Automoderated users، confirmed، protected، templateeditor
۳٬۳۲۷
ویرایش
P.motahari (بحث | مشارکتها) جز (←احکام) |
P.motahari (بحث | مشارکتها) جز (←احکام) |
||
خط ۸: | خط ۸: | ||
==احکام== | ==احکام== | ||
در کتابهای فقهی، هریک از صدقات واجب احکامی مخصوص به خود دارند و احکامشان جدا بررسی میشود. برای مثال زکات مال، زکات فطره و کفارات، هریک عنوانی مستقل در فقه دارند و از آنها در بخشهایی مستقل بحث میشود. با اینهمه در برخی نوشتههای فقهی از صدقه واجب بهطور کلی هم بحث شده است. | در کتابهای فقهی، هریک از صدقات واجب احکامی مخصوص به خود دارند و احکامشان جدا بررسی میشود. برای مثال زکات مال، زکات فطره و کفارات، هریک عنوانی مستقل در فقه دارند و از آنها در بخشهایی مستقل بحث میشود.<ref>برای نمونه، نگاه کنید به خویی، موسوعة الامام خویی، ۱۴۱۸ق، ج۲۳، ص۲، ج۲۴، ص۳۶۰، ج۲۱، ص۳۰۵؛ کاشفاالغطا، انوارالفقاهه، ۱۴۲۲ق، ج۳، ص۱، ۱۲۵، ج۴، ص۲۵.</ref> با اینهمه در برخی نوشتههای فقهی از صدقه واجب بهطور کلی هم بحث شده است. | ||
برای نمونه، صاحبجواهر در بخشی با عنوان «وقف و صدقه» یک مسئله درباره صدقه واجب هم مطرح کرده است. آن این است که برخی از فقیهان با استنادی به روایاتی، گفتهاند بهتر است صدقه واجب آشکار پرداخت شود؛ برخلاف صدقه مستحبی که بهتر است پنهانی داده شود.<ref>نجفی، جواهر الكلام، ۱۴۰۴ق، ج۲۸، ص۱۳۲.</ref> اما برخی نیز گفتهاند پرداخت هر صدقهای، چه واجب و چه مستحب، بهتر است در خفا صورت گیرد.<ref>نجفی، جواهر الكلام، ۱۴۰۴ق، ج۲۸، ص۱۳۲.</ref> محمدصالح مازندرانی است دلیل دیدگاه دوم را این بیان کرده که پرداخت صدقه بهصورت پنهانی،به قربت نزدیکتر است و از ریا دورتر.<ref>مازندرانی، رحالکافی، ۱۳۴۲، ج۶، ص۲۱۹.</ref> | برای نمونه، صاحبجواهر در بخشی با عنوان «وقف و صدقه» یک مسئله درباره صدقه واجب هم مطرح کرده است. آن این است که برخی از فقیهان با استنادی به روایاتی، گفتهاند بهتر است صدقه واجب آشکار پرداخت شود؛ برخلاف صدقه مستحبی که بهتر است پنهانی داده شود.<ref>نجفی، جواهر الكلام، ۱۴۰۴ق، ج۲۸، ص۱۳۲.</ref> اما برخی نیز گفتهاند پرداخت هر صدقهای، چه واجب و چه مستحب، بهتر است در خفا صورت گیرد.<ref>نجفی، جواهر الكلام، ۱۴۰۴ق، ج۲۸، ص۱۳۲.</ref> محمدصالح مازندرانی است دلیل دیدگاه دوم را این بیان کرده که پرداخت صدقه بهصورت پنهانی،به قربت نزدیکتر است و از ریا دورتر.<ref>مازندرانی، رحالکافی، ۱۳۴۲، ج۶، ص۲۱۹.</ref> |