پرش به محتوا

هشام بن عبدالملک: تفاوت میان نسخه‌ها

اصلاح و خلاصه‌سازی متن و اصلاح جانبداری: تا اتفاقات مهم
imported>S.bagheri
(اصلاح و خلاصه‌سازی متن و اصلاح جانبداری: تا اتفاقات مهم)
خط ۸: خط ۸:
| لقب =
| لقب =
| تولد =[[سال ۷۲ هجری قمری|۷۲ق]] در [[مدینه]]
| تولد =[[سال ۷۲ هجری قمری|۷۲ق]] در [[مدینه]]
| مرگ =[[۱۲۵ق]] در رُصافه‌ی شام
| مرگ =[[۱۲۵ق]] در رُصافه شام
| پدر =[[عبدالملک بن مروان]]
| پدر =[[عبدالملک بن مروان]]
| مادر =عایشه یا فاطمه
| مادر =عایشه یا فاطمه
خط ۱۴: خط ۱۴:
| همسر/همسران =
| همسر/همسران =
| دین =[[اسلام]]
| دین =[[اسلام]]
| محل دفن =رُصافه(شام)
| محل دفن =رُصافه (شام)
| سمت =[[خلیفه]]
| سمت =[[خلیفه]]
| سلسله =[[بنی‌امیه|اموی]]-[[بنی‌مروان|مروانی]]
| سلسله =[[بنی‌امیه]] [[بنی‌مروان]]
| گستره حکمرانی =
| گستره حکمرانی =
| آغاز حکومت =[[سال ۱۰۵ هجری قمری|۱۰۵ق]]
| آغاز حکومت =[[سال ۱۰۵ هجری قمری|۱۰۵ق]]
| پایان حکومت =۱۲۵ق
| پایان حکومت =۱۲۵ق
| همزمان با =[[امام سجاد علیه‌السلام|امام سجاد(ع)]] [[امام محمد باقر علیه‌السلام|امام باقر(ع)]] [[امام صادق علیه‌السلام|امام صادق(ع)]]
| همزمان با =[[امام سجاد علیه‌السلام|امام سجاد(ع)]] [[امام محمد باقر علیه‌السلام|امام باقر(ع)]] [[امام صادق علیه‌السلام|امام صادق(ع)]]
| مرکز حکومت =[[دمشق]]
| مرکز حکومت =[[دمشق]]
| اقدامات مهم =دستور به شهادت رساندن امام محمدباقر(ع)
| اقدامات مهم =دستور قتل امام محمدباقر(ع) سرکوب قیام و دستور قتل زید بن علی بن الحسین(ع)
سرکوب قیام و دستور به شهادت رساندن زید بن علی بن الحسین(ع)
| آثار برجا مانده =
| آثار برجا مانده =
| پیش از =
| پیش از =
| پس از =  
| پس از =  
}}
}}
'''هشام بن عبدالملک''' (۷۲-۱۲۵ق) دهمین خلیفه اموی و از [[قبیله قریش]] بود که پس از مرگ [[یزید بن عبدالملک]] در سال [[سال ۱۰۵ هجری قمری|۱۰۵ق]] به [[خلافت]] رسید. یکی از اتفاقات مهم زمان هشام، شهادت امام محمدباقر(ع) بود که به دستور او و در سال [[سال ۱۲۴ هجری قمری|۱۲۴ق]] انجام شد.
'''هشام بن عبدالملک''' (۷۲-۱۲۵ق) دهمین خلیفه اموی و از [[قبیله قریش]] بود که پس از مرگ [[یزید بن عبدالملک]] در سال [[سال ۱۰۵ هجری قمری|۱۰۵ق]] به [[خلافت]] رسید. وی دستور قتل امام محمدباقر(ع) را در سال [[سال ۱۲۴ هجری قمری|۱۲۴ق]] صادر نمود.


او ۱۹ سال خلافت کرد و در این مدت اصلاحاتی انجام داد و تلاش کرد پایه‌های خلافت بنی‌امیه را محکم کند. گفته شده است که جان مسلمانان، به‌خصوص [[شیعه|شیعیان]]، برای او هیچ ارزشی نداشت و به بهانه‌های مختلف آنها را می‌کشت.
هشام ۱۹ سال خلافت کرد و گفته شده که در این مدت تلاش کرد با انجام اقداماتی پایه‌های خلافت بنی‌امیه را محکم کند. بنابر گزارش‌های تاریخی، جان مسلمانان و به‌خصوص [[شیعه|شیعیان]]، برای او هیچ ارزشی نداشت و به بهانه‌های مختلف آنها را می‌کشت.


در زمان خلافت هشام بن عبدالملک قیام‌های زیادی انجام شد که مهمترین آنها قیام زید بن علی بن الحسین(ع) بود و او در نامه‌ای به والی کوفه نوشت که زید را از [[کوفه]] اخراج کرده و او را بکشد. اتفاق مهم دیگر، پراکنده شدن داعیان و مبلّغان [[بنی‌عباس]] در سرزمین‌های شرقی اسلام، و آغاز جنبش‌های شیعیان بود که پنهانی فعالیت می‌کردند.
در زمان خلافت هشام بن عبدالملک قیام‌های زیادی انجام شد که مهمترین آنها قیام زید بن علی بن الحسین(ع) بود و او در نامه‌ای به والی کوفه نوشت که زید را از [[کوفه]] اخراج کرده و او را بکشد. اتفاق مهم دیگر، پراکنده شدن مبلّغان [[بنی‌عباس]] در سرزمین‌های شرقی اسلام، و آغاز جنبش‌های شیعیان بود که پنهانی فعالیت می‌کردند.
   
   
در زمان هشام، در خراسان بزرگ، فتوحات گسترده‌ای انجام شد و [[خوارج]] هم در قسمتی از سرزمین‌های اسلامی فعالیت می‌کردند.
در زمان هشام، در خراسان بزرگ، فتوحات گسترده‌ای انجام شد و [[خوارج]] هم در قسمتی از سرزمین‌های اسلامی فعالیت می‌کردند.


==زندگی نامه==
==زندگینامه==
هشام بن عبدالملک در اوایل سال [[سال ۷۲ هجری قمری|۷۲ق]] در [[مدینه]] به دنیا آمد<ref>ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۳۸۵ش، ج۵، ص۱۲۳.</ref> اما مقریزی از مورخان اهل سنت نوشته که زادگاه او [[دمشق]] است.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، بی‌تا، ج۸ ص۳۶۷.</ref>
هشام بن عبدالملک در اوایل سال [[سال ۷۲ هجری قمری|۷۲ق]] در [[مدینه]] به دنیا آمد<ref>ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۳۸۵ش، ج۵، ص۱۲۳.</ref> اما مقریزی از مورخان اهل‌سنت نوشته که زادگاه او [[دمشق]] است.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، بی‌تا، ج۸ ص۳۶۷.</ref>
مادرش او را هشام نامید. کنیۀ هشام، اباولید بود و چون چشمش لوچ بود، به هشام احول معروف شد.<ref>خلیفه بن خیاط، تاریخ، ۱۴۱۵ق، ج۱، ص۲۳۸.</ref>
وی از قبیلۀ قریش، از اعراب عدنانی و از طایفۀ بنی‌امیه بود.<ref>قلقشندی، قلائد الجمان فی التعریف بقبائل عرب الزمان، ۱۹۸۲م، ج۱، ص۸۲.</ref> پدرش [[عبدالملک بن مروان]]، پنجمین خلیفۀ اموی، و مادرش عایشه یا فاطمه، دختر هاشم بن اسماعیل مخزومی بود.<ref>ابن‌الجوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ۱۴۱۲ق، ج۷، ص۹۷.</ref>
هشام سیزده فرزند از همسران و کنیزان خود داشت که ده پسر و سه دختر بودند.<ref>زبیری، نسب قریش، ۱۹۵۳م، ج۱، ص۱۶۷.</ref> او محمد بن مسلم بن شهاب زهری را به عنوان مربی برای فرزندانش انتخاب کرده بود.<ref>ابن‌کثیر، البدایة والنهایة، ۱۴۰۸ق، ج۹، ص۳۴۲.</ref>


هشام بر اثر بیماری در ششم [[ربیع‌الثانی]] سال ۱۲۵ق در رُصافه‌ی شام از دنیا رفت. او هنگام فوت ۵۳ سال داشت و مدت حکومت او ۱۹ سال و ۷ ماه و ۲۱ روز بود.<ref>مسعودی، مروج الذهب، بی‌تا، ج۴، ص۴۱.</ref>
مادرش او را هشام نامید و کنیۀ او اباولید بود و چون چشمش لوچ بود، به هشام احول معروف شد.<ref>خلیفه بن خیاط، تاریخ، ۱۴۱۵ق، ج۱، ص۲۳۸.</ref> وی از قبیلۀ قریش، از اعراب عدنانی و از طایفۀ بنی‌امیه بود.<ref>قلقشندی، قلائد الجمان فی التعریف بقبائل عرب الزمان، ۱۹۸۲م، ج۱، ص۸۲.</ref> پدرش [[عبدالملک بن مروان]]، پنجمین خلیفۀ اموی، و مادرش عایشه یا فاطمه، دختر هاشم بن اسماعیل مخزومی بود.<ref>ابن‌الجوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ۱۴۱۲ق، ج۷، ص۹۷.</ref>
 
هشام سیزده فرزند از همسران و کنیزان خود داشت که ده پسر و سه دختر بودند.<ref>زبیری، نسب قریش، ۱۹۵۳م، ج۱، ص۱۶۷.</ref> او محمد بن مسلم بن شهاب زهری را به‌عنوان مربی برای فرزندانش انتخاب کرده بود.<ref>ابن‌کثیر، البدایة والنهایة، ۱۴۰۸ق، ج۹، ص۳۴۲.</ref>
 
هشام بن عبدالملک بر اثر بیماری در ششم [[ربیع‌الثانی]] سال ۱۲۵ق در رُصافه شام از دنیا رفت. او هنگام فوت ۵۳ سال داشت و مدت حکومت او ۱۹ سال و ۷ ماه و ۲۱ روز بود.<ref>مسعودی، مروج الذهب، بی‌تا، ج۴، ص۴۱.</ref>


==خلافت==
==خلافت==
{{خلافت بنی امیه}}
{{خلافت بنی امیه}}
هشام پس از مرگ [[یزید بن عبدالملک]] در [[شعبان]] سال ۱۰۵ق، در ۳۴ سالگی، به خلافت رسید.<ref>دینوری، الاخبار الطوال، ۱۹۶۰، ج۱، ص۳۳۵.</ref> خبر خلافت وقتی به او رسید که در روستایی به نام رصافه بود و از آنجا به دمشق رفت و در اول [[رمضان|رمضان]] سال [[سال ۱۰۵ هجری قمری|۱۰۵ق]]، مردم با او برای [[خلافت]] [[بیعت]] کردند.<ref>ابن‌خلدون، تاریخ ابن خلدون، ۱۹۷۱، ج۳، ص۱۰۶.</ref>
هشام پس از مرگ [[یزید بن عبدالملک]] در [[شعبان]] سال ۱۰۵ق، در ۳۴ سالگی به خلافت رسید.<ref>دینوری، الاخبار الطوال، ۱۹۶۰، ج۱، ص۳۳۵.</ref> وقتی خبر خلافت به او رسید، در روستایی به نام رصافه بود و از آنجا به دمشق رفت و در اول ماه [[رمضان]] سال [[سال ۱۰۵ هجری قمری|۱۰۵ق]]، مردم با او برای [[خلافت]] [[بیعت]] کردند.<ref>ابن‌خلدون، تاریخ ابن‌خلدون، ۱۹۷۱، ج۳، ص۱۰۶.</ref>
او تلاش کرد بار دیگر پایه‌های خلافت [[بنی‌امیه]] را استوار کند. مورخان نوشته‌اند که هشام از جهت سیاسی، روش تقریباً ثابت خلافت بنی‌امیه را در عزل و نصب والیان در مناطقی چون [[عراق]] و [[خراسان بزرگ|خراسان]] در پیش گرفت که هدف کلی آن ایجاد توازن قوا میان قبایل رقیب یمانی و قیسی بود.<ref>طبری، تاریخ، بی‌تا، ج۷، ص۲۰۳.</ref> هشام مدتی نسبتاً طولانی خلافت کرد و اصلاحاتی انجام داد. او برای رونق اقتصادی و ایجاد انضباط دیوانی تلاش زیادی کرد، تا آنجا که بعدها [[منصور عباسی]] و برخی دیگر از [[بنی‌عباس|عباسیان]] از روش هشام پیروی می‌کردند.<ref>مسعودی، مروج‌الذهب، بی‌تا، ج۴، ص۱۳۱.</ref>
 
هشام به هر مردی از [[بنی‌مروان]] که مقرری می‌داد، او را به جنگ می‌فرستاد.<ref>طبری، تاریخ، بی‌تا، ج۷، ص۲۰۲.</ref>
گفته شده که هشام بن عبدالملک تلاش کرد بار دیگر پایه‌های خلافت [[بنی‌امیه]] را استوار کند؛ مورخان نوشته‌اند که هشام روش تقریباً ثابت خلافت بنی‌امیه را در عزل و نصب والیان در مناطقی چون [[عراق]] و [[خراسان بزرگ|خراسان]] در پیش گرفت که هدف کلی آن ایجاد توازن قوا میان قبایل رقیب یمانی و قیسی بود.<ref>طبری، تاریخ، بی‌تا، ج۷، ص۲۰۳.</ref> هشام مدتی نسبتاً طولانی خلافت کرد و گفته شده که برای رونق اقتصادی و ایجاد انضباط دیوانی تلاش زیادی کرد، تا آنجا که بعدها [[منصور عباسی]] و برخی دیگر از [[بنی‌عباس|عباسیان]] از روش هشام پیروی می‌کردند.<ref>مسعودی، مروج‌الذهب، بی‌تا، ج۴، ص۱۳۱.</ref>
هشام هر مردی از [[بنی‌مروان]] را که مقرری دریافت می‌کرد، به جنگ می‌فرستاد.<ref>طبری، تاریخ، بی‌تا، ج۷، ص۲۰۲.</ref>


==چگونگی رفتار هشام با [[امامان شیعه|امامان معصوم(ع)]]==
==چگونگی رفتار هشام با [[امامان شیعه|امامان معصوم(ع)]]==
هشام معاصر ۳ تن از امامان شیعه(ع) بوده که به اختصار اشاره می‌شود:
هشام معاصر ۳ تن از امامان شیعه(ع) بوده است:
 
*امام سجاد(ع)
بنابر آنچه در [[الاختصاص (کتاب)|کتاب الاختصاص]] شیخ مفید آمده، هشام بن عبدالملک در دوره خلافت پدرش (۲۶-۸۶ق)، برای انجام [[حج|حجّ]] به طواف [[کعبه]] رفت و به‌دلیل شلوغی جمعیت نتوانست [[استلام حجر]] را انجام دهد، اما در همان حال، علی بن حسین(ع) وارد مسجدالحرام شد و وقتی به‌سوی حجرالاسود رفت، مردم خود به او احترام کرده و از سر راهش کنار رفتند تا بتواند حجرالاسود را لمس کند.<ref>مفید، الإختصاص‏، بی‌تا، ص۱۹۱.</ref>
به‌گفته ابن‌شهرآشوب در کتاب مناقب آل‌ابیطالب، هشام از دیدن این منظره خیلی ناراحت شد و در پاسخ به یکی از شامیان که پرسید او کیست، با آنکه علی بن حسین را می‌شناخت، گفت «او را نمی‌شناسم».<ref>ابن‌شهرآشوب مازندرانی،‏ مناقب آل أبی طالب(ع)، بی‌تا، ج۴، ص۱۶۹.</ref>


*امام سجاد (ع)
گفته شده که [[فرزدق]] در همان جا حاضر بود و گفت من او را می‌شناسم و قصیده‌ای در وصف امام سجاد(ع) سرود. این کار موجب ناراحتی هشام بن عبدالملک شد و به قطع حقوق ماهیانه فرزدق و زندانی شدنش در مکانی میان مکه و [[مدینه|مدینه]]، معروف به (عسفان)، انجامید.<ref>ابن‌شهرآشوب مازندرانی،‏ مناقب آل أبی طالب (ع)، بی‌تا، ج۴، ص۱۶۹.</ref>
[[شیخ کشّی]] نقل کرده که در عصر [[خلافت بنی‌امیه|خلافت]] عبدالملک (۲۶-۸۶ق) [پنجمین خلیفه اموی]، پسرش هشام بن عبد الملک [دهمین خلیفۀ اموی] برای انجام [[حج|حجّ]]، وارد مکّه شد و مشغول طواف [[کعبه]] شد، هنگام طواف خواست که دست به حجر الاسود بمالد، ولی بخاطر ازدحام جمعیّت، نتوانست این کار را انجام دهد، در همانجا منبری برای او گذاشتند و بالای منبر رفت و مردم [[شامات|شام]] اطراف او جمع شدند،<ref>مفید، الإختصاص‏، بی‌تا، ص۱۹۱.</ref> در حالی که مردم طواف‌کننده را تماشا می‌کرد، دید امام سجّاد (ع) که [[احرام|لباس احرام]] در تن دارد، وارد محوّطۀ [[طواف]] شده و مشغول طواف شد، وقتی که خواست به طرف حجر الاسود برود، مردم خود به خود به او احترام کرده و از سر راهش کنار رفتند و او با کمال آرامش نزدیک [[حجر الاسود]] رفت و دست بر آن مالید، و این [[مستحب|عمل مستحبّی]] را به راحتی انجام داد.<ref>مفید، الإختصاص‏، بی‌تا، ص۱۹۱.</ref>
هشام از دیدن این منظره خیلی ناراحت شد که چرا مردم برای امام(ع) این گونه احترام کردند، ولی به او اعتنا نکردند؟
در همین لحظه یکی از اهالی شام، از هشام پرسید: «این شخص کیست که مردم آن گونه به او احترام و تجلیل کردند؟».
هشام، برای اینکه مردم شام [[امام سجاد علیه‌السلام|امام سجّاد(ع)]] را نشناسند و به او متمایل نشوند، با اینکه او را می‌شناخت، گفت: لا اعرفه: «او را نمی‌شناسم».<ref>ابن‌شهر آشوب مازندرانی،‏ مناقب آل أبی طالب (ع)، بی‌تا، ج۴، ص۱۶۹.</ref>
[[فرزدق]] آنجا حاضر بود، به آن مرد شامی گفت: و لکنّی اعرفه: «ولی من او را می‌شناسم».
مرد شامی گفت: ای ابو فراس، این شخص کیست؟
فرزدق برای معرّفی امام سجّاد (ع) یک قصیده‌ی بلند سرود. اما هشام که انتظار تعریف و تمجید اهل بیت(ع) را نداشت، از سروده‌ی فرزدق، ناراحت شد و دستور داد مواجب و حقوق ماهانه و جوایز او را قطع کرده و او را در مکانی میان مکه و [[مدینه|مدینه]]، معروف به (عسفان) زندانی نمایند.<ref>ابن‌شهر آشوب مازندرانی،‏ مناقب آل أبی طالب (ع)، بی‌تا، ج۴، ص۱۶۹.</ref>


*امام باقر و امام صادق(ع)
*امام باقر و امام صادق(ع)
هشام بن عبدالملک، که یکی از خلفای معاصر [[امام باقر(ع)]] بود، همیشه از محبوبیت امام(ع) در بین مردم می‌ترسید و تلاش می‌کرد مانع گسترش نفوذ معنوی و افزایش پیروان آن حضرت شود.<ref>الطبری، دلائل الامامه، ۱۳۸۳ق، ص۱۰۵.</ref>
چنانکه در کتاب دلائل الامامه آمده است، هشام بن عبدالملک در زمان خلافت خود همواره از محبوبیت امام باقر(ع) در بین مردم می‌ترسید و تلاش می‌کرد مانع گسترش نفوذ وی شود.<ref>الطبری، دلائل الامامه، ۱۳۸۳ق، ص۱۰۵.</ref> بنابر نقل طبری، سخنان امام صادق(ع) درباره فضیلت و [[امامت]] [[اهل البیت علیهم السلام|اهل بیت]] که در ایام حج انجام شد، بدان انجامید که هشام پس از بازگشت به پایتخت خود، دمشق، به حاکم مدینه دستور داد امام باقر(ع) و فرزندش جعفر بن محمد را روانه شام کند.<ref>الطبری، دلائل الامامه، ۱۳۸۳ق، ص۱۰۵.</ref>
طبری نقل کرده که: در یکی از سال‌ها که امام باقر(ع) همراه فرزند خود «[[امام صادق علیه‌السلام|جعفر بن محمد(ع)]]» به زیارت خانه خدا مشرف شده بود، هشام هم عازم حج شد. در ایام حج، حضرت صادق(ع) در میان جمعی از مسلمانان سخنانی در فضیلت و [[امامت]] [[اهل البیت علیهم السلام|اهل بیت]](ع) بیان فرمود که بلافاصله توسط ماموران به گوش هشام رسید. هشام، که وجود امام باقر(ع) را خطری برای حکومت خود می دانست، از این سخن بشدت تکان خورد، ولی در مراسم حج متعرض امام(ع) و فرزند آن حضرت نشد، ولی به محض آنکه به پایتخت خود ([[دمشق]]) بازگشت به حاکم مدینه دستور داد امام باقر(ع) و فرزندش جعفر بن محمد را روانه شام کند.<ref>الطبری، دلائل الامامه، ۱۳۸۳ق، ص۱۰۵.</ref>


امام(ع) به اجبار، همراه فرزند خود وارد دمشق شد. هشام برای اینکه عظمت ظاهری خود را به رخ امام بکشد، سه روز اجازه ملاقات نداد! شاید هم در این سه روز در این فکر بود که چگونه با [[امامت|امام]](ع) روبرو شود و چه طرحی بریزد که از مقام امام(ع) در بین مردم کم شود؟!
طبری، نویسنده کتاب دلائل الامامه، گفته است که هشام چون به‌خوبی می‌دانست که اگر از راه مناظره وارد شود، هیچکدام از درباریان او توان مناظره با امام باقر(ع) را ندارند،<ref>محمد بن جریر بن رستم الطبری، دلائل الامامه، ۱۳۸۳ق، ص۱۰۵.</ref> تصمیم گرفت مسابقه تیراندازی ترتیب دهد تا وی را در آن مسابقه شکست بدهد، ولی در آن مسابقه نیز نتوانست به هدف خود برسد.<ref>طبری، دلائل الامامه، ۱۳۸۳ق، ص۱۰۵.</ref> گفته شده که هشام بن عبدالملک پس از شکست در آن مسابقه، امام باقر(ع) و فرزندش را در جایگاه مخصوص کنار خود جای داد، آنها را احترام کرد و به امام پنجم شیعیان گفت: قریش از پرتو وجود تو شایسته سروری بر [[عرب]] و [[عجم]] است.<ref>پیشوایی، سیره پیشوایان، ۱۳۹۰ش، ص۳۳۹.</ref>
او به فکر تشکیل مجلس مناظره علمی نیفتاد؛ چون به خوبی می‌دانست که اگر از این راه وارد شود هیچ کدام از درباریان او توان مناظره با امام باقر(ع) را ندارند و از این جهت تصمیم گرفت از راه دیگری وارد شود که به نظرش پیروزی او مسلم بود.<ref>محمد بن جریر بن رستم الطبری، دلائل الامامه، ۱۳۸۳ق، ص۱۰۵.</ref>
هشام تصمیم گرفت یک مسابقه تیراندازی ترتیب داده امام(ع) را در آن مسابقه شکست بدهد ولی در آن مسابقه نیز نتوانست به هدف خود برسد.<ref>محمد بن جریر بن رستم الطبری، دلائل الامامه، ۱۳۸۳ق، ص۱۰۵.</ref>
پس از شکست در آن مسابقه، امام باقر(ع) و فرزندش را در جایگاه مخصوص کنار خود جای داد و فوق العاده تجلیل و احترام کرد و رو به امام کرده گفت: قریش از پرتو وجود تو شایسته سروری بر [[عرب]] و [[عجم]] است.<ref>پیشوایی، سیره پیشوایان، ۱۳۹۰ش، ص۳۳۹.</ref>


==وضعیت شیعیان در زمان حکومت هشام==
==وضعیت شیعیان در زمان حکومت هشام==
هشام، در میان خلفای اموی به سیاستمداری و خشونت معروف بود و با توجه به این دو ویژگی، او را با [[معاویة بن ابی‌سفیان|معاویه]] و [[عبدالملک بن مروان|عبدالملک]] مقایسه کرده‌اند. او با تدبیر و تکیه بر قدرت نظامی، بسیاری از قیام‌ها و شورش‌ها را سرکوب می‌کرد و مخالفان را می‌کشت.<ref>مغینه. الشیعة و الحاکمون، بی‌تا، ص۱۱۴.</ref>
هشام در میان خلفای اموی به سیاستمداری و خشونت معروف بود و با توجه به این دو ویژگی، او را با [[معاویة بن ابی‌سفیان|معاویه]] و [[عبدالملک بن مروان|عبدالملک]] مقایسه کرده‌اند. گفته شده که او با تدبیر و تکیه بر قدرت نظامی، بسیاری از قیام‌ها و شورش‌ها را سرکوب می‌کرد و مخالفان را می‌کشت.<ref>مغینه، الشیعة و الحاکمون، بی‌تا، ص۱۱۴.</ref>


وی هیچ حرمتی برای جان مسلمانان قائل نبود و با کوچکترین بهانه‌ای آنان را می‌کشت. مخصوصا، [[شیعه|شیعیان]] و پیروان [[اهل البیت علیهم السلام|اهل بیت]](ع)، بیشترین فشار و ضربه را از سوی او متحمل می شدند. هشام در نامه ای به کارگزاران خود فرمان داد تا بر شیعیان سخت بگیرند و آنان را تحت فشار قرار دهند، آنها را زندانی کنند، آثارشان را محو کنند، خونشان را بریزند و از حقوق بیت‌المال محرومشان کنند<ref>مغینه. الشیعة و الحاکمون، بی‌تا، ص۱۱۴.</ref>
بنابر آنچه محمدجواد مغنیه، تاریخ‌نگار معاصر گفته است، هشام هیچ حرمتی برای جان مسلمانان قائل نبود و با کوچکترین بهانه‌ای آنان را می‌کشت و مخصوصاً [[شیعه|شیعیان]] و پیروان [[اهل البیت علیهم السلام|اهل‌بیت]] بیشترین فشار و ضربه را از سوی او متحمل می‌شدند. بدین ترتیب هشام در نامه‌ای به کارگزاران خود فرمان داد تا بر شیعیان سخت بگیرند و آنان را تحت‌فشار قرار دهند، آنها را زندانی کنند، آثارشان را محو کنند، خون‌شان را بریزند و از حقوق بیت‌المال محروم‌شان کنند<ref>مغینه، الشیعة و الحاکمون، بی‌تا، ص۱۱۴.</ref>
هشام در نامه‌ای جداگانه به فرماندار [[مدینه|مدینه]]، به او دستور داد [[بنی‌هاشم|بنی هاشم]] را زندانی کند و آنان را از بیرون رفتن از مدینه باز دارد.<ref>مغینه، الشیعة و الحاکمون، بی‌تا، ص۱۱۵.</ref>


او، علاوه بر صدور این فرمان‌های عمومی، نسبت به بعضی از شیعیان دستور خصوصی صادر می‌کرد.
هشام بن عبدالملک علاوه بر صدور این فرمان‌های عمومی، برای بعضی از شیعیان دستور خاص صادر می‌کرد؛ وی به فرماندار خود در [[کوفه]] دستور داد خانه [[کمیت بن زید اسدی]]، شاعر اهل‌بیت(ع) را خراب کند و زبان و دست او را به جرم ستایش خاندان پیامبر(ص) ببرّد.<ref>امینی، الغدیر، بی‌تا، ج۲، ص۲۰۵؛ اعیان الشیعه، السید محسن الأمین، ج۹، ص۳۴.</ref> کارگزاران هشام در شهرهای مختلف نیز سختگیری‌های بسیاری به شیعیان می‌کردند، و گفته شده که یوسف بن عمر ثقفی، فرماندار [[عراق]]، به حدّی با مردم بدرفتاری می‌کرد که او را جانشین [[حجاج بن یوسف]] می‌دانستند.<ref>زرکلی، الاعلام، بی‌تا، ج۸، ص۲۴۳.</ref>
هشام‌بن عبدالملک به فرماندار خود در [[کوفه|کوفه]] دستور داد خانه [[کمیت بن زید اسدی|کمیت]]، شاعر اهل بیت(ع) را خراب کند و زبان و دست او را به جرم ستایش خاندان پیامبر(ص)، ببرّد.<ref>امینی، الغدیر، بی‌تا، ج۲، ص۲۰۵؛ اعیان الشیعه، السید محسن الأمین، ج۹، ص۳۴.</ref>
به دلیل صدور این فرمان‌های مرگبار، کارگزاران هشام در شهرهای مختلف، نسبت به شیعیان سختگیری می کردند، یوسف بن عمر ثقفی، فرماندار [[عراق]]، به حدّی با مردم بدرفتاری می‌کرد که او را جانشین [[حجاج بن یوسف]] می‌دانستند.<ref> زرکلی، الاعلام، بی‌تا، ج۸، ص۲۴۳.</ref> قبل از او «خالد بن عبداللّه قسری» به مدت پانزده سال حاکم عراق بود، وی مسیحی بود و برای جلب رضایت مادرش، با بیت‌المال مسلمانان کلیسایی در عراق ساخت.<ref>ابن‌اثیر، الکامل، بی‌تا، ج۵، ص۲۷۹.</ref> در دوران حکومت او، مسیحیان بر مسلمانان عراق حکومت می‌کردند.<ref>ابن‌اثیر، الکامل، بی‌تا، ج۵، ص۲۲۴.</ref>
خالد، متهم به [[کفر|کفر]] و بی‌دینی بود<ref>زرکلی، الاعلام، بی‌تا، ج۲، ص۲۷۹.</ref> و بر اساس همین اعتقاد، مقام هشام را از مقام [[حضرت محمد صلی الله علیه و آله|پیامبر(ص)]] بالاتر می دانست.<ref>ابن‌اثیر، الکامل، بی‌تا، ج۵، ص۲۸۰.</ref>


==اتفاقات مهم دوران خلافت==
==اتفاقات مهم دوران خلافت==
۴۴۱

ویرایش