Automoderated users، confirmed، movedable، protected، مدیران، templateeditor
۶٬۸۴۱
ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
جز (ویرایش) |
||
خط ۲۵: | خط ۲۵: | ||
==نسب و زندگی او پیش از اسلام== | ==نسب و زندگی او پیش از اسلام== | ||
سمیه، دختر خباط و کنیز ابیحذیفة بن مغیره بود.<ref>مجلسی، بحار الانوار، ۱۴۰۳ق، ج۱۸، ص۲۴۱.</ref> همسرش [[یاسر]]، پسر عامر و از اعراب عنسی مذجحی قحطانی [[یمن]] بود که همراه دو برادرش «حارث» و «مالک» از [[یمن]] به [[مکه]] راه افتاد تا برادر چهارمش را که بر اثر قحطی و خشکسالی و فساد اوضاع حکومت یمن، آواره شده بود، پیدا کند. پس از آن که سه برادر از پیدا کردن برادر گمشده خود مایوس شدند، مالک و حارث بازگشتند، ولی یاسر در مکه ماند و با رییس قبیلۀ | سمیه، دختر خباط و کنیز ابیحذیفة بن مغیره بود.<ref>مجلسی، بحار الانوار، ۱۴۰۳ق، ج۱۸، ص۲۴۱.</ref> همسرش [[یاسر]]، پسر عامر و از اعراب عنسی مذجحی قحطانی [[یمن]] بود که همراه دو برادرش «حارث» و «مالک» از [[یمن]] به [[مکه]] راه افتاد تا برادر چهارمش را که بر اثر قحطی و خشکسالی و فساد اوضاع حکومت یمن، آواره شده بود، پیدا کند. پس از آن که سه برادر از پیدا کردن برادر گمشده خود مایوس شدند، مالک و حارث بازگشتند، ولی یاسر در مکه ماند و با رییس قبیلۀ [[بنیمخزوم]] - ابی حذیفة بن مغیره - هم پیمان شد.<ref>قمی، منتهی الآمال، ۱۳۷۹ش، ص۱۶۰-۱۶۱.</ref> | ||
ابوحذیفه سمیه دختر خباط را، که شریفترین و عفیفترین کنیز وی بود، به [[ازدواج]] یاسر درآورد و پس از آن سمیه را نیز آزاد کرد و مقرر داشت که فرزندان این زن و شوهر نیز جزو آزادگان (احرار) شناخته شوند.{{مدرک}} | |||
==اسلام آوردن سمیه== | ==اسلام آوردن سمیه== | ||
وقتی [[حضرت محمد(ص)]] به مقام نبوت مبعوث شد، یاسر و سمیه و فرزندشان عمار، جزو اولین نفراتی بودند که به دین اسلام گرویدند و تمام خطرات احتمالی را با جان و دل پذیرا شدند. | وقتی [[حضرت محمد(ص)]] به مقام نبوت [[مبعث|مبعوث]] شد، یاسر و سمیه و فرزندشان عمار، جزو اولین نفراتی بودند که به دین اسلام گرویدند و تمام خطرات احتمالی را با جان و دل پذیرا شدند. | ||
==یاسر و سمیه زیر شکنجه مشرکان== | ==یاسر و سمیه زیر شکنجه مشرکان== | ||
خط ۳۶: | خط ۳۶: | ||
ابوجهل میگفت: | ابوجهل میگفت: | ||
«یکی از این سه امر موجب نجات و آسایش شما خواهد بود: ۱. سب و شتم پیامبر ۲. تبری جستن از او ۳. رجوع به لات و عزی». ولی از زبان آنها جملاتی غیر از «الله اکبر» و «لا اله الا الله» و بد گفتن به لات و عزی و یاد کردن نام [[پیامبر(ص)]] با کمال احترام چیزی شنیده نمیشد.<ref>عمار یاسر، پیشاهنگ اسلام و پرچمدار علی(ع)، ص۷۱.</ref> | |||
[[ابوجهل]] زرههای آهنین بر بدنشان میکرد و آنها را در آفتاب سوزان صحرای مکه نگاه میداشت؛ به نحوی که حرارت آفتاب و داغی آهن بدنشان را میپخت و مغزشان را به جوش میآورد.<ref>قمی، منتهی الآمال، ۱۳۷۹ش، ج۱، ص۳۰۵.</ref> | [[ابوجهل]] زرههای آهنین بر بدنشان میکرد و آنها را در آفتاب سوزان صحرای مکه نگاه میداشت؛ به نحوی که حرارت آفتاب و داغی آهن بدنشان را میپخت و مغزشان را به جوش میآورد.<ref>قمی، منتهی الآمال، ۱۳۷۹ش، ج۱، ص۳۰۵.</ref> | ||
==همدردی پیامبر(ص) با یاسر و سمیه== | ==همدردی پیامبر(ص) با یاسر و سمیه== | ||
[[پیامبر اسلام|پیامبر اسلام(ص)]] برای هم دردی | [[پیامبر اسلام|پیامبر اسلام(ص)]] برای هم دردی به نزدشان میرفت، پشت سر هر یک از آنها قرار میگرفت و با دست بدنشان را نوازش میداد و میفرمود: | ||
«صَبراً یا آلِ یاسر فَاِنَّ مَوعدَکُمُ الجَنَّة<ref>قمی، منتهی الآمال، ۱۳۷۹ش، ج۱، ص۳۰۵.</ref>ای افراد خاندان یاسر شکیبا باشید! موعد شما بهشت است.» و نیز رو به آسمان میکرد و میگفت: «خدایا! آل یاسر را بیامرز که من آن چه از عهدهام ساخته بود، انجام دادم.<ref>عمار یاسر، پیشاهنگ اسلام و پرچمدار علی(ع)، ص۷۲.</ref> | |||
روزی عمار به پیامبر(ص) گفت: | روزی عمار به پیامبر(ص) گفت: | ||
«یا رسول الله: بَلَغَ العَذابُ مِن اُمّی کُلَّ مَبلَغٍ؛ای رسول خدا! شکنجه مادرم (به دست کفار قریش) از حد گذشته است». پیامبر به او فرمودند: «صبراً یا اَبَاالیقظانِ! اَللَّهُمَّ لا تُعَذِّب اَحَداً مِن آلِ یاسِر بِالنًّارِ؛ای ابا یقظان! صبر کن.» و رو به آسمان کرد و گفت: «خداوندا! هیچ کدام از خاندان یاسر را در عذاب و آتش مسوزان.»<ref>قمی، منتهی الآمال، ۱۳۷۹ش، ج۱، ص۳۰۶.</ref> | |||
==شهادت سمیه== | ==شهادت سمیه== |