کاربر ناشناس
اعاده معدوم: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش
imported>Esmati |
imported>Esmati بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
در | '''اِعاده مَعْدوم'''، مفهومى فلسفى و [[کلام امامیه|كلامى]] است که به خاطر ارتباط آن با مباحث معاد و [[معاد جسمانی|حشر جسمانی]] مورد بحث میان متکلمان و فلاسفه بوده است؛ چرا که بنا بر اصل معاد، بدنهاي از ميانرفته انسانها بايد در عالم آخرت بازگردانده شوند تا سزاي نيك و بد اعمال خويش را در قالب جسمانيشان ببينند. آنچه در اين باره مورد بحث بوده است، ايجاد دوباره چيزي است كه زمانى معدوم شده است. فلاسفه برخلاف اغلب متكلمان امكان عقلى اعاده معدوم را نفى كردهاند و رستاخيز را به صورتى تبيين كردهاند كه مستلزم اعاده معدوم نيست. | ||
برخی متكلمان با استناد به آياتى از قرآن كريم (مثلاً يس/36/78- 79؛ روم/ 30/11) اعاده معدوم را از مظاهر قدرت خداوند شمردهاند. خداوندي كه بر آفرينش نخستينِ چيزي قادر بوده است، به طريق اولى مىتواند پس از نابود ساختن آن، دوباره عين آن را به عرصه هستى درآورد<ref>نك: اشعري، 8 - 9</ref><ref>قاضى عبدالجبار، المجموع...،ج2، 305</ref><ref>نوبختى،، الیاقوت، ص 71</ref> | |||
آیت الله سبحانی معتتقد است اعاده معدومی که متکلمان از آن سخن می گویند اعاده معدوم به معنای فلسفی آن نبوده است، بلکه مقصود آنان این بوده که بتوان گفت شیئ دوم همان موجود اول است.<ref>جعفر سبحانی، دانشنامه کلام اسلامی، مدخل اعاده معدوم</ref> | |||
به هر روی، اکثریت متکلمان [[امامیه]]، به ویژه در میان متاخران، مانند [[خواجه نصیر الدین طوسی]] و [[علامه حلی]]،[[اعاده معدوم]] را نپذیرفته اند و معاد را بدون ابتنای بر آن تبیین نموده اند. ولی در میان متقدمان برخی قائل به اعاده معدوم بوده اند. | |||
در ميان متكلمان غیر شیعه، اکثریت قائل به امکان اعاده معدوم بوده اند؛ ولی از [[كراميه]] و نيز از [[ابولحسین بصری]] متكلم [[معتزله|معتزلى]] و برخى ديگر به عنوان كسانى ياد شده است كه قائل به اعاده معدوم نبودند و از ميان رفتن اجسام را عدم نمىدانستند، بلكه معاد را گرد آمدن اجزاء متفرق مىشمردند. | |||
== طرح مساله == | == طرح مساله == | ||
اعاده معدوم، به معنای آن است که امری که از بین رفته و معدوم شده است، بعینه، یعنی با تمام خصوصیات و ویژگیهای خود، به عبارت فلسفی با همان تشخص، دوباره موجود شود.<ref>نهایه | اعاده معدوم، به معنای آن است که امری که از بین رفته و معدوم شده است، بعینه، یعنی با تمام خصوصیات و ویژگیهای خود، به عبارت فلسفی با همان تشخص، دوباره موجود شود.<ref>نهایه الحکمة،فصل احکام سلبی وجود</ref> باید دقت کرد که بازگرداندن معدوم غیر از تکرار کردن ویا ایجاد مشابه آن است. مثلا اگر کسی کاری را در ساعت معینی انجام دهد، اگر اندکی بعد دوباره آن کار را انجام دهد اعاده معدوم نخواهد بود، بلکه تکرار آن کار خواهد بود. اعاده در صورتی است که فعل انجام شده با همان مشخصات زمانی و مکانی و... موجود شود. | ||
ابن سینا، محال بودن اعاده معدوم را ضروری دانسته است. | ابن سینا، محال بودن اعاده معدوم را ضروری دانسته است. | ||
== دیدگاه متکلمان == | == دیدگاه متکلمان == | ||
مساله اعاده معدوم ابتدا در بین متکلمان مطرح شده و سپس به فلسفه راه یافته است. | مساله اعاده معدوم ابتدا در بین متکلمان مطرح شده و سپس به فلسفه راه یافته است. | ||
خط ۳۸: | خط ۳۸: | ||
== فلاسفه == | == فلاسفه == | ||
اعاده معدوم بنا بر مبانى فلسفى غير ممكن است، تا آنجا كه برخى امتناع آن را بديهى شمردهاند. به نظر آنان اعتقاد به اعادة معدوم ناشى از سوء فهم و نداشتن تصوري درست از اين مفهوم است، در حالى كه ذهن به صِرف داشتن چنين تصوري، محال بودنش را تصديق مىكند.<ref>ابنسينا،«المباحثات»، ص 178</ref><ref>صدرالدين شیرازی، الاسفار،ج 1، ص 356</ref> | اعاده معدوم بنا بر مبانى فلسفى غير ممكن است، تا آنجا كه برخى امتناع آن را بديهى شمردهاند. به نظر آنان اعتقاد به اعادة معدوم ناشى از سوء فهم و نداشتن تصوري درست از اين مفهوم است، در حالى كه ذهن به صِرف داشتن چنين تصوري، محال بودنش را تصديق مىكند.<ref>ابنسينا،«المباحثات»، ص 178</ref><ref>صدرالدين شیرازی، الاسفار،ج 1، ص 356</ref> | ||
ابن سينا در شفا مىگويد:<ref> الهيات شفاء، فصل پنجم از مقالۀ نخست</ref> | ابن سينا در شفا مىگويد:<ref> الهيات شفاء، فصل پنجم از مقالۀ نخست</ref> | ||
خط ۴۴: | خط ۴۳: | ||
:«عقل بدون آنكه نياز به دليل و برهان داشته باشد اعادۀ معدوم را ردّ مىكند و آنچه دراينباره ذكر مىشود نه از باب تعليم و آموزش بلكه از قبيل تنبيه و يادآورى است.» | :«عقل بدون آنكه نياز به دليل و برهان داشته باشد اعادۀ معدوم را ردّ مىكند و آنچه دراينباره ذكر مىشود نه از باب تعليم و آموزش بلكه از قبيل تنبيه و يادآورى است.» | ||
از دیدگاه فلاسفه،حكم به امتناع اعادۀ معدوم يك حكم فطرى است. فطريات، قضايايى هستند كه دليلشان همراه با حضور آنها در ذهن، به ذهن مىآيد و انسان براى تصديق آنها نياز به تلاش فكرى ندارد. | از دیدگاه فلاسفه،حكم به امتناع اعادۀ معدوم يك حكم فطرى است. فطريات، قضايايى هستند كه دليلشان همراه با حضور آنها در ذهن، به ذهن مىآيد و انسان براى تصديق آنها نياز به تلاش فكرى ندارد. بااينهمه، فلاسفه در اين موضوع به بحث و استدلال پرداختهاند: | ||
=== دلیل اول === | |||
بااينهمه، فلاسفه در اين موضوع به بحث و استدلال پرداختهاند | يكى از اين استدلالها مبتنى بر مفهوم زمان است. اگر فرض كنيم كه چيزي در زمان خاصى موجود باشد و سپس معدوم شود، اعادة آن بدين معناست كه بار ديگر با عين همان ويژگيها و از جمله با همان قيد زمانى وجود پيدا كند، در حالى كه زمان امري است ذاتاً گذرا و برگشت ناپذير. اگر زمان پيشين نيز اعادهپذير فرض شود، باز هم اعادة معدوم امكان ندارد، زيرا لازمة مفهوم اعاده اين است كه هر چيزي با اعاده شدة خود از حيث زمان متمايز باشد. بنابراين، اگر پس از معدوم شدن چيزي، در زمانى ديگر موجودي با همان خصوصيات پديد آيد، نمىتوان اين موجود را اعاده شدة موجود نخست دانست، و بايد آن را نه عين اولى، بلكه مثل آن به شمار آورد.<ref>(ابن سينا،همانجا، الشفاء، 36</ref><ref>سهروردي، «حكمة الاشراق»، 2/238-239</ref><ref>صدرالدين شیرازی، همان، 1/357- 358</ref> | ||
متكلمان از آنجا كه ظرف زمانى موجودات را در شأن وجودي آنها بىتأثير مىپنداشتند، اين استدلال را نمىپذيرفتند. گرچه آنان معتقد بودند كه اعادة چيزي مستلزم اعادة اعراض آن نيز هست، اما در تصور آنان زمان از دايره اين اعراض بيرون بود.<ref>نك: جوينى، 372</ref> | متكلمان از آنجا كه ظرف زمانى موجودات را در شأن وجودي آنها بىتأثير مىپنداشتند، اين استدلال را نمىپذيرفتند. گرچه آنان معتقد بودند كه اعادة چيزي مستلزم اعادة اعراض آن نيز هست، اما در تصور آنان زمان از دايره اين اعراض بيرون بود.<ref>نك: جوينى، 372</ref> | ||
=== دلیل دوم === | |||
يكى از ادلة ديگري كه فلاسفه آوردهاند، اين است كه اگر اعادة معدوم امكانپذير باشد، بدين معنى است كه شيئى مىتواند با عين خصوصيات شىء معدومى وجود پيدا كند كه در اين صورت آن را داراي هويت شىء نخست و مُعاد (اعادهشده) آن به شمار مىآوريم. اگر ايجاد شىء دوم با عين ويژگيهاي شىء نخست، ممكن دانسته شود، بههمين گونه بايد شىء سومى نيز بتواند با عين همان ويژگيهاي شىء نخست ابتدائاً ايجاد شود. در اين صورت نمىتوان شىء سوم را هم، در حالى كه مُعاد وجود يافته است، مُعاد دانست، بلكه بايد آن را «مثل» شىء نخست به شمار آورد. اما نمىتوان از دو چيز عيناً يكسان، يكى را مُعاد شىء اول محسوب كرد و ديگري را همانند آن. بنابراين ايجاد عين يك چيز معدوم فرض نادرستى است.<ref>ابنسينا، همانجا، «المباحثات»، 219-220، 131-132</ref><ref>سهروردي، «المشارع»،ج1، ص 214</ref><ref>صدرالدين شیرازی، همان،ج1، ص 359</ref> | يكى از ادلة ديگري كه فلاسفه آوردهاند، اين است كه اگر اعادة معدوم امكانپذير باشد، بدين معنى است كه شيئى مىتواند با عين خصوصيات شىء معدومى وجود پيدا كند كه در اين صورت آن را داراي هويت شىء نخست و مُعاد (اعادهشده) آن به شمار مىآوريم. اگر ايجاد شىء دوم با عين ويژگيهاي شىء نخست، ممكن دانسته شود، بههمين گونه بايد شىء سومى نيز بتواند با عين همان ويژگيهاي شىء نخست ابتدائاً ايجاد شود. در اين صورت نمىتوان شىء سوم را هم، در حالى كه مُعاد وجود يافته است، مُعاد دانست، بلكه بايد آن را «مثل» شىء نخست به شمار آورد. اما نمىتوان از دو چيز عيناً يكسان، يكى را مُعاد شىء اول محسوب كرد و ديگري را همانند آن. بنابراين ايجاد عين يك چيز معدوم فرض نادرستى است.<ref>ابنسينا، همانجا، «المباحثات»، 219-220، 131-132</ref><ref>سهروردي، «المشارع»،ج1، ص 214</ref><ref>صدرالدين شیرازی، همان،ج1، ص 359</ref> | ||
=== دلیل سوم === | |||
استدلال ديگر فلاسفه اين است كه اگر معدومى عيناً اعاده شود، بدين معنى است كه عدم ميان يك چيز و خود آن فاصله شود و به بيان ديگر آن چيز بر خودش تقدم زمانى داشته باشد و اين غير ممكن است.<ref> (ملاصدرا،ج 1، 356</ref> | استدلال ديگر فلاسفه اين است كه اگر معدومى عيناً اعاده شود، بدين معنى است كه عدم ميان يك چيز و خود آن فاصله شود و به بيان ديگر آن چيز بر خودش تقدم زمانى داشته باشد و اين غير ممكن است.<ref> (ملاصدرا،ج 1، 356</ref> | ||
=== در حکمت متعالیه === | |||
ملاصدرا نیز با مبانی خود و بحث اصالت | [[ملاصدرا]] نیز با مبانی خود و بحث اصالت وجود، صورت مساله را روشن تر ساخت. او بر مبنای اصالت وجود مىگويد: هويت هر چيز همان وجود آن است و عدم نيز هويتى جز رفع وجود ندارد. پس همچنانكه هر چيز تنها يك هويت دارد، به همين گونه وجود و عدم آن نيز يكى بيش نيست. بنابراين نمىتوان براي يك ذات و يك شخص واحد دو وجود يا دو عدم تصور كرد. معدوم عيناً اعادهپذير نيست، زيرا فرض بر اين است كه هويت شخصى آنچه اعاده شده است، همان هويت شىء معدوم باشد. در اين صورت بايد وجود آنها را نيز يكى دانست، در حالى كه لازمة مفهوم اعاده، دو وجود براي هويت واحد است. <ref>صدرالدين شیرازی، الاسفار،ج1، ص 353</ref> | ||
== جدال متلکلمان با فلاسفه == | == جدال متلکلمان با فلاسفه == | ||
خط ۶۱: | خط ۵۹: | ||
از آنجا که بیشتر متکلمان غیر شیعه، معاد را از مصادیق بازگرداندن معدوم می شمردند، انکار آن را به منزله انکار معاد می دانستند. از این رو اختلافات تندی بین فلاسفه و متکلمان در این باب در گرفت. | از آنجا که بیشتر متکلمان غیر شیعه، معاد را از مصادیق بازگرداندن معدوم می شمردند، انکار آن را به منزله انکار معاد می دانستند. از این رو اختلافات تندی بین فلاسفه و متکلمان در این باب در گرفت. | ||
غزالى فصلى از [[تهافت الفلاسفه]] را به رد نظر فلاسفه | [[غزالى]] فصلى از [[تهافت الفلاسفه]] را به رد نظر فلاسفه درباره اعاده معدوم و [[معاد جسمانی]] اختصاص داده است. آنچه وي به فلاسفه نسبت مىدهد، انكار حشر جسمانى و تأويل ثواب و عقاب اخروي به لذت و الم روحانى است.<ref>ص 268- 273</ref>[[علامه مجلسی]] نیز گفته است: «و واجب است معتقد باشی به اینکه خداوند تعالی در روز محشر همه مردم را زنده می کند و ارواحشان را به بدن اولیه خودشان باز می گرداند .... و به شبهات حکماء که میگویند [[اعاده معدوم]] ممکن نیست، و به تأویلات آنها که معاد جسمانی را تأویل به معاد روحانی میکنند، توجه مکن.»<ref>اعتقادات مجلسی، فصل اعتقاد به معاد جسمانی</ref> | ||
[[آیت الله جعفر سبحانی]] معتقد است مقصود متکلمان از اعاده معدوم همان اعاده معدوم محال که فلاسفه آن را محال می شمرند نیست. بلکه | [[آیت الله جعفر سبحانی]] معتقد است مقصود متکلمان از اعاده معدوم همان اعاده معدوم محال که فلاسفه آن را محال می شمرند نیست. بلکه مقصود آنان از اعاده، کاربردی عرفی است، به این معنا که بتوان گفت این موجود، همان موجود قبلی است؛ نه اینکه یک موجود در همان ظرف زمانی محقق شود. دلیل این امر آن است که تلاش آنان برای اثبات امکان معاد بوده است و روشن است که در معاد زمان انسان در ظرف زمانی دنیا موجود نمی شود، بلکه همان انسان در قیامت زنده می شود.<ref>جعفر سبحانی، دانشنامه کلام اسلامی، مدخل اعاده معدوم،</ref> | ||
نکته دیگر اینکه با وجود انتقاد متکلمان، باید توجه داشت که فلاسفه هرگز منکر معاد جسمانی نبوده اند. اگرچه در تبیین کامل آن نیز چندان توفیقی نداشته اند. | نکته دیگر اینکه با وجود انتقاد متکلمان، باید توجه داشت که فلاسفه هرگز منکر معاد جسمانی نبوده اند. اگرچه در تبیین کامل آن نیز چندان توفیقی نداشته اند. آنان به اين دليل كه اعاده معدوم را ناممكن مىشمردند، معاد جسمانى را به گونهاي متفاوت با متكلمان تفسير كردهاند. ابنرشد در تهافت التهافت ضمن دفاع از عقايد دينى فلاسفة مسلمان، باقى بودن نفس را لازمة اصل معاد مىشمارد.<ref>ص 580 - 585</ref>وي تأكيد مىكند كه مقصود از اعاده بايد ايجاد «مثل» اين اجسام باشد، نه عين آنها، زيرا معدوم عيناً اعادهپذير نيست. پس جسمى كه اعاده مىشود، با جسم پيشين وحدت نوعى دارد، نه وحدت عددي. بازگشت نفس به جسم ديگر متضمن امر محالى نيست كه قول به اعاده عين اجسام با آن روبهروست. | ||
بطور خلاصه، از دیدگاه فلاسفه، مرگ آدمى و پايان اين جهان هرگز به معنى معدوم شدن نیست تا نیاز به اعاده و بازگرداندن آن وجود داشته باشد. بلکه مرگ نوعی انتقال، و استکمال است. | بطور خلاصه، از دیدگاه فلاسفه، مرگ آدمى و پايان اين جهان هرگز به معنى معدوم شدن نیست تا نیاز به اعاده و بازگرداندن آن وجود داشته باشد. بلکه مرگ نوعی انتقال، و استکمال است. |