confirmed، templateeditor
۱۱٬۰۷۳
ویرایش
(ویکی سازی) |
(ویکی سازی) |
||
خط ۷۹: | خط ۷۹: | ||
==سخاوت== | ==سخاوت== | ||
عبدالله ملقب به بحرالجود بود<ref>ابنعبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۳، ص۸۸۱.</ref> و نام او را در زمره چهار بخشنده{{یاد| امام حسن(ع)، امام حسین(ع)، عبدالله بن جعفر و عبدالله بن عباس. ابن عنبه، عمدة الطّالب في أنساب آل أبي طالب، ج۱، ص۳۶}} | عبدالله ملقب به بحرالجود بود<ref>ابنعبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۳، ص۸۸۱.</ref> و نام او را در زمره چهار بخشنده{{یاد| [[امام حسن مجتبی علیهالسلام|امام حسن(ع)]]، [[امام حسین علیهالسلام|امام حسین(ع)]]، [[عبدالله بن جعفر بن ابیطالب|عبدالله بن جعفر]] و [[عبدالله بن عباس]]. ابن عنبه، عمدة الطّالب في أنساب آل أبي طالب، ج۱، ص۳۶}}[[بنیهاشم|هاشمی]] ذکر کردهاند.<ref>ابنعنبه، عمدة الطالب، ۱۴۱۷ق، ص۳۶.</ref> به گزارش [[احمد بن ابی یعقوب|احمد بن ابییعقوب]] تاریخنگار قرن سوم وی یکبار جامههای تن خود را به فردی مستحق داد.<ref>یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، دار صادر، ج۲، ص۲۷۷.</ref> همچنین بلاذری پس از نقل مقرری سالانه او از طرف یزید و معاویه گفته است که بذل و بخشش وی چنان بود که قبل از پایان سال بلکه بدهکار میشد.<ref> بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ۱۳۹۴ق، ص۴۵.</ref> | ||
در منابع تاریخی است كه فرزندان عبد الله بن جعفر پدر خود را به خاطر بخشش بسيار ملامت و سرزنش می کردند. واو در پاسخشان میگفت:اى فرزندان من، خداى بزرگ به من داده و من هم به بندگانش مىبخشم، و اگر نبخشم مىترسم خداوند بخشش را از من قطع نماید. وی هم چنین روزى به يکى از باغ هاى خود وارد شد و ديد يكى از غلامان همسايهاش هر سه قرص نان خودش را به سگی داد و وقتی عبدالله دلیل کارش راپرسید گفت: اى عبدالله اين سگ هم غريب است و هم گرسنه به اين جهت او را بر خود مقدّم داشتم، عبدالله گفت: مرا به [[سخاوت]] زياد سرزنش مىکنند، امّا اين غلام از من سخىتر است، پس او را خريد و در راه خدا آزادش نمود. <ref>دیلمی، حسن بن محمد، ارشاد القلوب، ج۱، ص۳۶۸.</ref> | در منابع تاریخی است كه فرزندان عبد الله بن جعفر پدر خود را به خاطر بخشش بسيار ملامت و سرزنش می کردند. واو در پاسخشان میگفت:اى فرزندان من، خداى بزرگ به من داده و من هم به بندگانش مىبخشم، و اگر نبخشم مىترسم خداوند بخشش را از من قطع نماید. وی هم چنین روزى به يکى از باغ هاى خود وارد شد و ديد يكى از غلامان همسايهاش هر سه قرص نان خودش را به سگی داد و وقتی عبدالله دلیل کارش راپرسید گفت: اى عبدالله اين سگ هم غريب است و هم گرسنه به اين جهت او را بر خود مقدّم داشتم، عبدالله گفت: مرا به [[سخاوت]] زياد سرزنش مىکنند، امّا اين غلام از من سخىتر است، پس او را خريد و در راه خدا آزادش نمود. <ref>دیلمی، حسن بن محمد، ارشاد القلوب، ج۱، ص۳۶۸.</ref> |