اند. [[ابن رشد]] در ''تهافت التهافت'' ضمن دفاع از عقاید دینی فلاسفۀ مسلمان، باقی بودن نفس را لازمۀ اصل [[معاد]] می‌شمارد.<ref>ص ۵۸۰ - ۵۸۵</ref>وی تأکید می‌کند که مقصود از اعاده باید ایجاد «‌مثل‌» این اجسام باشد، نه عین آنها، زیرا معدوم عیناً اعاده پذیر نیست. پس جسمی که اعاده می‌شود، با جسم پیشین وحدت نوعی دارد، نه وحدت عددی. بازگشت [[نفس]] به جسم دیگر متضمن امر محالی نیست که قول به اعاده عین اجسام با آن روبه روست.


به طور خلاصه، از دیدگاه [[:رده:فلاسفه|فلاسفه]]، [[مرگ]] آدمی و پایان این جهان هرگز به معنی معدوم شدن نیست تا نیاز به اعاده و بازگرداندن آن وجود داشته باشد. بلکه [[مرگ]] نوعی انتقال، و استکمال است.
به طور خلاصه، از دیدگاه [[:رده:فلاسفه|فلاسفه]]، [[مرگ]] آدمی و پایان این جهان هرگز به معنی معدوم شدن نیست تا نیاز به اعاده و بازگرداندن آن وجود داشته باشد. بلکه [[مرگ]] نوعی انتقال، و استکمال است.
خط ۹۳: خط ۹۳:
== پانویس ==
== پانویس ==


{{پانویس|2}}
{{پانویس|۲}}


== منابع ==
== منابع ==
خط ۹۹: خط ۹۹:
* قرآن کریم
* قرآن کریم


* آشتیانی، جلال الدین، شرح بر زاد المسافر ملا صدرا، تهران، 1359ش
* آشتیانی، جلال الدین، شرح بر زاد المسافر ملا صدرا، تهران، ۱۳۵۹ش


* آمدی، علی، غایة المرام، به کوشش حسن محمود عبداللطیف، قاهره، 1391ق / 1971م
* آمدی، علی، غایة المرام، به کوشش حسن محمود عبداللطیف، قاهره، ۱۳۹۱ق / ۱۹۷۱م


* آملی، حیدر، جامع الاسرار، به کوشش هانری کربن و عثمان یحیی، تهران، 1347ش /1969م
* آملی، حیدر، جامع الاسرار، به کوشش هانری کربن و عثمان یحیی، تهران، ۱۳۴۷ش /۱۹۶۹م


* ابن ابی جمهور، محمد، المجلی، تهران، 1329ق
* ابن ابی جمهور، محمد، المجلی، تهران، ۱۳۲۹ق


* ابن رشد، محمد، تهافت التهافت، به کوشش موریس بویژ، بیروت، 1987م
* ابن رشد، محمد، تهافت التهافت، به کوشش موریس بویژ، بیروت، ۱۹۸۷م


* ابن رشد ، «الکشف عن مناهج الادلة»، فلسفة ابن رشد، بیروت، 1398ق /1978م
* ابن رشد، «‌الکشف عن مناهج الادلة »، فلسفة ابن رشد، بیروت، ۱۳۹۸ق /۱۹۷۸م


* ابن سینا، الشفاء، الهیات، به کوشش جرج قنواتی و سعید زاید، قاهره، 1380ق /1960م
* ابن سینا، الشفاء، الهیات، به کوشش جرج قنواتی و سعید زاید، قاهره، ۱۳۸۰ق /۱۹۶۰م


* ابن سینا، الالهیات من کتاب الشفاء، تحقیق: آیت الله حسن‌زاده آملی، قم: مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1418ق.
* ابن سینا، الالهیات من کتاب الشفاء، تحقیق: آیت الله حسن زاده آملی، قم: مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، ۱۴۱۸ق.


* ابن سینا ، «المباحثات »، ارسطو عند العرب، به کوشش عبد الرحمان بدوی، قاهره، 1947م
* ابن سینا، «‌المباحثات »، ارسطو عند العرب، به کوشش عبد الرحمان بدوی، قاهره، ۱۹۴۷م


* ابن فورک، محمد، مجرد مقالات الشیخ ابی الحسن الاشعری، به کوشش دانیل ژیماره، بیروت، 1987م
* ابن فورک، محمد، مجرد مقالات الشیخ ابی الحسن الاشعری، به کوشش دانیل ژیماره، بیروت، ۱۹۸۷م


* ابن میمون، ابوبکر، شرح الارشاد، به کوشش احمد حجازی احمد سقا، قاهره، 1407ق /1987م
* ابن میمون، ابوبکر، شرح الارشاد، به کوشش احمد حجازی احمد سقا، قاهره، ۱۴۰۷ق /۱۹۸۷م


* اشعری، علی، اللمع، به کوشش مکارتی، بیروت، 1952م
* اشعری، علی، اللمع، به کوشش مکارتی، بیروت، ۱۹۵۲م


* بغدادی، عبدالقاهر، اصول الدین، استانبول، 1346ق /1928م
* بغدادی، عبدالقاهر، اصول الدین، استانبول، ۱۳۴۶ق /۱۹۲۸م


* جرجانی، علی، شرح المواقف، قاهره، 1325ق /1907م
* جرجانی، علی، شرح المواقف، قاهره، ۱۳۲۵ق /۱۹۰۷م


* جوینی، عبدالملک، الارشاد، به کوشش محمد یوسف موسی و علی عبدالمنعم عبدالحمید، قاهره، 1369ق /1950م
* جوینی، عبدالملک، الارشاد، به کوشش محمد یوسف موسی و علی عبدالمنعم عبدالحمید، قاهره، ۱۳۶۹ق /۱۹۵۰م


* سبزواری، ملاهادی، شرح منظومه، تهران، 1298ق
* سبزواری، ملاهادی، شرح منظومه، تهران، ۱۲۹۸ق


* سهروردی، یحیی، «حکمة الاشراق »، «المشارع و المطارحات »، مجموعة مصنفات، به کوشش هانری کربن، تهران، 1355ش
* سهروردی، یحیی، «‌حکمة الاشراق »، «‌المشارع و المطارحات »، مجموعة مصنفات، به کوشش هانری کربن، تهران، ۱۳۵۵ش


* سید مرتضی، علی، الذخیرة، به کوشش احمد حسینی، قم، 1411ق
* سید مرتضی، علی، الذخیرة، به کوشش احمد حسینی، قم، ۱۴۱۱ق


* صدرالدین شیرازی، محمد، الاسفار، تهران، 1383ق
* صدرالدین شیرازی، محمد، الاسفار، تهران، ۱۳۸۳ق


* صدرالدین شیرازی ، تفسیر سورة سجده، به کوشش محمد خواجوی، قم، 1402ق
* صدرالدین شیرازی، تفسیر سورة سجده، به کوشش محمد خواجوی، قم، ۱۴۰۲ق


* صدرالدین شیرازی ، الشواهد الربوبیة، به کوشش جلال الدین آشتیانی، تهران، 1360ش
* صدرالدین شیرازی، الشواهد الربوبیة، به کوشش جلال الدین آشتیانی، تهران، ۱۳۶۰ش


* غزالی، محمد، الاقتصاد فی الاعتقاد، بیروت، 1403ق / 1983م
* غزالی، محمد، الاقتصاد فی الاعتقاد، بیروت، ۱۴۰۳ق / ۱۹۸۳م


* غزالی ، تهافت الفلاسفة، به کوشش سلیمان دنیا، قاهره، 1374ق /1955م
* غزالی، تهافت الفلاسفة، به کوشش سلیمان دنیا، قاهره، ۱۳۷۴ق /۱۹۵۵م


* فخرالدین رازی، محصل افکار المتقدمین و المتأخرین، به کوشش طه عبدالرئوف سعد، بیروت، 1404ق /1984م
* فخرالدین رازی، محصل افکار المتقدمین و المتأخرین، به کوشش طه عبدالرئوف سعد، بیروت، ۱۴۰۴ق /۱۹۸۴م


* قاضی عبدالجبار، المجموع فی المحیط بالتکلیف، به کوشش یوزف هوبن، بیروت، 1965-1981م
* قاضی عبدالجبار، المجموع فی المحیط بالتکلیف، به کوشش یوزف هوبن، بیروت، ۱۹۶۵-۱۹۸۱م


* قاضی عبدالجبار ، المغنی، به کوشش ابراهیم مدکور و دیگران، قاهره، 1963م
* قاضی عبدالجبار، المغنی، به کوشش ابراهیم مدکور و دیگران، قاهره، ۱۹۶۳م


* نوبختی، ابراهیم، الیاقوت، به کوشش علی اکبر ضیائی، قم، 1413ق
* نوبختی، ابراهیم، الیاقوت، به کوشش علی اکبر ضیائی، قم، ۱۴۱۳ق


* یحیی بن عدی، المقالات الفلسفیة، به کوشش سحبان خلیفات، عمان، 1988م
* یحیی بن عدی، المقالات الفلسفیة، به کوشش سحبان خلیفات، عمان، ۱۹۸۸م


== پیوند به بیرون ==
== پیوند به بیرون ==


در این نوشتار از [http://lib.eshia.ir/23022/9/3664/ دانشنامه بزرگ اسلامی] و نیز از [http://lib.eshia.ir/23021/1/53 دانشنامه کلام اسلامی] بهره گرفته شده است.
در این نوشتار از [http://lib.eshia.ir/۲۳۰۲۲/۹/۳۶۶۴/ دانشنامه بزرگ اسلامی] و نیز از [http://lib.eshia.ir/۲۳۰۲۱/۱/۵۳ دانشنامه کلام اسلامی] بهره گرفته شده است.
کاربر ناشناس