کاربر:Rezapour

از ویکی شیعه

 ایران

«تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن| که خواجه خود روش بنده‌پروری داند
این کاربر
۷ سال، ۵ ماه و ۱۳ روز است که در ویکی‌شیعه مشارکت می‌کند.
                                                 
صفحه کاربری      بحث      درباره من      صفحه تمرین      مقالات      نامه      کارها      قهوه‌خانه      معلمان راهنما      اعلانات مدیران     

این صفحه کاربری متعلق به کاربر:Rezapour است.



نکات جالب

  • فرعون صفتان همه زبردست شدند|موسی و عصا و رود نیلی بفرست
  • در باغِ دهر بهر تماشای غنچه‌ای| بر پای من بهر قدمی خارها خَلید
  • پروین، به کجروان سخن از راستی چه سود| کو آنچنان کسی که نرنجد ز حرف راست
  • منّت خلقم به جان آورد لطفی کن شَها| وا رهان از منّتِ خلقم به جان مصطفی
  • سعدی: نیافرید خدایت به خلق حاجتمند| به شکر نعمت حق در به روی خلق مبند
  • وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلَاقُوهُ
  • کنون که خنجر بیداد یار خونریز است کجاست مرد که بازار امتحان تیز است
  • يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ
  • أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ
  • المرء یدبر و الله یقدر
  • اندر شکم ماهی دم با که زند یونس جز او که بود مونس در نیم شب تاری
  • جمیله‌ایست عروسِ جهان، ولی هُش دار که این مُخَدَّره در عقدِ کس نمی‌آید
  • روزی مولانا به حمام درآمد وبه جسم لاغر خود نگاهی کرد و گفت: در تمام عمر خود از کسی شرمسار نشدم مگر امروز که از این جسم خجالت می‌کشم. اما چه کنم که آسایش من در رنج اوست.
  • گفتی ببند عهد و به من اعتماد کن نفرین به عهد بستن و لعنت به اعتماد
  • کعبه را جامه کردن از هوس است / ‏‬ یاء بیتی جمال کعبه بس است
  • یادگار رفتگان هستیم و مهمان جهان
  • َ وَ لَا تَعْجَلْ بِحَوَائِجِكَ قَبْلَ وَقْتِهَا- فَيَضِيقَ قَلْبُكَ وَ صَدْرُكَ وَ يَغْشِيَكَ الْقُنُوط
  • زن از بازار آميزش آزادانه، سرمايه باخته بيرون آيد.
  • لَو عَقَلَ أهلُ الدنيا خَرِبَتْ
  • امام باقر(ع): لَا یَنْبَغِی لِلْمَرْأَةِ أَنْ تُعَطِّلَ نَفْسَهَا وَ لَوْ تُعَلِّقُ فِی عُنُقِهَا قِلَادَةً شایسته نیست که یک خانم از زینت دنیا چیزی نداشته باشد؛ حتی اگر با آویختن یک آویزه گردن باشد، خود را بیاراید.
  • اگر در ادبیات فقه سیاسی معاصر سخن از تاثیر زمان و مکان در استنباط برای بسیاری از بدیهیات تلقی می شود، همین امر بدیهی یا بدیهی سازی شده در نزد همفکران سید یزدی«به حکم قانون الهی کفر» قلمداد می شد.
  • به مقدار دانش و فهم خود بکوشید خود را بشناسانید. زیرا دانه هنگامی که در پرده‌ی خاک نهان است هیچ کس در پروردن آن تلاش نکند. (کلیله و دمنه)
  • وَ اعْلَمْ يَا بُنَيَّ أَنَّ أَحَبَّ مَا أَنْتَ آخِذٌ بِهِ إِلَيَّ مِنْ وَصِيَّتِي تَقْوَى اللَّهِ وَ الِاقْتِصَارُ عَلَى مَا فَرَضَهُ اللَّهُ عَلَيْكَ وَ الْأَخْذُ بِمَا مَضَى عَلَيْهِ الْأَوَّلُونَ مِنْ آبَائِكَ وَ الصَّالِحُونَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِك‏
  • َ وَ لَا تَبِعْ آخِرَتَكَ بِدُنْيَاكَ وَ دَعِ الْقَوْلَ فِيمَا لَا تَعْرِفُ
  • إِنَّهُ کانَ بِکُمْ رَحیماً
  • ﺩﻻ‌ ﺩﯾﺪﯼ ﮐﻪ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺍﺯ ﺷﺐ ﺳﺮﺩ ﭼﻮ ﺁﺗﺶ ﺳﺮ ﺯ ﺧﺎﮐﺴﺘﺮ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩ
  • لا تکرهوا الی انفسکم العباده
  • وَ إِن كَادُواْ لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِى أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْترَِىَ عَلَيْنَا غَيرَْهُ وَ إِذًا لاَّتخََّذُوكَ خَلِيلًا(73) وَ لَوْ لَا أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيًْا قَلِيلاً(74
از حد گذشت درد و به درمان نمی‌رسیمبر لب رسید جان و به جانان نمی‌رسیم
گر رهروان به کعبهٔ مقصود می‌رسندما جز به خارهای مغیلان نمی‌رسیم
  • بادیه میدان مردان است
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفتدائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور
  • امام جمعه تهران (احتمالا در اواخر دوره قاجار) بیمار شد طولوزان دکتر شراب کهنه تجویز کرد. امام جمعه گفت: اگر بخورم به جهنم خواهم رفت. دکتر گفت: اگر نخورید زودتر خواهید رفت
  • أن الزبير و طلحة قاما في الناس فقالا إن عليا إن يظفر فهو فناؤكم يا أهل البصرة فاحموا حقيقتكم فإنه لا يبقي حرمة إلا انتهكها و لا حريما إلا هتكه و لا ذرية إلا قتلها و لا ذوات خدر إلا سباهن فقاتلوا مقاتلة من يحمي عن حريمه و يختار الموت على الفضيحة يراها في أهله.
  • حسن شحاته: اعلان دوستى و پيروى از اميرالمؤمنين على(ع) به قيمت آنچه داشتم تمام شد، اما اين تنها چيزى است كه مى‏توانم به حضرتش تقديم كنم.
  • ميرداماد: سخن ما را فهميدن, بر شما هنر است, نه بر ما ايراد گرفتن.
  • با ادب گفتند ما از دوستان بهر پرسش آمدیم اینجا بجان
  • ثُمَّ ائْتِ الْمِنْبَرَ وَ امْسَحْهُ بِيَدَيْكَ، وَ خُذْ بِرُمَّانَتَيْهِ، وَ هُمَا السُّفْلَاوَانِ، وَ امْسَحْ بِهِمَا عَيْنَيْكَ وَ وَجْهَكَ، وَ قُلْ عِنْدَهُ كَلِمَاتِ‏ الْفَرَجِ‏[۱]
  • در قیامت این زمین بر نیک و بد ** کی ز نادیده گواهیها دهد
  • امام صادق(ع): اللَّهُمَّ أَعِنِّي عَلَى هَوْلِ الْمُطَّلَعِ وَ وَسِّعْ عَلَيَّ ضِيقَ الْمَضْجَعِ وَ ارْزُقْنِي خَيْرَ مَا قَبْلَ الْمَوْتِ وَ ارْزُقْنِي خَيْرَ مَا بَعْدَ الْمَوْتِ.
  • قران را چنان بخوان که گویی از جانب خدا بر تو نازل شده است. (توصیه پدر اقبال به او)[۲]
  • التكليم: إبراز الكلام في قبال المخاطب، و هذا يتحقّق بالحجاب، فانّه يوجد الكلام في الخارج، و استماع الكلام من جانبه يوجد شوقا و ولها الى اللقاء و الرؤية القلبيّة و التقرّب، و على هذا عقّبه بقوله- ربّ أرنى[۳]
  • وَ قالَ مُوسى‏ إِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَميعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَميدٌ (8)
  • یعقوب مسکین پیر شد ای یوسف برنا بیا
  • به نادان آن چنان روزی رسانَد|که صد دانا در آن حیران بمانَد
  • وَ قَالَ مُوسىَ‏ رَبَّنَا إِنَّكَ ءَاتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَأَهُ زِينَةً وَ أَمْوَالًا فىِ الحَْيَوةِ الدُّنْيَا رَبَّنَا لِيُضِلُّواْ عَن سَبِيلِكَ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلىَ أَمْوَالِهِمْ وَ اشْدُدْ عَلىَ‏ قُلُوبِهِمْ فَلَا يُؤْمِنُواْ حَتىَ‏ يَرَوُاْ الْعَذَابَ الْأَلِيمَ(88
  • أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (عَلَيْهِمُ السَّلَامُ)، قَالَ: بَعَثَنِي رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) عَلَى الْيَمَنِ فَقَالَ وَ هُوَ يُوصِينِي: يَا عَلِيُّ، مَا حَارَ مَنِ اسْتَخَارَ، وَ لَا نَدِمَ مَنِ اسْتَشَارَ، يَا عَلِيُّ، عَلَيْكَ بِالدَّلْجَةِ، فَإِنَّ الْأَرْضَ تُطْوَى بِاللَّيْلِ مَا لَا تُطْوَى بِالنَّهَارِ، يَا عَلِيُّ، اغْدُ عَلَى اسْمِ اللَّهِ، فَإِنَّ اللَّهَ (تَعَالَى) بَارَكَ لِأُمَّتِي فِي بُكُورِهَا.[۴]
  • فلما انتهى الأشتر إلى عين الشمس فقال: أحضر لي شربة من عسل. فمزج ذلك السّم في شربة من عسل و ناوله، فلمّا شربه و استقر في جوفه مات. فبلغ الخبر معاوية، فخطب في الناس و قال: إنّ اللّه قد كفاكم الأشتر النّخعي. فقام إليه عمرو بن العاص فقال: فيم، و بم، يا أمير المؤمنين؟ فقال: بشربة من عسل. فقال عمرو: إنّ للّه جنودا منها العسل‏
  •  تخت جم و دارا سر راهی نفروشند این کوه گران است بکاهی نفروشند
  • اقبال: من هم غرب زده و هم شرق زده هستم. البته من در شرق زدگی زیاده روی می‌کنم.[۵]
  • سروش: آنکه زور مردم آزاری نداشت| خود قدم در آدمی خواری گذاشت.
  • اقبال پس از وفات مادرش:

«آه که انسان در پوشاندن ضعف خویش چه زرنگی دارد. هنگامی که هیچ راهی ندارد، می‌گوید صبر کردم و سپس این صبر را به حساب همت و استقلال خویش می‌گذارد لیکن از این حادثه دل و دماغ ندارم. ... حالا در اوضاعی هستم که فقط آرزوی مرگ دارم.[۶]

  • قال رسول الله صلّى الله عليه و آله و سلم لأصحابه: «يأتيكم عكرمة بن أبي جهل مؤمنا مهاجرا فلا تسبوا أباه، فإن سب الميت يؤذي الحي و لا يبلغ الميت»
  • با تأسیس نهضت آزادی بر سر عضویت زنان در شورای اصلی صحبت شد که آیت الله طالقانی موافق و بازرگان مخالف عضویت زنان بودند.
  • حافظ: تو دستگیر شو ای خضر پی خجسته که من - پیاده می‌روم و همرهان سوارانند
  • در زندان، نیروهای چپ تعبیری را به طنز به کار می‌بردند: «آیت‌الله بازرگان و مهندس طالقانی».
  • کتاب‌هایی مانند قران و متون مقدس دیگر را اگر به چشم بی‌ایمانی نگاه کنیم، چیز زیادی در آن نیست و کتابی معمولی نشان می‌دهد و این نگاه نامومنانه‌ای است. زمانی که ایمان در این کتاب‌ها روح می‌دمد این کتاب‌ها را زنده می‌کند و انسان چیزهای ناب در این‌ها می‌بیند.[۷]
  • سروش معتقد است عقل رقیبانی دارد و سه مورد از آن‌ها را در مقاله «اندر باب عقل» می‌شمارد و می‌گوید خود این را آزموده و با آن‌ها زیسته‌است. این سه رقیب عقل عبارت است از وحی، عشق و انقلاب.[۸] و از میان رقبای سه‌گانه عقل، انقلاب از همه بی‌رحم‌تر و عقل ستیزتر است.[۹]
  • أَیُّهَا النَّاسُ کُلُّ امْرِئٍ لَاقٍ مَا یَفِرُّ مِنْهُ فِی فِرَارِهِ الْأَجَلُ مَسَاقُ النَّفْسِ وَ الْهَرَبُ مِنْهُ مُوَافَاتُهُ کَمْ أَطْرَدْتُ الْأَیَّامَ أَبْحَثُهَا عَنْ مَکْنُونِ هَذَا الْأَمْرِ فَأَبَی اللَّهُ إِلَّا إِخْفَاءَهُ هَیْهَاتَ عِلْمٌ مَخْزُون‏
  • زنی به پیش معاویه رفت و با او بگو مگو کرد معاویه گفت خداوند علی را رحمت نکند او به شما این اجازه را داد که با حاکم بگو مگو کنید او به شما چنین جرأت را داد.
  • ابلیس کی گذاشت بندگی کنیم.
  • این پوست فروشان با مغز، بر سر مِهر نیستند
  • در دوران معاصر اولین بار محمد عبده کتاب (نهج البلاغه) را در مصر به چاپ رساند. و پس از او در میان ایرانیان و شیعیان رواج یافت.[۱۰]
  • پیامبر در یونان نمی‌توانست برخیزد. فیلسوف نمی‌توانست پیامبر شود. پیامبر ذهن ساده‌ای می‌خواهد زمانی که ذهن با مفاهیم فلسفی شکل گرفته و صورت بندی شده دیگر نمی‌تواند وحی در آن وارد شود یک نوع سادگی لازم است.[۱۱]
  • تزودوا رحمکم الله (نهج البلاغه)
  • وقتی خلافت را از او غصب کردند گفت هنوز این میوه نارسیده است و این میوه ۲۵ سال بعد از آن برای او رسید.[۱۲]

پانویس

  1. المزار الكبير (لابن المشهدي)، ص: 75
  2. خرمشاهی، دانشنامه قران،ج۱، ص۲۶۷.
  3. التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏11، ص: ۲۱۱.
  4. الأمالي (للطوسي)، النص، ص: 136
  5. اقبال، زندگی و افکار علامه اقبال لاهوری، ۱۳۷۲ش، ج۱، ص۳۰۶.
  6. اقبال، زندگی و افکار علامه اقبال لاهوری، ۱۳۷۲ش، ج۱، ص۳۰۳.
  7. سروش، سخنرانی سلوک دیندارانه در جهان مدرن، جلسه۳۸.
  8. سروش، «اندر باب عقل» ص۲.
  9. سروش، «اندر باب عقل» ص۵.
  10. سروش، سخنرانی «علی(ع) در نهج‌البلاغه»
  11. سروش، سخنرانی سلوک دیندارانه در جهان مدرن، جلسه۱.
  12. سروش، سخنرانی «علی(ع) در نهج‌البلاغه»

یادداشت