پرش به محتوا

ابلیس: تفاوت میان نسخه‌ها

۱٬۲۷۹ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۱ دسامبر ۲۰۱۷
تکمیل و تصحیح منابع. ناقص
imported>Mortezanazarzadeh
(تکمیل و تصحیح منابع. ناقص)
خط ۴: خط ۴:
'''اِبلیس''' نام جن یا فرشته‌ای که در [[بهشت]] بر آدم سجده نکرد و از آنجا رانده شد. بیشتر مفسران او را از [[جن|جنیان]] دانسته و اندکی نیز او را [[فرشته]]‌ می‌دانند.
'''اِبلیس''' نام جن یا فرشته‌ای که در [[بهشت]] بر آدم سجده نکرد و از آنجا رانده شد. بیشتر مفسران او را از [[جن|جنیان]] دانسته و اندکی نیز او را [[فرشته]]‌ می‌دانند.


واژه ابلیس در [[قرآن]] کریم یازده بار به کار رفته که نُه بار آن در ضمن داستان آفرینش [[آدم]] و فرمان [[سجده]] بر وی آمده است.<ref>سوره بقره، آیه ۳۴؛ سوره اعراف، آیه ۱۱؛ سوره حجر، آیه ۳۱، ۳۲؛ اسراء،؛ کهف، ۵۰ ؛ طه، ۱۱۶؛ ص، ۷۴ و ۷۵</ref> واژه شیطان و شیاطین نیز ۸۸ بار در قرآن به کار رفته که در بسیاری از موارد به معنای ابلیس است.
واژه ابلیس در [[قرآن]] کریم یازده بار به کار رفته که نُه بار آن در ضمن داستان آفرینش [[آدم]] و فرمان [[سجده]] بر وی آمده است.<ref>بقره:۳۴؛ اعراف:۱۱؛ حجر:۳۱-۳۲؛ اسراء،؛ کهف:۵۰؛ طه:۱۱۶؛ ص:۷۴-۷۵.</ref> واژه شیطان و شیاطین نیز ۸۸ بار در قرآن به کار رفته که در بسیاری از موارد به معنای ابلیس است.


او پس از نافرمانی از سجده بر آدم، مورد [[لعن]] خدا قرار گرفت و رانده شد، سپس درخواست کرد که تا قیامت زنده بماند ولی خدا وعده داد تا وقتی معین به او مهلت دهد. ابلیس [[قسم]] یاد کرد که همه تلاش خود را تا روزی که مهلت دارد برای انحراف فرزندان آدم به کار گیرد. تنها کاری که او در این راه می‌کند دعوت به بدیها است و کسی را مجبور به این کار نمی‌کند.  سرانجام او و پیروانش [[دوزخ]] خواهد بود.
او پس از نافرمانی از سجده بر آدم، مورد [[لعن]] خدا قرار گرفت و رانده شد، سپس درخواست کرد که تا قیامت زنده بماند ولی خدا وعده داد تا وقتی معین به او مهلت دهد. ابلیس [[قسم]] یاد کرد که همه تلاش خود را تا روزی که مهلت دارد برای انحراف فرزندان آدم به کار گیرد. تنها کاری که او در این راه می‌کند دعوت به بدیها است و کسی را مجبور به این کار نمی‌کند.  سرانجام او و پیروانش [[دوزخ]] خواهد بود.
خط ۱۰: خط ۱۰:
==واژه شناسی==
==واژه شناسی==
درباره ریشه لغوی واژه «ابلیس» دو دیدگاه وجود دارد:
درباره ریشه لغوی واژه «ابلیس» دو دیدگاه وجود دارد:
* برخی از لغت‌شناسان<ref>آلوسی، روح المعانی، ۱۴۱۷ق، مج۱، ج۱، ص۳۶۴؛ طبری، جامع البیان، ۱۴۱۵ق، مج۱، ج۱، ص۳۲۵.</ref> و مفسّران،<ref>مفردات، ص۱۴۳؛ مقاییس، ج۱، ص ۳۰۰؛ العین، ص ۹۳، «بلس».</ref> ابلیس را واژه‌ای عربی بر وزن «افعیل» دانسته‌اند که از ریشه (ب ل س) اشتقاق یافته است. این واژه در لغت به معنای یأس، حزن، درماندن، سکوت و حزن ناشی از یأس و ترس، پشیمانی و حیرت آمده و ابلیس، بدان روی بدین نام خوانده شده که از هر خیر یا از رحمت الهی مأیوس شد.<ref>تاج العروس، ج ۸، ص ۲۰۸، «بلس».</ref> براساس این دیدگاه، غیرمنصرف بودن ابلیس به دلیل آن است که در زبان عربی کم‌نظیر و به نام‌های بیگانه شباهت دارد.<ref>مجمع البحرین، ج۱، ص۲۳۹؛ لسان العرب، ج۱، ص۴۸۳، «بلس».</ref>
* برخی از لغت‌شناسان<ref>آلوسی، روح المعانی، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۳۶۴؛ طبری، جامع البیان، ۱۴۱۵ق، ج۱، ص۳۲۵.</ref> و مفسّران،<ref>راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ۱۴۱۲ق، ص۱۴۳، ذیل واژه «بلس»؛ابن فارس، مقاییس اللغة، ۱۴۰۴ق، ج۱، ص ۳۰۰، ذیل واژه «بلس»؛ فراهیدی، العین، ۱۴۱۴ق، ص۹۳، ذیل واژه «بلس».</ref> ابلیس را واژه‌ای عربی بر وزن «افعیل» دانسته‌اند که از ریشه (ب ل س) اشتقاق یافته است. این واژه در لغت به معنای یأس، حزن، درماندن، سکوت و حزن ناشی از یأس و ترس، پشیمانی و حیرت آمده و ابلیس، بدان روی بدین نام خوانده شده که از هر خیر یا از رحمت الهی مأیوس شد.<ref>زبیدی، تاج العروس، ۱۴۱۴ق، ج ۸، ص ۲۰۸، ذیل واژه «بلس».</ref> براساس این دیدگاه، غیرمنصرف بودن ابلیس به دلیل آن است که در زبان عربی کم‌نظیر و به نام‌های بیگانه شباهت دارد.<ref>طریحی، مجمع البحرین، ۱۴۰۸ق، ج۱، ص۲۳۹؛ ابن منظور، لسان العرب، ۱۴۰۸ق، ج۱، ص۴۸۳، ذیل واژه «بلس».</ref>


* بیش‌تر لغت‌دانان، واژه ابلیس را برگرفته از زبان‌های بیگانه می‌دانند و علّت غیرمنصرف بودن آن را عَلَم و غیر‌عربی بودن ذکر می‌کنند.<ref>دائرة المعارف الاسلامیه، ج ۱۴، ص ۵۱ ؛ قاموس کتاب مقدس، ص۵۴۵ ؛ معجم الاهوت، ص ۴۶۶.</ref>
* بیش‌تر لغت‌دانان، واژه ابلیس را برگرفته از زبان‌های بیگانه می‌دانند و علّت غیرمنصرف بودن آن را عَلَم و غیر‌عربی بودن ذکر می‌کنند.<ref>دائرة المعارف الاسلامیه، ۱۹۳۳م، ج۱۴، ص۵۱؛ هاکس، قاموس کتاب مقدس، ۱۳۷۷ش، ص۵۴۵.</ref>


===نام‌های دیگر ابلیس===
===نام‌های دیگر ابلیس===
برابر برخی [[حدیث|روایات]]، نام اصلی ابلیس، حارث (حَرَث) بوده است که به دلیل عبادت طولانی، او را عزازیل، یعنی عزیز خدا خطاب می‌کردند. وی پس از [[عجب|عُجب]]، ابلیس نامیده شد و پس از امتناع از سجده و رانده‌شدن از درگاه الهی، الشیطان نام گرفت.<ref>دائرة المعارف الشیعیه، ج۲، ص ۱۹۹.</ref>
برابر برخی [[حدیث|روایات]]، نام اصلی ابلیس، حارث (حَرَث) بوده است که به دلیل عبادت طولانی، او را عزازیل، یعنی عزیز خدا خطاب می‌کردند. وی پس از [[عجب|عُجب]]، ابلیس نامیده شد و پس از امتناع از سجده و رانده‌شدن از درگاه الهی، الشیطان نام گرفت.<ref>حائری، دائرة المعارف الشیعیه العامه، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۱۹۹.</ref>


نام‌های دیگر او، «ضریس، سرحوب، المتکوّن و المتکوّز» است.<ref>مجمع البحرین، ج ۱، ص ۲۳۹؛ روح البیان، ج ۸، ص ۵۹.</ref> [[زرتشتیان]] او را «انگْرَ مَینیو» angra maienyo خوانند. کنیه و القاب ابلیس عبارتند از: اَبومُرّه (ابوقره)، ابوکردوس، ابولبینی (نام دختر وی)<ref>ابلیس فی القرآن و الحدیث، ص ۱۲؛ اعلام قرآن، ص ۷۸؛ کشف الاسرار، ج ۱، ص ۱۴۵.</ref> نائل، ابوالحسبان، ابوخلاف، ابودجانه.<ref>مفردات، ص ۱۴۳، «بلس»؛ تاج العروس، ج ۸، ص ۲۰۹، «بلس»؛ مقاییس، ج ۱، ص ۳۰۰، «بلس».</ref>
نام‌های دیگر او، «ضریس، سرحوب، المتکوّن و المتکوّز» است.<ref>طریحی، مجمع البحرین، ۱۴۰۸ق، ج۱، ص۲۳۹.</ref> [[زرتشتیان]] او را «انگْرَ مَینیو» angra maienyo خوانند. کنیه و القاب ابلیس عبارتند از: اَبومُرّه (ابوقره)، ابوکردوس، ابولبینی (نام دختر وی)<ref>شبستری، اعلام القرآن، ۱۳۷۹ش، ص۷۸؛ میبدی، کشف الاسرار، ۱۳۶۱ش، ج۱، ص۱۴۵.</ref> نائل، ابوالحسبان، ابوخلاف، ابودجانه.<ref>راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ۱۴۱۲ق، ص۱۴۳؛ زبیدی، تاج العروس، ۱۴۱۴ق، ج ۸، ص ۲۰۹، ذیل واژه «بلس»؛ ابن فارس، مقاییس اللغه، ۱۴۰۴ق، ج۱، ص۳۰۰.</ref>


==ارتباط ابلیس و شیطان==
==ارتباط ابلیس و شیطان==
ابلیس در [[قرآن کریم]] یازده بار به کار رفته که نُه بار آن در ضمن داستان آفرینش [[حضرت آدم|آدم]] و فرمان [[سجده]] بر وی آمده است.<ref> بقره/۳۴؛ اعراف/۱۱؛ حجر، ۳۱ و ۳۲؛ اسراء،؛ کهف، ۵۰ ؛ طه، ۱۱۶؛ ص، ۷۴ و ۷۵</ref>
ابلیس در [[قرآن کریم]] یازده بار به کار رفته که نُه بار آن در ضمن داستان آفرینش [[حضرت آدم|آدم]] و فرمان [[سجده]] بر وی آمده است.<ref> بقره:۳۴؛ اعراف:۱۱؛ حجر:۳۱-۳۲؛ اسراء؛ کهف:۵۰ ؛ طه:۱۱۶؛ ص:۷۴-۷۵</ref>


واژه [[شیطان]] و شیاطین نیز ۸۸ بار در قرآن به کار رفته که در بسیاری از موارد به معنای ابلیس است. شیطان، اسم جنس و نامی فراگیر برای هر موجود شرور، متمرّد و فریبکار است. از بررسی موارد کاربرد واژه شیطان در قرآن و گفته [[:رده:مفسران|مفسّران]] برمی‌آید که در اغلب موارد، مقصود از شیطان یا دست‌کم، مصداق بارز آن، همان ابلیس است.<ref>المیزان، ج ۷، ص ۳۲۱.</ref> برخی تصریح کرده‌اند که شیطان اغلب به معنای ابلیس به کار<ref>روح المعانی، مج ۳، ج ۴، ص ۲۰۲.</ref> رفته و عَلَم بالغلبه [برای آن شده است]<ref>اعلام القرآن، ص ۸۳.</ref> و به نظر برخی، «الشیطان» همه‌جا مرادف ابلیس است.<ref>مجمع البیان، ج ۶، ص ۴۷۸.</ref>
واژه [[شیطان]] و شیاطین نیز ۸۸ بار در قرآن به کار رفته که در بسیاری از موارد به معنای ابلیس است. شیطان، اسم جنس و نامی فراگیر برای هر موجود شرور، متمرّد و فریبکار است. از بررسی موارد کاربرد واژه شیطان در قرآن و گفته [[:رده:مفسران|مفسّران]] برمی‌آید که در اغلب موارد، مقصود از شیطان یا دست‌کم، مصداق بارز آن، همان ابلیس است.<ref>طباطبایی، المیزان، ۱۳۹۳ق، ج۷، ص۳۲۱.</ref> برخی تصریح کرده‌اند که شیطان اغلب به معنای ابلیس به کار<ref>آلوسی، روح المعانی، ۱۴۱۷ق، ج۴، ص۲۰۲.</ref> رفته و عَلَم بالغلبه [برای آن شده است]<ref>شبستری، اعلام القرآن، ۱۳۷۹ش، ص ۸۳.</ref> و به نظر برخی، «الشیطان» همه‌جا مرادف ابلیس است.<ref>طبرسی، مجمع البیان، ۱۴۰۶ق، ج۶، ص۴۷۸.</ref>


==ماجرای ابلیس==
==ماجرای ابلیس==
{{نقل قول دو طبقه|عَنِ الصَّادِقِ ع قَالَ: أُمِرَ إِبْلِیسُ بِالسُّجُودِ لآِدَمَ فَقَالَ یا رَبِّ وَ عِزَّتِک إِنْ أَعْفَیتَنِی مِنَ السُّجُودِ لآِدَمَ لَأَعْبُدَنَّک عِبَادَةً مَا عَبَدَک أَحَدٌ قَطُّ مِثْلَهَا قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ إِنِّی أُحِبُّ أَنْ أُطَاعَ مِنْ حَیثُ أُرِیدُ.|امام صادق(ع) فرمود: هنگامی که به شیطان امر شد بر آدم سجده کند به خدا گفت: پروردگارا، قسم به عزّتت اگر مرا از سجده بر آدم معاف کنی تو را آنگونه عبادت می‌کنم که تا کنون هیچکس نتوانسته باشد.{{سخ}}خداوند فرمود: عبادت باید آنگونه باشد که به آن امر کرده‌ام (نه آنگونه که دلخواه توست).|بحارالانوار، ج۶۰، ص۲۵۰|عرض=40|تراز=چپ}}
{{نقل قول دو طبقه|عَنِ الصَّادِقِ ع قَالَ: أُمِرَ إِبْلِیسُ بِالسُّجُودِ لآِدَمَ فَقَالَ یا رَبِّ وَ عِزَّتِک إِنْ أَعْفَیتَنِی مِنَ السُّجُودِ لآِدَمَ لَأَعْبُدَنَّک عِبَادَةً مَا عَبَدَک أَحَدٌ قَطُّ مِثْلَهَا قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ إِنِّی أُحِبُّ أَنْ أُطَاعَ مِنْ حَیثُ أُرِیدُ.|امام صادق(ع) فرمود: هنگامی که به شیطان امر شد بر آدم سجده کند به خدا گفت: پروردگارا، قسم به عزّتت اگر مرا از سجده بر آدم معاف کنی تو را آنگونه عبادت می‌کنم که تا کنون هیچکس نتوانسته باشد.{{سخ}}خداوند فرمود: عبادت باید آنگونه باشد که به آن امر کرده‌ام (نه آنگونه که دلخواه توست).|مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۶۰، ص۲۵۰|عرض=40|تراز=چپ}}
شرح داستان بر اساس آیات [[سوره اعراف]] که با تفصیل بیش‌تری به این موضوع پرداخته، چنین است: هنگامی که [[خداوند]]، بشر را از گِل آفرید و از [[روح]] خویش در او دمید، به [[فرشته|فرشتگان]] فرمان سجده بر وی داد. همه فرشتگان، جز ابلیس سجده کردند؛ ولی او [[کبر|تکبّر]] ورزید و از سجده سرباز زد. وقتی خداوند سبب را پرسید، ابلیس گفت: من از او بهترم؛ زیرا مرا از آتش و او را از گِل آفریدی؛ آن‌گاه خداوند ابلیس را از آن مقام راند و او را لعنت کرد. ابلیس از خداوند تا روز بَعث مهلت خواست و خدا به او تا روزی معلوم<ref group="یادداشت"> قَالَ رَ‌بِّ فَأَنظِرْ‌نِی إِلَیٰ یوْمِ یبْعَثُونَ ﴿۷۹﴾ قَالَ فَإِنَّک مِنَ الْمُنظَرِ‌ینَ ﴿۸۰﴾ إِلَیٰ یوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ ﴿۸۱﴾ سوره ص و قَالَ رَ‌بِّ فَأَنظِرْ‌نِی إِلَیٰ یوْمِ یبْعَثُونَ ﴿۳۶﴾ قَالَ فَإِنَّک مِنَ الْمُنظَرِ‌ینَ ﴿۳۷﴾ إِلَیٰ یوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ ﴿۳۸﴾ سوره حجر</ref> مهلت داد؛ سپس ابلیس [[قسم|سوگند]] یادکرد که همه بندگان به جز مُخلَصان را از راه به در بَرَد و خداوند به او و پیروانش وعده [[جهنم|جهنّم]] داد. در دو مورد دیگر نیز واژه ابلیس آمده است: یکی در [[سوره سبأ]]،۲۰ که به پیروی قوم سبأ از او اشاره دارد و دیگری در [[سوره شعراء]]، ۹۵ که پایان کار او و پیروانش در روز بازپسین را گزارش می‌دهد.
شرح داستان بر اساس آیات [[سوره اعراف]] که با تفصیل بیش‌تری به این موضوع پرداخته، چنین است: هنگامی که [[خداوند]]، بشر را از گِل آفرید و از [[روح]] خویش در او دمید، به [[فرشته|فرشتگان]] فرمان سجده بر وی داد. همه فرشتگان، جز ابلیس سجده کردند؛ ولی او [[کبر|تکبّر]] ورزید و از سجده سرباز زد. وقتی خداوند سبب را پرسید، ابلیس گفت: من از او بهترم؛ زیرا مرا از آتش و او را از گِل آفریدی؛ آن‌گاه خداوند ابلیس را از آن مقام راند و او را لعنت کرد. ابلیس از خداوند تا روز بَعث مهلت خواست و خدا به او تا روزی معلوم{{یادداشت| قَالَ رَ‌بِّ فَأَنظِرْ‌نِی إِلَیٰ یوْمِ یبْعَثُونَ ﴿۷۹﴾ قَالَ فَإِنَّک مِنَ الْمُنظَرِ‌ینَ ﴿۸۰﴾ إِلَیٰ یوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ ﴿۸۱﴾ سوره ص و قَالَ رَ‌بِّ فَأَنظِرْ‌نِی إِلَیٰ یوْمِ یبْعَثُونَ ﴿۳۶﴾ قَالَ فَإِنَّک مِنَ الْمُنظَرِ‌ینَ ﴿۳۷﴾ إِلَیٰ یوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ ﴿۳۸﴾ سوره حجر}} مهلت داد؛ سپس ابلیس [[قسم|سوگند]] یادکرد که همه بندگان به جز مُخلَصان را از راه به در بَرَد و خداوند به او و پیروانش وعده [[جهنم|جهنّم]] داد. در دو مورد دیگر نیز واژه ابلیس آمده است: یکی در [[سوره سبأ]]،۲۰ که به پیروی قوم سبأ از او اشاره دارد و دیگری در [[سوره شعراء]]، ۹۵ که پایان کار او و پیروانش در روز بازپسین را گزارش می‌دهد.


[[علامه مجلسی]] در جلد ۶۰ [[بحار الانوار]] ۱۷۷ [[روایت]] از [[معصومین]] در ارتباط با ابلیس یا شیطان نقل کرده است.(ر.ک:[[شیطان#شیطان در روایات|ابلیس در روایات]])
[[علامه مجلسی]] در جلد ۶۰ [[بحار الانوار]] ۱۷۷ [[روایت]] از [[معصومین]] در ارتباط با ابلیس یا شیطان نقل کرده است.(ر.ک:[[شیطان#شیطان در روایات|ابلیس در روایات]])


===کفر ابلیس===
===کفر ابلیس===
در [[سوره بقره]]، ۳۴ و [[سوره ص|ص]]، ۷۴ آمده است:«و کَانَ مِنَ الکفِرین». در این که مقصود از [[کفر]]، کفرِ عناد یا کفرِ جهالت است، بین مفسّران اختلاف نظر وجود دارد. پاره‌ای به استناد اقرار وی که بر سر راه راست تو در کمین آنان خواهم نشست: «لاَقعُدَنَّ لَهم صِرَاطَکَ المُستقِیمَ» (اعراف، ۱۶) و آنان را گمراه خواهم کرد: «لَاُغوِینَّهُم...» (ص/ ۳۸، ۸۲) او را عالم به دین حق و اضلال، و کفر او را کفر عناد دانسته و عده‌ای به دلیل این که اختیار شقاوت با علم به گمراهی را محال دانسته‌اند، کفر وی را کفرِ جهالت معرّفی کرده‌اند.<ref>الکبیر، ج ۱۴، ص ۳۹.</ref>
در [[سوره بقره]]، ۳۴ و [[سوره ص|ص]]، ۷۴ آمده است:«و کَانَ مِنَ الکفِرین». در این که مقصود از [[کفر]]، کفرِ عناد یا کفرِ جهالت است، بین مفسّران اختلاف نظر وجود دارد. پاره‌ای به استناد اقرار وی که بر سر راه راست تو در کمین آنان خواهم نشست: «لاَقعُدَنَّ لَهم صِرَاطَکَ المُستقِیمَ» <ref>سوره اعراف، آیه ۱۶.</ref> و آنان را گمراه خواهم کرد: «لَاُغوِینَّهُم...» <ref>سوره ص، آیه ۳۸، ۸۲.</ref> او را عالم به دین حق و اضلال، و کفر او را کفر عناد دانسته و عده‌ای به دلیل این که اختیار شقاوت با علم به گمراهی را محال دانسته‌اند، کفر وی را کفرِ جهالت معرّفی کرده‌اند.<ref>فخر رازی، التفسیر الکبیر، ۱۴۱۳ق، ج۱۴، ص۳۹.</ref>


{{جمع شدن|تبیین کفر ابلیس در کلام الهی به صیغه ماضی، موجب پیدایش آرای گوناگونی شده است:}}
{{جمع شدن|تبیین کفر ابلیس در کلام الهی به صیغه ماضی، موجب پیدایش آرای گوناگونی شده است:}}


۱. همان طور که از ظاهر آیه نیز برمی‌آید، ابلیس پیش از تمرّد کافر بوده است. براساس این دیدگاه، عبادت طولانی ابلیس، نه از سرِ ایمان و [[اخلاص]]، بلکه از روی [[ریا]]، [[نفاق]] و هم‌رنگ شدن با جماعت فرشتگان بوده است.<ref>مجمع البیان، ج ۱، ص ۱۹۱؛ روض الجنان، ج ۱، ص ۲۱۳.</ref> از سخن ابلیس در آیه «لَم أَکنْ لِاَسجُدَ لِبشر خَلقتَهُ مِن صَلصال مِن حَمإ مَسنون» (حجر،۳۳) برمی‌آید که وی پیش از صدور فرمان سجده نیز کافر بوده است.<ref>طباطبائی، المیزان، ج۱۲، ص۱۵۵.</ref> افزون بر ظواهر آیات، گفت‌و‌گوی مشهور ابلیس با فرشتگان را که در آن شبهاتی در حکمت آفرینش، فایده تکلیف و... از سوی او مطرح می‌شود، تأییدی بر کفر وی پیش از سرپیچی از فرمان خدا دانسته‌اند.<ref>طباطبائی، المیزان، ج۸، ص۴۸.</ref>
۱. همان طور که از ظاهر آیه نیز برمی‌آید، ابلیس پیش از تمرّد کافر بوده است. براساس این دیدگاه، عبادت طولانی ابلیس، نه از سرِ ایمان و [[اخلاص]]، بلکه از روی [[ریا]]، [[نفاق]] و هم‌رنگ شدن با جماعت فرشتگان بوده است.<ref>طبرسی، مجمع البیان، ۱۴۰۶ق، ج۱، ص۱۹۱؛ ابوالفتوح رازی، روض الجنان، ۱۳۷۵ش، ج۱، ص۲۱۳.</ref> از سخن ابلیس در آیه «لَم أَکنْ لِاَسجُدَ لِبشر خَلقتَهُ مِن صَلصال مِن حَمإ مَسنون» <ref>سوره حجر، آیه ۳۳.</ref> برمی‌آید که وی پیش از صدور فرمان سجده نیز کافر بوده است.<ref>طباطبایی، المیزان، ۱۳۹۳ق، ج۱۲، ص۱۵۵.</ref> افزون بر ظواهر آیات، گفت‌و‌گوی مشهور ابلیس با فرشتگان را که در آن شبهاتی در حکمت آفرینش، فایده تکلیف و... از سوی او مطرح می‌شود، تأییدی بر کفر وی پیش از سرپیچی از فرمان خدا دانسته‌اند.<ref>طباطبایی، المیزان، ۱۳۹۳ق، ج۸، ص۴۸.</ref>


۲. ابلیس، نخست [[مؤمن]] بود؛ ولی به کفر گرایید. این رأی به چند صورت تبیین شده است:
۲. ابلیس، نخست [[مؤمن]] بود؛ ولی به کفر گرایید. این رأی به چند صورت تبیین شده است:
* گرچه ابلیس ایمان داشت، خداوند از ازل می‌دانست که او به حتم کافر خواهد شد؛ بر این اساس، ابلیس در علم خدا، از زمره کافران به شمار می‌آمد؛ به همین جهت کفر وی در قرآن کریم به صیغه ماضی گزارش شده است.<ref>طبری، جامع البیان، ۱۴۱۵ق، مج ۱۲، ج ۲۳، ص ۲۲۰؛ مجمع البیان، ج۱، ص۱۹۱.</ref>
* گرچه ابلیس ایمان داشت، خداوند از ازل می‌دانست که او به حتم کافر خواهد شد؛ بر این اساس، ابلیس در علم خدا، از زمره کافران به شمار می‌آمد؛ به همین جهت کفر وی در قرآن کریم به صیغه ماضی گزارش شده است.<ref>طبری، جامع البیان، ۱۴۱۵ق، ج۲۳، ص۲۲۰؛ طبرسی، مجمع البیان، ۱۴۰۶ق، ج۱، ص۱۹۱.</ref>
* از آن جا که ابلیس پس از ایمان، به کفر گرایید، تعبیر به «کَانَ مِن الکَفرینَ» پس از گذشت زمانی هر چند کوتاه، امری مُجاز و متداول است.
* از آن جا که ابلیس پس از ایمان، به کفر گرایید، تعبیر به «کَانَ مِن الکَفرینَ» پس از گذشت زمانی هر چند کوتاه، امری مُجاز و متداول است.
* ابلیس مؤمن بود و کافر شد و جمله «کَانَ مِن الکَفرینَ» به معنای صار من الکفرین است.<ref>التفسیر الکبیر، ج ۲، ص ۲۳۷؛ مجمع البیان، ج ۱، ص ۱۹۱.</ref>
* ابلیس مؤمن بود و کافر شد و جمله «کَانَ مِن الکَفرینَ» به معنای صار من الکفرین است.<ref>فخر رازی، التفسیر الکبیر، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۲۳۷؛ طبرسی، مجمع البیان، ۱۴۰۶ق، ج۱، ص۱۹۱.</ref>
{{پایان جمع شدن}}
{{پایان جمع شدن}}


خط ۴۷: خط ۴۷:


===شیطان در زرتشت===
===شیطان در زرتشت===
در اوستا از وی با نام انگْرَمَینیو و در پَهْلوی، اَهرِمَن یا اهریمن یا آهِرْمَن به معنای «مینوی ستیهنده و دشمن» و در ادبیات پارسی، گنامینو به معنای «مینوی از میان برنده و نابود کننده» و با وصف «مایل به از میان بردن و نابود کردن» یاد شده است.<ref>کتاب مقدّس، پیدایش ۳.</ref>
در اوستا از وی با نام انگْرَمَینیو و در پَهْلوی، اَهرِمَن یا اهریمن یا آهِرْمَن به معنای «مینوی ستیهنده و دشمن» و در ادبیات پارسی، گنامینو به معنای «مینوی از میان برنده و نابود کننده» و با وصف «مایل به از میان بردن و نابود کردن» یاد شده است.<ref>کتاب مقدّس، کتاب پیدایش، باب ۳.</ref>


===شیطان در یهودیت و مسیحیت===
===شیطان در یهودیت و مسیحیت===
در میان یهودیان و مسیحیان نیز ابلیس، موجودی منفی و منفور شناخته می‌شود؛ اگرچه در سفر پیدایش، عامل فریب [[حضرت آدم|آدم]] و حوّا و [[هبوط]] آنان از [[بهشت]]، «مار» معرّفی شده است؛<ref>همان، مکاشفه ۱۲:۷ ۱۰.</ref> البتّه عهد جدید به صراحت، ضمن گزارش ماجرای اخراج وی از آسمان‌ها که به گونه‌ای متفاوت آمده، مار را همان ابلیس شناسانده است.<ref>همان، ۱۲:۱۰.</ref>
در میان یهودیان و مسیحیان نیز ابلیس، موجودی منفی و منفور شناخته می‌شود؛ اگرچه در سفر پیدایش، عامل فریب [[حضرت آدم|آدم]] و حوّا و [[هبوط]] آنان از [[بهشت]]، «مار» معرّفی شده است؛<ref>کتاب مقدس، کتاب مکاشفه، باب ۱۲، آیه ۹.</ref> البتّه عهد جدید به صراحت، ضمن گزارش ماجرای اخراج وی از آسمان‌ها که به گونه‌ای متفاوت آمده، مار را همان ابلیس شناسانده است.<ref>کتاب مقدس، کتاب مکاشفه، باب ۱۲، آیه ۱۰.</ref>


در کتاب مقدّس، ابلیس مترادف با شیطان،<ref>همان، ۹:۱۱.</ref> و [[فرشته]] چاه بی‌انتها دانسته شده که به زبان عبری، او را «ابدون» و به یونانی «اپولیون» به معنای نابود کننده<ref>همان، اعمال رسولان، ۲۶:۱۸.</ref> می‌خوانند؛ هم چنین مکرّر درباره وسوسه و فریب‌های وی هشدار داده<ref>همان،متی ۱۲:۲۴.</ref> و از ویژگی‌های وی با این تعابیر یاد شده است:رئیس دیوها،<ref>همان، ۹:۳۴؛ مرقس ۴:۲۲.</ref> رئیس ارواح ناپاک،<ref>همان، افسیسان ۲:۲.</ref> رئیس نیروهای پلید،<ref>. همان:یوحنا ۸ :۴۳ ۴۵.</ref> از همان اوّل قاتل بود و از حقیقت نفرت داشت و در وجود او ذره‌ای حقیقت پیدا نمی‌شود، ذاتاً دروغگو، پدر تمام دروغگوها،<ref>همان:یوحنا ۸ :۴۳ ۴۵.</ref> پدر واقعی کفر‌پیشگان،<ref>همان:یوحنا ۸ :۴۳ ۴۵.</ref> و دشمن شما که چون شیری گرسنه، غرّان به هر سو می‌گردد تا طعمه‌ای بیابد و آن را ببلعد.<ref>همان، نامه اول پطرس ۵ :۸.</ref> در کتاب مقدّس، ابلیس از فرشتگان دانسته شده<ref>قاموس کتاب مقدّس، ص ۵۴۵.</ref> و دامنه قدرت وی به گونه‌ای گسترده است که از او با عنوان فرمانروای این دنیا،<ref>کتاب مقدّس، یوحنا ۱۲:۳۱ ۳۲.</ref> حاکم این دنیای پر از [[گناه]]<ref>همان:نامه دوم قرنتیان ۴:۳ ۵.</ref> و موجب جنون<ref>همان، مرقس ۵:۱ ۲۰.</ref> و صرع<ref>کتاب مقدس، مرقس ۹:۱۷-۲۷.</ref> یاد شده و به توانایی او از این که به شکلی حتّی به هیأت فرشتگان نور درآید تا مردم را بفریبد، اشاره شده است.<ref>همان، نامه دوم قرنتیان ۱۱:۱۴ ۱۶.</ref> کتاب مقدّس، [[قساوت قلب]] را موجب سلطه وی معرفی<ref>همان، مرقس ۴:۱۵.</ref> و به آدمیان چنین سفارش کرده است:خودرا با تمام سلاح‌های خدا مجهز کنید تا بتوانید در برابر وسوسه‌ها و نیرنگ‌های شیطان بایستید؛<ref>همان، افسیسان ۶:۱۱.</ref> هم چنین از بخشش دیگران برای جلوگیری از بهره برداری شیطان،<ref>همان، نامه دوم قرنتیان ۲:۱۱.</ref> و [[ازدواج]] جهت رهایی از وسوسه شیطان<ref>کتاب مقدّس، نامه اول قرنتیان ۷:۵.</ref>و عدم پیوند با بی‌ایمانان<ref>همان، نامه دوم قرنتیان ۶ :۱۲ ۱۵.</ref> و تکیه برخداوند و استواری<ref>کتاب مقدّس، نامه اول پطرس ۵ :۸.</ref> به صورت راه‌های مقابله با وی سخن به میان آمده است و آتش ابدی را سرای شیطان و ارواح شریر و فرجام وی دانسته است.<ref>کتاب مقدّس، متی ۲۵:۴۱ و نامه دوم قرنتیان ۱۱:۱۴.</ref>
در کتاب مقدّس، ابلیس مترادف با شیطان،<ref>کتاب مقدس، کتاب مکاشفه، ۹:۱۱.</ref> و [[فرشته]] چاه بی‌انتها دانسته شده که به زبان عبری، او را «ابدون» و به یونانی «اپولیون» به معنای نابود کننده<ref>همان، مکاشفه، باب ۹، آیه ۱۱.</ref> می‌خوانند؛ هم چنین مکرّر درباره وسوسه و فریب‌های وی هشدار داده<ref>همان،متی ۱۲:۲۴.</ref> و از ویژگی‌های وی با این تعابیر یاد شده است:رئیس دیوها،<ref>همان، ۹:۳۴؛ مرقس ۴:۲۲.</ref> رئیس ارواح ناپاک،<ref>همان، افسیسان ۲:۲.</ref> رئیس نیروهای پلید،<ref>. همان:یوحنا ۸ :۴۳ ۴۵.</ref> از همان اوّل قاتل بود و از حقیقت نفرت داشت و در وجود او ذره‌ای حقیقت پیدا نمی‌شود، ذاتاً دروغگو، پدر تمام دروغگوها،<ref>همان:یوحنا ۸ :۴۳ ۴۵.</ref> پدر واقعی کفر‌پیشگان،<ref>همان:یوحنا ۸ :۴۳ ۴۵.</ref> و دشمن شما که چون شیری گرسنه، غرّان به هر سو می‌گردد تا طعمه‌ای بیابد و آن را ببلعد.<ref>همان، نامه اول پطرس ۵ :۸.</ref> در کتاب مقدّس، ابلیس از فرشتگان دانسته شده<ref>هاکس، قاموس کتاب مقدّس، ۱۳۷۷ش، ص ۵۴۵.</ref> و دامنه قدرت وی به گونه‌ای گسترده است که از او با عنوان فرمانروای این دنیا،<ref>کتاب مقدّس، یوحنا ۱۲:۳۱ ۳۲.</ref> حاکم این دنیای پر از [[گناه]]<ref>همان:نامه دوم قرنتیان ۴:۳ ۵.</ref> و موجب جنون<ref>همان، مرقس ۵:۱ ۲۰.</ref> و صرع<ref>کتاب مقدس، مرقس ۹:۱۷-۲۷.</ref> یاد شده و به توانایی او از این که به شکلی حتّی به هیأت فرشتگان نور درآید تا مردم را بفریبد، اشاره شده است.<ref>همان، نامه دوم قرنتیان ۱۱:۱۴ ۱۶.</ref> کتاب مقدّس، [[قساوت قلب]] را موجب سلطه وی معرفی<ref>همان، مرقس ۴:۱۵.</ref> و به آدمیان چنین سفارش کرده است:خودرا با تمام سلاح‌های خدا مجهز کنید تا بتوانید در برابر وسوسه‌ها و نیرنگ‌های شیطان بایستید؛<ref>همان، افسیسان ۶:۱۱.</ref> هم چنین از بخشش دیگران برای جلوگیری از بهره برداری شیطان،<ref>همان، نامه دوم قرنتیان ۲:۱۱.</ref> و [[ازدواج]] جهت رهایی از وسوسه شیطان<ref>کتاب مقدّس، نامه اول قرنتیان ۷:۵.</ref>و عدم پیوند با بی‌ایمانان<ref>همان، نامه دوم قرنتیان ۶ :۱۲ ۱۵.</ref> و تکیه برخداوند و استواری<ref>کتاب مقدّس، نامه اول پطرس ۵ :۸.</ref> به صورت راه‌های مقابله با وی سخن به میان آمده است و آتش ابدی را سرای شیطان و ارواح شریر و فرجام وی دانسته است.<ref>کتاب مقدّس، متی ۲۵:۴۱ و نامه دوم قرنتیان ۱۱:۱۴.</ref>


===شیطان معرفی شده در فیلم‌های هالیوود===
===شیطان معرفی شده در فیلم‌های هالیوود===
خط ۶۶: خط ۶۶:


=== از جنیان===
=== از جنیان===
[[حسن بصری]] و قتاده در روایت ابن زید،بلخی، رمانی<ref>طوسی، التبیان، ج۱، ص۱۵۱.</ref> و بسیاری دیگر چون [[سید مرتضی]]، [[ابوالفتوح رازی]]،<ref>روض الجنان، ج ۱، ص ۲۱۲.</ref> [[زمخشری]]،<ref>الکشّاف، ج ۱، ص ۱۲۷.</ref> قمی،<ref>کنز الدقائق، ج ۱، ص ۳۵۱.</ref> [[سید قطب]]<ref>فی ظلال، ج ۱، ص ۵۸.</ref> و مغنیه،<ref>الکاشف، ج ۱، ص ۸۳.</ref> ابلیس را از جن می‌دانند.
[[حسن بصری]] و قتاده در روایت ابن زید،بلخی، رمانی<ref>طوسی، التبیان، ج۱، ص۱۵۱.</ref> و بسیاری دیگر چون [[سید مرتضی]]، [[ابوالفتوح رازی]]،<ref>ابوالفتوح رازی، روض الجنان، ۱۳۷۵ش، ج۱، ص۲۱۲.</ref> [[زمخشری]]،<ref>الکشّاف، ج ۱، ص ۱۲۷.</ref> قمی،<ref>کنز الدقائق، ج ۱، ص ۳۵۱.</ref> [[سید قطب]]<ref>فی ظلال، ج ۱، ص ۵۸.</ref> و مغنیه،<ref>الکاشف، ج ۱، ص ۸۳.</ref> ابلیس را از جن می‌دانند.


[[شیخ مفید]]، [[شیعه]] را بر این رأی دانسته<ref>مجمع البیان، ج ۱، ص ۱۸۹.</ref> و [[فخر رازی]] آن رابه [[معتزله]] نسبت داده است.<ref>التفسیر الکبیر، ج ۲، ص ۲۱۳.</ref> بسیاری از دارندگان این رأی، به برخی روایات نیز استناد کرده‌اند.<ref>کشف الاسرار، ج ۳، ص ۵۷۰ ؛ طوسی، التبیان، ج۱، ص۱۵۲.</ref><ref>بحارالانوار، ج۶۰، باب ذکر ابلیس و قصصه، ح ۴۷ و ۵۴ و ۵۵ و ۱۰۹ و ۱۳۳ و ۱۴۲ </ref> {{جمع شدن|(دلایل:)}}
[[شیخ مفید]]، [[شیعه]] را بر این رأی دانسته<ref>طبرسی، مجمع البیان، ۱۴۰۶ق، ج۱، ص۱۸۹.</ref> و [[فخر رازی]] آن رابه [[معتزله]] نسبت داده است.<ref>فخر رازی، التفسیر الکبیر، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۲۱۳.</ref> بسیاری از دارندگان این رأی، به برخی روایات نیز استناد کرده‌اند.<ref>میبدی، کشف الاسرار، ۱۳۶۱ش، ج۳، ص۵۷۰ ؛ طوسی، التبیان، ج۱، ص۱۵۲.</ref><ref>مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۶۰، باب ذکر ابلیس و قصصه، ح۴۷، ۵۴، ۵۵، ۱۰۹، ۱۳۳، ۱۴۲.</ref> {{جمع شدن|(دلایل:)}}


صاحبان این رأی، افزون بر برخی روایات،<ref>عیاشی، ج ۱، ص ۳۴؛ البرهان، ج ۱، ص ۱۷۰؛ بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۱۴۴.</ref> ادلّه ذیل را نیز اقامه کرده‌اند:
صاحبان این رأی، افزون بر برخی روایات،<ref>عیاشی، ج ۱، ص ۳۴؛ البرهان، ج ۱، ص ۱۷۰؛ مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۱۱، ص۱۴۴.</ref> ادلّه ذیل را نیز اقامه کرده‌اند:
# به تصریح قرآن، ابلیس از جنّیان بوده است: «فَسجَدوا إِلاَّ إِبلیس کَانَ مِن الجِنِّ فَفَسقَ عَن أَمرِ رَبِّهِ.» (کهف، ۵۰)
# به تصریح قرآن، ابلیس از جنّیان بوده است: «فَسجَدوا إِلاَّ إِبلیس کَانَ مِن الجِنِّ فَفَسقَ عَن أَمرِ رَبِّهِ.» (کهف، ۵۰)
# انسان از خاک، و جن از آتش آفریده شده‌اند (حجر، ۲۶ و ۲۷) و طبق روایات، آفرینش ملائک از نور، ریح و [[روح]] بوده<ref>التفسیر الکبیر، ج ۲، ص ۲۱۴، الدرالمنثور، ج ۱، ص ۱۲۴.</ref> و ابلیس، جنس خود را از آتش معرّفی کرده است: «خَلقتَنِی مِن نَار و خَلقتَهُ مِن طِین» (ص،۷۶) بر این اساس، ابلیس از جنیان است که از آتش آفریده شده‌اند.
# انسان از خاک، و جن از آتش آفریده شده‌اند (حجر، ۲۶ و ۲۷) و طبق روایات، آفرینش ملائک از نور، ریح و [[روح]] بوده<ref>فخر رازی، التفسیر الکبیر، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۲۱۴؛ الدرالمنثور، ج ۱، ص ۱۲۴.</ref> و ابلیس، جنس خود را از آتش معرّفی کرده است: «خَلقتَنِی مِن نَار و خَلقتَهُ مِن طِین» (ص،۷۶) بر این اساس، ابلیس از جنیان است که از آتش آفریده شده‌اند.
# ابلیس که [[کبر|استکبار]] ورزید و از انجام فرمان خداوند سرباز زد نمی‌تواند از ملائک باشد؛ زیرا ملائک [[عصمت|معصومند]] و هرگز در برابر فرمان الهی سرپیچی و [[:رده:گناه|گناه]] نمی‌کنند.<ref>«لاَیعصونَ اللّهَ مَا أَمرَهُم و یفعلونَ مَا یؤمَرونَ» (تحریم، ۶) بلکه از [[جن]] است که برخی فرمان‌بردار و برخی منحرفند:«و أَنَّا مِنَّا المُسلِمونَ و مِنَّا القَسطونَ» (جن، ۱۴)، «و أَنَّا مِنَّا الصّالحون وَ مِنَّا دوُنَ ذلِکَ کُنَّا طَرائِقَ قِدَداً.» (جن،۱۱)</ref>
# ابلیس که [[کبر|استکبار]] ورزید و از انجام فرمان خداوند سرباز زد نمی‌تواند از ملائک باشد؛ زیرا ملائک [[عصمت|معصومند]] و هرگز در برابر فرمان الهی سرپیچی و [[:رده:گناه|گناه]] نمی‌کنند.<ref>«لاَیعصونَ اللّهَ مَا أَمرَهُم و یفعلونَ مَا یؤمَرونَ» (تحریم، ۶) بلکه از [[جن]] است که برخی فرمان‌بردار و برخی منحرفند:«و أَنَّا مِنَّا المُسلِمونَ و مِنَّا القَسطونَ» (جن، ۱۴)، «و أَنَّا مِنَّا الصّالحون وَ مِنَّا دوُنَ ذلِکَ کُنَّا طَرائِقَ قِدَداً.» (جن،۱۱)</ref>


خط ۸۲: خط ۸۲:


=== از فرشتگان ===
=== از فرشتگان ===
[[ابن عباس|ابن عبّاس]]، [[ابن مسعود]]، قتاده، [[سعید بن مسیب]]، ابن جریح، ابن انباری، ابن جریر طبری، [[شیخ طوسی]]، بیضاوی و گروهی دیگر، ابلیس را از ملائک دانسته‌اند.<ref>طوسی، التبیان، ج۱، ص۱۵۰؛ بیضاوی، ج ۱، ص ۲۹۴؛ طبری، جامع البیان، ۱۴۱۵ق، مج ۱، ج ۱، ص۳۲۱.</ref> آلوسی این رأی را به بیش‌تر [[صحابه]] و [[تابعی|تابعان]] نسبت داده است.<ref>روح المعانی، مج ۱، ج ۱، ص ۳۶۵.</ref>{{جمع شدن|(دلایل:)}}
[[ابن عباس|ابن عبّاس]]، [[ابن مسعود]]، قتاده، [[سعید بن مسیب]]، ابن جریح، ابن انباری، ابن جریر طبری، [[شیخ طوسی]]، بیضاوی و گروهی دیگر، ابلیس را از ملائک دانسته‌اند.<ref>طوسی، التبیان، ج۱، ص۱۵۰؛ بیضاوی، ج ۱، ص ۲۹۴؛ طبری، جامع البیان، ۱۴۱۵ق، ج ۱، ص۳۲۱.</ref> آلوسی این رأی را به بیش‌تر [[صحابه]] و [[تابعی|تابعان]] نسبت داده است.<ref>آلوسی، روح المعانی، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۳۶۵.</ref>{{جمع شدن|(دلایل:)}}


صاحبان این دیدگاه، مسؤولیت ابلیس را (پیش از تمرّد) رئیس فرشتگان دنیا، سلطان دنیا، سلطان زمین، و خزانه‌دار [[بهشت]]<ref>طوسی، التبیان، ج۱، ص۱۵۱.</ref> شمرده‌اند. صاحبان این نظر، افزون بر [[روایت|روایات]]،<ref>تاریخ بلعمی، ج ۱، ص ۱۶؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲، ص ۳۸۶ ۳۸۷؛ طبری، جامع البیان، ۱۴۱۵ق، مج۱، ج۱، ص۳۲۱.</ref> به ظاهر آیاتی مانند:«و إِذ قُلنَا لِلملَائِکةِ اسجُدوا» (بقره،۳۴) تمسّک کرده و گفته‌اند: اگر ابلیس از ملائک نبود، فرمان الهی شامل او نمی‌شد و می‌توانست به این بهانه از [[سجده]] سرباز زند؛ هم چنین استثنای ابلیس از فرشتگان در چند [[آیه]]، نشان می‌دهد که ابلیس از ملائک بوده است؛ در غیر این صورت باید استثنا را منقطع بدانیم که مستلزم حمل بر مجاز و بر خلاف ظاهر و نیز مستلزم<ref>التبیان، ج ۱، ص ۱۵۳.</ref> تخصیص عمومات است که محذور آن بیش‌تر از آن است که ابلیس را از ملائک بدانیم.<ref>التفسیر الکبیر، ج ۲، ص ۲۱۵؛ مجمع البحرین، ج ۱، ص ۲۳۹.</ref>
صاحبان این دیدگاه، مسؤولیت ابلیس را (پیش از تمرّد) رئیس فرشتگان دنیا، سلطان دنیا، سلطان زمین، و خزانه‌دار [[بهشت]]<ref>طوسی، التبیان، ج۱، ص۱۵۱.</ref> شمرده‌اند. صاحبان این نظر، افزون بر [[روایت|روایات]]،<ref>تاریخ بلعمی، ج ۱، ص ۱۶؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲، ص ۳۸۶ ۳۸۷؛ طبری، جامع البیان، ۱۴۱۵ق، ج۱، ص۳۲۱.</ref> به ظاهر آیاتی مانند:«و إِذ قُلنَا لِلملَائِکةِ اسجُدوا» (بقره،۳۴) تمسّک کرده و گفته‌اند: اگر ابلیس از ملائک نبود، فرمان الهی شامل او نمی‌شد و می‌توانست به این بهانه از [[سجده]] سرباز زند؛ هم چنین استثنای ابلیس از فرشتگان در چند [[آیه]]، نشان می‌دهد که ابلیس از ملائک بوده است؛ در غیر این صورت باید استثنا را منقطع بدانیم که مستلزم حمل بر مجاز و بر خلاف ظاهر و نیز مستلزم<ref>التبیان، ج ۱، ص ۱۵۳.</ref> تخصیص عمومات است که محذور آن بیش‌تر از آن است که ابلیس را از ملائک بدانیم.<ref>فخر رازی، التفسیر الکبیر، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۲۱۵؛ طریحی، مجمع البحرین، ۱۴۰۸ق، ج۱، ص۲۳۹.</ref>


صاحبان این نظر، در مقابل آیه «کَانَ مِنَ الجِنِّ» (کهف، ۵۰) گفته‌اند: برخی برآنند که تفاوت میان فرشتگان و جنّ، تفاوت نوعی نیست؛ بلکه جنّ، صنفی از ملائک است. شاید بتوان قدیم‌ترین مأخذ این عقیده را روایت ابن عبّاس دانست که می‌گوید: ابلیس از طایفه‌ای از ملائک بوده که آنان را «الجنّ» می‌نامیدند و از میان ملائک، فقط این گروه، از «نارالسموم» آفریده شده بود و امّا این که چگونه ممکن است فرشته‌ای از فرمان الهی سرباززند، گفته می‌شود از قرآن فقط [[عصمت]] برخی از فرشتگان و نه همه آنان فهمیده می‌شود.<ref>التبیان، ج ۱، ص ۱۵۲.</ref> علّت نام‌گذاری این فرشتگان به جنّ، به دلیل خزانه‌داری بهشت یا پنهانی از دیدگان بوده است<ref>طبری، جامع البیان، ۱۴۱۵ق، مج۱، ج۱، ص۳۲۲؛ التبیان، ج۱، ص۱۵۲؛ آلوسی، روح المعانی، مج۱، ج۱، ص۳۶۵.</ref> بر اساس نظر برخی، ابلیس ابتدا از ملائک بود؛ امّا پس از نافرمانی، مسخ و از جنّیان شد.<ref>روح المعانی، مج ۱، ج ۱، ص ۳۶۵.</ref> صاحبان این رأی، آیه «کَانَ مِنَ الجِنِّ» (کهف،۵۰) را به معنای «صار من الجن» گرفته‌اند. شاید بتوان کلام زمخشری را به این رأی ناظر دانست که بر اساس آن، جمله «فَاخرُج مِنهَا» را به خروج از آفرینش نخستین معنا کرده است؛ یعنی پس از آن که سفید، زیبا و نورانی بود، او را سیاه، زشت و ظلمانی گردانید.<ref>الکشّاف، ج ۴، ص ۱۰۷.</ref>
صاحبان این نظر، در مقابل آیه «کَانَ مِنَ الجِنِّ» (کهف، ۵۰) گفته‌اند: برخی برآنند که تفاوت میان فرشتگان و جنّ، تفاوت نوعی نیست؛ بلکه جنّ، صنفی از ملائک است. شاید بتوان قدیم‌ترین مأخذ این عقیده را روایت ابن عبّاس دانست که می‌گوید: ابلیس از طایفه‌ای از ملائک بوده که آنان را «الجنّ» می‌نامیدند و از میان ملائک، فقط این گروه، از «نارالسموم» آفریده شده بود و امّا این که چگونه ممکن است فرشته‌ای از فرمان الهی سرباززند، گفته می‌شود از قرآن فقط [[عصمت]] برخی از فرشتگان و نه همه آنان فهمیده می‌شود.<ref>التبیان، ج ۱، ص ۱۵۲.</ref> علّت نام‌گذاری این فرشتگان به جنّ، به دلیل خزانه‌داری بهشت یا پنهانی از دیدگان بوده است<ref>طبری، جامع البیان، ۱۴۱۵ق، ج۱، ص۳۲۲؛ التبیان، ج۱، ص۱۵۲؛ آلوسی، روح المعانی، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۳۶۵.</ref> بر اساس نظر برخی، ابلیس ابتدا از ملائک بود؛ امّا پس از نافرمانی، مسخ و از جنّیان شد.<ref>آلوسی، روح المعانی، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۳۶۵.</ref> صاحبان این رأی، آیه «کَانَ مِنَ الجِنِّ» (کهف،۵۰) را به معنای «صار من الجن» گرفته‌اند. شاید بتوان کلام زمخشری را به این رأی ناظر دانست که بر اساس آن، جمله «فَاخرُج مِنهَا» را به خروج از آفرینش نخستین معنا کرده است؛ یعنی پس از آن که سفید، زیبا و نورانی بود، او را سیاه، زشت و ظلمانی گردانید.<ref>الکشّاف، ج ۴، ص ۱۰۷.</ref>
{{پایان جمع شدن}}
{{پایان جمع شدن}}


خط ۹۲: خط ۹۲:
پس از آنکه ابلیس از انجام فرمان الهی در سجده بر آدم سر باز زد و از جایگاه خود رانده شد، از خداوند خواست که او را تا روز قیامت مهلت دهد و خداوند تا مدت معینی به او مهلت داد. این رویداد در آیات ۳۶ تا ۳۸ سوره حجر آمده است:«قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِي إِلَىٰ يَوْمِ يُبْعَثُونَ قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ إِلَىٰ يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ؛ گفت: اى پروردگار من، مرا تا روزى كه دوباره زنده مى‌شوند مهلت ده. گفت: تو در شمار مهلت‌يافتگانى. تا آن روزى كه وقتش معلوم است.» برخی منابع حدیثی، روایاتی نقل کرده‌اند که بر اساس آن، مهلت دادن به ابلیس، پاداش عبادات طولانی او بوده است.<ref>شیخ صدوق، علل الشرایع، ۱۴۰۸ق، ص ۱۷۸.</ref>
پس از آنکه ابلیس از انجام فرمان الهی در سجده بر آدم سر باز زد و از جایگاه خود رانده شد، از خداوند خواست که او را تا روز قیامت مهلت دهد و خداوند تا مدت معینی به او مهلت داد. این رویداد در آیات ۳۶ تا ۳۸ سوره حجر آمده است:«قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِي إِلَىٰ يَوْمِ يُبْعَثُونَ قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ إِلَىٰ يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ؛ گفت: اى پروردگار من، مرا تا روزى كه دوباره زنده مى‌شوند مهلت ده. گفت: تو در شمار مهلت‌يافتگانى. تا آن روزى كه وقتش معلوم است.» برخی منابع حدیثی، روایاتی نقل کرده‌اند که بر اساس آن، مهلت دادن به ابلیس، پاداش عبادات طولانی او بوده است.<ref>شیخ صدوق، علل الشرایع، ۱۴۰۸ق، ص ۱۷۸.</ref>


در آثار تفسیری شیعه، با استناد به اینکه از ابلیس جز شرارت برنمی‌خیزد، این پرسش مطرح شده که چرا خداوند با شناختی که از ابلیس داشت، او را آفرید و علاوه بر آن، مهلت‌خواهی او را پس از رانده شدن پذیرفت.<ref>المیزان، ج ۸، ص ۵۴ - ۶۹.</ref> ملاصدرا در تفسیر خود می‌گوید که حکمت‌های آفرینش شیطان بسیار است، اما جز خدا کسی بر همه آنها احاطه ندارد.<ref>تفسیر ملاصدرا، ج ۵، ص ۲۸۶ و ۲۸۷.</ref>
در آثار تفسیری شیعه، با استناد به اینکه از ابلیس جز شرارت برنمی‌خیزد، این پرسش مطرح شده که چرا خداوند با شناختی که از ابلیس داشت، او را آفرید و علاوه بر آن، مهلت‌خواهی او را پس از رانده شدن پذیرفت.<ref>طباطبایی، المیزان، ۱۳۹۳ق، ج۸، ص۵۴-۶۹.</ref> ملاصدرا در تفسیر خود می‌گوید که حکمت‌های آفرینش شیطان بسیار است، اما جز خدا کسی بر همه آنها احاطه ندارد.<ref>تفسیر ملاصدرا، ج ۵، ص ۲۸۶ و ۲۸۷.</ref>


==فرجام ابلیس و «وقت المعلوم» ==
==فرجام ابلیس و «وقت المعلوم» ==
درباره اینکه [[مرگ]] ابلیس (وقت المعلوم در آیه ۸۰ و ۸۱  سوره ص: قَالَ فَإِنَّک مِنَ الْمُنظَرِ‌ینَ إِلَیٰ یوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ) چه زمانی و چگونه خواهد بود روایات مختلفی وجود دارد که سندهای محکمی ندارند. در برخی [[امام زمان(عج)]] او را به هنگام [[عصر ظهور|ظهور]] گردن می‌زند،<ref> امام صادق(ع) می‌فرمایند: «روزی که قائم ما(ع) ظهور کند، موهای پیشانی او (ابلیس) را میگیرد و گردنش را میزند». تفسیر عیاشی، ج ۱۲، ص ۱۷۵.</ref> در حدیث دیگری زمان مرگ او بین نفخه اول و دوم [[صور اسرافیل]] بیان شده است،<ref> بحارالانوار، ج ۶۰، ص ۲۴۴</ref> و در نقل دیگری، ابلیس در زمان رجعت و به دست پیامبر(ص) کشته می‌شود.<ref> بحارالانوار، ج ۶۰، ص ۲۴۴</ref> [[علامه مجلسی]] پس از نقل احادیث مختلف معتقد است [[شیطان]] تا پیش از [[قیامت]] وجود دارد و مرگ او در نفخ صور صورت می‌گیرد.<ref>مجلسی، بحارالانوار، ج۶۰، ص۲۴۴.</ref>
درباره اینکه [[مرگ]] ابلیس (وقت المعلوم در آیه ۸۰ و ۸۱  سوره ص: قَالَ فَإِنَّک مِنَ الْمُنظَرِ‌ینَ إِلَیٰ یوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ) چه زمانی و چگونه خواهد بود روایات مختلفی وجود دارد که سندهای محکمی ندارند. در برخی [[امام زمان(عج)]] او را به هنگام [[عصر ظهور|ظهور]] گردن می‌زند،<ref> امام صادق(ع) می‌فرمایند: «روزی که قائم ما(ع) ظهور کند، موهای پیشانی او (ابلیس) را میگیرد و گردنش را میزند». تفسیر عیاشی، ج ۱۲، ص ۱۷۵.</ref> در حدیث دیگری زمان مرگ او بین نفخه اول و دوم [[صور اسرافیل]] بیان شده است،<ref>مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۶۰، ص۲۴۴.</ref> و در نقل دیگری، ابلیس در زمان رجعت و به دست پیامبر(ص) کشته می‌شود.<ref> مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۶۰، ص۲۴۴.</ref> [[علامه مجلسی]] پس از نقل احادیث مختلف معتقد است [[شیطان]] تا پیش از [[قیامت]] وجود دارد و مرگ او در نفخ صور صورت می‌گیرد.<ref>مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۶۰، ص۲۴۴.</ref>


[[علامه طباطبایی]] می‌گوید ملازمه‌ای بین تکلیف انسان و وجود شیطان برای اغواگری او وجود ندارد و ممکن است جامعه انسانی صالح شود و با وجود شیطان، مردم جز خدا کسی را نپرستند.<ref> علامه طباطبایی، المیزان، ج ۱۲، ص ۱۶۰</ref>
[[علامه طباطبایی]] می‌گوید ملازمه‌ای بین تکلیف انسان و وجود شیطان برای اغواگری او وجود ندارد و ممکن است جامعه انسانی صالح شود و با وجود شیطان، مردم جز خدا کسی را نپرستند.<ref>طباطبایی، المیزان، ۱۳۹۳ق، ج۱۲، ص۱۶۰</ref>


خداوند در همان گفت‌و‌گوی آغازین، جایگاه نهایی ابلیس و پیروانش را فرو افتادن در [[دوزخ]] خشم الهی اعلام فرمود: «قَالَ فَالحقُّ وَالحَقَّ أَقولُ لَاَملأنَّ جَهنّمَ مِنکَ و مِمَّن تَبِعَکَ مِنهُم أَجمعین» (ص،۸۴و ۸۵) و جهنّم را سزای آنان دانست: «قالَ اذهَبْ فمَن تَبِعکَ مِنهُم فَإِنَّ جَهنَّم جَزاؤُکُم جَزاءً مَوفوراً.» (اسراء،۶۳) براساس آیات قرآن، در [[قیامت|روز حشر]]، پس از داوری خداوند، ابلیس<ref>مجمع البیان، ج ۶، ص ۴۷۸.</ref> با اعلام بیزاری از پیروان خویش، مسؤولیت انحراف‌های آنان را بر عهده خود ایشان دانسته، می‌گوید: همانا خداوند به شما وعده داد وعده‌ای راست؛ ولی من به شما وعده دادم؛ پس تخلّف کردم. مرا بر شما تسلّطی نبود، جز آن که شما را خواندم و شما اجابت کردید؛ پس مرا سرزنش نکنید و به ملامت خویشتن بپردازید. اکنون من فریادرس شما نیستم و شما نیز نمی‌توانید فریادرس من باشید.«و قالَ الشَّیطَنُ لَمّا قُضِی الأَمرُ إِنَّ اللّهَ وَعَدکُم وَعدَالحَقِّ و وَعدتُّکُم فَأَخلَفتُکُم و مَا کَانَ لِی عَلیکُم مِن سُلطن إلاَّ أَن دَعوتُکُم فَاستَجبتُم لِی فَلاَتَلومونِی و لوموا أَنفسَکُم مَا أَنَا بِمُصرِخِکُم و مَا أَنتُم بِمُصرِخِی إِنِّی کَفرتُ بِمَا أَشرکتُمونِ مِن قَبلُ إِنَّ الظَّلِمینَ لَهُم عَذابٌ أَلیمٌ».(ابراهیم، ۲۲)
خداوند در همان گفت‌و‌گوی آغازین، جایگاه نهایی ابلیس و پیروانش را فرو افتادن در [[دوزخ]] خشم الهی اعلام فرمود: «قَالَ فَالحقُّ وَالحَقَّ أَقولُ لَاَملأنَّ جَهنّمَ مِنکَ و مِمَّن تَبِعَکَ مِنهُم أَجمعین» (ص،۸۴و ۸۵) و جهنّم را سزای آنان دانست: «قالَ اذهَبْ فمَن تَبِعکَ مِنهُم فَإِنَّ جَهنَّم جَزاؤُکُم جَزاءً مَوفوراً.» (اسراء،۶۳) براساس آیات قرآن، در [[قیامت|روز حشر]]، پس از داوری خداوند، ابلیس<ref>طبرسی، مجمع البیان، ۱۴۰۶ق، ج۶، ص۴۷۸.</ref> با اعلام بیزاری از پیروان خویش، مسؤولیت انحراف‌های آنان را بر عهده خود ایشان دانسته، می‌گوید: همانا خداوند به شما وعده داد وعده‌ای راست؛ ولی من به شما وعده دادم؛ پس تخلّف کردم. مرا بر شما تسلّطی نبود، جز آن که شما را خواندم و شما اجابت کردید؛ پس مرا سرزنش نکنید و به ملامت خویشتن بپردازید. اکنون من فریادرس شما نیستم و شما نیز نمی‌توانید فریادرس من باشید.«و قالَ الشَّیطَنُ لَمّا قُضِی الأَمرُ إِنَّ اللّهَ وَعَدکُم وَعدَالحَقِّ و وَعدتُّکُم فَأَخلَفتُکُم و مَا کَانَ لِی عَلیکُم مِن سُلطن إلاَّ أَن دَعوتُکُم فَاستَجبتُم لِی فَلاَتَلومونِی و لوموا أَنفسَکُم مَا أَنَا بِمُصرِخِکُم و مَا أَنتُم بِمُصرِخِی إِنِّی کَفرتُ بِمَا أَشرکتُمونِ مِن قَبلُ إِنَّ الظَّلِمینَ لَهُم عَذابٌ أَلیمٌ».(ابراهیم، ۲۲)
در پایان، همه آنان به فرجام خویش رسیده، به دوزخ افکنده می‌شوند:«فَکُبکِبوا فیهَا هُم وَالغَاوُونَ و جُنودُ إِبلیسَ أَجمَعونَ.» (شعراء،۹۴و۹۵)
در پایان، همه آنان به فرجام خویش رسیده، به دوزخ افکنده می‌شوند:«فَکُبکِبوا فیهَا هُم وَالغَاوُونَ و جُنودُ إِبلیسَ أَجمَعونَ.» (شعراء،۹۴و۹۵)


خط ۱۰۷: خط ۱۰۷:
==منابع==
==منابع==
{{منابع}}
{{منابع}}
* آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، به کوشش محمد حسین عرب، اول، بیروت،‌ دار الفکر، ۱۴۱۷ق.
* آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، به کوشش محمد حسین عرب، بیروت،‌ دار الفکر، ۱۴۱۷ق.
* آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن کریم، تهران، اسراء و رجاء، ۱۳۷۳ش.
* آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن کریم، تهران، اسراء و رجاء، ۱۳۷۳ش.
* ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۴۰۴ق.
* ابن فارس، أبی الحسین احمد، معجم مقاییس اللغه، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۴۰۴ق.
* ابن کثیر، البدایة و النهایه، به کوشش علی محمد معوض و عادل احمد، بیروت،‌ دار الکتب العلمیة، ۱۴۱۸ق.
* ابن کثیر، البدایة و النهایه، به کوشش علی محمد معوض و عادل احمد، بیروت،‌ دار الکتب العلمیة، ۱۴۱۸ق.
* ابن منظور، لسان العرب، به کوشش علی شیری، اول، بیروت،‌ دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ق.
* ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، به کوشش علی شیری، بیروت،‌ دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ق.
* بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، قم، مؤسسه البعثة، ۱۴۱۵ ق.
* بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، قم، مؤسسه البعثة، ۱۴۱۵ ق.
* بیضاوی شیرازی، انوار التنزیل و اسرار التأویل، بیروت،‌ دار الفکر، ۱۴۱۶ق.
* بیضاوی شیرازی، انوار التنزیل و اسرار التأویل، بیروت،‌ دار الفکر، ۱۴۱۶ق.
* خلیل بن احمد، ترتیب کتاب العین، به کوشش محمد حسن بکایی، اول، قم، نشر اسلامی، ۱۴۱۴ق.
* فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، به کوشش محمد حسن بکایی، قم، نشر اسلامی، ۱۴۱۴ق.
* دائرة المعارف الاسلامیه، ترجمه: احمد شنتاوی و دیگران، بیروت،‌ دار المعرفة، ۱۹۳۳م.
* دائرة المعارف الاسلامیه، ترجمه: احمد شنتاوی و دیگران، بیروت،‌ دار المعرفة، ۱۹۳۳م.
* دائرة المعارف الشیعیة العامة، محمد حسین الاعلمی الحائری، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت، لبنان، الطبعة الثانیة، ۱۴۱۳ه‍.ق
* حائری، محمد حسین الاعلمی، دائرة المعارف الشیعیة العامة، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، الطبعة الثانیة، ۱۴۱۳ق.
* رازی، ابوالفتوح، روض الجنان و روح الجنان، به کوشش یاحقی و ناصح، اول، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۳۷۵ش.
* ابوالفتوح رازی، حسین بن علی، روض الجنان و روح الجنان، به کوشش یاحقی و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۳۷۵ش.
* راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، به کوشش صفوان عدنان داوودی، اول، دمشق،‌ دار القلم، ۱۴۱۲ق.
* راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، به کوشش صفوان عدنان داوودی، دمشق،‌ دار القلم، ۱۴۱۲ق.
* زبیدی، سید محمد مرتضی، تاج العروس من جواهرالقاموس، به کوشش علی شیری، اول، بیروت،‌ دار الفکر، ۱۴۱۴ق.
* زبیدی، سید محمد مرتضی، تاج العروس من جواهرالقاموس، به کوشش علی شیری، بیروت،‌ دار الفکر، ۱۴۱۴ق.
* زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف، قم، بلاغت، ۱۴۱۵ق.
* زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف، قم، بلاغت، ۱۴۱۵ق.
* سید قطب، فی ظلال القرآن، قاهرة،‌ دار الشروق، ۱۴۰۰ق.
* سید قطب، فی ظلال القرآن، قاهرة،‌ دار الشروق، ۱۴۰۰ق.
خط ۱۲۸: خط ۱۲۸:
* طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیرالقرآن، بیروت، اعلمی، افست، قم، انتشارات اسلامی، ۱۳۹۳ق.
* طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیرالقرآن، بیروت، اعلمی، افست، قم، انتشارات اسلامی، ۱۳۹۳ق.
* طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت،‌ دار المعرفة، افست، تهران، ناصر خسرو، ۱۴۰۶ق.
* طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت،‌ دار المعرفة، افست، تهران، ناصر خسرو، ۱۴۰۶ق.
* طبری، محمد بن جریر، جامع البیان عن تأویل آیه القرآن، به کوشش صدقی، جمیل العطار، اول، بیروت،‌ دار الفکر، ۱۴۱۵ق.
* طبری، محمد بن جریر، جامع البیان عن تأویل آیات القرآن، به کوشش صدقی و جمیل العطار، بیروت،‌ دار الفکر، ۱۴۱۵ق.
* طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، به کوشش محمود عادل و احمد حسینی، دوم، تهران، نشر فرهنگ اسلامی، ۱۴۰۸ق.
* طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، به کوشش محمود عادل و احمد حسینی، دوم، تهران، نشر فرهنگ اسلامی، ۱۴۰۸ق.
* طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیرالقرآن، به کوشش احمد حبیب العاملی، بیروت،‌ دار احیاء التراث العربی، [بی‌تا].
* طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیرالقرآن، به کوشش احمد حبیب العاملی، بیروت،‌ دار احیاء التراث العربی، [بی‌تا].
خط ۱۳۸: خط ۱۳۸:
* مصباح یزدی، محمدتقی، معارف قرآن، قم، انتشارات مؤسسه امام خمینی.
* مصباح یزدی، محمدتقی، معارف قرآن، قم، انتشارات مؤسسه امام خمینی.
* مغنیه، محمد جواد، التفسیر الکاشف، بیروت،‌ دار العلم للملایین، ۱۹۸۱م.
* مغنیه، محمد جواد، التفسیر الکاشف، بیروت،‌ دار العلم للملایین، ۱۹۸۱م.
* میبدی، رشیدالدین، کشف الاسرار و عدة الابرار، به کوشش علی اصغر حکمت، چهارم، تهران، امیر کبیر، ۱۳۶۱ش.
* میبدی، رشیدالدین، کشف الاسرار و عدة الابرار، به کوشش علی اصغر حکمت، ، تهران، امیر کبیر، چاپ چهارم، ۱۳۶۱ش.
* نهج البلاغه، صبحی صالح، تهران،‌ دار الاسوه، ۱۴۱۵ق.
* نهج البلاغه، صبحی صالح، تهران،‌ دار الاسوه، ۱۴۱۵ق.
* هاکس، جیمز، قاموس کتاب مقدس، تهران، اساطیر، ۱۳۷۷ش.
* هاکس، جیمز، قاموس کتاب مقدس، تهران، اساطیر، ۱۳۷۷ش.
کاربر ناشناس