پرش به محتوا

کمیت بن زید اسدی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
←‏قصیدۀ میمیه: ویکی‌سازی
جز (←‏قصیدۀ میمیه: ویکی‌سازی)
خط ۸۶: خط ۸۶:
کشتۀ نینوائی که گرفتار پیمان شکنی و خیانت مردم فرو مایه و پست نهاد شد.
کشتۀ نینوائی که گرفتار پیمان شکنی و خیانت مردم فرو مایه و پست نهاد شد.


«ابو جعفر» گریست و سپس فرمود: اگر مالی داشتیم به تو می‌دادیم، اما پاداش تو همان باشد که پیغمبر خدا به «حسّان بن ثابت» فرمود: لا زلت مؤیدا بروح القدس ما ذبیت عنّا اهل البیت: یعنی؛ «تا از ما خاندان (پیغمبر) دفاع می‌کنی هماره به روح القدس مؤید باشی».
«ابو جعفر» گریست و سپس فرمود: اگر مالی داشتیم به تو می‌دادیم، اما پاداش تو همان باشد که پیغمبر خدا به «حسّان بن ثابت» فرمود: لا زلت مؤیدا بروح القدس ما ذبیت عنّا اهل البیت: یعنی؛ «تا از ما خاندان (پیغمبر) دفاع می‌کنی هماره به [[روح القدس]] مؤید باشی».


کمیت از خدمت امام مرخص شد و به نزد «[[عبد اللّه بن حسن بن علی]]» آمد و به انشاد پرداخت، عبد اللّه قباله کشتزاری به ارزش چهار هزار درهم را به او بخشید. ولی کمیت با گفتن این جمله که: پدر و مادرم به قربانت. درست است که من در شعری که برای دیگران سروده‌ام در اندیشۀ دنیا بوده‌ام اما بخدا سوگند، در مورد شما جز برای خدا شعری نگفته‌ام و من به پاداش شعری که برای خدا گفته‌ام مزد و بهائی نمی‌گیرم، از گرفتن آن امتناع کرد. عبدالله با پافشاری آن را به کمیت داد و پس از چند روز کمیت از او درخواست کرد که روستا را پس بگیرد. عبد اللّه پذیرفت. در این هنگام «عبد اللّه بن معاویة بن عبد اللّه بن جعفر بن ابی طالب» برخاست و کیسه‌ای چرمی برداشت و آن را به چهار تن از غلامان خود داد و به خانه‌های بنی هاشم آمد و آن‌ها به پاس حمایت کمیت از [[بنی هاشم]]، پول و حتی برخی زنان، جواهرات زینتی خود را در آن ریختند و ارزش آن به  ۱۰۰  هزار درهم و دینار رسید.
کمیت از خدمت امام مرخص شد و به نزد «[[عبد اللّه بن حسن بن علی]]» آمد و به انشاد پرداخت، عبد اللّه قباله کشتزاری به ارزش چهار هزار درهم را به او بخشید. ولی کمیت با گفتن این جمله که: پدر و مادرم به قربانت. درست است که من در شعری که برای دیگران سروده‌ام در اندیشۀ دنیا بوده‌ام اما بخدا سوگند، در مورد شما جز برای خدا شعری نگفته‌ام و من به پاداش شعری که برای خدا گفته‌ام مزد و بهائی نمی‌گیرم، از گرفتن آن امتناع کرد. عبدالله با پافشاری آن را به کمیت داد و پس از چند روز کمیت از او درخواست کرد که روستا را پس بگیرد. عبد اللّه پذیرفت. در این هنگام «عبد اللّه بن معاویة بن عبد اللّه بن جعفر بن ابی طالب» برخاست و کیسه‌ای چرمی برداشت و آن را به چهار تن از غلامان خود داد و به خانه‌های بنی هاشم آمد و آن‌ها به پاس حمایت کمیت از [[بنی هاشم]]، پول و حتی برخی زنان، جواهرات زینتی خود را در آن ریختند و ارزش آن به  ۱۰۰  هزار درهم و دینار رسید.
۹٬۵۲۷

ویرایش