confirmed، templateeditor
۱۱٬۱۲۹
ویرایش
imported>Fayaz جزبدون خلاصۀ ویرایش |
جز (ویکی سازی) |
||
خط ۲۷: | خط ۲۷: | ||
در دوره خلافت عمر، [[فتوحات]] گسترش یافت و سرزمینهای بسیاری در [[شامات]]، [[عراق]] و [[ایران]] به تصرف مسلمانان درآمد و [[بیتالمال]] تاسیس شد و با پیشنهاد [[امام علی(ع)]]، [[هجرت پیامبر]] به عنوان مبدأ تاریخ اسلامی تعیین گردید. | در دوره خلافت عمر، [[فتوحات]] گسترش یافت و سرزمینهای بسیاری در [[شامات]]، [[عراق]] و [[ایران]] به تصرف مسلمانان درآمد و [[بیتالمال]] تاسیس شد و با پیشنهاد [[امام علی(ع)]]، [[هجرت پیامبر]] به عنوان مبدأ تاریخ اسلامی تعیین گردید. | ||
عمر در [[ذیالحجه]] سال [[سال ۲۳ هجری|۲۳ هجری]] به دست [[فیروز نهاوندی]]، معروف به [[ابولؤلؤ]] در مدینه [[ترور]] شد و سه روز بعد درگذشت. او قبل از مرگ [[شورای شش نفره|شورایی شش نفره]] برای تعیین خلیفه پس از خود تشکیل داد که به انتخاب [[عثمان]] انجامید. | عمر در [[ذیالحجه]] سال [[سال ۲۳ هجری|۲۳ هجری]] به دست [[فیروز نهاوندی]]، معروف به [[ابولؤلؤ]] در مدینه [[ترور]] شد و سه روز بعد درگذشت. او قبل از مرگ [[شورای شش نفره|شورایی شش نفره]] برای تعیین [[خلیفه]] پس از خود تشکیل داد که به انتخاب [[عثمان]] انجامید. | ||
در نزد اهل سنت، عمر بن خطاب جایگاه بالایی دارد و برخی از اقدامات او برای آنان جنبه [[فقه|فقهی]] پیدا کرده است. در منابع سنی روایات فراوانی در مدح عمر نقل شده و اهل سنت به او لقب [[فاروق]] داده و او را یکی از [[عشره مبشره]] شمردهاند. آنها بر این باورند که مسلمان شدن عمر که شخصیتی تندخو و خشن داشت، جایگاه مسلمانان در [[مکه]] را تقویت کرده است. منابع اسلامی زندگی زاهدانه عمر را ستودهاند. | در نزد اهل سنت، عمر بن خطاب جایگاه بالایی دارد و برخی از اقدامات او برای آنان جنبه [[فقه|فقهی]] پیدا کرده است. در منابع سنی روایات فراوانی در مدح عمر نقل شده و اهل سنت به او لقب [[فاروق]] داده و او را یکی از [[عشره مبشره]] شمردهاند. آنها بر این باورند که مسلمان شدن عمر که شخصیتی تندخو و خشن داشت، جایگاه مسلمانان در [[مکه]] را تقویت کرده است. منابع اسلامی زندگی زاهدانه عمر را ستودهاند. | ||
خط ۳۸: | خط ۳۸: | ||
[[اهل سنت]] به سیره عمر اهتمام فراوان دارند و برخی از اقدامات او برای آنان جنبه [[فقه|فقهی]] پیدا کرده است.<ref>جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۸۰ش، ص۷۹ و ۸۶.</ref> در روایات اهل سنت، عمر یکی از [[عشره مبشره]] شمرده شده است.<ref>سیوطی، تاریخ الخلفاء، ۱۴۱۱ق، ص۱۰۹.</ref> | [[اهل سنت]] به سیره عمر اهتمام فراوان دارند و برخی از اقدامات او برای آنان جنبه [[فقه|فقهی]] پیدا کرده است.<ref>جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۸۰ش، ص۷۹ و ۸۶.</ref> در روایات اهل سنت، عمر یکی از [[عشره مبشره]] شمرده شده است.<ref>سیوطی، تاریخ الخلفاء، ۱۴۱۱ق، ص۱۰۹.</ref> | ||
جایگاهی که روایات اهل سنت برای عمر تصویر کردهاند نزدیک به [[نبوت]] است.<ref>جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۸۰ش، ص۸۰.</ref> بر اساس این قبیل روایات، که به «موافقات عمر» مشهور است، در مواردی که نظر عمر با نظر [[رسول خدا(ص)]] مخالف بوده، آیاتی از [[قرآن]] در تایید نظر عمر نازل شده است.<ref>سیوطی، تاریخ الخلفاء، ۱۴۱۱ق، ص۱۲۲-۱۲۵.</ref> از خود عمر نیز نقل شده است که خود را همردیف پیامبر میدانست.<ref>طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۴، ص۲۲۵؛ جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۸۰ش، ص۸۱.</ref> سیوطی در «تاریخ الخلفاء» روایات فراوانی در مدح عمر نقل کرده<ref>سیوطی، تاریخ الخلفاء، ۱۴۱۱ق، ص۱۱۶-۱۲۸.</ref> و زندگی زاهدانه عمر و سختگیری بر خود در خوراک و پوشاک در منابع اهل سنت ستایش شده است.<ref>ابن کثیر، البدایة و النهایة، دارالفکر، ج۷، ص۱۳۴؛ سیوطی، تاریخ الخلفاء، ۱۴۱۱ق، ص۱۲۸-۱۲۹.</ref> | جایگاهی که روایات اهل سنت برای عمر تصویر کردهاند نزدیک به [[نبوت]] است.<ref>جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۸۰ش، ص۸۰.</ref> بر اساس این قبیل روایات، که به «موافقات عمر» مشهور است، در مواردی که نظر عمر با نظر [[رسول خدا(ص)]] مخالف بوده، آیاتی از [[قرآن]] در تایید نظر عمر نازل شده است.<ref>سیوطی، تاریخ الخلفاء، ۱۴۱۱ق، ص۱۲۲-۱۲۵.</ref> از خود عمر نیز نقل شده است که خود را همردیف پیامبر میدانست.<ref>طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۴، ص۲۲۵؛ جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۸۰ش، ص۸۱.</ref> سیوطی در «تاریخ الخلفاء» روایات فراوانی در مدح عمر نقل کرده<ref>سیوطی، تاریخ الخلفاء، ۱۴۱۱ق، ص۱۱۶-۱۲۸.</ref> و زندگی زاهدانه عمر و سختگیری بر خود در خوراک و پوشاک در منابع اهل سنت ستایش شده است.<ref>ابن کثیر، البدایة و النهایة، دارالفکر، ج۷، ص۱۳۴؛ سیوطی، تاریخ الخلفاء، ۱۴۱۱ق، ص۱۲۸-۱۲۹.</ref> | ||
بنابر نقل ابن کثیر، مورخ و مفسر سنی قرن هشتم هجری، روایتی در [[صحیحین]] اهل سنت به پیامبر(ص) نسبت داده شده که بر اساس آن، عمر محدَّث (کسی که فرشتگان با او سخن میگویند) بوده است.<ref>ابن کثیر، البدایة و النهایة، دارالفکر، ج۶، ص۲۰۱.</ref> | بنابر نقل ابن کثیر، مورخ و [[مفسر]] سنی قرن هشتم هجری، روایتی در [[صحیحین]] اهل سنت به پیامبر(ص) نسبت داده شده که بر اساس آن، عمر محدَّث (کسی که فرشتگان با او سخن میگویند) بوده است.<ref>ابن کثیر، البدایة و النهایة، دارالفکر، ج۶، ص۲۰۱.</ref> | ||
برخی مواضع عمر، خصوصا مواضع او پس از رحلت [[پیامبر(ص)]] و برخی اقدامات او در دوره حکومتش مورد انتقاد [[شیعیان]] قرار گرفته است، از جمله تلاش برای به [[خلافت]] رساندن [[ابوبکر]]، (برخلاف سفارش پیامبر در [[واقعه غدیر]] و غیر آن درباره جانشینی [[امام علی(ع)]] پس از خود)<ref>[http://lib.efatwa.ir/42157/1/43 ابن ماجه، سنن ابن ماجه، دار إحياء الكتب العربية، ج۱، ص۴۳ و ۴۵.]</ref> تهدید به آتش زدن خانه [[حضرت زهرا(س)]]،<ref>طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۰۲؛ بلاذری، أنساب الأشراف، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۵۸۶؛ ابن عبد ربه، العقد الفرید، دارالکتب العلمیة، ج۵، ص۱۳؛ ابن ابیالشیبه، المصنف، ۱۴۲۵ق، ج۱۳، ص۴۶۹.</ref>، ایجاد [[بدعت|بدعتهایی]] در دین<ref> ابن ماجه، سنن ابن ماجه، ۱۴۳۰ق، ج۱، ص۳۶۰؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ۱۴۲۱ق، ج۱، ص۴۳۷؛ علامة حلی، نهج الحق و کشف الصدق، ۱۹۸۲م، ص۵۲۵؛ صنعانی، المصنف، ۱۳۹۰ق، ج۷، ص۵۰۰؛ مقریزی، إمتاع الأسماع، ۱۴۲۰ق، ج۹، ص۳۲؛ مالک بن أنس، الموطأ، المکتبة العلمیة، ج۱، ص۵۴؛ مجلسی، بحارالأنوار، ۱۳۶۳ش، ج۸۱، ص۱۴۰.</ref> و همچنین مخالفت با نظر پیامبر در ماجرای [[صلح حدیبیه]]،<ref>ذهبی، تاریخ الاسلام، ۱۴۰۹ق، ج۲، ص۳۷۱.</ref> [[ماجرای قلم و دوات]]<ref>بخاری، صحیح البخاری، ۱۴۲۲ق، ج۶، ص۹، ج۷، ص۱۲۰؛ نووی، صحیح مسلم بشرح النووی، ۱۴۰۷ق، ج۱۱، ص۹۰.</ref> و [[سپاه اسامه|ماجرای سپاه اسامه]]. | برخی مواضع عمر، خصوصا مواضع او پس از رحلت [[پیامبر(ص)]] و برخی اقدامات او در دوره حکومتش مورد انتقاد [[شیعیان]] قرار گرفته است، از جمله تلاش برای به [[خلافت]] رساندن [[ابوبکر]]، (برخلاف سفارش پیامبر در [[واقعه غدیر]] و غیر آن درباره جانشینی [[امام علی(ع)]] پس از خود)<ref>[http://lib.efatwa.ir/42157/1/43 ابن ماجه، سنن ابن ماجه، دار إحياء الكتب العربية، ج۱، ص۴۳ و ۴۵.]</ref> تهدید به آتش زدن خانه [[حضرت زهرا(س)]]،<ref>طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۰۲؛ بلاذری، أنساب الأشراف، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۵۸۶؛ ابن عبد ربه، العقد الفرید، دارالکتب العلمیة، ج۵، ص۱۳؛ ابن ابیالشیبه، المصنف، ۱۴۲۵ق، ج۱۳، ص۴۶۹.</ref>، ایجاد [[بدعت|بدعتهایی]] در دین<ref> ابن ماجه، سنن ابن ماجه، ۱۴۳۰ق، ج۱، ص۳۶۰؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ۱۴۲۱ق، ج۱، ص۴۳۷؛ علامة حلی، نهج الحق و کشف الصدق، ۱۹۸۲م، ص۵۲۵؛ صنعانی، المصنف، ۱۳۹۰ق، ج۷، ص۵۰۰؛ مقریزی، إمتاع الأسماع، ۱۴۲۰ق، ج۹، ص۳۲؛ مالک بن أنس، الموطأ، المکتبة العلمیة، ج۱، ص۵۴؛ مجلسی، بحارالأنوار، ۱۳۶۳ش، ج۸۱، ص۱۴۰.</ref> و همچنین مخالفت با نظر پیامبر در ماجرای [[صلح حدیبیه]]،<ref>ذهبی، تاریخ الاسلام، ۱۴۰۹ق، ج۲، ص۳۷۱.</ref> [[ماجرای قلم و دوات]]<ref>بخاری، صحیح البخاری، ۱۴۲۲ق، ج۶، ص۹، ج۷، ص۱۲۰؛ نووی، صحیح مسلم بشرح النووی، ۱۴۰۷ق، ج۱۱، ص۹۰.</ref> و [[سپاه اسامه|ماجرای سپاه اسامه]]. | ||
خط ۷۵: | خط ۷۵: | ||
===مخالفت با پیامبر(ص)=== | ===مخالفت با پیامبر(ص)=== | ||
{{اصلی|ماجرای قلم و دوات|سپاه اسامه}} | {{اصلی|ماجرای قلم و دوات|سپاه اسامه}} | ||
عمر بن خطاب در زمان حیات پیامبر(ص)، در مواردی با ایشان مخالفت کرد، از جمله اینکه در ماجرای [[صلح حدیبیه]]، بر رسول خدا(ص) به سبب صلح کردن با قریش، خرده گرفت و تصریح کرد که به [[نبوت]] او شک کرده است.<ref>[http://lib.eshia.ir/40071/2/371 ذهبی، تاریخ الاسلام، ۱۴۰۹ق، ج۲، ص۳۷۱.]</ref> | عمر بن خطاب در زمان حیات [[پیامبر(ص)]]، در مواردی با ایشان مخالفت کرد، از جمله اینکه در ماجرای [[صلح حدیبیه]]، بر رسول خدا(ص) به سبب صلح کردن با قریش، خرده گرفت و تصریح کرد که به [[نبوت]] او شک کرده است.<ref>[http://lib.eshia.ir/40071/2/371 ذهبی، تاریخ الاسلام، ۱۴۰۹ق، ج۲، ص۳۷۱.]</ref> | ||
[[ماجرای قلم و دوات]] نیز از مواردی است که عمر بن خطاب با فرمان پیامبر مخالفت کرد؛ پیامبر(ص) چند روز پیش از درگذشت خود، کاغذ و قلم خواست تا چیزی بنویسد که مسلمانان هرگز گمراه نشوند، ولی عمر گفت: «همانا درد بر پیامبر(ص) چیره شده است و [[کتاب خدا]] نزد شماست و ما را کفایت میکند.»<ref>بخاری، صحیح البخاری، ۱۴۲۲ق، ج۶، ص۹، ج۷، ص۱۲۰؛ نووی، صحیح مسلم بشرح النووی، ۱۴۰۷ق، ج۱۱، ص۹۰.</ref> در نقل دیگری آمده است که گفت: «این مرد هذیان میگوید.»<ref>اربلی، کشف الغمة، ۱۴۲۱ق، ج۱، ص۴۰۲؛ مجلسی، بحارالأنوار، ۱۳۶۳ش، ج۳۰، ص۵۳۵.</ref> پس از این سخن عمر، میان [[اصحاب]] اختلاف افتاد و پیامبر از آنان خواست از نزد او بروند.<ref>بخاری، صحیح البخاری، ۱۴۲۲ق، ج۶، ص۹، ج۷، ص۱۲۰؛ نووی، صحیح مسلم بشرح النووی، ۱۴۰۷ق، ج۱۱، ص۹۰.</ref> | [[ماجرای قلم و دوات]] نیز از مواردی است که عمر بن خطاب با فرمان پیامبر مخالفت کرد؛ پیامبر(ص) چند روز پیش از درگذشت خود، کاغذ و قلم خواست تا چیزی بنویسد که مسلمانان هرگز گمراه نشوند، ولی عمر گفت: «همانا درد بر پیامبر(ص) چیره شده است و [[کتاب خدا]] نزد شماست و ما را کفایت میکند.»<ref>بخاری، صحیح البخاری، ۱۴۲۲ق، ج۶، ص۹، ج۷، ص۱۲۰؛ نووی، صحیح مسلم بشرح النووی، ۱۴۰۷ق، ج۱۱، ص۹۰.</ref> در نقل دیگری آمده است که گفت: «این مرد هذیان میگوید.»<ref>اربلی، کشف الغمة، ۱۴۲۱ق، ج۱، ص۴۰۲؛ مجلسی، بحارالأنوار، ۱۳۶۳ش، ج۳۰، ص۵۳۵.</ref> پس از این سخن عمر، میان [[اصحاب]] اختلاف افتاد و پیامبر از آنان خواست از نزد او بروند.<ref>بخاری، صحیح البخاری، ۱۴۲۲ق، ج۶، ص۹، ج۷، ص۱۲۰؛ نووی، صحیح مسلم بشرح النووی، ۱۴۰۷ق، ج۱۱، ص۹۰.</ref> | ||
خط ۸۲: | خط ۸۲: | ||
===خلافت=== | ===خلافت=== | ||
عمر بن خطاب در [[۲۲ جمادی الثانی]] | عمر بن خطاب در [[۲۲ جمادی الثانی]] [[سال ۱۳ هجری]]، پس از مرگ [[خلیفه اول]] مسلمانان به [[خلافت]] رسید.<ref>سیوطی، تاریخ الخلفاء، ۱۴۱۱ق، ص۱۳۱.</ref> و بیش از ده سال خلافت کرد.<ref>ابن کثیر، البدایة و النهایة، دارالفکر، ج۶، ص۱۹۸.</ref> | ||
بنابر نقل طبری مورخ قرن سوم و چهارم، ابوبکر در هنگام مرگ، [[عثمان بن عفان]] را فراخواند تا عهدنامه جانشینی را بنویسد. ابوبکر وقتی شروع به گفتن وصیت خود کرد از هوش رفت و عثمان عهدنامه را به نام عمر بن خطاب نوشت. وقتی ابوبکر به هوش آمد، آنچه را عثمان نوشته بود، تایید کرد.<ref>طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۴۲۹.</ref> | بنابر نقل طبری مورخ قرن سوم و چهارم، ابوبکر در هنگام مرگ، [[عثمان بن عفان]] را فراخواند تا عهدنامه جانشینی را بنویسد. ابوبکر وقتی شروع به گفتن وصیت خود کرد از هوش رفت و عثمان عهدنامه را به نام عمر بن خطاب نوشت. وقتی ابوبکر به هوش آمد، آنچه را عثمان نوشته بود، تایید کرد.<ref>طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۴۲۹.</ref> | ||
بنا بر نقلی پس از تعیین عمر به خلافت، به ابوبکر اعتراض شد که اگر خدا از تو درباره استخلاف عمر سوال کند چه جواب خواهی داد در حالی که از درشتخویی عمر آگاهی. ابوبکر در پاسخ به این اعتراض، عمر را بهترینِ مردم میخواند.<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۸ق، ج۳، ص۱۴۹؛ ابن عساکر، تاریخ دمشق، دارالفکر، ج۳۰، ص۴۱۱؛</ref> | بنا بر نقلی پس از تعیین عمر به خلافت، به [[ابوبکر]] اعتراض شد که اگر [[خدا]] از تو درباره استخلاف عمر سوال کند چه جواب خواهی داد در حالی که از درشتخویی عمر آگاهی. ابوبکر در پاسخ به این اعتراض، عمر را بهترینِ مردم میخواند.<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۸ق، ج۳، ص۱۴۹؛ ابن عساکر، تاریخ دمشق، دارالفکر، ج۳۰، ص۴۱۱؛</ref> | ||
رسول جعفریان معتقد است، با نوشتن عهدنامه، عمر عملاً به خلافت منصوب شد و بیعت مردم نقشی در خلافت او نداشت و صرفا جنبه اظهار وفاداری در فرمانبرداری داشت؛ این در حالی بود که خود عمر، انتخاب ابوبکر به خلافت را کاری شتابزده (فلتة) میدانست و معتقد بود انتخاب حاکم باید با مشورت مومنان باشد.<ref>جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۸۰ش، ص۶۴-۶۵.</ref> | رسول جعفریان معتقد است، با نوشتن عهدنامه، عمر عملاً به خلافت منصوب شد و [[بیعت]] مردم نقشی در خلافت او نداشت و صرفا جنبه اظهار وفاداری در فرمانبرداری داشت؛ این در حالی بود که خود عمر، انتخاب ابوبکر به خلافت را کاری شتابزده (فلتة) میدانست و معتقد بود انتخاب حاکم باید با مشورت مومنان باشد.<ref>جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۸۰ش، ص۶۴-۶۵.</ref> | ||
===ترور و مرگ=== | ===ترور و مرگ=== |