کاربر:Rezapour
«تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن| که خواجه خود روش بندهپروری داند
خطا در ایجاد بندانگشتی: | |||||||||||||||||||
صفحه کاربری | بحث | درباره من | صفحه تمرین | مقالات | نامه | کارها | قهوهخانه | معلمان راهنما | اعلانات مدیران |
این صفحه کاربری متعلق به کاربر:Rezapour است.
- ویکیپدیا:شیوهنامه/صفحهآرایی
- {{نقل قول یک طبقه}}
- ویکی شیعه:راهنمایی برای نوشتن مقالههای بهتر
- {{بازبحث|نام کاربری خودتان|بخش}}
نکات جالب
- ذکر بدون توجه قساوت قلب میآورد
- و آنان که غنیترند محتاجترند
- نخودی گفت لوبیایی را کز چه من گردم این چنین، تو دراز؟ * گفت: ما هردو را بباید پخت چارهای نیست، با زمانه بساز
- مولانا: چو سیلیم و چو جوییم همه سوی تو پوییم که منزلگه هر سیل به دریاست خدایا
- پیامبر خدا: «هرکس که با تسلّیهای خداوند آرام نگیرد، جانش در اثر حسرتهای دنیا تکهتکه میشود. و هرکس که چشمش بهدنبال مالی باشد که در دست مردم است، اندوهش به درازا میکشد و خشمش برطرف نمیگردد».[۱]
- عاشورا؛ نيم روزی به وسعت تاريخ.
- ابن عربي نيز، در كتاب الفتوحات المكية بيان ميدارد كه: آن چيزي كه نزد ما به جمادات و نباتات معروف است، ارواحي دارند كه فقط نزد اهل كشف، شناخته شدهاند؛ همه چيز در هستي، حيوان ناطق، بلكه زندهي ناطق است.
- به رستم چه خوش گفت فرزانه زال که ای پور نام آور بیهمال مترس از دوصد مرد شمشیرزن بپرهیز از آه یک پیرزن
- من به آن فیلسوفی معتقد هستم که میگه اگه یک فلج، کسی که از مادرش فلج به دنیا میاد، قهرمان ورزش در دنیا نشه خودش مسئوله. (کتاب پدر مادر ما متهمیم)
- جمع کن افراد را با خود پی انجام کار ارّه با دندانهها بُرّد، نه با دندانهای
- فرعون صفتان همه زبردست شدند|موسی و عصا و رود نیلی بفرست
- در باغِ دهر بهر تماشای غنچهای| بر پای من بهر قدمی خارها خَلید
- پروین، به کجروان سخن از راستی چه سود| کو آنچنان کسی که نرنجد ز حرف راست
- منّت خلقم به جان آورد لطفی کن شَها| وا رهان از منّتِ خلقم به جان مصطفی
- سعدی: نیافرید خدایت به خلق حاجتمند| به شکر نعمت حق در به روی خلق مبند
- وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلَاقُوهُ
- کنون که خنجر بیداد یار خونریز است کجاست مرد که بازار امتحان تیز است
- يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ
- أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ
- المرء یدبر و الله یقدر
- اندر شکم ماهی دم با که زند یونس جز او که بود مونس در نیم شب تاری
- جمیلهایست عروسِ جهان، ولی هُش دار که این مُخَدَّره در عقدِ کس نمیآید
- روزی مولانا به حمام درآمد وبه جسم لاغر خود نگاهی کرد و گفت: در تمام عمر خود از کسی شرمسار نشدم مگر امروز که از این جسم خجالت میکشم. اما چه کنم که آسایش من در رنج اوست.
- گفتی ببند عهد و به من اعتماد کن نفرین به عهد بستن و لعنت به اعتماد
- کعبه را جامه کردن از هوس است / یاء بیتی جمال کعبه بس است
- یادگار رفتگان هستیم و مهمان جهان
- َ وَ لَا تَعْجَلْ بِحَوَائِجِكَ قَبْلَ وَقْتِهَا- فَيَضِيقَ قَلْبُكَ وَ صَدْرُكَ وَ يَغْشِيَكَ الْقُنُوط
- زن از بازار آميزش آزادانه، سرمايه باخته بيرون آيد.
- لَو عَقَلَ أهلُ الدنيا خَرِبَتْ
- امام باقر(ع): لَا یَنْبَغِی لِلْمَرْأَةِ أَنْ تُعَطِّلَ نَفْسَهَا وَ لَوْ تُعَلِّقُ فِی عُنُقِهَا قِلَادَةً شایسته نیست که یک خانم از زینت دنیا چیزی نداشته باشد؛ حتی اگر با آویختن یک آویزه گردن باشد، خود را بیاراید.
- اگر در ادبیات فقه سیاسی معاصر سخن از تاثیر زمان و مکان در استنباط برای بسیاری از بدیهیات تلقی می شود، همین امر بدیهی یا بدیهی سازی شده در نزد همفکران سید یزدی«به حکم قانون الهی کفر» قلمداد می شد.
- به مقدار دانش و فهم خود بکوشید خود را بشناسانید. زیرا دانه هنگامی که در پردهی خاک نهان است هیچ کس در پروردن آن تلاش نکند. (کلیله و دمنه)
- وَ اعْلَمْ يَا بُنَيَّ أَنَّ أَحَبَّ مَا أَنْتَ آخِذٌ بِهِ إِلَيَّ مِنْ وَصِيَّتِي تَقْوَى اللَّهِ وَ الِاقْتِصَارُ عَلَى مَا فَرَضَهُ اللَّهُ عَلَيْكَ وَ الْأَخْذُ بِمَا مَضَى عَلَيْهِ الْأَوَّلُونَ مِنْ آبَائِكَ وَ الصَّالِحُونَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِك
- َ وَ لَا تَبِعْ آخِرَتَكَ بِدُنْيَاكَ وَ دَعِ الْقَوْلَ فِيمَا لَا تَعْرِفُ
- إِنَّهُ کانَ بِکُمْ رَحیماً
- ﺩﻻ ﺩﯾﺪﯼ ﮐﻪ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺍﺯ ﺷﺐ ﺳﺮﺩ ﭼﻮ ﺁﺗﺶ ﺳﺮ ﺯ ﺧﺎﮐﺴﺘﺮ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩ
- لا تکرهوا الی انفسکم العباده
- وَ إِن كَادُواْ لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِى أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْترَِىَ عَلَيْنَا غَيرَْهُ وَ إِذًا لاَّتخََّذُوكَ خَلِيلًا(73) وَ لَوْ لَا أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيًْا قَلِيلاً(74
از حد گذشت درد و به درمان نمیرسیم
بر لب رسید جان و به جانان نمیرسیم
گر رهروان به کعبهٔ مقصود میرسند
ما جز به خارهای مغیلان نمیرسیم
- بادیه میدان مردان است
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور
- امام جمعه تهران (احتمالا در اواخر دوره قاجار) بیمار شد طولوزان دکتر شراب کهنه تجویز کرد. امام جمعه گفت: اگر بخورم به جهنم خواهم رفت. دکتر گفت: اگر نخورید زودتر خواهید رفت
- أن الزبير و طلحة قاما في الناس فقالا إن عليا إن يظفر فهو فناؤكم يا أهل البصرة فاحموا حقيقتكم فإنه لا يبقي حرمة إلا انتهكها و لا حريما إلا هتكه و لا ذرية إلا قتلها و لا ذوات خدر إلا سباهن فقاتلوا مقاتلة من يحمي عن حريمه و يختار الموت على الفضيحة يراها في أهله.
- حسن شحاته: اعلان دوستى و پيروى از اميرالمؤمنين على(ع) به قيمت آنچه داشتم تمام شد، اما اين تنها چيزى است كه مىتوانم به حضرتش تقديم كنم.
- ميرداماد: سخن ما را فهميدن, بر شما هنر است, نه بر ما ايراد گرفتن.
- با ادب گفتند ما از دوستان بهر پرسش آمدیم اینجا بجان
- ثُمَّ ائْتِ الْمِنْبَرَ وَ امْسَحْهُ بِيَدَيْكَ، وَ خُذْ بِرُمَّانَتَيْهِ، وَ هُمَا السُّفْلَاوَانِ، وَ امْسَحْ بِهِمَا عَيْنَيْكَ وَ وَجْهَكَ، وَ قُلْ عِنْدَهُ كَلِمَاتِ الْفَرَجِ[۲]
- در قیامت این زمین بر نیک و بد ** کی ز نادیده گواهیها دهد
- امام صادق(ع): اللَّهُمَّ أَعِنِّي عَلَى هَوْلِ الْمُطَّلَعِ وَ وَسِّعْ عَلَيَّ ضِيقَ الْمَضْجَعِ وَ ارْزُقْنِي خَيْرَ مَا قَبْلَ الْمَوْتِ وَ ارْزُقْنِي خَيْرَ مَا بَعْدَ الْمَوْتِ.
- قران را چنان بخوان که گویی از جانب خدا بر تو نازل شده است. (توصیه پدر اقبال به او)[۳]
- التكليم: إبراز الكلام في قبال المخاطب، و هذا يتحقّق بالحجاب، فانّه يوجد الكلام في الخارج، و استماع الكلام من جانبه يوجد شوقا و ولها الى اللقاء و الرؤية القلبيّة و التقرّب، و على هذا عقّبه بقوله- ربّ أرنى[۴]
- وَ قالَ مُوسى إِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَميعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَميدٌ (8)
- یعقوب مسکین پیر شد ای یوسف برنا بیا
- به نادان آن چنان روزی رسانَد|که صد دانا در آن حیران بمانَد
- وَ قَالَ مُوسىَ رَبَّنَا إِنَّكَ ءَاتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَأَهُ زِينَةً وَ أَمْوَالًا فىِ الحَْيَوةِ الدُّنْيَا رَبَّنَا لِيُضِلُّواْ عَن سَبِيلِكَ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلىَ أَمْوَالِهِمْ وَ اشْدُدْ عَلىَ قُلُوبِهِمْ فَلَا يُؤْمِنُواْ حَتىَ يَرَوُاْ الْعَذَابَ الْأَلِيمَ(88
- أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (عَلَيْهِمُ السَّلَامُ)، قَالَ: بَعَثَنِي رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) عَلَى الْيَمَنِ فَقَالَ وَ هُوَ يُوصِينِي: يَا عَلِيُّ، مَا حَارَ مَنِ اسْتَخَارَ، وَ لَا نَدِمَ مَنِ اسْتَشَارَ، يَا عَلِيُّ، عَلَيْكَ بِالدَّلْجَةِ، فَإِنَّ الْأَرْضَ تُطْوَى بِاللَّيْلِ مَا لَا تُطْوَى بِالنَّهَارِ، يَا عَلِيُّ، اغْدُ عَلَى اسْمِ اللَّهِ، فَإِنَّ اللَّهَ (تَعَالَى) بَارَكَ لِأُمَّتِي فِي بُكُورِهَا.[۵]
- فلما انتهى الأشتر إلى عين الشمس فقال: أحضر لي شربة من عسل. فمزج ذلك السّم في شربة من عسل و ناوله، فلمّا شربه و استقر في جوفه مات. فبلغ الخبر معاوية، فخطب في الناس و قال: إنّ اللّه قد كفاكم الأشتر النّخعي. فقام إليه عمرو بن العاص فقال: فيم، و بم، يا أمير المؤمنين؟ فقال: بشربة من عسل. فقال عمرو: إنّ للّه جنودا منها العسل
- تخت جم و دارا سر راهی نفروشند این کوه گران است بکاهی نفروشند
- اقبال: من هم غرب زده و هم شرق زده هستم. البته من در شرق زدگی زیاده روی میکنم.[۶]
- سروش: آنکه زور مردم آزاری نداشت| خود قدم در آدمی خواری گذاشت.
- اقبال پس از وفات مادرش:
«آه که انسان در پوشاندن ضعف خویش چه زرنگی دارد. هنگامی که هیچ راهی ندارد، میگوید صبر کردم و سپس این صبر را به حساب همت و استقلال خویش میگذارد لیکن از این حادثه دل و دماغ ندارم. ... حالا در اوضاعی هستم که فقط آرزوی مرگ دارم.[۷]
- قال رسول الله صلّى الله عليه و آله و سلم لأصحابه: «يأتيكم عكرمة بن أبي جهل مؤمنا مهاجرا فلا تسبوا أباه، فإن سب الميت يؤذي الحي و لا يبلغ الميت»
- با تأسیس نهضت آزادی بر سر عضویت زنان در شورای اصلی صحبت شد که آیت الله طالقانی موافق و بازرگان مخالف عضویت زنان بودند.
- حافظ: تو دستگیر شو ای خضر پی خجسته که من - پیاده میروم و همرهان سوارانند
- در زندان، نیروهای چپ تعبیری را به طنز به کار میبردند: «آیتالله بازرگان و مهندس طالقانی».
- کتابهایی مانند قران و متون مقدس دیگر را اگر به چشم بیایمانی نگاه کنیم، چیز زیادی در آن نیست و کتابی معمولی نشان میدهد و این نگاه نامومنانهای است. زمانی که ایمان در این کتابها روح میدمد این کتابها را زنده میکند و انسان چیزهای ناب در اینها میبیند.[۸]
- سروش معتقد است عقل رقیبانی دارد و سه مورد از آنها را در مقاله «اندر باب عقل» میشمارد و میگوید خود این را آزموده و با آنها زیستهاست. این سه رقیب عقل عبارت است از وحی، عشق و انقلاب.[۹] و از میان رقبای سهگانه عقل، انقلاب از همه بیرحمتر و عقل ستیزتر است.[۱۰]
- أَیُّهَا النَّاسُ کُلُّ امْرِئٍ لَاقٍ مَا یَفِرُّ مِنْهُ فِی فِرَارِهِ الْأَجَلُ مَسَاقُ النَّفْسِ وَ الْهَرَبُ مِنْهُ مُوَافَاتُهُ کَمْ أَطْرَدْتُ الْأَیَّامَ أَبْحَثُهَا عَنْ مَکْنُونِ هَذَا الْأَمْرِ فَأَبَی اللَّهُ إِلَّا إِخْفَاءَهُ هَیْهَاتَ عِلْمٌ مَخْزُون
- زنی به پیش معاویه رفت و با او بگو مگو کرد معاویه گفت خداوند علی را رحمت نکند او به شما این اجازه را داد که با حاکم بگو مگو کنید او به شما چنین جرأت را داد.
- ابلیس کی گذاشت بندگی کنیم.
- این پوست فروشان با مغز، بر سر مِهر نیستند
- در دوران معاصر اولین بار محمد عبده کتاب (نهج البلاغه) را در مصر به چاپ رساند. و پس از او در میان ایرانیان و شیعیان رواج یافت.[۱۱]
- پیامبر در یونان نمیتوانست برخیزد. فیلسوف نمیتوانست پیامبر شود. پیامبر ذهن سادهای میخواهد زمانی که ذهن با مفاهیم فلسفی شکل گرفته و صورت بندی شده دیگر نمیتواند وحی در آن وارد شود یک نوع سادگی لازم است.[۱۲]
- تزودوا رحمکم الله (نهج البلاغه)
- وقتی خلافت را از او غصب کردند گفت هنوز این میوه نارسیده است و این میوه ۲۵ سال بعد از آن برای او رسید.[۱۳]
پانویس
- ↑ الزهد، النص، ص۴۶- ۴۷.
- ↑ المزار الكبير (لابن المشهدي)، ص: 75
- ↑ خرمشاهی، دانشنامه قران،ج۱، ص۲۶۷.
- ↑ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج11، ص: ۲۱۱.
- ↑ الأمالي (للطوسي)، النص، ص: 136
- ↑ اقبال، زندگی و افکار علامه اقبال لاهوری، ۱۳۷۲ش، ج۱، ص۳۰۶.
- ↑ اقبال، زندگی و افکار علامه اقبال لاهوری، ۱۳۷۲ش، ج۱، ص۳۰۳.
- ↑ سروش، سخنرانی سلوک دیندارانه در جهان مدرن، جلسه۳۸.
- ↑ سروش، «اندر باب عقل» ص۲.
- ↑ سروش، «اندر باب عقل» ص۵.
- ↑ سروش، سخنرانی «علی(ع) در نهجالبلاغه»
- ↑ سروش، سخنرانی سلوک دیندارانه در جهان مدرن، جلسه۱.
- ↑ سروش، سخنرانی «علی(ع) در نهجالبلاغه»