پرش به محتوا

شبهه آکل و مأکول: تفاوت میان نسخه‌ها

اصلاح نویسه‌های عربی
(←‏منابع: حذف منابع به دلیل عدم استفاده در متن)
(اصلاح نویسه‌های عربی)
خط ۲: خط ۲:
{{کتاب‌شناسی ناقص}}
{{کتاب‌شناسی ناقص}}
{{معاد-عمودی}}
{{معاد-عمودی}}
'''شُبهه آکِل و مَأکول'''، شبهه‌ای قدیمی در نفی و انکار [[معاد جسمانی]] که بسیاری از [[علم کلام|متکلّمان]] درباره آن سخن گفته‌اند. شبهه به صورت خلاصه این‌گونه است: «اگر انسانی معین غذای انسان دیگر شود، اجزای مأکول(خورده شده) در روز [[معاد]] در بدن آکل(خورنده) باز می‎گردد یا در بدن مأکول؟ به هر صورت که فرض شود، بدن یکی از آن دو به صورت کامل در روز رستاخیز [[حشر|محشور]] نخواهد شد.
'''شُبهه آکِل و مَأکول'''، شبهه‌ای قدیمی در نفی و انکار [[معاد جسمانی]] که بسیاری از [[علم کلام|متکلّمان]] درباره آن سخن گفته‌اند. شبهه به صورت خلاصه این‌گونه است: «اگر انسانی معین غذای انسان دیگر شود، اجزای مأکول(خورده شده) در روز [[معاد]] در بدن آکل(خورنده) باز می‌گردد یا در بدن مأکول؟ به هر صورت که فرض شود، بدن یکی از آن دو به صورت کامل در روز رستاخیز [[حشر|محشور]] نخواهد شد.


==تاریخ طرح شبهه==
==تاریخ طرح شبهه==


شبهه آکل و مأکول، به عنوان معروف‌ترین شبهه‌ای که به [[معاد]] وارد شده است شناخته می شود.<ref>ابراهیمی دینانی، «آکل و ماکول»، ص۳۳۷.</ref> تاریخ پیدایش و نام کسی که این شبهه را برای اولین بار مطرح کرده است نامعلوم دانسته شده است.<ref>ابراهیمی دینانی، «آکل و ماکول»، ص۳۳۷.</ref>  
شبهه آکل و مأکول، به عنوان معروف‌ترین شبهه‌ای که به [[معاد]] وارد شده است شناخته می شود.<ref>ابراهیمی دینانی، «آکل و ماکول»، ص۳۳۷.</ref> تاریخ پیدایش و نام کسی که این شبهه را برای اولین بار مطرح کرده است نامعلوم دانسته شده است.<ref>ابراهیمی دینانی، «آکل و ماکول»، ص۳۳۷.</ref>  
این شبهه از ابتدای پیدایش بحث‌های [[علم کلام|کلامی]] و [[فلسفه|فلسفی]] در میان اندیشه‌وران مسلمان مطرح شده است. نخست به صورت مجمل در آثار ابواسحاق [[ابراهیم ‎بن ‎اسحاق ‎بن ابی سهل نوبختی]]، [[ا‎بن‎ سینا]] مطرح گشته و سپس در کتاب‌های دانشمندانی چون [[شیخ طوسی]]، [[غزالی]]، [[فخرالدین رازی]]، [[خواجه نصیرالدین طوسی]]، [[علامه حلی]]، [[قاضی عضدالدین ایجی]] و [[سعدالدین تفتازانی]]، نحوه طرح و راه حل‌های پیشنهادی و دلایل ارائه شده گسترش یافت و سرانجام درآثار متأخرانی مانند [[مقداد بن‎ عبدالله حلی]]، [[صدرالدین شیرازی]]، [[اسماعیل طبری نوری]] و دیگران مورد بحث مفصل قرار گرفت.
این شبهه از ابتدای پیدایش بحث‌های [[علم کلام|کلامی]] و [[فلسفه|فلسفی]] در میان اندیشه‌وران مسلمان مطرح شده است. نخست به صورت مجمل در آثار ابواسحاق [[ابراهیم بن اسحاق بن ابی سهل نوبختی]]، [[ابن سینا]] مطرح گشته و سپس در کتاب‌های دانشمندانی چون [[شیخ طوسی]]، [[غزالی]]، [[فخرالدین رازی]]، [[خواجه نصیرالدین طوسی]]، [[علامه حلی]]، [[قاضی عضدالدین ایجی]] و [[سعدالدین تفتازانی]]، نحوه طرح و راه حل‌های پیشنهادی و دلایل ارائه شده گسترش یافت و سرانجام درآثار متأخرانی مانند [[مقداد بن عبدالله حلی]]، [[صدرالدین شیرازی]]، [[اسماعیل طبری نوری]] و دیگران مورد بحث مفصل قرار گرفت.


این شبهه در [[مسیحیت]] نیز با عنوان مسئله آدم‌خواری مطرح بوده و هست.<ref>See: Baker, «Death and the Afterlife», p377.</ref>
این شبهه در [[مسیحیت]] نیز با عنوان مسئله آدم‌خواری مطرح بوده و هست.<ref>See: Baker, «Death and the Afterlife», p377.</ref>
خط ۲۰: خط ۲۰:
باید توجه داشت که این شبهه اختصاص به این ندارد که آکل، انسان باشد، بلکه می‌توان آن را بسیار گسترده‌تر مطرح ساخت. توضیح آن این است که انسان پس از مرگ تبدیل به خاک می‌شود و مسلّم است که با گذشت زمان، بدنِ خاک‌شده جذب ریشه گیاهان می‌شود و به صورت میوه و انواع محصولات گیاهی در دسترس انسان و دیگر جانداران قرار می‌گیرد.
باید توجه داشت که این شبهه اختصاص به این ندارد که آکل، انسان باشد، بلکه می‌توان آن را بسیار گسترده‌تر مطرح ساخت. توضیح آن این است که انسان پس از مرگ تبدیل به خاک می‌شود و مسلّم است که با گذشت زمان، بدنِ خاک‌شده جذب ریشه گیاهان می‌شود و به صورت میوه و انواع محصولات گیاهی در دسترس انسان و دیگر جانداران قرار می‌گیرد.


باتوجه به اینکه انسان از محصولات گیاهی تغذیه می‎‌‌کند یا جانداران آن محصولات را می‌خورند و سپس گوشت آنها از راه تغذیه جزو بدن آدمی می‌شود، شبهه آکل و مأکول باز به میان می‌آید.
باتوجه به اینکه انسان از محصولات گیاهی تغذیه می‌کند یا جانداران آن محصولات را می‌خورند و سپس گوشت آنها از راه تغذیه جزو بدن آدمی می‌شود، شبهه آکل و مأکول باز به میان می‌آید.


==پاسخ==
==پاسخ==
[[کلام اسلامی|متکلمان اسلامی]] از راه‌های گوناگون به این شبهه پاسخ گفته‌اند. در میان پاسخ‌هایی که داده شده، یکی از همه معروف‌تر است.<ref>قانعی خوزانی، «شبهه آکل و ماکول»،‌ ص ۶۲۲.</ref> آنان گفته‌اند انسان از دو گونه اجزا ترکیب یافته که عبارت است از
[[کلام اسلامی|متکلمان اسلامی]] از راه‌های گوناگون به این شبهه پاسخ گفته‌اند. در میان پاسخ‌هایی که داده شده، یکی از همه معروف‌تر است.<ref>قانعی خوزانی، «شبهه آکل و ماکول»، ص ۶۲۲.</ref> آنان گفته‌اند انسان از دو گونه اجزا ترکیب یافته که عبارت است از
#اجزای اصلی
#اجزای اصلی
#اجزای فرعی و زاید
#اجزای فرعی و زاید


اجزای اصلی چیزهایی‌اند که واقعیت و حقیقت انسان به آنها بستگی دارد. این اجزا به گونه‌ای هستند که اگر هم احیاناً خوراک انسان دیگر شوند، هرگز جزو بدن او نمی‌شوند یا به صورت اجزای اصلی او در نمی‌آید.<ref>قانعی خوزانی، «شبهه آکل و ماکول»،‌ ص ۶۲۲.</ref>
اجزای اصلی چیزهایی‌اند که واقعیت و حقیقت انسان به آنها بستگی دارد. این اجزا به گونه‌ای هستند که اگر هم احیاناً خوراک انسان دیگر شوند، هرگز جزو بدن او نمی‌شوند یا به صورت اجزای اصلی او در نمی‌آید.<ref>قانعی خوزانی، «شبهه آکل و ماکول»، ص ۶۲۲.</ref>


اجزای زاید یا غیراصلی آنهایی هستند که حقیقت انسان به آنها بستگی ندارد و همواره تغییر و تحول می‌پذیرند.<ref>قانعی خوزانی، «شبهه آکل و ماکول»،‌ ص ۶۲۲.</ref>
اجزای زاید یا غیراصلی آنهایی هستند که حقیقت انسان به آنها بستگی ندارد و همواره تغییر و تحول می‌پذیرند.<ref>قانعی خوزانی، «شبهه آکل و ماکول»، ص ۶۲۲.</ref>


بدین‎سان اگر شخص انسان غذای شخصی دیگر گردد، آنچه از اجزای مأکول به‌تدریج جزو بدن آکل  می‌شود، جز اجزای زاید یا غیراصلی نیست؛ زیرا چنان‌که گفته شد، اجزای اصلی تغییر و تحول نمی‌پذیرد.<ref>قانعی خوزانی، «شبهه آکل و ماکول»،‌ ص ۶۲۲.</ref>
بدین‌سان اگر شخص انسان غذای شخصی دیگر گردد، آنچه از اجزای مأکول به‌تدریج جزو بدن آکل  می‌شود، جز اجزای زاید یا غیراصلی نیست؛ زیرا چنان‌که گفته شد، اجزای اصلی تغییر و تحول نمی‌پذیرد.<ref>قانعی خوزانی، «شبهه آکل و ماکول»، ص ۶۲۲.</ref>


بنابراین در [[قیامت|روز رستاخیز]] آنچه [[نشور|محشور]] می‌شود، انسانی است که از اجزای اصلی تشکیل یافته است. بنابراین شبهه آکل و ماکول نمی‌تواند [[معاد جسمانی]] را انکار کند.<ref>قانعی خوزانی، «شبهه آکل و ماکول»،‌ ص ۶۲۲.</ref> [[ملاصدرا|صدرالمتألهین]] پاسخ متکلمان را در [[الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة (کتاب)|اسفار]]  نقل کرده ولی آن را ناکافی و مبهم دانسته است. <ref>ملاصدرا، الحكمة المتعالية في الأسفار العقلية الأربعة، ۱۹۸۱م، ج۹، ص۱۶۷.</ref>  
بنابراین در [[قیامت|روز رستاخیز]] آنچه [[نشور|محشور]] می‌شود، انسانی است که از اجزای اصلی تشکیل یافته است. بنابراین شبهه آکل و ماکول نمی‌تواند [[معاد جسمانی]] را انکار کند.<ref>قانعی خوزانی، «شبهه آکل و ماکول»، ص ۶۲۲.</ref> [[ملاصدرا|صدرالمتألهین]] پاسخ متکلمان را در [[الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة (کتاب)|اسفار]]  نقل کرده ولی آن را ناکافی و مبهم دانسته است. <ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیة، ۱۹۸۱م، ج۹، ص۱۶۷.</ref>  
===پاسخ صدرالمتالهین===
===پاسخ صدرالمتالهین===
به عقیده [[ملاصدرا|صدرالمتألهین]]، آنچه در روز [[معاد|رستاخیز]] از انسان محشور می‌شود، نه یک [[بدن برزخی|بدن مثالی]] و نه یک بدن عنصری دیگر، بلکه [[نفس]] و بدن انسان بعینه است، به گونه‌ای که این فرد در جهان دیگر برای دیگران به روشنی قابل شناسایی است، و هر کس او را ببیند، به آسانی می‌تواند بگوید این همان کسی است که در دنیا او را می‌شناخته است.
به عقیده [[ملاصدرا|صدرالمتألهین]]، آنچه در روز [[معاد|رستاخیز]] از انسان محشور می‌شود، نه یک [[بدن برزخی|بدن مثالی]] و نه یک بدن عنصری دیگر، بلکه [[نفس]] و بدن انسان بعینه است، به گونه‌ای که این فرد در جهان دیگر برای دیگران به روشنی قابل شناسایی است، و هر کس او را ببیند، به آسانی می‌تواند بگوید این همان کسی است که در دنیا او را می‌شناخته است.


دلیل این مدعا این است که ملاک حقیقت و تشخّص انسان، نفس ناطقه اوست.<ref>قانعی خوزانی، «شبهه آکل و ماکول»،‌ ص ۶۲۲.</ref> به دیگر سخن می‌توان گفت صرف نظر از تعلق نفس به بدن، بدن دارای ذات و حقیقت نیست و از تعین خاص نیز برخوردار نیست؛ پس وقتی شخص انسان مأکول واقع می‌شود و اجزای بدنش از طریق تغذیه جزو بدن یک درنده یا انسان دیگر می‌شود، به شخصیت انسانی وی آسیبی نمی‌رسد و او در روز حشر با بدنی که به نفس ناطقه‌اش متشخص و متعین است محشور می‌شود؛ اگرچه اجزای آن تغییر و تحول پذیرفته باشد.<ref>قانعی خوزانی، «شبهه آکل و ماکول»،‌ ص ۶۲۲.</ref>
دلیل این مدعا این است که ملاک حقیقت و تشخّص انسان، نفس ناطقه اوست.<ref>قانعی خوزانی، «شبهه آکل و ماکول»، ص ۶۲۲.</ref> به دیگر سخن می‌توان گفت صرف نظر از تعلق نفس به بدن، بدن دارای ذات و حقیقت نیست و از تعین خاص نیز برخوردار نیست؛ پس وقتی شخص انسان مأکول واقع می‌شود و اجزای بدنش از طریق تغذیه جزو بدن یک درنده یا انسان دیگر می‌شود، به شخصیت انسانی وی آسیبی نمی‌رسد و او در روز حشر با بدنی که به نفس ناطقه‌اش متشخص و متعین است محشور می‌شود؛ اگرچه اجزای آن تغییر و تحول پذیرفته باشد.<ref>قانعی خوزانی، «شبهه آکل و ماکول»، ص ۶۲۲.</ref>


تقریر دیگر از استدلال ملاصدرا در پاسخ به شبهه آکل و مأکول این است که آن بدنی که در تشخص و هویت انسان دخیل است، یک امر مبهم و نامشخص است؛ زیرا جسمی که پیوسته در حال تغییر و تبدیل است، چگونه می‌تواند شخصیت و هویت انسان را مشخص کند؛ بلکه مشخص کننده بدن هر انسانی روح اوست. وقتی روان یک انسان به بدنی تعلق گرفت، آن بدن همان بدن او است، بلکه هر چیزی که نفس و روح بدان تعلق یافت، همان چیز عین بدن او است. گویی با همین جسم در دنیا زیسته و سرد و گرم دنیا را چشیده است. بدن هر انسانی در صورت تعلق روح بدن او می‌شود و گرنه یک مشت خاک بیشتر نیست. براین باور لازم نمی آید وجود و هویت انسان پس از مرگ در مسیر دستخوش حوادث متعدد تبدل پیدا کند، همان گونه که اگر کسی چهره اش زشت و کریه شود و یا دست و پایش را قطع کنند، هویت و تشخصش دگرگون نمی‌شود. <ref>الملا صدرا، الحكمة المتعالية في الأسفار العقلية الأربعة، ۱۹۸۱م، ج۹، ص۱۷۷.</ref>
تقریر دیگر از استدلال ملاصدرا در پاسخ به شبهه آکل و مأکول این است که آن بدنی که در تشخص و هویت انسان دخیل است، یک امر مبهم و نامشخص است؛ زیرا جسمی که پیوسته در حال تغییر و تبدیل است، چگونه می‌تواند شخصیت و هویت انسان را مشخص کند؛ بلکه مشخص کننده بدن هر انسانی روح اوست. وقتی روان یک انسان به بدنی تعلق گرفت، آن بدن همان بدن او است، بلکه هر چیزی که نفس و روح بدان تعلق یافت، همان چیز عین بدن او است. گویی با همین جسم در دنیا زیسته و سرد و گرم دنیا را چشیده است. بدن هر انسانی در صورت تعلق روح بدن او می‌شود و گرنه یک مشت خاک بیشتر نیست. براین باور لازم نمی آید وجود و هویت انسان پس از مرگ در مسیر دستخوش حوادث متعدد تبدل پیدا کند، همان گونه که اگر کسی چهره اش زشت و کریه شود و یا دست و پایش را قطع کنند، هویت و تشخصش دگرگون نمی‌شود. <ref>الملا صدرا، الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیة الأربعة، ۱۹۸۱م، ج۹، ص۱۷۷.</ref>
صدرالمتألهین برای اثبات این مدعا از ۷ اصل استفاده کرده که در کتاب [[مبدأ و معاد (کتاب)|''مبدأ و معاد'']] آورده است. هر یک از این اصول در فلسفه وی ([[حکمت متعالیه]]) دارای اهمیت بسیاری است. <ref>ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۱۳۵۴ش، ج۱، ص۳۹۵.</ref>
صدرالمتألهین برای اثبات این مدعا از ۷ اصل استفاده کرده که در کتاب [[مبدأ و معاد (کتاب)|''مبدأ و معاد'']] آورده است. هر یک از این اصول در فلسفه وی ([[حکمت متعالیه]]) دارای اهمیت بسیاری است. <ref>ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۱۳۵۴ش، ج۱، ص۳۹۵.</ref>


[[ملا هادی سبزواری]](۱۲۱۲-۱۲۸۹ق) در پاسخ به این شبهه می‌گوید: تمام حقیقیت هر چیزی صورت آن چیز است و اگر اجزاء بدنِ مأکول جزء بدنِ آکل بشوند به معنای این نیست که صورت آن چیز هم به آکل منتقل بشود زیرا ماده غذایی‌ بدن مأکول به بدن آکل منتقل می‌شود  نه صورت آن و صورت هیچ چیزی تبدیل به صورت چیز دیگر نخوهد شد و صورت هیچ  انسانی که تمام حقیقت اوست به هیچ انسانی منتقل نخواهد شد.<ref>ملاصدرا، اسفار، ۱۹۸۱م، ج۹، ص۱۶۷.</ref> از نظر فلاسفه هر جسم خارجی دارای دو بُعد است، بُعدی  که حامل قوه است «ماده» و بعدی که حامل فعلیت است «صورت» نامیده می‌شود که ماده به «ماده اولی» و «ماده ثانیه» و صورت نیز به «صورت جسمیه» و «صورت نوعیه» تقسیم می شود. صورت جسمیه فعلیت عمومی است که همه اجسام دارند و صورت نوعیه چیزی است که اختصاص به شیئ خاص دارد و شیئیت(یعنی فعلیت و تحقق) آن شیئ به صورت نوعیه آن است.ملاصدرا در تعریف صورت نوعیه می‌گوید: «ما به یکون الشی‏ء هو بالفعل»(یعنی چیزی که شیئ با آن بالفعل می شود)  او صورت را جهتِ فعلیتِ اشیاء  می‌داند که عین وجود است.<ref>سجادى، فرهنگ معارف اسلامى، ۱۳۷۳ش، ج۲، ص۱۱۲۳.</ref>
[[ملا هادی سبزواری]](۱۲۱۲-۱۲۸۹ق) در پاسخ به این شبهه می‌گوید: تمام حقیقیت هر چیزی صورت آن چیز است و اگر اجزاء بدنِ مأکول جزء بدنِ آکل بشوند به معنای این نیست که صورت آن چیز هم به آکل منتقل بشود زیرا ماده غذایی بدن مأکول به بدن آکل منتقل می‌شود  نه صورت آن و صورت هیچ چیزی تبدیل به صورت چیز دیگر نخوهد شد و صورت هیچ  انسانی که تمام حقیقت اوست به هیچ انسانی منتقل نخواهد شد.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیة، ۱۹۸۱م، ج۹، ص۱۶۷.</ref> از نظر فلاسفه هر جسم خارجی دارای دو بُعد است، بُعدی  که حامل قوه است «ماده» و بعدی که حامل فعلیت است «صورت» نامیده می‌شود که ماده به «ماده اولی» و «ماده ثانیه» و صورت نیز به «صورت جسمیه» و «صورت نوعیه» تقسیم می شود. صورت جسمیه فعلیت عمومی است که همه اجسام دارند و صورت نوعیه چیزی است که اختصاص به شیئ خاص دارد و شیئیت(یعنی فعلیت و تحقق) آن شیئ به صورت نوعیه آن است.ملاصدرا در تعریف صورت نوعیه می‌گوید: «ما به یکون الشیء هو بالفعل»(یعنی چیزی که شیئ با آن بالفعل می شود)  او صورت را جهتِ فعلیتِ اشیاء  می‌داند که عین وجود است.<ref>سجادی، فرهنگ معارف اسلامی، ۱۳۷۳ش، ج۲، ص۱۱۲۳.</ref>


== پانویس ==
== پانویس ==
خط ۴۹: خط ۴۹:
==منابع==
==منابع==
{{منابع}}
{{منابع}}
* ابراهیمی دینانی، غلامحسین، «آکل و ماکول»، در دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، تهران، مرکز دایرة‌المعارف بزرگ اسلامی، ....
* ابراهیمی دینانی، غلامحسین، «[https://www.cgie.org.ir/fa/article/237564/%D8%A2%DA%A9%D9%84%20%D9%88%20%D9%85%D8%A3%DA%A9%D9%88%D9%84 آکل و ماکول]»، در دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، تهران، مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، ....
* ‌سبحانی، جعفر، الالهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، قم، مؤسسه امام صادق(ع)، ۱۴۱۳ق.
* سبحانی، جعفر، الالهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، قم، مؤسسه امام صادق(ع)، ۱۴۱۳ق.
* سجادى، سید جعفر، فرهنگ معارف اسلامى، تهران، نشر کومش، ۱۳۷۳ش.
* سجادی، سید جعفر، فرهنگ معارف اسلامی، تهران، نشر کومش، ۱۳۷۳ش.
* قانعی خوزانی، مهناز، «شبهه آکل و ماکول»، دانشنامه جهان اسلام،‌ ج۲۶،‌ تهران، بنیاد دایره المعارف اسلامی،  ...
* قانعی خوزانی، مهناز، «شبهه آکل و ماکول»، دانشنامه جهان اسلام، ج۲۶، تهران، بنیاد دایره المعارف اسلامی،  ...
* ملاصدرا، محمد بن ابراهیم، الحكمة المتعالية في الأسفار العقلية الأربعة، بیروت، دار إحياء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۹۸۱م.
* ملاصدرا، محمد بن ابراهیم، الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیة الأربعة، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۹۸۱م.
* ملاصدرا، محمد بن ابراهیم، المبدأ و المعاد، به کوشش جلال الدین آشتیانی، تهران، انجمن فلسفه ایران، ۱۳۵۴ش.
* ملاصدرا، محمد بن ابراهیم، المبدأ و المعاد، به کوشش جلال الدین آشتیانی، تهران، انجمن فلسفه ایران، ۱۳۵۴ش.
{{پایان}}
{{پایان}}
Automoderated users، confirmed، protected، templateeditor
۵٬۲۱۱

ویرایش