confirmed، templateeditor
۱۱٬۱۲۹
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
(ویکی سازی) |
||
خط ۵۴: | خط ۵۴: | ||
== در تصوف و عرفان == | == در تصوف و عرفان == | ||
خوف و رجاء از احوال و مقامات [[عرفان| | خوف و رجاء از احوال و مقامات [[عرفان نظری|عرفان]] اند که اغلب در کنار هم ذکر میشوند.<ref>الرجاء مقرونٌ بالخوف؛ ابونصر سرّاج، ص۶۱</ref> حقیقت خوف و رجاء این است که اگر احتمال وقوع امری در آینده، به ذهن انسان برسد و قلب او را تحت تأثیر قرار دهد، این حالت را انتظار میخوانند. اگر چیزی که منتظر وقوعش هستیم، ناخوشایند باشد و موجب درد و اَلَمی در قلب شود خوف است و اگر خوشایند باشد و وقوعش لذت و راحتی قلب را در پی داشته باشد رجاء نام دارد. البته سالک باید خود با اعمال نیک اسباب و علل وقوع آن را فراهم کند و آنگاه به تحقق آن امید داشته باشد، و گرنه انتظار و توقع او خودفریبی است. سالک همه آنچه در توان اوست انجام میدهد و فقط آنچه در اختیارش نبوده باقی میماند که آن نیز به دست خداست و مورد رجای بنده. البته رجای کسی که در راه آنچه مورد کراهت خداست گام بردارد، بیهوده و نشانه حماقت است.<ref>غزالی، ج۴، ص۱۴۹ - ۱۵۱</ref> | ||
از این تفسیر چنین برمی آید که خوف و رجاء ویژه مقامات اولیه سلوک است. زیرا کسی که مراحل اولیه سلوک را گذرانده باشد، یعنی با خدا انس گرفته و حق مالک قلب او شده باشد و او فرزند وقت خودش شده باشد (صار ابنَ وقتِه) و جمال حق را پیوسته مشاهده کند، دیگر توجهی به آینده ندارد و در نتیجه خوف و رجایی برایش باقی نمیماند، بلکه در حالتی برتر از خوف و رجاء قرار دارد. بنا بر این، اگر مُحب به جای مشاهده محبوب مشغول خوف از فراق او باشد، در شهودش نقصان خواهد بود و مقصود واسطی از گفتۀ «خوف حجاب بین خدا و بنده است» نیز همین است.<ref>همان، ج۴، ص۱۶۳</ref> به نظر [[خواجه عبدالله انصاری]] نیز درجه عالی خوف که ویژه اهل وصول است، در واقع خوف نیست زیرا آنان که به حق رسیدهاند دیگر خوفی ندارند، بلکه آن هیبتِ جلال پروردگار است. <ref>خواجه عبدالله انصاری، ۱۹۶۲، ص۲۰؛ تلمسانی، ج۱، ص۱۲۵</ref> اما تلقی عمومی [[صوفیه]] از خوف چنین نیست، چنان که عبّادی گفته است هر بندهای که در توحید راسختر و در معرفت کاملتر باشد خوف و [[خشیت]] او بیشتر است و از [[رسول خدا]] نقل کرده است که «أعلمُکُمﹾ باللّهِ أخشاکُمﹾ مِنَ اللّه».<ref>عبادی، ص۶۵</ref> | از این تفسیر چنین برمی آید که خوف و رجاء ویژه مقامات اولیه [[سیر و سلوک]] است. زیرا کسی که مراحل اولیه سلوک را گذرانده باشد، یعنی با خدا انس گرفته و حق مالک قلب او شده باشد و او فرزند وقت خودش شده باشد (صار ابنَ وقتِه) و جمال حق را پیوسته مشاهده کند، دیگر توجهی به آینده ندارد و در نتیجه خوف و رجایی برایش باقی نمیماند، بلکه در حالتی برتر از خوف و رجاء قرار دارد. بنا بر این، اگر مُحب به جای مشاهده محبوب مشغول خوف از فراق او باشد، در شهودش نقصان خواهد بود و مقصود واسطی از گفتۀ «خوف حجاب بین خدا و بنده است» نیز همین است.<ref>همان، ج۴، ص۱۶۳</ref> به نظر [[خواجه عبدالله انصاری]] نیز درجه عالی خوف که ویژه اهل وصول است، در واقع خوف نیست زیرا آنان که به حق رسیدهاند دیگر خوفی ندارند، بلکه آن هیبتِ جلال پروردگار است. <ref>خواجه عبدالله انصاری، ۱۹۶۲، ص۲۰؛ تلمسانی، ج۱، ص۱۲۵</ref> اما تلقی عمومی [[صوفیه]] از خوف چنین نیست، چنان که عبّادی گفته است هر بندهای که در توحید راسختر و در معرفت کاملتر باشد خوف و [[خشیت]] او بیشتر است و از [[رسول خدا]] نقل کرده است که «أعلمُکُمﹾ باللّهِ أخشاکُمﹾ مِنَ اللّه».<ref>عبادی، ص۶۵</ref> | ||
به نظر میرسد که در [[تصوف]] نخستین درباره خوف به استقلال بحث میکردند و آن را در کنار رجاء نمیآوردند.<ref>شقیق بلخی، ص۱۰۸ – ۱۱۲؛ کلاباذی، ص۹۷ - ۹۸</ref> به نظر [[شقیق بلخی]] منازلی که اهل صدق در آنها به عبادت میپردازند چهار منزل است: زهد، خوف، شوق به بهشت و محبت به خدا.<ref>همانجا</ref> | به نظر میرسد که در [[تصوف]] نخستین درباره خوف به استقلال بحث میکردند و آن را در کنار رجاء نمیآوردند.<ref>شقیق بلخی، ص۱۰۸ – ۱۱۲؛ کلاباذی، ص۹۷ - ۹۸</ref> به نظر [[شقیق بلخی]] منازلی که اهل صدق در آنها به عبادت میپردازند چهار منزل است: زهد، خوف، شوق به بهشت و محبت به خدا.<ref>همانجا</ref> |